وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

مقایسه عرفان بودايى، مسيحى و اسلام

0

مقایسه عرفان بودايى، مسيحى و اسلام

بخش دوم:عرفان عملى

پرسش 18 . به تازگى كتاب هاى معنوى به بازار آمده است (همچون كتاب هاى نويسنده پائلوكوئيلو و كتاب هاى گروه اِك كه وقتى انسان آنها را مى خواند، چنان بر او تأثير مى گذارد كه مى پندارد نماز و روزه او تنها اداى سنت و پيروى از جمع است)! اين كتاب ها طرفدار زيادى دارد و به چندين زبان ترجمه شده است. از طرفى من جوانى هستم كه در اين نسل و اين دوره زندگى مى كنم، چطور ممكن است بى تفاوت از كنار آنها بگذرم؟

با توجه به مباحث ذيل، اميد است حقيقت امر براى شما روشن گردد:

يك. اهميت انسان شناسى
يكى از اساسى ترين پرسش هاى بشر، شناخت مبدأ، معاد و خويشتن خويش است. انسان ها هميشه در پى اين بوده اند كه كيستند؛ از كجا آمده اند؛ چه شده اند؛ به كجا مى روند؛ به كدام سو نظر دارند و … .
جمله معروف «خودت را بشناس» كه از سقراط نقل شده و با تعابير ديگر، در انديشه هاى قبل از سقراط نيز وجود داشته، بيان گر اين مسئله است كه آدمى نسبت به حقيقت وجودى خود، بى اعتنا نبوده است.

از مكاتب و مذاهب هند گرفته، تا فلسفه يونان و روم و عرفان مسيحى و اسلامى؛ از تفكرات انديشمندان قرون وسطاى مسيحى گرفته، تا انديشه هاى اسلامى؛ از رنسانس گرفته، تا عصر حاضر و … همواره شناسايى انسان وتوجه به ابعاد وجودى وى مورد نظر بوده است.

مكاتب و مذاهب گوناگون كوشيده اند تا با تحليل چيستى انسان و مبدأ و غايت او، به اين پرسش ها پاسخ دهند. اين گرايش هاى گوناگون فكرى سعى كرده اند بر اساس مبانى متفاوت، مبدأ و حقيقت انسان را تبيين و بر اساس آن، انسان آرمانى و انسان كامل را تفسير كنند.

به بيان ديگر، با تشريح ابعاد وجودى انسان، در پى حلّ اين مسئله بوده اند كه انسان چه هدفى را بايد در حيات خود در نظر بگيرد، تا به كمال وجودى خويش نايل شود. از آنجا كه در اين باب، مبانى و مبادى مختلف است، روش هاى نيل به كمال مطلق نيز متفاوت مطرح شده است.

دو. راه وصول
چنان كه گفته شد، براى پاسخ به پرسش هاى اساسى در انسان شناسى و به خصوص غايت انسان و راه وصول به آن، بيان هاى گوناگونى ارائه شده است كه تفصيل آن در اين مختصر نمى گنجد و تنها به چند مورد مرتبط با اين بحث، اشاره مى شود:

2ـ1. بوديسم
اين آيين ـ كه يكى از كهن ترين آيين هاى هندى است ـ معتقد است كه آزادى و نجات انسان، براى رسيدن به غايت خويش، فقط از راه خويشتن شناسى تحقق مى پذيرد. وصول به غايت و حيات حقيقى انسان، با انجام دادن مراسم قشرى عبادى و رياضت هاى طاقت فرسا، حاصل نمى شود؛ بلكه فقط با كشف و شهود مى توان به واقعيت مطلق نايل آمد.1

2ـ2. دينِ جين
اين كيش كه بسيار ديرينه و هم زمان با پيدايش آيين بودا است، معتقد است كه آزادى به وسيله معرفت به دست مى آيد. روش معنوى براى رسيدن به اين آزادى، نوعى «يوگا» تعبير مى شود كه عبارت است از:

الف. معرفت درست،
ب. ايمان به كتب مقدس جين،
ج. طرز رفتار درست يا امساك از گناه.2

در «بهاگاوات گيتا» (يكى از آثار مذهبى هندوان) راه رستگارى به سه طريق بيان شده است:

الف. معرفت و فرزانگى،
ب. كردار (انجام تكاليف و بى نياز ساختن خود از نتايج آن)،
ج. عشق و جذبه عرفانى و پيوند عابد و معبود.3

«يوگا» راه اشراق و عرفان است، نه طريق عقده گشايى و تلطيف غرايز نفسانى. هشت مرحله يوگا، در حيطه اخلاق مى گنجد، نه در افعال عبادى و احكام شرعى. به بيان ديگر، آيين عملى به طريق سير و سلوك است.4

«جينيسم» و «بوديسم» با سلوك اخلاقى و رياضت هاى ويژه، مى كوشد انسان را در گرايش به جهان درون و فرو رفتن در اعماق بحر وجود و استخراج گوهر هستى، مدد رساند؛ گوهرى كه در كنه راز هستى، زير پرده دل و در پيچ و خم انديشه هاى لرزان، مكتوم است.

راه و روش گروه «اك» يا «اكنكار» نيز ريشه در نوعى نگاه بوديستى به حقيقت انسان و غايت او دارد. برخى از كتاب هاى اين گروه مدتى است كه در كشور ما ترجمه و منتشر شده است. آثار پال توئيچل، فيل مورى متيسو، هارولدكلمپ و … بيانگر ديدگاه هاى اين گروه در ابعاد گوناگون است. راه و روش «اِك» به انسان نشان مى دهد كه چگونه با آزاد ساختن قابليت هاى درونى خود و شناخت تندرستى، به موفقيت نايل شده و بتواند سفر روحى را آغاز كند؛ درنتيجه، تعالى روح، او را به سوى درك خداوند رهنمون شود. اين گروه با اتخاذ ديدگاه هاى بوديسم، چندان وقعى به احكام عبادى نمى نهد و راه نجات را تنها در رياضت هاى جسمى و روحى مى داند.

2ـ3. عرفان مسيحى
دينى كه حضرت عيسى مسيح (علیه السلام)  در آغاز ظهور آورد، علاوه بر آموزه هاى اعتقادى درباره خداوند، انسان و طبيعت، آموزه هايى در باب اخلاق و احكام عبادى نيز داشت. وى بر عمل به احكام گسترده آيين يهود، تأكيد كرد.5

طبق تعاليم او احكام فقهى، بدون روح اخلاقى حاكم بر آن، كاستى جبران ناپذيرى است؛ از اين رو، حضرت عيسى (علیه السلام)  با فرقه هاى گوناگون يهود ـ كه هر يك آيين موسى (علیه السلام)  را به شكلى خاص تفسير كرده و خود را به حق مى دانستند ـ به مخالفت برخاست و با صحّه گذاشتن بر سنت يهودى، اين نكته ژرف را خاطر نشان ساخت كه دين، تنها اعمال ظاهرى بدون باطن نيست؛ بلكه شريعت بايد با نيّت پاك پيوند خورده و عمل مطابق با انديشه درون باشد. ولى نبايد اصل شريعت را ناديده گرفت.6

متأسفانه تعاليم نخستين حضرت عيسى (علیه السلام)  تغييرات زيادى يافت كه از آن جمله، ناديده انگاشتن شريعت بود. «پُولس» ـ ملقب به دومين مؤسس مسيحيت ـ7 با طرح اصل آزادى درون و حريّت روح، به نفى شريعت پرداخت. به اعتقاد او، حقيقت مسيح، در باطن مرد مؤمن تجلى مى كند و او را به سر منزل صواب و رستگارى رهبرى مى كند؛ از اين رو، ضرورت ندارد كه همواره به دستورهاى رسمى و قوانين دينى رجوع شود.8

پس از اين، در مسيحيت، عدالت تنها با ايمان به مسيح حاصل مى شد، نه با عمل به شريعت: «اما چون يافتيم كه هيچ كس با اعمال شريعت عادل شمرده نمى شود؛ بلكه با ايمان به عيسى مسيح مى توان به اين مقام رسيد، ما هم به عيسى ايمان آورديم تا از ايمان به مسيح ـ و نه از عمل به شريعت ـ، عادل شمرده شويم؛ زيرا كه از اعمال شريعت، هيچ بشرى عادل شمرده نخواهد شد!!»9
كلمات و سخنان و نامه هاى پولس، يكى از مستندات عرفان مسيحى است.10

هر چند برخى از شاخه هاى عرفان مسيحى به برخى از احكام شريعت توجه دارند11 ولى اعتناى چندانى به شريعت نمى نهند، به خصوص با انحرافى كه توسط «پولس» پس از مسيح در اين دين وارد شد.

برخى از رساله ها و نگاشته هاى «پائلو كوئيلو» كه نوعا به صورت رُمان تدوين يافته است، ريشه در اين نوع عرفان مسيحى دارد كه براى شريعت در وصول به حقيقت، مقام و منزلتى قايل نيست.

2ـ4. عرفان اسلامى

عرفان اسلامى ـ كه ريشه در آيات قرآن و سنت نبوى و علوى دارد ـ شريعت، طريقت و حقيقت را از هم جدا نمى كند. «شريعت»، مجموعه مقررات و احكام اسلامى است كه در قرآن و روايات آمده و فقيهان اين احكام را از منابع استخراج مى كنند.

عارفان راستين مسلمان، معتقدند: احكام شريعت بر مصالح حقيقى مبتنى است و عمل به آنها ـ با شرايط آن ـ انسان را به سعادت و كمال مى رساند؛ بنابراين، راه رسيدن به كمالات و حقايق، عبادت و عمل به شريعت است. از سوى ديگر، از آنجا كه اين كمالات لازمه عمل به احكام است، عمل به شريعت در آغاز راه يا در طول مسير، شرط رسيدن به كمالات است.

عارفانى چون محى الدين ابن عربى ـ پايه گذار عرفان نظرى ـ اعتنا به علوم حقيقت را مشروط به عدم ردّ آن از ناحيه شريعت دانسته و آن را چون جسمى ملازم و همراه حقيقت مى دانند.12

جنيد بغدادى (م 297 ق) ـ يكى از پيشگامان تصوف اسلامى ـ مى گويد: «همه راه ها به بن بست مى رسد، مگر راهى كه به دنبال رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باشد. پس هر كه حافظ قرآن و كاتب حديث نباشد، پيروى از وى در اين كار روا نيست؛ چون عمل و مذهب، در قيد كتاب و سنت است».13 بيش تر عارفان اسلامى، معتقدند: كه عارف حتى در حالت «فنا» و رسيدن به حقيقت، بايد به تكاليف خويش عمل كند و خداوند عارف را در اين مسئله كمك مى كند.14

علامه طباطبايى ـ از سرآمدان عرفان نظرى و عملى در قرن معاصر ـ در كتاب رسالة الولاية مى فرمايد: «واجب و محرمات شريعت، احكام عمومى براى همه طبقات است». وى معتقد است افراد هر چه به خداوند، تقرّب بيش ترى داشته باشند، تكاليفشان سنگين تر است.15
اما «طريقت»، عبارت است از اخلاق يا باطن احكام و شريعت و حقيقت نيز بيان گر احوالى است كه براى سالك رخ مى دهد كه بالاترين آن، حالت «فنا» در حضرت حق است.16

شريعت پوست، مغز آمد حقيقت
ميان اين و آن باشد طريقت
خلل در راه سالك نقض مغز است
چو مغزش پخته شد، بى پوست نغز است17

سه. سلوك راستين
حال اين پرسش مطرح مى شود كه از آن سه راه، كدام راه صحيح است؟ به اعتقاد ما، سلوك راستين، راهى است كه خداوند متعال و دين آسمانى، به انسان ارزانى مى دارد. دين الهى، شريعت را مدخل ورودى سير و سلوك حقيقى و بازگشت به خويشتن انسانى مى داند. دقت در امور ذيل، حكايت گر حقانيت اين مدعا است.

3ـ1. نياز انسان به وحى
حقيقت انسان، كتابى است نيازمند شرح؛ زيرا تا ابعاد وجودى وى به طور كامل شناخته نشده و مبدأ، جايگاه فعلى و مقصدش تبيين نشود، نمى توان سلوك و راه مشخصى براى وصول به مقصد تبيين كرد. شارح اين كتاب، كسى جز مصنف آن ـ آفريدگار هستى ـ نمى تواند باشد؛ زيرا خالق و نويسنده اين كتاب، حضرت حق است و او تنها كسى است كه از ماهيت، مبدأ و غايت آدمى آگاه است و فقط او است كه بهترين راه و برترين سلوك را ـ كه با سنن و قوانين حاكم بر عالم هماهنگ است ـ مى داند.

از منظر قرآن، اين وحى است كه فطرت خوابيده ما را بيدار ساخته، روح مستعد ما را به فعليت هاى والا سوق مى دهد. قرآن كريم ـ آخرين كتاب و پيام الهى ـ كامل ترين كتاب هدايت و عالى ترين دستور «سير الى اللّه » است:

«ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ»18؛
«هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ »19.

قرآن عين هدايت است، نه داراى هدايت؛ يعنى، هم در ذات و گوهر وجودى خود هدايت است و هم هدايتگر ديگران است.20 قرآن كريم، كتاب نورى است كه انسان را از «ظلمت ها» بيرون مى آورد و به «نور خود» هدايت مى كند.21

خداى سبحان، قرآن كريم را به عنوان «تبيان» همه چيز به انسان ها شناسانده، مى فرمايد:
«وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ».22

هر چيزى كه در تأمين سعادت انسان ها مؤثر است، در اين كتاب الهى بيان شده و اگر انجام كارى سبب سعادت بشر يا ارتكاب عملى، موجب شقاوت او است، به صورت دستورى بايسته در آن آمده است. همه معارف، اخلاق و اعمال الهى و انسانى ـ به تفصيل يا به اختصار ـ در قرآن مجيد به طور روشن بيان شده است.23

«اهدنا» گفتى «صراط مستقيم»
دست تو بگرفت و بردت تا «نعيم»
نار بودى نور گشتى اى عزيز!
غوره بودى گشتى انگور و مويز
اخترى بودى شدى تو آفتاب
شاد باش «اللّه اعلم بالصواب»24

قرآن كريم، اصول فراگير معارف دينى را مطرح فرموده است. جزئيات آن ـ بر اساس دستور خداى سبحان ـ بايد از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله)  گرفته شود.

خداوند مى فرمايد:
«وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»25؛ «آنچه را كه رسول گرامى براى شما مى آورد، بگيريد و از آنچه شما را از آن بر حذر مى دارد، پرهيز كنيد».

«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ »26؛ «خداوند بر اهل ايمان منّت نهاد كه رسولى را از خود آنان در ميانشان برانگيخت كه براى آنان آيات خدا را تلاوت كند و نفوس آنان را تزكيه سازد و به آنها احكام كتاب، شريعت و حقايق را بياموزد».

بر اساس روايات متقن، پس از رسول گرامى اسلام ـ كه معلم اوّل در اين باب است ـ، حضرت على (علیه السلام)  معلّم دوم اين رسالت است و پس از او، اولاد طاهرينش با درك اعماق قرآن و استخراج جزئيات از كليات، راه هاى سعادت بشر را براى آنها تبيين مى كنند.27

3ـ2. راه هاى وصول
اولين گام در سلوك الى اللّه و بازگشت به حقيقت خويشتن از منظر قرآن و سنّت، كنار زدن حجاب هاى ظلمانى و خروج از آن است. حجاب ظلمانى، خصوصيت و رنگى است كه بر روح انسان عارض مى گردد و روح را به سوى غير خداى متعال سوق مى دهد.28

هر يك از حجاب هاى ظلمانى، داراى واقعيت ويژه اى در روح انسان است؛ از اين رو، مجاهدت هاى علمى و عملى لازم براى خروج از آنها تلاش ويژه اى است كه در نظام خلقت تعيين شده است. اين مجاهدت ها، در حقيقت راه هاى تكوينى خروج از اين حجاب ها است و نمى شود تكوين را عوض كرد.

قرآن كريم، دين حنيف اسلام را، راهى فطرى، تكوينى و غير قابل تبديل و تغيير براى اين مهم تلقى مى كند:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ»29.

حضرت حق، راه ارائه شده از سوى دين حنيف اسلام را محكم ترين راهى مى داند كه بايد به آن چنگ زد.30
صراط مستقيم راهى است كه خداوند متعال به آن توصيه فرموده و آن را راه پرهيزگارى و رسيدن به مقصود دانسته است.31

زياد بوده اند كسانى كه از پيروان قرآن و اسلام به شمار مى رفته اند و قدم در طريق سلوك گذاشته اند؛ ولى به سبب عدم تعبد كامل به قرآن و اسلام، به لغزش ها و گمراهى افتاده اند. كم نبوده اند افرادى كه با عدم تبعيت صحيح از اسلام، القائات شيطانى را حق پنداشته و حق و باطل را به هم آميخته اند.32 به هر روى، مجاهدتى خاص است كه مى تواند انسان را نجات بخشد، تكوينى و مطابق فطرت آدمى است، از طريق وحى به انسان ها ابلاغ شده است.

3ـ3. ضرورت آگاهى از راه
سالك الى اللّه ، بايد آنچه را از جانب خداى متعال ابلاغ گرديده، ياد بگيرد و طريق الى اللّه را به نحو صحيح و جامع و به همان صورت كه از جانب خداى متعال ارائه شده است، بشناسد.

امام باقر (علیه السلام) مى فرمايد:
«الكمال، كل الكمال التفقه فى الدين»33؛ «كمال يك انسان و نهايت كمال او علم و بصيرت و تفقه در دين است».
گفتنى است كه فرد تا عالم به مصالح و مفاسد خود و دانا به موازين و راه هاى رساننده به حق نباشد، موفق نخواهد شد؛ بلكه چه بسا در يك مسير انحرافى پيش برود. تحصيل اينها، فرع بر علم تام به مضامين قرآن كريم و اخبار وارده ـ كه در واقع ترجمان حقيقى وحى اند ـ مى باشد.34

مرتبه اوّل «مراقبه»، عمل به واجبات و ترك محرّمات است. عارفان بزرگ اسلامى ـ به خصوص شيعى ـ با استفاده از آيات و روايات، مرتبه اوّل مراقبه را ـ كه مدخل ورودى براى نجات و رسيدن به حقيقت اصلى خويش و فنا در حضرت حق است ـ عمل به واجبات و ترك محرّمات مى دانند. سالك بايد واجب ها و حرام ها را به خوبى ياد بگيرد و در مقام عمل، ملتزم به همه واجبات و اجتناب كامل از همه محرمات باشد.

بدون مراعات واجب و حرام، هيچ سالكى در سلوك راستين خويش موفق نخواهد شد؛ زيرا خداوند مى فرمايد:
«إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»35؛ «[ حقيقت جز اين نيست] كه خداى متعال عمل را از صاحبان تقوا قبول مى كند».

امام صادق (علیه السلام) درباره تقوا مى فرمايد:
«ان لا يفقدك اللّه حيث امرك و لا يراك حيث نهاك»36؛ «تقوا عبارت از آن است كه خدا تو را آنجا كه امر فرموده، غايب نيابد و آنجا كه نهى فرموده تو را نبيند».

در حركت انسان به سوى خداوند متعال، بر اساس قوانين تكوينى و نظام سلوك، بعضى از اعمال ضرورت دارد و بايد انجام بگيرد كه همان «واجب ها» است و از بعضى اعمال نيز اجتناب و كناره گيرى ضرورت دارد و بايد از آنها اجتناب كامل شود كه همان «حرام ها» است.37

بر اساس آيات و روايات، بايد انوار الهى در قلب سالك بتابد، تا مددكار او در سلوك راستينش بوده، او را به حقيقت خويش واصل گرداند.38
عمل به واجبات و ترك محرمات ـ به صورت صحيح و كامل ـ موجب مى شود «قلب» پاكيزگى و جلاى اصلى خويش را به دست آورده، آماده گرفتن انوار الهى شود. اگر اين افعال چنان باشد كه خداوند خواسته است، فيض از مبدأ الهى طبيعى خواهد بود. به همين جهت است كه بيش تر ترغيب به دستورهاى شرعى مى شود، نه به حصول نور الهى؛ زيرا افعال عبادى است كه سبب وصول به مبدأ و گرفتن فيض مى شود. طبيبى كه دارويى را مى ستايد و مصرف آن را به بيمار توصيه مى كند؛ به دليل اثر شفادهنده دارو است؛ نه خود دارو.
عمل به واجبات و ترك محرمات نيز چون دارو، علاجگر بيمارى دل است كه با مصرف آن انوار الهى از مبدأ اعلى بر انسان نازل مى گردد و او را در پيمودن راه كمك مى كند.39

امام صادق (علیه السلام)  مى فرمايد:
«قال اللّه تبارك و تعالى: ما تحبّب الىّ باحبّ مما افترضته عليه»40؛ «خداى متعال فرمود: بنده من با چيزى محبوب تر از آنچه بر او واجب كرده ام، محبّت مرا به خود جلب نمى كند».

شايد به همين دليل است كه پيشوايان معصوم (علیهم السلام)  فرموده اند: اگر كسى نماز قضا داشته باشد، نبايد به نافله بپردازد و با داشتن روزه قضا، روزه مستحبى مكروه است. هر امرى كه خداى متعال واجب فرموده، در نشئه عبودى و حيات واقعى انسان، نزد پروردگار ضرورت دارد.

احكام الهى، داراى ظاهر و باطن است. باطن و حقيقت آن، با ظاهر آن تحقّق مى يابد و ظاهر آن نيز، حامل باطن و حقيقت آن است. از اين رو انسان ها به بهانه توجه به باطن، نمى توانند از ظاهر احكام و مناسك دينى صرف نظر كنند؛ زيرا باطن دين، بدون ظاهر آن، هرگز حاصل نخواهد شد.

از سوى ديگر، نبايد تمسك به ظاهر دين، به روزمرگى و رسوم بى روح اجتماعى و چشم پوشى از حقيقت و باطن دين بينجامد.
بر همين اساس است كه حتى عارفان واصل، به احكام شرعى تعبد شديد داشتند و اگر مجتهد نبودند با دقت تمام احكام فقهى را با تقليد از ديگران، انجام مى دادند. عارف بزرگ معاصر، جناب سيد هاشم حداد از جمله اين بزرگواران بود.41

مطلق آن آواز خود از شه بود
گرچه از حلقوم عبداللّه بود
گفتند او را: من زبان و چشم تو
من حواس و من رضا و خشم تو
رو كه بى يسمع و بى يصبر تويى
سرتويى چه جاى صاحب سرتويى
چون شدى من «كان اللّه » از ولد
من تو را باشم كه «كان اللّه له»
گه تويى گويم تو را گاهى منم
هرچه گويم آفتاب روشنم42

نماز و روزه:
در ميان فرايض، نماز و روزه داراى جايگاه ويژه اى است. با ذكر دو روايت سخن خود را به پايان مى بريم:
معاوية بن وهب درباره برترين عمل عبادى كه موجب تقرب و محبوب ترين عمل نزد پروردگار باشد، سؤال كرد؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود:

«ما اعلم شيئا بعد المعرفة افضل من هذه الصلاة، الاترى ان العبد الصالح عيسى بن مريم قال: و اوصانى بالصلاة و الزكاة مادمت حيا»43؛ «پس از معرفت و شناخت، هيچ عمل عبادى را برتر از نماز نمى دانم. مگر نديدى كه عبد صالح خداوند، عيسى بن مريم، فرمود: … و [ خداوند مرا] تا زنده ام به نماز و زكات سفارش كرده است».

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)  مى فرمايد:
«قال اللّه تبارك و تعالى: الصوم لى و انا اجزى به»44؛ «خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرمود: روزه، مال من است و من جزاى روزه را مى دهم [ يا من جزاى روزه او هستم]».

سى روز در اين دريا، پا سر كنى و سرپا
تا در رسى اى مولا! اندر گهر روزه
شيطان همه تدبيرش و آن حيله و تزويرش
بشكست همه تيرش، پيش سپر روزه
روزه كرّ و فرّ خود، خوش تر ز تو بر گويد
بر بند در گفتن، بگشاى در روزه45

1. اديان و مكتبهاى فلسفى هند صص 120 ـ 167.
2. همان، صص 183 ـ 209.
3. همان، ص 327.
4. همان، ج 2، صص 625 ـ 724.
5. متى / 5 / 19.
6. نگا: مسيحيت و فرهنگ در غرب، فصل اوّل.
7. تاريخ جامع اديان، ص 613.
8. همان، ص 616.
9. رساله پولس به غلاطيان، 2: 16 و رساله پولس به روميان، 5:13، 14، 20.
10. كلام مسيحى، ص 140.
11. همان، صص 139 ـ 152.
12. رسائل، صص 233 ـ 234؛ كتاب التراجم، ص 284.
13. عرفان نظرى، ص 373.
14. الرسالة القشيرية، ص 19 و 142،؛ التعرف لمذهب اهل التصوف، ص 156.
15. ولايت نامه، صص 46 ـ 47.
16. اسرارالتوحيد فى مقامات شيخ ابى سعيد، ص352.
17. گلشن راز.
18. بقره2، آيه 2.
19. نحل 16، آيه 89.
20. تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 1، ص 183.
21. مائده5، آيه 15 و 16؛ نساء(4)، آيه 174؛ ابراهيم(14)، آيه 1.
22. نحل 16، آيه 89.
23. تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 1، صص 221 ـ 222.
24. مثنوى معنوى، دفتر چهارم، ابيات 3420 ـ 3422.
25. حشر 59، آيه 7.
26. آل عمران3، آيه 164.
27. تفسير موضوعى قرآن، ج 1، صص 214 ـ 224.
28. مقالات، ج 1، صص 63 ـ 73.
29. روم 30، آيه 30.
30. لقمان31، آيه 22.
31. انعام6، آيه 153.
32. مقالات، جلد 1، صص 74 ـ 78.
33. اصول كافى، جلد 1، باب صفة العلم، حديث 4.
34. شرح مقدمه قيصرى، صص 47 ـ 48.
35. مائده5، آيه 7.
36. شرح اصول كافى، مولى محمد صالح مازندرانى، ج 1، ص 118.
37. مقالات، ج 3، صص 73 ـ 80.
38. مقالات، ج 1، صص 101 ـ 128.
39. عرفان و عارف نمايان، ص 86.
40. اصول كافى، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، باب اداء الفرائض.
41. نگا: روح مجرد، صص 76 ـ 79، 110 ـ 114، 130 ـ 31.
42. مثنوى معنوى، دفتر 1، ابيات 1936 ـ 1940.
43. اصول كافى، ج 3، ص 264.
44. ميزان الحكمه، جلد 5، ص 465، حديث 10610.
45. كليات شمس تبريزى، شعر 2307.

منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، کتاب پرسش ها و پاسخ ها «عرفان و عشق»  .

حتما بخوانيد

ویژه نامه عرفان و مکاتب عرفانی

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.