هدف و مقصد عرفانهای جدید چیست/ نیم نگاهی به فنگ شویی، ریکی، هیپنوتیزم، انرژی درمانی، مدیتشین، موسیقی درمانی، طالعبینی
امروزه شاهدیم که اموری مثل فنگ شویی، ریکی، هیپنوتیزم، انرژی درمانی، مدیتشین، موسیقی درمانی، طالعبینی و موارد متعدّدی از این قبیل به صورتی توضیح و تفسیر میشود که گویا میتوانند انسانها را از دین و شریعت بینیاز کنند. یعنی با رنگ و لعاب عرفان ومعنویت به تشنگان معرفت عرضه میشود.

هدف و مقصد عرفانهای جدید چیست/ نیم نگاهی به فنگ شویی، ریکی، هیپنوتیزم، انرژی درمانی، مدیتشین، موسیقی درمانی، طالعبینی
مقصد نهایی مدّعیان که عرفانهای جدید به مریدان و مشتریان خود نشان میدهند کجاست؟
مشکل اینجاست که هر کسی و هر گروهی حقیقت را بهگونهای تفسیر میکند و حقیقت را همان چیزی میداند که خودش معرفی مینماید. در بعضی از مکاتب «تسلّط بر طبیعت» و کشف نیروهای مرموز طبیعت به عنوان غایت معرفی میشود و عارف کسی است که با این نیروها مرتبط است و آنها را در جهت اهداف خود بهکار میگیرد مانند عرفان بومیان آمریکا و بعضی از عرفانهای هندی.
دالایی لاما هدف از زندگی را شادمانی و سرور در همین زندگی دنیوی میداند. او میگوید: «من بر این باور هستم که هدف اصلی زندگی جستوجوی خوشبختی است. این امری بدیهی است. اینکه معتقد به این باشیم یا نباشیم و اینکه پیرو کدام مذهب هستیم تفاوت زیادی نمیکند. همه ما در زندگی خود دنبال چیزی مطلوب میگردیم. به همین علت زندگی رو به سوی شادمانگی است.»[57]
در عرفان بودیسم «رهایی از رنج» هدف نهایی ترسیم شده است. یعنی رهایی از رنج زنجیره دارما و پیوستن به نیروانا (فنا)[58].
گفتنی است در قاموس بودیسم خدا جایی ندارد. به حق که بودیسم نظام فکری زیبایی دارد! چرا که اگر خدا – که هم مبدأ هستی است و هم غایت هستی است- حذف شود دنیا جز رنج و ناکامی و بدبختی چیزی نخواهد داشت. تا جایی که پارهای از عرفای بودیسم برای رهایی از این زنجیره رنج آور، دست به خودکشی میزنند.[59]
هدف و غایتی که در tm (مدیتیشن متعالی) ترسیم شده است این است که باید ذهن را سامان داد، چون ریشه تمامی مشکلات به آشفتگی و پراکندگی ذهن برمیگردد. نگاه متمرکز به شمع یا تکرار مداوم صداها همه و همه برای یک هدف است و آن همان تخلیه فشارهای روحی و روانی است چرا که با این کار ذهن از مشغولیتهای گیجکننده و استرسآور نجات پیدا میکند. tm از یکطرف بودیسم و هندوسیم را با خود دارد و از طرف دیگر به اصالت انسان و دین زدایی (اومانیسم و سکولاریسم) که ریشه تمدن غرب است کاملاً پایبند است.
به عبارت دقیقتر هدف اصلی tm تحصیل یک زندگی دنیوی آرام و راحت است آن هم بدون خدا. به همین جهت به صراحت اعلام کردهاند میتوان بدون خدا و معاد، آرامش معنوی را تجربه کرد .[60]
مدیتشین به خوبی قادر است در برابر فشارهای شکننده تمدّن سرمایهداری، از پیروان خود افرادی مطیع و سر به راه تربیت کند و کسی هم تنه به تنه سرمایهداری جهانی نزند. تربیت افرادی راضی و قانع، غایت مدیتشین است که البتّه تواناییها و استعدادها بهطور اتوماتیک در خدمت تحکیم نظام سرمایهداری غربی قرار خواهد گرفت. وجه مشترک کتابهایی که امروزه مدیتشین را تبلیغ میکنند یک مطلب است و آن هم «کامیابی در زندگی شخصی و رضایتمندی از محیط» است. بنابراین برای رسیدن به مدیتشین متعالی کسی حق ندارد به نیمه خالی لیوان فکر کند و همه باید با شرایط خود را هماهنگ کنند و چون نمیتوان جهان را تغییر داد باید اهداف و آرمانهای خود را با نظام حاکم بر دنیا تطبیق داد. معلوم شد که چرا عرفانهای شرقی با مبانی غربی در این مرام ترکیب شدهاند، چون هدف در هر دو «فرار از رنج» است. بازگشت متوالی ارواح به عالم دنیا و تناسخ، که در عرفانهای شرقی به جای معاد و حیات اخروی نشسته است کاملاً هم سو با فرهنگ و تمدن غربی است، زیرا که در هر دو، خدا و پیامبران و شریعت محو شدهاند.
در یوگا – با همه زیرشاخههایش – هرچند عنوان میشود که تصفیه نفس و رسیدن به مرحله قُدسی و نیروانه هدف یوگی است که در نتیجه سالک میتواند کارهای معجزهآسا (مثل حضور همزمان در چند مکان، پرواز در هوا) انجام دهد، اما واقعیت آن است که غایت سیر در یوگا از منافع جسمی و فیزیکی (کاهش فشار خون، صاف شدن شکم، داشتن اندامی مناسب، تعدیل مفاصل بدن و…) شروع شده و به فواید روانی و روحی (مثل آرامش فکر، کنترل احساسات و عواطف، کنترل خشم، مهار طغیانهای روانی و روحی) ختم میشود. اگر بپذیریم که فهرست دراز تکنیکها در یوگا همه دارای آثار جسمی و روحی است، چرا باید از یوگا به عنوان عرفان تبلیغ شود؟ اگر غایت در یک مکتب، بهدست آوردن صورتی زیبا و اندامی خوش ترکیب و حداکثر رفع اختلالات روحی و روانی باشد آیا منطقی است آن مرام به عنوان راهی معنوی و عرفانی که بشر را به سر منزل سعادت و کمال میرساند معرفی شود؟ در نتیجه باید پرسید: کدام عرفان؟»
تکنیکهای یوگا از نظر اثر معنوی و الهی دقیقا مانند نیروی ذخیره شده اسبی است که سودی به حال صاحبش ندارد و فقط قابلیت چند حرکت نمایشی را دارد. در یوگا هر چند به بدن توجه ویژه میشود و یوگیها از طریق فیزیک بدنی میتوانند تکنیکهای زیبایی را انجام میدهند؛ اما چون این توجه به بدن، با تعالی معنوی و رضایت خداوند پیوند نمیخورد، فقط تقویت نیروی جسمی است و این پرورش جسمی در نهایت باعث سرگرمی انسان است و حد اکثر فایده آن آرامش ذهن است و روشن است که ذهن آرام نمیتواند برای سعادت و کمال انسان کافی باشد.
«فنگ شویی» امروزه تبیینی معناگرایانه به خود گرفته است؛ در فنگ شویی گفته میشود که تمامی اشیاء پیرامون ما دارای انرژی فعال هستند حتی اشیاء بیجان انرژی سیال دارند. حتی برای چینش لوازم خانه و تزئین اتاق خواب و تنظیم ابزار در محیط کار هم از کارایی قواعد فنگشویی سخن به میان میآید؛ به طوری که ادّعا میشود معماری ایالت هنگکنگ تحت تأثیر فنگشویی ساخته شده است. بزرگترین هنر فنگشویی پیدا کردن محیطی است که در آن محیط، انرژی چی به صورت مثبت به زندگی ما وارد شود.
در «ریکی» هم ادعا میشود که انسان میتواند با فرایند همسویی مقدار زیادی از انرژی کیهان را دریافت کرده و از خود عبور دهد یعنی با باز شدن مرکز انرژی (چاکرا) در فرد، بدون اینکه تخلیه انرژی صورت گیرد مقدار مناسب انرژی به فرد نیازمند منتقل میشود و بدین وسیله «عمل شفا و بهبودی» تحقق مییابد.
عمل «هیپنوتیسم» نیز که یکی از حالات روانی انسان است، فرایندی است شبیه خواب که در اثر القائات طولانی عامل در معمول، تمرکزی قوی در معمول اتفاق میافتد و میتوان در این حالت به بهبود وضعیت روانی و روحی و حتی جسمی او کمک کرد.
مرامهای بالا همه تحت عنوان عرفانهای فرا روانشناسی و فراعلم مطرحاند و گاهی رنگ تجربی و علمی به خود میگیرند.
امروزه شاهدیم که اموری مثل فنگ شویی، ریکی، هیپنوتیزم، انرژی درمانی، مدیتشین، موسیقی درمانی، طالعبینی و موارد متعدّدی از این قبیل به صورتی توضیح و تفسیر میشود که گویا میتوانند انسانها را از دین و شریعت بینیاز کنند. یعنی با رنگ و لعاب عرفان ومعنویت به تشنگان معرفت عرضه میشود. غافل از اینکه اگر مدعیان این عرصهها، همگی در پیمودن مسیری که ترسیم کردهاند توفیق کامل یابند باز فطرت ناکام بشر در طلب گوهری است که منشأ تمام این امور است و با دست توانای او، انرژی حیات خلق شده و باز این سوال بیجواب است که آیا عالم هستی، کائنات و کهکشانها با تمامی وسعت خود فقط برای ریکی و هیپنوتیسم و انرژی درمانی خلق شدهاند بالاخره غایت هستی کجاست؟ آیا پرداختن به این امور هدفمندی خلقت را تأمین میکند؟
[57] . دالایی لاما هنر شادمانگی، ترجمه: حمید رفیعی، ص 1380.
[58] . این فنا با آن چه در عرفان اسلامی وارد شده فرق دارد. در عرفان اسلامی حقیقی بیپایان به نام خداوند وجود دارد و سالک در مسیر پیوستن به آن حقیقت گام برمیدارد ولی در بودیسم هدفی جزء «رهایی از رنج تحمیل شده به انسان از ناحیه طبیعت»، تصویر نمیشود. بماند که ابزار رسیدن به هدف در این دو هیچ اشتراکی ندارد.
[59] . جریانشناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، ص 122.
[60] . هویت، جمیز، ترجمه رضا جلالیان، ص 128.
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسشها و پاسخها «عرفان و سراب» .