نقد مرحوم امام بر اخلاق متعارف

نقد مرحوم امام بر اخلاق متعارف
مقصد قرآن و حديثْ تصفيه عقول و تزكيه نفوس است براى حاصل شدن مقصد اعلاى توحيد. و غالباً شرّاح احاديث شريفه و مفسرين قرآن كريم اين نكته را، كه اصلِ اصول است، مورد نظر قرار ندادند و سرسرى از آن گذشتهاند و جهاتى را كه مقصود از نزول قرآن و صدور احاديث به هيچ وجه نبوده، از قبيل جهات ادبى و فلسفى و تاريخى و امثال آن، مورد بحث و تدقيق و فحص و تحقيق قرار دادهاند.
حتّى علماء اخلاق هم كه تدوين اين علم كردند، يا به طريق علمى- فلسفى بحث و تفتيش كردند مثل كتاب شريف «طهارة الأعراق» «1» محقق بزرگ «ابن مسكويه» «2» و كتاب شريف «اخلاق ناصرى» «3» تأليف حكيم متألّه و فيلسوف
متبحِّر افضل المتأخّرين نصير الملّة و الدّين «1»- قدّس اللّه نفسه الزكيّة- و بسيارى از [قسمتهاى] كتاب «احياء العلوم» «2» «غزالى» «3»- و اين نحو تأليف علمى را در تصفيه اخلاق و تهذيب باطن تأثيرى بسزا نيست، اگر نگوييم اصلًا و رأساً نيست- و يا از قبيل تاريخ الأخلاق است- به اصطلاح نويسنده- كه مشتمل بر قصص و حكايات و امثال و وقايع است، كه صَرف وقت در آن انسان را از مقصد اصلى بازمىدارد.
كتاب «احياء العلوم» كه تمام فضلاء او را به مدح و ثنا ياد مىكنند و او را بدء و ختم علم اخلاق مىپندارند «4»، به نظر نويسنده در اصلاح اخلاق و قلع ماده
فساد و تهذيب باطن كمكى نمىكند، بلكه كثرت ابحاث اختراعيّه و زيادى شعب علميّه و غير علميّه آن و نقلهاى بىفايده راست و دروغ آن «1» انسان را از مقصد اصلى بازمىدارد و از تهذيب و تطهير اخلاق عقب مىاندازد.
بالجمله، به نظر قاصر، اخلاق علمى و تاريخى و همين طور تفسير ادبى و علمى و شرح احاديث بدين منوال از مقصد و مقصود دور افتادن و تبعيدِ قريب نمودن است. نويسنده را عقيده آن است كه مهم در علم اخلاق و شرح احاديث مربوطه به آن يا تفسير آيات شريفه راجعه به آن، آن است كه نويسنده آن با ابشار و تنذير و موعظت و نصيحت و تذكّر دادن و يادآورى كردن، هر يك از مقاصد خود را در نفوس جايگزين كند. و به عبارت ديگر، كتاب اخلاق، موعظه كتبيّه بايد باشد و خود معالجه كند دردها و عِيبها را، نه آن كه راه علاج نشان دهد.
ريشههاى اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، يك نفر را به مقصد نزديك نكند و يك قلب ظلمانى را نور ندهد و يك خُلق فاسد را اصلاح ننمايد. كتاب اخلاق آن است كه به مطالعه آن، نفس قاسى نرم، و غير مهذّب مهذّب، و ظلمانى نورانى شود؛ و آن، به آن است كه عالِم در ضمن راهنمايى، راهبر و در ضمن ارائه علاج، معالِج باشد و كتاب، خود، دواىِ درد باشد نه نسخه دوانما.
طبيب روحانى بايد كلامش حكمِ دوا داشته باشد نه حكم نسخه. و اين كُتب مذكوره نسخه هستند نه دوا، بلكه اگر جرأت بود مىگفتم: «نسخه بودن بعضى از آنها نيز مشكوك است»، ولى از اين وادى صرف نظر كردن اولى است.
نويسنده، راه نوشتن كتاب اخلاق را باز كردم كه اگر عالمى نويسنده و قادر بر تقرير و تحرير پيدا شد، اين طرز بنويسد؛ نه آن كه خودِ من را چنين قدرت يا قلم شكستهام را اين توانايى يا قلب ظلمانيم را اين بينائى است. و معلوم است اشكال نمودن سهل است، ولى حل آن كردن مشكل است. و ما از خداى متعال توفيق مىطلبيم كه قلب سخت ما را نرمى دهد و اخلاص را نصيب فرمايد كه شايد از اين نوشته نالايق دلى به دست آيد؛
إنَّهُ وَلِىُّ الْفَضْلِ وَ الْانْعامِ.
شرح حديث جنود عقل و جهل(طبع جديد)، متن، ص: 15