دست کشیدن از دنيا و سير و سلوك
دست کشیدن از دنيا و سير و سلوك
دنيا و سير و سلوك
پرسش 26 . اينكه مى گويند: «بايد از علايق دنيا دست برداشت» براى من مبهم است! اصلاً دنيا چه معنا دارد؟
واژه «دنيا» در لغت مؤمنث «أدنى» به معناى نزديك تر و يا پست تر است. «دنيا» در واقع صفت تفضيلى است؛ اما در آيات فراوانى اين واژه بدون موصوف و در برابر آخرت به كار رفته است.87
اگر دنيا از «دنائت» باشد، به معناى پست تر و اگر از «دنوّ» باشد به معناى نزديك تر است. امّا به قرينه تقابل آن با آخرت ـ كه اشاره به دورتر بودن آن جهان از ما دارد ـ دانسته مى شود كه مراد از دنيا، زندگى نزديك تر است.88
اما اينكه مى گويند بايد از علاقه به دنيا دست برداشت، مقصود «ذات دنيا»؛ يعنى، اجزا و پديده هاى دنيا نيست (همان طور كه مراد دنيايى كه با انسان ارتباط دارد نمى باشد)؛ بلكه بايد موضوع را در ارتباط انسان با دنيا پى گرفت. دنيا بدان لحاظ كه آفريده اى از آفريده هاى خداى حكيم است، نه تنها نقصانى ندارد؛ بلكه نظام آن بهترين نظام بوده و به غايت استوار و زيبا است.
امام على (علیه السلام) در اين باره فرموده است:
«آنچه را آفريد، با اندازه گيرى دقيق استوار كرد و با لطف و مهربانى نظمشان داد و به خوبى تدبير كرد. هر پديده اى را براى همان جهت كه آفريد، به حركت درآورد، چنان كه نه از حد و مرز خويش برون آيد و نه در رسيدن به مراحل رشد خود كوتاهى كند».89
بدون شك چنين دنيايى نكوهيده نيست؛ بلكه براى آدمى ارزش مثبت نيز دارد؛ زيرا دنيا كشتگاه آخرت است و ما زندگى را با اعمال و رفتار اختيارى خويش در دنيا مى سازيم و به آن شكل مى دهيم.90 اگر دنيا نباشد، آخرتى هم نيست. دنيا بدين معنا بسيار ارزشمند است؛ زيرا آدمى طى زندگى محدود دنيوى خويش، مى تواند سفره سعادت بى پايان و جاودان خود را در آخرت بگستراند.
دنيايى كه در آن زندگى مى كنيم، جاى خوبى براى انسان بوده و همه چيزش براى كمال او مناسب است. دنيا خير محض است؛ حتى شرور و گرفتارى ها و بلاها نيز جهت كمال يابى انسان بوده و از اين جهت خير است.
امام على (علیه السلام) مى فرمايد:
«چه بسيار كسانى كه با بلا و سختى به نعمت رسيده اند. ايمان مؤمن كامل نمى شود، مگر هنگامى كه سختى را آزمايش و بلا را نعمت بداند»91
با توجه به اين دو نگرش، دنيا خير و ارزشمند است؛ پس چرا اسلام دنيا را نكوهش كرده و ما را از علاقه به آن بر حذر داشته است؟!92
از متون دينى چنين استفاده مى شود كه عيب و ايراد از نحوه ارتباط انسان و برخورد وى با دنيا رخ مى نمايد! به بيان ديگر، شكل برخورد انسان با دنيا، آن را ارزشمند، يا بى ارزش مى سازد.
اگر آدمى دنيا را هدف نهايى تلقى كند و خود را به طور كامل به آن مشغول دارد و از آخرت روى گرداند؛ چنين دنيايى، مذموم و ناپسند است؛ يعنى، دنيايى كه «هدف آخر» تلقى شود و انسان را اسير خود سازد و خدا، آخرت و دين و حتى خويشتن را، چنان در نظرش كوچك و خوار سازد كه به دنيايش بفروشد!93
به بيان ديگر، مجرم راستين در تفسير بد و مذموم از دنيا، خود انسان است، «نه دنيا».
حضرت على (علیه السلام) مى فرمايد:
«راست مى گويم، دنيا نيست كه تو را فريفته است؛ بلكه تويى كه فريفته دنيا شده اى، چرا كه دنيا پندها را بى پرده با تو گفته و به دور از هر تبعيضى، از حقايق آگاهت كرده است و بى گمان با اين همه هشدارهاى پى در پى ـ از فرود آمدن بلا در تن و كاستن نيرويت ـ صادق تر و وفادارتر از آن است كه دروغت بگويد يا فريبت دهد! چه بسيار پندهايى از دنيا را كه متهم كردى و خبرهاى راستى را كه دروغ انگاشتى».94
لطف شير و انگبين عكس دل است
هر خوشى را آن خوش از دل حاصلست
پس بود دل جوهر و عالم عرض
سايه دل كى بود دل را غرض؟!
بنابراين، نكوهش دنيا، سرزنش از كسانى است كه دنيا را، آن گونه كه هست، نديده و نشناخته اند! دنيا گذرگاه آخرت است و آنان كه آن را هدف قرار داده اند، خطاهاى رفتارى، سراسر وجودشان را تسخير كرده است. دنيا را بايد به همان گونه كه هست ـ به عنوان وسيله ـ بشناسيم و به مقتضاى اين بينش صحيح با آن برخورد كنيم.
پس نه به كلى رهايش سازيم، كه بدون وسيله به هدف نتوان رسيد و نه در آن متوقف شويم، كه از هدف باز خواهيم ماند. بايد غذا، لباس، مسكن و ديگر نيازها را برآورد؛ امّا نه فقط براى لذت بردن از حيات دنيا؛ بلكه براى فراهم ساختن زمينه اطاعت و بندگى خدا.
در چنين بينشى، زندگى دنيا نه تنها ارزش منفى ندارد؛ بلكه از ارزش مثبت نيز برخوردار است و امرى مطلوب به شمار مى رود. با اين تفاوت كه ارزش و مطلوبيت حيات اخروى «بالاصالة و ذاتى» و ارزش و مطلوبيت حيات دنيوى «مقدمى و فرعى» است.
جز به اندازه ضرورت زين مگير
تا نگردد غالب و بر تو امير95
گفتنى است خواست هاى انسان كه به دنيا، به عنوان هدف اصلى و مطلوب نهايى تعلق دارد ـ بدين لحاظ كه خواهشى در نفس انسان است ـ «هواى نفس» خوانده مى شود و موضوع و متعلق آن خواست ها ـ كه بدون آخرت دنبال مى گردد ـ دنيا ناميده مى شود؛ همان دنياى نكوهيده اى كه آدمى را از آخرت باز مى دارد.96
87. نگا: انفال 8، آيه 67.
88. اخلاق اسلامى، ص 110و111.
89. نهج البلاغه، خطبه 91.
90. نگا: انعام 6، آيه 70 تا 130؛ اعراف (7)، آيه 51؛ لقمان (31)، آيه 33؛ فاطر (35)، آيه 5.
91. غررالحكم، ج6، ص408، ح10811.
92. به عنوان نمونه نگا: نهج البلاغه، خطبه113 و 109، حكمت 385 و 77.
93. نگا: نهج البلاغة، نامه 49 و خطبه 160.
94. همان، خطبه 223، در اين خصوص نگا: دانشنامه امام على (علیه السلام) ، ج1، ص375 ـ 398.
95 . مثنوى / دفتر3، بيت 2260.
96. اخلاق اسلامى، ص113؛ مقالات، ج2، ص155.
منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، کتاب پرسش ها و پاسخ ها «عرفان و عشق» .
ویژه نامه عرفان و مکاتب عرفانی
http://www.porseman.org/showarticle.aspx?id=1303