آيا پيامبر تا سن 40 سالگي مسيحی بوده است؟
آيا پيامبر تا سن 40 سالگي مسيحی بوده است؟
آيا پيامبر تا سن 40 سالگي مسيحي بوده است؟
وقتي كه حضرت عيسي به پيامبري مبعوث شد و كتاب آسماني انجيل را آورد، امت زمان وي مي بايست از او و كتاب آسماني وي پيروي ميكردند، پس پيامبر تا چهل سالگي مسيحي بوده اند!!!
پاسخ:
قبل از سخن درباره دين پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله-، بهتر است اندكي درباره خصوصيات اخلاقي و رفتاري ايشان پيش از بعثت مطالبي را بيان نماييم. اين خصوصيات بهترين گواه بر نوع مكتبي است كه پيامبر در آن پرورش يافته است. چرا كه رفتار هر فرد ريشه در اعتقادات او دارد. پيامبر در غار حرا به تفكر و نيايش ميپرداخت. خانه خدا را طواف ميكرد. از بت پرستي به شدت متنفر بود. شراب نمي نوشيد. قمار نميكرد، از مجالس لهو و لعب قريش گريزان بود. در خصومتها وجنگهاي قبيلهاي شركت نمي جست. همواره يار مردم در امور عام المنفعه بود. روح صداقت و پاكدامني به نحوي در رفتارش موج ميزد كه به امين معروف شد. مجموعه اين رفتارها و بسياري ديگر كه شرح آن در اين مختصر نميگنجد، به ما ميفهماند كه پيامبر از آيين ويژهاي تبعيت ميكرده است. و چون پيامبر قبل از بعثت بيسرو صدا، در خلوت انس الهي، خود را آماده پذيرش امر مهم رسالت مينمود، اين آيين در هاله اي از ابهام فرو رفته است.
اين ابهام موجب شده كه نظارت مختلفي پيرامون دين پيامبر وارد شود و در مقابل بعضي مانند شيخ طوسي[1] و علامه مجلسي[2] كه گفته اند پيامبر از شريعت خود بهره جسته است. برخي ديگر قائل شوند كه پيامبر پيرو يكي از شرايع قبل از خود بوده است و در مقابل، كساني مانند سيد مرتضي، نظريه توقف را برگزيده اند. توقف يعني نميدانيم كه آيا پيامبر به شريعتي از شريعتهاي قبل از خود معتقد بوده است يا نه؟
سيد مرتضي دليل پذيرش اين نظر را چنين بيان ميكند: «عبادت به شرايع تابع علم خداوند به آن چه از مصلحت به شرايع در تلكيف عقلي است، ميباشد و مستمع نيست كه خداوند به اين كه مصلحتي براي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ قبل از نبوتش در عبادت به چيزي از شرايع وجود ندارد، آگاه باشد. كما اين كه ممكن است مصلحتي در اين رابطه وجود داشته باشد.»[3]
ولي با توجه به ادله و شواهدي كه خواهد آمد، روشن ميشود كه پيامبر از همان ابتداي زندگي، به گونهاي اجمالي و ساده با احكام دين اسلام كه از طرف خدا به وي الهام ميشده، آشنا بوده است. اين معرفت در حد خود، پيامبر را از مراجعه به ساير شرايع بي نياز ميكرده است.
علامه طباطبايي در تفسير آيه پنجاه و دوم سوره شوري «ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان» ميگويد: «پس معناي آيه چنين ميشود كه تو قبل از وحي، روح علمي به كتاب و معارف و شرايعي كه در آن است، نداشتي و متصف به اين ايمان كه بعد از وحي دارا شدي، نبودي، و ايمان و التزام به يك يك عقايد و اعمال ديني نداشتي، و بنابراين آيه مورد بحث منافات ندارد با اين كه آن جناب قبل از بعثت هم ايمان به خدا داشته باشد، و اعمالش هم صالح باشند، چون آن چه در اين آيه نفي شده، علم به تفاصيل و جزئيات معارفي است كه در كتاب آمده است، و التزام اعتقادي و عملي به آن معارف است، و معلوم است نفي علم و التزام تفصيلي، ملازم با نفي التزام اجمالي به ايمان خدا و خضوع در برابر حق نيست.[4]
دليل ما بر اين مطلب كه پيامبر قبل از بعثت، توسط هدايت و لطف الهي به گونهاي اجمالي و در حد مقام قبل از رسالت، نسبت به دين اسلام شناخت داشته است، چند چيز است:
1. حمايت و تربيت الهي پيامبر:
پيامبر از همان ابتدا طفوليت مورد حمايت و لطف خاص خدا قرار داشته است. خداوند به وسيله فرشتهاي كه مراقب پيامبر بوده، او را به راههاي شايسته هدايت ميكرده است.علي ـ عليه السّلام ـ در باره رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: هنگامي كه از شير گرفته شد، خدا بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود تا راههاي بزرگواري را پيموده و خويهاي نيكوي جهان را فراهم نمود.[5]
پس عقايد و رفتار پيامبر از همان دوران طفوليت تحت نظارت مستقيم خدا بوده است. از طريق چنين ارتباط محكمي بوده كه خدا معارف و علوم مورد نياز پيامبر را در اختيارش گذاشته است. و او را از مراجعه به سايرين بينياز ساخته است.
2. امي بودن پيامبر:
پيامبر امي بود. به اين معنا كه خواندن و نوشتن را نميدانست. امي بودن پيامبر مانع از اين بود كه بتواند احكام و معارف شرايع ديگر را از كتابهاي آنها به دست آورد. آن چه از علوم و معارف را كه نياز بود پيامبر فراگيرد، خداوند خود عهده دار آموزش به ايشان بود. به قول ابن خلدون: «پيغمبر امي بود. امي بودن براي او كمال بود، زيرا او علم خويش را از بالا فرا گرفته بود. امّا امّي بودن براي ما نقص است، زيرا مساوي است با جاهل بودن ما.»[6] پيامبر نه تنها از راه مطالعه به دانش شرايع ديگر دست نيافته است، از طريق همنشيني و آميزش با صاحبان اديان ديگر نيز از آنها بهرهاي نبرده است. هيچ گونه شاهدي در اين باره كه پيامبر از راه مجالست با پيروان آگاه ديني، به دانشي دست يافته باشد، وجود ندارد. وقتي تاريخ حوادث بسيار كوچك و كم اهميت را به ثبت رسانده است. از جمله اين كه رسول اكرم در سفري كه همراه ابوطالب به شام ميرفت. ضمن استراحت در يكي از منازل بين راه در محلي به نام بصري، برخورد كوتاهي با يك مسيحي به نام بحيرا داشته است، اين برخورد توجه تاريخ نگاران را به خود جلب نموده كه آيا پيامبر از وي چيزي آموخته است؟ بنابراين اگر پيامبر از آميزش با پيروان ساير شرايع به كسب دانشي نائل شده بود، حتماً در تاريخ به ثبت ميرسيد.
3. عدم انتقاد نسبت به ظهور دين اسلام:
هيچ يك از پيروان اديان، پس از بعثت پيامبر به وي اعتراض نكردند كه چرا با وجود تبعيت از دين آنها، اينك از دينشان رويگردان و دين جديدي را آورده است؟ اين مطلب مؤيد اين نكته است كه پيامبر از آئين خاص خود پيروي ميكرده است. ما ملاحظه ميكنيم كه پس از تغيير قبله مسلمانها از جانب بيت المقدس به طرف كعبه، يهود معترض شدند كه چرا قبله خود را عوض كرده اند؟
پس اگر پيامبر قبل از بعثت بر اساس يكي از شريعتهاي سابق رفتار مينمود، حتماً پس از بعثت و آوردن دين جديد اسلام به وي ايراد گرفته ميشد كه چطور تا به حال از دين آنها كه حق بوده تبعيت كرده و اينك خود رأسا به خلق دين جديد دست زده است.
4. تحريف شرايع در زمان پيامبر:
شرايع و اديان در زمان پيامبر، دستخوش تحريف و بدعتهاي فراواني شده بودند. به گونهاي كه از ديني كه صاحبان آن شرايع از جانب خدا براي مردم آورده بودند، فاصله زيادي گرفته بودند. جان ديون پورت در اين باره ميگويد: «در زمان ظهور محمد هم از تبعيت عقايد ديني منحرف گرديد. و غرق در غوغاي بيپايان جرّ و بحث و سرگرم مباحثي بودند كه در درجه دوم از اهميت بوده و مردم عربستان از درك اساسيترين موضوع، يعني روح فلسفه اديان كه عبارت از پرستش بيشائبه ذات ربوبيت است، محروم بودند، و در عوض مانند ساير بت پرستان همزمان خودشان، به شديدترين صورتي در درياي خرافات و اوهام غوطه ور بودند.»[7]
و بر پيامبر خدا شايسته نبود كه از دين تحريف شده پيروي كند. وچون به زودي در قالب اسلام حقيقت آن اديان را بر همگان روشن ميساخت، در آن حال به مأموريت بيان حقيقت آنها را نداشته است. پس از بعثت بود كه خداوند پيامبر را مأمور نمود در قالب كتاب آسماني جاودانهاش قرآن، سرگذشت واقعي انبياء را بيان و آنها را از تحريف و اسطوره پردازي نجات بخشد.
5. عدم وجود زمينه اجتماعي مناسب:
از جنبه ديد جامعه شناسانه هم كه به مسئله تبعيت پيامبر از دين خاصي، بنگريم. زمينه اجتماعي مناسبي براي چنين پذيرشي در كار نبوده است. نگاهي اجمالي به وضعيت پيروان اديان و مشركين عربستان، اين معنا را به خوبي آشكار ميسازد.
«وضع سياسي كشور (عربستان) بالملازمه تكليف عقايد ديني مردم را معين كرده بود، به اين بيان كه هر جا نفوذ يونانيها و حبشيها وجود داشت، طبعاً ديانت مسيحي برتري داشت. عقايد مجوسي و هم چنين تعليمات مانوي كه بر اساس ثنويت قرار گرفته بود و پيروان اين عقايد و قوه متضاد (خير و شر) را مؤثر در جريان امور ميپنداشتند، در كشور ايران رواج داشت، و در ساير نواحي عقيده بت پرستي حكومت مطلقه داشت… چون جهودها، عربستان را محيط آزادي تشخيص داده بودند، براي نجات از مظالم روميها به اين كشور پناه برده بودند. مسيحيها نيز به اين كشور پناهنده شده بودند تا از فشار قتل و غارت نسطورياني كه طرفدار كليساي يونان بودند و هم چنين از زحمت معارضه و جر و بحثها آرينها، رهايي يابند.»[8]
اين وضع نشان ميدهد كه اوضاع نابسامان و متشتتي از افكار و عقايد بر جامعه عربستان حاكم بوده است. به نحوي كه مردم جهت رهايي از چنين بن بستي لحظه شماري ميكردند. پيوستن پيامبر در آن موقعيت حادّ به ديني خاص، موقعيت آينده اسلام را از نظر راحتي پذيرش همه فرقهها وگروهها، به هم ميزد. خلاصه اين كه پيامبر قبل از رسالت، به نحو اجمالي و ساده با احكام دين اسلام آشنا بوده است. هيچ يك از شرايط تربيتي پيامبر و وضعيت اديان و پيروانشان در عربستان، اجازه نميداده كه پيامبر از دين ديگري تبعيت كند. از نظر تربيتي خداوند فرشتهاي را مأمور نموده بود تا بهترين راهها و برترين اخلاق را به پيامبر بياموزند. و به واسطه امي بودن و برخورداري از قلبي صاف و بيآلايش اولاً قابليت پذيرش وحي الهي را يافته و ثانياً بهانهاي به دست كسي نيفتد كه بگويد معارف قرآن و سخنان پيامبر، نسخه برداري شده از كتابهاي ديگران است. و چون پيامبر تنها از دين خود تبعيت كرده بود، پيروان ساير اديان نميتوانستند بعدها وي را متهم كنند كه اينك پيامبر خود داعيه دار دين جديدي شده و از دين گذشته خود اعراض كرده است. و پيامبر با عدم پذيرش ساير شرايع تعادل قوايي را كه ميان اديان و ساير گروههاي موجود در عربستان، ايجاد شده بود را بر هم نزده و راه را براي پذيرش آسانتر همه آنها هموار نمود. و اصولاً چگونه ميتوان انتظار داشت پيامبري كه خود بعدها داعيهدار كاملترين دين خواهد بود، از اديان و شرايع تحريف شده زمان خود تبعيت نمايد.
[1] . العده في اصول الفقه، شيخ طوسي، ج دوم، ص 590، تحقيق محمد رضا انصاري قمي، چ ستاره قم، اول، 1376.
[2] . بحار الانوار، مجلسي، ج 18، ص 277، انتشارات دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان.
[3] . الذريعه الي اصول الشيعه، سيد مرتضي، قسمت دوم، ص 595 ـ 596، تصحيح ابوالقاسم گرجي، انتشارات دانشگاه تهران، بهمن 1348.
[4] . ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 18، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني،ص 121 ـ 122، نشر بنياد علمي فرهنگي علامه طباطبايي.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 192، ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي، ص 222، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چ سوم، 1371.
[6] . مقدمه ابن خلدون، چ ابراهيم حلمي، ص 495.
[7] . عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، جان ديون پورت، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، انتشارات دار التبليغ.
[8] . عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، جان ديون پورت، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، ص 4 ـ 5، انتشارات دار التبليغ.
نرمافزار مسیحیت پژوهی.