وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

شبهه: اگر دين اسلام حق است، چرا جامعه را اصلاح نمی کند؟

سروكار پيامبران با انسان‌هاي مختار است و قرار نيست كه به‌زور و به هر قيمتي، انسان‌ها را هدايت كنند و به راه صلاح بكشند. بايد زمينه اختيار فراهم باشد. اگر جبر مطلق باشد، ديگر جايي براي دعوت انبيا باقي نمي‌ماند و ارسال انبيا بيهوده خواهد بود.

0

شبهه: اگر دين اسلام حق است، چرا جامعه را اصلاح نمی کند؟

 

آیت الله مصباح یزدی

 

ما معتقديم دين، هم مي‌تواند سعادت دنيا را تأمين كند، هم سعادت آخرت را.
شبهه‌افکنان مي‌گويند اگر دين، سعادت دنيا را تأمين مي‌كند و خدا انبيا را فرستاده است تا مردم را راهنمايي كنند و جامعه صالحي پديد آيد، عدالت برقرار، و ظلم برطرف شود و حدود الهي اجرا شود، چرا چنين نشد؟!

در قرآن آمده است بسياري از اين پيامبران را كشتند و نگذاشتند به تكليفشان درست عمل كنند: وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ،(2)فَلِمَتَقْتُلُونَ انبياء اللّهِ.(3)پيامبراني هم كه موفق شدند، فقط گروهي اندک را هدايت کردند: وَما كانَ أَكْثَرُهُمْ مَؤمِنِينَ.(4)سوره شعرا را بخوانيد كه داستان اقوام گذشته را بيان مي‌كند و درباره هريك مي‌گويد اينها به عذاب مبتلا شدند و ازبين رفتند. إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَه وَما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤمِنِينَ؛ «به‌تحقيق که در اين (عذاب)، نشانه‌اي خدايي است و بيشترِ آنان مؤمن نبودند».

 

اگر راه سعادت نزد انبياست، پس چرا پيامبران موفق نبودند؟ نشانه صحت يك برنامه، آن است كه نتيجه‌اش ‌در عمل ظاهر شود. به‌هنگام قضاوت درباره قوانين كشورهاي گوناگون، به نتيجه آن توجه مي‌شود؛ يعني هر قانون که در عمل، بهتر توانست مانع جرم و جنايت شود، قانون بهتري است. اکنون اگر بخواهيم درباره قوانين ديني قضاوت كنيم، مي‌گوييم اگر دين بهتر از ساير قوانين است، بايد آثارش بيشتر باشد؛ درصورتي‌كه پيروان انبيا هميشه كم بودند و بيشترِ اقوام، سرانجام به عذاب استيصال مبتلا شدند و ازبين رفتند. اکنون نيز پيروان حقيقي انبيا بسيار كم‌اند و چه بسياراند کساني که تنها به‌اسم، پيرو هستند. اگر راه سعادت منحصر به دين باشد و بخواهيم براساس تجربه قضاوت كنيم، بايد بگوييم دين راه صحيحي نبوده است يا دست‌کم صحيح‌ترين راه نيست.

 

پاسخ شبهه

اگر هدف انبيا اين بود كه افراد و جامعه‌ها را به هر قيمتي به راه صلاح بكشانند، يعني كاري كنند كه جرم و جنايتي انجام نگيرد بايد گفت آنان موفق نبودند. اما آيا مقتضاي دليلي كه پيش‌تر گذشت و آنچه هدف آفرينش بود، اين است كه به هر قيمتي شده است آد‌م‌ها خوب شوند؟ يعني گناه و جنايت از آنها سر نزند، هرچند به‌زور و اجبار باشد؟ يا آنکه هدف آفرينش اين است كه انسان، با اراده و انتخاب خود راه صحيح را طي كند؟

ويژگي انسان اين است كه انتخاب آگاهانه داشته باشد، بتواند هم از ملايکه بالاتر رود، هم از شياطين پست‌تر شود. اراده خدا آن بود که چنين موجودي بيافريند؛ وگرنه خداوند، فرشتگاني كه هميشه به راه خوب مي‌رونـد، آن‌قدر آفريده بود كه ديگر جاي خالي‌اي نداشت. بعثت انبيا نيز ازآن‌رو بود كه راه را نشان دهند، نه آنکه آدمي را به‌زور به‌سوي صلاح و فلاح بكشانند. هدف انبيا اين بود که انسان تربيت شود و خود، راه صحيح را انتخاب کند، و اگر نخواست، به‌خطا رود: إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَإِمّا كَفُوراً،(5)فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ.(6)هدف انبيا اين بود كه راه را روشن كنند، زمينه انتخاب و آزمايش را براي انسان‌ها فراهم آورند تا هركس هرچه مي‌خواهد انتخاب كند.

اما پس‌ازآنکه كساني در اجتماع، راه خوب را انتخاب كردند و کساني ديگر راه بد را، و درنتيجه، مخلوطي از انسان‌هاي فاسق و فاجر و مؤمن و صالح پديد آمد، تکليف جديدي براي انبيا پيش مي‌آيد؛ اينکه: چگونه اين جامعه را اداره كنند؟ در اينجاست كه احكام اجتماعي دين مطرح مي‌شود و در چهارچوب خاصي حكومت تشكيل و احكام الزامي دين در آنجا اجرا مي‌شود. آن‌هم به‌اين‌دليل است كه عده‌اي به‌انتخاب خود، اين دين را پذيرفته‌اند؛ وگرنه نمي‌توان جامعه را به اجراي احكام اجتماعي اسلام مجبور کرد، بلکه بايد ابتدا عده‌اي مؤمن شوند و اين دين را بپذيرند تا بگويند ما خواهان اجراي احكام دين هستيم و موانع اجراي دين را برطرف مي‌کنيم. آري، پس‌ازاينكه جامعه ديني تشكيل شد، الزامات و مجازات‌هايي نيز خواهد بود؛ اما اين امر با اختيار و انتخاب صحيح انسان‌ها منافاتي ندارد. اگر ديگران مانع اختيار و انتخاب افراد شوند، بايدآن موانع را برطرف كرد تا زمينه رشد ديگران فراهم ‌شود. قرآن مي‌فرمايد ما انبيا را فرستاديم تا عدالت را در جامعه برقرار كنند: لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ،(7)ا

اما شبهه‌افکنان مي‌گويند: پس چرا عدالت در جامعه برقرار نشده است؟ چرا در اين كشورهاي اسلامي كه همه مسلمان‌اند و پيامبر، اسلام و قرآن را قبول دارند، عدالت اجرا نشده است؟ معلوم مي‌شود دين، برنامه كاملي نبوده است، يا آنکه مجري برنامه ناتوان بوده است؛ زيرا اگر قانون خوبي حاکم باشد و افراد توانايي نيز آن را به‌خوبي اجرا كنند، نتيجه‌اي جز اصلاح جامعه ندارد. اگر اين مجريان و سران کشورهاي اسلامي را غاصب بدانيد، درباره پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام چطور مي‌گوييد؟ چرا آنها كه معصوم بودند، نتوانستند جامعه را اصلاح كنند؟ جواب اين شبهه همين است كه: لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ؛ مردم، خود بايد عدالت را به‌اختيارشان اجرا كنند. پيامبران فقط زمينه پديد آمدن جامعه‌اي عادلانه را فراهم مي‌كنند؛ ولي تصميم نهايي با مردم است؛

اگر خواستند، به راه خوب مي‌روند و اگر نخواستند، به راه بد مي‌روند. به‌همين‌جهت مردم با انبيا درگير مي‌شوند، آنان را مي‌كُشند، ائمه را هم به‌شهادت مي‌رسانند. اين امر بدان‌معنا نيست كه قانون بد است يا مجري آن ضعيف است؛ نه قانوني كامل‌تر از قانون اسلام هست و نه مجرياني بهتر از پيغمبر صلی الله علیه و آله و علي علیه السلام يافت مي‌شود. در مديريت پيامبر صلی الله علیه و آله و علي علیه السلام نقصي نبود؛ ولي سروكار اين قانون و اين مجريان، با انسان‌هاي  مختار است؛ اگر آنها بخواهند عصيان كنند، چه مي‌شود كرد؟ تا اين عالم هست، عالم ابتلا و امتحان است.

 

بايد زمينه‌اي فراهم شود تا هركه مي‌خواهد، راه خوب را انتخاب كند و هركه مي‌خواهد، به بدي گرايد. ولي اگر عده‌اي راه خوب را انتخاب كردند و عده‌اي ديگر مانع شدند، در آنجا قوانين اجتماعي با الزام اجرا مي‌شود. اين امر، به‌نفع كساني است كه راه خوب را انتخاب كردند؛ ولي اين‌‌گونه نيست كه به جبر مطلق منجر بشود. همچنان، اين اختيار آنهاست كه ارزش پيدا مي‌كند تا مزاحمان را برطرف ‌كنند. شايد يکي از مصاديق تزكيه نيز همين باشد. انبيا پس‌ازاينكه اطلاعاتي به مردم دادند و جهلشان را برطرف كردند، زمينه رشد مردم فراهم مي‌شود. زمينه رشد فردي هميشه وجود دارد. هر پيغمبري افزون‌بررفع جهل ازانسان‌ها، هرچند از يك فرد، زمينه رشد آنان را هم فراهم مي‌كند، موعظه‌ و نصيحت و راهنمايي و تبشير و انذار مي‌كند و افراد را تزكيه مي‌کند، و اگر زمينه مديريت جامعه فراهم شد، تزکيه اجتماعي مي‌کند،که البته کارهمه انبيا نيست.

 

تزكيه افراد، وظيفه همه انبياست؛ يعني همه آنها بايد هدايت كنند؛ هم با موعظه ­و بشارت و هم ­با هشدار و بيم‌ دادن، تا انگيزه عمل در مردم پديد بياورند. اما اصلاح و مديريت جامعه، وظيفه پيامبراني ­است­كه به‌اندازه كافي انسان‌هايي ­به ­آنها گرويده­ باشند تا بتوانند جامعه صالحي تشكيل دهند و قوانين اجتماعي ­الهي را اجرا كنند. در اين‌صورت، مسئوليت ديگري به‌عهده انبيا مي‌آيد و آن، رهبري جامعه است. شايد عنوان «امام» كه به برخي انبيا اختصاص داده شده است، مربوط به ‌چنين انبياييباشد: وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّه يَهْدُونَ بِأَمْرِنا.(8)

 

پس همه انبيا مقام امامت نداشتند. مقام امامت، يعني رهبري جامعه، ويژه برخي انبيا بود. شايد آنها كساني بودند كه موفق شدند افراد بسياري را هدايت كنند، به‌اندازه‌اي كه بتوانند جامعه‌اي صالح پديد آورند و حكومت الهي تشكيل بدهند. تازماني‌که پيامبران به اين اندازه طرف‌دار و پيرو نيافته بودند، نوبت مقام امامتشان نمي‌رسيد. پيشوايي و رهبري اجتماعي، وقتي معنا دارد كه پيامبران آن‌قدر پيرواني داشته باشند كه بتوانند احكام الهي را با کمک آنان اجرا كنند.

 

در اين وضعيت و باوجود ياورانِ کافي است كه حجت بر نبي و امام، تمام مي‌شود. اميرالمؤمنين علیه السلام در خطبه شقشقيه مي‌فرمايد: لولا حضور الحاضر وقيام الحجه بوجود الناصر؛(9)اگر حضور جمعيت حاضر نبود و باوجود اين ياوران، حجت بر من تمام نشده بود، و تا آن‌قدر مرا ياري نکرده بوديد كه من بتوانم احكام اسلام را اجرا كنم و حكومت صحيح اسلامي تشكيل دهم، وظيفه‌اي نداشتم و حجت بر من تمام نبود؛ زيرا نمي‌توانستم كاري از پيش ببرم؛ اما اکنون که حاضر شديد و با من بيعت كرديد، قول داديد كه من را ياري كنيد، باوجود شما  ياران، حجت بر من تمام مي‌شود. به‌‌هرروي، اين وظيفه‌اي است كه در ابتدا ازآنِ همه انبيا و اوصياء ايشان نيست؛ ولي پس‌ازاينكه به‌اندازه كافي ياران و پيرواني پيدا كردند كه بتوانند جامعه اسلامي تشكيل دهند، آن‌‌وقت اين وظيفه نيز به‌عهده آنان مي‌آيد كه مديريت جامعه را بپذيرند و مقام امامتشان به‌فعليت مي‌رسد. اين سخن، بنابر تفسيري از امام است كه بيان شد. تفاسير ديگر هم هست که اکنون مجال طرح آنها نيست.

 

پس دربرابر اين شبهه كه: اگر دين اسلام حق است، چرا نتوانست جامعه خودش را اصلاح كند؟ آيا قانون اسلام ضعيف بود يا مجريانش (پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومين علیهم السلام ) مديران شايسته‌اي نبودند؟ پاسخ اين است كه سروكار پيامبران با انسان‌هاي مختار است و قرار نيست كه به‌زور و به هر قيمتي، انسان‌ها را هدايت كنند و به راه صلاح بكشند. بايد زمينه اختيار فراهم باشد. اگر جبر مطلق باشد، ديگر جايي براي دعوت انبيا باقي نمي‌ماند و ارسال انبيا بيهوده خواهد بود. همان‌‌گونه‌كه گذشت، اميرالمؤمنين علیه السلام در بيان ديگري، در پاسخ سؤالي كه آن پيرمرد كرد، فرمود: اگر منظورت قضاوقدر جبري است، پس لازمه‌اش اين است كه دين بازيچه باشد.(10)

 

اگر افراد مجبورند كه كاري بكنند و پيغمبران درمقابل بگويند آن را انجام ندهيد كه گناه است، خواهيد ‌گفت او مجبور است، براي چه مي‌گوييد که نكن؟ دراين‌صورت، دعوت انبيا بازيچه و كار عبث و لغوي خواهد بود. فرض اين است كه بايد زمينه انتخاب و اختيار براي انسان‌ها فراهم باشد، تا پيامبران امرونهي كنند. اما اگر آدمي مجبور باشد، انتخاب و سفارش به او معنا ندارد، مجازات كردن او نيز بي‌معناست؛ مثلاً کسي را که دزدي كرده نمي‌توان زندان کرد و يا بنابر دستور اسلام، دست او را بريد؛ زيرا او مجبور بوده و به‌انتخاب خود دزدي نکرده است. مجازات هنگامي معنا دارد كه كسي گناهي را ازروي اختيار انجام دهد.

 

بنابراين تا اختيار و انتخاب نباشد، نه جاي امرونهي است، نه جاي ثواب و عقاب. لطيفه معروفي است که مي‌گويند فردي كنار آبشار نياگارا ايستاده بود و درحال تماشا بود؛ يكي او را هُل داد و داخل آبشار افتاد. بعد آمدند با او مصاحبه كردند و از او پرسيدند كه: شما چقدر تمرين شنا كرده بوديد كه اين موفقيت نصيبتان شد و با جرئت در اين آبشار پَرِش كرديد؟

گفت: ببينيد چه کسي مرا هُل داد!

آيا كسي به اين فرد جايزه مي‌دهد؟!

وقتي جريمه يا پاداش معنا دارد که كسي با اختيار خود کاري انجام دهد. پس هدف اصلي انبيا اين نبود كه بشر را به هر قيمتي، ولو به‌زور، وادار كنند كه راه خوب برود. انبيا سروكارشان با انسان‌هاست، و انسان‌ها مختارند و مي‌توانند كار خوب يا بد انجام دهند. انبيا آمدند تا زمينه انتخاب صحيح را براي انسان فراهم كنند؛ هم آگاهي لازم به آنها بدهند و هم آنان را به كار خوب و ترك كارهاي بد تشويق کنند: رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّه بَعْدَ الرُّسُلِ.(11)

 

پی نوشت:

1. «مردمان، نخست امت واحدي بودند» (بقره، 213).

2. «و به‌سبب‌آنكه انبيا را به‌ناحق كشتند» (آل‌عمران، 181).

3. «پس چرا انبياي الهي را مي‌كشيد؟» (بقره، 91).

4. «بيشترِ آنان ايمان نداشتند» (شعراء، 8).

5. «راستي كه ما او را به راه (درست) رهنمون شديم؛ يا شكر گزارد و يا ناسپاس گردد» (انسان، 3).

6. «آن‌‌كه خواهد ايمان آورد و آن‌‌كه خواهد کافر گردد» (كهف، 29).

7. «تا مردمان به قسط و عدل برخيزند» (حديد، 25).

8. «و از آنان، اماماني قرار داديم كه به‌فرمان ما هدايت مي‌كنند» (سجده، 24).

9. نهج البلاغه، خطبه 3، ص49.

10. همان، ‌حکمت 78، ص481.

 

11. «فرستادگاني مژده‌ده و بيم‌رسان (فرستاد) تا براي مردم بعداز (آمدن ايشان) حجتي بر خدا نباشد» (نساء، 165).

 

منبع:هدانابرگرفته ازسيماي پيامبر اعظم (صلي‌الله‌عليه‌وآله) در آينه نهج‌البلاغه

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.