چگونگی شکلگيری فتنههای اجتماعی و مولفه های فتنه از منظر آیت الله مصباح یزدی

چگونگی شکلگيری فتنههای اجتماعی و مولفه های فتنه از منظر آیت الله مصباح یزدی
فهرست این نوشتار:
آیت الله مصباح یزدی
مقدمه
از آنچه تاکنون گذشت، پاسخ پرسش اول روشن شد. گفتيم که فتنهها و فتنهگراني وجود دارند. اما چه کساني فتنهگرند و چگونه نقشههاي شوم خود را اجرا خواهند کرد؟ اينها ابهام دارد، ابهامي که ويژگي فتنه است. مشکل اين است که در فتنه، از ابتدا معلوم نيست چه کساني درصدد چه کارهايي هستند، چه اهدافي را پي ميگيرند و چه خسارتهايي ممکن است براي مردم به بار آورند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايد: … إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَإِذَا أدْبَرَتْ نَبَّهَت…؛(1) فتنهها در آغاز پيدايش، شبهه و اشتباه پديد ميآورند. يعني فتنه شفاف نيست و توأم با شبههها و ابهامهاست و مردم را به اشتباه مياندازد. فتنه خود را نشان نميدهد. فتنهگران نيز دست خود را رو نميکنند و نميگويند که ما درپي فتنهگري هستيم؛ وگرنه فتنه نخواهد بود، بلکه جنگ آشکار خواهد بود.
فتنهگران، ويژگيهاي شخصيتي خاصي دارند و کارهايشان نيز ويژگيهايي دارد. اکنون که آنان خود را معرفي نميکنند و بهطورمعمول، فتنه با اشتباه، جهل، غفلت و تشابه پديد ميآيد، چه کنيم تا فتنه را بشناسيم و چگونگي فعاليت فتنهگران را بدانيم تا بتوانيم درمقابل آنان موضع مناسب گرفته، وظيفة خود را درست انجام دهيم؟ به عبارت ساده، چگونه فتنه را بشناسيم؟ اگر فتنه شناخته شود، فتنهگر نيز شناخته ميشود؛ گواينکه ممکن است فتنهگر، خود را پنهان کند. البته شناسايي عامل فتنه مشکل است. دشوار بودن شناسايي فتنه و عاملانش، نتيجة هزاران سال تجربة ابليس است. اگر ابليس، امروز هم متولد ميشد، براي ما بسيار خطرناک بود، چه رسدبه اينکه از زمان حضرت آدم بوده و همة دورانهاي زندگي انسانها را تجربه کرده و ميداند که چه بايد کرد. اگر خود نيز به چيزهايي آگاه نبوده، براثر تجربه آموخته است. اينکه در روايات، تا اين اندازه به موضوع فتنههاي آخرالزمان پرداخته شده، بهسبب پيچيدگيهاي فراوان آنهاست، و اينکه بهآساني قابل تشخيص نيستند.
روش بحث دربارة فتنههاي اجتماعي
دربارة اينگونه مسائل، با دو سبک ميتوان بحث کرد: يکي سبک تحليلي، و ديگر سبک تاريخي. سبک تاريخي، تقريباً روشي استقرايي است، يعني اينکه انسان تعدادي از فتنهها را که در تاريخ رخ داده، مطالعه کند و ببيند منشأ آنها چه بود و از کجا شروع شدند، چه کساني در آنها مداخله داشتند، چه روشهايي را به کار گرفتند و آن فتنهها سرانجام به کجا انجاميدند. اگرچه براي اينکه انسان از قضاياي تاريخي نتيجة مطلوبي بگيرد، به تحليل نياز دارد. ويژگي بحث تحليلي اين است که اگر آدمي قضيه را درست بشکافد، ميفهمد که چگونه بايد باشد و چه کساني ممکن است چه وضعيتي داشته باشند. البته تحليل داستان يا قضيه و واقعه، با تحليل پديدهاي اجتماعي بهنام فتنه تفاوت دارد.
آنچه اکنون درپي آن هستيم، بهکارگيري روش تحليلي است. فتنه چگونه شکل ميگيرد؟ با توجه به مطالبي که در تعريف فتنههاي اجتماعي گذشت، فتنة اجتماعي عبارت است از حوادث پيچيدهاي که باعث غبارآلود شدن فضاي اجتماع شده، مشکلاتي ناخواسته براي کساني پيش ميآورند؛ برخلاف فتنههاي فردي و امتحانهاي شخصي که اين مقدمات را نميطلبند و اين لوازم را نيز ندارند؛ مانند أنَّمَا أمْوَالُکمْ وأوْلاَدُکمْ فِتْنَةٌ،(2) که هر مالي در اختيار انسان باشد، وسيلة آزمايش است و ويژگيهاي فتنة اجتماعي را ندارد. اما فتنههاي اجتماعي، از نقطهاي شروع ميشوند. کساني که انگيزة ويژهاي دارند و درپي تحقق آن هستند، راه را در اين ميبينند که آشـوبي در اجتماع برپا کنند ـ مقصـود از آشـوب، فقط آشـوب فيزيکي نيسـت، بلکه پديد آوردنهـرنوع حالت ابهـامآميز، آشفتگي و نابساماني است ـ تا در ساية اين آشفتگـيها، مقاصـد خود را تأمين کنند. آنها در اين راه کساني را به کار ميگيرند، آگاهانه با آنها قرارداد ميبندند، يا ناآگاهانه آنان را به دام مياندازند تا بهسود ايشان کار کنند. آنها نقشه ميکشند و آن را بهتدريج اجرا ميکنند. البته طرح و نقشههاي متعددي تنظيم ميکنند که اگر اولي موفق نبود، دومي، سومي و طرحهاي پس از آن را اجرا کنند تا به نتيجة دلخواه برسند. در اين جريانات، کساني خواسته يا ناخواسته به دام ميافتند و خسارتهايي ميبينند، چه خسارتهاي مالي و چه خسارتهاي عرضي و آبرويي که از اولي شديدتر است و در آن، موقعيت اجتماعي فرد يا گروهي تخريب ميشود و ترور شخصيت صورت ميگيرد، يا به خسارتهاي جاني و مرگ منتهي ميشود. خسارتهاي جاني نيز مراحلي دارند. گاهي يکي دو نفر يا گروهي کشته ميشوند، اما گاهي جنگ خانمانسوزي برپا ميشود که هستي ملتي را بر باد ميدهد. اينها مراحل گوناگون فتنه هستند.
مقوّمات فتنه، کارهايي هستند که با هدفي صورت ميگيرند تا جوّي آشفته و مبهم پديد آيد و در اين فضا کساني در معرض خسارت قرار گيرند و در ساية اين آشفتگيها، طراحان اصلي فتنه به اهداف خود دست يابند. هدف فتنهگران، گاهي مال، گاه موقعيت اجتماعي و گاه تعصبات شخصي يا قومي است که راه دستيابي به آن، درگير کردن افراد با يکديگر است؛ مثل تعصبات جاهلاني که وهابي يا سلفي ناميده ميشوند. مؤدبانهترين وصف دربارة اين گروه، جهالت و ناداني است که در ساية آن به تعصب مبتلا شدهاند و تا آنجا پيش ميروند که حاضرند انتحار کرده، خود را به کشتن دهند. آنها ممکن است منفعت مالي يا موقعيت اجتماعي نيابند؛ زيرا کسي که خودکشي ميکند، انتظار پول يا مقام ندارد، بلکه ميپندارد به ثواب ميرسد يا انتقام گرفته، دلش خنک ميشود و نزد خود ميگويد که ما عدهاي از دشمنان را از ميان برديم. همين خيال و پندار که گروهي از مخالفان را ميکشد براي او بسيار ارزش دارد.
انواع طراحي و برنامهريزيکارهاي اجتماعي و حتي کارهاي فردي آدمي، به مقدماتي نياز دارند که بايد از پيش فراهم شوند.کساني که به لوازم کار آگاهاند، از قبل طراحي و برنامهريزي کرده، مقدمات را فراهم ميآورند تا بهموقع از آنها استفاده کنند. گاهي نيز حوادثي رخ ميدهند که براي آنها فکري نشده و طرحي نبوده، ولي در عمل به انجام کار کمک کردهاند. فرض کنيد کشاورز، زمين را در فصلي بيل ميزند و علفهرزهها را خشکانده، بيرون ميريزد، سپس به زمين کود ميدهد، بذرافشاني و آبياري ميکند، تا پايان کار فرا ميرسد که محصول به دست ميآيد و او درو ميکند و ميکوبد و از آن بهره ميبرد. او چيزهايي را که قابل محاسبهاند، در نظر ميگيرد و اينکه چه موقعي بايد چه کرد. گاهي نيز اتفاقاتي ميافتند که قابل محاسبه نيستند، و درنتيجه بهنفع يا بهضرر اويند. براي نمونه، گاهي که باران را پيشبيني نميکرده، باران آمده که بسيار سودمند بوده است، و گاهي نيز باراني ميآيد، سيل به راه ميافتد و مزرعه را آب ميبرد. اينها اتفاقات است، اما عقلا بهطورمعمول براي کارهاي خود از پيش برنامهريزي ميکنند.
ما معمولاً براي شناخت اينکه آيا کاري با برنامه صورت گرفته يا اتفاقي بوده، پديدههايي را که پشتسرهم يا درکنار يکديگر رخ ميدهند و در يکديگر اثر ميگذارند و پس از مدتي نتيجهاي بر آنها بار ميشود، نشانة آن ميگيريم که طرحي در کار بوده است. مزرعة کشاورز را که تماشا کنيم، ميبينيم از وقتيکه او خاک را شخم ميزند تا زماني که محصول را برميدارد، فرايندي دارد. چون کارهاي خودمان نيز کموبيش همينگونه است، مطمئن ميشويم که براي برداشت محصول از اين مزرعه، طرحي در کار بوده است. يا فرض کنيد زميني را گودبرداري کنند. شايد کساني مانند کودکان که آگاهي ندارند، تعجب کنند از اينکه گودبرداري ميکنند. پس از مدتي پي و شالودة ساختمان را ميريزند و کمکم مراحل ساختن طي ميشود و گاهي چندين سال طول ميکشد تا بنايي ساخته شود. وقتي بنا ساخته شد، همه ميفهمند که آن گودبرداريِ چند سال پيش، براي چه بود.
طراحي و برنامهريزي و مقدمهچيني، با محصولي که مورد انتظار است، تناسب دارد. براي ساختماني که دستکم صد سال بايد سر پا بماند، طرح و برنامة ويژهاي لازم است؛ همانگونه که براي آلاچيق يا خانهاي که چند روز يا چند ماه ميخواهند در آن زندگي کنند، بهگونة ديگري برنامهريزي ميکنند. پس برنامهريزيها متناسب با اهداف در نظر گرفته شده است، هم ازلحاظنيرويي که صرف ميشود، و هم ازلحاظ زماني که به برنامهريزي و فراهم کردن مقدمات اختصاص مييابد. گاهي برنامهها براي درازمدت و اهدافِ بسيار بزرگاند و مقدمات آنها بايد از نسلي به نسل ديگر منتقل شوند. افراد يک نسل بايد مقدمهاي را طراحي و فراهم کنند، نسل ديگر آن طرح را تکميل کنند و نسل سوم از آن نتيجه بگيرند. در تاريخ، ازايندست کارها و برنامهها ديده ميشود، ولي بحث ما تاريخي نيست تا از آنها ياد کنيم. گاهي کساني طرحي ريخته، يا اقدامي ميکنند و ديگران باآنکه در عمل مشارکتي در آن ندارند، تا طراحان يا کارگزاران را به انجام آن تشويق ميکنند. اين نيز نوعي مشارکت در اجراي برنامه است.
وحدت انگيزه و رضايتمندي، پيونددهنده نسلها
از آيات قرآن و روايات استفاده ميشود که همبستگي گروهها و نسلهاي انساني تنها منحصر به مشارکت در اجراي برنامهها نيست بلکه فراتر از اين نيز هست. در قرآن کريم، به يهوديان زمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خطاب ميشود: فَلِمَ تَقْتُلُونَ أنبِيَاء اللّهِ مِن قَبْلُ؛(3) [اگر شما راست ميگوييد که از خدا و پيغمبر اطاعت ميکنيد،] پس چرا پيغمبران را ميکشيد؟ نفرموده است: «فلم قتلتم؛ چرا پيغمبران را کشتيد»، بلکه ميفرمايد: چرا پيغمبران را ميکشيد؟ در زمان پيامبر اسلام يا پس از ايشان، پيامبراني نبودند تا آنها را بکشند، و دراصل، موضوع آن منتفي بود. پس معناي اين خطاب خدا به يهوديان چيست که ميگويد: پس چرا پيغمبران را ميکشيد؟ پاسخ اين پرسش در کلام حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است: إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَالسُّخْطٌ وَإِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا.(4) حضرت ميفرمايد: جامع مردم و اينکه انسانهايي با انسانهاي ديگر حکمي واحد مييابند و با شيوهاي يکسان با آنها رفتار ميشود، خشنوديها و رضايتهاي آنها، يا ناراضي بودنها و ناخشنوديهاي آنهاست. هرچهموجب رضايت همگان باشد، همه را در آن کار شريک ميکند، و هرچه موجب ناخشنودي آنان باشد، آنها را با يکديگر شريک خواهد کرد. سپس حضرت به قرآن استدلال کرده، ميفرمايد: وقتي حضرت صالح، قوم ثمود را دعوت کرد و ثموديان از او خواستند که معجزهاي بياورد و شتري را از دل کوهي بيرون آورد، آن حضرت چنين کرد و پس از آن، ازطرف خدا فرمود: اين شتر، امانتي الهي درميان شماست. مواظب باشيد کسي آن را اذيت نکند. حتي دربارة آبشخور او نيز تأکيد شد که وقتي او براي آب خوردن ميرود، شما مزاحمش نشويد. سپس قوم صالح جمع شدند و شتر را پي کردند و عذاب بر آنها نازل شد.
در پايان سورة الشمس، اين داستان آمده است: فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا * وَلا يَخَافُ عُقْبَاهَا.(5) اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايد: شتر صالح را يک نفر پي کرد ـ با شمشـير دستوپاي آن را قطـع کـرد ـ ولـي خـدا ميفرمايد: قوم صالح، شـتر صالح را پي کردند، سپس خداوند همة آنها را عذاب کرد، بااينکه يک نفر پي کرده بود، چرا همه عذاب شدند؟ حضرت ميفرمايد: فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا؛ وقتي ساير مردم با او موافق و بدان خشنود بودند، در عذاب نيز شريک شدند. خدا آنها را در عذاب او شريک کرد به اين سبب که به کار او راضي بودند. بهگونهاي که اگر او شتر را پينميکرد، فرد ديگري ميکرد. پس اين کار قوم صالح بود که يک نفر متصدي اجراي آن شد. سپس حضرت ميفرمايد: هرکس به عمل قومي راضي باشد، از آنها خواهد بود. برخي از بنياسرائيل در هزار سال پيش پيامبري را به قتل رساندهاند، ولي به بنياسرائيلِ حاضر در زمان پيامبر خطاب ميشود: شما چرا چنين ميکنيد؟ نميگويد: چرا چنين کرديد؟ ميگويد: فَلِمَ تَقْتُلُونَ أنبِيَاء اللّهِ؛ چرا پيامبران را ميکشيد؟ يعني شما همانند پدران خود هستيد. اين مطلب تا آن اندازه در عرف عقلا و در بيانات ديني مطرح است که برخي از جامعهشناسان معتقد شدهاند هر قومي روح ويژهاي دارد و آن روح به همة افراد آن قوم تعلق دارد.(6) اين واقعيتي است کهوقتي دلهاي مردمي در امري شريکاند، آن مردم ازلحاظ ستايش يا نکوهش و گاهي ازنظر رحمت يا عذاب نيز با يکديگر شريک ميباشند.
بيان اين نکته ازآنرو بود که وقتي ميگوييم پديدهاي اجتماعي طراحي و برنامهريزي شده است، به اين معنا نيست که کساني همين ديروز برنامهريزي و امروز اجرا کردند. ممکن است اين برنامه پنجاه سال پيش طراحي شده باشد. همچنين وقتي ميگوييم کساني پديدهاي را طراحي و اجرا کردند، لزومي ندارد خودْ آن را اجرا کرده باشند. شايد آنها طراحي کرده و سپس کساني آن طرح را عملياتي کرده باشند. يعني کساني مقدمات اجرا را فراهم کنند تا آن کار صورت گيرد. گاهي پروژههاي بزرگ، به دهها و گاهي به صدها پروژة کوچک تقسيم ميشود. وقتي قرار است کاري بزرگ صورت گيرد، درميان چندين شرکت تقسيم ميشود و هر شرکت بخشي از کار را بر عهده ميگيرد. هر بخش داراي طرح، سرمايهگذاري و کارهاي مستقل است؛ اما همة بخشها با يکديگر ارتباط دارند و يک طرح کلي ناظر بر همة آنهاست. مثل اجزاي پازل که ارتباط هرکدام از قطعات آن، بهتنهايي مفهوم روشني ندارد، اما وقتي اجزا درکنار يکديگر با چينشي ويژه قرار ميگيرند، مجموعهاي منسجم و مرتبط را تشکيل ميدهند. يعني وقتي نقشة جامع آن در دست باشد و اجزا باهم جمع شوند و هرکدام در جاي ويژة خود قرار گيرد، آنوقت آدمي ميفهمد که اينها داراي طرح خاصي بوده است.
اين بيان دربرابر ديدگاه کساني است که وجود فتنه را انکار ميکنند. آنان بر اين باورند که حوادثي رخ داد و کساني نامزد رياستجمهوري شدند و چند نفري هم در جايي سروصدايي کردند و اينها هيچ ارتباطي با يکديگر نداشت، و دراصل، هيچ ربطي به نظام و اسلام و امور ديگر ندارد. پس بيان آنهمه سخنان براي چه بود؟ چرا به عزاداران سيدالشهدا(عليه السلام) حمله کردند؟ چرا امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را انکار کردند؟ اما کساني که بصيرند، همة اينها را مجموعة اجزاي يک پازل ميدانند که از مدتها پيش طراحي و هرکدام در جاي خود چيده شده و سپس باهم ارتباط يافته بود. اگر کسي به هر دليل انکار و تشکيک کند، ما راه سادهتري داريم و آن ايناست که ما طراحي فوق انسانها داريم. او جناب ابليس است. ايشان از هزاران سال پيش قسم خورده است: وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أجْمَعِينَ.(7) او نيز براساس هوش خود و نيز بنابر تجربياتي که در طول هزاران سال زندگي انسانها کسب کرده، بسيار ملّاتر شده است. ابليسِ زمان فعلي، با ابليسِ زمان آدم بسيار فرق دارد. براي او، طراحي و اجراي برنامهاي که صد سال طول بکشد، ساده است. او که ميخواهد همة انسانها را تا قيامت گمراه کند، طراحي برنامهاي که صد سال فراهم کردن مقدمات آن طول بکشد، عجيب نيست. اگر ما نتوانيم اثبات کنيم که انسانها اين فتنه را طراحي و اجرا کردهاند، اما اين را نميتوان انکار کرد که جناب ابليس در اين کارها مؤثر بوده است.
مؤلفههاي فتنه
اول: طراحان. طراحان فتنه که نخستين قدمها را برميدارند، عاملان اصلي فتنه به شمار ميآيند. آنان درپي اهدافي هستند که خواهناخواه سودبخش، يا دستکم بازدارنده از خسارت و زيان است. يکي از مؤلفههاي فتنه اين است که کساني با چنين اهدافي، از راه غبارآلود کردن فضا و گلآلود کردن آب، خواستههاي خود را محقق ميکنند.
دوم: کارگزاران و مباشران. مؤلفة دوم فتنه، کساني هستند که در اين مسير به کار گرفته ميشوند. يا آنها را فريب ميدهند، يا به آنها پول ميدهند و مزدور هستند.
سوم: نخبگان بيبصيرت. مؤلفه يا عامل سوم در پيدايش يا رواج و گسترش فتنه، کساني هستند که نه نيت سوئي دارند و نه درپي هدف مادي، دنيوي و شيطاني هستند. حتي ممکن است آنها با نيت خير، و فراتر از آن، محض انجام وظيفه و تکليف شرعي خود اقدامي کنند و چهبسا سخن حقي هم بگويند؛ يعني واقعيتي را بيان کنند، اما در زمان يا مکان يا بهشکلي بيان ميکنند که فتنهجويان از آن بهره ميبرند. مطالب راست، در عالم فراوان است، اما همهچيز را همهجا و همهوقت نبايد گفت. پس گاهي برخي افراد خوب و با انگيزة درست،ازروي ناداني و کمبصيرتي، حرفي بيجا و کاري بيموقع صورت ميدهند که در پيدايش يا گسترش فتنه نقش دارد.(8)
ادامه دارد…
منبع:هدانابرگرفته از کتاب طوفان فتنه و کشتي بصيرت آیت الله مصباح یزدی(برای مطالعه کامل کتاب کلیک کنید)
پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه، خ93: فتنهها چون روي آورند، شبهه بيافرينند و چون پشت كنند و بروند، آگاهي بخشند.
2. انفال (8)، 28.
3. بقره (2)، 91.
4. نهج البلاغه، خ201: همانا خشنودي و ناخشنودي، مردم را بههم ميپيوندد، و جز اين نيست كه ناقة قوم ثمود را يك نفر كشت، ولي خداوند همه را مشمول عذاب كرد؛ چون همه بدان راضي بودند.
5. شمس (91)، 14، 15: پس شتر [(معجزة صالح)] را پي كردند و خداوند آنان را بهسبب گناهشان درهم كوبيد و با خاك يكسان كرد؛ و از عاقبت مجازات آنان هراسي ندارد.
6. گرايشي در جامعهشناسي است و کتابهايي نيز دربارة آن نوشته شده است. به ياد دارم كه بيش از پنجاه سال قبل، کتابي به فارسي ترجمه شده بود بهنام روح ملتها. اگرچه به عقيدة ما، اينها مقداري مبالغه است.
7. ص (38)، 82.
8. غير از اين سه دسته عامل انساني که در تحقق و پيدايش فتنه مؤثر هستند، اوضاع اجتماعي و طبيعي نيز زمينهساز فتنه هستند که اگر فرصتي شد و خدا توفيقي داد که بحثها را بازتر و عميقتر مطرح کنيم، به اينها اشاره ميکنيم.