گردشگری از دیدگاه اسلام
گردشگرى در سیرت معصومان جایگاهى بلند داشته و پیشوایان دین سیاحت را روزنه اى براى شناخت بهتر انسان و جهان دانسته اند. سیاحت در فرهنگ اسلامى نه فقط براى دلگشایى و شادى روان که پیوند شنیدن به دیدن و تشریع به تکوین و روبه رو شدن بى واسطه با آفریده ها و رسیدن به ژرفاى حقایق است.

گردشگری از دیدگاه اسلام
فهرست این نوشتار:
چکیده :
آيا از ديگر سرزمين ها نيز گردشگران به سرزمين هاى اسلامى سفر مى كرده اند و ارتباط فرهنگى ميان مسلمانان يا ديگران وجود داشته يا خير؟ و اگر وجود داشته، برخورد جامعه اسلامى با گردشگران چگونه بوده است؟ آيا با آنان چونان بيگانه اى پليد و از راه رسيده اى ناخواسته رفتار مى شده و يا با سياحان با احترام رفتار مى شده و چون مهمانى از پيش خوانده از آنان پذيرايى مى شده و گردشگران با خاطرى خوش و دلى آكنده از شادكامى حوزه اسلام را ترك مى گفته اند؟
پژوهش در تاريخ روابط اسلام و ديگران، تراجم و… نشان مى دهد گردشگرى در سيرت معصومان جايگاهى بلند داشته و پيشوايان دين سياحت را روزنه اى براى شناخت بهتر انسان و جهان دانسته اند. سياحت در فرهنگ اسلامى نه فقط براى دلگشايى و شادى روان كه پيوند شنيدن به ديدن و تشريع به تكوين و روبه رو شدن بى واسطه با آفريده ها و رسيدن به ژرفاى حقايق است.
از راههاى ثابت کردن حکم شرعى سیره و رفتار معصومان است. همچنان که اگر پیامبر یا امامان در روایى یا ناروایى چیزى سخن بگویند آن حکم حجت است، اگر معصومان کارى را انجام و یا ترک کنند این رفتار نیز دلیل بر جایز، یا حرام و یا مباح بودن آن کار است.
مهمترین دلیل بر اثبات چیزى به واقعیت پیوستن آن است. (1) و نیز، اگر افراد و یا جامعه اسلامى معاصر معصومان برکارى مداومت داشته باشند و آن کار در دید پیامبر و امامان باشد و آنان ناخشنودى خود را اعلام نکرده باشند و یا سکوت کنند و از سکوت آنان رضا فهمیده شود، آن رفتار موافق شریعتبوده و سکوت معصوم دلیل تایید آن به شمار مىآید; چرا که اگر آن رفتار ناروا مىبود، امامان که حافظان شریعتاند مخالفتخود را با آن آشکار مىساختند و با دستو زبان با آن مقابله مىکردند; همانگونه که ائمه ناخرسندى خود را در برابر رواج گناهان مردم و حاکمان پنهان نداشتهاند. حال، سیر و سیاحت در سیرت پیامبر و امامان چه جایگاهى داشته است؟
آیا گردشگرى مورد علاقه آنان بوده و سیاحت در زندگى اجتماعى و سیاسى مذهبى آنان وجود داشته است؟
آیا از دیگر سرزمینها نیز گردشگران به سرزمینهاى اسلامى سفر مىکردهاند و ارتباط فرهنگى میان مسلمانان یا دیگران وجود داشته یا خیر؟ و اگر وجود داشته، برخورد جامعه اسلامى با گردشگران چگونه بوده است؟
آیا با آنان چونان بیگانهاى پلید و از راه رسیدهاى ناخواسته رفتار مىشده و یا با سیاحان با احترام رفتار مىشده و چون مهمانى از پیش خوانده از آنان پذیرایى مىشده و گردشگران با خاطرى خوش و دلى آکنده از شادکامى حوزه اسلام را ترک مىگفتهاند؟
پژوهش در تاریخ روابط اسلام و دیگران، تراجم و… نشان مىدهد گردشگرى در سیرت معصومان جایگاهى بلند داشته و پیشوایان دین سیاحت را روزنه اى براى شناخت بهتر انسان و جهان دانسته اند. سیاحت در فرهنگ اسلامى نه فقط براى دلگشایى و شادى روان که پیوند شنیدن به دیدن و تشریع به تکوین و روبهرو شدن بىواسطه با آفریدهها و رسیدن به ژرفاى حقایق است. این سخن پیامبر(ص) درباره موسى(ع) چه زیباست: «شنیدن بسان دیدن نیست. خدا به موسى خبر داد قومت گمراه شدند و او پاره هاى تورات را از دست نیفکند. چون آن را با چشم دید الواح را از دست فرو افکند.» (2)
زمین خاستگاه پیامبران و صالحانى است که از بامداد آفریش انسان در میان آنان طلوع کرده اند. دیدن آثار و آشنایى با حوزه رسالتها و امتها انگیزههایى بود که دینباوران را راهى دیار آنان مىکرد و بر دامنه یقین و باورهاى دینى آنان مىافزود.
دیدن نشانه هاى به جاى مانده جباران وگردنکشانى مانند: فرعون و هامان و نمرود از دیگر هدفهاى گردشگران مسلمان بوده است. کسانى که به فرموده امیرمؤمنان لشکرها ساخته و کاخها بنا کردند و اینک جز نامى زشت و مسکنهایى که از بىکسى جز بوم همنوایى برایشان نمانده، هر رهگذرى را به اندیشه وا مى داشت و بىفرجامى شرک و ستم را به عیان نشان مىداد. (3) بازدید از بستر ظهور اسلام، صحنههاى نبرد اسلام و کفر، آرامگاه پیامبر و خاندان، از مواردى است که پژوهشگران اسلام را به خود کشانده است.
علاقهمندان و دلدادگان از راههاى دور بار سفر مىبستند و با آمدن به این مراکز قدسى سرگذشت اسلام و قرآن را از نزدیک لمس مى کردند و روح و جسم خود را با گذشته خویش پیوند مىدادند و چنین است که واقدى، سیرهنویس بزرگ اسلامى، با کوله بارى از مکه به سوى «حنین» روان بود و مى گفت: «آن خواهم که جایگاه نبرد را از نزدیک ببینم.» (4) دانش پژوهى بخش بزرگى از سیاحت هاى صالحان را به خود ویژه کرده بود. طالبان از دورترین نقاط عالم به مراکز دانش مىآمدند و از این طرف عالمان براى رساندن پیام اسلام راهى مناطق دور دست مى شدند. آنان با رفتن به میان ملتها، شرایط سیاسى و اجتماع و فرهنگ مردم را شناخته و با اطلاع از دادههایى که بدون سیاحت ممکن نبود، پیام دین را در میان مردم منتشر مىساختند.
الف: سیاحتهاى پیامبر و یاران
افزون بر سفرهایى که پیامبر(ص) پیش از بعثت داشت، پس از بعثت، با انبوه مشکلات و کارهاى سیاسى و اجتماعى، در فرصتهاى به دست آمده، مسلمانان را به گشت و گذار مىبرد تا مردم از نزدیک با آفریدههاى خداوند و میراث امتهاى پیشین و رویدادهاى گذشته آشنا شوند و برایمان و باورهاى آنان افزوده گردد. از جمله: دیدار از وادى حجر: حجر، سرزمین قوم ثمود بود که از تمدن و دنیا بهره هاى شایان برده بودند.
خداوند صالح پیامبر را در میانشان برانگیخت. آنان دستور خداوند را نافرمانى کردند و سرانجام عذاب الهى دامنگیرشان شد. اکنون، در یک منزلى وادىالقرى در حجاز، آثار بسیارى ازتمدن از میان رفته باستانى وجود دارد که باستان شناسان آن را از بقایاى قوم ثمود شمردهاند. (5) پیامبر در غزوه تبوک به وادى حجر آمد. در آن جا توقف فرمود و شرایط جغرافیایى و تاریخى قوم ثمود را براى یاران یادآورد شد و فرجام شرک و الحاد را به عیان به مؤمنان نشان داد. (6)
پیامبر در همین گردشگرى، نشانه هاى بازمانده از صالح پیامبر و جایگاه چشمهاى که ناقه صالح از آن آب مىخورد و جاى فرار شتر بچه را در بالاى کوه به مردم نشان داد. و نیز گور ابى رغال یکى از همدستان ماجراى کشتن شتر صالح را به همراهان نمایاند. مسلمانان از مرکبها به زیر آمدند. در اطراف گور او به جست وجو پرداختند و برخى از نشانه هاى درخاک مانده از روزگار قوم ثمود را در پیرامون گور ابى رغال بر جاى یافتند. (7) جابر بن عبدالله انصارى و عبدالله عمر در اینباره گفته اند: «ما با رسول(ص) به حجر ثمود بگذشتیم. گفت: در سراهاى این ظالمان مشوید، مگر گریان و ترسان; ترس آن که نباید به شما رسد آنچه بدیشان رسید. آن گاه گفت: این قوم صالح پیغمبر بودند. خداى تعالى همه را هلاک کرد. الا مردى را که او در حرم خداى تعالى بود.» (8) رخصت سیرو سیاحت به مسلمانان: شرایط آغازین دولت نوپاى پیامبر ایجاب مىکرد مسلمانان در مدینه تمرکز یابند، معارف اسلامى را از زبان پیامبر بیاموزند و از کانون اسلام در برابر تهدید کافران دفاع کنند. مدینه دارالهجره نامیده شد و مسلمانان دستور یافتند از هر سو آهنگ آن کنند. با استوار شدن پایه هاى دین مردم اجازه یافتند براى گردشگرى و یا خواسته هاى دیگر، به مراکز خارج از حوزه حکومت اسلام سفر کنند. در یک مورد پیامبر به یکى از مسلمانان که خواستار سفر به سرزمینى دور از مدینه بود پس از پرسیدن مسائلى از او، فرمود: «برو در آن سوى دریاها فعالیت کن. خداوند چیزى از کردارت را رها نمىکند و هجرت جایگاهى بزرگ دارد.» (9) ابوبکر نیز یکسال پیش از رحلت پیامبر، با گروهى از دوستان خود، براى پارهاى مقاصد به بصرى، از توابع شام، که در آن موقع از حوزه اسلام بیرون بود، سفر کرده است. (10)
سیاحتهاى یاران پیامبر:
پس از رحلت پیامبر، با بروز شرایط نوین اجتماعى، دامنه گردشگریها بالا گرفت و جامعه اسلامى بیش از روزگار آن حضرت، نیازمند سفر به آفاق و کرانهها گشت. برخى انگیزههاى این گردشگریها چنین است: سفرهاى آموزشى: سیاحتبراى یادگیرى و یاددهى که از روزهاى آغازین رسالت پیامبر، پایهگذارى شده بود، پس از پیامبر فزونى گرفت. گسترش سرزمینهاى اسلامى، پراکنده شدن یاران و دخل و تصرفهاى نابجا در احادیث سبب مى شد افراد براى تحصیل دانش و یا تبلیغ پیام دین به دور دستها سفر کنند. افراد گاه از مدینه به مصر و از مصر به شام و از بصره به فرغانه رهسپار گردند و با نبود وسائل و امکانات و ناامن بودن راهها رنج سفر را بر خود هموار سازند. جابربن عبدالله انصارى براى شنیدن حدیثى درباره «مظالم»، از عبدالله بن انیس انصارى، یک ماه راه مىپیماید. ابو ایوب انصارى، براى شنیدن روایتى از عقبةبن عامر، به مصر مىرود و حدیث را مىشنود و بدون این که از مرکب خود بار گشاید به مدینه باز مىگردد. (11)
شناخت جغرافیاى مناطق نو مسلمان:
انگیزه دیگرى که در آن دوره گردشگرى را لازم مىساخت. مشکلات مناطق جدید بود. قانونها و رسمهاى جدیدى که اسلام براى سرزمینهاى نومسلمان و یا مفتوح العنوه وضع کرده بود، سبب شد افرادى براى شناخت موضوع و اجراى قانونها به آن مناطق سفر کنند. مسائلى چون جزیه، عشر خراج، صدقه وزکات و… محتاج شناسایى گسترده اراضى، نفوس و آمار اقتصادى و سیاسى معادن و رودهاى آن مناطق بود و بدون سیر و سیاحت در سرزمینهاى جدید اجراى این احکام ممکن نبود از این روى، این مساله پایه اصلى دانش جغرافیا در اسلام گردید. دیدار از آثار باستانى: تاکید مکرر قرآن در نگرش به آثار گذشتگان و سیرت پیامبر در دیدار از آثار گذشتگان، سبب گردید صحابه نیز از سرزمینهاى باستانى به صورت فردى و گروهى دیدار کنند و در آنباره به مطالعه بپردازند، از جمله:
دیدار عبادة بن صامت از غار اصحاب کهف:
عبادة، برادرزاده ابوذر از صحابیانى بود که به باستانشناسى و سیاحت بسیار علاقهمند بود. او در ماموریتى که در سال 12 هجرى از جانب ابوبکر به نزد حاکم روم مىرفت، به سرزمینى رسید که کوه اصحاب کهف نامیده مىشد. کنجکاوى او را واداشت درباره آن پژوهش کند. ترسایان او را به شکاف کوهى راهنمایى کردند. عبادة به آنان هدایایى داد و از ایشان خواست آثار به جاى مانده از گذشتگان موجود در کوه را به او نشان دهند. آنان عبادة را به غارى بردند که در کوه کنده شده بود. او در آن جایگاه جنازههاى سیزده نفر از گذشتگان را مشاهده کرد. (12)
عباده در گزارش خود، به شرح، از شکل و شمایل، لباسها و پاى افزارهاى خفتگان غار ارائه داده و گفته: «از آنان پرسیدم اینان را مىشناسید؟ گفتند: درکتابها خواندهایم این گروه پیامبرانى بودهاند که چهار صدسال پیش از بعثت عیسى، همزمان مبعوث شدهاند.» عبادة، در همین سفر از شگفتیهایى که دیده بود و آثارى که بزرگ روم از گذشتگان به او نشان داده بود، بازگفته است. (13) سلمان و حذیفه درایوان کسرى: سلمان، از ایرانیان بود عمر پیموده و کهنسال که سالها در پى حق و حقیقتسیاحت کرد. او در جستوجوى پیامبرى که عیسى خبرش را به یاران داده بود، به شهرهاى گوناگونى سفر کرد و استادان بسیارى را خدمت کرد، تا سرانجام به گمشده خود در مدینه دستیافت. این سیاحتها سلمان را مردى دانا و رایمند ساخت که سخنانش براى حکومت نوپاى مسلمانان مغتنم بود. رایزنى سلمان در نبرد خندق در پیروزى مسلمانان برنیروهاى قریش موثر افتاد. سلمان پس از اسلام نیز، سیاحت را ترک نکرد. در روزگار فرمانروایى سلمان بر ایران، با یاران ، گاه و بیگاه سیاحت مىکرد. کاخهاى شاهان ساسانى از جاهایى بود که سلمان از آن دیدار مىکرد: «روزى سلمان با حذیفهبن یمان در عرصه ایوان کسرى، پیرامون شگفتیهاى زمان با یکدیگر گفتوگو مىکردند. مردى بیاباننشین از مردمان غامد در آن اطراف شبانى مىکرد. و شبها گوسپندان را در ایوان کسرا جاى مىداد. در ایوان تختى بود از سنگ رخام که کسرا گاه بر آن مىنشست. در آن هنگام گوسپندان بر تخت کسرى فراز آمدند سلمان به حذیفه گفت: شگفت انگیزترین چیزى که از آن سخن به میان رفت، بالا رفتن گوسپندان غامدى بر تخت کسرى است.» (14) سعد وقاص نیز از ایوان کسرى دیدن کرده و در آن جا سخنانى در نکوهش دنیا بر زبان رانده است. (15) ابو موسى اشعرى نیز پس از پیامبر به وادى حجر سفرکرد. در پیرامون خرابههاى ثمود و شرایط جغرافیایى آن مطالعه کرد. او خود در این باره گفته: «چون من به زمین ثمود رسیدم آن راه که ناقه رفتى و باز نتوانستى آمد، بپیمودم شصتگز بود.» (16)
ب: على(ع) و گردشگرى
على(ع) گردشگرى را مفید و انسانساز شمرده و کسب دانش و آشنایى با سرزمینها و دوستیابى را از پیامدهاى مثبتسفر شمرده است. در سیره آن جناب سیاحتهاى گوناگونى دیده مىشود که نمایانگر ارج آن جناب به سیاحت درجهان است.
1. دیدار ایوان کسرى: مدائن، مرکز حکومت ایران بود که شکوه و زیبایى آن زبانزد عرب و عجم بودو تشریفات و تجملات خیره کننده، آن هر تازه واردى را به شگفتى وا مىداشت. مدائن در دوره عمر به دست سپاه اسلام افتاد. پاره شدن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز در مدائن و بى اعتنایى زمامداران مسلمان به زروزیورهاى دنیوى سبب شد که از کاخهاى شاهان مراقبت جدى صورت نگیرد. بلکه کاخ کسرى به همان صورتى که به دست مسلمانان افتاده بود، به روى همگان باز باشد، تا علاوه برنشان دادن حکومت پوشالى ساسانیان، عبرتى براى معاصران و نسلهاى پىآمده باشد. على(ع) در سفر به صفین در عبور از مدائن، به دیدن کاخ کسرى رفت.
چندین گزارش از سفر على(ع) به ثبت رسیده است:
عمار ساباطى، نقل کرده است: «امیرمؤمنان به همراه دلف بن ابى مجیر، در سفر به مدائن به ایوان کسرى آمد. در آن جا نماز خواند. پس از نماز برخاست و به دلف گفت با من همراهى کن. دلف با جماعتى از مردم ساباط با امام حرکت کردند. امام در رواقها و دالانهاى کاخ کسرى دور مىزد و به دلف از ویژگیهاى آن مناطق و جایگاهها سخن مىگفت: دلف کلام حضرت را تصدیق مىکرد. امام با همراهان همه جایگاهها را گردش کرد و دلف مىگفت: آقاى من. چنان از این جایگاهها به درستى سخن مىگویى که گویى تو آنها را مکان خود قراردادهاى؟» (17)
نصربن مزاحم از سفر على(ع) به مدائن چنین گزارش داده است: «على(ع) در مسیر صفین به ساباط آمد و از آنجا به شهر بهرسیر. مردى از یارانش به نام حریزبن سهم از بنى ربیعه به آثار کسرى مىنگریست و این شعر ابن یعفر تمیمى را برخواند:
جرت الریاح على مکان دیارهم فکانما کانوا على میعاد على(ع) به او گفت: چرا این آیات را بر نخواندى: «کم ترکوا من جنات و عیون و زروع و مقام کریم و نعمة کانوا فیها فاکهین کذلک و اورثناها قوما آخرین. فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانوا منظرین…» (18) «ان هؤلاء کانوا وارثین فاصبحوا موروثین. لم یشکروا النعمة فسلبوا دنیاهم بالمعصیة. ایاکم و کفران النعم لا تحل بکم النقم.» (19) بعد از خود، چه باغها و چشمه سارها برجاى گذاشتند. و کشتزارها و خانه هاى نیکو و نعمتى که در آن غرق شادمانى بودند. بدین سان بودند و ما آن نعمتها را به مردمى دیگر واگذاشتیم. نه آسمان بر آنان گریست ونه زمین و نه به آنان مهلت داده شد. آنان خود وارث پیشینیان بودند، سپس خود موروث شدند. شکر نعمت نکردند، بر اثر نافرمانى دنیا از دستشان رفت. از ناسپاسى نعمتها بپرهیزید که نکبت دامنگیرتان نشود.»
دیدن از براثا:
براثا قریهاى بود قدیمى در غرب بغداد، که آوازه آن به پیش از اسلام مىرسید. براثا پیش از اسلام جایگاه عبادت مؤمنان بوده و بزرگانى چون ابراهیم خلیل و عیسى و مادرش مریم(ع) در آن جایگاه تردد داشتهاند. منابع شیعى و سنى حکایت از آن دارد که على(ع) دربازگشت از نبرد نهروان در سال 37ه. ق. درنزدیکى براثا در حمامى غسل کرده و در آن نماز خوانده است. (20) امام سجاد(ع) در اینباره فرموده است:
«حضرت امیر(ع) پس از جنگ با خوارج، با سپاه به این سرزمین آمد. از نام آن سرزمین پرسید. گفتند زوراء. حضرت [با توجه به سابقهاى که از آن درنظر داشت] فرمود: از آن دورى کنید. پس از اندکى راهپیمایى، صومعهاى نمایان شد که راهبى سالها در آن عبادت مىکرد. حضرت پیاده شد. راهب به دیدار امام آمد و گفت:این جایگاه بزرگى است و عیسى و مادرش در این جا نماز گزاردهاند. سپس حضرت در نزدیکى آن به کاوش پرداختند با پاى مبارک خاک را کنار زدند چشمهاى آشکار شد. امام گفتند: این همان چشمه مریم است. به فرمان امام پس از هفده زراع خاک را پس زدند سنگ سپیدى نمایان شد. فرمود: این همان سنگى است که مریم عیسى را بر آن نهاد. حضرت به روى سنگ مشغول نماز شد و خیمه خود را بر آن نصب کرد. امام و سپاهیان چهار روز در سرزمین براثا درنگ کردند.» (21)
در گزارش دیگر آمده که حضرت به راهب گفت: «ابراهیم خلیل نیز در این جایگاه نماز گزارده است.» (22)
سفر به بابل:
بابل، یکى از خاستگاه هاى تمدن جهان باستان بوده که سالیان دراز حکومتگران بر بین النهرین و مناطق اطراف این شهر را مرکز حکومتخود قرار داده بودهاند. نمرود، طاغوت معاصر ابراهیم خلیل، در این شهر زندگى مىکرده و ابراهیم مبارزه علیه بتپرستى و ستم را از این نقطه آغاز کرده است. با گذشت هزاران سال هنوز آثار بسیارى از تمدن نابود شده بابل در عراق پا بر جاست و جهانگردان از آن دیدن مىکنند. على(ع) پس از نبرد نهروان به سرزمین بابل آمد و در آن جا سپاهیان خود را به موقعیت جغرافیایى و سرگذشتساکنان گذشته آن توجه داد و پایان گناه و فساد را به عیان به رزمندگان همراهش نمایاند. جویرةبن مسهر گوید: «با امیرمؤمنان(ع) در جنگ نهروان به سرزمین بابل آمدیم. امام از مرکب فرود آمد و گفت: اى مردم این سرزمین نفرین شده و سه بار در روزگار ویران شده است. یکى از شهرهاى زیرورو شده که در قرآن از آن یاد شده (23) همین سرزمین است. در این زمین بت پرستیده شده و سزاوار پیامبر و وصى او نیست، در آن نماز گزارد. سپس حضرت از آن جا به کنارى رفتند و نماز گزاردند.» (24)
استفاده از تجربه هاى دیگران:
على(ع) به سیر حوادث بشر، تاریخ پیامبران گذشته علاقهمند بود. اخبار آنان را از دانایان پیش از خود مىپرسید. (25) امام فرزندش حسن(ع) را به کاوش در رویدادهاى گذشتگان و استفاده از تجربههاى آنان دعوت کرده است. (26) آن حضرت در سیاحتها تلاش مىکرد از تجربههاى سیاسى و اجتماعى ملتهاى دیگر با خبر گردد و از آن در زندگى استفاده کند.
از جمله: دیدار با نویسنده ویژه انوشیروان:
از رخدادهاى سفر على(ع) به نهروان دیدار با نویسنده ویژه انوشیروان پادشاه پرآوازه ساسانى بود. امام با خبر شد یکى از نویسندگان دربارساسانى زنده است و آگاهیهاى سودمندى از تاریخ و سیاست دارد. او را که داراى هوش سرشار، ولى از دیده محروم بود، به نزد امام آوردند. نامش جمیل بود.امام از او پرسید: «انسان چگونه باید زندگى کند و رفتارش بهتر است چگونه باشد؟ او گفت: بهتر است دوستانش اندک و دشمنانش بسیار باشد. امام فرمود: سخنى نو مىشنوم. مردم بر این همداستانند که دوستان اگر بیشتر باشند بهتر است. جمیل گفت: واقعیتبرخلاف گمان مردم است. دوستان زمانى که جملگى براى برآوردن نیاز انسان در کوششاند، به درستى کار را به انجام نمىرسانند. گذشتگان گفتهاند: از بسیارى ملاحان کشتى غرق گردد. امام فرمود: آن را تجربه کردهام. درست است. فایده بسیارى دشمنان کدام است؟ گفت: دشمنان که بسیار باشند آدمى همواره مواظب خویش است، تا کار او دستاویز آنان قرار نگیرد و از خطر مصون ماند. امام سخن او را پسندید.» (27)
ج: سیاحت در سیرت دیگر امامان
در زندگى دیگر امامان نیز، گردشگری هاى ثمربخش و سازنده بسیار دیده مىشود و جامعه اسلامى معاصر آنان از سیر و سفر براى رشد کمالات انسانى و غنى ساختن فرهنگ جامعه بهره مىبردند. از یاوران امام زمان به عنوان «المرابط السیاح» (28)
مجاهدان جهانگرد یاد شده که نشانگر آن است که حکومت جهان و کارگزارى ملیتها و هماهنگى فرهنگهایى گوناگون آشنایى عمیق با تاریخ و جغرافیا و فرهنگها را ایجاب مىکند و یاران امام با گردش در کرانه هاى جهان خود رابراى خدمتبه اسلام آماده مىسازند.
دیدار با علماى ملل ونحل:
در روایتى امام صادق(ع) فرموده است: امام حسن مجتبى در زمان حکومت امیرمؤمنان، به خواهش سلطان روم براى تحقیق پیرامون پارهاى مسائل کلامى میان اسلام و مسیحیتبه روم سفر کرد.
امام در این سیاحت پارهاى از عقاید اسلام را براى ترسایان رومى برشمرد. حاکم روم، پیکرههایى از پیامبران و کشورگشایان گذشته بشریت راکه نیاکان او به یادگار داشتند، به حضرت نشان داد و خواهان شناسایى آنان شد. امام یکایک آن پیکرهها را شناسایى کرد. (29)
این سفر تاثیر بسیارى در نگرش رومیان نسبت به اسلام علوى به جاى گذاشت. امام باقر(ع) نیز در زمانى که به فرمان هشام بن عبدالملک از مدینه به شام رفت، از فرصتهاى به دست آمده استفاده فراوان برد و در گوشه و کنار آن سرزمین به گشت وگذار پرداخت. امام باقر به همراه امام صادق(ع) در آن جا به میان مردم مىرفت و به آنان که سالها از تماس با خاندان رسالت محروم بودند، آگاهى مى بخشید. روزى امام در میان شامیان نشسته و به پرسشهاى آنان پاسخ مىداد، دید گروهى از ترسایان به سویى در حرکتند. گفته شد آنان در این کوهسار دانشمند بزرگى دارند که یاران حواریون عیسى را درک کرده است و سالى یکبار به پیش او رفته و مشکلات خود را از او مى پرسند. امام فرمود: باید به نزد او برویم. سپس حضرت لباسى مانند نصارا پوشید و سررا با لباس خود پوشاند و به طور ناشناس در میان ترسایان بر آن عالم مسیحى وارد شد. آن دانا مرد که از پیرى ابروانش به روى دیدگانش فرو افتاده بود، درجمع مردم امام را ناآشنا تشخیص داد و پس از آن که دانست او از ترسایان نیست، پرسشهایى را با امام در میان گذاشت و پاسخ شنید. سپس امام پرسشهایى را از او کرد که وى در جواب فرو ماند. این گفتوگو، در روان حقیقتجوى آن پیر جهاندیده تاثیر مثبتى بر جاى گذاشت. به گزارشى به دست امام مسلمان شد. (30) در دوره بنىعباس، سفر براى مذاکره علمى و دیدار علماى مذاهب و ادیان با یکدیگر رایجبود. در زمان هارون گروهى از دانشمندان اسلامى براى دیدار و مذاکره مذهبى به یکى از کشورهاى غیرمسلمان سفر کردهاند. (31)
سفرهاى سیاحتى تجارتى:
سفرهاى تجارتى بخش دیگرى از سیاحتهاى مسلمانان در آن دوره بوده است. با گسترش اسلام در شرق و غرب عالم. تجار، مهمترین وسیله ارتباط فرهنگى و رونق اقتصادى بودند. آنان به شهرهاى گوناگون سفر مىکردند. کالا مىبردند و کالا مىآوردند و به همراه تجارت پیام و فرهنگ دین را به این و آن سو منتقل مى ساختند. در میان یاران امامان، گروه بسیار بزرگى از تاجران بودند که برخى از آنان افزون بر سفر به بلاد اسلامى به سرزمینهاى مشرکان که در تحت نفوذ دولت اسلامى نیز نبود سفر مىکردند. از جمله آنان حماد سمندرى بود. او از یاران امام صادق بود. و زادگاهش سمندر، از توابع قفقاز و خزر، در نزدیکى گنجه کنونى. وى تاجر بود و به سرزمین ترکان که هنوز مسلمان نشده بودند رفت و آمد داشت:
«شریف تفلیسى از حماد نقل کرده به امام صادق گفتم: «من به سرزمین مشرکان رفت و آمد دارم. برخى از یارانم به من گفتند: اگر در سرزمین آنان بمیرى در قیامت با مشرکان برانگیخته خواهى شد. امام به من فرمود: اى حماد: تو در آن سرزمین از ولایت ما سخن به میان مىآورى. گفتم: آرى. فرمود: در سرزمین اسلام نیز آزادانه مىتوانى از اهلبیت دفاع کنى. گفتم:خیر. فرمود: تو اگر در آن دیار بمیرى به مانند امتى محشور خواهى شد و نور تو پی شاپیشت حرکت خواهد کرد.» (32)
داود رقى، از امام صادق(ع)، براى سفر به سرزمین سند، براى رفع مشکلات زندگى با امام صادق مشورت کرد. او از سفر دریایى وحشت داشت که امام او را تشویق به این سفر کرد. (33)
شقیق بلخى از هواداران امام کاظم، در آغاز کار داراى ثروت و مکنتى فراوان بود و سفر تجارى بسیار داشت. او کالاهایى را از سرزمین اسلام به بلاد ترکان که هنوز مشرک بودند مىبرد. (34) در این دوره، تجار نقش بارزى در گسترش اسلام در میان مشرکان ایفا کردهاند. در زمان خلافت معتصم عباسى، بخشى از سرزمین کشمیر توسط تجار مسلمان، به اسلام گرویدند. (35)
سیاحتهاى تفریحى:
در سیره مسلمانان آن روز، چونان امروز، مردم براى آرامش روح و روان به سرزمینها و واحه هاى خوش آب و هوا سفر مى کردند. این سیره مورد رضایت امامان(ع) بود. تنها آن دسته از سفرهاى تفریحى در نظر امامان ناپسند بوده که سفر با لهوولعب و اسراف همراه باشد. (36) در زندگى خود امامان سیاحتهاى تفریحى هر چند اندک و کوتاه، دیده مىشود. امام صادق(ع) براى تنزه و استراحت گاه دور از خانه به سر مىبرد و امام رضا(ع) براى آرامش روح و جسم، به همراه کسان خود راهى سرزمین دیگر مىشد. (37)
سفرهاى زیارتى و سیاستى:
زیارت پدیده اى است دینى که جهان طبیعت را به عالم بالا و رهرو را به جماعت مومنان پیوند مىدهد و رابطه رهرو و رهبر را پایدارتر مىسازد. زائر با نزدیک ساختن خود به جایگاه محبوب، با او تجدید پیمان مىکند. جاده هاى ایمان رهروان هدفمند را به دور یکدیگر جمع و آنان را هماهنگ مىسازد، اندیشه ها را در میانشان رواج داده و مؤمنان و موحدان را همپیمان مىسازد. زائر با دیدن نمادهاى دینى و یا زیارت شهیدانى که در راه ایمان و پاکى به خاک افتاده اند، خود را به آرمانهاى آنان نزدیک ساخته و با زیارت پیشوایان دین با آنان تجدید دیدار و بیعت مىکند. مسلمانان در زمان پیامبر افزون بر زیارت آن حضرت به زیارت شهدا مىرفتند و پس از پیامبر مزار او میعادگاه مسلمانان بود. مؤمنان، راه و رسم و حرکات و سکنات پیامبر را از نظر دور نمىداشتند. مکانهایى را که پیامبر تردد مىکرد کاوش مىکردند. هرجا حضرت نماز خوانده بود براى تبرک نماز مىگزاردند. مسلمانان پس از پیامبر به سرزمین حدیبیه سفر مىکردند و در کنار آن درختى که بیعت رضوان در آن جا انجام گرفت، نماز مىخواندند. (38)
پیروان اهلبیت، افزون بر زیارت پیامبر به دیدن امامان و یا زیارت مزارشان مىشتافتند، مسائل دینى را از ایشان پرسیده و واجبات مالى خود را ادا مىکردند و خطمشى سیاسى خود را از آنان الهام مىگرفتند. از دوران امام سجاد تا زمان غیبت، جادهها همواره شاهد عبور کاروانهاى زائران بوده است و این اعتقاد در میان شیعیان ریشه داشته که حجبا زیارت امام کامل مىگردد. شیعیان پس از سفر حج زیارت پیامبر و امامان را ازیاد نمىبردند. دوران امام باقر و صادق شاهد گسترش این سفرها بوده است. با آمدن امام رضا(ع) به خراسان، شیعیان از خراسان و عراق و حجاز در مرو به زیارت امام مىرفتند. دعبل خزاعى از کسانى است که از بغداد به دیدار امام رفت و مدتى در کنار حضرت ماند. در دوره امام حسن عسکرى نیز پیروان اهلبیت، بویژه ایرانیان و خراسانیان به صورت گروهى به دیدار امام شتافتهاند (39) .
از آنسو، امامان نیز با بودن زمینه و شرائط، به دیدار پیروان خود مىرفتند و با حضور در محافل ایشان، از آنان بازدید مى فرمودند. پس از شهادت امامان مزارشان میعادگاه شیعیان بود. بویژه زیارت امام حسین(ع) نماد مبارزه با ستم شمرده مىشد. مردم از هر سو به کربلا مىرفتند و هیچ مانعى آنان را از این سفر نمى توانست باز دارد. امامان، امام حسین را زیارت مىکردند و موالیان آنان نیز با زیارت کربلا با آرمانهاى شهیدان نینوا تجدید بیعت مىکردند. جابربن عبدالله انصارى اندکى پس از شهادت امام به کربلا رفت و پس از آن، توابین که در میان آنان، شمار زیادى از صحابه و تابعین بودند، در کنار تربت امام در مبارزه علیه ستم امویان پیمان خون بستند. (40) از این روى، ستمکاران اموى احساس خطر کردند و با جعل روایتهایى از زبان پیامبر تلاش کردند مردم را از دیدار مشعلداران هدایت و آزادى باز دارند و در مرتبه بعد، یا دمانهاى اسلام و اهلبیت را از روى زمین بزدایند.
محمدبن شهاب زهرى از پیامبر روایت کرده است: «لاتشد الرجال الا الى ثلثة مساجد، المسجد الحرام و مسجدى و مسجد بیتالمقدس و ان الصخرة التى یروى ان رسول الله وضع قدمه علیها تقوم لکم مقام الکعبه.» (41) بار سفر بسته نمى شود، مگر براى سه مسجد: مسجدالحرام و مسجد خودم و مسجد اقصى و همانا سنگى که روایت مىشود که پیامبر قدمش را در هنگام معراج بر آن نهاده، براى شما جایگزین کعبه است.
این حدیث در تعبیرهاى گوناگون در کتابهاى روایى اهل سنت وارد شده است و گروهى از اهلسنت آن را دلیل نامشروع بودن زیارتهاى بزرگان دین به جز سفر به این سه مسجد دانسته اند. شواهد دلالت دارد که این روایت از حدیثهاى جعلى است که در زمان بنى امیه براى هدفهاى سیاسى دستگاه خلافت درست شده است. علاوه بر آن که زهرى، راوى حدیث، شخصى است ناشایست و در مخالفت اهلبیت پیامبر، بویژه على(ع)، روایتهایى از او گزارش شده است. زهرى از کارگزاران و حامیان عبدالملک مروان بوده است. پس از تسلط عبدالله بن زبیر بر مکه، عبدالملک مروان براى این که مردم به زیارت کعبه نروند و عبدالله زبیر افکار آنان را از بنىامیه جدا نکند، این حدیث منسوب به پیامبر در میان شامیان منتشر شد و مبلغان اموى آن را به سرتاسر سرزمین اسلامى رساندند، تا بدین وسیله مردم به جاى آن که با نا امنى راهه ها و جنگ، به مکه روند آهنگ بیت المقدس کنند و ثواب زیارت مکه بدون درد سر برایشان فراهم گردد. یعقوبى در این باره چنین گزارش داده است: «عبدالملک مروان، بر اثر آن که مکه در تصرف عبدالله زبیر بوده، شامیان را از سفر مکه باز داشت. مردم بى تاب شدند و گفتند. ما را از زیارت واجب باز مىدارى؟ گفت: این محمدبن شهاب زهرى است که از پیامبر روایت مىکند: مسلمانان تنها به سوى سه مسجد کوچ کنند: مسجدالحرام، مسجد من و مسجد اقصى و آن سنگى که پیامبر قدمش را بر آن گذاشته جاى کعبه را مىگیرد. سپس عبدالملک، گنبدى را بر فراز صخره بنا نهاد و بر آن پردههاى ابریشمى آویخت و براى آن کلیددار تعیین کرد و به مردم گفت در اطراف آن طواف کنند. روزگار بنىامیه چنین بود.» (42)
رهبر معظم انقلاب، در بررسى شرایط زمانى و مکانى صدور این روایت آن را از ساخته هاى زهرى دانسته اند: «این حدیث، مال آن زمانى است که عبدالله بن زبیر بر مکه مسلط بود و هر وقت مردم مىخواستند به حج بروند مجبور بودند که در مکه، منطقهاى که زیر نفوذ ابن زبیر است چند روز بمانند و این فرصت بسیار خوبى به عبدالله زبیر مىداد که علیه دشمنان خودش و از همه مهمتر عبدالملک مروان، تبلیغات کند و چون عبدالملک مروان مایل بود که مردم تحت تاثیر این تبلیغات قرار نگیرند و به مکه نروند، لذا بهترین و آسانترین راه را در این دید که حدیثى جعل کند که آن حدیث شرف و منزلت مسجدالاقصى را به اندازه مکه و مدینه بداند و حتى آن سنگى که در مسجدالاقصى استبه قدر کعبه شرف داشته باشد. در حالى که در عرف و فرهنگ اسلامى هیج نقطهاى در دنیا جایگزین سنگ کعبه و حجرالاسود نمىشود.» (43)
پیامدهاى ناگوار کار عبدالملک منحصر به دوران بنى امیه نبود. بلکه وارد فرهنگ اسلامى شد تا آن جا که آثار آن را در قرن پنجم نیز مشاهده مىکنیم. ناصر خسرو، درگزارش خود از بیت المقدس در قرن پنجم، مىنویسد: «بیت المقدس را اهل شام و آن طرفها قدس گویند و از اهل آن ولایات کسى که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بایستد و قربانى عید کند.» (44)
دیدن آثار به جاى مانده پیامبر و صحابیان، از هدفهاى زیارتى مسلمانان بود. مردم، پس از زیارت پیامبر در کنار خانه هاى ساده و بى آلایش زنان پیامبر، خانه کوچک فاطمه و على درنگ مىکردند و حال و هواى روزگار پیامبر را در آن مىجستند و صفا و سادگى آنان زائران را متاثر مىساخت ولیدبن عبدالملک، به بهانه گسترش حرم و مسجد پیامبر، خانه هاى همسران پیامبر را خراب کرد و آن آثار پر اهمیت و جایگاههاى نزول آیات قرآن را از میان برد. بسیارى از مسلمانان به این کار اعتراض کردند و بر آن پاى مى فشردند که این آثار و خانهها بسان روز نخست استوار ماند و نمادهاى اسلام حفظ شود، به گزارش یعقوبى: «ولید به عمربن عبدالعزیز، حاکم مدینه نوشت: مسجد پیامبر خراب و خانه هاى پیرامون آن، از جمله سراهاى زنان پیامبر داخل در مسجد گردد. چون کار را آغاز کرد خبیب فرزند عبدالله زبیر به عمر گفت: تو را به خداى سوگند که با این کار خود مورد نزول یکى از آیات قرآن را از میان نبرى خدا فرموده: «ان الذین ینادون من وراء الحجرات.» (45) عمر دستور داد او را صد تازیانه زدند و بر تنش آب سرد پاشیدند، چون هوا بسیار سرد بود خبیب در زیر تازیانه از بین رفت.» (46)
عطا خراسانى در تاثر مسلمانان از خراب شدن خانههاى پیامبر گفته است: «من خانه هاى زنان پیامبر را دیدم که با شاخه هاى خرما پوشانده شده بودند و به جاى در، پردهاى مؤئین آویخته. من آنجا بودم که نامه ولید خوانده مىشد که در آن امر شده بود: خانههاى پیامبر در مسجد داخل شود.مردم را مثل آن روز گریان ندیده بودم. سعیدبن مسیب در آن روز چنین مىگفت: به خداى سوگند، آرزو داشتم خانهها را به حال خود گذارند تا مردم مدینه و زائران سرزمینهاى دوردستببینند که پیامبرش در زندگى به چه بسنده کرده است. تا این مطلب مردم را از افزونطلبى و تفاخر، به پارسایى و سادهزیستى وادارد. در مجلسى دیگر ابو امامه گفت: اى کاش، خانهها خراب نمىشد، تا مردم از ساختن بناهاى غیرضرورى دورى جویند و ببینند که پیامبرى که کلیدهاى گنجهاى دنیا در دستش بود، به چه اکتفا کرده است.» (47)
امام رضا(ع) در مسیر سفر از مدینه به خراسان آثار و نشانههاى بسیارى از خود به جاى گذاشت. پیروان اهلبیت، بویژه مردم ایران براى یاد بود امام در مناطق عبور حضرت یادمانها و قدمگاههایى را بر پاى داشتند و به دیدن جاهاى گذر امام مىآمدند. امام در نیشابور در منطقه کهلان در چشمهاى غسل کرد. شیعیان از آن روز تا دوره شیخ صدوق، هنگام گزارش خبر، از آن چشمه باز دید مىکردند. (48)
دیدن آثار باستانى:
در نگاه دین باوران روزگار امامان آثار باستانى منبع معرفت و عبرت و مایه کسب دانش تلقى مىشد و مسلمانان براى دیدن آثار گذشته به سرزمینهاى دور دستسفر مىکردند و هیچگونه مخالفتى از سوى امامان نسبتبه این گونه سیاحتها و یا بازدید از شهرهاى مخروبه باستانى دیده نمىشود. امامان خود براى آگاهى از تاریخ باستان در کاوش بوده و اطلاعات ذىقیمتى از شهرها و آثار گذشتگان در اختیار داشتند و در مواردى از آثار معابد و مساجد انبیاء بازدید کردهاند.
امام باقر(ع) با مردى از اهالى یمن پیرامون اوضاع جغرافیاى یمن، خاستگاه تمدن قوم سبا و… گفتوگو کرد. امام از مناطقى نامبرد که رویدادى از تاریخ گذشتگان در آن به وقوع پیوسته است. مرد یمنى از آگاهیهاى امام درباره یمن به شگفت آمد و اظهار داشت، شما چه قدر با این مناطق آشنایى دارید. (49)
اینک چند نمونه از سفر مسلمانان و ائمه براى بازدید از آثار گذشتگان:
بازدید از شهرى در مغرب:
در زمان امام سجاد، موسىبن نصیر عبدى کارگزار عبدالملک مروان در اندلس، به عبدالملک گزارش کرد که مردم این جا از شهرى باستانى گفت وگو مىکنند که در این منطقه وجود دارد و مىگویند به دست سلیمان بن داود بنا شده و آثار بسیارى از گذشتگان در آن دیده مى شود. من علاقهمند دیدن این شهرم، ولى این سفر نیازمند هزینههاى بسیار است. عبدالملک فرستادهاى به مغرب فرستاد تا همراه موسى از آن شهر بازدید کنند. موسى از آن شهر دیدن کرد و شگفتیهاى در آن دید کرد. بر یکى از دیوارهاى آن شهر اشعارى به زبان عربى دید که از آمدن نجاتبخش بشریت در آخرالزمان خبر مىداد. زهرى آن سخنها را با امام سجاد مطرح ساخت. امام فرمود: مقصود از آن مهدى است. (50)
دیدن از جایگاههاى نماز و منزلگاه پیامبر:
ائمه(ع) و یاران، به مناطقى که پیامبر در آن جا نماز گزارده و یا اردوگاه سپاهیان اسلام در آنجا بوده سفر مىکردند و در آنجا بازدید کرده و براى تبرک نماز مىگزاردهاند. (51)
مسجد سهله:
مسجد سهله در کوفه از مناطق باستانى بوده که امامان و بسیارى از ابرار از آن دیدار کرده اند. امام صادق درباره این مکان فرموده است: «مسجد سهله، مکان استراحت ادریس پیامبر بوده و ابراهیم از آن جا آهنگ مبارزه با عمالقه کرده است. و داود از آن جا به جنگ جالوت رفته است. در مسجد سهله سنگى وجود دارد که تصویر همه پیامبران بر آن نقش بسته است.» (52)
جهانگرد مسلمان در چین: منصور دوانیقى به طورناشناس درمکه طواف مىکردکه صداى ناله حزینى شنید که از ستم بنىعباس شکوه داشت. منصور او را به حضور طلبید و علت نالهاش را جویا گردید. وى گفت: تو میان خود و مردم فاصله انداختهاى و گوشهاى تو براى شنیدن ناله دادخواهى ستمدیدگان بسته است. تو میان خود و مردم با حصارهایى از گچ و آجر و درهاى آهنین فاصله انداختهاى و کارگزارانى ستمکار و رشوهخوار بر مردم چیره اند. سپس آن مرد از تجربه هاى خود درباره اداره جامعه و دادرسى مردم در دیگر نقاط جهان سخن گفت و از آنچه در سفر به چین دیده اظهار داشت: «من در گذشته پیوسته به سرزمین چین سفر مىکردم در آن جا حاکمى بود ناشنوا که گریه مىکرد. یکى از وزیران از سبب گریهاش پرسید. وى گفت: من از ناشنوایى خود گریه نمىکنم، ولى از آن نالانم که صداى دادخواهى ستمدیده ها را نمى شنوم. ولى اگر ناشنوایم، ولى بیناییم برجاست. پس در میان مردم ندا کرد که تنها ستمدیدگان لباس سرخ بپوشند. وى از آن پس، سوار پیل مى شد و براى دادرسى مردم در هر سو گردش مىکرد. این سیرت مشرکى است که نسبتبه مردم خود چنین مهربان است.» (53)
این ماجرا شاهد ارتباط فرهنگى میان دنیاى اسلام و سرزمین چین در آن روزگار است و این مطلب که سیاحان مىتوانند حاملان تجربه هاى سیاسى و اجتماعى ملتها به یکدیگر باشند.
مدائن:
از روزگار بازدید على(ع) از مدائن و نماز گزاردن آن حضرت در ایوان کسرى، این نقطه مورد توجه مسلمانان، بویژه شیعیان بود و مسلمانان در عبور از عراق از مدائن بازدید مىکردند. در زمان امام صادق نیز این رویه رایجبود. در ماجراى بناى بغداد منصور دوانیقى قصد آن کرد که ابزار و لوازم مدائن را به بغداد منتقل کند و با سنگ و آجر و چوبهاى آن مدینةالسلام را بنا کند، خالدبن برمک او را از این کار بازداشت. خالد سه دلیل براى مخالفتخودآورد: «
1. ایوان مدائن دلیل حقانیت اسلام است.
هر کس شکوه و عظمت آن را ببیند مىفهمد که تمدن و قدرت ساسانیان را جز پیامبرى راستین نمىتواند از میان ببرد.
2. علىبن ابىطالب در ایوان مدائن نماز گزارده است.
3. زیان خراب کردن آن بیش از سود آن است. منصور به خالد گفت: تو به سوى ایرانیان گرایش دارى. سپس بدون توجه به افکار عمومى به خراب کردن آن مشغول شد. چون یکسوم آن را از میان برد متوجه گفته خالد شد و از آن کار دستبازداشت.» (54)
شهر باستانى تدمر:
تدمر شهرى باستانى بوده است در سوریه فعلى، که با امپراطورى رومانى روابط نزدیکى داشته و قرار گرفتن آن بر راه تجارى… آن را ثروتمند و با شکوه کرده بود. این شهر پیش از اسلام بر اثر حوادثى رونق خود را از دست داده و سرانجام به تصرف مسلمانان درآمد. و آثار فراوان از حجاریها و مجسمه ها و بناهاى مدرن را از عظمت بربادرفته خودرا به مشاهده مردم گذاشت. (55) مسلمانان از آن بازدید مىکردند و به دیده عبرت در آن مىنگریستند. از جمله، ذوالنون مصرى از مسلمانان معاصر امام کاظم، بسیار سیاحت مىکرد و از شهرها و سرزمینهاى فراوانى دیدن کرده بود. او در گردشگریهاى خود در صحراى سماوه روزى به بازدید تدمر رفت و در آن جا به دین آثار به جاى مانده از روزگار رونق و آبادانى این شهر مشغول گشت. او در میان خرابه ها خانه هایى را دید که یکدست از سنگ تراشیده شده بود. ذوالنون، به جستوجو و کاوش در میان خرابهها مشغول گشت. در میان سنگها به نوشته اى برخورد، که حکایت مىکرد که یکى از علویان مخالف حکومت عباسیان، و هارون آن را نوشته است. مرحوم علامه مجلسى احتمال داده است آن مرد علوى امام کاظم(ع) بوده باشد که به تدمر رفته و آن شکوائیه را در ستم حاکمان از خود به یادگار نهاده است. (56)
خورنق و سدیر:
خورنق، قصرى بود در کنار حیره در روبهروى رود فرات که نعمانبن امرءالقیس آن را براى اقامت به رامگور پسر یزدگرد بنا کرد. نعمان در پایان سازنده آن را از بین برد که در بین عرب ضربالمثل شد. این قصر که در شکوه و زیبایى بىمانند بود، در روزگار نعمان دوران عزت و اقتدار خود را مىگذراند، ولى سرانجام ساکنان آن مورد خشم شاهان ایران قرار گرفتند و از میان رفتند و آن بناها به ویرانه تبدیل شد در دوره اسلام، مسلمانان براى سیاحت و عبرت از تاریخ، گاه و بىگاه از آن سر مىزدند و ناپایدارى جهان ستم را با چشم مىدیدند. «یکى از صالحان گفت: مرا به کوفه شغلى بود به خورنق و سدیر بگذشتم، سراهاى نعمانبن منذر را دیدم همه خراب گشته و از آن جز اطلال ورسوم چیزى دیگر نمانده، ساعتى براى اعتبار در آن جا توقف کردم آنگاه گفتم: این سکانک این چیرانک، این قطانک.» (57)
اهرام مصر: گفتوگو از شگفتیها و دیدن چیزهاى شگفت انگیز، همواره از مسائل مورد علاقه مردم بوده و مسلمانان درمحافل خود از دیدنیها و شنیدههاى شگفت انگیز براى یکدیگر تعریف مى کردند (58) و در شرایط ممکن براى دیدن آن سفر مىکردند و این کار از سفرهاى لغو و بیهوده به حساب نمىآمد. مسلمانان به آثار و خبرهاى شگفت انگیز امتهاى جهان علاقهمند بودند و تلاش داشتند از ویژگیهاى آن آگاه شوند. اهرام مصر از شگفتیهاى دنیاى آن روز بود. پس از گشوده شدن مصر توسط مسلمانان، اهرام مصر شگفتى همگان را برانگیخت و افرادى براى گشودن رمز و راز آن دستبه کار شدند. مامون عباسى از افرادى بود که بدین کار رغبت داشت. او به مصر سفر کرد و فرمان داد در پیرامون اهران نقب زنند. افراد پس از تلاش بسیار موفق شدند به بخشى از آن دست پیدا کنند. در آن جا خانههایى بزرگ یافتند که جنازههایى را در خود جاى داده بود. (59) سپس، گروه دیگرى از مسلمانان دستبه کاوش زدند. احمدبن طولون با همراهى هزار کارگر و بنا به حفارى اهرام مشغول شد، پس از یک سال کار به سردابهاى رسیدند که نوشتهاى به زبان سریانى در آن یافتشد که پس از فرستادن آن به نزد عالمى در هند، که زبان سریانى مىدانست، به مطالب نوشته و نویسنده آن دست پیدا کرد. (60)
بازدید از آرامگاه اصحاب رقیم:
در قرآن کریم از اصحاب رقیم به بزرگى یاد شده و در روایات اسلامى درباره آنان براى مردم گفتوگو شده است. در دوره عباسیان چنین شهرت یافته بود که اصحاب رقیم در سرزمین روم قرار دارند. واثق با الله، محمدبن موسى خوارزمى ستارهشناس، را با عده یى به بیزانس فرستاد تا درباره محل غارى که مىگویند اصحاب رقیم در آن جا مدفون شدهاند، تحقیق کند و خوارزمى به سرزمین روم رفت و همراه راهبلدهایى که بزرگ روم با اوهمراه کرده بود به کوهى که اصحاب رقیم در آن جا بودند، رفت و پیرامون جسدهایى که به عنوان اصحاب رقیم به او نشان دادند تحقیق کرد. این قبرها در روستاى خرمه میان عموریه و نیقیه قرار داشتند. (61)
آثار ذوالقرنین: درقرآن کریم و روایات اسلامى از ذوالقرنین بسیار یاد شده است. قرآن از او چنین یاد کرده که در سیاحتخود، در نقطهاى از جهان براى جلوگیرى از تجاوز اقوامى مهاجم، به نام یاجوج و ماجوج به مردمان مجاور خود سدى پولادین ساخت. و نیز در متون اسلامى، درباره ظلمات و سرزمین تاریک که اسکندر در پى یافتن آب حیات وارد آن شد، گفتوگو شده است. در این که آن سد کجاست و آیا هم اکنون وجود دارد، همواره میان مسلمانان گفتوگو بوده است و نیز در این که آیا ذوالقرنین همان اسکندر مقدونى استیاخیر و این که سرزمین تاریک در کجاست، موضوع بحث افراد کنجکاو بوده است. در دوره امویان، مسلمة بن عبدالملک بن مروان در روزگار حکومتبرادرش یزیدبن عبدالملک، فرمانده سپاه بود و با رومیان نبرد کرد. او در نبردهاى خود به نقطهاى از زمین تاریک که گمان مىبرد همان ظلمت اسکندر یا ذوالقرنین است رسید و سعى کرد راز آن تاریکى را بازگشاید. گویند به سبب خاموش شدن مشعلى که همراه داشت از این کار دست کشید. (62) واثق بالله، براى تحقیق درباره سد یاجوج و ماجوج، شخصى به نام سلام ترجمان را با پنجاه جوان قوى و مخارج هنگفتبه منطقه دربند و خزر فرستاد، آنان در سفرى دراز که بیست و هشتماه طول کشید، در بازگشت از سدى پولادین و مردمانى به نام یاجوج و ماجوج خبردادند و تکهاى از بناى آن سد را به عنوان نمونه براى واثق باز آوردند. (63)
سفرهاى آموزشى و تبلیغى:
تفسیر قرآن، جمع حدیث و کاوش درمباحث فقهى و پیدایش مسائل نوین علمى، همراه پراکندگى کانونهاى علمى، نیاز دانش پژوهان و مبلغان را به سیاحت در این دوره، دو چندان کرد. برخى از طالبان آن چنان با سیر و سیاحت دمساز شدند که به رحاله شهرت یافتند. عراق و حجاز و مصر و خراسان و ماوراءالنهر و حتى مغرب شاهد تردد هزاران کاوشگر و مبلغ بود. عکرمه، شاگرد و راوى ابنعباس، چهل سال در پى حدیث در کاوش و سفر بود. او، افزون بر سرزمین عرب، به مرو و نیشابور و… مسافرت کرد. (64)
سعدبن عبدالله اشعرى قمى، از یاران امام عسکرى و صاحب نوشتههاى فراوان، براى جمع حدیث و استفاده از استادان شیعى و حتى سنى بسیار سفر کرد. (65)
احمدبن محمد بن عیسى قمى، در طلب حدیث و روایات اهلبیتبسیار سیاحت کرد. او سرانجام به قم آمد و در این شهر ساکن شد. (66)
ابوالمفضل، محمدبن عبدالله از راویان مشهور حدیث، همه عمر در طلب حدیث راه پیمود. (67) درباره مکحولبن ابىمسلم از روات ایرانى حدیث نوشتهاند: «او اهل ایران بود. در پى حدیثبه عراق و مدینه رفت، بسیارى از سرزمینها را سیر کرد و سرانجام در دمشق ساکن شد.» (68)
در دوره مامون عباسى، حسن کنجکاوى و شوق به دست آوردن علوم جدید، بویژه دانشهاى ریاضى و طبیعى ، پژوهشگران را به آن سوى مرزهاى اسلامى روانه ساخت. مامون، براى به دستآوردن کتابهاى حکماى یونانى کسانى را به دربار امپراطورى بیزانس، لئون ارمنى فرستاد و نیز براى آوردن استادى درهندسه از روم به ایران زحمتهاى فراوان متحمل شد. (69)
تطبیق آموزهها با خارج:
بخشى از سیرو سیاحتهاى آموزشى براى برابرسازى آموزهها و دانشها با اقعیتخارجى آن صورت گرفته است، برخى از سیرهنویسان و مورخان اسلامى، براى این که آموختههاى خود را تجربه کنند و از خطابه دور دارند، راهى سفر مىشدند و شهر به شهر و کوه به کوه به مناطق وقوع حوادث و جنگها مىشتافتند و در بستر رویدادها کاوش کرده و جایگاه دقیق دفن شهیدان و بزرگان را وارسى مىکردند. واقدى، نویسنده المغازى، چنین روشى داشت. او براى گردآورى سیر و جنگهاى پیامبر سفر بسیار کرد: از مدینه به بغداد آمده از عراق به شام و سپس به عرا ق و خراسان. او براى نوشتن جزئیات حوادث، مناطق جغرافیایى و صحراها و کوهساران حجاز را در نوردید. او خود در این باره گفته است: «هرگاه فردى از فرزندان صحابه و یا فرزندان شهداء و یا از وابستگان آنان را مىدیدم از مدفن شهیدان و جایگاه شهادت آنان مىپرسیدم. هرگاه به من خبر مىداد، به سراغ آن جایگاه مىرفتم و از نزدیک مىدیدم. من به «مریسیع» رفتم و بستر آن رویداد تاریخى را دیدم. هر غزوهاى را که از آن آگاهى داشتم به جایگاه وقوع آن مىشتافتم و آن را از نزدیک مىدیدم. (70) افراد همواره واقدى را در تکاپو مىدیدند و همین تکاپوها او را صاحب نظر کرده بود و افراد براى یافتن جایگاه شهیدان از او راهنمایى مىخواستند، هارون قروى مىگوید: «واقدى را دیدم در مکه با کولهبارى بر پشت. گفتم قصد کجا دارى؟ گفت: مىخواهم تا به حنین بروم و جایگاه آن ماجرا را از نزدیک ببینم.» (71)
شوق به تبلیغ و گسترش پیام قرآن، مسلمانان را در این برهه به سفرهاى بزرگ و خطیر کشاند. بویژه احساس مسؤولیت پیروان اهلبیت در نشر علوم اهلبیت و آشکار کردن مظلوم بودن آنان، آتش عشق آنان را شعلهورتر کرد، چنان که با وجود همه موانع و ناامنى راهها و سختگیریهاى سیاسى به سرزمینهاى دور سفرمىکردند. روایتهاى اهلبیت را در آن جا منتشر کرده و پیام علوى را در هر سو فریاد مىکردند.
سلیمبن قیس هلالى، که اسرار بسیار از اهلبیت را به یاد داشت و خاطرههاى فراوانى از على(ع) و سلمان و ابوذر و حذیفه و مقداد در سینهاش موج مىزد و در حکومت پر اختناق حجاج در عراق نمىتوانست آنها را روایت کند، راه سفر ایران را پیش گرفت. در فارس به خانه ابانبن ابىعیاش در نوبندجان وارد شد و مشغول تبلیغ شد. چون نزدیکى وفاتش فرار رسید، اسرار اهلبیت را به ابان سپرد و از دنیا رختبر بست. (72)
سعیدبن جبیر، براى نشر علوم اهلبیت و آگاه کردن مردم به ستم امویان به اصفهان سفر کرد. (73)
ابراهیم ثقفى، نویسنده کتاب مشهور «الغارات» در پى همین رسالت دشوار از عراق راه ایران پیش گرفت. وى درکوفه در دانش کلام کتابى به نام «المعرفة شناخت» نوشت و مظلوم بودن اهلبیت را در آن یادآور شد. برخى کوفیان به او گفتند آن را رها کند و خود را به رنج نیفکند. ابراهیم گفت: کدام سرزمین با اهلبیت و شیعه بیگانهترند؟ گفتند اصفهان. او سوگند یاد کرد کتاب را جز در اصفهان منتشر نسازد. او بار سفر به اصفهان بست و در آن جا مشغول تبلیغ شد. گروهى از قمیان به اصفهان آمدند که براى استفاده او را به قم ببرند. او نپذیرفت و کار در آن محیط پرخطر را مهمتر از کار در محیط آرام و بىخطر قم تشخیص داد. (74)
حریزبن عبدالله سجستانى، از راویان حدیث، براى نشر علوم آل محمد(ص) به سیستان سفر کرد. او در پوشش تاجر روغن، در آن سرزمین دور دست که از دید حکومت عباسیان اندکى به دور بود، دانش و مظلوم بودن اهلبیت را به گوش علاقهمندان رساند. (75)
د: سیره معصومان علیهم السلام در برخورد با جهانگردان
برخورد پیامبر و امامان علیهمالسلام و نیز رابطه جامعه اسلامى معاصرشان باجهانگردان، بسان رابطه میزبان با میهمان بوده است. سواى آن گروه از سیاحان که براى خرابکارى و یا جاسوسى وارد سرزمین اسلامى مىشدند، سایر جهانگردانى که براى پژوهش و تحقیق در مسائل فرهنگى و اعتقادى و یا کسب دانش و یا گشت وگذار وارد حوزه اسلام مىشدند، در امنیت کامل بوده و در مدت اقامت در سرزمین اسلام سیر و سیاحت مىکردند. پیامبر، صلى الله علیه وآله پیش از مکه با مسافران دیگر سرزمینها برخورد بسیار داشت. مکه پایگاهى بود عبادى و تجارى که مورد احترام مشرکان بود و حتى نصارا نیز بر روى ستونهاى کعبه تصویر مریم و عیسى و ابراهیم را نقش کرده بودند، از این روى، این شهر در طول سال، بویژه در ماههاى حرام آکنده از زائران بود. علاوه، مکه بر سر راه تجارت مشرق و دریاى مدیترانه واقع بود و عراق و شام را به یمن متصل مىساخت و وسیله ارتباط افریقا و آسیا بود. این خود مکه را به شهرى سیاحتى تبدیل کرده بود. پیامبر صلى الله علیه وآله از این موقعیت جغرافیایى استفاده مىکرد و به دیدن مسافران مى آمد و با آنان گفت وگو مىکرد. و در اصل یکى از عوامل گسترش اسلام در مناطق دور از مکه وجود همین گردشگران بود. بعید نیست پیامبر توسط سیاحان، از موقعیت مناسب سرزمین حبشه آگاه شده و مسلمانان را براى رهایى از ستم قریش به آن جا فرستاده باشد. پس از هجرت پیامبر صلى الله علیه وآله به مدینه، این شهر شاهد ورود گردشگرانى بود که براى تحقیق درباره این دین جدید به مدینه مىآمدند و یا افرادى براى دیدن خویشاوندان عرب و یا یهودى خود، به آنجا آمده و کنجکاوى آنان را وادار به پژوهش در اسلام مىکرد. پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان با آنان رابطه برقرار مىکردند و ویژگیهاى اسلام را برایشان بر مىشمردند. بویژه پس از صلح حدیبیه و کاهش تشنج میان مکه و مدینه، مدینه شاهد ورود گردشگرانى بود که براى آگاهى از اسلام به این شهر مىآمدند. پس از فتح مکه شمار سیاحان رو به فزونى نهاد و سیل قبیلههاى عرب براى آگاهى از این نداى نو، وارد مدینه مىشدند. پیامبر از این گروههاى اعزامى و گردشگران پذیرایى مىکرد. با ایشان دوستانه به گفتوگو مىنشست و بر سر یک سفره با آنان غذا مىخورد. (76)
گروه اعزامى ترسایان نجران که براى مذاکرات مذهبى به مدینه آمده بودند، در مسجد جاى یافتند و مراسم عبادى خود را در مسجد به جاى مىآوردند. (77)
و نیز پیامبر، صلى الله علیه وآله گردشگران ثقیف را که مشرک بودند و در نظر داشتند پیرامون رابطه مذهبى خود با پیامبر گفتوگو کنند، در مسجد جاى داد. آن حضرت هر شب پس از نماز خفتن در جمع آنان حاضر شده و با ایشان گفتوگو مىکرد. (78) پیامبر به برخى از مسافران و گروههاى اعزامى غیر مسلمان را که در پى دشمنى با مسلمانان نبودند، هدیه مىداد (79)
و نیز هدیه آنان را مىپذیرفت. پیامبر از اکیدر دومة، یکى از بزرگان ترساى عرب، پیش از مسلمانى (80)
و نیز از یکى از بزرگان مشرک پارس هدیه قبول کرده است. (81) کافران حربى، هنگامى که جنگ افزار را کنارنهاده و خواهان روابط دوستانه با مسلمانان مى شدند به درخواست آنان ترتیب اثر داده مى شد. این افراد مىتوانستند با رعایتشرایط تامین و درخواست و ضمانتیکى از مسلمانان براى تحقیق درباره اسلام و یا سیر و سیاحت وارد سرزمین اسلام شوند و کسى متعرض آنان نمىشد. ابن عباس روایت مىکند: «مردى از مشرکان از علىبن ابىطالب پرسید: اگر بخواهیم پس از پایان مهلت چهار ماهه [که در سوره توبه براى مشرکان جنگى تعیین گردیده] براى شنیدن کلام خداوند و یا اهداف دیگر، به دیدار پیامبر بیاییم آیا کشته مىشویم. على(ع) فرمود: نه خداوند فرموده است: «هرگاه یکى از مشرکان به تو پناه آورد، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود پس او را به مکان امن برسان.» (82)
امام صادق(ع) از جمله سفارشات پیامبر به فرماندهان سپاه خود که براى نبرد، راهى مناطق جنگى بودند، فرموده است: «هر مردى از مسلمانان، از هر طبقه و گروه، به یکى از مشرکان پناه دهد، او در امان است. پس آن گاه که سخن خدا را شنید، اگر مسلمان شد او برادر شماست و اگر به راه خود رفت، از خدا کمک بگیرید و او را به جایگاه امنش برسانید.» (83) پس از پیامبر آمد وشد گردشگران به مراکز اسلامى بیشتر شد. سیاحان که بیشتر اهل کتاب بودند براى پژوهش و تحقیق به مدینه مى آمدند و مسلمانان، بویژه امام على با آنان دیدار ودرباره اسلام و دیگر ادیان با یکدیگر گفتوگو مىکردند. در یک مورد، جهانگردى یونانى که پزشک بود به مدینه آمد. او ادعا داشت که سخنان بنیانگزار اسلام برخاسته از اختلال روانى و بیمارى جسمانى است! على(ع) با او ملاقات کرد و با برهان علمى سخنان او را باطل ساخت. (84) پس از آن نیز، سیرت مسلمانان بر این روش استوار بوده است. بویژه در زمان بنىعباس که مذاهب و مکتبهاى آزادى بیشترى داشتند و مباحث کلامى جدیدترى مطرح بود، جهانگردان از روم و هند و چین و… وارد سرزمین اسلام مى شدند و با علما و فرهنگیان جامعه دیدار مىکردند. برخى از دانشمندان جهانگرد به خدمت امامان رسیده و علاقهمند بودند اسلام را از دیدگاه خاندان پیامبر بشناسند. در موردى، در مجلس منصور دوانیقى امام صادق(ع) با جهانگرد هندى که در پزشکى سر رشته داشتبرخورد کرد و درباره مسائل کلامى با او گفتوگو کرد. جهانگرد هندى در پایان ملاقات امام مسلمان شد. (85)
در ماجراى دیگر، امام صادق(ع) با جهانگردى هندى که منکر وجود خدا بوده و با آن حضرت بسیار مباحثه مىکرده، به هنگامى که او مشغول تهیه دارویى براى بیمارىبوده، وارد بحثشده و وجود خداوند را از راه دلیلهاى عقلى و موضوعاتى که مورد علاقه و کار آن جهانگرد بوده، ثابت کرده او را مسلمان کرده است. این گفتوگو به مساله اهلیجیه معروف شد. (86) بریهه، از ترسایانى بوده که با گروهى از اهلکتاب براى آشنایى نزدیک با اسلام، به مدینه آمده است. او، پس از دیدار و گفتوگو با هشامبن حکم به خدمت امام کاظم(ع) رسید و پس از گفتوگوهاى بسیار درباره اسلام و پیامبر به اسلام گروید. (87) امام رضا(ع) نیز درخراسان با جهانگردان بسیارى که براى آشنایى با اسلام و یا تبلیغ مکتب خود به حوزه اسلام آمده بودند، مانند جاثلیق ونسطاص رومى گفتوگو فرموده.» (88) این گفتوگو، در انتشار اسلام در خراسان و سرزمینهاى اطراف آن ، بسیار موثر بوده است. بنابر دستور حکومتى زمان هارون، از کسانى که براى جهانگردى و یا تجارت و… وارد حوزه اسلام مى شدند به نیکویى پذیرایى شده و تنها از تاجران عشر دریافت مىشد. (89)
بیتالمقدس از مراکزى بود که از آغاز مورد توجه همه ادیان آسمانى بود و پس از فتح آن به وسیله مسلمانان، مسیحیان در آن باقى ماندند و مراکز عبادت آنان در دستشان باقى ماند و آنان با نگهداشتشرایط ذمه از حقوقى بسان مسلمانان برخوردار بودند. علاوه بر یهودیان و مسیحیان داخل سرزمین اسلامى، که به زیارت بیتالمقدس مىرفتند، یهودیان و ترسایان خارج حوزه اسلام نیز، در طول سال به دیدن بیتالمقدس مىآمدند و در کمال آزادى زیارت و سیاحت مىکردند. (90) این سیره تا پیش از جنگهاى صلیبى، همچنان ادامه داشته و غیرمسلمانان از بلاد روم و مغرب گروه گروه براى زیارت اماکن مقدسه و یا بازدید از خویشان خود به قدس مىآمدهاند. ناصرخسرو در قرن پنجم خبر مىدهد: «و از دیار روم و دیگر بقاع هم ترسایان و جهودان بسیار آنجا روند، به زیارت کلیسا و کنشت که آن جا است.» (91)
________________________________________
پى نوشتها:
1. «بحارالانوار»، علامه مجلسى، ج46/304، موسسة الوفاء، بیروت. شخصى از امام صادق(ع) از جایز و حرام بودن خوردن پنیر پرسید. امام در پاسخ فرمود: آن را بسیار دوست دارم. و سپس یکى از افراد امام براى آن حضرت پنیر خرید و امام در حضور پرسشگر از آن پنیر خورد.
2. «عرائس المجالس»، ثعالبى 186.. دارالمعرفة، بیروت.
3. «نهجالبلاغه»، خ182.
4. «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادى، ج3/6. دارالکتاب العلمیه.
5. «دائره المعارف الاسلامیه»، زیر نظر احمد شنتتاوى، ابراهیم زکى خورشید و عبدالحمید یونس، ج7/319. دارالمعرفة.
6. «احکام القران»، ابن عربى، ج3/1132 ذیل آیه 82 سوره حجر.
7. «عرائس المجالس»/92; «الکامل فى التاریخ» ابن اثیر ج1/93. دار صادر.
8. تفسیر «جلاء الاذهان»، معروف به تفسیر «گازر» ابوالمحاسن جرجانى ج5/142. چاپ مهرآیین
9. «مسند الامام احمد حنبل»، ج3/64، دارالفکر.
10. «سنن ابنماجه»، ج2/1225، باب 24، دار احیاء التراث العربى.
11. «سفینة البحار»، شیخ عباس قمى، ج2/116. دوره 8جلدى، دارالاسوه.
12. «بحارالانوار»، ج57/123 مؤسسه الوفاء.
13. «اخبار الطوال» ابوحنیفه دینورى، ترجمه مهدوى دامغانى43/ 44، نشرنى.
14. «البیان و التبیین»، جاحظ، ج3/131، دار احیاء التراث العربى.
15. «الکامل فى التاریخ»، ج2/514.
16. «جلاء الاذهان»، ج3/202.
17. «بحارالانوار»، ج41/213.
18. سوره «دخان»، آیه 25، 26.
19. «بحارالانوار»، ج73/375.
20. «سفینة البحار»، ج1/259.
21. «کشف الغمه فى معرفة الائمه»، على بن عیسى اربلى، ج2/20، دارالکتاب الاسلامى، دوره 3جلدى.
22. «بحارالانوار»، ج14/257.
23. سوره «توبه»، آیه 70.
24. «بحارالانوار»، ج41/178، 179.
25. «عرائس المجالس»، 57.
26. «نهجالبلاغه»، نامه 31.
27. «بحارالانوار»، ج34/345، وزارت ارشاد.
28. «الملاحم والفتن»، سید بن طاووس/ 202. موسسه الوفاء.
29. «بحارالانوار»، ج10/136.
30. همان مدرک/149.
31. «آشنایى با علوم اسلامى»، على اصغر حلبى/ 227، اساطیر، نقل از «محاضرات»، راغب ج1/38.
32. «بحارالانوار»، ج72/392; «جامع الرواة»، محمدبن على اردبیلى، ج1/270، دارالاضواء.
33. «بحارالانوار»، ج47/100.
34. «سفینةالبحار»، ج4/471، «ماده شفیق».
35. «فتوح البلدان»، بلاذرى/433، دار الکتب العلمیه.
36. «وسائل الشیعه»، شیخ حر عاملى، ج8/338.
37. همان مدرک.
38. «التفسیرالکبیر»، ابن تیمیه، ج7/527; «النص والاجتهاد»، سید شرف الدین عاملى269/; «المورد» شماره 65.
39. «منتهى الامال»، شیخ عباس قمى، ج2/458، جاویدان.
40. «سفینة البحار»، ج4/257، ماده «سلم».
41. «تاریخ الیعقوبى» ج2/261، دار صادر.
42. همان مدرک.
43. مجله «پاسدار اسلام»،سال اول، شماره 11/11،مقاله «پژوهشى در زندگى امام سجاد»، حضرت آیة الله خامنهاى.
44. «سفرنامه حکیم ناصر خسرو قبادیانى مروزى»/ 34، کتابفروشى زوار.
45. «سوره «حجرات» ،آیه 4.
46. «تاریخ الیعقوبى»، ج2/284.
47. «الطبقات الکبرى»، ابن سعد، ج1/500، دار صادر.
48. «بحارالانوار»، ج49/123.
49. «همان مدرک»، ج17/139.
50. همان مدرک ،ج51/165.
51. «المحاسن» 366/.
52. «بحارالانوار»،ج11/57.
53. همان مدرک، ج72/351.
54. «سفینة البحار»، ج8/45، ماده مدن، به نقل از ربیع الابرار زمخشرى.
55. «دائره المعارف بستانى» ج6/79، دارالمعرفة.
56. «بحارالانوار»، ج48/181.
57. «جلاء الاذهان»، ج5/385 386.
58. «درالمنثور»، جلالالدین سیوطى، ج3/97، کتابخانه حضرت آیت الله مرعشى.
59. «بحارالانوار»، ج57/240.
60. «کمال الدین»، شیخ صدوق، ج1 و 2/563، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین.
61. «المسالک والممالک»، ابن خردادبه، ترجمه دکتر حسین قرهچانلو83/، نشرنو.
62. «کارنامه اسلام»، دکتر عبدالحسین زرینکوب/37، امیرکبیر.
63. همان مدرک/145.
64. «معجم الادباء»، یاقوت حموى، ج12/182.
65. «رجال النجاشى»، ج1/401، دارالاضواء
66. «منتهى الامال»، ج2/359.
67. «رجال النجاشى، ج2/321.
68. «تذکرة الحفاظ»، شمسالدین ذهبى، ج1/101، داراحیاء التراث العربى.
69. «کارنامه اسلام»/36.
70. «تاریخ بغداد»، ج3/6. مریسیع، نام آبى است در ناحیه قدید تا ساحل که غزوه بنىالمصطلق در آن جا واقع شده بود; «مراصد الاطلاع»،على محمد بجاوى، ج3/1263، دارالمعرفة; «تاریخ طبرى»، 2/260.
71. همان مدرک.
72. «تنقیح المقال فى علم الرجال»، علامه مامقانى، ج2/53 شماره 5157، مکتبة المرتضویة.
73. همان مدرک، ج2/26. شماره 4819.
74. همان مدرک، ج1/30، شماره 181.
75. «رجال النجاشى»، ج1/340.
76. «الطبقات الکبرى»، ابن سعد، ج1/342.
77. همان مدرک،/ 357.
78. «الطبقات الکبرى»، ج1/313.
79. «التبیان فى تفسیرالقرآن»، شیخ طوسى، ج3/284، مکتب الاعلام الاسلامى.
80. «کتاب الخراج»، قاضى ابو یوسف90، دارالمعرفة، افست مؤسسة نشر منابع الثقافیه الاسلامیه، قم.
81. «جلاء الاذهان»، ج3/41.
82. «کشاف من حقایق التنزیل و عیون الاقاویل»، زمخشرى، ج2/175 دارالمعرفه.
83. «المحاسن»، برقى/355، باب 13.
84. «بحارالانوار»، ج10/70.
حدیث نت
85. همان مدرک 205/ 207.
86. همان مدرک ج3/153.
87. همان مدرک10/234.
88. همان مدرک/299.
89. «کتاب الخراج»/185.
90. «الموسوعة العتبات المقدسة»، جعفر الخلیلى، ج5/131، مؤسسه اعلمى، بیروت.
91. «سفرنامه ناصر خسرو»/35.
حدیث نت