حدود و اختیارات ولایت مطلقه فقیه

حدود و اختیارات ولایت مطلقه فقیه
فهرست این نوشتار:
در محدوده قوانين شرعى، همه اختياراتى را كه براى اداره جامعه لازم است براى ولّى فقيه ثابت است. اختيارات را در اصل 110 قانون اساسى ملاحظه نمائيد. البته اختيارات منحصر به اينها نمى شود.
در اين زمينه مقاله اى با عنوان «گستردگى اختيارات ولايت فقيه، نوشته حجهالاسلام والمسلمين محمد محمدى اشتهاردى، فصلنامه حكومت اسلامى شماره 5» آورده مى شود:
اشاره:
طبق مبانى عقلى و نقلى، اصل مشروعيت ولايتفقيه جامع الشرايط و لزوم اطاعت از آن، از نظر عقل و آيات قرآن وروايات و اتفاق فقهاء و علماى شيعه به عنوان نيابت عام از حضرتولىعصر امام زمان (عج) قطعى است. اينك اين سوال مطرح مىشود كه حدوداختيارات فقيه جامع الشرايط چه اندازه است؟ آيا فقيه جامعالشرايط، هم چون امام معصوم و پيامبر (ص) داراى اختيارات وسيع استيا اين كه در امورى محدود است، و داراى آن گستردگى نيست؟
در اين مورد دو نظريه وجود دارد:
1 گستردگى اختيارات ولايت فقيه، هم چون ولايت پيامبر (ص) و امامانمعصوم (ع) عام و گسترده نيست، بلكه به امور حسبيه مانند تصرف دراموال يتيم و مجنون و سفيهى كه پدر و مادر ندارند، و هم چنين ولايتبر تصرف اموال مفلس يا مجهول المالك، يا اموال غائبانى كه در معرض خطر است، و ولايتبه طلاق دادن زنى كه همسرش مفقود شده، يا ادامه ازدواج موجب عسر و حرج مىباشد محدود است و… منظور از امورحسبيه، امورى است كه شارع مقدس به ترك آنها راضى نيست، و حتمابايد انجام شود، و براى انجام آنها شخص خاصى معين نشده است.
2 نظريه ولايت مطلقه فقيه اين نظريه مىگويد: فقيه جامعالشرايط، جانشين امام معصوم (ع) است، و جز در موارد بسيار نادر (مثل جهاد ابتدايى و…) داراى همه اختيارات پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) است، هرگاه توانستبايد حكومت تشكيل دهد. در اين صورت مانند اماممعصوم (ع) در اداره امور جامعه، داراى اختيارات وسيع و گسترده بودهو بر همه مردم واجب است كه از او اطاعت كنند.
اين نظريه همان نظريه حضرت امام خمينى قدس سره است كه بر هميناساس به نهضت عظيم انقلاب اسلامى در ايران اقدام نمود، و حكومتاسلامى تشكيل داد، و هم اكنون نظام جمهورى اسلامى كه در كشور ايرانبرقرار است، بر همين اساس مىباشد. پس از اين اشاره، نظر شما را بهتبيين اين مساله (نظريه ولايت مطلقه فقيه جامع الشرايط) به طوراختصار (در محدوده يك مقاله) جلب مىنماييم:
فلسفه امامت
سخن را از اين جا آغاز مىكنيم كه طبق سند معتبر، امام على بن موسى الرضا (ع) در ضمن گفتارى پيرامون امامت، فرمود:
«ان الامامه زماما لدين و نظام المسلمين، و صلاح الدنيا، و عز المومنين، ان الامام هاس الاسلام النامى، و فرعه السامى، بالامام تمام الصلاه، والزكاهوالصيام والحج والجهاد و توفير الفيىء والصدقات و امضاء الحدودوالاحكام و منع الثغور والاطراف. الامام يحل حلال الله و يحرم حرامالله، و يقيم حدود الله و يذب عن دين الله، و يدعو الى سبيل ربه بالحكمه والموعظه الحسنه والحجه البالغه
همانا امامت، زمام دين ومايه نظام مسلمانان، و اصلاح دنيا و عزت مومنان است، همانا امامتريشه اسلام رشد يافته، و شاخه بلند آن است. كامل شدن نماز، زكات، روزه، حج و جهاد، و فراوانى غنيمت جنگى و صدقات، و اجراى حدود واحكام، و نگهبانى از مرزها و اطراف به وسيله امام است، او است كهحلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مىكند، و حدود خدا را برقرار وجارى مىسازد و از حريم دين خدا دفاع مىنمايد. و مردم را به سوىراه پروردگارش با حكمت و اندرز نيك و حجت رسا فرا مىخواند.» دراين گفتار دامنه وسيع و عميق مسووليتهاى اجرايى امام معصوم (ع) نشان داده شده است.
طبق اين رهنمود شفاف و روشن، امام بايد به طوركامل در صحنههاى اجتماعى و سياسى و دينى حضور پرتلاش داشته باشد وبا همه توانمندىهاى خود به دفاع از حريم دين خدا پردازد و آن رااجرا نمايد. از همين جا عقلا چنين نتيجه مىگيريم كه جانشين چنينامامى نيز بايد داراى اختيارات وسيع باشد تا بتواند به عنوانجانشين، چنان كارهاى مهمى را انجام دهد. به عبارت روشنتر ما قبلاز آن كه به دلايل نقلى داشتن اختيارات وسيع ولايت فقيه بپردازيم، بايد توجه كنيم كه ولايت فقيه يعنى حكومت دينى، چنين معنايى كه ازبطن ولايت فقيه بيرون مىآيد، مستلزم اختيارات وسيع است تا بتواندحكومت دينى را در همه ابعادش در جامعه اجرا كند، چرا كه معقولنيست دين اسلام به عنوان يك دين كامل، جهانى و ابدى معرفى گردد، ولى مجرى چنان دينى ستبسته باشد و با اختيارات محدود زمام دينعميق و جهان شمول را به دست گيرد.
خداوندى كه مىخواهد دين اسلام به طور كامل در همه ابعادش اجراگردد، و هفتاد درصد اجراى آن نياز به امام و رهبر لايق و قاطعدارد، چگونه راضى مىشود كه در عصر غيبت، مردم را بدون رهبر صالحبگذارد و هفتاد درصد اسلام تعطيل شود؟ فلسفه نصب امامت از جانبخداوند ابلاغ و اجراى اسلام است، اين فلسفه و حكمت، قطعا به عصرمحدود امامان معصوم (ع) از سال يازدهم هجرت تا سال 260 (آغاز غيبتصغرى) يا تا سال 329 (آغاز غيبت كبرى) اختصاص ندارد، بلكه بايد تاعصر ظهور جهانى حضرت مهدى (عج) ادامه داشته باشد. اكنون بيش ازهزارسال است كه حضرت مهدى (عج) از نظرها غايب است، و شايد هزارانسال نيز غايب باشد. آيا در اين مدت، اسلام نبايد داراى رهبرى بهنيابت عام از جانب حضرت مهدى (عج) با اختيارات وسيع باشد، تا احكامسياسى، اجتماعى، فرهنگى و جزايى اسلام تعطيل نگردد؟ قطعا خدواندحكيم كه به حكم قرآن «و لله الحجه البالغه دليل قاطع و رسا براىخدا است.» در عصر غيبتحضرت مهدى (عج) امت را بدون رهبر لايق وعادل با اختياراتى وسيع نمىگذارد، چرا كه در غير اين صورت حجتخداوند، بالغ و كامل نخواهد شد، و مفهوم جانشينى امام معصوم (ع) بهطور صحيح و مناسب تحقق نمىيابد.
تحليل و تبيين آيه الله العظمى بروجردى
از بيانات آيه الله العظمى بروجردى (ره) استفاده مىشود كه ايشاناختيارات وسيعى براى ولى فقيه قائل است، ترجمه متن گفتار ايشان كهدر چهار مقدمه و نتيجهگيرى بررسى شده، چنين خلاصه شده است:
1 در جامعه اسلامى امورى است كه قطعا از وظايف افراد خارج است، زيرا جزء امور عمومى و اجتماعى است كه حفظ نظام بستگى به آن اموردارد مانند قضاوت، سرپرستى اموال غايبان و نابالغان، حفظانتظامات داخلى كشور، حفاظت از مرزها، فرمان جهاد و دفاع و نظايرآن.
2 اسلام دينى سياسى اجتماعى است كه احكام آن در عبادات خلاصهنمىشود، بلكه بيشتر احكام اسلام در زمينه كشوردارى و تنظيم امورجامعه و تامين افراد جامعه است، مانند: حدود، قصاص، ديات و امورمالى كه موجب حفظ دولت اسلامى هستند.
3 سياست و كشوردارى و نيز پاسدارى از اجتماع انسانى هيچ گاه دراسلام جداى از امور روحانى و شوون اسلامى نبوده است، بلكه زمام اينامور را شخص پيامبر اكرم (ص) و على (ع) خود به دست داشته و ادارهمىكردند، و يا به وسيله نائبان و نمايندگان خود كه به بلاد اسلامىاعزام مىداشتند به اجرا مىگذاشتند.
4 از اعتقادات مذهبى ما شيعيان اين است كه پيامبر اسلام (ص) وامامان معصوم (ع) امت را پس از دوران نبوت و امامت، بىسرپرست وبدون زمامدار رها نكرده، حتى براى مسايل فردى و جزيى آنان نيزافرادى را از بزرگان اصحاب خود تعيين مىكردند. اين شيوه به گواهقطعى تاريخ، جزء سيره عملى پيشوايان معصوم (ع) حتى در حال حياتخودشان بوده است تا چه رسد براى زمان بعد از خودشان (دوران غيبت).
پس از توجه به اين مقدمات، ناچار افرادى كه از طرف امامانمعصوم (ع) براى مراجعه مردم به آنان در عصر غيبت تعيين شدهاند، تنها فقيهان عادل جامع الشرايط هستند، زيرا امامان معصوم (ع) فرديا افرادى را منصوب نكردهاند، كه ديديم به گواهى عقل و نقل مردوداست، يا افرادى غير فقيه را منصوب كردهاند كه اين هم به حكم عقلباطل است و كسى هم آن را نگفته است، زيرا عقل حكم مىكند كسى كهمتخصص امور دينى و كارشناس مسائل اسلامى است، براى چنين منصب مهمىبرگزيده شود، نه غير متخصص، يا اين كه فقها را منصوب كردهاند كهدر اين صورت، مطلوب ثابت مىشود. كوتاه سخن آن كه: مرحوم آيه اللهالعظمى بروجردى (ره) ولايت فقيه را در امور مورد ابتلاى مردم از اموربديهى و روشن شمرده كه حتى اثبات آن نيازى به روايت مقبوله «عمربن حنظله» ندارد، مىفرمايد:
«… و بالجمله كون الفقيه العادلمنصوبا لمثل تلك الامور المهمه التى يبتلى بها العامه مما لا اشكالفيه اجمالا، بعد ما بيناه، و لايحتاج فى اثباته الى مقبوله ابنحنظله، غايه الامر كونها ايضا من الشواهد… خلاصه آن كه نصب فقيهعادل براى مثل اين امور مهم كه مورد نياز عمومى جامعه استبا توجهبه آن چه بيان كرديم داراى هيچ گونه اشكالى نيست، و براى اثبات آننيازى به روايت قابل قبول عمر بن حنظله نمىباشد، هرچند مىتوان آنرا به عنوان يكى از شواهد ذكر كرد.»
براى تكميل بحث پيراموننظريه آيه الله العظمى بروجردى (ره) نظر شما را به فراز زير نيزجلب مىكنيم: هنگامى كه آيه الله بروجردى (در سالهاى بين 1330 تا 1340 شمسى) تصميم گرفتند در كنار مرقد مطهر حضرت معصومه (س) مسجداعظم را بنا كنند، در مورد زمين اين مسجد، به مقبرههايى برخوردمىشد كه بايد خراب مىشد، تا ضميمه مسجد شود. اين مقبرهها خريدنىنبود، يا ورثه بعضى از صاحبان قبرها مشخص نبود، آقاى بروجردى (ره) دستور داد كه همه را خراب كنند. مرحوم آيهالله شيخ مرتضى حائرى (فرزند ارشد آيه الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى) به حضور آقاىبروجردى رسيد، و در اين رابطه از ايشان پرسيد:
«شما براى فقيه چهسمتى قائل هستيد كه دستور به هم زدن اين ساختمانهاى قبور رامىدهيد؟» (منظور ساختمانهاى قبورى بود كه ممكن نبود از صاحبانشانرضايت گرفت)
آقاى بروجردى در پاسخ فرمود:
«ما فقيه را در قدرت واختيار، تالى تلو (جانشين بسيار نزديك) امام معصوم (ع) مىدانيم.»
دستورهاى آقاى بروجردى (ره) در رابطه با تخريب «حظيرهالقدس» بهائيان، و قلع و قمع آنها و بعضى از اقدامات ديگر در مورد «اعدام» بعضى از عناصر فاسد و… را نيز مىتوان بيانگر وسعت نظرايشان در مورد گستردگى حوزه اختيارات ولايت فقيه دانست.
امام خمينى احياگر ولايت مطلقه فقيه
مساله ولايت فقيه از قرن سوم وچهارم تاكنون بين فقهاى شيعه مورد بحثبوده (چنان كه در اين بارهبعدا سخن خواهيم گفت) ولى تنها در كتابها و محافل فقهى ذكرى از آنبه ميان مىآمد، و استفاده عملى از آن، در حاشيه كارها بود تا اينكه راحل عظيم، حضرت امام خمينى قدس سره آن را احيا كرد، و بااحياى آن اسلام ناب را احيا نمود و تحولى عظيم در تاريخ اسلام وجهان به وجود آورد.
حضرت امام خمينى، در حوزه علميه نجف اشرف مساله ولايت فقيه را درفاصله سيزدهم ذى قعده سال 1398 ه. ق تا دوم ذى حجه سال 1389 (مطابق با 1348/ 11/ 1 ش تا 1348/ 11/ 20) در مجموعه سيزده جلسه درسخارج مورد بررسى فقهى و سياسى قرار دادند، سپس آن درسها در سال 1349 به نام كتاب ولايت فقيه چاپ شده و پنهانى به ايران فرستادهشد.
امام در اين كتاب، ولايت فقيه را به عنوان مهمترين اركان اسلام مطرحنموده، و آن را جانشين پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) دانست، وگستردگى اختيارات آن را همچون گستردگى اختيارات پيامبر (ص) و اماممعصوم (ع) جز در موارد بسيار نادر دانسته، از اين رو آن را بهعنوان اساس حكومت اسلامى اعلام كرد، و بر همين اساس انقلاب اسلامىايران را پىريزى نموده و رژيم 2500 ساله ستمشاهى را با حمايت مردممسلمان، به نظام جمهورى اسلامى ايران تبديل نمودند.
در موردگستردگى اختيارات ولى فقيه از نظر امام خمينى (ره) نظر شما را بهفرازهايى از گفتار او جلب مىكنيم:
1 «فللفقيه العادل جميع ما للرسول والائمه (ع) مما يرجع الىالحكومه والسياسه و لايعقل الفرق، لان الوالى اى شخص كان هومجرى احكام الشريعه، والمقيم للحدود الالهيه، و الاخذ للخراج و سائرالماليات والمتصرف فيها بما هو صلاح المسلمين فقيه عادل در موردحكومت و سياست داراى همه آن اختياراتى است كه پيامبر اكرم (ص) وامامان معصوم (ع) داشتند، و فرق بين فقيه عادل و آنها در اين راستامعقول نيست، زيرا حاكم اسلامى هر كس باشد مجرى احكام دين وبرپاكننده حدود الهى و گيرنده خراج و ساير مالياتها و تصرف كنندهدر آنها در مواردى كه صلاح مسلمانان است مىباشد.»
2 اكنون كه شخص معينى (به طورخاص) از طرف خداى تبار ك و تعالى براى احراز امر حكومت در دوره غيبت تعيين نشده است، تكليف چيست؟
آيا بايد اسلام را رها كنيد؟ ديگر اسلام نمىخواهيم؟ آيا اسلام براىدويستسال بود؟ معناى نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغورمسلمين از دستبرود، و ما با بىحالى دست روى دستبگذاريم كه هر كههر كارى مىخواهد بكند، و ما اگر كارهاى آنها را امضا نمىكنيم، ردنمىكنيم، آيا بايد اين طور باشد؟ (و به همين مقدار كفايتشود؟) يااين كه حكومت لازم است، و اگر خدا شخص معينى را براى حكومت در دورهغيبت تعيين نكرده است، لكن آن خاصيتحكومتى را كه از صدر اسلام تازمان حضرت صاحب (امام عصر، عج) موجود بود، براى بعد از غيبت همقرار داده است. اين خاصيت كه عبارت از علم به قانون و عدالت (فقيهعادل) باشد، در عده بىشمارى از فقهاى عصر ما موجود است، اگر با هماجتماع كنند، مىتوانند، حكومت عدل عمومى در عالم تشكيل دهند.
اگر فرد لايقى كه داراى اين دو خصلت (فقه و عدالت) باشد بهپا خاستو تشكيل حكومت داد، همان ولايتى را كه حضرت رسول اكرم (ص) در امراداره جامعه داشت دارا مىباشد، و بر همه مردم لازم است كه از اواطاعت كنند.
3 اين توهم كه اختيارات حكومتى رسول اكرم (ص) بيشتر از حضرتعلى (ع) بود، يا اختيارات حكومتى حضرت امير بيش از فقيه است، باطلو غلط است. البته فضايل حضرت رسول اكرم (ص) بيش از همه عالم است، وبعد از ايشان فضايل حضرت امير (ع) از همه بيشتر است، لكن زيادىفضايل معنوى، اختيارات حكومتى را افزايش نمىدهد. همان اختيارات وولايتى كه حضرت رسول و امامان ديگر (ع) در تدارك و بسيجسپاه، تعيينولات و استانداران و گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانانداشتند، خداوند همان اختيارات را براى حكومت فعلى قرار داده است، منتها شخص معينى نيست، بلكه روى عنوان «عالم عادل» است.
البته بايد توجه داشت: «وقتى مىگوييم ولايتى را كه رسول اكرم (ص) وائمه (ع) داشتند بعد از [فرا رسيدن عصر] غيبت، فقيه عادل دارد، براى هيچ كس اين توهم نبايد پيدا شود كه مقام فقها همان مقامائمه (ع) و رسول اكرم (ص) است، زيرا اين جا [در تشكيل حكومت] صحبتاز مقام نيست، بلكه صحبت از وظيفه است، ولايتيعنى حكومت و ادارهكشور، و اجراى قوانين شرع مقدس، يك وظيفه سنگين و مهم است، نه اينكه براى كسى شان و مقام غير عادى به وجود بياورد، و او را از حدانسان عادل بالاتر ببرد، به عبارت ديگر ولايت مورد بحثيعنى حكومت واجرا و اداره، برخلاف تصورى كه خيلى از افراد دارند، امتياز نيست، بلكه وظيفهاى خطير است.»
4 ائمه (ع) و فقهاى عادل موظفاند كه از نظر نظام و تشكيلات حكومتىبراى اجراى احكام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام و خدمتبه مردماستفاده كنند، صرف حكومتبراى آنان، جز رنج و زحمت چيزى ندارد، منتها چه بكنند؟
مامورند انجام وظيفه كنند، موضوع ولايت فقيه، ماموريت و انجاموظيفه است. چنان كه امير مومنان على (ع) مىفرمايد:
«اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان، و لاالتماس شىء من فضول الحطام، ولكن لنرد المعالم من دينك، و نظهرالاصلاح فى بلادك، فيامن المظلومون من عبادك، و تقام المعطله منحدودك خدايا تو خوب مىدانى كه آن چه از ما سرزده و انجام شده، رقابتبراى به دست گرفتن قدرت سياسى، يا جست و جوى چيزى از اموالناچيز دنيا نبوده است، بلكه براى اين بود كه اصول روشن دينت رابازگردانيم، و به تحقق رسانيم، و اصلاح را در كشورت پديد آوريم، تادر نتيجه آن بندگان ستم ديدهات ايمنى يابند و قوانين (يا قانونجزايى) تعطيل شده و بىاجرا ماندهات، به اجرا درآيد و برقرارگردد.» البته قبل از حضرت امام خمينى قدس سره علمايى نيزبودند كه مساله ولايت فقيه را به بحث كشيده، و اختيارات گستردهاىبراى فقيه جامع شرايط قائل بودند (چنان كه بعدا خاطر نشان مىشود) ولى آن چه در اين جا لازم به يادآورى است اين كه آن كس كه در طولتاريخ غيبت، پرچم ولايت فقيه را برافراشت، و در اين راستا سنگ تمامگذاشت و رنجها كشيدو مبارزات سخت همراه يارانى عالم و استوار نمودو آن را در كشور پهناور در ايران تثبيت كرد و صداى آن را به همهجهانيان رسانيد، حضرت امام خمينى قدس سره بود. آن چه را كهفقهاى اسلام در طول دوران غيبت تاكنون در محور ولايت فقيه، بحثكردند در جلسات درس و در كتابها بود، و گاهى از اندكى از شعاعولايت فقيه استفاده اجرايى مىكردند، ولى توانايى آنها در حدى بودكه مساله ولايت فقيه را به عنوان يك مساله جنبى مطرح كنند، اماامام آن كسى بود كه اين مساله را تمام عيار به صحنه آورد، و درپرتو آن، رژيم 2500 ساله شاهنشاهى را در ايران سرنگون نمود، وسلطه بيگانگان را از بين برد، چه بهتر كه در اين راستا نظر شما رابه فرازى از بيانات آيهالله جوادى آملى جلب كنيم: «امام امتآمد، اولا، مساله ولايت فقيه را به دنبال امامت قرار داد.
ثانيا، امامت و ولايت را در جاى خود به نام علم كلام نشاند. ثالثا، ايندرختبرومند امامت و ولايت را شكوفا كرد. رابعا، آن را بر سراسرابواب فقه سايه افكن نمود، آن گاه چنان نتيجه گرفت، ديگرانمىگفتند:
ولايت فقيه هست، اما همه شرايطش را حصولى مىدانستند.
كسى كه ولايت را هم چون امامت مىداند مىگويد: شرايط اعمال ولايت دوبخش است: بخش حصولى و بخش تحصيلى. بخش مهم آن تحصيلى است كه بايدشرايط آن را تحصيل كرد. امام خمينى رابطه بين مرجع و مقلد رارابطه امام و امت قرار داد. اين مقطع و تحول سوم به دست توانمندامام امتحاصل شد. توضيح اين كه: اگر آيت الله العظمى وحيدبهبهانى قدسسره توانست رابطه فقيه و مردم را كه رابطه بين محدثو مستمع بود بيرون آورد و به حد رابطه بين مرجع تقليد و مقلد اودرآورد، ولى امام امت انقلاب فرهنگى و فقهى نمود و رابطه فقيه ومردم را رابطه امام و امت كرد، نه تنها رابطه بين مرجع و مقلد، ونه تنها رابطه بين مفتى و مستفتى، بلكه رابطه، رابطه بين امام وامت است. براى اين كه كار عملى بشود فرمود:
«اولا من ولى مسلمانان هستم. ثانيا ولى مسلمين جاى امام اصيل (معصوم عليه السلام) نشسته است. ثالثا، امام اصيل ثقل اصغر است (براساس حديث «انى تركت فيكم الثقلين». رابعا، ثقل اصغر فداىثقل اكبر مىشود. فرمود: وقتى كه ثقل اكبر در خطر باشد بايد قيامكرد، «ولو بلغ ما بلغ گرچه خطر به هر جا برسد.» يعنى من جانشينثقل اصغر (امام معصوم) هستم، معنى اصغر بودن اين است كه بايد خونبدهد تا اكبر زنده بماند.
امام امت اين شرايط حصولى را با شرايط تحصيلى كنار هم گذاشت، تلاشها نمود، تا اين شرايط را تحصيل كرد، آن گاه مردم دريافتند كهآنها امتند و او امام است. راه حضرت امام براى همه زنده است، هرگزاو از بين ما نرفته است… آن چه امروز بر عارفان منزلت و معتقدانراه امام لازم است، اين است كه از اصلى كه او حركتخويش را بر آنبنياد نهاد، حمايت و حراست كنند.»
پرسمان