وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آیا تفاوت در شرائط محیطی و جغرافیایی موافق عدالت است؟

0

آیا تفاوت در شرائط محیطی و جغرافیایی موافق عدالت است؟

 

پاسخ:

۱ـ ما هم قبول داریم که خانواده و نحوه ی تربیت خانوادگی و میزان مذهبی بودن والدین تأثیر بسیاری بر سرنوشت افراد دارد. اما این‌ها صرفاً زمینه سازند و نمی‌تواند فردی را مجبور به رفتن در یک مسیر خاصّ کنند ؛ لذا تا اختیار سوء عالمانه و عامدانه ی شخص به این مجموعه اضافه نشود ، شخص به مسیر گمراهی نمی رود. پس مواظب باشیم که ابلیس شقی از این رهگذر ما را نفریبد و بهانه به دست ما ندهد که سوء اختیار خودمان یا دیگران را توجیه نماییم. بلکه اگر خطایی از ما سر زد ، در هر شرائط که باشد ، باید مثل حضرت آدم (ع) راه توبه را پیش گیریم ، نه چون ابلیس راه تکبّر را. این چراغ سبز و قرمزی است که خداوند متعال در همان ابتدای پیدایش انسان به او نشان داد تا عذری برای او نماند ؛ باز خدا به این قناعت نکرد و حکایت هابیل و قابیل را گزارش نمود که هر دو در یک شرائط تربیت شده بودند ؛ ولی یکی سعید شد و دیگری شقی.

امّا نشانه ی اینکه بدون اختیار خود انسان ، هیچ عاملی قادر نیست او را هدایت یا منحرف سازد ، این است که بسیاری را می‌بینیم که در خانواده‌ای مذهبی پرورش یافته‌اند امّا راهی غیر از آن چه در خانواده حاکم بوده در پیش گرفته و به گمراهی رفته‌اند ؛ و در مقابل افراد بسیاری هم هستند که علی‌رغم آن که در خانواده‌ای غیر مذهبی و حتّی ضد مذهب بزرگ شده‌اند با این حال، خودشان انسان‌هایی بسیار متدیّن و پایبند به موازین دینی هستند. البته ما نمی خواهیم نقش زمینه ای خانواده را کمرنگ جلوه دهیم ؛ امّا باید توجّه داشته باشیم که سنّت خدا بر این قرار گرفته که حجّت را بر بندگانش تمام نماید ؛ و بر بنده ای که حجّت بر او تمام نشده ، بازخواستی در آخرت نخواهد بود. پس طبق این قاعده خدا عمده ی بندگانش را به حدّ کافی در معرض هدایت قرار می دهد ؛ امّا نه لزوماً در خانواده ؛ بلکه از راههای فراوانی چون دوستان ، معلّمان ، هم شاگردی ها ، کتابها و هزاران راه دیگر که فقط خدای هدایت کننده خود می داند. اگر به زندگی توّابین بزرگی چون فضیل عیاض ، جوان نبّاش ، بُشر حافی ، حرّ بن یزید ریاحی و کسانی که از غرب امروز به اسلام و تشیع مشرّف می شوند ، نگاه کنیم ، می بینیم که این افراد نه با موعظه و امثال آن بلکه با حوادثی خاصّ از خواب غفلت بیدار شده و راه راست را یافته اند. کما اینکه بسیاری از عابدان و عالمان که گمراه شده اند نیز با اموری از این سنخ گرفتار ضلالت شده اند. پس نپنداریم که تمام علل در خانواده خلاصه می شوند.

خداوند متعال برای آنکه نشان دهد ، زمینه های خانودگی یا اجتماعی یا ژنتیکی تأثیر تعیین کننده ای بر روی انسانها ندارند و اختیار خود شخص است که حرف آخر را در رابطه با هدایت و ضلالت می زند ، مثالهایی نیز بیان داشته است.
« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبادِنا صالِحَینِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلین‏ ـ وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی‏ عِنْدَکَ بَیتاً فِی الْجَنَّهِ وَ نَجِّنی‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ . ــــــــ خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است ، آن دو ، تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان(در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند!» ـ و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است ، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!» (التحریم :۱۰ و۱۱(

زن حضرت نوح و حضرت لوط (ع) و همچنین پسر نوح (ع) با اینکه در بهترین محیط هدایتی بودند ولی به اختیار سوء خود کافر شده اهل جهنّم گشتند ولی آسیه ، زن فرعون و همچنین اصحاب کهف و نیز مومن آل فرعون با اینکه در بدّترین ، کفرآمیزترین و وسوسه انگیزترین محیطها زندگی می کردند و از نعمات مادّی و قدرت فراوان برخوردار بودند ، راه هدایت را پیش گرفتند. لذا حضور در محیط آلوده برای کسانی که قدرت تحقیق و حقیقت یابی دارند عذر موجّهی نیست و آنکه توان تحقیق و حقیقت یابی دارد و در سایه ی عقل و اندیشه می تواند حقّ را از باطل تشخیص دهد ، به حکم عقل مؤظّف است که تحقیق نماید. بلی افرادی هستند که مستضعف فکری بوده توان حقیقت یابی ندارند ؛ وضعیّت اخروی اینها طبق آیات و روایات اهل بیت (ع) به خداوند متعال واگذار می شود تا طبق علم مطلق خود و با توجّه به میزان توانایی آنها در تشخیص حقّ و باطل ، درباره ی آنها قضاوت نماید ؛ لذا ما حقّ نداریم آنها را به صرف مسلمان نبودن یا مومن نبودن اهل جهنّم بدانیم.

در طول تاریخ نیز بسیاری افراد بوده اند که والدین و خاندانشان غرق در رذالت و پستی و میخوارگی و امثال این امور بوده اند ولی خودشان به همّت خویش از آن وضع برگشته و افراد سعادتمندی شده اند و برعکس ، افراد فراوانی نیز بوده اند که در بهترین محیطها بوده اند ولی به هر گونه پستی و رذالتی کشیده شده اند. آیا رذل تر و پست تر از خاندان ابوسفیان و معاویه و یزید سراغ دارید؟ فرزند یزید (معاویه ثانی) در همین خانواده بزرگ شد ولی زمانی که بعد از یزید او را بر تخت سلطنت نشاندند بالای منبر اعلام نمود که این مسند مخصوص علی بن حسین (ع) است و پدران خود را جنایتکار قلمداد کرد و به همین سبب نیز کشته شد. خدا یکی را با فقر می آزماید ، دیگری را با ثروت و سومی را با موادّ مخدّر و چهارمی را با مقام و پنجمی را با معزول شدن از مقام و آن دیگری را با قیافه ی زیبا و رفیقش را با قیافه ی نازیبا و … ؛ و همه ی اینها صرفاً سوالات امتحانی است و آنچه خدا به واسطه ی عقل از ما خواسته این است که ما مطابق حکم شرع پاسخ مناسب به این سوالات بدهیم. پس باید بدانیم که ما در هر حال فقط در جلسه ی امتحان هستیم و با پاسخهایی که طبق عقل و شرع به آن سوالات می دهیم ، وجود اخروی خودمان را می سازیم. لذا آنکه در خانواده ی مذهبی است خیال نکند که وضعش خوب است ؛ بلکه چه بسا خطر گمراهی او بیشتر از آن کسی باشد که در خانواده ی غیر مذهبی است. چه بسا آن غیر مذهبی در دل آرزو دارد که ای کاش مذهبی بود ؛ و همین آرزو ممکن است او را به سمت سعادت سوق دهد ؛ و چه بسا یک فرد مذهبی به خود غرّه شود و با چشم حقارت به افراد غیر مذهبی نظر کند و همین نگاه ، که نگاه شیطانی است ، او را چون ابلیس از موقعیّتش ساقط سازد. سرنوشت خود ابلیس و کسانی چون بلعم باعور باید عبرت این گونه افراد باشد ؛ و سرنوشت کسانی چون حرّ بن یزید ریاحی و معاویه ی ثانی فرزند یزید ، باید ما را مانع شود از اینکه خیال کنیم هر که بد است تا آخر نیز بد خواهد ماند.

از طرف دیگر باید بدانیم که خداوند کسی را بیش از توانش امتحان و تکلیف نمی کند. او به هر کسی استعدادهایی الهی داده و متناسب با آن استعدادها او را در محیط امتحان مخصوص به خودش قرار می دهد تا رشد نماید ؛ و اگر او را در غیر آن محیط امتحانی قرار دهد ، یقیناً رشد لازم را نخواهد کرد. او حکیم می باشد و حکیم محال است بهترین کار ممکن را نکند. پس اینکه ما خیال می کنیم اگر فلانی در محیط مذهبی بود ، به نفعش تمام می شد ، خیالات ماست.

دنیا همچون مزرعه ای است که انسانها خود و اعمالشان را در آن می کارند تا خود و نتیجه ی اعمالشان را در عالم برزخ و آخرت برداشت نمایند ؛ و محلّ تولّد ، چهره ی ظاهری ، فقر و ثروت ، رفاه و رنج ، سلامتی و بیماری ، وضع خانودگی و … همگی صرفاً ابزرهای کشت و کار می باشند ؛ و هیچکدام از این ابزارها هم بهتر از دیگری نیستند ؛ بلکه هر ابزاری که به شخصی داده شده ، متناسب با استعدادهای ذاتی اوست و او تنها از راه همان ابزارها امکان ترقّی دارد و تکلیف او نیز متناسب با همان ابزارهاست ؛ « لا یکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها ــــ خداوند کسی را مکلّف نمی کند مگر متناسب با آنچه که به او داده است». یا به تعبیر دیگر این امور یا شرائط ، سوالات امتحانی هستند که انسانها بسته به نوع جوابهایی که به آنها می دهند سرنوشت بعد از مرگ خود را مشخّص می نمایند. و البته شکّی نیست که سوالات امتحانی هر کسی مختصّ خود اوست ؛ چرا که استعدادهای ذاتی او غیر از استعدادهای دیگران است. امّا اشتباه ما اینجاست که خیال می کنیم خدا همه را با یک گونه استعدادهای روحی خلق نموده است ؛ و حال آنکه چنین نیست و این حقیقتی است که هم آیات و روایات بر آن دلالت دارند ، هم براهین فلسفی. طبق نقل و عقل ، حتّی انبیاء نیز استعدادهای متفاوت داشته اند کجا رسد افراد عادی. لذا طبق آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره کهف ، حضرت موسی (ع) در عین اینکه پیامبر اولوالعزم می باشد ولی حضرت خضر(ع) علمی دارد که وی از آن محروم می باشد و نه تنها محروم است بلکه حتّی قابلیّت آن علم را هم ندارد.

پس عدل خدا به این نیست که در این دنیا به هر کسی چه بدهد ؛ بلکه عدل الهی به این است که در برابر آنچه داده چه بخواهد. اگر خدا به کسی رفاه و ثروت و زیبایی و خانوده و محیط صالح داده ، تکلیف متناسب با آن را هم از او خواسته است ؛ و اگر کسی را نسبت به دیگران نازیبا آفریده یا در فقر و رنج یا در خانوده و محیط ناصالح قرار داده از او نیز تکلیفی در خور آن شرائط خواسته است ؛« وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَینا کِتابٌ ینْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یظْلَمُون‏. ـــــــ و ما هیچ کس را جز به اندازه ی توانایی و وسعش تکلیف نمى‏کنیم ؛ و نزد ما کتابى است که به حقّ سخن مى‏گوید؛ و به آنان هیچ ستمى نمى‏شود » (المؤمنون:۶۲)

ضمناً باید توجّه نمود که برخی به امید اینکه خانواده ی مذهبی دارند دنبال کسب معرفت افزونتر نمی روند و به همان معرفت میراثی بسنده می کنند ؛ امّا چه بسا شخصی به خاطر محرومیّت از معرفت میراثی ، خود به دنبال معروفت اندوزی می رود و دین خود را عمیقتر دریافت می کند ؛ و اگر چه عمر زیادی را ممکن است از دست بدهد ولی در عوض عبادت کیفی تری را به جا می آورد. و برای خدا کمیّت مهمّ نیست بلکه کفیّت مهمّ است. لذا ممکن است عمری عبادت را قبول نکند ولی یک عمل را بپذیرد. حرّ بن یزید ریاحی عمری را در راه کج بود ، امّا در روز عاشورا به صف امام حسین (ع) پیوست و به مقامی رسید که کمتر کسی را به آن مقام راه است. اگر او نیز از ابتدا جزء یاران آن حضرت بود ، شاید او نیز فرار می کرد ؛ امّا زمانی که ماند و استواری امام و یارانش را دید ، حقیقت را پیدا نمود و بزرگی هدف را دریافت.

سخن آخر در این بخش اینکه:

1-از منظر الهی همه ی امور عالم مادّه ، صرفاً و صرفاً وسائل امتحان می باشند ؛ و غرض از امتحان نیز شکوفا نمودن استعدادهای الهی انسان می باشد. لذا نه زیبایی و ثروت و خانواده ی خوب و امثال این امور برای کسی ماندنی است و نه فقر و خانواده ی ناصالح و زشتی قیافه و امثال آنها. اینها اموری عرضی می باشند که در قیامت برداشته می شوند و تنها چیزی که از این امور برای انسان می ماند ، این است که حکم خدا را ، که در درجه اوّل عقل و درجه دوم شرع بیان می نمود ، درباره ی این امور چگونه اجرا نموده است. پس خود این امور نه حقیقتاً خوبند و نه حقیقتاً بد ، بلکه عکس العمل ما در مقابل آنهاست که آنها را برای ما خوب یا بد می کند ؛ و محال است خدا حقیقتاً چیز بدی را متوجّه انسان نماید ؛ مگر از باب مجازات ؛ که آن نیز اگر عاقلانه نگریسته شود ، باز نعمت خداست و وسیله ی است برای بازگشت به حقّ. لذا فرمود: « کُتِبَ عَلَیکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ـــــــ جهاد در راه خدا ، بر شما مقرّر شد ؛ در حالى که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید ، حال آن که خیرِ شما در آن است ؛ و چه بسا چیزى را دوست داشته باشید ، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند ، و شما نمى‏دانید. » (البقره:۲۱۶) ؛ و فرمود: « یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ یأْتینَ بِفاحِشَهٍ مُبَینَهٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ یجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیراً کَثیراً ـــــــ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! براى شما حلال نیست که از زنان ، از روى اکراه(و ایجاد ناراحتى براى آنها،) ارث ببرید! و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتى از آنچه را به آنها داده‏اید(از مهر)، تملک کنید! مگر اینکه آنها عمل زشت آشکارى انجام دهند. و با آنان ، به طور شایسته رفتار کنید! و اگر از آنها، (به جهتى) کراهت داشتید ، (فوراً تصمیم به جدایى نگیرید!) چه بسا چیزى خوشایند شما نباشد ، و خداوند خیر فراوانى در آن قرار مى‏دهد.» (النساء:۱۹)

پس نباید پنداشت که ثروت یا مقام به نفع است و فقر و نداری به ضرر ؛ یا در محیط هدایت بودن خیر کسی است و در محیط کفر و گمراهی بودن به ضرر کسی. خداوند حکیم و علیم می داند که هر کسی را برای چه آفریده و به هر موجودی نیز تمام امکانات لازم برای رسیدن به هدف و غایتش را داده است. لذا چه بسیار کافرزاده ها که با اختیار خویش از بطن کفر نجات یافته و نه تنها مسلمان بلکه عالم اسلامی شده اند ؛ و چه بسیار مسلمان زاده و بلکه عالم زاده ها و بلکه پیامبر زاده ها که به آغوش کفر پناهنده شده اند. چه بسیار زنان کافر زاده که در کشور کفر و الحاد مسلمان گشته و حاضر شده اند به خاطر حفظ حجاب از تمام امتیازات اجتماعی خود چشم بپوشند ، و در مقابل، چه بسیار دختران و زنان مسلمان زاده که حتّی در مراکز دینی نیز حاضر نیستند چادر سر کنند.

کافی است به شرح حال برخی راه یافته گان به اسلام سری بزنید و شرح حال این افراد را بخوانید ، تا ببینید که طالبان حقیقت در بلاد کفر با چه حوادث باور نکردنی رو به رو شده و به سوی اسلام راه یافته اند. ماجرای هر کدام از این افراد نشان می دهد که هر که طالب حقیقت باشد ، دست غیبی خداوند رحیم او را به مسیر هدایت سوق می دهد و او را به دامان هدایت می اندازد.

۲ـ نکته دیگر آن که اجر و ثواب هر کاری به میزان سختی و دشواری آن بستگی دارد. کسی که در خانواده‌ای غیر مذهبی پرورش یافته، اگر راه دینداری و پرهیزگاری را در پیش بگیرد، اجر و پاداشی بسیار بیشتر از کسی که در خانواده مذهبی بزرگ شده، خواهد داشت. بنابراین ، اگر چه اینان شاید سختر بتوانند راه هدایت را بیابند ، امّا اگر یافتند ، یک قدم آنها در مسیر هدایت ، معادل دهها قدم دیگران موجب تکامل روحی خواهد شد. جوانی وهّابی که شیعه شده و به سلک طلبگی در آمده است ، می گفت: در سفری تبلیغی با توسّل به حضرت زهرا (س) سه بار در عرض دو هفته نماز باران خواندم ، و در حالی که خشکسالی بود ، هر سه بار باران شدیدی بارید. این ایمان عمیق نتیجه ی آن دشواری هدایت یافتن است. نمونه دیگر از این افراد جناب دکتر تیجانی است که بعد از مدّتها تحقیق شیعه شد و الآن از پویاترین افراد در زمینه ی تبلیغ شیعه می باشد. چون این شخص با توجّه به آن سابقه ، الآن فهمیده که چه گنج گرانبهایی به چنگ آورده است.

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.

بدون نظر
  1. ناشناس می گوید

    امتیاز بینندگان:5 ستاره

  2. ناشناس می گوید

    امتیاز بینندگان:5 ستاره

  3. ناشناس می گوید

    امتیاز بینندگان:5 ستاره