اهل بیت (ع) و حق حیات بر انسانها
ما از نظر عقل به اهل بیت ارادتمنديم، براي اينكه اينها ما را زنده كردند، حقّ حيات دادند؛ از نظر رحامت هم به اينها وابستهايم براي اينكه وجود مبارك پيغمبر(ص) يك اعلاميه صادر كرد، ما هم رفتيم امضا كرديم. فرمود: «أنا و عليٌّ أبوا هذه الامّهًْ»[8] من و علي بن ابي طالب شما را به عنوان فرزندي قبول داريم، بياييد بچههاي ما بشويد.
اهل بیت (ع) و حق حیات بر انسانها
حضرت آیت الله جوادی آملی
ذات اقدس اله، وجود مبارك رسول گرامي(ص) را براي نجات ما فرستاده است و آن حضرت ما را زنده كرد. آنچه در سوره مباركه انفال هست اين است كه هدايت آن حضرت در حقيقت يك آب زندگاني است كه جامعه را زنده ميكند:(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ)[1] فرمود وقتي خدا و پيامبر، شما را به مسائل ديني، عقايد ديني، اخلاق ديني، حقوق ديني دعوت ميكنند، اينها عامل حيات شماست.
حيات انساني مومن
همه ما حياتي داريم، برخيها حيات گياهي دارند، هنوز حيوان نشدند؛ برخيها حيات حيواني دارند، هنوز انسان نشدند؛ آنها كه دعوت خدا و پيامبر را اجابت كردند به حيات انساني ميرسند، لذا در سوره مباركه يس بين زنده و كافر تقابل قرار داد و فرمود انسان يا زنده است يا كافر.
صنعتي است به نام صنعت احتباك که در كتابهاي ادبي مثل مطوّل و اينها مطرح است كه اگر چهار مطلب باشد انسان يك در ميان بگويد؛ آن دو مطلبي را كه نگفت، مخاطب اگر خردمند باشد ميفهمد. انسان يا زنده است يا مُرده، انسانِ زنده يا كافر است يا مومن؛ اين تقسيم چهارضلعي است ولي در سوره مباركه يس فرمود انسان يا زنده است يا كافر؛ اين يا زنده يا كافر يعني انسان يا مؤمن است يا كافر؛ اين حيات، حيات انساني است. اگر در سوره يس فرمود: (لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ)[2] يعني كافر، مُرده است و مؤمن زنده است، كافر حيات گياهي دارد، حيات حيواني دارد ولي حيات انساني ندارد. مسئله (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ)[3] تحقير نيست تحقيق است، اگر قرآن كريم درباره عدّهاي فرمود: (فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ)[4] يا فرمود: (كَمَثَلِ الْحِمَارِ)[5] سخن از تحقير كردن يك موجود نيست سخن از تحقيق است.
راههای شناخت انسانیت انسان
ميفرمايد براي اينكه معلوم بشود اينها حيوانند و انسان نيستند، سه راه دارد:
يكي اينكه انسان چشم ملكوتي باز كند همان طوري كه به بركت امام معصوم(ع) براي بعضي از شاگردانشان آن چشم ملكوتي و چشم برزخي باز شد كه عدّهاي كه امام زمانشان را نشناختند و با اهل بيت نبودند به صورت حيوانات بودند[6] اين يك راه. راه ديگر اينكه انسان حرف معصوم را به عنوان حجّت بالغه الهي قبول كند كه حجّتند؛ راه سوم اينكه چند روز صبر بكند بعد از مرگ مشخص ميشود چه كسي به صورت انسان محشور ميشود، چه كسي به صورت حيوان؛ اين سه راه هست؛ براي بعضيها هر سه راه هست، براي بعضي دو راه است، براي بعضي يك راه.
به هر تقدير فرمود اينها حقّ حيات دارند، و چون حقّ حيات دارند بايد مُزد اينها را بدهيد، اينها شما را زنده كردند، به سعادت رساندند، از خطر دنيا، از عذاب آخرت نجات دادند، بايد مزد اينها را بدهيد، مزد اينها چيست؟ (قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهًْ فِي الْقُرْبَي)[7] دوستيِ اهل بيت. دوستي يك وقت دوستي عاطفي است كه انسان با كسي دوست است، اين خيلي معيار نيست، يك وقت دوستيِ عقلاني است آميخته با نَسب، آدم اگر فرزند عاقلي، عالِمي، دانشمندي داشته باشد، پدر دانشمند داشته باشد، مادر فاضله و عالِمه داشته باشد، خواهر فاضله و عالِمه داشته باشد، از دو جهت به او علاقهمند است، يكي از نظر رحامت و يكي از نظر عقل؛ براي اينكه او دانشمند است، عالِم است، عادل است.
ما از نظر عقل به اهل بیت ارادتمنديم، براي اينكه اينها ما را زنده كردند، حقّ حيات دادند؛ از نظر رحامت هم به اينها وابستهايم براي اينكه وجود مبارك پيغمبر(ص) يك اعلاميه صادر كرد، ما هم رفتيم امضا كرديم. فرمود: «أنا و عليٌّ أبوا هذه الامّهًْ»[8] من و علي بن ابي طالب شما را به عنوان فرزندي قبول داريم، بياييد بچههاي ما بشويد.
آن شناسنامه كه پدر و مادر شما گرفتند شناسنامههاي عادي است، اين امر طبيعي است، اين حساب دنياست، اما اگر كسي بخواهد شناسنامه اخروي بگيرد، حضرت فرمود: ما شما را به عنوان فرزندي قبول داريم، بياييد بچههاي ما بشويد، ما هم ـ انشاءالله ـ قبول كرديم. پس اين مودّت، هم عقلاني است، هم رحامي است، هم عاطفي است، اينها به گردن ما حقّ حيات دارند و ما را زنده كردند ما شبانهروز بايد شاكر باشيم.
قرآن و عترت، دو اصل تفکیکناپذیر
خدا غريق رحمت بكند سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را، ايشان ميفرمودند: بعد از اين جمله (قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهًْ فِي الْقُرْبَي) خدا فرمود: (وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَهًْ نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً)[9] اين، قدر متيقّن در مقام تخاطب است منظور از اين حَسنه گرچه حسنه مصداقهاي فراواني دارد اما مصداق قطعي، يقيني، كامل حَسنه، ولايت اهل بيت است براي اينكه يك آيه ديگر كه نيست اين جمله وصل به جمله قبل است (قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهًْ
فِي الْقُرْبَي وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَهًْ) اين معلوم ميشود حَسنه است، ساير اعمال خير هم حسنهاند حرفي نيست اما حَسنه كامل مربوط به اين خاندان است و چون اين خاندان هر جا هستند قرآن هست ،هر چه مربوط به اين خاندان شد، مربوط به قرآن است يعني «ما أسألكم عليه أجراً إلاّ المودّهًْ في القربي و القرآن»،چون اينها دو اصل تفكيكناپذيرند، اگر دو اصل تفكيكناپذيرند هر چه براي هر كدام ثابت شد براي ديگري هم ثابت است اگر فرمود: «إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض»[10] اين با «لن» كه نفي تأكيد است فرمود هرگز قرآن و عترت از هم جدا نميشوند، اگر در سوره شوري فرمود: (قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهًْ فِي الْقُرْبَي)[11] يعني «في القربي و القرآن» اگر درباره قرآن آمده (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً) يعني «القرآن و العترهًْ» اگر فرمود: (إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَهًْ الْقَدْرِ)[12]يعني «القرآن و العترهًْ» حقيقت عترت، حقيقت ولايت در هيچ مقطعي، از كتاب الهي جدا نيست بنابراين اجر رسالت در مودّت قُربا و قرآن است.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دام ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب، قم؛ 25/8/91
مرکز اطلاعرسانی اسرا ،معارف کیهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. انفال، 24. [2]. يس، 70. [3]. فرقان، 44. [4]. اعراف، 176. [5]. جمعه، 5. [6]. بصائر الدرجات، ص271؛ تفسير الامام العسكري، ص606 و 607. [7]. شوري، 23. [8]. عللالشرايع، ج1، ص127. [9]. شوري، 23. [10]. عيون اخبار الرضا، ج2، ص62. [11]. آلعمران، 103. [12]. قدر، 1.