وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

چرا حقوق زن و مرد در اسلام متفاوت است

0

چرا حقوق زن و مرد در اسلام متفاوت است

 

كلا بفرماييد ايرادهايى كه به حكم قصاص ميشود به چه دليل است و چه توجيهى دارد…خصوصا اختلاف در ديه زن و مرد…حال آنكه ما بر اساس اعتقادات مسلم اسلامى مى دانيم كه تمام انسان ها در روح و انسانيت مشترك هستند و همه مخلوق خدا هستند.امتياز ويژه اى نه زن بر مرد و نه مرد بر زن دارد. ملاك اصلى تقوى است…اما در اجراى اين حكمها و تشريع آنها گويى به اين نكته عنايت نشده است.در جنبه هاى حقوقى چه وضعى ايجاد مى شود اگر احكام جزايى يكسان وضع شود. در قرآن آنجا كه بحث زنا پيش مى آيد ابتدا صيغه مونث مى آورد:الزانيه و الزانى‏و آنجا كه بحث دزدى پيش مى آيد صيغه مذكر را اول مى آورد:السارق و السارقه…آيا اين بحث اخير ارتباطى مى تواند داشته باشد با سوال ابتدايى بنده؟خلاصه مى خواستم بدانم كه علت اصلى اين تفاوتها چيست؟بله زن و مرد با هم در حقوق مساوى هستند.اين اعتقاد ما است اما چه اشكالى دارد متشابه نباشند؟يعنى حكم ديه زن و مرد يكسان باشد؟البته بحث شارع مقدس و مصلحتى كه او ديده و تعبديت ما چيز ديگرى است.ما هميشه معتقديم خداوند حكيم على الاطلاق است.و در عين حال فياض على الاطلاق و رحمن و رحيم است.و در او نقصهايى از قبيل انتقام گرفتن و كينه توزى براى رسيدن به شهوات نفسانى را ندارد.او خير و صلاح مخلوقات را از همه بيشتر مى داند.به قول قرآن مجيد چه بسا امورى را كه شما آنها را بد مى دانيد ولى خداوند آنها را براى عاقبت و سعادت شما خوب مى داند.(نقل به مضمون) آنتچه سوال مى كنيم بيشتر براى اين است كه معرفت ما نسبت به احكام اتلهى و حكمت خدا بالا برود.و تعبدمان بيشتر شود.و الا هيچ كس در حكيمانه بودن اوامر شرع و احسن بودن نظام موجود شك ندارد.

 

قانون شايسته، قانونى است كه مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعى باشد و اين متوقف بر شناخت كامل تمام ابعاد جسمى و روحى، نيازها، غريزه‏ها، استعدادها، كمال لايق انسانى و راه رسيدن به آن است

اشتراك تكوينى و تشريعى زن و مرد

اسلام بر خلاف آنچه در تاريخ و فرهنگ قرن‏هاى پيشين غرب و شرق گذشته است، زن و مرد را در بسيارى از امور تكوينى و تشريعى، يكسان دانسته است. چند نمونه از اين موارد، عبارت است از:

2-. 1 تساوى در ماهيت انسانى و لوازم آن 1،

2-. 2 تساوى در راه تكامل انسانى و قرب به خدا و عبوديت 2،

2-. 3 تساوى در امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ايمان 3،

2-. 4 اشتراك در بيشتر تكاليف و مسئوليت‏ها 4،

2-. 5 استقلال اجتماعى، سياسى و اعتقادى زنان و حق مشاركت 5،

2-. 6 استقلال اقتصادى زنان 6 (حال آنكه غرب تا چند دهه پيش زن را مالك هيچ چيز نمى‏دانست)،

2-. 7 برخوردارى مادران از حقوق خانوادگى نظير پدران 7 بلكه حق مادر با توجه به زحمات و تكاليف و مسئوليت‏هايش بيشتر است.

تفاوت‏هاى ساختارى زن و مرد

زن و مرد، در عين اشتراك در انسانيت، اختلافاتى نيز با يكديگر دارند. بررسى جزئيات اين مسئله و گستره آن، سابقه‏اى حداقل 2400 ساله دارد. افلاطون با اعتراف به ناتوان‏تر بودن نيروهاى جسمى، روحى و عقلى زنان، اين تفاوت‏ها را كمّى دانسته و مدّعى بود كه زنان و مردان، داراى استعدادهاى مشابهى هستند و زنان مى‏توانند همان وظايفى را عهده‏دار شوند كه مردان عهده‏دار مى‏شوند و از همان اختياراتى بهره‏مند گردند كه مردان بهره‏مند مى‏گردند. بر خلاف وى، شاگردش ارسطو معتقد بود: نوع استعدادهاى زن و مرد، متفاوت است و وظايفى كه قانون خلقت، بر عهده هر يك از آنها گذاشته و حقوقى كه براى آنان خواسته است، در قسمت‏هاى زيادى با هم تفاوت اصولى دارد.

8 پروفسور «ريك»- روان‏شناس مشهور آمريكايى- مى‏گويد: «دنياى مرد، با دنياى زن به كلّى فرق مى‏كند. اگر زن نمى‏تواند مانند مرد فكر يا عمل كند، از اين رو است… زن و مرد جسم‏هاى متفاوت دارند. علاوه بر اين احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نبوده و هيچ‏گاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات، عكس‏العمل نشان نمى‏دهند. زن و مرد بنا به مقتضيات جنسى خود، به طور متفاوت عمل مى‏كنند و درست مثل دو ستاره روى دو مدار مختلف حركت مى‏كنند. آن دو مى‏توانند همديگر را بفهمند و مكمّل يكديگر باشند ولى هيچ گاه يكى نمى‏شوند و به همين دليل زن و مرد مى‏توانند با هم زندگى كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند…».

9 خانم «كليودالسون» مى‏گويد: «به عنوان يك زن روان‏شناس، بزرگ‏ترين علاقه ‏ام، مطالعه روحيه مردها است. چندى پيش به من مأموريت داده شد كه تحقيقاتى درباره عوامل روانى زن و مرد به عمل آورم. به اين نتيجه رسيده ‏ام… خانم‏ها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانم‏ها، از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابرى مى‏كنند بلكه گاهى در اين زمينه از آنها برترند. نقطه ضعف خانم‏ها 10، فقط احساسات شديد آنان است.

مردان هميشه عملى‏تر فكر مى‏كنند، بهتر قضاوت مى‏نمايند، سازمان دهنده بهترى هستند و بهتر هدايت مى‏كنند. پس برترى روحى مردان بر زنان، «برترى» به عنوان يك امتياز ارزشى، به تفاوت‏هاى جسمى و روحى و كاركردهاى اختصاصى زن و مرد بستگى ندارد بلكه بر اساس ايمان و عمل- كه جامع آنها تقوا است- مشخص مى‏شود. اين چيزى است كه طراح آن طبيعت است، هر قدر هم خانم‏ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند، بى‏فايده خواهد بود. آنان به علّت اينكه حسّاس‏تر از آقايان هستند، بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگى‏شان احتياج دارند… كارهايى كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مى‏كند…».

11 ملاك تفاوت‏هاى تشريعى

تفاوت‏هاى تكوينى زن و مرد، ريشه در خلقت و آفرينش بشر دارد پس بايد احكام، حقوق و تكاليف، مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعى بوده و كاملاً رعايت گردد.

به عنوان مثال حكم حجاب زنان، بر اساس اين كشف روان‏شناختى تبيين شده است كه: «آستانه حسّ لمس و درد زنان از زمان تولد، پايين‏تر از مردان است يعنى، زنان به درد، حساس‏تراند. در عوض مردان، بينايى بهترى دارند. مردان بالغ به محرّك‏هاى بينايى شهوانى و زنان به محرّك‏هاى لمسى، حسّاسيت بيشترى دارند. اين تفاوت حساسيّت، از همان اوايل و تحت تأثير «اندروژن‏ها» شكل مى‏گيرد. اصطلاح «چشم چرانى»- كه براى اين ويژگى مردان به كار مى‏رود- زاييده حسّاسيت مردان نسبت به محرّك‏هاى بينايى شهوانى است…».

12 اينك در پرتو آنچه گفته شد چند مورد از تفاوت‏هاى حقوقى زن و مرد، تبيين و بررسى مى‏شود:

يك. حق طلاق

دليل اينكه حق طلاق به مرد داده شده، اين است كه زندگى جمعى نياز به مدير دارد. اسلام نيز كسى را كه كمتر در مقابل عواطف و احساسات، تحت تأثير قرار مى‏گيرد و از نظر مديريت جمعى قوى‏تر است، به عنوان مسئول اداره زندگى مشترك معرفى و هزينه اداره اين زندگى را بر او واجب كرده است. تصميم‏گيرى در مورد انحلال آن را نيز در مرحله نخست به او سپرده است. مسئله طلاق و جدايى به چند صورت قابل تصور است:

1 حق طلاق منحصراً در دست مرد باشد.

2 حق طلاق منحصراً در دست زن باشد.

3 زن و مرد هر يك به طور استقلالى و در عرض يكديگر، اين حق را دارا باشند.

4 اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكى (با توافق طرفين) باشد.

5 حق طلاقى وجود نداشته باشد.

6 حق طلاق در ابتدا به دست مرد باشد ولى براى زن نيز در موارد لزوم سازوكارهاى مناسبى مشخص شده باشد.

فرض نخست براى زن بن‏بست ‏آفرين است و در مواردى كه نياز جدى به طلاق دارد، از اين مسئله محروم مى‏شود. فرض دوم با توجه به احساسات شديد و هيجانى خانم‏ها، علاوه بر اينكه آمار طلاق را در موارد غيرضرورى بالا مى‏برد (زيرا از نظر آمار غالباً خانم‏ها تقاضاى طلاق را دارند)، باعث سستى كانون خانواده مى‏شود، چرا كه موجب سلب اعتماد مرد از زن شده و محبت زن را در دل مرد كاهش مى‏دهد.

فرض سوم، آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و اين مسئله در بعضى از كشورهاى غربى تجربه شده است.

فرض چهارم نيز معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد زيرا ممكن است يك نفر خواستار طلاق و ديگرى طالب عدم آن باشد و در اين صورت سدى در برابر آن ايجاد مى‏شود. البته طلاق براساس توافق در اسلام پذيرفته شده است، اما آنچه مشكل آفرين است، انحصار تحقق طلاق براساس توافق است.

فرض پنجم صحيح نيست چرا كه گاهى جدايى و گسستن اين رابطه، به صلاح طرفين است.

در نتيجه بهترين فرض صورت ششم است زيرا از طرفى جلوى گسترش بى‏رويه طلاق را مى‏گيرد و از طرف ديگر مانع ضايع شدن حقوق خانم‏ها مى‏گردد. از جمله سازوكارهاى پيش‏بينى شده در اين روش، طلاق وكالتى، طلاق قضايى و طلاق توافقى است. بنابراين چنين نيست كه راه به كلى براى زن بسته باشد.

دو. ديه

در اين باره برخى از موارد زير قابل توجه است:

با بررسى دلايل و شواهدى كه در اين مسئله وجود دارد، جاى هيچ شك و ترديدى نسبت به اينكه تفاوت ديه زن و مرد از احكام قطعى و مسلم اسلام و مورد اتفاق همه مذاهب اسلامى است باقى نمى ماند. اما اين پرسش همچنان براى بسيارى مطرح است كه: چرا شارع مقدس ديه زن را نصف ديه مرد قرار داده است؟ بايد ديد آيا مى‏توان پاسخى براى آن يافت در ابتدا بايد گفت كه پرسش از چرايى تفاوت ديه زن و مرد، پرسش جديدى نيست و در عصر امامان معصوم‏عليهم السلام نيز اين پرسش مطرح بوده است.

در روايت هايى كه از امامان معصوم‏عليهم السلام در اين زمينه سؤال شده، محور اصلى پاسخ ها را تعبد نسبت به احكام الهى و پاى بندى به سنت رسول خداصلى الله عليه وآله تشكيل مى‏دهد. كه اين همان روح شريعت و اساس دين دارى است و بدون آن اسلام و مسلمانى جز ظاهرى توخالى چيزى نخواهد بود. اما تعبد و تسليم در برابر احكام شرع، منافاتى با پى جويى از حكمت و فلسفه آنها ندارد. زيرا ما معتقديم اوامر و نواهى الهى بر مصالح و مفاسد واقعى مبتنى بوده و در همه احكام شرع، منافع بندگان و دفع ضرر از آنها لحاظ شده است. از بررسى هايى كه در اين باب از سوى انديشمندان مختلف بيان شده است مى‏توان به نحو اختصار به موارد ذيل اشاره نمود:

1. در يك جامعه مطلوب دينى كه اسلام در پى تحقق آن است، عمده فعاليت هاى اقتصادى بر دوش مرد گذاشته شده و مهم ترين وظيفه زن، اداره كانون بنيادى ترين هسته تشكيل جامعه، يعنى خانواده است. بدين ترتيب آثارى كه از نظر اقتصادى بر وجود يك مرد مترتب مى‏شود غالباً بيش از يك زن است و از اين رو است كه تحصيل نفقه نيز بر عهده مرد گذاشته شده و بر او واجب است. بر اين اساس فقدان يك مرد از صحنه خانواده و اجتماع، از نظر اقتصادى آثار زيان بارترى بر جاى مى‏گذارد تا فقدان يك زن. بنابراين عدالت اقتضاء مى‏كند كه به هنگام ضرر اقتصادى فقدان يك مرد از محيط خانواده و اجتماع به عامل مولد بودن او از حيث اقتصادى توجه شود و بين ديه او و ديه يك زن فرق گذاشته شود. بيان ديگر در حقوق اسلامى وظايفى خاص به عهده زن و مرد نهاده شده است كه تخلف‏ناپذير است براى مثال نفقه و خرجى همسر، تهيه مسكن، خوراك، لباس، پرداخت مهريه به عهده مرد گذاشته شده است. اگر زنى خود از منبع اقتصادى مستقل و موقعيت شغلى عالى برخوردار باشد، اشكال ندارد ولى از نظر شرع، وظيفه پرداخت مخارج خانه و هزينه مسكن به عهده او نيست و شوهر نمى‏تواند وى را به پرداخت كمك هزينه خانه و زندگى مجبور سازد. البتّه اگر زن با رضايت خاطر و تمايل درونى شوهر را در اداره بهتر خانه يارى دهد، مسأله‏اى ديگر است ولى اين وظيفه شرعاً به عهده مرد نهاده شده است. بين حق و تكليف يك نوع تلازم و توازنى وجود دارد، وقتى در اسلام نفقه را بر عهده مرد گذاشته است، بايد يك منبع درآمدى براى او تعريف و تعيين شود و هرگاه اين مرجع پرداخت نفقه حذف شود به يك نحو جايگزين در نظر گرفته شود. شايد گفته شود در همه جوامع، امور اقتصادى و مرجع امرار معاش، مرد نيست، زنان نيز كارمند يا كارگر هستند و زندگى را اداره مى كنند، پس در اين صورت هرگاه زنى كشته شود بايد براى عائله اى را كه ايشان تكفل و سرپرستى مى كردند، حقى به نام ديه برابر ديه مردان منظور شود ولو آن كه شارع مقدس اين مسأله را به شكل يك شرط يا استثناء در حكم بيان كند به اين كه هرگاه زنى كه كشته شده است مسؤول امرار معاش خانواده باشد، ديه او برابر با ديه مرد است.

پاسخ آن است كه: اولا، يكى از حكمت هاى تفاوت در ديه بحث نفقه و تأمين مخارج زندگى است نه اين كه تمام علت (علت تامه) همين امر باشد. ثانيا، در همين مورد نيز گرچه همسر خانواده (زن) به هر دليلى مثل مرگ شوهرش يا ناتوانى و… مرجع امرار معاش باشد ولى از جهت شرعى و قانونى به عنوان يك وظيفه و مسؤوليت و تكليف بر عهده او نيست، لذا تكليفى بر او تحميل نشده است تا حقى براى او وضع شود. نكته ديگرى كه در موضوع ديه بايد به آن توجه داشت اين است كه: قانون، طبعى كلى دارد. از اين رو در وضع قوانين مصالح كلى و عام در نظر گرفته ميشود و براساس آن مقرراتى وضع ميگردد. اگر بنا باشد احكام نسبت به موارد جزئى صادر گردد، به عدد موارد بايد حكم صادر شود زيرا هيچ دو موضوعى يافت نميشوند كه از تمامى جهات با يكديگر شبيه باشند.

2 ديه زن در همه موارد كمتر از مرد نيست، بلكه در كمتر از ثلث با مرد برابر است. اگر در مواردى ارث و ديه زن كمتر از مرد مى‏باشد، اين مسأله مبتنى بر مصالحى در نظام خانوادگى و روابط زن و مرد مى‏باشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهى جبران شده است، بلكه اساسا حقوق زن در چنين نظامى بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزى است كه در «فمينيسم» غربى وجود دارد. توضيح اين كه:

الف) اسلام در شرايطى به زن حق ارث بردن داد كه به كلى زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمى‏برد، بلكه خود همچون كالايى به ارث برده مى‏شد.

ب) اسلام به زن استقلال اقتصادى داد و او را در تصرف دارايى خود استقلال بخشيد.

ج) علاوه بر استقلال اقتصادى، اسلام در هيچ شرايطى زن را موظف به تأمين نيازمندى‏هاى خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين دارايى‏هاى خود را در هر راه مشروعى مى‏تواند صرف كند و در عين حال براى رفع نيازمندى‏هاى خود تأمين جداگانه دارد يعنى، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادى داشته باشد مالك شخصى آن درآمدها است و موظف نيست كه آنها را در جهت نيازمندى‏هاى خانواده و يا حتى نيازمندى‏هاى خود صرف كند، ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاى زن را تأمين نمايد، بنابراين شرايط جديد زندگى با احكام اسلام هيچ تعارضى ندارد.

ه) اسلام دو حق اقتصادى براى زن بر عهده مرد قرار داده است:

1- مهريه كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مى‏باشد.

2- نفقه نفقه و تأمين مالى نيازمندى‏هاى زن در زندگى نيز بر عهده مرد است. اما در كشورهاى غربى و داراى نگرش فمينيستى كه در تبليغات پرهياهوى جهانى خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مى‏كنند، چه مى‏گذرد؟ در آنجا: اولاً چيزى به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براى تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالى كه در حقوق اسلامى زن اگر كارى هم بكند، درآمد بالايى نيز كسب كند دارايى‏اش براى خودش محفوظ است و تأمين نيازمندى‏هاى او بر عهده مرد است. ثانيا در جهان غرب شخص مى‏تواند با وصيت خود، شخص واحدى را وارث تمام دارايى خود بگرداند و اندكى از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددى ديده شده است كه ثروتمندان بزرگى تمام دارايى خود را طبق وصيت براى گربه يا سگ خود به ارث نهاده‏اند و تمام اعضاى خانواده را از آن محروم ساخته‏اند در حالى كه در حقوق اسلامى ماترك ميت براساس حكم معين الهى تقسيم و توزيع مى‏شود و كسى نمى‏تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد.

3 مگر ارزش انسانى به بهاى بدنى اوست تا امتياز را در ديه ‏ها ارزيابى كنيم.

آيا براى ارزيابى انسان در اسلام بايد به سراغ ديه رفت تا ما به التفاوت زن و مرد را در ديه جستجو كنيم؟ يا اينكه در آنجا كه سخن از ارتباط با ملك و وحى و امثال آنهاست، ارزش واقعى انسان را شناخت تا در نهايت ديد كه در آنجا زن نيز سهمى دارد يا نه؟ مسأله ديه صرفاً يك امر اقتصادى است و ملاك ارزيابى انسان نيست، همچنان كه در شريعت براى سگ (اگر جزء كلاب هراش نباشد) ديه تعيين شده است، براى تن انسان نيز ديه اى قائل شده است. ديه، يك حساب فقهى است و ارتباطى با اصول مذهب ندارد. مهم ترين شخصيت هاى اسلامى با ساده ترين افراد از نظر ديه يكسان هستند.

ديه مرجع تقليد، ديه يك انسان متخصص، ديه يك انسان مبتكر، با ديه يك كارگر ساده در اسلام يكى است. به دليل اينكه ديه عامل تعيين ارزش نيست و تنها يك ابزار است (13) به بيان ديگر ديه مالى است كه در برابر آسيبى كه به انسان وارد شده است، گرفته مى‏شود. (14) مقدار آن به ارزش شخص آسيب ديده ارتباط ندارد. بنابراين، كسى نمى‏تواند بگويد چون ديه زن نصف ديه مرد است، زن نصف مرد ارزش دارد.

عظمت و ارزش انسان به صفات و كسب مراتب علمى و عملى وابسته است و در اين جهت مرد و زن يكسانند. قرآن مجيد مى‏فرمايد: «پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد [و فرمود] من عمل هيچ صاحب عملى از شما را، از مرد يا زن كه همه از يكديگرند، تباه نمى‏كنم.» (15) «هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه‏اى حيات [حقيقى‏] بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند، پاداش خواهيم داد.» (16) «و كسانى كه كارهاى شايسته كنند مرد باشند يا زن، در حالى كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مى‏شوند، و به قدر گودى پشت هسته خرمايى مورد ستم قرار نمى‏گيرند.» (17) «هر كه بدى كند، جز به مانند آن كيفر نمى‏يابد و هر كه كار شايسته كند مرد باشد يا زن در حالى كه ايمان داشته باشد، آنان داخل بهشت مى‏شوند و در آنجا بى‏حساب روزى مى‏يابند.» (18) بنابراين، ارزش انسان به انسانيت او و نائل شدن وى به مراتب والاى قرب الهى است. در اين جهت جنسيت نقشى ندارد زن و مرد يكسانند و چه بسا زنان از استعداد بهترى برخوردار باشند.

ديه به معناى قيمت نهادن شخص و شخصيت نيست. بدين سبب، اگر يكى از شخصيت‏هاى بزرگ علمى يا سياسى كشور در جريان يك قتل غير عمد كشته شود، ديه ‏اش با ديه كارگر ساده‏اى كه اين گونه جان باخته، برابر است. كسى نمى‏تواند بگويد چون فقدان آن شخصيت خلأ بزرگى در جامعه ايجاد مى‏كند، ديه‏اش بيش‏تر است چنان كه قتل عمد گناهى بسيار بزرگ است و در اين زمينه زن و مرد تفاوت ندارند. قرآن كريم مى‏فرمايد: «هر كس كسى را- جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين- بكشد، چنان است كه گويا همه مردم را كشته باشد.» (19)

4 از آنجا كه در مسائل اخلاقى هيچ امتيازى بين زن و مرد نيست و در مسأله ديه نيز جنبه خير بودن مطرح نيست، و بلكه مربوط به جنبه بدنى است، و چون مردها در مسائل اقتصادى معمولاً بيشتر از زن ها بازدهى اقتصادى دارند، ديه آنها نيز بيشتر است و اين بدان معنا نيست كه از ديد اسلام مرد ارزشمندتر از زن است بلكه تنها بعد جسمانى آن دو صنف لحاظ مى‏شود. يكى از مراجع معاصر در درس خارج فقه خود موضوع تفاوت ديه زن و مرد را مورد توجه قرار داد كه به طور مختصر به آن اشاره‏كنيم. ايشان در ضمن جواب اجمالى به اين مسأله متذكر مى‏شوند كه: ديه بر عكس آنچه در فارسى گفته مى‏شود، «خون بها» نيست.

خون انسان بالاتر از اين است كه قيمتش اينها باشد بلكه به تصريح قرآن، خون يك انسان برابر با خون همه انسان ها است (20) ديه جنبه مجازات دارد كه طرف حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات نكند و هم جبران خسارت اقتصادى است. يعنى مردى يا زنى در اين خانواده از ميان رفته است، جاى او خالى است و اين خلاء، خسارت اقتصادى به آن خانواده وارد مى‏كند. براى پر كردن اين خسارت اقتصادى ديه داده مى‏شود. (21). علاوه بر آنچه گذشت بايد توجه داشت اينكه ديه زن نصف ديه مرد است، زن‏ها بيشتر انتفاع مى‏برند، زيرا به طور معمول ديه زن به شوهر و بچه‏ها پرداخت مى‏شود و ديه مرد به زن و بچه‏هايش مى‏رسد و چون با از بين رفتن مرد، زن بيشتر صدمه مى‏بيند، لذا ديه مرد را بيشتر كرده‏اند تا مقدارى از فشارى كه در نتيجه از دست رفتن مرد، متوجه زن مى‏شود جبران گردد (23)

بنا براين، اولا تفاوتهاى حقوقى به معناى تفاوت در ارزش‏ها و كمالات انسانى نيست و اسلام بر برابرى زن و مرد در كرامت‏هاى انسانى تأكيد فراوان دارد.

ثانيا، مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقى اسلام جزئى از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بى‏ارتباط با ديگر اجزاى اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشت‏هاى ناصواب مى‏شود، بنابراين نمى‏توان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.

ثالثا، قانون براى نوع افراد وضع مى شود نه براى اشخاص و موارد استثنايى، لذا بايد مصلحت نوعيه ملاك قانونگذارى و تعيين حق و تكليف باشد.

لذا اگر مشاهده مى‏شود كه در مواردى در حقوق اسلامى ديه و يا ميراث زن نصف مرد مى‏باشد ازاين‏رو است كه مرد بايد دارايى خود را براى زن به مصرف برساند، در حالى كه چنين وظيفه‏اى براى زن مقرر نشده است. علامه طباطبايى در تفسير گرانسنگ «الميزان» مى‏نويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مى‏شود. ولى در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره مى‏برد. زيرا زن، سهم و دارايى خود را براى خود نگه مى‏دارد ولى مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمى از دارايى خود را صرف زن مى‏كند»،(1)

(1) (الميزان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 215). البته جبران خسارت يكى ازحكمت هاى تفاوت ديه زن ومرد مى باشد نه تمام علت و ما نبايستى مصلحت قانون را محدود به يكى دو مورد كنيم و آن گاه در توجيه مواردى كه از آن مصلحت خارج است عاجز بمانيم. در موضوع ديه، تكفل مرد يكى از مصالح است و الا اگر مصلحت فقط در همين مورد خلاصه ميگرديد، ميبايستى مردانى كه متكفل مخارج كسى نيستند- مانند نوجوانان و يا كسانى كه ازدواج نكرده‏اند- از شمول اين قانون خارج باشند ولى مسلم است كه مصالح احكام، فراتر از يك مصلحت صرفاً معيشتى است. ده‏ها مصلحت روحى، روانى و اجتماعى ديگر در وراى احكام وجود دارد كه ما نيز به همه آنها، به نحو جزئى واقف نيستيم.

پى نوشت ها:

1) ر. ك: وسائل الشيعه، ج 19، ابواب القصاص فى النفس، باب 33، ح: 1، 2، 3، 5، 14 و…. همچنين. 2) تحريرالوسيله، ج 2، ص. 519 3) زمر (39)، آيه. 9 4) نساء (4)، آيه. 95 5) حديد (57)، آيه. 10 6) مائده (5)، آيه. 45 7) بقره (2)، آيه. 178 8) ر. ك: آيت الله جوادى آملى، زن در آينه جمال و جلال، ص. 356 9) ر. ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص. 70 10) همان، ج 25، ص. 434 11) ر. ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص. 38 12) ر. ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص. 56 13) زن در آيينه جمال و جلال، ص. 418 14) ر. ك: رياض المسائل، چاپ قديم، ج 2، ص. 528 15) فَاستَجاب لَهُم ربهم أَنِّى لا أُضِيعُ عملَ عامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى بعضُكُم مِن بعضٍ». (آل عمران (3)، آيه 195). 16) من عمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى و هُو مُؤمِنٌ فَلَنُحيِينَّهُ حيوه طَيِّبهً و لَنَجزِينَّهُم أَجرَهُم بِأَحسنِ ما كانُوا يعملُون». (النحل (16)، آيه 97). 17) و من يعمل مِن الصّالِحاتِ مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى و هُو مُؤمِنٌ فَأُولئِك يدخُلُون الجنَّه و لا يُظلَمُون نَقِيراً». (النساء (4)، آيه 124). 18) من عمِلَ سيِّئَه فَلا يُجزى إِلاّ مِثلَها و من عمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثى و هُو مُؤمِنٌ فَأُولئِك يدخُلُون الجنَهَ يُرزَقُون فِيها بِغَيرِ حِسابٍ». (غافر (40)، آيه 40). 19) من قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ أَو فَسادٍ فِى الأَرضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاس جمِيعاً و من أَحياها فَكَأَنَّما أَحيَا النّاس جمِيعاً». (مائده (5)، آيه 32). 20) مائده (5)، آيه. 32 21) مكارم شيرازى، ناصر، دروس خارج فقه بحث ديات، روزنامه آموزشى پژوهشى فيضيه، شماره. 18 22)

براى آگاهى بيشتر ر. ك: 1- نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهرى. 2- زن در آيينه جمال و جلال، آيت‏اللّه‏جوادى آملى. 3- قرآن و مقام زن، سيد على كمالى. 4- بررسى ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران، حسين مهرپور. 5- قوانين فقه اسلامى، ج 1، دكتر صبحى محمصانى، ترجمه: جمال‏الدين جمالى محلاتى. 6- روشنفكر و روشنفكرنما، داود الهامى. 7- زن از ديدگاه اسلام، ربانى خلخالى. 8- درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام، محمد رضا زيبايى‏نژاد- محمد تقى سبحانى. 9- يكنواختى حقوق زن و مرد (فمينيسم، فراز يا فرود)، سيد ابراهيم حسينى، مجله پرسمان سال 2، شماره 4 (دى ماه 81).

اين مصراع از شعر امام ره با بيانى لطيف و آينده نگرى ايشان ممكن است به دو حادثه در زندگى امام ره اشاره داشته باشد. يك اشاره آن به قيام پانزده خرداد و قيام مردم مسلمان ايران و مبارزه براى سرنگونى رژيم ستمشاهى و برقرارى حكومت اسلامى است در حقيقت آن اسرارى كه در نيمه خرداد نهفته بود هيچ كس نظير شخص امام (ره) قادر به رمزگشايى و بازخوانى آنها نبود. او بود كه با گره زدن آغاز انقلاب (15 خرداد 42) به پايان آن (14 خرداد 68)، و با مسافرت ابدى خويش مهر تضمين و بيمه جاويد را بر آن نهاد تا اين بار مردم مسلمان ايران درفش آزادى و استقلال را هرگز بر زمين نگذارند و به دست مبارك صاحب اصلى اش بسپارند.

به راستى نيمه خرداد چه سرى داشت كه زن و مرد و پير و جوان را يكپارچه ساخت و به صحنه آورد؟ بى شك در تاريخ ايران، ملت حماسى و قهرمان ما قيام هاى بسيارى را تجربه نموده بودند اما هيچ يك از آنها همچون قيام پانزده خرداد نقطه عطف تاريخ ما نگشته بود.

چرا كه در ديگر قيام ها و جنبش هاى مردمى ما، ظلم ستيزى و طاغوت زدايى وجود داشت اما تاكنون رايحه امامت از آنها استشمام نشده بود اما اين بار بوى امامت را از طريق يكى از اسلاف و اخلاف صالح ائمه اطهار عليهم السلام به مشام مى رسيد و هر انسانى را مدهوش مى ساخت در گذشته رابطه ميان مردم و علما نهايتا رابطه اجتهاد و تقليد بود.

همچنانكه اين رابطه، پيشتر از آن (اوايل غيبت كبرى) رابطه گوينده و شنونده بود. اما هم اينك كه خمينى كبير ظهور نمود، شمايى از ظهور آن عزيز و رايحه خوش حجت خدا را از عرش به فرش آورد و واقعيت آن انقلاب نهايى را به همگان باورانيد

يكى ديگر از اسرار قيام پانزدهم خرداد كه امام امت در همان آغاز حركت براى برخى فاش ساخته، آن بود كه اين جنبش، پانزده سال بعد به بار مى نشيند و نتيجه مى بخشد زيرا گفته بود قيام گران انبوه و هواداران من، هم اكنون در پشت پدران خود يا در شكم مادرانشان هستند

و سر ديگراين مصراع اشاره به زمان رحلت ايشان در چهارهم خرداد است در واقع امام ره با اين شعر خبر از رحلت خويش در نيمه خرداد دادند و اين حاكى از روح بلند و الهى ايشان بود كه جز اوليا ى خدا از زمان مرگ خويش خبر ندارند.

مكاتبه شما با اين مركزبازگو كننده گرايش هاى فكرى و عقيدتى پاك و تحسين برانگيز و گوياى حُسن اعتماد به اين مركز است. اميدواريم راهنماى خوبى در رابطه با اين موضوع براى شما باشيم. دغدغه هاى شما در زمينه تلاش براى اصلاح جامعه و مقابله با تهاجم فرهنگى دشمنان به جهان اسلام ستودنى است. ضمن آرزوى موفقيت براى شما، همانطور كه مى دانيد دين مبين اسلام نيت افراد را با ارزش تر از عمل انها دانسته است (نيت المومن خير من عمله) لذا همين حساسيت شما نسبت به مسائل فرهنگى كه به طينت پاك شما بر مى گردد در خور تقدير است و نزد خداوند داراى اجر وپاداش است. براى مقابله در يك بيان كلى ميتوان گفت يكى از مهمترين راههاى مقابله با تهاجم فرهنگى مبارزه از همان راهى است كه آنها انجام مى دهند يعنى مبارزه فرهنگى. يعنى همانگونه كه دشمن با تمام قوا و به صورت نامحسوس به ميدان مقابله امده است تك تك ما مسلمانان نيز وظيفه داريم به مبارزه متقابل بپردازيم و همانطور كه هنگام تهاجم نظامى، خود را اماده دفاع وفداكارى ميكنيم در جبهه فرهنگى نيز بايد با تمام امكانات به دفاع بپردازيم هر چند كه ممكن است دشمن در اين رويارويى پيشرفتهاى قابل توجهى داشته باشد، اما اين دليل بر عقب نشينى ما نمى شود وبراى جلوگيرى از ضرر بيشتر بايد هر چه زودتر دست به كار شويم. لذا براى مقابله با اين تهاجم بايد جهادى را در دو جبهه انجام دهيم. فردى و اجتماعى. جهاد عملى فردى حركتى دائمى و خستگى‏ناپذير در برابر هواها و خواسته‏هاى نفسانى است. اين جهاد، عزمى استوار و مراقبتى دائمى مى‏طلبد و بدون ارتباط پيوسته با خدا و جديتّ در مخالفت با شيطان نفس، نمى‏توان از آن سرافراز بيرون آمد. در اين مسير، شخص بايد نخست به انجام واجبات و ترك محرمات همت گمارد. در مرتبه دوم، انجام مستحبّات و ترك مكروهات را وجهه همت ويش قرار دهد و در مرتبه سوم هر آنچه غير خدايى است حتى برخى از مباحات را از خود دور سازد و به غير خدا و آنچه مطلوب او است، نپردازد.

اما جهاد عملى اجتماعى، كوششى جمعى است در جهت تغيير و اصلاح جامعه و مبارزه با آلودگى‏ها و انحرافات، و بسط علم، اخلاق، معنويت، فضيلت و تقوا در جامعه. اين مهم نيز مستلزم برنامه‏ريزى دقيق و مشورت و همگامى با صاحب‏نظران و ديگر دوستان همراه و هم‏رأى است. در اينجا به برخى راهكارهاى مبارزه در هر دو جبهه اشاره مى كنيم.

الف) مهمترين راهكارهاى مبارزه با تهاجم فرهنگى در جبهه فردى.

1- اگر در زندگى كسانيكه گرفتار اينگونه تغييرات شده اند توجه كنيم مى بينيم كه عاملى بنام شناخت نسبت به دين را كم دارند لذا سعى كنيم اسلام را بهتر بشناسيم، رابطه خود را با خدا مستحكمتر نماييم، مطالعات خود را در زمينه معارف اسلامى افزايش دهيم، اعتقادات توحيدى خود را تقويت نماييم و شك و شبهات خود را با مراجعه به عالمان دينى برطرف نماييم قران شريف مى فرمايد: (عليكم انفسكم لايضركم من ضل اذااهتديتم) (سوره مائده، آيه 105)، هنگامى كه شما هدايت شديد (يعنى فرهنگ دينى در شما تقويت شد) گمراهى گمراهان نميتواند به شما ضرر رساند پس در درجه اول وظيفه ما اين است كه شناخت خود را بالا برده و ايمان واعتقاد خود را تقويت نماييم چرا كه قرآن به صراحت بيان مى دارد در صورتى كه مومنين دين خود را تقويت كنند تبليغات گمراهان به هيچ وجه نمى تواند روى انان اثر گذارد.

3- معمولا كسانيكه به سادگى خود را به شكل گروهها و فرقه ها در مى آورند و به راحتى تحت تاثير فرهنگ بيگانه قرار مى گيرند در مباحث مهمى مانند هويت و اعتماد به نفس دچار ضعف هستند. لذا براى رهايى از اين مدگرايى و تغييرات بايد براى خود يك هويت مستقل و اسلامى ترسيم نموده و جهت نهادينه نمودن آن از علما و مشاورين در اين امر استفاده نمود. و در برنامه خود راهكارهاى حفظ و تقويت اعتماد به نفس را قرار داده تا بتواند خود براى خود تصميم بگيرند نه اينكه ديگران براى شكل لباس و طرز مو و… او تصميم بگيرند.

3- توجه به نماز ومسجد، از انجا كه نمازنقش بسيار مهمى در دورى انسان از فساد وتباهى دارد ميتواند يكى از راههاى مقابله با تهاجم فرهنگى به حساب ايد. قطعا اگر جوان با مساجد ونماز انس بگيرند ولذت ارتباط با خداوند را درك كنند هيچگاه حاضر نمى شوند خود را با تغيير لباس و مدهاى گوناگون به شكل ديگران درآورند.

4- برنامه ريزى براى شركت در جلسات مذهبى مانند مساجد، جلسات انس با قران وجلسات ذكر اهل بيت (ع) زيرا اين گونه مجالس و ارتباط روحى با اهل بيت مى توانند افراد را در برابر بسيارى از آسيبهاى اجتماعى مصون نمايند.

5- قرار دادن مطالعه كتاب در اين زمينه در برنامه مطالعاتى خود. در انتها به اين منابع اشاره مى نماييم. با اين روش مى توان محتواى پوچ فرهنگ غربى براى زندگى مورد تحليل و باز شناسى قرار گرفته و كمتر تحت تاثير آن قرار گرفت. اين راهكار همان جهاد علمى است. يعنى شخص بايد معرفت خويش را نسبت به ارزش‏ها و هنجارهاى دينى پيوسته روزافزون سازد تا نيك را از بد، و سره را از ناسره، به خوبى بازشناسد و با شعور و آگاهى در مسير نيكى‏ها گام بردارد.

ب) مهمترين راهكارهاى مبارزه با تهاجم فرهنگى در جبهه اجتماعى.

دستگاه‏هاى فرهنگى و بسيج همه اقشار مردم براساس برنامه‏اى دقيق و حساب شده، مى‏توان به اين مهم دست يافت. بر اين اساس، مهم‏ترين راه‏هاى مصون ماندن از اين تهاجم و مقابله با آن، عبارت است از:

1 حفظ و تعميق ارزش‏هاى اسلامى و ملّى از طريق فرآيند صحيح جامعه‏پذيرى و عوامل آن (مانند خانواده، مدرسه، رسانه‏ها و….) و نيز آگاه نمودن جوانان با پيشينه‏هاى درخشان تمدنّ اسلامى و دستاوردهاى مادى و معنوى عظيم انقلاب اسلامى.

2 تحققّ حيات طيبه اسلامى و حفظ ارزش‏هاى انقلابى، استقرار عدالت اجتماعى و قسط اسلامى، تأمين رفاه و امنيت براى مردم در سايه ايمان به خداوند و حاكميت ارزش‏هاى الهى.

3 هوشيارى و بيدارى در مقابل انحراف معنوى جامعه اسلامى.

4 احياى فريضه مهم امر به معروف و نهى از منكر كه يكى از اركان اساسى اسلام و ضامن حفظ و بقاى فرايض و ارزش‏هاى الهى است.

5 ايجاد باور عميق، ريشه‏دار، عقلانى و مبتنى بر نظام ارزشى اسلام در مديران جامعه يعنى، كسانى كه در دستگاه‏هاى رسمى قانونى، به ويژه فرهنگى، نقش ايفا مى‏كنند.

6 تلاش و تدبير جدى و گسترده براى تثبيت نظام ارزشى مطلوب در بخش‏هاى مختلف جامعه (اعم از سياسى، اقتصادى، فرهنگى و…).

7 تبلور و تجلّى اين نظام ارزشى در رفتار حقيقى و حقوقى مديران ساختار كلان كشور و برنامه‏هاى اجرايى.

8 بايد كارگاههاى توليد پوشاك به گونه‏اى كنترل شود كه صاحبان زر اندوز و پول پرست برخى از آنها نتوانند براى كسب در آمد بيشتر هر روز مدلى و لو مبتذل عرضه كنند و در نتيجه فرهنگ بى‏قيد و بند غرب كه پاره كننده پرده شرم است، را در جامعه حاكم سازند.

9 شايسته است محدوديتهايى براى ورود و عرضه اشياى تجملى و اشرافى در جامعه ايجاد گردد تا عرضه و نمايش اين اشياى لوكس و غير ضرورى كه مروّج فرهنگ تجمّل‏ع‏گرايى و اشرافيت و در نهايت زمينه‏ع‏ساز پذيرش فرهنگ غرب در جامعه است، جاذبه خريد و تهيه ايجاد نكند.

در پايان مى توانيد از كتابهايى كه معرفى مى‏شود استفاده كنيد اميدواريم سودمند واقع شود:

1 غرب و غرب شناسى، مركز تحقيقات صدا و سيما، انتشارات سروش.

2 غرب شناسى، احمد رهنمايى، انتشارات موسسه امام خمينى ره.

3 فرهنگ غرب و چالشهاى آن، مرتضى رهبانى، نشر ثالث.

4 غرب در جغرافياى انديشه، مجرد كاشانى، موسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر.

5 آمريكا دنيا را به كدام سو مى‏برد؟ انتشارات سروش.

6 غربزدگى، جلال آل احمد.

7 بررسى مبانى فرهنگ غرب و پى آمدهاى آن، حبيب الله طاهرى، بوستان كتاب قم.

8 مبانى نظرى تمدن غرب، سيد مرتضى آوينى، مجله دانشجو، تابستان 77

9 شبيخون فرهنگى، منصور ميرزائى، انتشارات احرار تبريز

10 دنياى اسلام و تهاجم فرهنگى غرب، محمد مهدى آصفى، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم

11 آزادى از ديدگاه امام خمينى، ستاد نمايندگى ولى فقيه در سپاه.

12 آزادى و دموكراسى در انديشه امام خمينى، عاطفه پهلوان انتشارات ذكر.

13 امام خمينى و جامعه مدنى، مهدى براتعلى پور، موسسه تنظيم و نشر آثار امام

14 انديشه سياسى امام خمينى، عبدالوهاب فراتى، احياگران.

15 صحيفه نور امام شامل مجموعه نامه ها و سخنرانيهاى امام ره

16 جايگاه زن در انديشه امام خمينى، موسسه تنظيم و نشر آثار امام.

17 جوانان از ديدگاه امام خمينى، موسسه تنظيم و نشر آثار امام.

18 جهان از ديدگاه امام خمينى، موسسه تنظيم و نشر آثار امام.

19 حقوق و آزاديهاى فردى از ديدگاه امام خمينى، مقصود رنجبر، مركز اسناد انقلاب اسلامى.

20 ديدگاههاى فرهنگى امام خمينى، كبرى اسدى مقدم، تصويرگران.

21 روشنفكرى و روشنفكران در ايران از ديدگاه حضرت امام خمينى، موسسه فرهنگى قدر ولايت.

22 كتابشناسى موضوعى امام خمينى، محمد رضا نادرپور، موسسه تنظيم و نشر آثار امام.

23 آزادى از نگاه استاد شهيد مطهرى، حسين يزدى صدرا،

24 آزادى سياسى در انديشه آيه الله مطهرى و آيه الله بهشتى، شريف لكزايى، بوستان كتاب قم.

25 استاد مطهرى و روشنفكران، انتشارت صدرا.

26 تفكر فلسفى غرب از منظر مرتضى مطهرى، مرتضى مطهرى، موسسه فرهنگى انديشه.

27 سيرى در انديشه هاى اجتماعى استاد مطهرى، انتشارات صدرا

28 نزاع سنت و تجدد مناسبات فكرى استاد مطهرى و دكتر شريعتى، رسول جعفريان، رئوف.

29 انديشه سياسى شريعتى و نقد شريعتيسم، رضا شاكرى، جهاد دانشگاهى

30 تقليديگرى و مدرنيته از ديدگاه دكتر على شريعتى، وحيد قربانى، اخوان.

31 كتابشناسى توصيفى دكتر على شريعتى، محمد اسفنديارى، نشر خرم.

32 ما و غرب، يادواره بيستمين سالگشت دكتر على شريعتى، باگفتارهايى پيرامون ماهيت تمدن غرب و برخورد ايرانيان با آن، حسينيه ارشاد.

33 مجموعه مقالات همايش بازشناسى انديشه هاى دكتر على شريعتى، دانشگاه فردوسى.

1- خانواده و بستگان مى توانند از اموال خودشان در مراسم خرج كنند و فرق نمى كند وضع مالى انها چگونه باشد 2 اگر ميت وصيت كرده باشد يك سوم از اموالش مربوط به خودش مى باشد و مى توانند مخارج مراسم را در حد معمول از يك سوم مالش مصرف كنند ولى اگر وصيت نكرده منوط به اجازه ورثه است و در اين صورت از سهم بچه هاى صغير مصرف نكنند و مى توانند از سهم بقيه ورثه با رضايت انها بر دارند

زنى كه داراى شوهر است ازدواج با او و لو به شكل موقت حرام و زناى محصنه مى باشد كه اگر نزد قاضى شرع ثابت شود حكم ان سنگسار شدن است و ارتباط با او بدون صيغه نيز همين حكم را دارد 2 اگر زن بگويد شوهر ندارم در صورتى كه از نظر مردم مورد اتهام نباشد مى شود حرف اورا قبول كرد ولى اگر بگويد مطلقه هستم در صورتى كه از زمان اجراى صيغه طلاق به قدرى كه عده او گذشته باشد نگذشته باشد نبايد حرف اورا قبول كرد و در هر صورت نبايد در اين موارد شتابزده و بدون تحقيق عمل كنيد (توضيح المسايل مراجع ج 2 م 2456 و م 2521)

اگر پرده بكارت شخص بر اثر حادثه و به طور اتفاقى از بين رفته باشد، اين دختر حكم دختر باكره را دارد و بدون اجازه پدر و يا جد پدرى نمى تواند ازدواج موقت يا دائم كند. اما اگر به واسطه عمل نامشروع زنا پرده بكارتش، از بين رفته باشد در اين صورت پدر يا جدر پدرى، لازم نيست. پرسمان.

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.