وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آيا در بهشت هم مانند دنيا رشد و تكامل وجود دارد

آيات و روايات گوياى اين حقيقت است كه حركت و تكامل در عوالم بالاتر از برزخ نيز وجود دارد حتى خود انتقال از عالم برزخ به عالم حشر و اولين عالم از عوالم حشر، به جاى خود، يك تحول تكاملى و سرفصلى از حركت كلى تكامل مى‏باشد.

0

آيا در بهشت هم مانند دنيا رشد و تكامل وجود دارد

آيا در بهشت هم مانند دنيا رشد و تكامل وجود دارد يا اينكه همان قدر كه در دنيا تكامل پيدا كردند باقى مى ماند؟

آيات و روايات گوياى اين حقيقت است كه حركت و تكامل در عوالم بالاتر از برزخ نيز وجود دارد حتى خود انتقال از عالم برزخ به عالم حشر و اولين عالم از عوالم حشر، به جاى خود، يك تحول تكاملى و سرفصلى از حركت كلى تكامل مى‏باشد. چرا كه با تحقق مرگ برزخى (نفخ صور اول) ارواح از نظام برزخ به نظام بالاتر و اولين عالم از عوالم حشر وارد مى‏گردند و از نظام برزخى رها مى‏گردند كه اين انتقال خود در حركت صعودى به سوى حضرت حق، يك تحول تكاملى بزرگ براى روح است. روح با اين تحول و اين سرفصل هم در مرتبه بالاترى، چهره اصلى خود را يافته و هم از مرتبه نازله برزخى خود به مرتبه عالى‏تر ارتقاء مى‏يابد. همچنين پس از ورود روح به عالم اول از عوالم قيامت و پيوند آن با بدن، منازل، مواقف و سرفصل‏هايى در پيش روى انسان قرار مى‏گيرد كه هر يك بجاى خود يك تحول بزرگ تكاملى در بازگشت انسان به سوى خدا مى‏باشد چرا كه با هر انتقالى، انسان به صورت اصلى خود نزديك‏تر شده و به كمالات از دست رفته خود- هنگام سير نزولى نائل گشته و به تدريج سعه وجودى خود را يافته و متناسب عالم قرب مى‏شود. علاوه بر آن كه در هر كدام از اين عوالم هم بعد از ورود به آن به مقتضاى نظام خاص آن، حركت و تكامل داشته و در هر عالمى پس از ورود به آن كمالات جديدى را كسب مى‏كند. آيات و روايات فراوانى داريم كه گوياى حركت و تكامل در حشر و عوالم پس از آن و مواقف آنها است.

به دليل مجال اندك تنها به چند نمونه از آيات اشاره كرده و اهل تأمل را به دقت و تفكر در آنها توصيه مى‏كنيم:

1 إِنَّ اَلَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اَللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِى اَلْآخِرَهِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اَللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ اَلْقِيامَهِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ كسانى كه عهد و پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مى‏فروشند، آنان را در آخرت [از سعادت‏هاى اخروى‏] بهره‏اى نيست و خداى [متعال‏] روز قيامت با آنان سخن نمى‏گويد و به [نظر رحمت به‏] ايشان نمى‏نگرد و [آنها را] پاكشان نمى‏گرداند و عذابى دردناك خواهند داشت، (آل‏عمران/ 77). جمله «و پاكشان نمى‏گرداند» در اين آيه مفهوم خاصى دارد، اين جمله حكايتگر اين حقيقت است كه انسان‏هايى كه در صراط مستقيم عبوديت بوده و مورد نظر حق مى‏باشند، در حشر و در مواقف و عوالم آن مشمول تزكيه حضرت حق بوده و خداوند آنها را از ناپاكى‏ها پاك ساخته و آنها را از آنچه كه روى چهره اصلى‏اشان قرار گرفته و از بسيارى از حقايق محجوبشان كرده تزكيه و تطهير مى‏كند اما اين تزكيه الهى شامل آن دسته از انسان‏ها كه در صراط عبوديت قرار نگرفته و با خداوند به مخالفت برخاسته‏اند، نخواهد گشت. از طرفى، تزكيه خداى متعال همان تكميل و كامل ساختن روح آدمى است چرا كه انسان در زندگى دنيوى در ظاهر امر داراى يك سلسله عقايد بوده و براساس آن عقايد، روش و سلوك عملى خاصى خواهد داشت، اما، در باطن امر، روح آدمى در نتيجه همين عقايد و اعمال حركت خاصى داشته، كه آن حركت، اگر در سلوك عبوديت و صراط مستقيم باشد، روح را از آنچه بايد پاك گردد، به تدريج پاك گردانيده و در مدارج كمال پيش مى‏برد. اين حركت باطنى همان تزكيه الهى است كه در روح آدمى تحت سلوك ظاهرى دينى انجام مى‏گيرد. اين تطهير، روح را از حجابها، تعلق‏ها و رنگ‏ها و هر چه كه بر روح در تنزلش از موطن اصلى، عارض گشته، نجات داده و آزاد مى‏گرداند و در حقيقت يك حركت تكاملى است براى روح و حركت روح هم جز با تزكيه نمى‏باشد چه اين تزكيه در زندگى دنيوى تحت سلوك دينى انجام گيرد و چه در قيامت به مقتضاى احكام خاص همان عالم و عوالم آن.

پس اين آيه به روشنى ميگويد كه تزكيه در عالم قيامت هست يعنى حركت تكاملى در عالم حشر وجود دارد.

2 إِنَّ اَلَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اَللَّهُ مِنَ اَلْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلاَّ اَلنَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اَللَّهُ يَوْمَ اَلْقِيامَهِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ حقيقت اين است كه كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده، پنهان مى‏دارند و بدان بهاى ناچيزى به دست مى‏آورند، آنان جز آتش در شكم‏هاى خويش فرو نبرند و خدا روز قيامت با آنان سخن نخواهد گفت و پاكشان نخواهد كرد و عذاب دردناكى خواهند داشت، (بقره/ 174). مفهوم اين آيه مانند آيه سابق آن است كه تزكيه در قيامت شامل كسانى كه احكام خدا را فروخته و در مقابل پول و رياست از حكم خدا درمى‏گذرند، نخواهد گشت و تزكيه- كه تطهير و پاك ساختن است- همان حركت مى‏باشد. زيرا موجود متحركى كه در مسيرى پيش مى‏رود نقايص، حجابها، پرده‏ها، رنگ‏ها و معايب را كنار زده و خود را از آن آلودگى‏ها و تعلق‏ها پاك مى‏سازد. پس حركت در قيامت وجود دارد.

3 فَأَمَّا اَلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اِعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِى رَحْمَهٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً و اما آنان كه به خدا گرويدند و به او تمسك جستند به زودى [خدا] آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خويش درآورد و ايشان را به سوى خود، به راهى راست هدايت كند، (نساء/ 175). اين آيه با لحن خاصى صراحت دارد كه پس از رسيدن به بهشت و قرار گرفتن در آن، مؤمنان دوباره به راه و مسيرى كه به سوى خدا مى‏رود هدايت مى‏شوند. پس خداوند بهشتيان را به راهى كه لقاء بالاتر، بهتر، جامع‏تر و كامل‏تر است، پيش مى‏برد يعنى حتى در بهشت نزديك شدن بيشتر و خدا را بهتر ديدن نيز وجود دارد و تازه اصل حركت براساس حبّ و اشتياق و لقاء حق آغاز مى‏گردد، بنابراين حركت و تكامل در عالم حشر وجود دارد.

4- إِنَّ اَللَّهَ يُدْخِلُ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ وَ هُدُوا إِلَى اَلطَّيِّبِ مِنَ اَلْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ اَلْحَمِيدِ حقيقت اين است كه خداوند كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند در باغ‏ها و [بهشت‏هايى‏] كه از زير [درختان‏] آن نهرها روان است، در آورده [و داخل مى‏گرداند] در آن‏جا با دستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته مى‏شوند و لباسشان در آن‏جا از حرير [و پرنيان‏] است [پس از قرار گرفتن در چنين وضعيتى‏] هدايت مى‏شوند به گفتار پاك [و پاكيزه‏] و به سوى راه خداى ستوده [و حميد] هدايت مى‏گردند، (حج/ 23- 24). اين آيه به حقايقى اشاره دارد كه براى ارباب ذوق ديوانه كننده است. اين گفتار و سخن پاكيزه چيست؟ از ابن عباس نقل شده كه هدايت مى‏شوند به شهادت اين كه در بهشت به هر جا كه نگاه مى‏كنند مى‏گويد: «لااله الا اللَّه». اما چه گفتنى و چه تبعات و آثارى كه پس از اين گفتن و خواندن مى‏آيد؟ فقط اهلش مى‏دانند و بس، از ابن زيد نقل شده كه به اين گفتار پاكيزه «اللَّه اكبر» را نيز اضافه كرده است، (بحارالانوار، ج 8، ص 91) كه اهل بهشت مداوم «اللَّه اكبر» مى‏گويند، و پيش مى‏روند. حضرت رسول اكرم (ص) شاهد جمال حق بود و هر چه پيش مى‏رفت و بيشتر مى‏رسيد، مى‏فرمود: «اللَّه‏اكبر»، باز بيشتر مى‏ديد و مى‏يافت كه نمى‏توان خداوند را توصيف كرد و مى‏فرمود: «اللَّه‏اكبر».

من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق چار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه هست

همچنين آيه فوق اشاره دارد كه بهشتيان پس از قرار گرفتن در بهشت، به سخن پاكيزه و صراط حميد هدايت مى‏شوند، پس معلوم مى‏شود كه تازه در آن‏جا راه به خصوصى شروع مى‏گردد و راهى كه حركت در آن نباشد راه نيست، اين آيه مى‏گويد: خداوند با اسم «حميد» خود مؤمنان و مشتاقان را مى‏برد به آن‏جا كه بايد ببرد. پس حركت در عوالم حشر وجود دارد و سير تكاملى در آن‏جا ادامه دارد. كسانى كه منكر حركت و تكامل در عالم حشراند اين آيات را چگونه معنا و تحليل مى‏كنند؟ يك دسته از آيات قرآن از بهشت خوبان ياد مى‏كند و از قيامت و عوالم بعدى افراد صالح مانند انبياء سخن مى‏گويد كه آنان را در آن عوالم مشمول مغفرت مى‏گرداند. اما اين مغفرت چيست؟ غفرانى كه مثلاً به سراغ ابراهيم در عوالم حشر مى‏آيد آيا به معنى بخشايش گناه و معصيت است؟ قطعاً تطهير از معصيت و گناه نيست چرا كه انبياء معصوم‏اند و پاكيزه از گناهان، بلكه مقصود آن است كه خداوند متعال آنچه كه در حضرت ابراهيم (ع) مانع لقاء بهتر است، با غفرانش از ميان مى‏برد تا آن طور كه مى‏خواهد ابراهيم به لقاء حق نايل شود. اين مسأله با دقت و تأمل بيشتر در معنا و مفهوم غفران، روشن مى‏شود. قرآن كريم هم به «عفو» اشاره فرموده و هم به «مغفرت و غفران». خيلى‏ها گمان مى‏كنند كه اين دو واژه يك مفاد و معنا را مى‏رساند ولى اين طور نيست، در آياتى اين دو كلمه در كنار هم با يكديگر ذكر شده است. اگر اين دو كلمه يك مفهوم داشت چرا خداوند اين دو را با هم آورده؟ و چرا در اين موارد كلمه «عفو» بر كلمه «غفور» مقدم گشته است [نگاه كنيد به: حج/ 60، مجادله/ 2، نساء/ 43- 99] اين دو واژه دو معنا دارد. «عفو» عبارت است از محو كردن و از ميان بردن آثار معصيت، ظلمت و تيرگى و برطرف كردن موانع و پاك كردن از آلودگى‏ها و «غفور» عبارت است از افاضه كردن، تكميل نمودن و كامل ساختن.

از اين رو به دليل تفاوت در مفاد اين دو واژه است كه اين دو در قرآن با هم ذكر شده و چون افاضه و تكميل پس از برطرف شدن موانع و از ميان رفتن گناه‏ها و آلودگى‏ها مى‏باشد كلمه عفو مقدم بر غفور ذكر گرديده است، چرا كه تيرگى‏ها و معاصى و آلودگى‏ها مانع افاضات‏اند و نخست بايد تطهير و پاك شوند تا با مغفرت به محل پاك شده افاضه شود. به همين دليل است كه براى انسان‏هايى كه گناه نكرده و معصيتى ندارند همچون انبياء (ع) واژه مغفرت به كار رفته است. مثلاً در مورد رسول اكرم (ص) فرموده است كه: إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً* لِيَغْفِرَ لَكَ اَللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً ما تو را پيروزى بخشيديم [چه‏] پيروزى درخشانى تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدايت كند، (فتح/ 1- 2). آيا حضرت رسول نعوذ باللَّه آلوده به گناه و معصيتى بود كه درباره ما گفته مى‏شود؟ خير، لذا در اينجا از واژه مغفرت استفاده شده نه عفو يعنى خداوند موانع لقاء بالاتر و بهتر حضرت رسول اكرم (ص) را از ميان برده و به او افاضه جديدى مى‏فرمايد و او را كامل‏تر مى‏كند. پس غفران و مغفرت معناى وسيع و دقيق و عميق‏ترى از عفو داشته و در واقع، عطا كردن و تكميل ساختن است. يا درباره حضرت ابراهيم (ع) خداوند مى‏فرمايد: اَلَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ يَهْدِينِ* وَ اَلَّذِى هُوَ يُطْعِمُنِى وَ يَسْقِينِ* وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ* وَ اَلَّذِى يُمِيتُنِى ثُمَّ يُحْيِينِ* وَ اَلَّذِى أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِى خَطِيئَتِى يَوْمَ اَلدِّينِ [ابراهيم در مقام معرفى خداوند گفت:] آن كس كه مرا آفريده همو هدايتم مى‏كند و آن كس كه به من خوراك مى‏دهد و سيرابم مى‏گرداند و چون بيمار شوم او مرا درمان مى‏بخشد و آن كس كه مرا مى‏ميراند و سپس زنده‏ام مى‏گرداند و آن كس كه اميد دارم روز پاداش مرا مشمول مغفرت خود ساخته و [گناهم را بر من ببخشايد]، (شعراء/ 78- 82).

آيا غفران خداوند نسبت به ابراهيم (ع) بخشش گناهان و خطاهايى چون، تجاوز، غيبت، دروغ و… است؟ و يا مقصود خطيئه ديگرى است كه براى او مى‏باشد و مانع مى‏شود تا به لقاء بالاتر، والاتر و بهتر نايل گردد. با تعريفى كه از واژه مغفرت ارائه شد معلوم مى‏شود كه مقصود مطلب دوم است يعنى، حضرت ابراهيم (ع) اميد به غفران الهى در روز قيامت دارد تا به واسطه اسم غفور، موانع ملاقات برتر از ميان برخاسته و با افاضه الهى به سوى كامل و كامل‏تر شدن پيش رود. نتيجه آن كه، از اين دسته آيات كه در باب غفران انبياء و صالحان در عوالم قيامت آمده است، با توجه به مفهوم مغفرت، حركت و تكامل درعالم و نظام‏هاى حشر استفاده مى‏گردد.

همچنان كه بى‏قرارى عاشقان‏

حاصل آمد از قرار دلستان‏

او كه در ناز ثابت آمده‏ عاشقان چون برگ‏ها لرزان شده‏
خنده او گريه‏ها انگيخته‏ آب رويش آبروها ريخته‏
اين با همه چون و چگونه چون زبد بر سر درياى بى‏چون مى‏طپد
(مثنوى/ 1614/ 6- 1617)

اين كه به آدمى از عوالم بالاتر، خبر و خبرها مى‏دهند، از بهشت و بهشت‏ها، از جهنم و جهنم‏ها، از عذاب و عذاب‏ها و نعمت و نعمت‏ها يادآور مى‏شوند ولى انسان متحول نشده وعوض نمى‏گردد و اصلاً تصوير چنين مسائلى برايش مشكل است، دليل ديگرى است بر وجود حركت و حركت‏ها در عوالم پس از دنيا و نظام‏هاى بالاتر از برزخ و برزخ‏ها، زيرا آنچه ما مى‏شنويم و نمى‏توانيم هضم كنيم، گوياى اين حقيقت است كه ما صلاحيت درك آن نظام‏ها را نداريم و بايد با حركت و تكامل، قابليت ظرفيت ادراك و مشاهده آن عوالم را بيابيم. براى من و شما از بهشت و جهنم بسيار گفته‏اند كه يا باورش مشكل است و يا هضمش، تنها به اين دليل كه معتقديم قرآن حق است و رسول خدا حق و بياناتش حق و اين خبرها ازمجارى حق به ما رسيده است آنها را مى‏پذيريم ولى عقل ما نمى‏تواند به خوبى آن مطالب را تحليل و درك كند. اگر قرار باشد همين من با چنين عقلى وارد عوالم بالاتر شود، هنوز نمى‏تواند آن حقايق را درك و هضم كند، پس بايد حركت و تكامل و عوض شدنى باشد تا شعور و عقل، ظرفيت درك آن حقايق را بيابد. اين كه در برخى روايات وارد شده كه اگر شعاعى ازمظاهر جمال حق متجلى گردد همه مى‏ميرند و قالب تهى مى‏كنند به دليل نداشتن ظرفيت ادراك جمال حق است و از همين‏رو يافتنى‏ها را نمى‏يابيم و ديدنى‏ها را نمى‏توانيم ببينيم و شنيدنى‏ها را نمى‏توانيم بشنويم. در روايتى وارد شده است كه: «در بهشت درختهايى است كه بر آنها زنگ‏هايى از نقره قراردارد، هنگامى كه بهشتيان مى‏خواهند و اراده مى‏كنند كه سماعى داشته باشند، خداوند نسيمى را از تحت عرش برمى‏انگيزد تا به آن درختان بوزد و زنگ‏ها به حركت درآيند با صداهايى كه اگر اهل دنيا آن صداها را بشنوند از طرب مى‏ميرند عجيب است، (بحارالانوار، ج 8، ص 196، روايت 183).

اين درختان چيستند؟ آيا شجره طوبى است- كه اصلش در منزل على (ع) مى‏باشد، (همان، روايت 185)- يا شجره ديگر؟ اين زنگ‏ها چه زنگى هستند و آن صداها چه صدايى و آن خواندن‏ها چه خواندن‏هايى گويا خواندن‏ها و آهنگ‏ها هم در آن‏جا طورى است كه آدمى را به سوى خدا مى‏برد نه مانند خواندن‏هاى دنيوى كه انسان را از خدا دور مى‏كند. ولى هر چه هست اگر به گوش اهل دنيا برسد به دليل نداشتن ظرفيت مى‏ميرند و قالب تهى مى‏كنند. پس بايد حركت، تحول و تكاملى وجود داشته باشد تا بر اثر آن، ظرفيت ادراك و پذيرش آن حقايق بالا و والا را در عوالم حشر بيابيم. با توجه به آنچه كه در تكامل حشرى گفته شد معلوم مى‏شود كه تكامل در قيامت براى كسانى كه راه توحيد، ايمان و طريق عبوديت را طى مى‏كنند غير از راه افرادى است كه راه انحرافى و ضلالت را در مقابل دارند. به بيان ديگر، ادامه داشتن راه ضلالت مانند ادامه داشتن راه صراط مستقيم در عوالم بالاتر و والاتر نيست. يعنى انسان موحد و الهى با سلوك در صراط مستقيم و در عوالم بالا، از نقايص وجودى، معايب، كمبودها، رنگ‏ها، تعلق‏ها و حجاب‏ها به تدريج پاك شده و چهره اصلى انسانى را يافته و متناسب عالم قرب مى‏گردد و در واقع راه توحيدى برزخى و راه‏هاى توحيدى عوالم پس از برزخ در عين اين كه باطن راه توحيدى و عبودى دنيوى است، تكاملى بوده و تكميل كننده و تطهير كننده انسان است يعنى، با ادامه حركت در عوالم بالاتر مرحله به مرحله كاستى‏ها و كمبودها را جا گذاشته و كمالات جديدى را كسب كرده و لايق ورود به عالم و عوالم والاتر مى‏گردد تا آن‏جا كه به مقام فنا و بقاء باللَّه برسد. اما ادامه راه ضلالت و انحراف و راه كفر و شرك به صورت تكاملى نبوده بلكه به اين صورت است كه صورت‏هاى باطنى راه باطل و يا راه‏هاى باطل و ضلالت به ترتيب عوالم ظاهر گشته و به تدريج اصل چهره باطنى و حقيقى آنها ظاهر مى‏شود تا روز لقاء پروردگار، كه در آن روز و در آن عالم، صورت اصلى اين راه كه طريقى است به سوى غضب حق و آتش جهنم و عذاب‏هاى دايمى، در برابر انسان منحرف ظاهر شده و آدم گمراه خود را در آن مى‏يابد.

به بيان ديگر، مسيرى كه اينها پيش گرفته‏اند سير قهقرايى داشته و در واقع سير تكاملى به آن معنى كه اهل هدايت متكامل مى‏شوند نيست، بلكه پيشرفت اينها به معنى پيش رفتن به عمق و باطن راهى است كه پيش گرفته‏اند، چرا كه ضلالت، بطونى دارد كه باطن آخر آن روبرو گشتن با اسماء غضب الهى است. انسانى كه در حيات دنيوى در طريق ضلالت و انحراف حركت مى‏كند و پيش مى‏رود، در باطن امر، لحظه به لحظه به بطن اين ضلالت پيش مى‏رود تا آن‏جا كه با اسماء غضب و طرد حق مواجه مى‏گردد. مثلاً كسى كه در اين دنيا گناهى كرده يا با حضرت حق عناد و لجاجت دارد يعنى، با اوامر حضرت حق مخالفت مى‏كند، اين طغيان و مقابله در اين دنيا پشت حجاب است و انسان در حيات دنيوى از اين باطن محجوب مى‏باشد. وقتى حجاب يا حجاب‏ها مرحله به مرحله كنار رفت، آنچه در نهايت به ظهور و بروز مى‏رسد مواجه با خداوند قهار است، يعنى خدايى كه هر چه در مقابلش به عنوان مقابله كننده بايستد، او را طرد، لعن و خرد مى‏كند. پس پيشرفت و حركت اهل ضلال، در عمق و باطن ضلالت پيش رفتن و مواجه گشتن با اسماء غضب، طرد، لعن و ردّ الهى است. آياتى كه دلالت مى‏كند بر هدايت شدن مجرمان در روز قيامت به راه جهنم، ناظر به همين واقعيت است. يعنى، طريق جهنم كه منتهى به جهنم مى‏شود و منحرفان در قيامت به آن هدايت مى‏شوند، صورت اصلى و باطنى همان راه ضلالت دنيوى است كه در قيامت ظاهر مى‏شود، به آيات ذيل توجه كنيد:

1 وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ اَلدِّينِ* هذا يَوْمُ اَلْفَصْلِ اَلَّذِى كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ* اُحْشُرُوا اَلَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ* مِنْ دُونِ اَللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ اَلْجَحِيمِ «[و اهل ضلالت‏] مى‏گويند: اى واى بر [حال‏] ما اين روز جزاست، اين است همان روزى كه آن را تكذيب مى‏كرديد [سپس خطاب مى‏آيد به سوى ملائكه‏] كسانى را كه ستم كرده‏اند با هم‏رديفانشان و آنچه غير از خدا پرستيده‏اند، گردآوريد [و جمع كنيد] و به سوى راه [يا راهى كه به‏] جهنم [منتهى مى‏شود] رهبرى‏شان كنيد، (صافات/ 20- 23). اين آيه با صراحت بيان مى‏كند بعد از حشر و جمع شدن منحرفان، تازه آنها به دنبال راه پيش گرفته در دنيا و برزخ پيش مى‏روند. پس معلوم است كه حركت در هر نظامى ادامه دارد و براى اهل ضلالت، اين حركت به صورت فرو رفتن در عمق و باطن ضلالت- كه اثرش جهنم و جهنم‏هاست بروز مى‏كند.

2 فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا اَلْبُطُونَ* ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَمِيمٍ* ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى اَلْجَحِيمِ پس دوزخيان حتماً از آن [ميوه‏هاى درخت زقوم كه از قعر آتش سوزان مى‏رويد] مى‏خورند و شكم‏ها را از آن پر مى‏كنند سپس ايشان را بر سر آن، آميغى از آب جوشان است، آنگاه بازگشتشان بى‏گمان به سوى دوزخ و جهنم است، (صافات/ 66- 68). شجره زقوم، شجره‏اى است كه ريشه‏اش از اصل جهنم روييده و شاخه و برگش تا اين نظام دنيوى كشيده شده است، عمل بد، فكر بد، صفت بد و عقيده بد هر يك گرفتن شاخه‏اى از اين درخت است كه انسان را پيش مى‏برد تا به اصل و ريشه آن كه در عمق جهنم است مى‏كشاند. دائم از ميوه‏هاى اين درخت تغذيه مى‏كنند و شكم‏هاى خود را از آن پر مى‏كنند تا آماده شوند براى پيش رفتن در قدم‏هاى بعدى و اين مرحله به مرحله ادامه دارد تا به جهنم كه ريشه درخت زقوم در آنجاست رسيده و در عمق آن فرو روند آيا اين جز حركت اهل ضلالت چيز ديگرى است؟ خداوند متعال اين حقيقت را با الفاظ دنيوى براى من و شما بيان كرده است تا ما با شعاعى از حقايق و احكام عوالم ديگر آگاه شويم و الا آن قدر حقايق و قوانين و آثار آن عوالم ژرف و عميق است كه نه ما ظرفيت درك آن را داريم و نه الفاظ توان بيان آنها رادارند. هم ما قاصر و هم الفاظ قاصر. به هر حال اين آيه به خوبى بيان مى‏كند كه جهنميان و گمراهان در اول حشر در اوائل راهى قرار مى‏گيرند و پيش مى‏روند كه تا عمق جهنم ادامه دارد و اين دلالت بر حركت و چگونگى آن در نظام‏هاى بالا و بالاتر دارد.

3 مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ* يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ وَ يَأْتِيهِ اَلْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ [آن كس كه‏] دوزخ پيش روى اوست و به او آبى چركين نوشانده مى‏شود آن را جرعه جرعه مى‏نوشد و نمى‏تواند آن را فرو برد و مرگ از هر جانبى به سويش مى‏آيد ولى نمى‏ميرد و عذابى سنگين به دنبال دارد، (ابراهيم/ 16- 17). اين آيه به روشنى گوياى اين حقيقت است كه جهنمى‏ها به تدريج آن آب سوزان را مى‏خورند تا تغذيه شوند و براى پيش رفتن آماده گردند، مى‏خورند و پيش مى‏روند، پشت سر هم مى‏خورند، تمام شدنى نيست و در عين حال گوارا هم نيست، در عين اين كه نادم، پشيمان و منزجرند و به سوى عذاب غليظ و عميق و شديد پيش مى‏روند. پس معلوم مى‏شود كه سير ادامه داشته و اهل ضلالت رفته رفته به عمق لجاجت و انحراف پيش مى‏روند. از خداوند متعال با دلى سوزناك و چشمى اشكبار بخواهيم كه ما را در زمره موحدان و مؤمنان و مخلصان قرار دهد تا در راه هدايت قرار گرفته و با سير تكاملى، لايق ورود به عالم قرب و ديدار جمال حق شويم نه از اهل ضلالت و گمراهى كه جز حرمان و خسران چيزى ديگرى عايدشان نخواهد گشت، (قيام قيامت، استاد محمد شجاعى، مبحث تكامل حشرى).

جز تو پيش كى برآرد بنده دست‏

هم دعا و هم اجابت از تو است‏

هم ز اول تو دهى ميل دعا تو دهى آخر دعاها را جزا
اول و آخر تويى ما در ميان‏ هيچ هيچى كه نيايد در بيان‏
(مثنوى/ 3499/ 4- 3501)

پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.