اصطلاحات احکام آیت الله خامنه ای

اصطلاحات احکام آیت الله خامنه ای
مطابق نظر آيت الله خامنه اي
الف
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
آب جاری
آبی است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد؛ مانند آب چشمه و قنات.
آب قليل
آبی است كه از كر كمتر باشد و از زمين هم نجوشد.
آب كُر
مقدار معينی از آب است كه اگر در ظرفی به درازا و پهنا و گودی سه وجب و نيم بريزند، آن ظرف را پر كند كه معادل ۳۸۴ ليتر است.
آب مضاف
آبی است كه از چيزی گرفته شده (مانند آب انار و آب ليمو و گلاب) و يا با چيزی آميخته شده باشد؛ بطوری كه به آن آب نمیگويند.
آب مطلق
آبی است كه از چيزی گرفته نشده و با چيزی هم مخلوط نشده است و اگر هم مخلوط شده، به حدی نيست كه به آن آب نگويند.
اِباحه
اجازه دادن، مباح كردن
حكمی كه انجام و ترك آن رجحان نداشته باشد.
اباحه در تصرف: اجازه در تصرف بدون ملكيت
ابراء ذمّه
چشم پوشی طلبكار از مال يا حق خود
ابن السبيل
مسافری كه خرج سفرش تمام شده يا از بين رفته و اكنون درمانده شده است؛ هر چند در وطن خود بینياز باشد.
ابوين
پدر و مادر
اِتّجار
تجارت، بازرگانی
اتحاد افق
واقع شدن دو يا چند مكان در يك طول جغرافيايی
اَتقی
با تقواتر
اثاث البيت
لوازم منزل
اجاره
قراردادی است كه بر طبق آن، شخص در برابر پرداخت مال معين، مالك عمل يا منعفتی میگردد؛ مانند استخدام كارگر و يا استفاده از منزل يا مغازه در مدت معين.
اجازه
رخصت دادن، اذن
اجاره بها
رجوع کنيد به: مال الاجاره
اِجحاف
ستم كردن، زياده روی كردن
اجرة المثل
ميزان اجرتی كه عرفاً برای يك كار و يا اجاره كردن يك شيئ میپردازند.
اجرة المسمّی
اجرتی كه در ضمن عقد تعيين می گردد.
اجزاء و شرايط
هر آنچه كه نبودنش به اصل يك چيز لطمه وارد كند، جزء آن محسوب میشود و هر امری كه نبودنش صفت، يا حالت مطلوب چيزی را تغيير دهد، شرط آن محسوب میشود؛ مثلاً فقدان ركوع و سجود به اصل نماز لطمه میزند، ولی فقدان طهارت و حضور قلب، دو وصف صحّت و كمال نماز را از بين میبرد؛ يعنی نماز هست، ولی صحيح نيست يا كامل نيست.
اجنبی
بيگانه، به زن يا مرد نامحرم نيز اجنبی گفته میشود.
اجير
مستخدم، كسی كه طبق قرار مشخص، در برابر كاری كه انجام میدهد مزد دريافت میكند.
احتراز
اجتناب كردن، پرهيز نمودن
احتضار
آخرين لحظات حيات انسان. رجوع کنيد به: محتضر
احتكار
نگهداری و انبار كردن اموال مورد نياز مردم (مانند مواد غذايی) به منظور افزايش قيمت آن؛ در حالی كه مراكز ديگر چنين مالی را عرضه نكنند.
احتلام
خروج منی در حال خواب. رجوع کنيد به: بلوغ
احتياط
گاه در مقابل اجتهاد و تقليد به كار میرود كه روشی است برای عمل كردن به احكام؛ به گونهای كه مكلف يقين داشته باشد به وظيفهاش عمل كرده است. و گاه در خصوص فتوی و حكم يك مسأله به كار میرود و آن رعايت نمودن همهی جوانب آن مسأله است؛ به طوری كه مكلف با انجام آن، يقين به فراغت ذمّه پيدا كند.
يادآوری میشود كه شيوهی عمل در هر دو مورد يكی است؛ لكن محدودهی احتياط در مورد اول، كل احكام را شامل میشود، ولی در مورد دوم، نسبت به همان مسألهی مورد نظر كاربرد دارد.
احتياط واجب: احتياطی است بدون همراه بودن با فتوی، كه رعايت آن واجب است؛ ولی مقلد میتواند به جای آن، به فتوای مجتهد ديگری كه پس از آن مجتهد، از ديگران اعلم است، مراجعه كند.
احتياط مستحب: احتياطی است همراه با فتوای مجتهد، كه رعايت آن خوب است؛ ولی واجب نيست و مقلد نمیتواند در آن مسأله، به مجتهد ديگر رجوع كند.
احتياط لازم
رجوع کنيد به: احتياط واجب
احتياطاً
از روی احتياط. رجوع کنيد به: احتياط
احراز
به دست آوردن، يقين پيدا كردن به چيزی
احرام
يكی از اعمال حج و عمره كه با قصد اعمال آن و گفتن لبيكهای واجب تحقق میيابد.
اِحصار
ممنوع شدن از انجام مناسك حج يا عمره به دليل بيماری و مانند آن. رجوع کنيد به: محصور
احكام حكومتی
تصميماتی كه ولی فقيه بر اساس ضوابط شرعی و رعايت مصالح، برای جامعه اتخاذ و طبق آنها حكم میكند.
احكام خمسه
وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و إباحه (مباح بودن)
اِحلاف
قسم دادن
احوط
مطابق با احتياط. رجوع کنيد به: احتياط
الاحوط الاولی
رجوع کنيد به: احتياط مستحب
احياء زمينهای موات
آباد كردن و بهره برداری از زمينهای مخروبهای كه مالك نداشته و نفعش به كسی نمیرسد.
اختلاس
سرقتی كه با ظاهرسازی قانونی همراه باشد.
اختلاط با اجانب
معاشرت با افراد بيگانه و زنان و مردان نامحرم
اخفاء
پنهان كردن
اِخفات
آهسته خواندن (در مقابل جهر در قرائت نماز)
اخلاق حسنه
خلق و خوی نيك
ادای دين
پرداخت بدهی
اَدنَی الحِلّ
نزديكترين مكان به محدودهی حرم (مانند تنعيم)
اَدواری
دورهای. رجوع کنيد به: مجنون
اذن
اجازه
ارباب خمس
كسانی كه میتوانند از خمس استفاده كنند.
ارباح
رجوع کنيد به: ربح
ارباح مكاسب
درآمد كسب، هر نوع درآمدی كه از طريق كسب و كار بدست آيد.
ارتداد
خارج شدن از دين اسلام. رجوع کنيد به: مرتد
ارتشاء
رشوه گرفتن، رشوه خواری. رجوع کنيد به: رشوه
ارتفاع يا ارتقاء قيمتسوقی
افزايش قيمت جنس در بازار
ارتكاز عرفی
ثابت بودن يك مسأله در اذهان مردم
ارتماس
فرو رفتن در آب برای غسل، فرو بردن صورت و دستها در آب برای وضو
ارث
آنچه از ميت برای ورثه باقی مانده است.
ارثيه
رجوع کنيد به: ارث
ارجح
پسنديدهتر
ارز
پول كشورهای بيگانه
ارش
ديهی جراحت وارد شده بر بدن
مابهالتفاوتِ قيمت جنس سالم و معيوب
ارض خراجيه
زمين آبادی كه با پيروزی و غلبه بر كفار، به دست مسلمانان فتح میشود.
اركان نماز
اجزای اصلی نماز يعنی: نيت، تكبيرة الإحرام، قيام متّصل به ركوع، ركوع و سجود، كه كم و زياد كردن هر يك از آنها (عمداً يا سهواً) نماز را باطل میكند.
ازاله
برطرف كردن، از بين بردن
استبراء
استبراء از بول: عملی مستحب كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام میدهند. كه سه مرحله دارد:
مرحله اول: با دست چپ سه مرتبه از مخرج غائط تا بيخ آلت كشيدن
مرحله دوم: سه مرتبه از بيخ آلت تا سرختنه گاه كشيدن
مرحله سوم: سه مرتبه سر آلت را فشار دادن.
استبراء از منی: ادرار كردن پس از خروج منی (برای اطمينان از اينكه ذرات منی در مجرای بول نمانده باشد)
استبراء حيوان نجاست خوار: بازداشتن حيوان نجاست خوار از خوردن نجاست، تا وقتی كه به خوراك طبيعی خود عادت كند.
استبصار
جستجو. رجوع کنيد به: فحص
تشرف به مذهب حقهی جعفری
استتار
پنهان شدن
استجازه
درخواست اجازه
استحاضه
نام يكی از سه نوع خونی است كه زنها می بينند. اين خون اگر زياد باشد، استحاضهی كثيره و اگر كم باشد، استحاضهی قليله و در غير اين دو صورت، استحاضهی متوسّطه است.
استحاله
دگرگون شدن يك چيز؛ بطوری كه چيز ديگری محسوب شود؛ مانند اينكه چوبِ نجس بسوزد و خاكستر شود.
استحصال
بدست آوردن
استحلاف
درخواست قسم خوردن
استخاره
طلب خير
كشف ماهيت و نتيجه يك عمل از جهت درستی يا نادرستی بوسيله تسبيح يا قرآن در موردی كه فرد در تصميمش ترديد داشته باشد.
استخلاص
آزادی ، خلاص كردن، طلب خلاصی كردن
استرجاع
گفتن آيهی شريفه «اِنّا للّه و انّا اليه راجعون» در هنگام مصيبت.
استرداد
پس گرفتن
استسقاء
طلب باران. رجوع کنيد به: نماز استسقاء
استشفاء
شفا خواستن، بهبود خواستن
استطاعت
توانايی انجام فرايض حج
استطاعت طريقی (سِربی): باز بودن راه
استطاعت مالی: در اختيار داشتن توشه و احتياجات سفر و همچنين وسيله نقليه.
استطاعت بدنی: سلامتی و توانايی برای اعمال حج.
استطاعت بذلی: استطاعتی كه از بخشش مال توسط ديگری حاصل میگردد.
استظلال
سايه قرار دادن بالای سر
استظهار
دو يا سه روز قبل يا بعد از عادت (وقتيه يا عدديه) كه اگر زن در اين روزها خون ببيند، بايد بنابر حيض بگذارد هر چند علامت خون حيض را نداشته باشد.
استعلاء
برتری جستن
استعلام
پرسش كردن، آگاهی خواستن
استغفار
درخواست بخشش گناهان از خداوند. رجوع کنيد به: توبه
استفتاء
درخواست فتوا، سؤال كردن و كسب نظر مجتهد درباره حكم شرعی يك مسأله
استفسار
پرسيدن و توضيح خواستن
استقبال
روبه قبله بودن
استقرار حج
باقی ماندن حج برگردن مكلفی كه مستطيع است و حج انجام نداده است.
استقصاء
دقت و تفحّص كامل، پیجويی كردن
استلام حجر
دست ماليدن و بوسيدن حجر الاسود به قصد تبرك
استلذاذ
لذت بردن. رجوع کنيد به: تلذذ
استماع
شنيدن، گوش دادن
استملاك
رجوع کنيد به: تملك
استمنا
انجام دادن كاری با خود كه موجب بيرون آمدن منی شود.
استنباط احكام
بدست آوردن حكم خداوند از منابع صحيح (كتاب، سنت، اجماع و عقل)
استنجاء
طهارت پس از تخلّی.
آب استنجاء: آبی كه برای اين طهارت بكار رفته است.
استنشاق
وارد كردن آب در بينی
استنكاف
سرپيچی كردن، امتناع كردن
استهلال
جستجو برای ديدن هلال ماه
گريه نوزاد هنگام ولادت
استيجار
رجوع کنيد به: اجاره
استيذان
درخواست اجازه
استيفاء حق
گرفتن تمام حق
استيلاء
تسلط پيدا كردن، غلبه يافتن
استيناف
از سر گرفتن عمل
اسراف
زياده روی كردن، از حد اعتدال خارج شدن. رجوع کنيد به: تبذير
اسقاط كافّه خيارات
ساقط كردن و از بين بردن هرگونه اختيار فسخ معامله
اسلام
تسليم و انقياد در برابر دين خاتم، كه گاه به معنای اقرار به توحيد و رسالت پيامبر اكرم (ص) نيز میباشد ß ايمان
اسماء متبركه
نامهای مقدسی كه حفظ احترام آنها لازم است و لمس آنها بدون طهارت جايز نيست.
اشربه
آشاميدنیها
اشكال دارد
يعنی چنين كاری موجب اسقاط تكليف نيست و نمیشود به آن اكتفا كرد؛ ولی در اين مورد میتوان به فتوای مجتهدی كه در رتبهی بعدی است رجوع كرد. رجوع کنيد به: احتياط واجب
اشهُر حج
ماههای شوال، ذی القعده و دههی اول ذی الحجه
اصلاح ذات البين
آشتی دادن
اصول دين
اركان دين: توحيد، نبوّت و معاد
اصول مذهب
اركان مذهب: إمامت و عدل
اضرار
ضرر رساندن
اضطرار
ناچاری، ناگزيری
اِطباقی
رجوع کنيد به: مجنون
اظهار
آشكار كردن، بيان كردن چيزی بطور علنی
اظهَر
ظاهرتر، روشنتر (فتوی است)
اعاده
تكرار عمل
اعتكاف
اقامت و روزهداری در مسجد، به مدت سه روز يا بيشتر، به قصد عبادت
اعدَل
عادلتر. رجوع کنيد به: عادل
اِعراض
روی گرداندن
اعراض از وطن: روی گردانی از وطن؛ بطوری كه انسان قصد كند برای زندگی به آنجا باز نگردد.
اعراض از مال: چشم پوشی مالك از مال يا حق خود.
اِعسار
تنگ دست شدن، ناتوانی بدهكار از پرداخت بدهی به خاطرِ نداشتنِ امكانات مالی (بجز ضروريات زندگی)
اعلام
آگاه ساختن
اِعلان
آشكار ساختن، علنی كردن
اعلم
داناتر
مجتهدی كه نسبت به ساير مراجع، قدرت بيشتری بر شناخت احكام الهی داشته باشد و بهتر بتواند احكام شرعی را استنباط كند و به اوضاع زمان خود، از ديگران آگاهتر باشد.
اعيانی
اموال غير منقول موجود در زمين؛ مانند خانه، چاه و درخت
ادعيه مأثوره
دعاهايی كه از معصوم نقل شده است.
اِغوا
گمراه كردن، منحرف كردن
اناطه
موكول كردن. رجوع کنيد به: منوط
افترا
رجوع کنيد به: تهمت
افشا
آشكار كردن، فاش نمودن
افضا
يكی شدن مجرای بول و حيض، يا مجرای حيض و غائط، يا هر سه
افطار
به پايان رساندن روزه
باطل كردن روزه
افلاس
ورشكستگی، بیپولی. رجوع کنيد به: مفلس
اقاله
بهم زدن عقد لازم با رضايت طرفين
اقامت
قصد ماندن در جايی به مدت ده روز يا بيشتر و يا قصد سكونت دائمی در يك شهر يا روستا
اقامه
بپا داشتن، انجام دادن
ذكرهای مخصوص پس از اذان و هنگام آماده شدن برای نماز
اِقامهی معروف
برپا داشتن كاری كه از نظر شرع، پسنديده است.
اِقباض
تحويل دادن، پرداخت كردن
اقرار
اعتراف (به منظور اثبات يا نفی چيزی)
اقرب
اين تعبير در فقه در حكم فتواست.
الاقرب فالاقرب
مراعات نزديكترين و پس از آن نزديكتر؛ به عنوان مثال در باب ارث، در صورت وجود طبقهی اول، ارث به طبقهی دوم نمیرسد و يا در باب زكات فطره، پرداخت فطريه، به نزديكترين فقير خويشاوند ترجيح دارد.
اقوی
قویتر (فتوی است)
اكتفا به رفع ضرورت
بسنده كردن به ميزان ناچاری. رجوع کنيد به: فع ضرورت
اكراه
وادار كردن شخص به كاری كه مايل به انجام آن نيست.
اكل مال به باطل
گرفتن مال ديگری بدون دليل و بدون انجام دادن كار و يا پرداخت چيزی در مقابل آن
آلات لهو
ابزار عياشی و خوشگذرانیهای نامشروع؛ مانند تار و طنبور
آلات مشتركه
ابزار و وسايلی كه هم در راه صحيح شرعی و هم در راه باطل (گناه) كاربرد دارد؛ مثل چاقو
التفات
توجه داشتن
اَماره
آنچه انسان را از جهل يا شك خارج كرده، موجب غلبه گمان يا اطمينان شود.
اماكن اربعه
رجوع کنيد به: اماكن تخيير
اماكن تخيير
مكانهايی كه مسافر میتواند در آنها نماز را تمام يا شكسته بخواند (مسجد الحرام، مسجد النبی (ص)، مسجد كوفه و حرم امام حسين «عليه السلام»)
ِاماله
داخل كردن داروی مايع در بدن، از طريق مخرج غائط، با ابزار مخصوص. رجوع کنيد به: تنقيه
امام
مقتدا، پيشوا
امام جماعت
پيش نماز، كسی كه در نماز به او اقتداء كنند.
اماميه
مذهب كسانی كه به امامت ائمهی دوازدهگانه (عليهم السلام) معتقد باشند.
امتزاج
آميختگی، مخلوط شدن
اَمر به معروف
خواستن از ديگران و وادار كردن آنها به رعايت احكام شرعی و كارهايی كه پسنديده است.
امرار معاش
گذراندن زندگی
اِمساك
خودداری كردن، پرهيز از چيزهايی همچون محرمات احرام، مبطلات روزه و …
امهال
مهلت دادن، فرصت دادن
اموال محترمه
اموالی كه بدون اجازه، نمیتوان در آنها تصرف كرد.
امور حسبيه
كارهايی كه شارع مقدس راضی به رها كردن آنها نيست و متصدی آنها ولی فقيه يا نمايندهی اوست؛ مانند رسيدگی به اموال يتيمان
امين
امانتدار، مورد اعتماد
اِناث و ذكور
دختران و پسران، زنان و مردان
انتحار
خودكشی
انتصاف
دو نيم شدن، نصف شدن
انتقال
تغيير ماهيت يك مادهی نجس در اثر جابجايی و از بين رفتن آن ماده؛ مانند انتقال خون انسان به پشه و تبديل شدن آن به خون پشه
آندوسكپی
عكسبرداری و نمونهبرداری از داخل بدن
اِنزال
بيرون آمدن منی
انشاء
آغاز كردن، ايجاد يك اعتبار يا خواسته و مانند آن با لفظ يا غير آن.
انصراف
برگشتن، پشيمان شدن، بازگشتن
اَنعام
چهارپايان اهلی؛ مانند گاو، گوسفند و شتر
اَنفال
اموالی كه به جهت ولايت و رهبری بر امت اسلامی در اختيار امام معصوم «عليهم السلام» يا نايبش میباشد.
اَنفحه
پنير مايه
اِنفساخ عقد
فسخ شدن خودبخودی عقد، به هم خوردن قرارداد، گسيختن عقد
اَنفيه
نوعی داروی استنشاقی كه از راه بينی استعمال میشود.
اِنقلاب
دگرگون شدن؛ مانند تبديل شدن شراب به سركه
اِهتمام
اهميت دادن
اَهل ذمه
غير مسلمانانی كه به يكی از اديان الهی معتقدند و با عهد و پيمان در امان مسلمانان هستند.
اهل كتاب
غير مسلمانی كه به يكی از اديان الهی معتقد باشد و خود را تابع يكی از پيامبران صاحب كتاب بداند؛ مانند يهودی و مسيحی.
اوامر ولايی
رجوع کنيد به: احكام حكومتی
اوداج أربعه
رگهای چهارگانه گردن حيوان. رجوع کنيد به: فری اوداج اربعه
اوراق بهادار
اوراقی كه ارزش مالی دارند ولی پول نيستند مانند اوراق قرضه و اوراق سهام
اوراق قرضه
نوعی از اسناد مالی كه در معاملات بورسی و بانكی، قابل نقل و انتقال و دارای نرخ باشد ولی دلالت بر مالكيت مشاء چيزی نداشته باشد.
اورع
با تقواتر، كسی است كه نه تنها از معاصی، بلكه از شبهات هم بيش از ديگران اجتناب میكند.
اوصيا
جمع وصی. رجوع کنيد به: وصی
اولی
سزاوارتر
اولياء دم
صاحبان خون مقتول. رجوع کنيد به: ولی دم
ايام استظهار
دو يا سه روز قبل يا بعد از عادت (وقتيه يا عدديه) كه اگر زن در اين روزها خون ببيند، بايد بنابر حيض بگذارد هر چند علامت خون حيض را نداشته باشد.
ايام البيض
سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم هر ماه قمری
ايام تشريق
سه روز بعد از عيد قربان (روز يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذی الحجه) برای كسانی كه در سرزمين منی هستند.
ايام متبركه
اعياد و مناسبتهای مذهبی؛ مانند ميلاد معصومين (عليهم السلام)
ايام نقاء
روزهايی كه زن از حيض و استحاضه و يا نفاس پاك میباشد.
ايقاع
هر نوع قرار يا نقض قراری كه يكجانبه باشد (يعنی نياز به قبول ديگری نداشته باشد)؛ مانند طلاق.
ايلاء
قسم شوهر بر ترك عمل زناشويی با همسر دائمی خود (بيش از چهار ماه يا برای هميشه)
ايمان
اقرار و اعتقاد به اسلام (يعنی توحيد و نبوت پيامبر اكرم «صلی الله عليه وآله») همراه با اعتقاد به امامت و ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام)
بئر – بينهچاپ ; PDF
ب
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
بِئر
چاه
باطل
مقابل حق
عمل باطل: كاری كه برخی از اجزاء يا شرائط لازم آن مفقود است و اثر متوقع از آن حاصل نمیشود.
باكره
دختری كه شوهر نكرده است، دختری كه پرده بكارتش زايل نشده است.
بالسويه
بطور يكسان، برابر
بالغ
كسی كه به سنّ بلوغ رسيده است.
بالفعل
آنچه تحقق يافته است.
بالقوه
آنچه امكان تحقق آن هست؛ اما تاكنون محقق نشده است.
باير
زمينهايی كه بهرهبرداری نشدهاند.
بدر
قرص كامل ماه
بِدعت
ايجاد سنت يا اعتقاد خلاف شرع و اسلام
بَدَل
جايگزين، جانشين
بدل از غسل
تيمّمی كه جايگزين غسل میشود.
بدل از وضو
تيمّمی كه جايگزين وضو میشود.
بُدنه
به گاو و شتر گويند (بحث كفاره محرمات احرام)
بديهی
روشن، آشكار؛ آنچه معنايش سريع به ذهن آيد.
برئ الذمه
كسی كه چيزی برگردن او نيست.
برائت ذمّه
فارغ شدن و پاك شدن ذمّهی انسان از آنچه بر عهدهی او بوده است.
برات
برگهی مخصوصی است كه بدهكاران بابت بدهی خودشان آن را امضاء میكنند.
بُرد (برد يمنی ـ برد عدنی)
پارچهای از پشم شتر كه در يمن بافته میشده است.
برده
غلام و كنيز
بسمله
مخفف «بسم الله الرحمن الرحيم»
بَشَره
پوست
بُضع
به فرج (آلت تناسلی زن) اطلاق میشود.
بطن
شكم
نسل
بطن اول: فرزندان
بطن دوم: نوه ها، فرزندزادگان
بطن سوم: نتيجهها، نوه زادگان
بطن سابق: نسل قبلی
بطن لاحق: نسل بعدی
بطناً بعد بطنٍ: نسلی پس از نسل ديگر
بَطَن
رجوع کنيد به: مبطون
بعيد است
اين تعبير در حكم فتواست.
بعيد نيست
اين تعبير در حكم فتواست.
بقعه (بقاع)
مزار ائمه و بزرگان دين
بقاع متبركه: اماكن مقدّس
بكارت
دوشيزگی. رجوع کنيد به: باكره
بِكر
آنچه كه تاكنون از آن بهره برداری نشده است، دست نخورده
بلاد كبيره
شهرهای فوق العاده بزرگ.
بلا عقب
آنكه فرزند و فرزندزادهای ندارد.
بلا وارث
متوفای بدون ورثه
بلوغ
رسيدن به حد تكليف كه با ظهور يكی از علائم سهگانهی آن مشخص میشود. رجوع کنيد به: علائم بلوغ
به نحو متعارف
به طور معمول، مطابق نظر عرف
بهتان
رجوع کنيد به: تهمت
بهيمه
حيوان چهارپايی كه درنده نباشد.
بيت المال
اموال عمومی، اموال دولت اسلامی
بيتوته
رجوع کنيد به: مَبيت
بيضة الاسلام
شالوده و اساس اسلام
بيع
فروش، معامله
بيع شرط: بيعی است كه در متن عقد شرط شود كه هرگاه بايع، تمام يا بخشی از قيمت را در مدت معين به مشتری باز گرداند، حق فسخ داشته باشد.
بيع مثل به مثل: مبادله كردن دو چيز هم جنس؛ مانند مبادلهی گندم با گندم.
بيليارد
نوعی بازی كه با گوی و چوگان و بر روی ميز انجام میشود. رجوع کنيد به: قمار
بينه
شاهدانی كه شهادت آنها میتواند يك امر را اثبات كند.
پ
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
پلاتين
فلزی سفيد رنگ و گران قيمت كه از جنس طلا نيست ولی بعضی از خواص آن را داراست.
پورسانت
درصدی كه به عنوان پاداش خريد از سوی فروشنده به مسؤل خريد تعلق میگيرد؛ خواه از همان پول باشد يا از پول فروشنده
تأجيل – تيمم جبيرهاىچاپ ; PDF
ت
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
تأجيل
به تأخير انداختن
تأديه
ادا كردن
تارك الصلوة
كسی كه از روی معصيت نماز نمیخواند.
تالف
تلف كننده
تلف شده
تألمات
دردها، رنجها
تألمات روحی: پريشانی و افسردگی روحی
تامّ الاجزاء
آنچه تمامی اجزای آن فراهم باشد.
تامّ الخلقه
آنچه خلقت او، كامل و طبيعی است.
تبانی
پيمان بستن پنهانی
تبذير
تلف، تباهی، بيهوده خرج كردن
تبرّع
انجام دادن كاری با قصد قربت و بدون چشم داشت يا اجبار.
تبرّعات
جمع تبرّع. رجوع کنيد به: تبرع
تبسّم
خنده بدون صدا، لبخند
تبعض صفقه
باطل بودن معامله در بخشی از ثمن يا مثمن
تبعيت
پاك شدن چيز نجسی به تبع پاك شدن چيز نجس ديگر؛ مانند پاك شدن ظرف سركه به تبعيت از پاك شدن شرابی كه به سركه تبديل شده است.
تبعيت فرزند از پدر در قصد توطن
تَجافی
نيم خيز نشستنِ مأموم در حال تشهد إمام
تجاهر
آشكار كردن، علنی نمودن
تجاهر به فسق: فسق و فجور علنی
تجديد إحرام
از سرگيری احرام
تجديد فراش
دوباره ازدواج كردن
تجرّی
اقدام به انجام يا ترك كاری با نيت معصيت
تجسّس
تفحص و جستجو كردن، جاسوسی كردن
تجملات
زيور بستن
مال و اثاثيه گرانبها
تجهيز
تدارك مقدمات چيزی
تجهيز ميت: يعنی تدارك اموری همچون غسل، حنوط، كفن و …
تجويز
جايز شمردن، اجازه دادن
تَحتُ الحَنَك
زير چانه، قسمتی از عمامه كه زير گلو آويخته میشود.
تحجير
سنگ چين كردن، علامتگذاری اراضی موات، پيش از آباد كردن آنها
تحقير
خوار كردن و پست شمردن ديگری
تحمل شهادت
مشاهده امری برای ادای شهادت در وقت لزوم
تحير
سرگردان شدن
تخته نرد
رجوع کنيد به: نرد
تخطّی
سرپيچی و نافرمانی
تخلّص از نزول و ربا
رهايی از ربای دريافت شده با پرداخت مال به صاحب آن و يا طلب رضايت وی و يا راههای ديگر
تخلّی
بول و غائط كردن
تخميس
پرداخت كردن خمس مال
تداوی
درمان كردن، معالجه نمودن
تدليس
پنهان نمودن عيب (در ازدواج و خريد و فروش كالا) يا چيزی را برخلاف (بهتر از) واقع نشان دادن
تذكر آمرانه
تذكری كه بصورت دستور باشد (امر به معروف)
تذكيه
رجوع کنيد به: ذبح شرعی
تذكيه شده
حيوانی كه به طريقه شرعی ذبح شده باشد.
تذكيهی شرعی
كشتن حيوان دارای خون جهنده، با رعايت ضوابط شرعی
تردستی
حركات سريعی كه بيننده را به اشتباه بياندازد.
تراضی
رضايت طرفين معامله
ترجيع
چرخاندن صدا در گلو
ترخيص
جواز، اجازه در انجام يا ترك كار
تركه
دارايی ميت در هنگام فوت. رجوع کنيد به: ارث
تروك احرام
رجوع کنيد به: محرمات احرام
تَرَوّی
تفكّر در موارد مشكوك نماز (ركعات يا أفعال آن)، برای رفع شك
تزاحم
وجود دو تكليف همزمان؛ بطوريكه انجام هر كدام موجب ترك ديگری شود.
تزوير
فريب دادن، گول زدن
تسامح
ملايمت، مدارا، چشم پوشی
قاعده تسامح يا تسامح در ادله سُنَن: حكم به استحباب يا ترتب ثواب بر اعمالی كه دليل آنها ضعيف بوده و مورد اطمينان كامل نيست.
تسبيحات اربعه
ذكر سبحان الله و الحمدلله و لا إله الا الله و الله أكبر
تسبيحات فاطمه زهرا(سلام الله عليها)
۳۴ مرتبه الله اكبر، ۳۳ مرتبه الحمدلله و ۳۳ مرتبه سبحان الله
تَسَتُّر
خود را پوشاندن
تسرّی
سرايت كردن، منجر شدن
تسلّم
دريافت كردن
تسليم
سلام دادن
سلام نماز
تحويل دادن
تسليم شدن در جنگ
تسميه
نام گذاری كردن، جاری كردن نام خدا بر زبان
تسويلات
دامها، چيزهايی كه موجب گمراهی می شود.
تشبّه
خود را مانند ديگری كردن
تشريح
پاره پاره كردن بدن مرده ، برای كسب آگاهيهای پزشكی و…
تشريك
شريك كردن و شركت دادنِ ديگری
تشييع
پيروی، متابعت، دنبال كردن
تشييع جنازه: دنبال جنازه رفتن
تصديق
گواهی نمودن، تاييد كردن
تصرف
بكار گرفتن چيزی و استفاده از آن
تصرف انتفاعی: استفاده از منافع مال و باقی گذاشتن اصل آن
تصرف مالكانه: استفادهای كه فقط از طرف مالك امكان دارد.
تصرف عدوانی: تصرف بدون رضايت مالك
تصرف مادی: تصرف در عين مال؛ بطوری كه وصف يا جزء و يا تمام آن مال تلف شده و يا تغيير كند.
تضييع
تلف كردن، تباه ساختن
تطهير
پاك كردنِ متنجس با يكی از مطهّرات شرعيه؛ مانند شستن دستِ نجس با آب كر
تطوّع
انجام دادن كار با قصد عبادت و نيكی
تعاقب
پی در پی آمدن
تعدّی
زياده روی، ستم كردن، دست درازی
تعديل
درست كردن، اصلاح نمودن.
تخفيف دادن
شهادت دادن بر عدالت كسی
تعذّر
دشوار شدن. رجوع کنيد به: تعسّر
عذر و دليل آوردن
تعرّب
به آداب و اخلاق باديه نشينان درآمدن، باديه نشينی
تعرّب بعد الهجرة: حشر و نشر با جهال پس از اسلام آوردن
تعزير
مجازاتی كه مقدار و كيفيت آن توسط حاكم شرع معلوم میگردد. (در مقابل حدّ)
تعسّر
دشواری، سختی
تعّرض
دست درازی كردن
پرداختن به يك كار
تعقيب نماز
خواندن قرآن، ادعيه و اذكار مخصوص پس از اتمام نماز.
تعلّلّ
بهانه جويی
كوتاهی كردن
تعليق
مشروط بودن به چيزی ديگر
تعمّد
از روی عمد كاری را انجام دادن
تعويق
به تأخير انداختن
تفاهم
فهم و درك يكديگر
تفريط
كوتاهی كردن؛ مسامحه نمودن. (در مقابل افراط)
تَفَصّی
رهايی، خارج شدن از چيزی
تفويض
واگذار كردن
تَقاصّ
برداشتن مال يا پول از كسی كه حق انسان را گرفته و از دادن آن امتناع میكند.
تقسيط
تقسيم كردن مال، قسط بندی كردن
تقصير
كوتاه كردن مقداری از ناخن يا موی سر در اعمال حج و عمره
تقطير
متراكم نمودن بخار جهت تبديل آن به مايع
تقلّب
حيله زدن، حقه زدن
تقليد
تبعيت از فتوای مجتهد و عمل نمودن به آن
تقليد ابتدائی: تقليد برای اولين بار
بقاء بر تقليد ميت: ادامه تقليد از مرجعی كه ديگر زنده نيست.
تبعيض در تقليد: تقليد از چند مجتهد در ابواب مختلف فقه
تقيه
هماهنگ شدن با عقايد كفار يا مخالفين در گفتار يا كردار از روی ناچاری
تقيه مداراتی: تقيه به منظور حفظ وحدت مسلمين
تكبيرة الإحرام
ذكر «الله اكبر» به قصد شروع نماز
تكتّف
قرار دادن دستها بر روی هم در حال نماز
تكدّی
گدايی كردن
تكفّل
به عهده گرفتن، تضمين كردن. رجوع کنيد به: کفالت
تكفير
پرداخت كفاره
نسبت كفر دادن به ديگری
تلبّس
اشتباه شدن
مشغول شدن به كاری
تلبيه
لبيك گفتن هنگام مُحرم شدن در حج و عمره
تلذّذ
لذت بردن
تلف
نابودی، هلاك
تلقيح مصنوعی
وارد كردن نطفهی مرد به رحم زن و يا تركيب كردن نطفه زن و مرد در خارج از رحم و رشد دادن آن در آزمايشگاه
تمتع
بهرهی جنسی بردن از همسر
رجوع کنيد به: حج تمتع – عمره تمتع
تمسخر
مسخره كردن، ريشخند
تمشيت امور
سر و سامان دادن به كارها
تَمَكّن
توانايی
تمكين
آمادگی زن برای كامجويی همسر
تملّك
چيزی را مالك شدن
تملّك به ضمان: برداشتن و مالك شدن يك چيز مجهول المالك (با شرائط خاص)، با اين نيت كه در صورت پيدا شدن صاحبش، قيمت آن را به او بپردازد.
تمليك
كسی را مالك چيزی كردن
تنجيز
لزوم عقد و مشروط نبودن آن
تنجيم
پيشگويی از حوادث و اتفاقات زندگی انسان، با استفاده از اوضاع و احوال ستارگان
تنزيل سفته
مبادله كردن سفته با مبلغی كمتر از اعتبار آن
تنفيذ
تأييد كردن، اجازه دادن
تنقيص
كم شمردن، كوچك شمردن
تهاون
سهل انگاری
تهمت
به دروغ، نسبت بد به ديگری دادن، افترا
تهيأ
آماده بودن، مهيا شدن
تهييج
تحريك، برانگيختن
تواصی
به يكديگر توصيه كردن
توبه
بازگشت و پشيمانی از گناه و ترك آن
توديع
وداع كردن
سپردن چيزی به كسی
تَوَرُّك
نشستن بر روی ران چپ، و گذاشتن روی پای راست به كف پای چپ در حال تشهد و بين دو سجده
توريه
صحبت كردن بگونهای كه شنونده معنای ظاهری را بفهمد؛ ولی گوينده معنای خلاف ظاهر را اراده كند.
توسّل
نزديكی جستن، وسيله قرار دادن
توكيل
وكيل قرار دادن
تولّی طرفين
پذيرفتن وكالت از طرفين عقد
توليت
سرپرستی امور موقوفات. رجوع کنيد به: متولی
تيمّم (بدل از وضوء يا غسل)
زدن كف دستها به خاك، سنگ و مانند آن، و مسح پيشانی و پشت دستها با ترتيب خاص
تيمّم جبيرهای
تيمّمی است كه قسمتی از مسح آن روی جبيره است. رجوع کنيد به: جبيره
ثلث – ثيبچاپ ; PDF
ث
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
ثلث
يك سوم از هر چيزی
ثلث تركه: يك سوم از تركه ميت پس از ادای ديون
ثلثان
دو سوّم
ثلثان شدن آب انگور: جوشيدن آن به قدری كه دو سوم آن بخار شود و يك سوم باقی بماند.
ثمره
محصول و ميوه
ثَمَن
عوض و قيمت كالا
ثمن كلی: ثمنی كه مصاديق و افراد متعدد دارد.
ثمن مسمّی: قيمت و عوضی كه در ضمن عقد بيع، معين گشته است.
ثمن مثل: قيمتی كه مردم حاضرند در بازار در برابر يك كالا بپردازند.
ثمن مؤجّل: قيمت و عوضی كه ادای آن تا زمان مشخصی به تعويق افتاده است.
ثُمْن
يك هشتم
ثَيب
شخصی كه ازدواج كرده است. (ثيبة: زن ازدواج كرده)
جائر – جهلچاپ ; PDF
ج
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
جائر
ستمگر، پايمال كننده حق و عدالت
جائفه
زخمی كه به داخل بدن میرسد.
جابر
جبران كننده
جاعل
آنكه در قرارداد جعاله اعلام میكند هر كس برای او كار مشخصی را انجام دهد، اجرت معينی خواهد داشت.
جانی
جنايتكار، آنكه مرتكب جنايت شده است.
جاهل
بی اطلاع، نادان
جاهل قاصر: كسی كه اصلاً متوجه جهل خود نيست و يا راهی برای برطرف كردن جهل خود ندارد.
جاهل مقصّر: كسی كه متوجه جهل خود بوده و راههای رفع جهالت خود را هم میداند؛ ولی در آموختن تكاليف كوتاهی میكند.
جاهل به حكم: كسی كه حكم مسأله را نمیداند.
جاهل به موضوع: كسی كه از موضوع حكم بیاطلاع است.
جايز
عملی كه انجام آن حرام نيست.
جبيره
چيزی است كه با آن زخم و شكستگی را میبندند.
پارچه يا دوايی است كه روی زخم و مانند آن میگذارند.
جدال
رجوع کنيد به: جدل
جدل
قسم خوردن به منظور اثبات يا نفی چيزی. رجوع کنيد به: محرمات احرام
جذام
يك نوع بيماری است كه باعث بیحسی بعضی اعضای بدن (دست و صورت) و فساد آنها میشود.
جرح
نسبت عدم عدالت به كسی دادن يا تضعيف كردن او
باطل كردن شهادت
جُرح
جراحت، زخم
جزيه
مالی كه از كافر ذّمی در قبال زندگی در قلمرو اسلام اخذ میشود.
جُعاله
تعهّدی است كه طی آن شخص اعلام میكند كه هر كس برای او كار مشخّصی را انجام دهد، اُجرت معينی خواهد داشت؛ مثلاً إعلام میكند كه اگر كسی گمشدهی مرا پيدا كند، فلان مبلغ به او میدهم.
به كسی كه اين قرار را میگذارد (جاعل) و به كسی كه به آن عمل میكند (عامل) میگويند.
جُعل
مال معين شده در عقد جعاله
جفت
عضو رابط بين جنين و رحم مادر است كه جنين بواسطهی آن تغذيه میكند.
جَلّال(جلّاله)
حيوان حلال گوشتی كه به خوردن نجاست عادت كرده است.
جماع
مقاربت، آميزش جنسی
جمرات
سه ستون سنگی معروف در منی است و حجاج بايد در روزهای يازدهم و دوازدهم ذی الحجه به آنها سنگ بزنند (جمع جمره)
جمع بين اختين
دو خواهر را به همسری داشتن
جنابت
حالتی است كه بعد از جماع يا خروج منی ، بر شخص عارض می شود. رجوع کنيد به: جنب
جُنُب
كسی كه جماع كرده يا منی از او خارج شده باشد.
جهاد
جهاد ابتدايی: نبردی كه به قصد هجوم بر دشمن و با فرمان امام (عليه السلام) يا نائب او انجام گيرد.
جهاد دفاعی: نبرد و پيكار برای مقابله با هجوم دشمن به سرزمينهای اسلام
جهاد اكبر: مبارزه با هوای نفس
جهاد اصغر: پيكار و جنگيدن در راه خدا
جهر
با صدای بلند قرائت كردن (در مقابل اخفات)
سخن گفتن بطور عمومی (در مقابل سِرّ)
انجام دادن عمل بصورت آشكار (در مقابل خفاء)
جهری
(نماز جهری)
نمازی كه در آن، حمد و سوره بايد با صدای بلند خوانده شود (نمازهای صبح، مغرب و عشا)
جهل
ندانستن و بیاطلاع بودن
جهل مركب: آن است كه شخص نمی داند و متوجه نيست و می پندارد كه میداند.
چ
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
چانه زدن
گفتگو در هنگام خريد برای كم يا زياد كردن قيمت كالا
حائر – حيل فرار از رباچاپ ; PDF
ح
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
حائر
روضه مشرفه حرم امام حسين «عليه السلام» (برخی از رواقها اطراف هم در حكم حائر است)
حائض
زنی كه در حال حيض است.
حاكم اسلامی
رجوع کنيد به: حاكم شرع
حاكم شرع
مجتهد جامع الشرايط، ولی فقيه و رهبر مسلمين
مجتهدی كه شرعاً حق حكم كردن داشته باشد.
حبس مؤبّد
وقف كردن اموال برای هميشه
حبس مخلّد
رجوع کنيد به: حبس مؤبّد
حبوه
اموالی همچون قرآن، انگشتر، لباس كه با فوت پدر به پسر بزرگتر تعلق میگيرد.
حجّ افراد
حجی كه عمره آن بعد از آن انجام میشود و حاجی قربانی خود را نيز با علامت خاصی مانند بريدن گوش معين نمیكند. چنين حجی بر كسانی واجب است كه در فاصله ۸ فرسخی كعبه زندگی میكنند.
حج بلدی
حجی كه نائب از شهر منوب عنه برای سفر حج حركت میكند.
حج ميقاتی
حجی كه نائب از ميقات متعهد آن میشود.
حجامت
گرفتن خون از بدن بطريق مخصوص
حَجّة الاسلام
حج واجب، حجی كه در طول عمر، يك بار بر افراد مستطيع واجب میشود.
حجّ
زيارت خانه خدا و اعمال مربوط به آن
حج صَروره: انجام اعمال حج واجب برای اولين بار. رجوع کنيد به:صروره
حج بذلی: حجی كه با بخشيدن هزينه سفر (از سوی ديگری) واجب میگردد.
حجّ نيابی: حجّی كه به نيابت از ديگری انجام شود. انجام مناسك حجّ به نيابت از ديگری.
حَجْر
منع از تصرف در اموال
حِجر اسماعيل
مكانی به شكل نيم دايره با ديواری به ارتفاع ۳ / ۱ متر كه در جانب شمالی كعبه قرار دارد و مدفن اسماعيل، هاجر و چند تن از پيامبران است.
حَجَرالاسود
سنگ سياهی كه از بهشت آمده و در ركن حجر الأسود كعبه نصب شده است.
حدث أصغر
هر امری كه وضو را باطل كند؛ مانند خروج بول و غائط
حدث أكبر
هر امری كه باعث وجوب غسل شود؛ مانند جنابت ومس ميت
حدّ
مجازاتی است كه خداوند ميزان آن را برای بعضی گناهان تعيين كرده است. (در مقابل تعزير)
حدّ ترخص
مكانی كه در آنجا آخرين خانههای شهر ديده نمیشود و اذان آن هم به گوش نمیرسد.
حرام
ممنوع
آنچه كه شرع آن را ممنوع می داند و كاری كه اسلام آن را منع كرده و ارتكاب آن گناه است.
حرام مؤبّد
رجوع کنيد به: حرمت ابدی
حَرَج
مشقت، سختی و دشواری؛ به طوری كه معمولاً قابل تحمل نباشد.
حرم مکه
منطقه وسيعی از مسجد الحرام با حدود معين که سرزمينی امن برای انسانها و حيوانات است.
حرمت ابدی
منع هميشگی ازدواج
حريم
محوطه و محدودهی اطراف هر چيز؛ مانند حريم خانه (مكانی كه حمايت و دفاع از آن واجب باشد).
حريم عرفی: آنچه عرف آن را حريم میداند.
حصر وراثت
معين شدن وارثهای متوفی
حِصّه
سهم
حِضانت
ولايت و سرپرستی طفل، به منظور نگهداری و تربيت او
حَضَر
وطن، محل اقامت (در مقابل سفر)
حق
حق الله: تكليفی كه در صورت سرپيچی از آن، مكلف در برابر خداوند مسؤل است؛ مانند نماز و روزه
حق الناس: حق اشخاص ديگر كه با اتلاف، اضرار و دَين بر گردن مكلف میآيد، و سقوط آن وابسته به رضايت صاحب حق است.
حق التحجير: حقّی كه به سبب سنگچينی و مانند آن به دور زمين باير، برای شخص پديد میآيد.
حق خيار: رجوع کنيد به: خيار
حق المارّه: حقی است كه به موجب آن، رهگذر هنگام عبور از كنار درختِ ميوه يا زراعت بتواند مجاناً و بدون اذن مالك از آن بخورد.
حق التوليه: حقالزحمهی متولی
حق الارث
سهم الارث، ميزان سهم هر يك از ورثه
حق التأليف
حق مؤلف كتاب، مزد و اجرت نوشتن كتاب
حق الزحمه
دستمزد، اجرت عمل
حق العمل
اجرت
حق تأهل
مزايايی كه بخاطر داشتن فرزند و همسر به فرد تعلق میگيرد.
حكم
دستور شرع
حكم قاضی در موارد نزاع و مانند آن
امر و دستور ولی فقيه در مسائل مربوط به اداره كشور اسلامی و اموری كه به عموم مسلمين ارتباط دارد. (در مقابل فتوی)
حكم تكليفی
حكمی كه بدون واسطه به فعل مكلف تعلق میگيرد و وظيفه مكلف را در انجام دادن يا ندادن آن مشخص میكند؛ مانند وجوب و حرمت
حكم وضعی
حكمی كه با واسطه به فعل مكلّف تعلق میگيرد؛ مانند زوجيت، طهارت و نجاست، صحّت و بطلان كه به اشخاص و اشياء تعلق میگيرد.
حكم ثانوی
حكمی كه در شرايط خاص مانند اضطرار مرض عسر و حرج و مانند آن برای مكلف جعل میشود.
حليت
حلال بودن، مباح بودن
حمل
جنين، طفل در شكم مادر
حَنث
مخالفت، شكستن
حَنث نذر: خلاف نذر عمل كردن
حنوط
ماليدن كافور به بدن مرده
حواله
إرجاع طلبكار به شخصی ديگر برای دريافت طلبش
حيازت
در اختيار گرفتن يكی از مباحات عامه (يكی از اسباب ملكيت اموالِ مباح)؛ مانند شكار حيوانات
حيض
قاعدگی، عادت ماهيانهی زنان
حيل فرار از ربا
شيوههايی كه به وسيلهی آنها معامله ربوی، يك معاملهی صحيح جلوه داده شود.
خارق العاده – خيارچاپ ; PDF
خ
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
خارق العاده
بيش از انتظار، غيرعادی، عجيب
خالی از قوت نيست
اين تعبير در حكم فتوا میباشد.
خالی از وجه نيست
اين تعبير در حكم فتوا میباشد.
خَبَث
پليدی؛ نجاست
خُبره
كارشناس
خبيث
ناخوشايند، پليد
ختنه
بريدن غلاف سر آلت تناسلی مرد
خدعه
فريب، نيرنگ
خديعه
رجوع کنيد به: خدعه
خراج
ماليات
نوعی ماليات كه از بهره و محصول زمين گرفته میشود.
خَرَص
اندازهگيری تضمينی
خسارت
از دست دادن سرمايه، زيان كردن
خسوف
ماه گرفتگی
خصال كفاره
اموری كه شخص بايد بابت كفاره انجام دهد.
خصوصيات
ويژگيها، مشخصات
خلع يد
عزل كردن و بركناری كسی كه از تصرف در اموال و يا امور
خمس
يك پنجم مازاد درآمد ساليانه و همچنين بعضی از اموال خاص كه بايد با قصد قربت آن را به نايب امام (عليه السلام)داد و يا نيمی از آن را به نايب امام و نيم ديگر را با اجازه او به سادات نيازمند داد.
خنثی
آنكه مرد يا زن بودن او مشخص نيست.
خنزير
خوك
خوارج
كسانی كه بر امام معصوم (عليه السلام) خروج كنند و عليه او قيام نمايند؛ مانند خوارج نهروان
خوف
ترس، هراس، واهمه
خوف ضرر
احتمال زيان و خسارت مالی و يا جانی
خون جهنده
خون حيوانی است كه وقتی رگ آن را ببرند، خون از آن بپاشد.
خيار
حق فسخ معامله
خيار تأخير: اگر معاملهای انجام گيرد و مشتری تمام قيمت كالا را نپردازد و فروشنده نيز جنس را تحويل ندهد، اين معامله تا سه روز لازم الاجرا است؛ لكن بعد از گذشت سه روز چنانچه مشتری قيمت كالا را پرداخت نكرد، فروشنده می تواند معامله را فسخ كند. البته اختيار فسخ مشروط بر اين است كه تأخير در ضمن عقد، شرط نشده باشد. (اين خيار مخصوص فروشنده است)
خيار تخلف شرط: حق فسخ معاملهای است كه به واسطه عمل نكردن به شرطِ ضمن عقد، برای مشروطه له ايجاد می شود.
* خيار تخلف شرط: خياری كه در اثر تخلف خريدار يا فروشنده نسبت به شرط ضمن عقد حاصل می شود.
خيار تبعض صفقه: خياری است كه در اثر تبعض صفقه برای خريدار حاصل می گردد. رجوع کنيد به: تبعض صفقه
خيار حيوان: اختيار فسخ معامله برای خريدار حيوان به مدت سه روز
خيار رؤيت: حق فسخ معاملهای كه در آن كالای غايب معينی با اوصاف معامله شود، ولی در هنگام تحويل آن اوصاف را نداشته باشد.
خيار شرط: نوعی اختيار فسخ است كه در ضمن عقد، شرط شده باشد.
خيار عيب: اختيار فسخ معامله به واسطه عيب موجود در مال معامله شده.
خيار غبن: خياری است كه بواسطه گران خريدن جنسی يا ارزان فروختن آن، برای هر كدام از خريدار يا فروشنده به وجود می آيد، به شرط آنكه عرفاً اختلاف قيمت زياد بوده و جاهل به قيمت باشند.
خيار مجلس: اختيار فسخ معامله كه مختص به خريدار و فروشنده و در مجلس معامله است.
دائر مدار – ديهچاپ ; PDF
د
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
دائر مدار
وابسته، مربوط
دائمه
زنی كه طی عقد دائم به همسری مردی درآمده است.
دائن
طلبكار، بستانكار
دابّه
حيوان چهارپا
دارالاسلام
سرزمين اسلام، جايی كه اكثريت اعضای آن مسلمان هستند.
دارالحرب
بلاد كفار را گويند كه با مسلمانان پيمان ندارند.
داعی
انگيزه، اراده
دُبُر
پشت (كنايه از نشيمنگاه است).
درهم شرعی
سكهی نقره به وزن تقريبی ۵۲ / ۲ گرم
دستگردان
گرفتن خمس و بخشيدن يا قرض دادن آن توسط متولی خمس يا مرجع تقليد به كسی كه خمس بر گردن اوست و توانايی پرداخت آن را ندارد.
دعوی
ادّعا
دفاع
مقاومت در برابر دشمن
دلاّل
واسطه، كسی كه واسطه بين خريدار و فروشنده باشد.
دم
خون
دماء ثلاثه
خون حيض، استحاضه و نفاس
دمل
جراحت
دنبلان
تخم گوسفند
دَهری
دستهای از كفار كه عقيده به جهان آخرت ندارند و معتقد به بقاء دنيا (دهر) هستند.
دَين
بدهكاری، قرض
دينار شرعی
سكه طلا به وزن يك مثقال شرعی (۶ / ۳ گرم)
ديه
مالی كه برای جبران خون مسلمان يا نقص بدنی او پرداخت میشود.
ذابح – ذىچاپ ; PDF
ذ
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
ذابح
ذبح كننده. رجوع کنيد به: ذبح
ذبح
رجوع کنيد به: ذبح شرعی
ذبح شرعی
كشتن حيوانِ دارای خونِ جهنده، با رعايت ضوابط شرعی
ذبيحه
حيوانی كه با دستور شرعی ذبح شده باشد.
ذراع
بخشی از دست انسان (از آرنج تا نوك انگشتان)
نوعی واحد اندازه گيری مسافت، به طول تقريبی ۴۸ سانتیمتر
ذرّيه
نسل انسان از دختر و پسر
ذَكَر
آلت تناسلی مرد يا حيوان نر / مذكر
ذِكر
هر آنچه انسان را به ياد خدا بياندازد.
ذكر نماز: آنچه در ركوع، سجده، قنوت و…گفته میشود
ذمّه
عهده
بر ذمّه گرفتن: به عهده گرفتن
ذمّی
رجوع کنيد به: كافر ذمّی
ذَهَب
طلا
ذواليد
كسی كه مال را تحت تصرف خود دارد.
ذی
صاحب
ذی حق: صاحب حق
ذی الخيار: كسی كه دارای حق خيار است رجوع کنيد به: خيار
ذی رحم: خويشاوند
ذی اليد: كسی كه مالی را تحت تصرف دارد.
رؤيت هلال – ريبهچاپ ; PDF
ر
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
رؤيت هلال
ديدن ماه شب اول
راتب
ثابت، هميشگی
امام راتب: امام جماعت ثابتِ مسجد راتب
راجح
پسنديده، بهتر (در مقابل مرجوح)
راشی
رشوه دهنده. رجوع کنيد به: رشوه
راكد
ساكن
آب راكد: آبی كه جريان ندارد و از زمين نمیجوشد؛ مانند آب حوض
راهن
آنكه مالی را نزد ديگری گرو میگذارد.
ربا
فزونی و زياده
ربای معاملی (معاوضی): معاملهای كه در آن دو كالای هم جنس مكيل يا موزون مبادله میشوند و يك طرف دارای افزوده است. (هم جنس، مكيل، موزون)
ربای قرضی: قرضی است كه در ضمن عقد قرض برای طلبكار، اضافهای شرط شود و يا بر آن توافق شده باشد.
ربائب
جمع ربيبه. رجوع کنيد به: ربيبه
رِبح
منفعت، سود رِبح
رِبح سنه
در آمد انسان در طول سال
ربيبه
دختر همسر از شوهر سابقش
رجحان
برتری
رجعی
رجوع کنيد به: طلاق
رَجْم
سنگسار كردن؛ نوعی مجازات اسلامی كه در آن گناهكار را در خاك میكنند وبر او سنگ میاندازند.
رجوع
بازگشتن
رجوع به كفايت: داشتن شغل يا مال يا راه كسب ديگری كه پس از بازگشت از حج برای زندگانی به سختی و مشقت نيفتد.
رجوع در عدّه طلاق: هر گونه رفتار و گفتار شوهر با همسرش در مدت عدّهی طلاق رجعی كه نشانه تمايل و علاقه وی به بازگشت به زندگی زناشويی باشد.
رجوع از شهادت: ادّعای شاهد، مبنی بر دروغ بودن يا اشتباه كردن نسبت به شهادتی كه داده است.
رحم
خويشاوندی. رجوع کنيد به: صلهی رحم
جايگاه جنين در شكم مادر
رداء
روپوش، لباس بلندی كه بيشتر اعضاء بدن را میپوشاند؛ مانند عبا
ردی
نامرغوب، پَست
رشد
درجهای از فهم و شعوركه سبب میشود انسان از اتلاف و نابودی مالش جلوگيری كرده و آن را در راههای عقلايی مصرف كند و همچنين رشد در ازدواج آن است كه تفاوتهای زن و مرد و مسائل زناشويی را بداند.
رشوه
پرداختن مال به ديگری برای صدور حكم به نفع او و يا برای تضييع حق ديگران
رشيد
كسی كه به مرحله رشد رسيده باشد. رجوع کنيد به: رشد
رضاعی
خويشاوندی و نسبتی كه از راه شير دادن به وجود میآيد.
رطوبت مشتبهه
رطوبتی كه پاك و يا نجس بودن آن مشكوك است.
رفع ضرورت
برطرف شدن حالت اضطرار و ناچاری
ركن
اساسیترين جزء عبادت كه هر نوع إخلال به آن (و لو سهوی باشد) سبب باطلشدن عبادت میشود.
ركوع
يكی از اركان نماز است كه پس از قرائت، نمازگزار بايد آنقدر خم شود كه دستهايش به زانو برسد.
رکون
تكيه كردن، پناه بردن، اعتماد كردن
رَمْی
سنگ انداختن به جمره. رجوع کنيد به: جمره
رهن
گرويی و وثيقهای است كه در برابر بدهی (دين) سپرده میشود.
رواتب يوميه
نافلههای نمازهای يوميه و نماز شب
رواق
مكانهايی كه به صورت شبستان از هر چهار طرف، ضريح ائمه (عليهم السلام) را احاطه كردهاند.
روز مباهله
۲۴ ذی الحجه الحرام، روزی كه پيغمبر اسلام (صلی الله عليه وآله) و حضرت علی (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) و حسن و حسين (عليهما السلام) از مدينه خارج شدند تا با نصارای نجران مباهله كنند (يعنی يكديگر را نفرين كنند) كه نصارای نحران از ترس، از مباهله سر باز زدند.
روضه
محدوده ضريح معصومين (عليهم السلام)
ما بين قبر و منبر حضرت رسول اكرم (صلی الله عليه وآله) در مسجد النبی
ريا
انجام دادن كار خير و عبادت، برای غير خدا و به منظور خودنمايی و كسب شأن و منزلت در بين مردم.
تظاهر به نيكوكاری
ريبه
خوف در فساد افتادن
زائد – زىّچاپ ; PDF
ز
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
زائد بر مؤونه
ما زاد بر مخارج، آنچه زيادتر از هزينهی زندگی است.
زاد
توشه سفر شامل مواد خوراكی و غيره
الزام
اجبار
قاعده الزام: وادار كردن كافر يا سنّی بر كاری كه مطابق با مذهبشان بوده و به نفع شيعه باشد.
زانی ـ زانيه
كسی كه مرتكب زنا شده است ß زنا
زكات
درصد معينی از بعضی اموال (مانند طلا، نقره، گندم، جو و…) كه در صورت رسيدن به حد نصاب بايد در موارد مشخص مصرف شود.
زكات فطره: زكات خاصی كه در روز عيد فطر پرداخت میشود.
زنا
نزديكی نامشروع با جنس مخالف
زنديق
ملحد، كافر
زيديه
طايفهای از شيعه كه معتقد به امامت «زيد» ـ فرزند امام سجاد (عليه السلام)ـ هستند.
زينت
زيور و آرايش
زیّ
پوشش و هيئت و روش
حد و اندازه
ژلهچاپ ; PDF
ژ
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
ژله
مادهای چسبنده كه برای ساختن چسب و نورد بعضی از ماشينهای چاپ به كار میرود.
خوراكی كه به شكل لرزانك تهيه كنند.
سُؤر – سيدچاپ ; PDF
س
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
سُؤْرْ
نيم خوردهی آب يا غذا
سادات
جمع سيد. رجوع کنيد به: سيد
سادات علوی: اولاد حضرت علی (عليه السلام)
سادات عقيلی: اولاد عقيل بن عبدالمطلب
سادات طباطبايی: اولاد طباطبا (از فرزندان امام حسن مجتبی (عليه السلام)
سادات موسوی: اولاد حضرت موسی بن جعفر (عليه السلام)
سادات حسينی: اولاد سيد الشهداء (عليه السلام)
ساعد
از آرنج تا مچ دست
سال خمسی
يكسال تمام كه از تاريخ شروع به كار يا حصول درآمد، و برای كسانی كه مدت زمانی خمس نپرداختهاند، از تاريخ نخستين رسيدگی به حساب اموال آغاز میگردد.
سال شمسی
مدت يك بار حركت انتقالی زمين به دور خورشيد است كه ۳۶۵ روز و چند ساعت میباشد. (از اول فروردين تا آخر اسفند)
سال قمری
مدت ۱۲ بار گردش ماه به دور زمين است كه ۳۵۴ روز و چند ساعت میباشد (از اول محرم تا آخر ذیحجه)
سبّ
فحش، نسبت زشت دادن
سبّابه
انگشت اشاره
سبيل الله
راه خدا، هر عمل خالصی كه با آن، قرب به خداوند حاصل شود.
مصالح عموم اسلام و مسلمين؛ مانند ساختن مساجد و مدارس
ستر
پوشش، حجاب، آنچه بدن را بپوشاند.
سجده
پيشانی بر زمين نهادن به منظور عبادت و تعظيم خداوند
سجده نماز: بر زمين گذاردن پيشانی و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها در نماز
سجده سهو: سجدهای كه نمازگزار بخاطر اشتباهاتی كه سهواً از او سر زده، بعد از نماز بايد انجام دهد.
سجده شكر: پيشانی بر زمين نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمتهای خداوند
سجده تلاوت: در قرآن كريم ۱۵ آيه وجود دارد كه به آيات سجده معروف است و در چهار مورد آن، انسان بايد پس از خواندن يا شنيدن آنها بیدرنگ در برابر عظمت الهی سجده كند و در ۱۱ مورد ديگر مستحب است، اين سجده را سجده تلاوت مینامند.
موارد سجدهی واجب در قرآن:
۱- جزء ۲۱، سوره سجده، آيهی ۱۵
۲- جزء ۲۴، سوره فصّلت، آيه ۳۷
۳- جزء ۲۷، سوره نجم، آخرين آيه
۴- جزء ۳۰، سوره علق، آخرين آيه
سِحر
جادوگری، فريفتن ديگران با كارهای شگفت انگيز
سُحق
هم جنسبازی زنان. رجوع کنيد به: مساحقه
سخن چينی
نمامی، خبركشی و اختلاف انداختن
سُدْس
يك ششم
سر قفلی
مالی است كه در ازای حق يا تسلط مال به فروشنده پرداخت میگردد.
سرقت
دزدی
سِرگين
مدفوع حيوانات
سَعْی
هفت بار رفت و برگشت در فاصله بين دو كوه صفا و مروه كه شروع آن از صفا و پايان آن مروه است.
سفاهت
بيخردی و سبكی عقل، عدم توانايی حفظ و اداره اموال شخصی
سفته
سندی تجاری است كه صادر كنندهی آن تعهد میكند مبلغ معينی را در موعد مقرر يا هنگام مطالبه حامل سفته پرداخت كند.
سفر
سفر شرعی: سفری با شرائط خاص كه در آن، نمازهای چهار ركعتی را بايد دو ركعتی خواند.
سفر معصيت: سفری كه فی نفسه حرام باشد (مانند سفر زن بدون اجازه شوهر) و يا به قصد معصيت انجام گيرد (مانند سفر برای شرب خمر)
سَفيه
كسی كه قدرت نگهداری مال خويش را ندارد و سرمايهاش را در كارهای بيهوده مصرف میكند.
سقط شده
جنين نارس يا مرده كه قبل از موعد تولد از رحم خارج شده است.
سقی
آب دادن، آبياری نمودن
سَلَس بول
نوعی بيماری كه شخص را از نگهداری ادرار عاجز میكند.
سَلَف ـ سَلَم
پيش خريد، معاملهای كه بهای جنس را از قبل میپردازند و جنس را بعداً تحويل میگيرند.
سماع
شنيدن (غير ارادی)
سنّت
آنچه از معصوم صادر شده باشد. (گفتار، رفتار و تقرير معصوم)
سهل
آسان
سهم
بهره و نصيب، حصّه
سهم الارث: نصيب هر كدام از ورثه از اموال ميت
سهم الشركه: نصيب و بهره هر كدام از شركاء شركت
سهم امام: نيمی از خمس كه بايد امام يا نائب او در مصالح اسلام و مسلمين مصرف كند.
سهم الارث
رجوع کنيد به: حق الارث
سوء ظن
گمان بد
سوبسيد
يارانه، آنچه را كه دولت به بعضی از مراكز توليدی برای كاهش قيمت محصول و به جهت رفاه عمومی، میپردازد.
سُوَر عزائم
سورههايی از قرآن كه دارای سجده واجب هستند. رجوع کنيد به: سجده تلاوت
سيد
آنكه منسوب به هاشم (جد پيامبر«صلی الله عليه وآله») باشد كه شامل فرزندان عباس، جعفر، ابوطالب، ابولهب، حارث و عبدالله میشود.
شؤون – شيوعچاپ ; PDF
ش
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
شؤون
جايگاه اجتماعی فرد
شؤون عرفی: جايگاه اجتماعی فرد در نظر عرف
شاخص
نمودار
ميله و مانند آن كه برای تعيين وقت ظهر در زمين نصب میكنند.
شاذّ
نادر
شاذِروان
بخش پائينی ديوار كعبه
شارب
سبيل، موی بالای لب
شارع عام
محل عبور و مرور مردم
شارع مقدس
بنيانگذار شريعت (خدا و پيامبر اكرم «صلی الله عليه وآله وسلم»)
شاكی
كسی كه از دست ديگری به يكی از مقامات رسمی شكايت میكند.
شاهد
گواه
شبهه
اشتباه، شك و ترديد در امری
شتم
نسبت ناروا، فحش
شرائط ذمّه
شرائطی كه اگر اهل كتاب در بلاد مسلمين به آنها عمل كنند، جان و مالشان در پناه حكومت اسلامی مصون است.
شرط ابتدائی
تعهدی كه در ضمن عقد نباشد و شخص بطور يكطرفه خود را به آن ملزم كند.
شرط فعل يا ترك
شرطی است كه به موجب آن، مشروط عليه متعهد به انجام يا ترك عملی شود.
شرط نتيجه
شرطی كه در آن، حصول نتيجه يك اعتبار مانند وكالت يا مالكيت تعهد شده است.
شركت
مالك شدن چند نفر، نسبت به يك چيز به صورت مشاع
شعبده
تردستی، چشمبندی. رجوع کنيد به: شعبده بازی
شعبده بازی
عملی كه در اثر حركات سريع دست؛ بيننده به اشتباه میافتد.
شفعه
نوعی حق فسخ برای شريك است؛ در صورتی كه شريكِ ديگر بدون اجازه، سهم خود را از مال مشترك بفروشد.
شفيع
شريك
صاحب حق شُفعه
شك در بقاء
شك در استمرار يك امر؛ مانند اينكه شك دارد وضويی كه گرفته، باطل است يا نه؟
شك در حدوث
شك در انجام كاری در گذشته؛ مانند اينكه شك دارد وضو گرفته است يا نه؟
شك در موضوع
رجوع کنيد به: شبهه موضوعيه
شهادت
كشته شدن در راه خدا
گواهی دادن
شهادتين
شهادت به يگانگی الله و رسالت رسول الله «صلی الله عليه وآله وسلم»
شهرت
مشهور شدن
شبهه
شبهه محصوره: شبههای كه موارد مشكوك در آن اندك باشد و بتوان از همه آنها اجتناب كرد.
شبهه غير محصوره: شبههای كه موارد مشكوك در آن زياد باشد به حدّی كه عرف به احتمال خطر در آن اعتنا نكند.
شبهه موضوعيه: شبههای كه در موضوع يك حكم ايجاد میشود مانند اينكه میدانيم شراب حرام است اما نمیدانيم اين ليوان، آب است يا شراب
شبهه حكميه: شبههای كه در حكم شرعی ايجاد میشود؛ مانند اينكه ندانيم دعا كردن در هنگام رؤيت هلال واجب است يا نه؟
شبهه مصداقيه: شبههایكه ناشی از جهل به مصداق باشد مانند اين كه اكرام عالم واجب است و نمیدانيم زيد عالم است يا نه.
شبهه مفهوميه: شبههای كه ناشی از جهل به مفهوم است مانند اين كه نمیدانيم معنای غنا چيست.
شهرت فتوايی
مشهور بودن فتوای فقها در يك مسأله معين
شهوت
خواهش نفس، ميل جنسی
شهيد
كسی كه در جهاد به همراه امام معصوم (عليه السلام) يا نايبش، در حين درگيری و نبرد كشته شود.
شَوط
يك بار گردش به دور كعبه يا رفتن بين صفا و مروه
شياف
داروی جامدی كه در مقعد گذارند.
شير بهاء
مالی كه شوهر در موقع عقد ازدواج (علاوه بر مهر) به اوليای زن پرداخت میكند.
شير كامل
شير خوردن طفل با شرايط خاص كه موجب محرم شدن است.
شيعه
كسانی كه معتقد به امامت و خلافت بلافصل حضرت علی (عليه السلام) هستند.
شيوع
رواج يافتن، پراكنده شدن
صاحب اليد – صيغهچاپ ; PDF
ص
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
صاحب اليد
كسی كه مالی در اختيار اوست.
صاع
واحد وزن كه تقريباً معادل سه كيلوگرم است.
صبر
بردباری و شكيبايی
صبی/ صبيّه
نابالغ
صحت
درستی، سلامتی
صِداق
مَهر
صدقات واجبه
اموالی كه مكلف بايد در راههای معين، بپردازد؛ مانند خمس و زكات
صدقه
آنچه كه بخاطر ثواب و پاداش به ديگران بخشيده شود.
صرع
نوعی بيماری عصبی است كه با لرزش اندام بدن و بعضاً بيهوشی و بیحسی بدن، توأم است.
صَرف
تبديل پولها و تعويض آنها
صرف برات
نقد كردن برات؛ در مواردی كه برات بصورت مدتدار تنظيم شده باشد، مثلاً طلبكار زودتر از موعد معين، از بدهكار بخواهد با كسر مقداری از برات، نقداً وجه آن را بپردازد.
صَروره
رجوع کنيد به: حج صروره
صعب العلاج
مرضی كه درمان و بهبودی آن دشوار باشد.
صغيره
دختری كه به سن بلوغ نرسيده است.
گناه صغيره
صفا
كوهی كم ارتفاع در پايين كوه ابوقبيس در كنار مسجد الحرام كه نقطه شروع سعی است.
صلاة
نماز
صلح
عقدی است كه طی آن طرفين رضايت خود را بر تمليك مال، بخشيدن قرض يا اسقاط حق و … اعلام میكنند.
صلح تعليقی
عقد صلحی است كه بر انجام كار يا پرداخت مال توسط طرفين صلح و يا يكی از آن دو، معلق گشته است.
صوم
روزه
صيد
شكار كردن حيوانات وحشی و به دام انداختن آبزيان
صيغه
كلماتی كه به وسيلهی آن عقد يا إيقاع محقق میشود.
ازدواج موقّت
ضالّه – ضمانچاپ ; PDF
ض
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
ضالّه
گمراه كننده
ضامن
عهدهدار، بر عهده گيرنده
ضامنِ جريره
كسی كه به شرط ارث بردن از ديگری، بپذيرد كه در وقت لزوم به او كمك دهد؛ مثلاً دشمنش را دفع كند و يا ديهای كه بر گردنش میآيد بپردازد.
ضرر
خسارت، اعم از جانی، مالی و آبرويی. رجوع کنيد به: مفسده
ضرورت
ناچاری
ضروری دين
آنچه همهی مسلمانان آن را جزء دين میدانند؛ مانند نماز و روزه
ضعف مُفرط
ضعف شديدی كه از حدّ گذشته باشد.
ضمان
قراردادی است كه به موجب آن، شخص، مالی را كه بر ذمه ی ديگری است، تعهد میكند.
طائف – طيورچاپ ; PDF
ط
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
طائف
شهری در شرق مكه (در فاصله ۷۰ كيلومتری)
طالع بينی
رجوع کنيد به: كهانت
طبقه ارث
مجموعه از خويشاوندان ميت كه با وجود آنها، ارث به ديگر خويشاوندان نمیرسد.
طبقه اول ارث: پدر و مادر و فرزندان
طبقه دوم ارث: پدر بزرگ و مادر بزرگ، برادران و خواهران
طبقه سوم ارث: عمو، عمه، دائی و خاله و اولاد آنان
طرب
شادی و نشاط متناسب مجالس عيش و نوش
طفل
كودك نابالغ
طلاق
گسستن پيمان زناشويی
طلاق رِجعی: طلاقی است كه شوهر، در عدهی زن میتواند بدون عقد جديد به او رجوع كند.
طلاق بائن: طلاقی است كه پس از آن، شوهر نمیتواند به زوجه رجوع كند.
طلاق خُلع: طلاقی است كه در آن زن به علت عدم علاقه به شوهرش تمام يا بخشی از مهر يا مال ديگرش را به شوهر میدهد تا او را طلاق دهد.
طلاق مُبارات: طلاقی است كه در نتيجه عدم سازش زن و مرد با هم، و با دادن مال از طرف زن به شوهر واقع میشود.
طلای سفيد
طلايی است كه بخاطر مخلوط شدن با مواد ديگر، رنگ آن سفيد است (برخلاف پلاتين كه از طلا نيست).
طُمأنينه
آرامش، سكون بدن
طهارت
پاكی
وضو، غسل و تيمم بدل از آنها
طهارت ظاهری
حكم به پاكی چيزی به حسب ظاهر، در جايی كه وضعيت واقعی آن چيز (از نظر نجاست و طهارت) مشكوك باشد.
طهارت مَولِد
حلال زاده بودن
طُهر
پاك شدن زن از حيض، مدت بين دو حيض
طَهور
آنچه با آن طهارت كنند؛ مانند آب و خاك
طواف
يكی از اعمال عمره و حج كه عبارت است از دور زدن و گشتن دور كعبه
طواف نساء: آخرين طواف حج و عمرهی مفرده است كه ترك آن باعث میشود حرمت تلذّذ جنسی (كه از ناحيهی احرام بوجود آمده)، همچنان حرام باقی بماند.
طيور
پرندگان
ظاهر اين است – ظهر شرعىچاپ ; PDF
ظ
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
ظاهر اين است
فتوی است (مگر اينكه قرينهای بر خلاف آن باشد).
ظلم
تعدّی از حدود خداوند، ستمكاری
ظنّ
گمان، غلبهی يك مورد در بين موارد مشكوك
ظهار
گفتن اين جمله توسط مرد به همسرش كه پشت تو مانند پشت مادر من است كه احكامی را مانند حرمت وطی به دنبال میآورد.
ظهر شرعی
وقت اذان ظهر، كه سايهی شاخص محو میشود يا به كمترين حدّ خود میرسد و پس از آن رو به فزونی میگذارد.
عائله – عيوب مجوز فسخچاپ ; PDF
ع
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
عائله
نانخور
عائله
رجوع کنيد به: عيال
عادت/عادت ماهيانه
حيض، قاعدگی
عادت وقتيّه: عادت ماهيانهی زنی است كه وقت عادت او ثابت است؛ ولی تعداد روزهای عادتش كم و زياد میشود.
عادت عدديه: عادت ماهيانهی زنی است كه تعداد روزهای عادتش كم و زياد نمیشود ؛ ولی وقت ثابتی ندارد.
عادت وقتيّه وعدديّه: عادت ماهيانهی زنی است كه وقت عادت و تعداد روزهای عادت او تغيير نمیكند.
عادل
كسی است كه دارای ملكهی عدالت باشد ß عدالت
عاريه
عقدی است بين صاحب مال و عاريه گيرنده كه طی آن، حق بهرهبرداری از چيزی بدون پرداخت عوض برای فرد ديگر حاصل میگردد.
عاصی
گناهكار
عاقد
كسی كه صيغه عقد را جاری میكند.
كسی كه از طرفين عقد يا يكی از آنها، وكالت در اجرای صيغه دارد.
عاقله
خويشاوندان ذكور پدریِ جانی كه ضامن ديهی جنايت غير عمد هستند.
عام المنفعه
آنچه كه عموم مردم از آن بهره میبرند.
عامل
كسی كه به واسطه مضاربه، جعاله و مانند آن، متصدی كارهای ديگری میشود.
كسی كه متصدی جمع آوری، حسابرسی، تقسيم و ساير امور مربوط به زكات است.
عايدات
درآمدها
عتبه
آستانه
عتق رقبه
آزاد كردن بنده
عُجب
بزرگ ديدن اعمال خويش، احساس اينكه حق خداوند را، تمام و كمال بجا آورده است.
عَجز
ناتوانی از انجام كار
عدالت
ملكهی نفسانيهای كه انسان را به تقوا وا میدارد به حدّی كه از روی عمد هيچ گناهی را انجام ندهد.
عدّه
مدت زمانی است كه زن جدا شده از شوهر (به سبب طلاق يا پايان مدّت ازدواج موقّت و يا مرگ شوهر) بايد منتظر بماند و ازدواج نكند.
عدّه حامله: تا زمان وضع حمل
عدّه ذات اشهر: كسی كه حيض نمیبيند، هر چند در سن حيض ديدن است (۳ماه)
عدّه ذات اقراء: كسی كه حيض میبيند. (۳ طُهر)
عدّه وفات: عده زنی كه شوهرش از دنيا رفته است. ۴ ماه و ۱۰ روز
عدول
جمع عادل رجوع کنيد به: عادل
رجوع كردن، بازگشتن
عدول كردن
برگشتن؛ بازگشتن؛ إعراض كردن
عذر شرعی
عذری كه شرعاً قابل قبول است.
عرصه
بخشی از خانه كه در آن ساختمان وجود ندارد.
عرف
آنچه مردم كوچه و بازار به طبع سليم خود پذيرفتهاند.
عرفات
بيابانی است مسطح و وسيع در جنوب شرقی مكه كه حجاج در روز نهم ذی حجه، از ظهر تا مغرب در آنجا میمانند.
عَرَفه
نام كوهی است در نزديكی مكه
عرق جنب از حرام
عرق كسی است كه از راه حرام جنب شده باشد.
عزائم
رجوع کنيد به: سُوَر عزائم
عَزَب
مجرد، مرد بیهمسر
عزل
۱- انزال منی در خارج از فرج برای جلوگيری از انعقاد نطفه
۲- بركنار كردن متصدّی كاری از سمتش
۳- جداكردن مقدار خمس يا زكات يا ارث مشخص و مانند آن از بقيهی اموال
عسر و حرج
مشقت، سختی و دشواری؛ بطوريكه معمولاً قابل تحمل نباشد.
عصاره
آبی كه از گياهان، ميوهها و ديگر مواد غذايی گرفته میشود.
عصير عِنَبی
آب انگور
عطيّه
آنچه بخشيده شده است.
عفت عمومی
سلامت اخلاقی و رفتاری جامعه
عِقار
زمين
عقب
فرزند، نوه، نبيره
بلاعقب: منقطع النسل
عقد
پيمان، عهد. صيغه ايجاب و قبول در معاملات (خصوصاً در ازدواج)
عقد بيع: قرارداد خريد و فروش
عقد دائم: قرارداد ازدواج دائم، پيمان ازدواج دائم
عقد غير دائم: قرارداد ازدواج موقت، پيمان ازدواج موقت
عقد اكراهی
عقدی كه بدون رضايت شخص، انجام شود.
عقد بيع
قرارداد خريد و فروش
عقد جايز
عقدی كه يك يا هر دو طرف معامله حق فسخ آن عقد را داشته باشند.
عقد غيابی
عقدی كه يكی از طرفين يا هر دو، در زمان اجرای صيغه، غايب باشند.
عقد لازم
قراردادی كه در آن هيچ يك از طرفين حق فسخ معامله را ندارند.
عقوبت
كيفر، جزا
عقود
جمع عقد رجوع کنيد به: عقد
عقود شرعی
عقدهايی كه شرع آن را تأييد كرده است.
عقيقه
به حيوانی گفته میشود كه برای حفظ صحت و سلامتی فرزند ذبح میشود.
عقيم
آنكه صاحب اولاد نمیشود، اعم از مرد و زن
عقيم سازی
عملی كه امكان بچه دار شدن زن يا مرد را سلب میكند.
علائم بلوغ
۱- روئيدن موهای خش بر روی عانه
۲- احتلام
۳- گذشتن از سن ۱۵ سال قمری برای پسران و ۹ سال قمری برای دختران
عَلَقه
خون لختهای كه از تكامل اوليهی نطفه حاصل میشود.
عُلقهی زناشويی
همسر بودن، نسبت و ارتباطی كه در اثر ازدواج حاصل میشود.
علوی (علويه)
رجوع کنيد به: سادات علوی
علی الحساب
مبلغی كه پيش از موعد مقرر يا اتمام قرار داد پرداخت میشود تا در نهايت حسابرسی صورت گيرد.
علی الظاهر
آنچه از ظاهر دليل فهميده میشود، اين تعبير در مقام اظهار نظر، حكم فتوا را دارد.
علی اللهی
فرقهای ازغلات شيعه كه حضرت علی (ع) را خدا میپندارند: رجوع کنيد به: غلات
علی ما فرض الله
براساس حكم خدا
عمد
از روی قصد كاری را انجام دادن
عمداً: از روی قصد
عمره
زيارت خانهی خدا و انجام اعمال مخصوص به آن [كه كمتر از اعمال حج است]
عمره مفرده: عمرهای كه جدا از عمره تمتع انجام میگيرد و علاوه بر اعمال آن طواف النساء و نماز آن را نيز دربردارد.
عمرهی تمتّع: عمرهای است كه قبل از حج تمتع انجام میشود.
عمل به احتياط
رعايت همهی جوانب احتمالی تكليف؛ بطوری كه يقين حاصل شود به وظيفهی واقعی عمل شده است.
عُمّال
كارگزاران
عند الاستطاعة
هنگام حصول استطاعت رجوع کنيد به: استطاعت
عند القدرة
هنگام توانايی
عند اللزوم
هنگام ضرورت
عند المطالبه
هنگام درخواست.
عُنف
كسی را بزور بر كاری وادار كردن.
عِنَن
نوعی بيماری كه توانايی جماع را از مرد سلب میكند.
عِنّين
مردی كه نمیتواند آميزش كند.
عهد
پيمان؛ تعهد انسان با خداوند (با صيغهی مخصوص) برای انجام دادن كاری كه مباح يا پسنديده است، و يا اجتناب كردن از كاری كه مباح يا ناپسند است.
عوايد
رجوع کنيد به: عايدات
عورت
شرمگاه ، آنچه انسان از ظاهر كردنش حيا میكند (قُبل و دُبر).
عوض
مالی كه در قبال كالا يا منفعتی، پرداخت میشود.
عيال
همسر، نانخور
عيب
خرابی، نقص
عيد فطر
نخستين روز ماه شوال كه يكی از اعياد بزرگ اسلامی است.
عيد قربان
دهمين روز ماه ذی الحجه كه يكی از اعياد بزرگ اسلامی است.
عين
مالی كه وجود خارجی دارد.
عين مرهونه
مالی كه بعنوان گرو معين شده است. رجوع کنيد به: رهن
عين نجس
چيزی كه اصالتاً نجس است؛ مانند خون (نه اينكه به واسطه برخورد با چيزی نجس شده است).
عيوب مجوز فسخ
عيبهايی كه در عقد، حق فسخ را برای يكی از طرفين ايجاد میكند.
غائط – غير منقولچاپ ; PDF
غ
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
غائط
مدفوع
غارِم
بدهكاری كه فعلاً توانايی پرداخت ديون را ندارد.
غالی
غلو كننده. رجوع کنيد به: غلات
غايب شدن
پنهان شدن و عدم دسترسی
غبطه
مصلحت، فايده
آرزو داشتن اموال و اوصاف ديگران بیآنكه زوال آنها را بخواهد.
غَبْن
تفاوت قيمت قراردادی با قيمت واقعی
غبن فاحش: تفاوت قيمت قراردادی با قيمت واقعی، به حدی كه قابل چشمپوشی نباشد.
غدد
غدهها، تودههای بههم فشرده چربی در بعضی نقاط بدن
غرامت
تاوان، مالی كه انسان بخاطر خسارت و ايجاد نقص، به ديگری میپردازد.
غَرَر
آنچه كه اوصاف و خصوصياتش مشخص نباشد. رجوع کنيد به: معامله غرری
غَرَری
معاملهای كه اوصاف كالای مورد معامله مشخص نباشد؛ مثل اينكه شخصی خانهای را كه اصلاً نديده و اوصاف آن را هم نشنيده است، بخرد يا بفروشد.
غرس
درختكاری، كاشت نهال
غرض عقلايی
هدفی كه از نظر عقلاء قابل قبول و پسنديده باشد.
غريم
مديون
غساله
آبی كه برای شستن چيزی بكار رفته است، چه از آن چيز جدا شده باشد و چه در آن باقيمانده باشد.
غُسل
شستشوی بدن به كيفيت مخصوص، با قصد قربت
غسل ترتيبی: بقصد قربت اول سر و گردن بعد طرف راست سپس طرف چپ را شستن.
غسل جبيرهای: غسلی است كه با وجود جبيره (بر روی بعضی از اعضاء بدن) انجام میگيرد.
غسل مستحب: هر غسلی كه به مناسبت ايام و ليالی خاص، يا عبادات و زيارات مخصوص، يا ورود به اماكن متبركه وارد شده است؛ مانند غسل جمعه، غسل شبهای احيا و غسل ورود به مكهی معظّمه
غسل واجب: غسلی كه انجام دادن آن، به سبب عواملی چون جنابت، حيض و …. واجب است.
غسل ميت
شستن ميت پيش از دفن با آب سدر، كافور و آب خالص
غَشّ
فريب دادن ديگران، از راه بهتر يا بيشتر وانمود كردن كالا
غصب
تسلط پيدا كردن نامشروع، بر مال يا حق ديگران
غُفَيله
نماز غفيله يكی از نمازهای مستحبی است كه در بين نماز مغرب و عشاء خوانده میشود و در ركعت اول پس از حمد، آيه «و ذالنون» و در ركعت دوم آيه «و عنده مفاتح ..» خوانده میشود.
غُلات
غلوّ كنندگان؛ معتقدين به ربوبيّت ائمه (عليهم السلام) يا حلول خداوند در آنها
غلّه
گندم و جو
درآمد هر چيزی اعم از كشاورزی، دامداری، اجاره و…
غلّو
مبالغه، از حد گذشتن. رجوع کنيد به: غلات
غنا
خوانندگی همراه با ترجيع (كشيدن و بالا و پايين آوردن صدا) بگونهای كه لهوی و مناسب با مجالس عيش و نوش و گناه باشد.
غنيمت
آنچه كه در حال جنگ مشروع، از اهل شرك و كفر گرفته میشود. همچنين به هر منفعتی كه بدست آيد، غنيمت گفته میشود.
غَوْص
هرآنچه كه از راه فرو رفتن در دريا و غواصی به دست میآيد.
غيبت
بيان صفات ناپسند و اعمال خلاف مسلمان، به قصد عيبجويی و در غياب او؛ در حالی كه ديگران از آن بیاطلاع هستند و او مايل نيست كسی از آن مطلع شود.
غير مبطل
آنچه باعث بطلان عمل نمیشود؛ مانند شك در ركعت سوم و چهارم در نماز چهار ركعتی
غير مشروع
آنچه مخالف شرع است.
غير معقوده
دختر يا زنی كه ازدواج نكرده است.
غير منقول
اموال ثابت و غير قابل انتقال؛ مانند خانه
ف
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
فائت
فوت شده، نمازی كه در وقت خوانده نشده باشد.
فاجر
گناهكار، تباهكار، زناكار
فاحش
غير متعارف، ناپسند
فاحشه
زن بدكار، كار بسيار زشت
فاطمی
منسوب به فاطمه زهرا (سلام الله عليها)
فاقدُ الطَهورَيْن
كسی كه برای غسل يا وضو به آب و خاك دسترسی ندارد، يا اينكه هر دوی آنها برايش مضر است.
فايده
بهره و نتيجهای كه انسان از مال يا عمل بدست آورد.
فتوا
اظهار نظر نهايی مجتهد در مسائل شرعيّه
فجر
سپيدهی صبح
فجر اول و دوم: نزديكِ اذان صبح، از طرف مشرق سفيدی ظاهر میشود كه رو به بالا حركت میكند و آن را فجر اول (فجر كاذب) میگويند؛ موقعی كه آن سفيده از بين رفت، سفيدهی ديگری سر میزند كه نور آن در پهنای افق گسترده و لحظه به لحظه زيادتر میشود و اين را فجر دوم (فجر صادق) میگويند.
فجر كاذب و صادق: منظور فجر اول و دوم است.
فَحص
جستجوی دقيق
فِدْيه
يك مدّ طعام كه در موارد خاصی از باب كفّارهی روزه به فقير پرداخت میشود. (هر مد ۷۵۰ گرم است).
فُرادا
برگزاركردن نماز به طور انفرادی (در مقابل نماز جماعت)
فِراش
همسر
تجديد فراش: دوباره ازدواج كردن
فراغ (قاعده)
قاعدهای كه موضوع آن، شك در صحت و تماميت عمل پس از فارغ شدن از آن است و حكم به صحت میشود و آثار صحت بر آن مترتب میگردد.
فَرْج
عورت انسان (قُبُل و دُبُر زن و مرد)
قُبل زن
فرسخ شرعی
واحد مسافت كه تقريباً برابر است با ۳ ميل يا ۶۲۵ / ۵ كيلومتر
فرض، فريضه
واجب
فرض (در ارث) سهم معيّنی از ارث كه در شريعت برای وارث معيّن شده است مانند سدس برای پدر و مادر
فَرْیِ اوداج اربعه
بريدن رگهای چهارگانه حيوان در هنگام ذبح
فسخ عقد
به هم زدن و باطل كردن عقد و معامله
فِسق
ارتكاب گناه، خروج از اطاعت خداوند
فُسوق
گفتار حرام، مانند دروغ، فحش و…
فضّه
نقره
فَضله
بول و غائط هر جنبنده، عرق و چرك، آب دهان و بينی و امثال اينها كه به طور طبيعی از بدن خارج میشود.
فضولی
كسی كه بدون اذن ديگری، از سوی او عقد جاری كند يا معامله نمايد؛ مانند عقد ازدواج و بيع
فضيلت
مزيت، برتری. رجوع کنيد به: وقت فضيلت
فطريه
رجوع کنيد به: زكات فطره
فعلاً
رجوع کنيد به: بالفعل
فُقّاع
آب جو (شرابی كه از جو ساخته میشود).
فقه
علم به احكام دين از روی ادلّه تفصيلی
مجموعه احكام دين
فقير
محتاج؛ كسی كه مخارج سال خود و عيالش را ندارد و قادر بر تحصيل آن هم نيست.
فك
از بين بردن و لغو كردن، آزاد كردن؛ مانند فك قرار داد.
فَلَس
رجوع کنيد به: مفلَّس
فَلْسْ
پولكهای بدن ماهيهای دريايی
فی حدّ نفسه (فی نفسه)
در حدّ خود، بخودی خود
حكم اوليه يك مسأله، بدون در نظر گرفتن عوامل و شرايط ديگر
في سبيل الله
در راه خدا
هركار خيری كه نفعش به اسلام يا عموم مسلمانان میرسد؛ مانند ساختن مسجد، پل، جادّه و …
فَیْءْ
اموالی كه بدون جنگ و كشتار از كفار حربی گرفته شده است.
قاصر – قَيُّمچاپ ; PDF
ق
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
قاصر
رجوع کنيد به: جاهل
قاطع
قطع كننده، بُرنده رجوع کنيد به: نيت قطع و قاطع
كسی كه يقين به مسألهای دارد.
قاعدگی
عادت ماهيانه زنان
قَباله
نوشته يا سندی كه به موجب آن چيزی بر ذمهی مكلف بيايد، سند عقد معامله يا نكاح
قَبْر
محل دفن ميت
قبض
دريافت كردن چيزی
قُبُل
جلو (كنايه از عضو جنسی كه در جلوی بدن قرار دارد).
قبله
جهتی كه نمازگزار بايد به آن جهت نماز بخواند (سوی كعبه در تمام نقاط)
قتل
كشتن
قتل عمد: اينكه كسی، ديگری را با علم و قصد بكشد.
قتل شبه عمد: اينكه فرد قصد قتل نداشته، اما قصد انجام سبب قتل را داشته باشد؛ خواه سبب عادتاً كشنده نباشد و يا فرد علم به كشنده بودن آن نداشته باشد.
قتل خطايی: اينكه فرد نه قصد قتل داشته و نه قصد سبب قتل را
قتل نفسِ محترمه: كشتن انسانی كه خونش هدر نيست.
قدر متيقن
آن مقدار كه مسلّم و يقينی است.
قَذْف
نسبت دادن زنا يا لواط به دروغ
قرائت
خواندن حمد و سوره يا حمد به تنهايی در نماز
قرار ضِمنی
آنچه در ضمن عقدی مورد قبول طرفين قرار گرفته است.
قربانی
حيوانی را كه به قصد ثواب ذبح كنند.
گوسفند، گاو و يا شتری كه در روز دهم ذی الحجه در منا ذبح میكنند.
قُرَشيه
زن منسوب به قريش (يكی از مهمترين قبايل عرب و از دودمان نَضْر بن كنانه كه بنیهاشم و بنیعباس از اين قبيلهاند).
قرض
وام
قرض ربوی. رجوع کنيد به: ربای قرضی
قرض الحسنه
قرض دادن مال بدون شرط زيادت
قرعه
سهم و نصيب
انتخاب يك چيز از ميان چند چيز در موارد مشتبه به وسيله كاغذ و مانند آن برای حل مشكل
قَرَن
گوشت يا استخوانی است كه در فرج زن میرويد (مانند غدّه) و مانع جماع میشود.
قرنُ المنازل
يكی از ميقاتهای پنجگانه در شرق مكه
قُروح
زخمهايی كه در اثر سلاح عارض شده است.
دانههای ريزی كه نشانههای چرك و فساد در آنها نمايان شده است.
قريب
نزديك (به واقع و حقيقت)
خويشاوند
قرينه
علامت، نشانه
قريه
روستا
قسامه
قسمهايی كه اوليای مقتول در صورت عدم بينه، بر قاتل بودن طرف مقابل دعوی میخورند.
قسم
سوگند
قصاص
مجازات جانی به ميزان جنايت انجام شده، توسط كسی كه مورد جنايت واقع شده و يا وراث او؛ مانند كشتن قاتل
قصد اقامت
تصميم مسافر به اقامت ده روز يا بيشتر در يك محل
قصد إنشاء
تصميم به ايجاد يك امر اعتباری مانند خريد و فروش
قصد رجاء
قصد انجام يا ترك عملی به احتمال اينكه مورد امر يا نهی خداوند متعال باشد.
قصد قربت
قصد تقرب به خداوند متعال و نزديك شدن به او
قصد مطلق ذكر
قصد گفتن ذكر بدون قصد ورود؛ مانند اينكه در نماز به قصد ذكر تكبير بگويد.
قصد وجه
رجوع کنيد به: نيت وجه
قصد ورود
قصد اينكه يك عمل به عنوان مستحب در روايات وارد شده است.
قصر
كوتاه كردن. رجوع کنيد به: نماز قصر
قصور
كوتاهی در انجام وظيفه
قضاء
قضاوت كردن
انجام دادن عبادتی كه وقت آن گذشته است.
قضاء حاجت
رجوع کنيد به: تخلّی
قَطّاع
كسی كه با كمترين نشانهها يقين به امری پيدا میكند.
قُطّاعُ الطّريق
راهزنان
قطع
بريدن. رجوع کنيد به: نيت قطع وقاطع
يقين به امری
قطع رحم
ترك معاشرت با خويشاوندان
قمار
هر نوع بازی و مسابقهای كه در آن شرط شود كه برنده از بازنده چيزی را بگيرد؛ هر چند آن چيز معين نباشد.
قنوت
تواضع در برابر خدا
ذكر گفتن يا دعا خواندن پس از قرائت و قبل از ركوع ركعت دوم نماز
قوت غالب
غذايی كه در يك منطقه از ساير غذاها، متداولتر است.
قوتاً
رجوع کنيد به: بالقوه
قوه قهريه
زور و قدرت همراه با چيرگی
قی
استفراغ
قيافه شناسی
علمی كه در آن، با استناد به نشانههايی خاص، بعضی مردم را به بعضی ديگر ملحق يا از بعضی سلب كنند.
قيام
ايستادن
قيام متصل به ركوع
قيام نمازگزار پس از قرائت و پيش از ركوع
قيراط
معادل يک بيستم دينار و ۱۸ /۰ گرم
قيموميت
سرپرستی. رجوع کنيد به: قيم
قيمی
هر جنسی كه بخاطر اختلاف در ويژگيها و خصوصيات افرادش، قيمت آن متفاوت است. مانند گاو و گوسفند كه با عواملی چون وزن و خصوصيات ديگر قيمت آنها تغيير میكند.
قَيِّم
سرپرست، كسی كه بر اساس وصيت يا حكم حاكم شرع، مسئول امور يتيم، سفيه، مجنون و… میشود.
کابين – کيفچاپ ; PDF
ک
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
كابين
رجوع کنيد به: مهر، مهريه
كارمزد
اجرت كار، حق العمل
كافر
كسی كه به اسلام معتقد نيست.
كافر شامل چهاردسته میشود.
۱- كسانی كه وجود خداوند را قبول ندارند.
۲- كسانی كه يگانگی خداوند را قبول ندارند.
۳- كسانی كه پيامبری رسول اكرم ـ صلی الله عليه وآله وسلم ـ را قبول ندارند.
۴- كسانی كه منكر يكی از ضروريات دين هستند و انكار آن به انكارتوحيد يا رسالت بر میگردد.
كافر حربی: كافری كه با مسلمين پيمان ترك مخاصمه ندارد و يا در حال جنگ است.
كافر ذمّی: اهل كتابی كه در بلاد اسلامی با شرائط مخصوص، در پناه حكومت اسلامی زندگی میكند.
كافور
ماده خوشبويی است كه در غسل دادن ميت بكار میرود.
كالبد شكافی
رجوع کنيد به: تشريح
كالی به كالی
رجوع کنيد به: نسيه به نسيه
كاهن
كسی كه به امر كهانت اشتغال دارد. رجوع کنيد به: كهانت
كبائر
رجوع کنيد به: گناهان كبيره
كِبْر
خود بزرگ بينی، اينكه انسان خود را بزرگتر از ديگران بداند.
كتابی (كتابيه)
رجوع کنيد به: اهل كتاب
كتب ضلال
كتبی كه مشتمل بر عقايد مخالف اسلام باشد يا اينكه عقايد انحرافی و يا مسائل غيراخلاقی را ترويج كند.
كثير الشك
كسی كه زياد شك میكند.
كذب
دروغ، خبر دادن نادرست از چيزی يا كسی به عمد
كُر
رجوع کنيد به: آب كر
كراهت
رجوع کنيد به: مكروه
كرايه
اجرت، اجاره بها
كسب لايق بحال
كسبی كه مناسب با جايگاه اجتماعی شخص باشد.
كسر
كمبود
كم كردن
كسوف
خورشيد گرفتگی
كشف خلاف
آشكارشدن خلاف
كعبه
خانهی خدا
كفالت
عقدی است كه به موجب آن يك طرف در مقابل طرف ديگر، احضار شخص ثالثی را تعهد میكند.
سرپرستی امور ايتام
كفّاره
كاری كه مكلف بايد به عنوان جريمهی مخالفت خود با امر يا نهی الهی انجام دهد.
كفّاره جمع: همهی كفارهها، مثلاً ۶۰ روز روزه گرفتن و اطعام ۶۰ فقير در كفارهی روزه.
كفّاره تأخير: كفارهای كه به سبب تأخير قضای روزه بايد پرداخت شود.
كفن
لباس مخصوص ميت كه دارای ۳ قطعه است:
۱) مِئْزَر (لنگ) ۲) قميص (پيراهن) ۳) إزار (سرتاسری)
كفو
هم شأن، همپايه
كفيل
كسی كه كفالت ديگری را به عهده میگيرد
كَفَّين
دو دست (از مچ تا نوك انگشتان)
الكل صنعتی
الكل متيليك كه از تقطير چوب به دست میآيد و قابل شرب نيست و در صنعت به كار میرود.
كلاله
برادر و خواهر ميّت
كلكسيون
مجموعه
كلّی
عام، غير معين
كمّ
ميزان و مقدار
كهانت
پيشگويی قطعی به شيوههای غير معمول
كيف
چگونگی و حالت
گرو – گواهچاپ ; PDF
گ
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
گرو
مالی كه به عنوان ضمانت نزد ديگری سپرده میشود.
گناه كبيره
گناهی كه بر آن وعده عذاب و آتش داده شده است.
گواه
شاهد
م
واژه و اصطلاح
تعريف و توضيح
موّرث
ميتی كه از خود ارث باقی میگذارد.
مؤجّل
مدتدار
مؤمن
شيعه دوازده امامی
مؤمن متستر
كسی كه در انظار عمومی مرتكب گناه نمیشود. (در مقابل متجاهر به فسق)
مؤوُنه
هزينهای كه برای گذران زندگی لازم است.
ما ترك
آنچه متوفی از خود باقی گذارده، اعم از حقوق و اموال
ما فی الذمّه
آنچه بر گردن مكلف است، هر چند به آن علم نداشته باشد.
ما به التفاوت
آنچه سبب تفاوت است.
مأثور
رجوع کنيد به: ادعيه مأثوره
مادام الحيات
تا زمان زنده بودن
ماده
منشاء و منبع آب (چاه و چشمه ماده دارند برخلاف آب حوض)
ماده حاجب
هر مادهای كه مانع از رسيدن آب وضو به پوست بدن باشد.
مأذون
كسی كه از سوی ديگری در بعضی امور، دارای اجازه است.
مال الاجاره
مالی كه بايد مستأجر بابت اجاره بپردازد.
مال التجاره
كالای بازرگانی
مال المصالحه
وجه المصالحة؛ مالی كه در عقد صلح، «عوض» قرار گرفته است.
مال غير مخمس
مالی كه خمس آن پرداخت نشده است.
مال مشاع
مال مشتركی كه شركاء در جزء جزء آن شريكند.
مال محترم
مالی كه ديگران حق تعرض به آن را ندارند.
ماليات
عوارض و خراجی كه حكومت از افراد جامعه اخذ میكند.
ماليت
ماليت شرعی: ارزش مالی در نظر شرع
ماليت عرفی: ارزش مالی در نظر عرف؛ هر چند در شرع ارزش مالی نداشته باشد؛ مانند خوك و شراب
مأموم
كسی كه در نماز به امام جماعت اقتداء كرده است.
مأمون
مورد اطمينان، امن
مانيه تيزم
رجوع کنيد به: هيپنوتيزم
ماه شمسی
منظور يك «برج» است كه بيشتر از ۳۱ روز نمیشود.
ماه قمری
مدت زمان يك دور گردش ماه بدور زمين كه برابر با ۲۹ يا ۳۰ روز است.
ماههای حج
ماههای شوال، ذی القعده و ذی الحجه
ماههای حرام
ماههايی كه در آن ماهها جنگ و قتال حرام است. (ذیقعده، ذیحجة، محرم و رجب)
مايع بالاصاله
آنچه در اصل و بطور طبيعی، بصورت مايع و روان است؛ مانند آب و الكل
مايملك
دارايی
مُباح
مباح بالمعنی الاعم: آنچه حرام نيست.
مباحات عامه: مانند كوهها، درياها، پرندگان كه تصرف در آن در صورتی كه منع ولايی نداشته باشد، جايز است.
مباح بالمعنی الاخص: عملی كه در نظر شرع، نه ناپسند محسوب میشود و نه پسنديده، بر خلاف واجب، حرام، مكروه و مستحب
مباشر
آنكه كاری را شخصاً انجام میدهد.
مباشرت
با دست خود كاری را انجام دادن
مباهله
همديگر را نفرين كردن. رجوع کنيد به: روز مباهله
مبايعه (نامه)
سند و قبالهای كه در آن عقد بيع نوشته شده است.
مُبتدئه
زنی كه برای اولين بار خون حيض میبيند.
مبتذل
پَست، غير مجاز
مبتلابه
مورد ابتلا
مبدأ مسافرت
محل شروع سفر
مبطلات
اموری كه باطل كنندهی عمل هستند.
مبطون
كسی كه بخاطر بيماری از نگهداری غائط يا باد معده عاجز است.
مبعث
زمان برانگيخته شدن حضرت محمد (صلی الله عليه وآله وسلم) به پيامبری (۲۷ رجب)
مَبيت
شب زندهداری، بيتوته كردن، شب را در جايی ماندن
مَبيع
هر آنچه كه فروخته میشود.
متاركه
جدايی، ترك كردن زندگی زناشويی توسط زوجين
متاع
كالا
متبايعين
فروشنده و خريدار
متّهب
بخشنده، هبهكننده. رجوع کنيد به: واهب
متجاهر به فسق
كسی كه در ملاء عام مرتكب گناه و حرام میشود.
متخلف
آنكه از شرع و يا قانون تخلف كرده است.
متداول
مرسوم
متشرع
كسی كه به قوانين شرع پايبندی و اهتمام دارد.
متصالح
كسی كه در عقد صلح، مال يا حق صلح شده را قبول میكند.
متضرر
كسی كه متحمل ضرر شده است.
متعاقدين
طرفين عقد (بيع، اجاره و…)
متعاملين
طرفين معامله
متعلق اجاره
آنچه كه عقد اجاره درباره آن واقع شده است.
متعلق وكالت
آنچه كه عقد وكالت درباره آن واقع شده است.
متعه
ازدواج موقت
زنی كه طی عقد موقت به همسری مردی در آمده است.
متكفل
ضامن، آنكه مخارج ديگری را به عهده دارد.
متمتع
برخوردار، بهرهمند
آنكه حج يا عمرهی تمتع بجا میآورد.
مُتَنَجِّس
نجس شده، چيزی كه ذاتاً پاك است ولی با يكی از نجاسات (ولو با واسطه) به گونهای تماس پيدا كرده است كه رطوبت يكی به ديگری انتقال پيدا كرده است.
متولی
كسی كه عهدهدار امری شده است.
متولی وقف: كسی كه به مقتضای وقف، متصدی امور موقوفه شده است.
مثقال شرعی
¾ مثقال بازاری، دينار، معادل ۶ / ۳ گرم
مُثله
آنكه گوش، بينی و يا لب او بريده شده است.
مُثله كردن
بريدن گوش، بينی يا لب كسی
مِثلی
چيزهايی كه اجزای آنها با توجه به ويژگيهای يكسان و همانند، معمولاً قيمت مساوی دارند؛ مانند گندم و جو
مُثْمَن
كالايی كه خريدار و فروشنده روی قيمت آن توافق كردهاند.
مجادله
دشمنی كردن، (در باب حج، قسم خوردن بصورت لاوالله و بلاوالله)
مجتهد
كسی كه در مراتب علمی به درجهای رسيده است كه میتواند احكام اسلام را، از أدلّهی تفصيلی استنباط كند.
مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی است كه شرايط لازم برای مرجعيت را دارا باشد.
مجتهد متجزی
كسی كه در يك يا چند باب خاص از فقه، توانايی استنباط احكام را داشته باشد.
مجتهد مطلق
كسی كه در تمام ابواب فقه، توانايی استنباط احكام را داشته باشد.
مجزی
عملی كه در ادای تكليف كافی است.
مُجزی است
كافی است (ساقط كنندهی تكليف است).
مجنون
ديوانه
مجنون اطباقی: كسی كه هميشه ديوانه است.
مجنون ادواری: كسی كه گاه ديوانه و گاهی عاقل است.
مجهول الجنس
كسی كه مرد يا زن بودنش معلوم نيست.
مجهول المالك
مالی كه مالك آن معلوم نيست.
مجوّز شرعی
چيزی كه از نظر احكام شرعی تجويز كنندهی عملی باشد، دليلی كه به استناد آن، بتوان عملی را از نظر قانون اسلام روا دانست.
مجوز شرعی غيبت: اموری كه به سبب آنها غيبت كردن فرد، جايز میباشد.
مُحاذات
كنار هم و در يك راستا قرارگرفتن
محاذی
موازی
مُحارِب
آنكه سلاح برگيرد تا مردم را بترساند و يا راهزنی كند.
محارم
جمع محرم ß محرم
مُحال عليه
كسی كه پرداخت بدهی به او حواله شده است.
مُحتال
طلبكاری كه برای دريافت طلبش، به ديگری حواله میشود.
مُحتَضَر
كسی كه در حال جان دادن است.
مُحتَلِم
كسی كه در خواب از او منی خارج شده است ß احتلام
محتمل الاعلميه
كسی كه احتمال دارد اعلم از ديگران باشد.
محجور
كسی كه به خاطر جنون، عدم بلوغ، ورشكستگی و… از تصرف در اموالش ممنوع شده باشد.
محّلل
باعث حلال شدن
در بحث طلاق به مردی گفته میشود كه پس از ۳ طلاقه شدن زن، با او ازدواج میكند تا پس از طلاق آن، شوهر قبلی او بتواند با او ازدواج كند.
محذور
ممنوع، در فقه به معنای مانع بكار میرود.
محراب
محلی خاص در مسجد كه نشان دهندهی قبله است.
مُحرَّم
چيزی كه حرام شده است.
اولين ماه از سال قمری
محرز
آشكار، قطعی
مُحرِم
كسی كه در احرام حجّ يا عمره است.
مَحْرَمْ
همسر
كسی كه ازدواج با او هميشه حرام است، خواه از طريق نسب، سبب يا رضاع باشد.
محرم نسبی: آنكه محرميتش بواسطهی نسبت خويشاوندی و تولّد است؛مانند عمه، خاله، عمو و دايی
محرم سببی: آنكه محرميت او بواسطهی ازدواج حاصل شده باشد؛ مانند پدر شوهر، مادر زن، عروس و داماد
محرم رضاعی: آنكه محرميت او بواسطهی شير خوردن (با شرائط خاص) حاصل شده باشد؛ مانند برادر و خواهر رضاعی
محرمات احرام
كارهايی كه برای محرم حرام است.
مُحصنه
زن شوهردار
مَحظور
ممنوع
محكمهی صالحه
محكمه و دادگاهی كه صلاحيت صدور حكم در دعاوی را داشته باشد.
محكوم به… است
نوعی فتوا (محكوم به حليت است، يعنی حكم به حلال بودنش میشود)
محكوم به بطلان
باطل است.
محكوم به لزوم
لازم است.
محكوم به نفوذ
نافذ است.
محل اشكال است
اشكال دارد، نمیتوان به آن فتوی داد. (مقلد میتواند در اين مسأله به مجتهد بعد مراجعه كند).
محل قصد عشره
مكانی كه مكلف در آن، قصد اقامت به مدت ده روز يا بيشتر میكند.
مُحيل
بدهكاری كه بدهی خود را به ديگری حواله میكند.
مخالفت قطعيه
مخالفت يقينی
مختلس
اختلاس كننده. رجوع کنيد به: اختلاس
مخرج بول و غائط
محل طبيعی خروج ادرار و مدفوع
مُخَمَّس
مالی كه خمس آن پرداخت شده است.
مخيّر
صاحب اختيار
مخير است: مقلد بايد يكی از راههای مذكور را اختيار كند (اين تعبير حكم فتوا را دارد)
مُداعِبه
مزاح كردن و شوخی
مدخوله
دختری كه پرده بكارتش با ازدواج زايل شده است، زنی كه با او آميزش شده است.
مَدّ
كشيدن، كشيدن صدای حروف
مُدّ
در مقدار آن اختلاف است، ۷۵۰ يا ۹۰۰ گرم است.
مُدّ (طعام): ده سير طعام؛ مانند برنج، آرد، گندم، خرما و كشمش
مُدّعِی
كسی كه عليه ديگری اقامهی دعوی كرده است.
مدلّس
تدليس كننده. رجوع کنيد به: تدليس
مديون
بدهكار
مُذَكّی
حيوانی كه به طريقه شرعی ذبح شده است.
مذموم
قبيح، ناخوشايند
مَذْی
رطوبتی كه پس از ملاعبه از انسان خارج میشود.
مرافق
آنچه كه از آن سود میبرند، وسايل آسايش
مراودت
رفت و آمد، معاشرت
مرتدّ
مسلمانی است كه خدا يا رسول اكرم (صلی الله عليه وآله وسلم) را انكار كند، يا بطوری منكر يكی از ضروريات دين شود كه انكار او به انكار رسالت برگردد.
مرتد فطری: كسی كه هنگام انعقاد نطفهی او پدر يا مادرش مسلمان بودهاند و خودش نيز مسلمان بوده وسپس مرتد شده است.
مرتد ملّی: كسی كه هنگام انعقاد نطفهی او، پدر و مادرش كافر بودهاند و خود نيز پس از بلوغ «اظهار كفر» نموده، بعد مسلمان شده و سپس مرتدّ گشته است.
مرتشی
كسی كه از ديگری برای انجام كارهايش رشوه گرفته است. رجوع کنيد به: رشوه
مرتهن
كسی كه رهن به عنوان وثيقه دين، در نزد اوست.
مرثيه
ذكر مصائب اموات
مرجح
آنچه كه باعث برتری امری يا كسی بر ديگری میشود.
مرجع تقليد
كسی كه مكلف، در احكام شرعی خود به او رجوع و از او تقليد میكند.
مرجوح
كم ارزشتر
ذبح مردار
حيوانی كه يا خود مرده، يا اينكه در هنگام كشتنش، شرايط لازم تذكيه رعايت نشده است. رجوع کنيد به: ذبح
مَرْمَرْ
نوعی سنگ
مروه
كوه كوچكی در كنار مسجد الحرام كه «سعی» در آنجا پايان میپذيرد.
مُزارعه
قراردادی است بين صاحب زمين و زارع كه براساس آن، به هر يك از طرفين درصد معينی از محصول تعلق میگيرد.
مزايده
چيزی را در معرض فروش قرار دادن، تا هر كس قيمت بيشتری پيشنهاد كند، آن چيز به او فروخته شود.
مُزْدَلَفه
مشعرالحرام، سرزمينی در بيرون مكه، كنار منا و نزديكی عرفات
مُساحقه
همجنسبازی زنان
مساعدت
ياری، همكاری
مُساقات
قراردادی است بين صاحب درختان ميوهدار و «عامل» كه بر اساس آن، عامل در برابر آبياری يا رسيدگی مؤثر به درختان مزبور (بشرط اينكه موجب زيادشدن يا مرغوبيت محصول آنها شود) حق برداشت مقدار معينی از محصول را پيدا میكند.
مستأجر
اجاره كننده
كسی كه شخصی را برای كاری اجير میكند يا خانهای را برای سكونت اجاره مینمايد.
مُستبْصِر
آن كه به مذهب شيعه تشرف پيدا كند.
مستثنيات دين
ضروريات زندگی كه فروختن آن برای ادای دين لازم نيست.
مُستَحاضه
زنی كه خون استحاضه میبيند.
مستحب
كاری كه شارع مقدس به آن امر كرده؛ ولی ترك آن را اجازه داده است.
مستردّ
بازگردانده شده
مستطيع
كسی كه شرائط، توانايی و امكانات مسافرت به مكه و انجام حج را دارد. رجوع کنيد به: استطاعت
مستلزم
موجب، سبب
مستهلَك شدن
مخلوط شدن با چيز ديگر؛ بطوريكه گويا ديگر وجود ندارد؛ مانند خون لثه كه در اثر مخلوط شدن با آب دهان مستهلك میشود.
مستودع
كسی كه مال خود را نزد ديگری به امانت گذاشته است.
مسح
دست كشيدن بر چيزی
مسح اعضای وضو: دست كشيدن بر جلوی سر و روی پاها (با رطوبت باقيمانده از شستشوی دستها و صورت
مَسّ
تماس مستقيم بدنی با يك چيز
مَسّ ميّت: تماس مستقيم بدنی با جسد ميت
مَسْعی
مسافت ميان دو كوه صفا و مروه (حدود ۴۰۰ متر)
مُسكرات
چيزهای مستكننده
مسكوك
طلا يا نقرهای كه بصورت سكّه درآمده باشد.
مِسكين
مستمندی كه وضع زندگیاش، از فقير هم بدتر است.
مسلوب الماليه
آنچه ماليت آن از بين رفته باشد؛ مانند گوشت فاسد
مسلوس
كسی كه بخاطر بيماری از نگهداری ادرار عاجز است.
مسموع
پذيرفته، قابل قبول
مسوخ
حيوانی كه شكل اوّلی آن عوض شده حيواناتی كه خداوند برخی از انسانها را به شكل آنها مسخ كرده باشد. (در روايت آمده است كه موش و خرگوش و خوك و فيل و سنگ پشت و ميمون و خوك و خرس و روباه از جملهی حيوانهای مسخ شده هستند)
مسوّغات غيبت
رجوع کنيد به: مجوز شرعی غيبت
مشاغل ربوی
مشاغلی كه در آن، تحصيل منفعت از طريق ربا صورت میگيرد.
مشاهد مشرّفه
حرم ائمه معصومين (عليهم السلام)
مشتركات
اموالی كه مالك خاصی ندارد و استفاده از آنها برای عموم مردم جايز است؛ مانند راهها، پاركها، پلها و…
مشروط عليه
كسی كه شرط بر عليه او باشد.
مشروط له
كسی كه شرط به نفع او باشد.
مشروع
جايز، آنچه موافق شرع باشد.
مَشعر
سرزمينی در بيرون مكه، كنار منا و نزديك عرفات كه حجاج شب عيد قربان را در آنجا میگذرانند.
مشقت
دشواری، گرفتاری، رنج
مشكوك
مورد شك، مردود
مصافحه
دست دادن
مصالح
چيزهايی كه صلاح و نفع در آن باشد رجوع کنيد به: مصلحت
مصالح عامه: اموری كه نفع آن به عموم مردم میرسد؛ مانند مسجد، مدرسه و ….
مُصالِح
كسی كه عهدهدار ايجاب در عقد صلح است.
مصالحه
سازش و توافق طرفين
مصلحت
آنچه كه صلاح و نفع در آن باشد.
مصون
ايمن
مصونيّت
آسيب ناپذيری
مضاجعه
خوابيدن زن و شوهر در كنار هم
مُضاربه
قراردادی است بين مالك و «عامل» كه بر اساس آن «عامل» متعهد میشود، با سرمايهی مالك تجارت كند و سود آن به نسبت معيّن، بين هر دو تقسيم شود.
مضطرّ
كسی كه ناگزير به ترك واجب و يا ارتكاب حرام شده است.
درمانده؛ كسی كه چارهای ندارد.
تهيدست، بينوا
مضطربه
زنی كه در حيضشدن، وقت يا عددِ مشخصی ندارد.
مضغه
قطعه گوشتی كه در آن رگهای خونی جريان دارد (مرحله سوم جنين)
مَضمَضه
چرخانيدن آب در دهان
مضمون عنه
مديونی كه از او ضمانت شده است.
مضمون له
طلبكاری كه برای او ضمانت شده است.
مَضيقه
تنگنا، شرائط سخت و دشوار
مطاوعه
پذيرش، تمايل
مُطرب
به طَرَب آورنده، شادیبخش
مطلّقه
زنی كه طلاق داده شده است.
مطهِّرات
پاككنندهها، چيزهايی كه متنجس را پاك میكند.
مظالم
اموالی كه بر گردن انسان است؛ ولی صاحب آن مشخص نيست و يا دسترسی به او ممكن نيست.
مماشات
كنار آمدن، مراعات كردن
معاطات
نوعی معامله كه در آن طرفين بدون خواندن صيغه، مال خود را به ديگری میدهند.
معاملهی ربوی
معاملهای كه در آن، از يك طرف شرط زيادت شده باشد. رجوع کنيد به: ربا
معاملهی صوری
معاملهای كه در آن طرفين، قصد نقل و انتقال ندارند و بخاطر برخی انگيزهها، ظاهر آن را ايجاد میكنند.
معاملهی غَرَری
معاملهای كه اوصاف كالای مورد معامله مشخص نباشد؛ مثل اينكه شخصی خانهای را كه اصلاً نديده، بدون وصف بخرد يا بفروشد.
معاملهی معاطاتی
رجوع کنيد به: معاطات
معانقه
روبوسی و در بغل گرفتن يكديگر
معاونت بر اثم
كمك كردن ديگران بر كار گناه
معتد به
قابل توجه
معتمر
كسی كه عمره انجام میدهد.
معتنابه
قابل توجه، قابل ملاحظه
معدن
هر آنچه از زمين استخراج میشود و بخاطر ويژگی خاصی كه دارد از آن استفاده میشود.
معرضيت فساد
در شرف فساد و خرابی قرار گرفتن
معصيت
گناه، حرام
معمّرين
كسانی كه عمر طولانی دارند، كهنسالان
معهود
شناخته شده، معمول و متداول؛ آنچه بطور صريح يا ضمنی مورد قبول بوده است.
معوّقه
عقب افتاده، تأخير شده
مُعيل
آنكه دارای همسر يا عائله باشد.
مغرور
كسی كه در معامله گول خورده و ضرر كرده باشد.
مَغشوش
ناخالص
مُفتَری
كسی كه بر ديگری تهمت و افترا وارد كرده است.
مَفسَده
تباهی و فساد، آنچه باعث ضرر و خسران دنيوی يا اخروی میگردد.
مُفطِر
چيزی كه روزه را باطل میكند.
مُفْلِسْ
كسی كه بیپول شده است.
مُفَلَّس
كسی كه چون دارائيش كمتر از بدهكاريش میباشد، قاضی او را ورشكسته اعلام و از تصرف در اموالش منع كرده است.
مقاربت
نزديكی كردن، آميزش جنسی
مُقاصه
تقاصّ
مُقاطِعه
پيمانكاری، كاری را (از قبيل ساختمان يا جاده) با مزد معين بر عهده گرفتن
مقام ابراهيم
جايگاه قدم ابراهيم (عليه السلام) در فاصله ۱۳ متری كعبه
مُقتَرِض
قرض گيرنده
مقدمهی واجب
آنچه كه صحت عمل واجب، وابسته به انجام آن است؛ مانند طهارت برای نماز
مقصّر
رجوع کنيد به: جاهل
مُقيم
كسی كه در جايی سكونت دارد و يا قصد اقامت بيش از ده روز دارد.
مكروه
ناپسند؛ كاری كه شارع مقدس آن را نهی كرده؛ ولی ارتكاب آن را اجازه داده است.
مكفول له
كسی كه كفالت او از سوی ديگری بر عهده گرفته شده است.
مُكلّف
انسانی كه بالغ و عاقل است.
مكلف نوعی: مكلفی كه بدون در نظر گرفتن خصوصيات فردی، حكم برايش جعل شده باشد.
مكمّل
كامل كننده
مَكيل
آنچه غالباً واحد اندازهگيری آن پيمانه است.
مُلاعِبه
بازی كردن و معاشقه كردن دو نفر با يكديگر
ملاقی
آنچه با شیء ديگر برخورد و تماس دارد.
مُلغی
لغو شده، بیاعتبار
ملكهی اجتهاد
حالت نفسانيهای كه بوسيله آن فرد میتواند احكام شرعی را با توجه به دلايل آن استنباط كند.
مُماثِل
همانند، هم جنس
ممزوج
مخلوط شده، آميخته شده
مُمسِك
بخيل، تنگ دست، خسيس
مَمَرّ درآمد
محل تحصيل درآمد
مميّز
نابالغی است كه قدرت تشخيص داشته باشد. معيار مميّز بودن در هرموردی، تشخيص وی نسبت به همان مورد است.
ممنوع التصرف
آنچه تصرف در آن جايز نيست.
كسی كه حق تصرف در بعضی امور را ندارد.
مَن لَه الخيار
كسی كه اختيار فسخ معامله در دست اوست.
مناقصه
چيزی را به كمترين قيمت خريدن؛ بطوری كه هر كس قيمت كمتری پيشنهاد كند، آن چيز را از او بخرند.
منجّز
عقد يا قراردادی كه مشروط به شرطی نيست. در مقابل معلق كه اصل پيمان معلق بر شرطی باشد.
منذور
چيزی كه نذر شده است.
منذور له: آن چه كه برای او نذر شده است؛ مانند فقيری كه نذر كردهاند به او چيزی بدهند يا مسجدی كه نذر كردهاند آن را تعمير كنند.
منشأ عقلايی
غرض و انگيزه عقلايی
مُنعَزِل
خود به خود بركنار شده
منفسخ
لغو شده، بیاعتبار
منفعت كسب
سودی كه از طريق كسب و كار بدست می آيد.
منفعت محلّله
آن فايدهای كه عرف آن را منفعت بداند و شريعت نيز آن را حلال بداند؛ مانند نگهبانی كردن كه منفعت محلّله سگ نگهبان است.
منقول
اموال و دارايیهای قابل انتقال
مُنكَر
كار زشت اعم از گناه و مكروه
مُنكِر
انكار كننده
منكوحه
دختری كه ازدواج كرده است.
منوب عنه
كسی كه عملی به نيابت از او انجام میگيرد.
منوط
معلّق، وابسته
مَنی
مايع غليظی كه از غدد تناسلی بوسيله جماع يا احتلام يا استمناء خارج میشود.
مِنی (مِنا)
سرزمينی در نزديكی شهر مكه و در حدّ فاصل بين مكه و مشعرالحرام
مَهرُ المِثل
ميزان مهريه زنان همشأن
مَهرُ المُسَمّی
مهری كه در ضمن عقد، برای زن تعيين میشود.
مَهرالسنّه
مهری كه پيامبر اكرم (صلی الله عليه وآله وسلم) برای همسران خود قرار داده بودند كه معادل ۵۰۰ درهم نقره است.
مهيج
تحريك كننده
مَوات
زمين مخروبهای كه مالك ندارد و نفعش به هيچ كس نمیرسد رجوع کنيد به: احياء موات
مواضع سبعه
اعضايی از بدن كه در هنگام سجده، بايد روی زمين قرار گيرد (پيشانی،كف دو دست، سر دو زانو، نوك انگشتان شست دو پا)
مواقعه
نزديكی كردن
مُوالات
پی در پی انجام دادن
مواليد
فرزندان
موت فرضی
مرگی كه به موجب حكم حاكم شرع درباره شخص گم شده فرض میشود.
موثق
مورد اطمينان، امين
موجر
اجاره دهنده
مودِّع
امانت گذارنده، كسی كه مال را نزد شخصی ديگر به امانت میگذارد.
مورِّث شهرت
آنچه باعث انگشت نما شدن فرد در جامعه میشود؛ مانند پوشيدن لباسهای جلف
مورد اشكال است
رجوع کنيد به: محل اشكال است.
موزون
آنچه غالباً واحد اندازهگيری آن وزن است.
موسيقی لهوی
موسيقیِ مناسب با مجالس عيش و نوش و گناه رجوع کنيد به: غنا
موصي
وصيت كننده
موصی له
كسی كه برای او (چيزی از ميت) وصيت شده باشد.
موضوعات مستنبطه
موضوعات احكامی كه شناخت آن كار فقيه است و از منابع فقهی استخراج میشود مانند نماز.
موطوئه (حيوان)
حيوانی كه انسان آن را وطی كرده باشد.
موقوف
وقف شده
مترتب، منوط شده
موقوف عليه
آن كس يا چيزی كه برای او وقفی صورت گرفته است.
موقوف عليهم
کسانی كه چيزی برای آنها وقف شده است.
موقوفه
چيزی كه وقف شده است.
مُوكّل
آنكه ديگری را به عنوان وكيل در امور خود انتخاب کرده است.
موكول
سپرده شده، منوط شده
مولّی عليه
كسی كه ديگری ولايت او را بر عهده دارد.
موهوب
آنچه بخشيده شده است.
موهوب له
كسی كه چيزی به او بخشيده شده باشد.
ميقات
محل معينی كه میتوان از آنجا برای حج يا عمره محرم شد.
ميل
واحد مسافت تقريباً برابر با يك سوم فرسخ شرعی (۸۷۵ / ۱ كيلومتر)
ميّت
جسد بیجان انسان
ناتنى – نيتچاپ ; PDF
ن
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
ناتنی
خويشاوندی كه تنها بواسطه يكی از والدين، با فرد نسبت داشته باشد.
ناسيه
زنی كه نظم عادت ماهيانه او (از جهت وقت، عدد يا هر دو) به هم خورده است.
ناشزه
زنی كه حقوق شوهرش را رعايت نمیكند.
ناصب (ناصبی)
كسی كه نسبت به اهل بيت پيامبر (صلی الله عليه وآله وسلم) و پيروان آنها عداوت و دشمنی میورزد.
ناظر
كسی كه مراقب كارهای وصی است و اعمال وصی در ارتباط با وصيت، با نظر او بايد باشد.
نافذ
جاری، روا، اطاعت شده؛ قابل اجرا
شرط نافذ: شرطی كه قابل اجراست.
نافله
نماز مستحبی. رجوع کنيد به: نوافل يوميه
ناقص الخلقه
انسان يا حيوانی كه در هنگام تولد كامل نيست و نقص مادرزادی دارد.
نانخور
رجوع کنيد به: عيال
نايب
كسی كه عملی را بجای ديگری انجام دهد (مانند نيابت در حج)
نبش قبر
شكافتن قبر بطوری كه جسد ميّت يا بقايای آن آشكار شود.
نَبيذ
شراب خرما يا كشمش
نِتاج
بچههای چهارپايانی مانند گوسفند، گاو و شتر
نجاست عَرَضی
نجاستی كه در اصلِ جسم نيست، بلكه بر آن عارض میشود؛ مانند نجاست آب
نجس
هر چيزی كه ذاتاً پاك نيست و قابل تطهير نباشد؛ مانند: بول، غائط، خون، منی، مردار، سگ، خوك و…
نجس العين
چيزی كه اصالتاً نجس باشد؛ مانند سگ و خوك
نَحْر
كشتن شتر با زدن نيزه بر بالای سينهاش
نخود
يكی از واحدهای وزن كه تقريباً معادل يك بيست و چهارم مثقال و ۱۵ / ۰ گرم است.
نذر
ملزم كردن خود (با صيغهی مخصوص) بر كاری كه از نظر شرع مطلوب است.
نرد
نوعی بازی. رجوع کنيد به: قمار
نَسَب
ارتباط خويشاوندی كه از ولادت حاصل میشود؛ چه نزديك باشد چه دور
نسب شرعی: نسبتی است كه از آميزش حلال حاصل شده است.
نسيه
نوعی معامله كه در آن پول با تأخير پرداخت میشود.
نسيه به نسيه
معاملهای كه در آن هر دو جنس (متاع و پول) مدّتدار باشند.
نُشوز
مراعات نكردن حقوق توسط هر يك از زوجين
نصاب زكات
مقدار معينی از مال (متناسب با موارد نُهگانه زكات) است كه شرع آن مقدار را شرط وجوب زكات قرار داده است.
نظر به ريبه
نگاه كردن همراه با شهوت. رجوع کنيد به: ريبه
نفاس
خونی است كه همراه زايمان يا پس از آن، از رحم زن خارج میشود.
نفاق
دورويی، اظهار چيزی كه در باطن بر خلاف آن معتقد است.
نفس محترَمه
كسی كه كشتن و آزار او حرام باشد و يا حيوانی كه اتلافش جايز نباشد.
نَفْساء
زنی كه خون نفاس میبيند. رجوع کنيد به: نفاس
نفقه
هزينههای خوراك، پوشاك، مسكن و وسايل زندگی در حد نياز
نفقهی واجبه
هزينههايی كه تأمين آنها بر فرد واجب است؛ مانند نفقهی همسر
نفْیِ بَلَد
تبعيد كردن
نقاء
پاكی، طهارت از حيض
نقد
نوعی معامله است كه در آن دو جنس، در زمان معامله پرداخت میشوند.
نقص
كم شدن ارزش مالی (بخودی خود يا بواسطه يك چيز ديگر)
نقض عهد
شكستن عهد و پيمان
نكاح
ازدواج كردن
نكاح انقطاعی. رجوع کنيد به: متعه
نكاح منقطع. رجوع کنيد به: متعه
نُكول
خودداری كردن از سوگند (در بحث قضا)
نماء
رشد، اضافه
نماء متصل: رشدی كه متصل به اصل است مانند چاق شدن گوسفند
نماء منفصل: اضافهای كه جدا از اصل است مانند بچه آوردن گوسفند
نماءات
جمع نماء. رجوع کنيد به: نماء
نماز
نماز آيات: نمازی است دو ركعتی و با كيفيت مخصوص، كه هنگام پيشآمدن حوادثی نظير زلزله، كسوف و خسوف واجب میشود.
نماز احتياط: نمازی كه برای جبران ركعات مورد شكّ بجا آورده میشود.
نماز استسقاء: نمازی كه برای طلب باران خوانده میشود.
نماز جمعه: دو ركعت نماز است كه در ظهر روز جمعه، به جای نماز ظهر و به جماعت برگزار میشود و با كمتر از ۵ نفر انجام پذير نيست.
نماز خوف: نمازی است كه در حال جنگ و با كيفيت مخصوص بجا آورده میشود.
نماز شفع: دو ركعت نماز مستحبی است كه پس از هشت ركعت نوافل نماز شب خوانده میشود.
نماز شب: يازده ركعت نماز مستحبی است كه به صورت چهار نماز دو ركعتی (نافله شب) و دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر، بعد از نيمه شب بجا آورده میشود.
نماز طواف: دو ركعت نماز كه بايد پس از طواف خانهی خدا بجا آورده شود.
نماز عيد: دو ركعت نماز كه در روز عيد فطر و قربان خوانده میشود.
نماز غفيله: دو ركعت نماز كه مستحب است پس از نماز مغرب خوانده شود.
نماز قصر: منظور نمازهای چهار ركعتی است كه در سفر دو ركعت خوانده میشود و به آن «نماز شكسته» میگويند.
نماز قضاء: نمازی كه به جبران نمازهای فوت شده، خوانده میشود.
نماز مسافر: رجوع کنيد به: نماز قصر
نماز ميّت: نمازی با كيفيت مخصوص كه بر جنازهی مسلمان خوانده میشود.
نماز وتر: يك ركعت نماز مستحبی است كه در نماز شب، پس از نماز شفع خوانده میشود.
نماز وحشت: دو ركعت نماز با كيفيت مخصوص كه در شب اول قبر برای مرده، خوانده میشود.
نمازهای يوميه: نمازهای واجب شبانه روزی كه مجموعاً ۱۷ ركعت است.
نمامی
رجوع کنيد به: سخن چينی
نهی از منكر
يكی از واجبات دين
منع كردن و بازداشتن ديگران از امور ناپسند
نوافل يوميّه
نمازهای مستحبیِ نمازهای يوميه (شبانهروزی) كه سی و چهار ركعت است.
نيابت
انجام دادن يك عمل برای شخص ديگر
نيت
قصد، تصميم به انجام عمل
نيت تمييز: نيت مشخص كردن عبادت از غير آن؛ مانند نيت نماز ظهر يا عصر
نيت قاطع: نيت كاری كه آن كار مبطل عبادت است؛ مانند نيت خوردن و آشاميدن در حال روزهداری
نيت قَطع: نيت قطع كردن و شكستن عبادت؛ مانند اينكه تصميم بگيرد كه ديگر روزه نباشد.
نيت وجه: نيت از جهت استحباب يا وجوب عمل
هاشمى (سيد) – هم جنسچاپ ; PDF
هـ
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
هاشمی (سيد)
آنكه منسوب به هاشم (جد پيامبر «صلی الله عليه وآله وسلم») باشد كه شامل فرزندان عباس، جعفر، ابوطالب، ابولهب، حارث و عبدالله میشود.
هِبه
بخشيدن چيزی به ديگری
هبهی مدت متعه: بخشيدن زمان باقی مانده از ازدواج موقت
هبهی معوضه: هبهای كه در برابر پرداخت عوض از سوی طرف ديگر انجام میشود.
هتك
بیحرمتی، اهانت
هتك حِرز: شكستن جايی كه قفل شده, برای ربودن مال
هجو مؤمن
عيبجويی، ملامت و سرزنش كردن مؤمن
هدم
ويران كردن، تخريب
هَدْیْ
شتر قربانی (در حج)
هديه
تحفه، پيشكش
هَروَله
سرعت در راه رفتن كه سريعتر از پياده رفتن و آرامتر از دويدن است.
هلاك
تلف، ضايع شدن
هلال
قطر ماه در دهه شب اول و آخر ماه
هوايی (ارث زوجه)
آنچه در هوا باشد؛ مانند ساختمان و درخت در مقابل زمين
هياكل عبادت
هر آنچه كه به عنوان بت برای عبادت ساخته شده باشد.
هيپنوتيزم
خواب مصنوعی، روشی كه بوسيله آن، انسان میتواند ديگری را به خواب ببرد.
هم جنس
كالاهايی كه از يك جنس باشند؛ مانند گندم و جو، كره و پنير
واجب – ولّىچاپ ; PDF
و
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
واجب
آن چه كه شرع به آن دستور داده و ترك آن جايز نباشد.
واجب اصلی: واجبی است كه بخاطر واجب ديگری واجب نشده است، بلكه خودش واجب است، مانند نماز
واجب تَبَعی: واجبی كه به خاطر واجب ديگری، واجب شده است؛ مانند مقدمات سفر حج كه به تبع وجوب حج واجب میشود.
واجب تَعبّدی: واجبی كه در انجام آن قصد قربت لازم است؛ مانند روزهی ماه رمضان
واجب تَوَصّلی: واجبی است كه در انجام آن قصد قربت لازم نيست؛ مانند ادای دَيْن، جواب سلام دادن، كفن و دفن ميت
واجب تخييری: واجبی كه مكلف در انجام آن و انجام يك يا چند واجب جايگزين ديگر، مخير است؛ مانند كفاره روزه كه مكلف بين ۶۰ روز روزه گرفتن و اطعام ۶۰ فقير مخير است.
واجب تعيينی: واجبی است كه جايگزين ندارد و مكلف بايد خود آن واجب را انجام دهد؛ مانند نماز
واجب عينی: واجبی است كه هر مكلفی شخصاً بايد آن را انجام دهد و با اقدام ديگران، از او ساقط نمیشود؛ مانند روزهی ماه مبارك رمضان
واجب كفايی: واجبی است كه هر مكلفی بايد آن را انجام دهد؛ ولی اگر تعداد كافی آن را انجام دهند، از او ساقط میشود؛ مانند جهاد در راه خدا، كه وقتی عدهای در حدّ كفايت، اقدام كنند، از ديگران ساقط میشود.
واجب مطلق: واجبی است كه وجوب آن شرطی نيست؛ مانند نماز
واجب مشروط: واجبی است كه وجوب آن بسته به شرط يا شرايطی است؛ مانند حج، كه وجوب آن مشروط به استطاعت است.
واجب مُوَسّع: واجبی است كه مكلف، بيش از زمان انجام دادن واجب، فرصت دارد؛ مانند نماز ظهر و …
واجب مُضيّق: واجبی است كه مكلف به مقدار زمان انجام واجب فرصت دارد؛ مانند روزه
واجب فوری: عمل واجبی كه فوراً و بدون تأخير بايد انجام داده شود.
واجب الاجتناب: آنچه كه پرهيز از آن شرعاً واجب است.
واجب الحج: كسی كه حج بر او واجب شده است مستطيع
واجب النفقه: آنكه پرداخت هزينههای متعارف او بر مكلف واجب است؛ مانند همسر و فرزند
واجب اهم: واجبی كه شرع در قياس با واجب ديگر، اهتمام بيشتری به آن داده است؛ مانند حفظ جان مسلمان نسبت به حفظ مال
واجب بدنی: عمل واجبی كه مكلف بايد با اعضا و جوارحش آن را انجام دهد؛ مانند نماز، جهاد
واجب مالی: عمل واجبی كه مكلف بايد با پرداخت مال آن را انجام دهد؛ مانند خمس و زكات
وادی عقيق
يكی از ميقاتهای پنجگانه عمره تمتع، در شمال شرقی مكه
وادی محسر
سرزمينی بين مشعر و منا
وارث
كسی كه از ميت ارث میبرد.
وافی
كافی، بقدر كفايت
واقف
وقف كننده
واهب
هبه كننده، بخشنده
وَتر
رجوع کنيد به: نماز وَتْر
وُتَيره
نافله عشاء، دو ركعت نماز نشسته مستحبی پس از نماز عشاء
وثيقه
گرويی كه در برابر دريافت قرض در نزد بستانكار قرار داده میشود تا تضمينی باشد برای بازگرداندن بدهی
وجه
پول، مبلغ
صورت، چهره
شيوه، طريق
وجوب كفايی
رجوع کنيد به: واجب كفايی
وجوه بِريّه
امور خيريه و عام المنفعه
وجوه شرعيه
اموالی كه مكلف طبق نظر شرع، بايد پرداخت كند؛ مانند خمس و زكات
ودعی
كسی كه مال نزد او، به امانت سپرده شده است.
وَدْی
رطوبتی كه گاهی پس از خروج بول مشاهده میشود.
وديعه
عقدی است كه بوسيله آن، مالی نزد كسی به امانت سپرده میشود.
وَذْی
رطوبتی كه گاهی پس از خروج منی مشاهده میشود.
وسواس
شك و شبهه زياد در عبادات و احكام مذهبی؛ خصوصاً در طهارت و نجاست
وسواسی: شخصی كه زياد شك میكند.
وصل به سكون
نخواندن حركت آخر كلمه و چسباندن آن به كلمهی بعد
وصيت
سفارشهای انسان به انجام عبادات، پرداخت بدهی، دريافت مطالبات و… پس از مرگ
وصيت تمليكی
وصيتی كه در ضمن آن مال يا منفعتی به ملكيت كسی در میآيد.
وصیّ
كسی كه عهدهدار انجام وصيتی شده است.
وضع حمل
به دنيا آوردن نوزاد
وضو
شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها به كيفيت مخصوص و با قصد تقرب به خداوند.
وضوی ارتماسی: وضويی است كه با فرو بردن صورت و دستها در آب صورت گيرد.
وضوی ترتيبی: وضويی است كه با ريختن آب به روی صورت و دستها انجام گيرد.
وضوی جبيرهای: وضويی است كه روی بعضی از اعضای آن جبيره باشد رجوع کنيد به: جبيره
وطء (وطی)
عمل جنسی
وطن
محل زندگی انسان
وطن اصلی: محلی كه انسان در آنجا بدنيا آمده و بزرگ شده است.
وطن جديد (مُسْتَجد): محلی بجز وطن اصلی كه انسان برای اقامت دائمی انتخاب كرده و يا آن قدر در آنجا مانده كه در نظر عرف، وطن وی محسوب میشود.
وطی به شبهه
مجامعت با كسی كه در واقع بر مكلف حرام است؛ اما يا بخاطر اينكه او را همسر خود میپنداشته و يا بخاطر جهل به حكم، مجامعت صورت گرفته است.
وقت فضيلت
زمانی است كه اگر نماز در آن وقت خوانده شود، ثواب بيشتری دارد.
وقف
جدا كردن يك مال از اموال خود و اختصاص دادن منافع آن برای افراد خاص يا امور خيريه
وقف عموم: رجوع کنيد به: وقف عام
وقف معاطاتی: وقفی كه در آن صيغه خوانده نشده باشد.
وقف منقطع الآخر: وقفی كه در آن پايان مدت وقف معين است.
وقف منقطع الاول: وقفی كه ابتدای آن در زمان وقف نباشد و بعد از آن آغاز شود.
وقف نامه: سند وقف
وقف به حركت
وقف كردن بر روی يك كلمه (هنگام قرائت)، در عين تلفظ حركت آخر آن
وقوف
جمع وقف
بودن، باقی ماندن
وقوف ركنی: بودن در عرفات يا مشعر الحرام به مقداری كه بودن در آنجا (ولو به مدت كوتاه) صدق كند.
وقوف اختياری: باقی ماندن در صحرای عرفات يا مشعر برای كسی كه هيچ عذری ندارد.
وقوف اضطراری: وقوف كسی كه به خاطر عذر شرعی از وقوف اختياری عاجز است.
وقوف در عرفات: ماندن از ظهر نهم ذی حجه تا غروب آن روز
وقوف در مشعر: ماندن در مشعر از طلوع فجر تا طلوع خورشيد در روز عيد قربان
وكالت
عقدی كه بموجب آن شخص (موكّل)، به ديگری (وكيل) اختيار انجام عملی را میدهد.
وكالت بلاعزل
وكالتی كه در آن، موكل هيچگاه حق عزل وكيل را ندارد.
وكيل
كسی كه پذيرفته است كاری را از طرف ديگری انجام دهد.
ولايت
سرپرستی. رجوع کنيد به: ولی
ولايت فقيه
حكومت و ادارهی جامعه اسلامی، توسط فقيه جامع الشرايط
ولايت قهری
ولايت پدر و جد بر صغير، مجنون و سفيه
ولد شبهه
فرزندی كه حاصل از وطی به شبهه باشد.
وُلوج روح
دميدهشدن روح در جنين
ولوغ
زبان زدن به آب يا ظرف
ولی
سرپرست
ولی دم: كسی كه شرعاً حق قصاص در دست اوست؛ مانند پدر مقتول
ولی فقيه
فقيه جامع الشرائطی كه در زمان غيبت امام معصوم، حكومت و اداره جامعه اسلامی بر عهده اوست.
رجوع کنيد به: ولايت
ولی قهری
رجوع کنيد به: ولايت قهری
وليمه دادن
اطعام ميهمانان به مناسبتهايی همچون ازدواج، تولد و…
ولیّ
كسی كه از نظر شرع سرپرست ديگری است؛ مانند پدر، جدّ پدری و حاكم شرع
يائسه – يوم الدفعچاپ ; PDF
ی
واژه واصطلاح
تعريف و توضيح
يائسه
زنی كه سنش به حدّی رسيده كه ديگر عادت ماهيانه نمیشود.
يتيم
كودكی كه پدر خود را از دست داده است.
يد
در اصطلاح، سيطره و سلطه بر چيزی است؛ بطوری كه بتواند آن را هر طور كه میخواهد استفاده كند.
يد امانی: در اختيار داشتن مال به اذن مالك يا حاكم شرع به خاطر مصلحت در حالی كه در برابر خسارت احتمالی ضمانتی نيست.
يد ضمان: در اختيار داشتن مال بدون اذن مالك يا حاكم شرع كه در برابر خسارت احتمالی ضمانت وجود دارد؛ مانند يد غاصب
يُسر (يسار)
فراوانی مال و بینيازی
يسير
قليل، مقدار كمی از هر چيز.
يقين
علم صد در صد كه احتمال خلاف در آن داده نشود.
يَلَمْلَم
يكی از ميقاتهای پنجگانه عمره تمتع كه در جنوب شرقی مكه قرار دارد.
يمين
قسم بر انجام يا ترك يك عمل
يوم التَرْوِيه
هشتم ذی حجّه
يوم الشك
روزی كه مشخص نيست آخر شعبان است يا اول رمضان، يا نمیداند آخر رمضان است يا اول شوّال
يوم عرفه
نهم ذی حجّه
يوم القَرّ
فردای عيد قربان كه حجاج بايد در منا بمانند.
يوم النّحر
دهم ذی حجّه (عيد قربان)
يوميه
روزانه، نمازهای يوميه
يوم الدفع
روز پرداخت
منبع: سایت هدانا برگرفته از استفتائات آیت الله العظمی خامنه ای