وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آیه ولایت

0

آیه ولایت

 

جزء 6
سوره مائده، آيه 55

 

 

آيه ولايت

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»123؛ «ولى و سرپرست شما، تنها خدا و رسول اوست و كسانى كه ايمان آورده اند. همان ها كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع، زكات مى دهند»124.

پرسش 1 . آيا اين آيه در شأن حضرت على عليه السلام نازل شده است؟

پرسش 2 . معناى «ولىّ» در اين آيه چيست؟

پرسش 3 . چگونه اين آيه بر امامت و رهبرى حضرت على عليه السلام دلالت مى كند؟

پرسش 4 . اگر اين آيه در شأن حضرت على عليه السلام است، چرا به صورت جمع بيان شده است (الّذين، هُم)؟

بسيارى از مفسران و محدثان، شأن نزول اين آيه را درباره حضرت على عليه السلام مى دانند. فخر رازى، يكى از بزرگترين مفسرين و دانشمندان اهل سنت، در اين باره آورده است:

«ابوذر مى گويد: روزى نماز ظهر را با پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواندم كه سائلى در مسجد، تقاضاى كمك كرد. كسى چيزى به او نداد. سائل دست به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: خداوندا! گواه باش من در مسجد پيامبر تو، تقاضاى كمك كردم و كسى چيزى به من نداد. در اين هنگام، على عليه السلام كه نماز مى خواند و در حال ركوع بود، با آخرين انگشت دست راست خويش كه انگشترى گران بها در آن بود، به سائل اشاره كرد و او هم نزديك حضرت على عليه السلام آمد و انگشتر را از انگشت او بيرون آورد و رسول اكرم صلى الله عليه و آله شاهد اين موضوع بود.

در اين هنگام، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چشم خود را به سوى آسمان گشود و عرض كرد: «خداوندا! برادرم موسى از تو درخواست كرد و گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي. وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي. يَفْقَهُوا قَوْلِي. وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي. هارُونَ أَخِي. اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي. وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي»125؛ «پروردگارا! سينه ام را گشاده فرما؛ كار مرا برايم آسان گردان و گره از زبانم بگشاى؛ تا سخنم را بفهمند و براى من، برادرم هارون را كه از خاندان من است، وزيرم گردان؛ پشت مرا با او محكم ساز و او را در كار من، شريك گردان».

خدا در جواب موسى حاجتش را برآورده، به او فرمود: «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما»126؛ «به زودى بازويت را به سبب برادرت، محكم مى سازيم و قرار مى دهيم براى شما دو نفر برترى و تسلط را؛ پس دسترسى به شما، پيدا نخواهند كرد».

همانا من، محمد، پيامبر و برگزيده تو هستم. پروردگارا! سينه مرا نيز گشاده فرما و كارم را آسانى بخش و وزيرى از افراد خانواده من، براى من انتخاب فرما؛ على را براى اين كار قرار بده و به سبب او، پشت مرا محكم ساز.

ابوذر(رضى اللّه عنه) مى گويد: هنوز دعاى آن حضرت تمام نشده بود كه جبرئيل از جانب پروردگار نازل شد و عرض كرد: «اى محمد! بخوان اين آيه را: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»127.

اين داستان، در كتاب هاى مختلف با كمى تغيير، ذكر شده است؛ ولى اصل ماجرا كه كمك به يك سائل توسط على عليه السلام، در حال ركوع بود، در همه آنها مشترك است.128

پاسخ سؤال دوم و سوم:

مقتضاى واژه «انما» در لغت عرب، تخصيص است و به همين سبب، نمى توان ولايت را در اين آيه، به معناى ولايت در دين و يا محب معنا كرد؛ زيرا تمام مؤمنان در ولايت به اين معنا، مشترك هستند و اين موضوع، اختصاص به بعضى از آنان ندارد. براى توضيح اين مطلب، لازم است معانى «ولىّ» در لغت عرب روشن شود؛

معناى «ولىّ» در آيه
براى اين كلمه، معانى متعددى ذكر شده كه برخى عبارتند از:

الف) ناصر و ياور.129

ب) سرپرست و كسى كه امور ديگران را بر عهده دارد و امور آنها را اداره مى كند مثل ولى يتيم و ولى زن و ولى دم. خداوند، ولى است، يعنى متولى امور عالم و مخلوقات است.130

ج) تابع131.

د) دوست132.

معانى ديگرى نيز در بعضى كتاب ها براى اين كلمه ذكر شده، به گونه اى كه نويسنده كتاب «الوجوه والنظائر»، يازده معنا از قرآن براى اين كلمه نقل كرده است؛ مثل فرزند، قريب، رب و…133.

همان طور كه بيان شد، «ولى»، داراى معانى متعددى، مثل محب، ناصر و صاحب اختيار است و در نتيجه، بايد به قرائن رجوع كنيم؛ تا مقصود از «ولى»، روشن شود و معلوم شود كه آيا ادعاى شيعيان، مبنى بر انحصار معناى آن در آيه به «صاحب اختيار»، درست است يا خير؟

قرينه اى كه برخى مطرح كرده اند تا در اين آيه، «ولى» به معناى محب و ناصر باشد، وحدت سياق بين آيه ولايت و آيات قبل از آيه ولايت است؛ زيرا در آيه قبل آمده است:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»134 و گفته اند: از آن جا كه در آيه قبل، ولىّ به معناى محب يا ناصر است، در آيه ولايت نيز بايد به همان معناى محب يا ناصر باشد؛ تا وحدت سياق و وحدت موضوع آيات، محفوظ بماند؛ ولى همان طور كه از شأن نزول اين آيه آشكار مى شود.

در اين جا، وحدت سياق و يكپارچگى اين آيات، معلوم و ثابت نيست؛ زيرا صرف كنار هم بودن آيات، دليل بر نزول دفعى مجموعه اين آيات نيست؛ پس وحدت سياق در اين آيات، احراز نشده است؛ بلكه بر يك جا نازل نشدن اين آيات نيز دليل وجود دارد؛ زيرا روايات فراوانى از طريق اهل سنت و شيعه نقل شده كه شأن نزول آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا…» را داستان انفاق على بن ابيطالب عليه السلام بيان كرده اند و اين شأن نزول، نشان مى دهد كه آيه ولايت با آيات قبل و بعد از خودش، ارتباطى ندارد؛ بلكه موضوع مستقلى را بيان مى كند.
افزون بر اين، در آيات قبل و بعد از آيه ولايت، كلمه (اوليا) آمده كه جمع است؛ ولى در آيه ولايت، لفظ «ولى» آمده كه مفرد است و اين نشان مى دهد كه اين آيات با هم نازل نشده اند. بنابراين، وحدت سياق و نزول دفعى اين آيات، محرز نيست و نمى توان براى بيان معناى واژه «ولى» در آيه مورد بحث، به آن استناد كرد.

قرائن شيعه بر معناى «ولى» در آيه
1. كلمه «انما» در ابتداى آيه ولايت، براى حصر مطلق است و اين قرينه است بر اين كه مقصود از ولايت در اين آيه، بايد ولايت خاص باشد؛ نه عام و پيداست كه ولايت خاص، با معناى رهبرى و تصرف، سازگار است؛ نه محبت يا نصرت؛ زيرا دوست داشتن و يارى كردن، از نوع ولايت عام است كه خداوند در آيه «الْمُؤمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»135 آن را براى همه مؤمنان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز جزء آنان است، شمرده است؛ يعنى محبت يا نصرت، مخصوص افراد خاصى نيست و تمام مؤمنين را شامل مى شود؛ در حالى كه در آيه ولايت، اين ولايت، به صورت انحصارى مطرح مى شود.

بنابراين، «ولى» در آيه ولايت، بايد معنايى داشته باشد كه مخصوص خدا و پيامبر و گروه مخصوصى از مؤمنان باشد كه از معانى مطرح شده درباره «ولى»، معناى سرپرست و اولى به تصرف، با اين آيه، سازگار است.

2. در آيه ولايت، با ضمير «كم» به مؤمنين خطاب شده كه خداوند و رسول او و برخى مؤمنان خاص، «ولى» آنان هستند و اگر ولايت عام مقصود باشد، لازمه اش اين است كه خدا، رسول او و اين مؤمنان خاص، داخل در خطاب آيه نباشند؛ چون در اين فرض، وحدت «ولى» و «مولى عليه»، لازم مى آيد؛ در صورتى كه در اين آيه، اين دو، جدا از هم هستند.

«ولى» در «اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»، بيان شده است و «مولى عليه» در ضمير موجود در «وليكم»، مشخص شده است كه از هم جدا هستند و ظهورش در اين است كه رسول خدا و اين مؤمنان، همانند خداوند، در مخاطبان داخل نيستند و ولايت آنان، ولايت خاص است؛ نه ولايت متقابل به معناى محبت يا نصرت كه به حكم آيه «الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»، براى همه مؤمنان جعل شده است.

3. قرينه ديگر، ادامه آيه، يعنى «الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» است كه به كمك شأن نزول آيه، بر على عليه السلام منطبق مى شود؛ نه عموم مؤمنان و روشن است كه ولايت به معناى محبت يا نصرت، تنها براى يك نفر از مؤمنان جعل نشده، بلكه همه مؤمنان، بايد محب و ناصر يكديگر باشند. بنابراين، بايد مقصود از ولايت اين فرد، رهبرى و تصرف و صاحب اختيار بودن باشد.

در نتيجه، براى فهم معناى «ولى»، بايد از تعابير داخلى آيه ولايت به كمك شأن نزول، استفاده كرد و اين دو نشان مى دهند كه «ولى» در اين آيه، به معناى رهبر، سرپرست و متصرف است؛ نه محب يا ناصر136.

پاسخ سؤال چهارم:
همان طور كه در آيه شريفه ديده مى شود، موصول ها و ضميرهاى آيه، به صورت جمع آمده اند و بدين جهت، اين سؤال مطرح مى شود كه چگونه بر يك فرد، قابل تطبيق هستند. در اين باره بايد گفت: با توجه به شأن نزول هايى كه درباره اين آيه شريفه آمده است، شكى باقى نمى ماند كه اين آيه در مورد يك نفر، يعنى على عليه السلام است و استعمال صيغه جمع براى يك فرد، در ادبيات عرب، رايج است. در قرآن كريم نيز اين گونه استعمال، زياد است و براى آن علت ها و حكمت هاى متعددى ذكر شده است.

مثال هاى قرآنى اطلاق جمع بر يك فرد
علامه امينى(ره) در كتاب «الغدير» در پاسخ به اين شبهه، تعدادى از آيات قرآن كريم را كه به صورت جمع هستند، ولى شأن نزول آنها مربوط به يك نفر است، گردآورى كرده است و ما بخشى از عبارات علامه امينى را به صورت تلخيص مى آوريم137: «هرگاه حكمى به عنوان عموم صادر شود، طورى كه در يك جريان طبيعى قرار گيرد، تا ديگران را به آوردن نظيرش، تشويق يا از آوردن مشابه آن بازدارد، بليغ تر است و تأكيدش براى صدق قضيه كلى بر آن فرد، بيشتر مى باشد و براى آن، نظاير فراوانى در قرآن كريم وجود دارد كه ما چند نمونه از آن را ذكر مى كنيم:

1. «الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ»138؛ «آنها كه گفتند خدا فقير است و ما بى نياز».
گوينده اين سخن، «حيى ابن اخطب» است و عكرمه و سدى و مقاتل و محمدبن اسحاق گويند: او، «فنحاص بن عازوراؤ» بوده است.
خازن مى گويد: اين سخن را هر چند يك نفر يهودى گفته، ولى چون همه آنها به اين سخن راضى بودند، سخن، به همه آنها نسبت داده شده است.139

2. «وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤذُونَ النَّبِيَّ...»140؛ «پاره اى از آنها كسانى هستند كه پيامبر را آزار داده، مى گويند: او، گوش محض است».
اين آيه درباره مردى از منافقان نازل شده كه «جلاس بن سويد» يا «نبتل بن حارث» يا «عتاب بن قشير» است141.

3. «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً»142؛ «آنان كه اموال يتيمان را از روى ظلم مى خورند، تنها آتش در شكم خود كرده اند».
مقاتل بن حيان مى گويد: اين آيه درباره «مرثد بن زيد الغطفانى» نازل شده است.143

4. «لا يَنْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ»144؛ «خداوند شما را نهى نمى كند؛ درباره كسانى كه با شما نمى جنگند و شما را از خانه هايتان بيرون نمى كنند كه با آنان به نيكى رفتار كنيد».

اين آيه درباره «اسماء بنت ابى بكر» نازل شد؛ زيرا مادرش، قتيله بن عبدالعزى، با هدايايى، در حالى كه مشرك بود، در مدينه نزد او آمد. اسماء گفت: من هديه اى از تو نمى پذيرم و نبايد به خانه من وارد شوى؛ تا از رسول خدا صلى الله عليه و آله اجازه بگيرم. وقتى از پيامبر پرسيد، خداوند اين آيه را نازل كرد. پيغمبر دستور داد او را به منزلش راه بدهد و هديه اش را بپذيرد و از احترامى و نيكى نسبت به او، دريغ نكند.145
علامه امينى(ره) حدود بيست آيه را توضيح مى دهد كه در آنها اين گونه استعمال وجود دارد و در قرآن كريم نمونه هاى فراوانى از اين نوع استعمال وجود دارد و اين گونه استعمال، ممكن است اسرار متفاوتى داشته باشد كه در اين باره به سه مورد زير بسنده مى شود:

1. محمود زمخشرى كه از بزرگان اهل سنت است، چنين آورده است: «اين آيه در شأن على عليه السلام نازل شده است و سر اين كه لفظ جمع در آيه آمده، آن است كه مردم را به چنين فعلى، ترغيب كند و بيان فرمايد كه بر مؤمنان لازم است كه اين گونه فضيلت ها را كسب كنند و بر خير و احسان و دستگيرى از فقيران كوشا باشند؛ به طورى كه حتى به اندازه يك نماز، آن را تأخير نيندازند»146.

2. فضل بن حسن طبرسى مى نويسد: «نسبت دادن جمع به على عليه السلام، براى احترام و عظمت او بوده است؛ زيرا اهل لغت، لفظ جمع را به منظور تعظيم، به فرد نسبت مى دهند و اين مطلب در كلمات عرب، مشهور است»147.

3. شرف الدين موسوى در كتاب المراجعات در اين مورد آورده است: «اين حقيقت از ناحيه خداوند، براى عده زيادى از مردم، رحمت و مرحمت است؛ زيرا بدگويان على، دشمنان بنى هاشم و ساير منافقان و حاسدان و كسانى كه مى خواستند خود پيش بيفتند، طاقت آن را نداشتند كه اين واقعيت را با صيغه مفرد بشنوند؛ چون در اين صورت، جايى براى متشبه ساختن حقيقت و محلى براى به گمراهى انداختن وجود نداشت و در اين حال، به سبب مأيوس شدن آنها از خواسته خود، ممكن بود وضعى (تحريف) از ناحيه آنان به وجود آيد كه عواقب آن، موجب وحشت بر اسلام شود؛ لذا به صيغه جمع آورده شد؛ با اين كه براى مفرد بود؛ تا از اين وضع (تحريف)، پيش گيرى كند؛ سپس نصوص و تصريحات ديگرى پشت سر هم به عبارات مختلف و در مقامات متعدد، صادر گرديد؛ تا امر ولايت را بين آنان، تدريجا، پخش نمايد… اگر آيه با عبارت مخصوص و مفرد بود، هرگز حاضر به شنيدن آن نبودند؛ انگشتان در گوش مى گذاشتند و سخت با كبر و غرور، از آن روى مى پيچيدند»148.
در نتيجه، با توجه به اين كه اين گونه استعمال در زبان قرآن زياد است و دانشمندان اديب اهل سنت، مانند زمخشرى، هيچ اشكالى بر اين استعمال نگرفته اند، بلكه دلايل اين گونه استعمال قرآنى را بيان كرده اند، شبهه ذكر شده در اين مورد درست نيست.
يك نكته مهم:

بر فرض اين كه «ولىّ» در اين آيه به معناى دوستى و محبت باشد، آيا برخى از مسلمين درباره على ابن ابيطالب عليه السلام به آن عمل نمودند؟ به راه انداختن جنگ صفين و جنگ جمل براى مقابله با على عليه السلام، با دوست داشتن او، چگونه قابل جمع است؟ به راستى چگونه مى شود هم على عليه السلام را دوست داشت و هم دشمنان او در جنگ صفين و جمل را؟

123. مائده 6، آيه 55.

124. در اين بخش به تفاسير معتبر اهل سنت در قرن هاى مختلف مراجعه شد و نام آن تفسير و نويسنده آن و اين كه در كدام قسمت از كتاب خود به اين شأن نزول اشاره كرده است، آورده شده است. با توجه به اين كه قديمى ترين تفاسير مدون موجود، از قرن چهارم مى باشند، از قرن چهارم، اين مطلب را بررسى كرده ايم.

125. طه 20، آيه 25 – 33.

126. قصص 28، آيه 35.

127. التفسير الكبير، ج 12، ص 26.

128. ر.ك:
الف) حاكم عبيداللّه حسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 175؛
ب) محمد بن عبداللّه الحاكم نيشابورى، معرفة علوم الحديث، ص 102؛
ج) ابن كثير دمشقى، البداية والنهايه، ج 7، ص 357؛
د) ابن مغازى الشافعى، المناقب، ص 113؛
ه) على متقى هندى، كنزالعمال، ج 15، ص 146؛
و) جلال الدين سيوطى، الحاوى للفتاوى، ج 1، ص 119؛
ز) الموفق بن احمد اخطب خوارزم، المناقب، ص 179؛
ح) ابراهيم بن محمد المحوئى الجوينى، فرائد المسمطين، ص 105؛
ط) علامه زرندى، نظم درر السمطين، ص 85.

129. محمد بن مكرم بن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 407؛ حسين بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، ص 885؛ فخرالدين الطرايحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 456؛ محمدبن يعقوب الفيروزآبادى، القاموس المحيط، ج 3، ص 486.

130. لسان العرب، ج 15، ص 407؛ مجمع البحرين، ج 1، ص 456؛ خليل بن احمد فراهيدى، كتاب العين، ج 8، ص 365؛ محمود زمخشرى، اساس البلاغه، ج 2، ص 27؛ القاموس المحيط، ج 3، ص 486.

131. لسان العرب، ج 15، ص 411؛ المفردات فى غريب القرآن، ص 885؛ مجمع البحرين، ج 1، ص 456؛ القاموس المحيط، ج 3، ص 486.

132. المفردات فى غريب القرآن، ص 885؛ مجمع البحرين، ج 1، ص 456؛ القاموس المحيط، ج 3، ص 486.

133. حسين بن محمد دامغانى، الوجوه و النظائر فى القرآن، ص 847 ـ 850.

134. مائده 5، آيه 51.

135. توبه 9، آيه 71.

136. ر.ك: عبداللّه جوادى آملى، شميم ولايت، ص 171 و 172.

137. عبدالحسين الامينى، الغدير فى الكتاب والسنة والادب، ج 3، ص 162 و 163، بيروت: دارالكتب العربى. قال السيد حميد الدين عبدالحميد الآلوسى فى كتابه، ص 169، عند ذكره آية الولاية.

138. آل عمران 3، آيه 81.

139. محمد بن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 4، ص 294؛ اسماعيل بن عمروابن كثير، تاريخ ابن كثير، ج 1، ص 434؛ علاءالدين على بن محمد بغدادى، لباب التأويل فى معانى التنزيل تفسير الخازن، ج 1، ص 322.

140. توبه 9، آيه 61.

141. الجامع لاحكام القرآن، ج 8، ص 192؛ لباب التأويل فى معانى التنزيل تفسير الخازن، ج 2، ص 253؛ ابن حجر عسقلانى، الاصابه، ج 3، ص 549.

142. نساء 4، آيه 10.

143. الجامع لأحكام القرآن، ج 5، ص 53؛ ابن حجر عسقلانى، الاصابه، ج 3، ص 397.

144. ممتحنه 60، آيه 8.

145. اين حديث را بخارى، مسلم، احمد، ابن جرير و ابن حاتم بر طبق تفسير قرطبى، تفسير ابن كثير و تفسير خازن، نقل كرده اند الجامع لاحكام القرآن، ج 18، ص 59؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 349؛ لباب التأويل فى معانى التنزيل (تفسير الخازن، ج 4، ص 272).
ر.ك: الغدير فى الكتاب والسنه و الادب، ج 3، ص 232 ـ 233؛ جمعى از مترجمان، ترجمه الغدير فى الكتاب والسنه والادب، ج 5، ص 275 – 276.

146. الكشاف، ج 1، ص 649.

147. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، ج 3، ص 326.

148. شرف الدين موسوى، المراجعات، نامه 42، ص 164.

منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسمان، تفسیر آیات برگزیده (جلد اول).

حتما بخوانيد

 

ویژه نامه قرآن پژوهی

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.