وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

تاثیر موسیقی بر روح و روان انسان

«موسيقى، عقل را به خواب مى‏برد». يعنى: او را از محاسبات، واقعيّات و اقداماتِ متناسب، باز مى‏دارد و «مشغوليت» به موسيقى عاملِ غفلت است و قرآن كريم از «مشغول‏شدن‏هاى اين چنينى» به «لَهْو» تعبير مى‏كند.

0

تاثیر موسیقی بر روح و روان انسان

فهرست این نوشتار:

 

آثار روحى و روانى موسيقى چيست؟ لطفا علل را نيز بيان فرماييد باتشكر.

درباره گرايش به آهنگ هاى دلنشين مى توان گفت: چنين گرايشى طبيعى است و نياز پاسخگويى را مى طلبد. اما بايد دانست چگونگى پاسخگويى به غرايز ابتدايى و نيازهاى درونى تا ميزانى مشترك ميان تمامى اقوام و فرهنگ ها و پيروان اديان است. مانند آن كه استفاده از «آب» براى رفع تشنگى نزد همگان مشترك است. تفاوت از آنجا آغاز مى شود كه براى رفع اين نياز درونى و مشترك، نوشيدنى هاى متنوع پيشنهاد مى شود. اينجاست كه نظريه هاى انسان شناختى و فاكتورهاى اقتصادى، سياسى، فرهنگى رخ مى نمايد و كنش ها و واكنش ها بروز مى كند.

پيچيدگى ها و ابهام ها آنگاه فزونى مى يابد كه در عصر ارتباطات و دهكده جهانى، تنوع پاسخگويى به نيازها بسيار فراوان مى شود و پاسخگويى به نياز اصيل و طبيعى بدون عوارض جانبى و ضررشان، كارى بس دشوار مى باشد و تلاش همگانى را براى انتخاب صحيح و يا پيدا كردن جايگزين مى طلبد. جهت شفاف سازى درباره خصوص موسيقى متذكر مى شويم: موسيقى به طور كلى داراى دو نوع است:

1- موسيقى غنائى: هرگونه آهنگى است كه به لحاظ شكل يا محتوا موجب تحريك شهوت و متناسب با مجالس گناه است. اين گونه موسيقى، گاهى آرامش تخديرگونه براى اعصاب دارد و گاهى هيجانات ناهنجار براى روان در پى دارد.

2- موسيقى غيرغنايى: شامل صداهاى موزون طبيعت، مارش نظامى، صوت قرآنى، آواز حدى (براى تحريك حيوانات و دام) مى شود. اين نوع موسيقى ميتواند پاسخگوى گرايش طبيعى انسان به زيبايى هاى سمفونى و موزون باشد و با اجراهاى متنوع مى تواند جايگزين موسيقى غنايى باشد.

با توجه به آنچه گفته شد بررسى متون دينى و آراء عالمان دين نشان مى‏دهد كه موسيقى از نظر اسلام در چند صورت حرام مى‏باشد:

1) موسيقى مطرب يعنى آهنگ‏هايى كه موجب (تحريكات غيرارادى در شنونده شود) و انسان را از ياد خدا غافل مى‏سازد. منظور از محرك بودن نيز نوعى و شأنى است يعنى، به طور معمول چنين اثرى را دارا باشد نه فقط نسبت به شخص خاص.

2) موسيقى همراه با مضامين لهوى كه به گونه‏اى موجب فساد اخلاق و انحراف اذهان است مانند ترانه‏هاى عاشقانه و اشعارى كه در وصف زن، شراب و غيره است و از همين قسم است اشعارى كه به هر نحو موجب ترويج باطل و مخالفت با حق باشد مانند توهين به مقدسات و يا در جهت تاييد كفر و شرك و نظامهاى فاسد و سردمداران آن باشد.

3) موسيقى در مجلس گناه و لهوولعب مانند آهنگهايى كه در حال رقص يا نوشيدن شراب و غيره نواخته مى‏شوند.

در هر صورت معيار در حرمت موسيقى مناسب بودن آن با مجالس لهو و داشتن مضامين فساد انگيز و اغوا كننده و طرب انگيز است و فرق نمى‏كند كه از صدا و سيما باشد يا غير آن. ايرانى باشد و يا غيرايرانى. همين طور فرقى بين رفع خستگى و غير آن و براى خود يا ديگران در اين حكم نيست و ملاك در تحريك شدن نوع مردم است نه شخص انسان.

لازم به ذكر است تشخيص حرام بودن موسيقى از شبهات مفهوميه است لذا تا اطمينان به حرمت آن پيدا نشده اصل برائت و عدم حرمت جارى است به ويژه درباره موسيقى هاى پخش شده از صدا و سيما حكم به حرمت مشكل است، لذا گوش كردن به موسيقى هاى صدا و سيما تا اطمينان به حرمت پيدا نشده باشد اشكال ندارد.

نكته دوم آنچه كه حرام است استماع، يعنى گوش دادن اختيارى به موسيقى و پيگيرى است، ولى شنيدن غيراختيارى و رهگذرى اشكال ندارد.

براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر. ك:

1- تفسير نمونه، ج 17، ص 19، ص 13، 24، 25 و 2

26- مضرات موسيقى، سيد احمد خاتمى، نشر قرآن قم

در باره ديدگاه فقها و تريبون‏هاى مذهبى نسبت به تأثيرات منفى و زيان بار موسيقى توجه شما را به مطالب زير جلب مى كنيم:

«تأثيرات موسيقى بر عقل»

1 كاستى تعادل و جديت شأن و ويژگى عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعنى با حفظِ استوارى و پختگى‏اش بتواند از چاشنى‏هاى لذت و سرور، نشاط و تلاش بهره‏مند باشد اما در اين ميان، موسيقى آن چنان يكه‏تاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس مى شود كه آدمى دچار حالتِ «طَرب» مى‏شود.

«طَرب» تأثيرى است فوق ‏العاده با محوريت موسيقى. اين «تأثير فوق‏العاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مى‏شود. و اين پيشامد، باعث مى‏شود كه عقل از محاسبات جدّى، دقيق و واقع‏بينانه به دور بيفتد.

جوانى كه موسيقى‏گرا و «طَرب‏خواه» است: براى زدودنِ افسردگى ‏اش، دُكمه دستگاه را حركت مى‏دهد تا يكى ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود افسردگى مشاهده كند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مى‏كند تا با يافتِ آن علت‏ها، عوامل خوشىِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد.

جوانِ موسيقى‏گرا، براى تحريك و برانگيختن احساس، به درمان‏هاى مجازى و آنى روى مى‏آورد.

اين چنين كسى كه خواسته‏اش را در «موسيقى» مى‏بيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به اراده‏اش اين زحمت را نمى‏دهد تا ببيند و بفهمد كه كجاى زندگى را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگى مقابل راهش است. آيا دوستِ ناباب او را به افسردگى كشانده؟ يا سستى در انجامِ وظايفِ دينى و الهى او را به افسردگى كشانيده؟

پس «موسيقى، عقل را به خواب مى‏برد» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براى فهم حقائق بايد چشم گشود نه اينكه چشم‏ها را بست.

موسيقى عقل را به خواب مى‏برد: يعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مى‏شود كه كم‏كم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمان‏ها مى‏شود.

شما دردى داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط ممكن است. ولى وقتى مى‏بينى صداى موسيقى آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مى‏بينى و ديگر هيچ اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مى‏كند و شما بيشتر به آن صدا رو مى‏آوريد… و اين روند تا آنجا ادامه مى‏يابد كه از آهنگ‏هاى معمولى به تند و غربى و شرقى‏اش رو مى‏كنى.

افلاطون مى‏گويد: «وقتى ريتمِ موسيقى تغيير مى‏كند، اساس قوانين جامعه نيز با آن متحوّل مى‏شود». چرا؟ چون اين ديگر عقل نيست كه حاكميت دارد. بلكه موسيقى و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشيه مى‏راند و عقل نيز اساسِ جامعه است. و اين عقل است كه دين را مى‏شناسد و ما را نسبت به آن ترغيب مى‏كند. به راستى چگونه ما مى‏خواهيم با موسيقى، دين را بشناسيم و بفهميم؟ و با آن زندگى كنيم؟

جان كلام اينكه: «موسيقى، عقل را به خواب مى‏برد». يعنى: او را از محاسبات، واقعيّات و اقداماتِ متناسب، باز مى‏دارد و «مشغوليت» به موسيقى عاملِ غفلت است و قرآن كريم از «مشغول‏شدن‏هاى اين چنينى» به «لَهْو» تعبير مى‏كند. لهو چيست؟ اين واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب مى‏باشد و فرهنگ‏نويسان درباره‏اش اين چنين توضيح داده‏اند: لهو، آن است كه چيزى آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نمايد كه باعثِ غفلت و بازماندن از كارهاى مهم‏تر شود. قرآن كه مى‏فرمايد: «لاتلهِكُم اَموالُكم و لاولادكم» اموال و اولادتان شما را از ياد خدا مشغول و غافل نكند.

اينك ببينيد كه چگونه قرآن كريم، ضمن آنكه ما را از موسيقى باز مى‏دارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بيان مى‏فرمايد: «و من الناسِ من يشْتَرى لَهو الحديث لِيُضِلّ عنْ سبيل‏الله (1)» عده‏اى از مردم از آن چه لهو است استقبال كرده و نسبت به آن گرايش دارند اينان ندانسته خود و ديگران را به بى‏راهه، گمراهى و اشتباه مى‏اندازند اين نوعى بازى گرفتنِ دين است. و بدانيد كه سرنوشتى عذاب‏آور و خواركننده در انتظارشان است.

آن گاه حضرت امام صادق‏ عليه السلام فرمودند: «غنا مصداقى است از آن چه موجب مشغوليت و بازماندن از ياد خدا مى‏شود. (2)

موسيقى با تأثيراتى كه در اَبعادِ شادى ‏آفرينى، خيال‏آفرينى و تحريك‏آفرينى دارد، آن چنان به تقويت احساس مى‏پردازد كه عقل را- هر چند به طور موقت- ضعيف مى‏كند.

كار عقل اين است كه تناسبات را كشف كرده و هر چيز بى‏تناسب را كنار بزند اما در اين وضعيّت كه آدمى دل سپرده‏ى احساسات و اثراتِ ناشى از موسيقى گردد، جنبه‏هاى احساسى بودن چندان قوى مى‏گردد كه به سختى مى‏تواند در درياىِ احساسات وارد شد، امّا خيس از آب نگردد. اينجاست كه آدمى وقتى مى‏خواهد چيزى را ارزيابى كند، چون آلوده به شناخت‏هاى احساسى موسيقيايى شده، در اين ارزيابى موفق نخواهد بود. شايد بتوان با مثالى اين حالت را ملموس‏تر نمود. بسيار مشاهده كرده‏ايم كه راننده‏اى جوان سوار بر ماشين مدل بالا شده و با سرعتِ زياد مشغولِ راندن ماشين است. چندان كه با اين سرعت مافوق صوتش مى‏خواهد بيرون از فضاى عالم مادى دنيا پرواز كند. وقتى دقّت بيشترى مى‏كنيم درمى‏يابيم او به مفهوم دقيق كلمه مشغولِ «دل سپردن به نوار موسيقى» است. آن هم آهنگى با ريتم هيجان‏آفرين و تحريك‏زا. هر آن گاه كه نوار ترانه و موسيقى‏اش، تندتر مى‏گردد او بر تندى سرعتش مى‏افزايد، امّا در اين موقيعت او در رانندگى اش مطابقِ استانداردهاى رانندگى و ضوابط عقلى نمى‏راند. او را مى‏بينى كه تابعِ همان احساسِ موقعِ شنيدن آهنگ است. و اين احساس، باعث شده تا از تشخيص انسان در حالِ تعادل فاصله بگيرد. او ديگر فقط يك چيز را خوب تشخيص مى‏دهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اينك شما در اطراف همين مثال تفكّر و توجّه بيشترى بنمائيد تا ابعادى ديگر برايتان روشن شود.

وقتى عقل ملاكِ تشخيص (تصوّر و عمل) باشد، كردار نيز بسيار متين و حساب شده خواهد بود. مگر نه اينكه سبُكى و سستى در عقل، موجب سبكى و سستى در عمل نيز مى‏گردد؟ پس وقتى مى‏بينيد كه شخصى با شنيدن آهنگ به رفتارهاى سبك دست مى‏زند، معلوم مى‏شود كه عقلش دچارِ خفّت و سبكى گرديده و اين احساس است كه بر وى حكم مى‏راند. (3 (

بر اساسِ نظريه كارشناسى «فارابى» كاملترين نوع موسيقى، آن است كه نشاط آور، خيال‏آفرين و هيجان‏ساز باشد (4 (

در هنگام تحليل و استدلال، آن چه بيشتر محور گفت و گوها قرار مى گيرد نشاط آورى موسيقى است اما درباره خيالپردازى و هيجان سازى موسيقى سخنى به ميان آورده نمى شود در حالى كه اين دو پيامد نابهنجار موجب تضعيف عقل انسان است و آثار زيانبار دارد.

در قرآن كريم، توصيه شده كه «واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور (5)» «اى مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهيزيد» حضرت امام صادق‏عليه السلام پس از آنكه اين آيه را تلاوت فرمودند، بيان داشتند: يكى از مصاديقِ «گفتارِ بى‏واقعيت ولى حق‏نما»، همين «غنا» ست. (6 (در اين روايت و آيه خوب دقت كنيد. چه اينكه نه «خيال» را ماندگارى است نه «احساساتِ برانگيخته از موسيقى» و نه «لذّت‏هاى زودفرجامش» فرصتِ پائيدن و ماندن دارد.

چكيده و نتيجه گفتار اوّل (تأثيرات موسيقى بر عقل: (از مجموع گفتگوهاى پيشين به اين نتايج رسيديم:

1 قانون زيربنايى و غير قابل انكار آن است كه «عقل هر آن چيزى را تقويت كند كه عقل را تقويت مى‏كند».

2 كار عقل آن است كه «عِقال» باشد. يعنى: «قلعه» براى حفظِ جسم و روحِ آدمى و «پايبند» براى بستن پاى هوى و هوس و تمايلات و شهوات.

3 از اين رو چنان چه چيزى (مثلِ موسيقى) نه در استحكامِ آن قلعه نقش داشته و نه در تقويتِ آن بند پاى هوى و شيطان و شيطنت‏ها تأثيرى به سزا ديگر نمى‏توان آن را «عقلايى» دانست..

«تأثيرات موسيقى بر احساس»:

شايد بارها شنيده‏ايد كه مى‏گويند: «موسيقى يعنى سكوتِ آهنگين آن گاه كه [سه تار] در دستانِ نوازنده قرار مى‏گيرد و ارتعاشاتِ صوتى منظم و موزيكاليش در هوا موج مى‏افكند، روحِ آدمى لحظه‏هاى سكوتِ طبيعت برايش تداعى مى‏شود. در اين اوقات است كه آرامش، در سلول سلول جسم و جان نفوذ مى‏كند و نياز روحى انسان در كوتاه‏ترين مدّت و با كمترين هزينه پاسخ داده مى‏شود. با تدبر در اين گفته مى‏بينيد كه انس با موسيقى را با حس زيبايى‏خواهِ انسان گره مى‏زنند. يعنى همچنان كه ما نمى‏توانيم هر لحظه كه بخواهيم در باغ قدم بزنيم، اما با ايجاد فضاى سبز مصنوعى (باغچه، گلدان و پانسيون) آن خواسته را بر آورده مى‏سازيم، به همين ترتيب نيز سكوتِ طبيعت را با آهنگ خاطره‏آفرين موسيقى در محيط كوچكمان بازسازى مى‏كنيم.

شايد بيانات گفته شده، مغز و ماهيت حرفِ موسيقى‏خواهان طبيعت‏گرا باشد. اما اين گفته‏ها را نيز جدى نگيريد. نقدِ سخنان ياد شده را با دقّت مطالعه كنيد:

وقتى شما بينِ «فضاى سبز وسيع مثلِ باغستان» و «فضاىِ سبز كوچك مثل باغچه و پانسيون» مقايسه مى‏كنيد، چند چيز را مى‏يابيد كه مى‏توانند «وجه شباهت و تناسب جهت برقرارى مقايسه» بين اين دو مكان باشند. اما همين موارد يا مواردى از اين قبيل نه تنها در دو عنوانِ «طبيعت و محيط زيست سالم» با «موسيقى» وجود ندارد، بلكه گاه عكس اين حالات مشاهده مى‏شود. از اين روست كه مى‏گوييم مقايسه بين موسيقى و فضاى طبيعت بِكر، مقايسه‏اى است بى‏ربط و همراه با فرسنگ‏ها فرق و فاصله:

– عناصر به كار رفته در فضاى سبز وسيع همان عناصر به كار گرفته شده در فضاى گل خانه است. امّا عناصر به كار رفته در محيط طبيعت با عناصرِ استفاده شده در موسيقى و فضاى مصنوعى آن تفاوت دارد. ازاين‏رو، آهنگ طبيعت، شما را به تفكّر پيرامونِ ذاتِ آن آهنگ كه پيامِ فطرت است سوق مى‏دهد، ولى امواجِ موسيقى شما را- ناخودآگاه- به تفكّر در مورد آن چيزى كه مقصودِ خواننده يا نوازنده است وامى‏دارد.

يكى از خوانندگانِ موسيقى پاپ مى‏گويد: «موسيقى، زبانِ زبان هاست» و هيچ ابزارى براى انتقالِ خواسته‏ها و افكارِ پيدا و ناپيدا بهتر از موسيقى نيست. چون در آن واحد سه كار انجام مى‏دهد: لذّت‏آفرينى، هيجان‏افكنى، خيال‏سازى. و اين سه پلى است براى آن چه در فكر و روح و خيالِ نوازنده يا خواننده مى‏گذرد. يك پژوهشگر موسيقى مى‏گويد: «به وسيله موسيقى، معيارهاى شنوندگان تغيير داده مى‏شود و آنها را با تربيت والدينشان بيگانه مى‏كند. (7 (

نمونه كاملاً مستندِ اين گفتار همان چيزى است كه در موسيقى «راك» «پاپ» و «هوى‏متال» القاء مى‏شود. اين موسيقى‏ها كه عمدتاً توسط گروه‏هايى شيطان‏پرست تهيه و توزيع مى‏گردد اين مفاهيم تكرار مى‏شود: «به جهنّم خوش آمديد، سرودى از جهنّم، شهروند جهنّم، به مِن شيطان گوش بده، شيطان خداوندِ ماست، ما با تمامِ ارواح شرير تسخير شده‏ايم. (8)

تفاوتِ ديگرى كه بين لذّت بردن از فضاى سبز وسيع و كوچكِ خانه‏اى با طبيعتِ واقعى و فضاى طبيعتِ‏نماى موسيقى وجود دارد آن است كه: براى لذت بردن از محيط طبيعت و چهچه پرندگان و موسيقى ذاتىِ طبيعت، نيازى به تلقين به احساس بردن و تلاش براى ايجاد حسّ لذّت‏بَرى نيست ولى آن گاه كه مى‏خواهيم از كنسرت موسيقى و صداى خواننده لذت برده و در نهايت به اوجِ اُنس با موسيقى رسيده (كه اثرش در هيجان انگيزى و خيال‏سازى برمَلا مى‏گردد) بايد خود دست به كار شده و درون و بُرون را براى لذّت بردن آماده كنيم. يعنى نوعى تلقينِ لذّت‏برى. (از خواننده محترم درخواست مى‏شود به اين قسمت توجّه بيشترى نمايد (اينجاست كه ما مى‏گوييم براى لذت بردن از موسيقى، بايد در حسّ زيبايى‏خواهى دست بُرد. دقيقاً مثل كسانى كه براى خنديدن به بعضى جملات بايد خود را به حالتِ خنده شبيه كند.

«تفاوت احساسات»

براى روشن شدنِ بيشتر اين قسمت كه در واقع، مهم‏ترين بخش بيانِ تفاوت ميانِ احساسِ برخاسته از موسيقى با احساسِ برخاسته از طبيعت است، با هم سخنانِ «موراى شافِر»، نويسنده، شاعر و آهنگساز كانادائى را مى‏خوانيم: «تقريباً هيچ صدايى در جهانِ مدرن نيست كه به طور مصنوعى ايجاد نشده باشد و در تملّك كسى نباشد، مثلِ موسيقى، بوق اتومبيل و سر و صداى كارگاه‏هاى ساختمانى… و اين صداهاى مصنوعى به تعبيرى برآيندِ خواست و اراده‏ى گروه‏هايى خاص‏اند كه مى‏خواهند اراده‏شان را اقشار ديگر جامعه تحمّل كنند… و در اين هجوم بى‏امانِ صدا و فرياد و بوق، مجالى براى انديشيدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقى نمى‏ماند.»

اينك خود قضاوت كنيد كه با اين وجود ديگر چه شباهتى ميان طبيعت و صداى مصنوعىِ موسيقى وجود خواهد داشت تا در نتيجه موسيقى، پلى باشد ميانِ انسان و طبيعت؟ در ادامه گفته‏هاى وى آمده: «… از آن زمان كه انسان دشت‏هاى وسيع و پهناور را به سوى كلان‏شهرهاى پرجمعيت ترك گفت و از آن هنگام كه صداى زنگ ساعت جاى آواز خروس و صداى باد و باران را گرفت و صداى كارخانه جاىِ صداى آواز پرندگان را اشغال كرده و ما به جاى تسليم شدن به چرت‏زدن‏هاى طبيعى با ضرب آهنگِ شتابناكِ زندگى شهرى خو كرديم، تمدّنى بنا نهاده شد كه در آن فاصله بسيار كم انسان‏ها با يكديگر خطر بروز اختلاف‏ها را افزايش داده است».

اين آهنگساز و شاعر و نويسنده، در ادامه سخنانش به پوچى و دور از واقعيتِ پاك بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبيعت، مى‏پردازد و مى‏گويد: «آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بى‏هياهو كه در آن جماعت گردآمده لحظاتى زيبا را با هم سپرى كنند، بى‏آنكه براى بيان احساساتِ خود به شيوه‏هاى منحط يا ويرانگر متوسل شوند».

دقت كنيد و ببينيد كه: چرا آنها كه مى‏گويند «موسيقى روح را پالايش مى‏كند» و «موسيقى يك ضرورت است» و «موسيقى رازگويى و نيايش انسانِ خاكى با خداست» آن قدر كه با «تار» و «سه تار» انس دارند، آيا با قرآن و مناجات و طبيعت مأنوس هستند؟ چرا از خدا سؤال نمى‏كنند كه براى نزديكى و رسيدن به تو (عرفان) از چه راهى بياييم؟ و آيا اساساً خدا اين حق را ندارد كه بگويد از چه راهى مى‏توانيد به من نزديك شويد؟ چرا به خدا، عملاً اين حق را نمى‏دهند كه به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسيقى را عرفانى و آرامش‏آور نداند؟ بلى، ما منكر نيستيم كه موسيقى آن چنان دل و روح را مى‏لرزاند كه اشك جارى مى‏شود. ولى بحث اينجاست كه اين حالت، چقدر مورد تأئيد خداست؟ چرا مى‏خواهيم «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقيقى و معنادار» حساب كنيد؟

در ادامه گفته‏هاى آهنگساز و شاعرِ كانادايى به اين موضوع پرداخته شده: «… توجه به آن چه هنگامِ اجراى كنسرت‏هاى موسيقى كلاسيك در غرب مى‏گذرد، خالى از فايده نيست. آن چه در اين كنسرت‏ها بسيار تعجب‏برانگيز است، جماعت شنونده‏اى‏اند كه حاضرند نفس را در سينه حبس كرده و به اصواتى كه هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شايد اين نهايتِ موفقيت در اجراى يك قطعه موسيقى باشد. اما بايد يادآور شد كه چنين سكوتى بيشتر از عادت ناشى مى‏شود تا از قدرتِ زيبايى».

جهتِ شناخت و فهم فزون‏تر اين كلام، به ادامه گفته‏هاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر كانادايى) توجه فرمائيد، شافِر پس از آنكه تأثير عادت و تلقين در توجّه به موسيقى را علّتِ نهفته در رازِ گوش‏سپارى شنوندگانِ كنسرت‏ها مى‏داند، اضافه مى‏كند كه: «من بارها از خود پرسيده‏ام آيا ممكن نيست كه شبيه چنين مراسمى را در موقعيت‏هاى ديگرى مثلاً گوش سپارى مشترك به آواز پرندگان و يا جشن‏هاى تابستانى برپا كرد. (9)

آرى اين است تنها گوشه‏اى از معناى اين سخن ما كه: «موسيقى‏گرايى نوعى تحريف و تغييرسازى است در حسّ زيبايى‏خواهى و ايجاد دگرگونى در ذائقه روحى و روانى بشر». به راستى چرا همان لذّتى را كه مى‏خواهيم با شنيدن صداى مصنوعى موسيقى به دست آوريم با دل سپردن به طبيعت و نواى فطرت تحصيل نمى‏كنيم؟ در روزگار ما نه تنها رابطه انسان با انسان بسيار تيره است، بلكه رابطه انسان و طبيعت نيز نگران‏آور است.

اُنس با طبيعت يكى از خصايص انسانى است و زمانى كه خصايص انسانى نابود گردد، حيات انسانى هم به دنبال آن از بين مى‏رود. اگر حسّ زيبايى‏خواهى و آسوده‏طلبى جوان را به موسيقى و طربناكى سوق مى‏دهد، پس چرا همين حسّ او را به محيط، طبيعت، زمزمه چشمه‏هاى كوهسار متمايل نمى‏كند؟ و يا چرا او را به اين شدّت سمت و سو نمى‏دهد؟

كدام مفهوم موزيكالى پرمعناتر از حقيقتى است كه در طبيعت و ساير زيبائى‏هاى فطرى نهفته؟

تأثير موسيقى بر سيستم اعصاب

متخصصان علم «فيزيولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسيم كرده‏اند:

1 سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مركزى عصبى و نخاع، نيمكره‏هاى مغز، اَعصاب محيطى.

2 سلسله اعصاب نباتى: شامل سيستم سمپاتيك و پاراسمپاتيك.

وقتى كه از خارج تحريكاتى بر روى اَعصاب شروع مى‏شود اعصاب سمپاتيك و يا پاراسمپاتيك به ميزان تحريكات خارجى وارده تعادل از دست مى‏دهند. بديهى است هر اندازه بين اين دو سيستم عصبى، فاصله‏ها بيشتر شود به همان اندازه نيز نگرانى‏هاى روانى و اغتشاشات فزون‏تر مى‏گردد.

و از جمله علل و عوامل تحريكاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسيقى است. موسيقى وقتى كه با آهنگ‏هاى نشاط انگيز يا نوارهاى حزن‏آور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجيب و غريب سمفونيك اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را كه بايستى بين دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مى‏زند و در نتيجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مايعات بدن مثل خون و…). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارى‏ها و امراضى نزديك مى‏سازد كه طب جديد با تمامِ پيشرفت‏هايش نمى‏تواند آسيب‏هاى پيش آمده را درمان كند. مثل اغتشاشاتِ فكرى، اَمراض روانى (افسردگى‏ها و حتى بى‏خيالى‏ها)، سكته‏هاى قلبى و مغزى. (10 (

پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه كلمبيا ثابت كرده كه: بهترين و دل‏كش‏ترين نوارهاى موسيقى شوم‏ترين آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مى‏گذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد اين تأثير مخرب، شديدتر مى‏شود.

توجه دقيق به بيوگرافى مشاهير موسيقى جهان نشان مى‏دهد كه در دوران عمر به تدريج دچار ناراحتى‏هاى روحى گرديده‏اند و عده‏اى نيز مبتلا به بيمارى شده‏اند. چنان كه هنگام نواختن موسيقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سكته ناگهانى شده‏اند. (11 (

از آن چه گفته شد، چنين به دست مى‏آيد كه هر نوع موسيقى، به ويژه آهنگ‏هاى احساسى برانگيزش، تحريكاتى در اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» به وجود مى‏آورد كه در نتيجه، تعادلِ اين اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مى‏گردد. آن چه مهم است اينكه ضعف اعصاب نيز، خود امراضِ ديگرى از قبيل: اختلالِ حواس، پريشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگينى گوش)، نابينايى، سل و… به وجود مى‏آورد. البته تصور نكنيد كه مشكل در همين چند مورد اختلال ياد شده خلاصه مى‏گردد.

دكتر «الكسيس كارل»، زيست شناس و فيزيولوژيست فرانسوى مى‏نويسد: «كاهش عمومىِ هوش و نيروى عقل، از تأثير الكل و سرانجام از بى‏نظمى در عادت ناشى مى‏شود و بدون ترديد سينما و راديو در اين بحران فكرى سهيم‏اند».

موسيقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلكه در نوازندگان نيز تأثيرات خطرناكى داشته است. اخبار و گزارشات زير تنها گوشه‏اى از واقعيت است:

* در ايالتِ «لتيل راك» آمريكا، جوانى كه پيانو ياد مى‏گرفت، نغمات موسيقى چنان در روح آن جوان هيجان ايجاد كرد كه بدون دليل از جاى برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاى درآورد (12) «باخ» موسيقى‏دانِ اطريشى، به اختلال حواس و كورى گرفتار شد. «فردريك هندل»، موسيقى‏دان آلمانى» و «ماريا آلنا» خواننده ايتاليايى و «موريس راول» نوازنده فرانسوى، هر سه به نابينايى مبتلا شدند. «موزارت» و «شوين» (دو موسيقى‏دان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گرديدند. «مشوبرت»، «واكتر»، «دوكونيسى» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبى، پريشان فكرى و كشمكش‏هاى روحى مبتلا گرديدند. «شومان» و «دووراك» گرفتار ضعف اعصاب شديد و سرانجام ديوانگى شدند. «بتهون» در سى سالگى كاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، ديوانه گرديد.

موسيقى، گذشته از ركود فكرى، رفته رفته انسان را در كارها سُست و تنبل، بى‏اراده و لااُبالى مى‏سازد، تا جائى كه گاهى كارهاى ضرورى از انسان فوت مى‏شود و سرمايه جوانى، عمر و نيروى فعاليت خود را به رايگان از دست مى‏دهد.

«الكسيس كارل» دانشمند معروف در كتاب «راه و رسم زندگى» چنين مى‏نويسد: «راديو و سينما و ورزش‏هاى نامناسب، روحيه فرزندان را فلج مى‏كند»

تجربه نيز ثابت كرده كه اشخاصى كه زياد سرگرم به موسيقى هستند، اغلب افرادى بى‏اراده و مسامحه‏كار و در مقام تعقّل و تفكّر راكد و ضعيف‏اند.

تأثير موسيقى بر اخلاق و عرفان‏

انسان، در مسير «انسان‏شدنش» و رسيدن به فراز ابرهاى «عرفان» به «شتاب» نياز دارد. چه اگر تا جوانى باقى است و او كارى، «كارستان» نكند ديگر در كهنسالى دروگر خرمنِ «افسوس» خواهد بود. او مى‏بيند كه پله پله صعودش از زندگى ساده به مدرنيته، جز تحيرآفرينى تأثير ديگرى نداشته و اينجاست كه سعى دارد از پيشرفت صنعتى به نفعُ خود بهره گيرد دست انداختن‏هاى متعددش به دامنِ ابزارهاى قديم و جديد نشانى است از شور و شوقش به آن پيشرفت پيشرفتى به سبكِ نوين و روزآمد

در اين گير و دار، گوشش به آن چيزى بدهكار است كه چشم‏اش را خيره و عقلش را شيفته كرده… «ديده‏ى چشم»، شاهدِ تأثيرات عميق و فورى‏اى است كه از آهنگ برمى‏خيزد. بر دل مى‏نشيند و در قلب شور و هيجان برپا مى‏كند تا آنجا كه اين ارتعاشات، ابرهاى احساسى را به تكاپو انداخته و انتظار دارد كه پس از اين، آسمان چشمش، رنگين‏كمانِ «عرفان» و گرمىِ خورشيد «لقاء» و درخشش محفل «انس و حضور» را نمايشگرى كند.

او در طلب است كه از ارتعاشاتِ آهنگ و موسيقى و نواى خوانندگى، تحولى بسازد و بسوزد. ولى ديوارى بين «او» و «آن‏چه در طلب‏اش است» خودنمايى و مانع‏سازى مى‏كند. مانعِ ترديدافكنى درباره‏ى «فقدان صلاحيت موسيقى براى سير عرفانى» برايش علامت سؤال است.

«فارابى» كه خود يكى از فيلسوفان و موسيقى‏شناسانِ نامى است مى‏گويد: «… روشن شد كه موسيقى بر سه نوع تقسيم مى‏شود:

يكم. موسيقى نشاطانگيز: در ما احساسِ خوش‏آيندى پديدار مى‏سازد. هنگام استراحت و براى رفع خستگى به كار گرفته مى‏شود.

دوم. موسيقى احساس‏انگيز: عواطف ما را بيدار مى‏سازد، و هنگامى به كار برده مى‏شود كه بخواهند شخصى را وادار به افعالى سازند كه تحت تأثير ميل خاصّى انجام مى‏دهد و يا حالت روحىِ خاصى را تحت ميل خاصى در او ايجاد كنند.

سوم. موسيقى خيال‏انگيز: قوه‏ى تصور ما را تحريك مى‏كند، به ويژه اگر همراه با گفتارهاى خطابى و منظوم باشد.

موسيقى طبيعى نزد انسان، آن است كه عموماً يكى از اين سه تأثير را ايجاد كند، چه براى تمام مردم و هميشه اوقات و چه براى برخى مردم در برخى اوقات (13).

آن‏چه از آيات و روايات به دست مى‏آيد، نسبت به هيچ يك از انواع موسيقى تشويق نشده و نمى‏توان شكل‏هاى گوناگونِ موسيقى‏هاى موسوم را «مستحب» دانست. يعنى: داراى ثواب و تشويق نيستند. بنابر اين: تعبير «موسيقى قابل قبول از ديدگاه فقه» به معناى اين است كه «فقه، كدام نوع از انواعِ موسيقى را حرام نمى‏داند» نه اينكه «فقه، كدام موسيقى را پذيرفته و ما را نسبت به گرايش به آن تشويق مى‏كند».

فقها و كارشناسان فقه، موسيقى غيرقابل قبول را «موسيقى غنائى» دانسته و موسيقى «بدون غنا» را حرام ندانسته‏اند.

غنا چيست؟ آيا هر صوت خوش و زيبائى غنا است؟ مسلماً چنين نيست زيرا آن‏چه در روايات اسلامى آمده و سيره‏ى مسلمين نيز آن را حكايت مى‏كند اين است كه قرآن و اذان و مانندِ آن را با صداى خوش و زيبا بخوانيد.

«غنا» آهنگ‏هايى است كه متناسب مجالس فسق و فجور و اهلِ گناه و فساد باشد.

به تعبير ديگر «غنا» به صدايى گفته مى‏شود كه قُواى شَهوانى را در انسان تحريك مى‏نمايد.

نكته ديگر اينكه «غنا»، مصاديق مشكوكى نيز دارد كه انسان به راستى نمى‏داند فلان صدا مناسب با مجالسِ گفته شده است يا نه؟ در اين صورت به چند شرط، شنيدن آن صدا حرام نيست:

1 داشتن آگاهى و شناختِ كافى از مفهوم عُرفى و فقهى غنا.

2 آن صدا نه تنها براى همان شنونده تحريك نداشته باشد بلكه براى ساير كسانى كه مى‏توانند شنونده‏اش باشند، تحريك‏زا نباشد.

3 نداشتن تحريك براى يك نفر شنونده يا تحريك ساير شنوندگان به اين خاطر نباشد كه آنها آن چنان با موسيقى‏هاى متنوع انس داشته‏اند كه ديگر اين آهنگ برايشان عادى شده باشد. (14)

پى نوشت ها:

پى نوشت ها:

(1)]

(1) 1) لقمان (31)، آيه 2

5) ر. ك: وسائل‏الشيعه، ج 12، ص 226 و 3

228) صديقين اصفهانى، محمدتقى، غنا، موضوعاً و حكماً، ص 4

18) حقيقت موسيقى غنايى، به نقل از انديشه‏هاى علمى فارابى درباره موسيقى، مهدى‏بركشلى، ص 5

205) حج (22)، آيه 6

30) وسائل الشيعه

7) ر. ك: صفى‏زاده، فاروق، موسيقى شيطانى در غرب.

8) همان.

9) روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه 10

5) ر. ك: تأثير موسيقى بر روان و اعصاب، صص 3، 6، 26 و 92 به بعد.

11) ر. ك: همان.

12) روزنامه اطلاعات، شماره 13

9622) هشت گفتار پيرامون حقيقت موسيقى غنايى (تلخيص و گزينش از كتاب انديشه‏هاى علمى فارابى درباره‏ى موسيقى، تأليف دكتر مهدى بركشلى)، ص 14

204) تفسير نمونه، ج 22، ص. 117 -پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.