وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

جایگاه خوش اخلاقی و مدارا در سبک زندگی اسلامی

0

جایگاه خوش اخلاقی و مدارا در سبک زندگی اسلامی

فهرست این نوشتار:

الگوهای رفتاری سبک زندگی: خوش‌ خلقی

استادمحمدتقی فعالی

یک) جایگاه

دین همواره به امور انسانی توصیه می‌کند و فرمان می‌دهد. دین مبین اسلام همواره پیروان خویش را به نرم‌خویی، خوش‌رویی و آسان‌گیری دعوت کرده است. حسن‌خلق از بارزترین صفات انسانی و الهی است که در مناسبات و ارتباطات اجتماعی پیوند دهنده‌ی قلب‌ها و تقویت کننده‌ی صمیمیت‌هاست.

 

خدای مهربان، سفیران و پیامبران خود را مأمور کرد تا با انسان‌ها با عطوفت و مهربانی برخورد کنند. مردان بزرگ دین برای تحقق اهداف مقدس الهی چنان با حسن‌خلق و شرح صدر با مردم مواجه شدند که هر انسان حقیقت‌جویی را شیفته‌ی خدا و مقدسات کردند. آنها با استفاده از روش مهرورزی و مدارا، قلوب آدمیان را از زلال هدایت سیراب و به گونه‌ای رفتار کردند که دشمنان شرمنده و منقلب شدند.

 

 

خداوند در ستایش مقام روحانی پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید:
وَإِنَّكَ لَعَلَى‌ خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ و در حقیقت تو به نیک‌خلقی عظیم آراسته‌ای (1).
قرآن کریم مزیتی گران‌بها برای رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان می‌کند. این امتیاز نفیس چیزی جز مهربانی و نرم‌خویی نیست:
إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى‌ مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتَابِ أُولئِكَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ؛ کسانی که نشانه‌های روشن، و رهنمودی را که فرو فرستاده‌ایم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح داده‌ایم، نهفته می‌دارند، آنان را خدا لعنت می‌کند، و لعنت‌کنندگان لعنتشان می‌کنند (2).

 

جایگاه و ارزش خوش‌خلقی تا بدان پایه است که به مؤمنان محدود نمی‌شود بلکه هر کس از این فضیلت بهره‌مند باشد، ارزشی گران‌قدر به دست آورده است. جامعه در پرتو نرم‌خویی‌ها، مهربانی‌ها و گشاده‌رویی‌ها تعالی یافته و به سعادت نزدیک می‌شود.

 

بسیار اتفاق می‌افتاد که افرادی با قصد دشمنی به آزار و اهانت نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر اولیای خدا: می‌پرداختند اما پیشوایان آسمانی (علیهم‌السلام) چنان با حسن‌خلق برخورد می‌کردند که آنان شیفته‌ی اسلام و اخلاق نیکوی بزرگان دین می‌شدند و حتی اسلام را با تمام وجود می‌پذیرفتند و عشقی فراوان به خداوند و سفیران او در دل آنها می‌نشست. روزی علی (علیه‌السلام) از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شدند تا با سه نفر که برای کشتن ایشان هم‌پیمان شده بودند، پیکار کنند. آن حضرت، یکی از سه نفر را کشتند،

 

 

دو نفر دیگر را اسیر کردند و خدمت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اسلام را بر آن دو عرضه کردند و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه‌گری صادر کردند. خدای متعال می‌فرماید: یکی از این دو نفر را که مردی خوش‌خلق و سخاوتمند است، عفو کن. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از قتل او صرف‌نظر کردند، وقتی علت عفو را اعلام کردند و آن فرد متوجه شد که به خاطر داشتن این دو صفت نیکو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین گفت و اسلام آورد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره‌اش فرمودند:
او از کسانی است که خوش‌خویی و سخاوتش او را به سمت بهشت کشانید (3).

 

در تاریخ آمده است که شخص غیرمسلمانی بر اثر برخورد شایسته‌ی مسلمانان ایمان آورده و مسلمان شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همسایه‌ی غیرمسلمانی در مکه داشتند که گاه از روی پشت‌بام بر سر و روی ایشان خاک‌روبه می‌ریخت. چند روزی از همسایه خبری نشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جویای حالش شدند. گفتند: آن مرد بیمار شده و در منزل استراحت می‌کند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: به ملاقاتش می‌رویم. حضرت به خانه‌اش رفتند و در کنار بسترش نشستند.

 

 

مرد مشرک بسیار شرمنده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از احوالش پرسیدند، به گونه‌ای که گویا آن مرد هیچ توهینی به آن حضرت نکرده است! مرد بیمار بسیار تعجب کرد. پرسید: آیا این اخلاق خوب و برخورد زیبا، جزءِ دستورهای دینی شماست یا از ویژگی‌های شخصی خودتان است؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: جزءِ برنامه‌های دینی ما این نکته است که در مقابل بدی‌ها، خوبی کنیم. آن شخص شهادتین را بر زبان جاری کرد و مسلمان شد (4).

 

امروزه جامعه‌ی ما تا حدی گرفتار ترش‌خویی و تندخویی است. بسیاری از منازعه‌های خیابانی، طلاق‌ها و پرخاشگری‌ها ریشه در رعایت نکردن این ارزش بزرگ دینی و الهی دارد. جذبه‌ی حسن‌خلق بر دل‌ها تأثیر می‌گذارد، کوه‌ها را به حرکت درمی‌آورد و روح و روان انسان‌ها را تغییر می‌دهد. حسن‌خلق با ایمان ارتباطی تنگاتنگ داشته و کج‌خلقی نشانه‌ی ضعف ایمان به حساب آمده است. امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:
إنَّ أکْمَلَ المُؤْمِنینَ ایماناً أحْسَنُهُمْ خُلْقاً؛ ایمان کسی از همه قوی‌تر است که اخلاقش از همه بهتر باشد (5).

 

انسان‌ها دو سرمایه در اختیار دارند: مادی و معنوی. سرمایه‌های مادی محدودند گذشته از اینکه همه جا کاربرد ندارند؛ اما سرمایه‌های معنوی نامحدود بوده، کارا و مؤثرند. خُلق زیبا یکی از ارزشمندترین و تأثیرگذارترین سرمایه‌های معنوی است که می‌تواند انسان را به رؤیاها و آرزوهایش برساند. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به فرزندان عبدالمطلب فرمودند:
إنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النّاسَ بأموَالِکُم فَاْلقَوهم بِطَلاقَةِ الْوَجْهِ و حُسْنِ البِشْرِ؛ شما نمی‌توانید همه‌ی مردم را با اموالتان راضی کنید، بنابراین، با آنها با روی گشاده و چهره‌ای باز و خندان ملاقات و از این طریق رضایت‌شان را جلب کنید (6).

 

اگر انسانی با حیا و خوش اخلاق باشد کمتر به گناهان اجتماعی متمایل می‌شود. خداوند راه‌های نفوذ گناهان را بر وی بسته و از بسیاری از خطاها و وسوسه‌ها در امان نگه می‌دارد. با خوش‌خلقی بسیاری از پرخاشگری‌ها، پرده‌دری‌ها، خیانت‌ها و جدایی‌ها محقق نمی‌شود. امام صادق (علیه‌السلام) انسان خوش اخلاق را با مجاهد در راه قیاس می‌کنند و می‌فرمایند:
خداوند متعال به انسان خوش اخلاق پاداش مجاهد فی سبیل الله می‌دهد (7).
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ترازوی عمل انسان را در قیامت براساس حسن‌خُلق معرفی می‌کنند:
أوَّلُ ما یُوضَعُ فی مِیزَانِ العَبدِ یَوم القِیَامَةِ حُسْنُ خُلْقِه؛ اولین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال انسان قرار می‌گیرد، حس‌خُلق است (8).
نرم‌خویی و خوش‌خلقی تا بدان پایه اهمیت دارد که جبرئیل از سوی خدا این پیام مهم را آورد. حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمودند:
جبرئیل از سوی پروردگار دو جهان بر من نازل شد و گفت: ای محمد! بر تو باد به رعایت حسن‌خلق که تمام خیر دنیا و آخرت در آن است و آگاه باشید که شبیه‌ترین شما به من خوش اخلاق‌ترین شماست (9).
امام هشتم (علیه‌السلام) یکی از ویژگی‌های مؤمن را چنین معرفی می‌فرمایند:
مؤمن، نرم‌خو و خوش اخلاق است (10).

دو) الگوهای رفتاری

حسن‌خُلق می‌تواند به گونه‌های مختلف بروز کند. مناسب است شکل‌های هنجاری و الگوهای رفتاری خوش‌خُلقی را بررسی کرد تا مصادیق آن مشخص شود. ممکن است کسی بخواهد حسن‌خُلق داشته باشد اما نداند قالب‌ها و مصداق‌های آن کدام‌اند. پس ضروری است شکل‌ها، الگوها و قالب‌های رفتاری حسن‌خُلق معرفی شود.

الف) رفق و مُدارا

اول) ارزشمندی
رفق و مُدارا از مهم‌ترین ارزش‌های دینی و انسانی است. یکی از نشانه‌های بزرگی شخصیت انسان، مُداراست. ایجاد خانواده‌ای دینی یا جامعه‌ای اسلامی در گرو تحقّق این منزلت انسانی است. اگر انسان‌ها با یکدیگر مُدارا کنند، از کنار برخوردهای ناروا با اخلاق کریمانه درگذرند و کینه‌ها را به محبّت تبدیل کنند، اجتماعی قدرتمند و اخلاقی شکل گرفته است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
مَنْ حُرِمَ الرِّفْقَ فَقَدْ حُرِمَ الخَیْرَ کُلَّهُ؛ کسی که از نرمش و ملایمت بی‌بهره شود از همه‌ی نیکی‌ها بی‌بهره مانده است (11).
هیچ انسانی نمی‌تواند نیازهای خود را به تنهایی برآورده سازد. انسان‌ها به کمک یکدیگر قادر به انجام کارها خواهند بود. هرگاه نیروها و توانمندی‌ها در کنار یکدیگر قرار گیرند و انسان‌ها با یکدیگر تعامل کنند، کارهای خوب به سامان می‌رسد. تعامل‌های اجتماعی شرط مهمی دارد و آن ملایمت و نرم‌خویی است. اسلام به عنوان دین انسانی، بر محبت و ملایمت تأکید کرده و پیروان خویش را از درشتی و خشونت پرهیز داده است. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
إنَّ الله رَفیقُ یُعْطِی الثَّوابَ و یُحِبُّ کُلَّ رَفِیقٍ و یُعطِی عَلَی الرِّفْقِ ما لا یُعطِی عَلَی العُنْفِ؛ بی‌شک، خداوند، نرم‌خو و مهربان است و به بندگانش ثواب می‌دهد و هر انسان نرم‌خویی را دوست دارد و به سبب نرمی و ملاطفت، چیزی می‌دهد که با درشتی و خشونت آن را نمی‌دهد. (12)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی وظیفه‌ی خود را مدارا با مردم بیان داشتند:
أمَرَنی رَبِّی بِمُداراةِ النَّاسِ کَمَا أمَرَنیِ بأدَاءِ الفَرائِض؛ پروردگارم به من دستور داده با مردم مدارا کنم، همان‌گونه که نسبت به واجبات سفارش کرده است (13).
علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) این‌گونه فرمودند:
مؤمن، مؤمن نیست مگر اینکه در او سنت نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مدارا کردن با مردم است (14).
فردی به نام حسین بن خالد که از یاران امام هشتم (علیه‌السلام) است از ایشان درباره‌ی عقل سؤال کرد. امام این‌گونه پاسخ دادند:
عقل یعنی نرم‌خویی با دشمنان و مدارا با دوستان (15).
ابوجعفر بصری نقل می‌کند که روزی با یونس بن عبدالرحمان به محضر امام رضا (علیه‌السلام) وارد شدیم. در این لحظه مردی وارد شد و از رفتار زشت یکی از اصحاب گلایه کرد. حضرت این‌گونه به وی توصیه کردند:
دَارِهِم فانَّ عقولَهُم لاتَبْلُغ؛ با آنها مدارا کن، زیرا باید متناسب با عقل انسان‌ها رفتار کنی (16).
دوم معناشناسی
مناسب است دو کلمه‌ی رفق و مدارا معناشناسی شده و مفهوم آن به دست آید.
واژه رفق:
مراجعه به کتب لغت به ما نشان می‌دهد که رِفق دارای معانی ذیل می‌باشد (17)؛ میانه‌روی، حُسن انجام کار و استحکام بخشیدن به عمل. اما مهم‌ترین معنای رفق نرم‌خویی و لطافت عمل است و در نقطه مقابل، شدّت و خشونت قرار می‌گیرد. رفیق به کسی می‌گویند که هم‌نشین، نرم‌خو و سازگار باشد. از آن جهت به آرنج، مِرفق می‌گویند؛ زیرا که انسان با تکیه کردن به آن احساس راحتی می‌کند. بنابراین رفق یعنی رفتاری نرم و بدون خشونت.
واژه مُدارا:
کلمه مُدارا آن‌گونه که در کتب لغت آمده است (18) از دو ریشه می‌تواند مشتق شده باشد؛ از ماده دَرَی یا از ریشه دَرَأ. در هر دو صورت مُدارا به معنی ملاطفت و برخورد نرم می‌باشد: گویا آدمی با تحمّل طرف مقابل بدی‌ها را دفع نموده وی را در کمند محیت خویش گرفتار می‌کند. نکته جالب این که مُدارا بیشتر در ارتباط با مخالفان و دشمنان به کار می‌رود اما رفق اغلب برای موافقان و دوستان. بنابراین رِفق و مُدارا بدین معنا است که با دیگران، اعمّ از دشمنان و دوستان، با ملاطفت و نرمی برخورد نماییم.

سوم) محدوده

مُدارا به معنای زیر پا نهادن حقّ و حقیقت نیست. نرمی و خوش‌رویی ابزاری برای ارائه‌ی بهتر حق است. در صورتی که به بهانه‌ی نرم‌خویی، حقیقت پایمال شود، نفاق جلوه‌گر شده نه مُدارا. روزی جمعی از سران مشرک نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و گفتند: یکسال، تو خدایان ما را عبادت کن و سال دیگر ما خدای تو را عبادت خواهیم کرد. در این هنگام سوره‌ی کافران نازل شد و در مورد تعدّی از اصول و ارزش‌ها هشدار داد. قرآن کریم هرگونه سازش بر اصول و ارزش‌ها را مردود دانست:
فَلاَ تُطِعِ الْمُكَذِّبِینَ * وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ؛ پس هرگز از مردم کافری که آیات خدا را تکذیب می‌کنند پیروی مکن * کافران بسیار مایلند که تو با آنها مُدارا کنی (و متعرض بت‌هاشان نشوی) تا آنها هم (به نفاق) با تو مُدارا کنند (19).
البته صفت مدارا کردن با جدّیت و قاطعیت قابل جمع است. قاطعیّت مهارتی است که با آن می‌توان به رفتارهای دیگران پاسخ مناسب داد. این مهارت قابل یادگیری و اکتسابی است. افرادد قاطع این امکان را پیدا می‌کنند که در ارتباط با دیگران مؤدبانه رفتار کنند و به نظر دیگران، افراد فاقد اعتماد به نفس به نظر نیایند. زمانی که از جسارت و قاطعیت استفاده می‌شود، از فنون ارتباطی و کلامی بهره‌برداری شده است. در مقابل، پرخاشگری قرار دارد که آمیخته با ناهنجاری‌های مختلف است.
قاطعیت با پرخاشگری متفاوت است. فرد قاطع، به آرامی سخن می‌گوید، با صداقت، با ادب، ثابت قدم، شنونده‌ی خوب و اهل هم‌گرایی و همکاری است و می‌داند چه می‌خواهد و به دنبال چیست؛ اما انسان پرخاشگر، عصبانی و پر سر و صداست، فریب‌کار، بی‌ادب و متظاهر بوده و به اندازه‌ای حرف می‌زند که فرصتی برای گوش دادن ندارد، لج‌باز، ناسازگار و قلدر است و متعصبانه داد و فریاد می‌کند. کسی که نگاهی واقع‌بینانه دارد و امیدوارانه به خدا و آینده می‌نگرد، از پرخاشگری کاسته و بر ادب و قاطعیت خویش می‌افزاید. امام علی (علیه‌السلام) فرمودند:
شِدَّة الغَضَبِ تُغَیِّرُ المَنْطِقَ و تَقُطَعُ مادَّة الحُجَّةِ و تُفَرِّقُ الفَهم؛ خشم شدید، چگونگی گفتار را تغییر می‌دهد، اساس استدلال را به هم می‌ریزد، تمرکز فکر را از میان می‌برد و فهم آدمی را پراکنده می‌سازد (20).
شاید یکی از تفاوت‌های بارز اصل مُدارا در اسلام و منادیان تسامح و تساهل این باشد که آنها به بهانه‌ی تساهل، ارزش‌های انسانی را زیر سؤال می‌برند و شاید از حقیقت صرف‌نظر کنند؛ اما اسلام معتقد است که باید به ارزش‌ها و عقاید پایبند بود اما در شیوه‌های اجرا می‌توان مُدارا کرد.

چهارم) آثار

رفق و مُدارا پیامدهای مثبتی دارند. تحقیقات نشان داده مدارا با دوستان و دشمنان در کاهش اختلاف‌های عاطفی – رفتاری و نیز درمان اختلال‌های روانی مؤثر است. این ارزش انسانی می‌تواند موجب کاهش رفتارهای هنجارشکنانه باشد. از سوی دیگر، نرم‌خویی و ملاطفت قادر است از بروز یا تشدید بیماری‌های جسمی جلوگیری کند (21).
خوش اخلاقی و مُدارا می‌تواند موجب افزایش برکت در زندگی باشد. هر کس از رفق محروم باشد، از تمامی خیرها و برکت‌ها محروم می‌شود. بدیهی است که مدارا با مردم می‌تواند موجب تقویت اعتماد بشود و در صورتی که میزان اعتماد و اعتبار فردی بالا رود، طبعاً وسیله‌ی توسعه‌ی رزق فراهم خواهد شد.
حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمودند:
رفق و خوش اخلاقی، سرزمین‌ها را آباد می‌سازد و روزی‌ها را افزایش می‌دهد (22).
هرگاه کسی با سازگاری و نرم‌خویی با دیگری برخورد کند، محبت‌ها جلب شده و دشمنی‌ها و کینه‌ها از بین می‌رود.
در سیره‌ی عملی پیشوایان دین می‌توان نمونه‌های فراوانی از مُدارا و رفق را دید. شخصی از اهل شام به مدینه آمد. چشمش به مردی افتاد که در کناری نشسته بود، توجهش جلب شد، پرسید: این مرد کیست؟ گفته شد: «حسین بن علی (علیهماالسلام)». بر اثر تبلیغات سوء اموی‌ها در شام علیه آل علی (علیه‌السلام)، دیگ خشمش به جوش آمد و قربة الی الله هرچه می‌توانست سبّ و دشنام داد. هرچه خواست گفت و عقده‌ی دل را گشود. امام حسین (علیه‌السلام) بدون آنکه خشمگین شوند و اظهار ناراحتی کنند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او کردند و پس از آنکه چند آیه از قرآن (23) – مبنی بر حسن‌خلق و عفو و اغماض – قرائت کردند، فرمودند: ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده‌ایم. آنگاه از او پرسیدند: آیا اهل شامی؟ جواب داد: آری. فرمودند: من با این خُلق و خوی سابقه دارم و سرچشمه‌ی آن را می‌دانم. سپس فرمودند: تو در شهر غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو کمک کنیم در خانه‌ی خود از تو پذیرایی کنیم، تو را بپوشانیم و به تو پول بدهیم. مرد شامی که منتظر بازخورد شدیدی بود چنان منقلب شد که گفت: آرزو داشتم در آن وقت زمین شکافته می‌شد و به زمین فرو می‌رفتم، تا آن ساعت برای من در روی زمین کسی از حسین (علیه‌السلام) و پدرش مبغوض‌تر نبود و از آن ساعت بر عکس، کسی نزد من از او و پدرش محبوب‌تر نیست (24).
قرآن کریم با بیانی زیبا به این حقیقت اشاره می‌کند که اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خشونت‌طلب و سنگدل بودند همگان از پیرامونشان پراکنده می‌شدند و کسی به ایشان نزدیک نمی‌شد. آسان‌گیری، نرم‌خویی، ملاطفت و مهرورزی از شیوه‌های مرسوم پیشوایان دینی بود:
إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى‌ مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتَابِ أُولئِكَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ؛ کسانی که نشانه‌های روشن، و رهنمودی را که فرو فرستاده‌ایم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح داده‌ایم، نهفته می‌دارند، آنان را خدا لعنت می‌کند، و لعنت‌کنندگان لعنتشان می‌کنند (25).
یکی از نکات جالب توجه این که از یکصد و چهارده سوره قرآن، یکصد و سیزده سوره به رحمت و عطوفت آغاز می‌شود و تنها یک سوره با غلظت و تندی شروع شده است.
اخلاق خوش و مدارا دارای آثار ارزشمند دیگری نیز هست که عبارتند از:
* حسن‌خُلق موجب می‌شود فرد میان هم‌نوعان خویش محبوب گردد (26).
* خوش اخلاقی زندگی را بر انسان گوارا، راحت و آسوده می‌سازد (27).
* شهرها نیازمند آبادانی است آبادی سرزمین‌ها و نیز افزایش عمرها با حسن‌خلق میسر است (28).
* رفاه مادی و افزایش روزی بر اثر مهم‌ترین ارزش اخلاقی یعنی حسن‌خلق پدید می‌آید. در بازار کسب و کار به وسیله‌ی اخلاق خوب می‌توان جلب اعتماد کرد و از این طریق به کار خویش رونق بخشید و درآمد بیشتری کسب کرد. امیرمؤمنان (علیه‌السلام) فرمودند:
فی سَعَةِ الأَخلاقِ کُنُوزُ الأَرزاقِ؛ گنج‌های روزی در وسعت اخلاق نهفته است (29).
* ممکن است در جامعه ناسازگاری و کشمکش رایج شود، در این صورت پرخاشگری و عصبانیت توسعه یافته و مردم را به سمت نابودی می‌کشاند. در این شرایط مهم‌ترین راه کاستن از کشمکش و پرخاشگری، ایجاد ارتباط مؤثر همراه با آرامش در جامعه است. لذا آرامش روحی و اجتماعی با توسعه‌ی حسن‌خلق در جامعه امکان‌پذیر می‌شود (30).

 

پنجم) مصادیق

احسان این است که آدمی با همنوعان مدارا کند و با آنان با رفق و ملایمت برخورد کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیانی تکان دهنده به حقیقتی اشاره می‌فرمایند:
مَنْ مَاتَ مُدَارِیاً مَاتَ شَهِیداً و مُدَاراةُ النَّاسِ صَدَقَةٌ؛ کسی که بمیرد و رویه‌اش در زندگی مدارا با مردم باشد، شهید است. مدارا با مردم، صدقه است (31).
از بزرگ‌ترین نیکی‌ها و ایثارها این است که انسان در برخورد با دیگران حلیم باشد و حوصله به خرج دهد، از خطاهایشان نرنجد، در غصه‌هایشان شریک باشد و سعی کند با گذشت، آنان را شاد و خوشحال سازد. امام حسن عسکری (علیه‌السلام) برای تأکید بر مدارا با همنوعان، با فضیلت‌ترین صدقه‌ها را مدارا با دشمنان خدا توصیه می‌کنند (32). پس رفق و مُدارا خوب است و صدقه، حتّی با دشمنان خدا.
در ارتباط با دیگران بهتر است آنان را درک و با آنان همدلی کنیم، خشونت را کنار بگذاریم. تا جای ممکن «نه» نگوییم و طرد نکنیم. با رفتاری ملال‌آور و کسل کننده برخورد نکنیم، نیازهایشان را بشناسیم، در زندگی به صورت مثبت حضور داشته باشیم. تا جایی که امکان دارد درباره‌ی آنان قضاوت نکنیم، در حل مشکلاتشان کوشا باشیم، به آنها یأس منتقل نکنیم،‌ دلداری دهیم، روحیه‌ی آنها را بالا بریم، قدری از وقت خویش را به دیگران اختصاص دهیم، در آنها حس امنیت و آرامش ایجاد کنیم و در یک کلام با آنها رفق، مدارا و همدلی کنیم.

ب) آسان‌گیری

اول) اهمیت
آسان‌گیری یکی از ارزش‌های دینی و انسانی است که جایگاهی مهم در فرهنگ اسلامی دارد. اگر افراد جامعه بر یکدیگر سخت گیرند، آفت‌های زیادی نظیر خیانت و بدخُلقی رواج می‌یابد. در حدیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
هرگاه خداوند بخواهد جماعتی را رشد دهد آنها را آسان‌گیر و عفیف می‌کند و اگر بخواهد قومی را منقرض کند دَرِ خیانت را به سویشان می‌گشاید (33).
خداوند به سخت‌گیری رضایت نمی‌دهد، زیرا خودش این‌گونه نیست. تمام شرایع براساس اصل آسان‌گیری بنا شده‌اند. اگر به دیگران آسان گرفتیم، دیگران هم تشویق به آسان‌گیری و پرهیز از خشونت‌طلبی می‌شوند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
مَن شَاقَّ شَاقَّ اللهُ بِه؛ هر کس به دیگران سخت گیرد، خداوند به او سخت خواهد گرفت (34).
حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمودند:
مؤمن، خوش اخلاق و آسان‌گیر است. در مقابل، کافر، بداخلاق و سخت‌گیر (35).
دوم) شاخص‌ها
آسان‌گیری شاخص‌ها و مؤلفه‌های متنوعی دارد که می‌توان به برخی از انواع آنها اشاره کرد.
آسان‌گیری در ازدواج:
امروزه امر ازدواج معضلات عدیده‌ای پیدا کرده است. مشکلات ازدواج جوانان به طور عمده از پله‌ی اول یعنی خواستگاری آغاز می‌شود. بسیاری از سخت‌گیری‌های نابجا موجب تأخیر در سن ازدواج شده و جوانان را به سمت ناهنجاری سوق می‌دهد.
روزی زنی در مسجد از پشت پرده به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد دنبال همسری می‌گردد، آیا کسی پیدا می‌شود که با او ازدواج کند. حضرت از اصحاب خود پرسیدند: چه کسی آماده است با این زن ازدواج کند؟ یکی از یاران، پاسخ مثبت داد، ولی گفت: جز پیراهنی که پوشیده‌ام، مال دیگری ندارم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آیا با قرآن آشنا هستی؟ پاسخ داد: فقط سوره‌ی واقعه را آموخته‌ام. حضرت پس از کسب رضایت از زن، مهریه را آموختن آن سوره به زن قرار دادند و عقد ازدواج میان آن دو جاری شد (36).
آسان‌گیری در آموزش:
مربیان و معلمان باید در زمینه‌ی آموزش، آسان‌گیری را پیشه سازند و از سخت‌گیری بپرهیزند. سخت‌گیری‌های بی‌مورد در زمینه‌ی تعلیم و تربیت موجب دلسردی شده و مخاطبان را پراکنده می‌سازد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
عَلِّموا و یَسِّروا و لا تُعَسِّروا؛ به دیگران آموزش دهید، اما آسان گیرید و سخت نگیرد (37).
آسان‌گیری در پذیرفتن عذر:
اگر دیگران بدی کردند، می‌توان به راحتی از آنان گذشت و عذرخواهی‌شان را پذیرفت.
حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمودند:
اگر فردی به تو بدی کرد و سپس از تو عذر خواست، عذرش را بپذیر و سخت نگیر (38).
آسان‌گیری در روابط اجتماعی:
ارتباطات اجتماعی باید همراه با سهولت باشد و اگر به سختی بگراید آسیب‌های متعددی به دنبال آن پدید می‌آید. یکی از مهم‌ترین جلوه‌های آسان‌گیری اجتماعی، در اداره‌ها بروز می‌کند. امروزه سازمان‌ها و اداره‌ها به بهانه‌های مختلف بر مردم سخت می‌گیرند و با وجود شعار آسان‌گیری، بروکراسی سخت‌گیرانه‌ای را بر مردم تحمیل می‌کنند.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
لا تَکُنْ مِمَّنْ یَشُدُّ عَلَی النّاسِ؛ از کسانی مباش که بر مردم سخت بگیرند (39).
آسان‌گیری در رابطه با خود:
بیشتر انسان‌ها بدترین دشمنان خودشان هستند، زیرا با سخت گرفتن‌های بی‌جا، بیشترین آزارها را به خود می‌رسانند. نمونه‌هایی مانند:
* انسانی که خطا کرده است، به طور طبیعی مبتلا به خودسرزنشی می‌شود. سرزنش‌های درونی از سوی نیرویی خدادادی به نام وجدان یا نفس لوّامه متوجه انسان می‌شود. انسان خطاکار دوگونه رفتار می‌کند: بی‌اعتنا به خطای پیشین آن را ادامه می‌دهد که در این صورت امرش به سامان نمی‌رسد. وضعیت دیگر اینکه گذشته‌ی خویش را جبران کرده و از خداوند طلب بخشش می‌کند. در این صورت خداوند گذشته‌ی سیاه او را پاک و «محو» می‌کند. اگر گذشته‌ی بد انسان محو شد، طبعاً نباید آن را با خود حمل کند. این در حالی است که بیشتر انسان‌ها احساس گناه را بعد از بخشش خداوند تا پایان عمر همراه خود دارند و از این طریق خودآزاری می‌کنند. به آنان باید گفت: لطفاً چیزی را که نیست و معدوم شده است با خود حمل نکنید و با احساس گناه بی‌جا خودآزاری نکنید.
* کسانی که برای آینده‌ی خویش برنامه‌ریزی می‌کنند، گاهی مبتلا به خودخوری و خودآزاری می‌شوند، زیرا می‌پندارند هر آنچه در برنامه‌ی آنهاست باید محقّق شود و اگر یکی از آنها طبق زمان پیش‌بینی شده تحقّق نیابد، به چهره‌ی خویش لطمه می‌زنند. به آنان باید گفت: برنامه‌ریزی خوب است اما لازم است منعطف هم بود. یعنی اگر بخشی از برنامه تحقّق نیافت نباید ناراحت شد. کافی است با جایگزینی بخش‌های دیگر، برنامه را تکمیل کرد.
* بخش قابل توجهی از خودآزاری‌ها و خودتخریبی‌ها به حمله‌ی «بایدها» باز می‌گردد. بیشتر انسان‌ها برای خود «بایدها»یی می‌سازند و خودشان را محکوم به بایدهای خودساخته و از این طریق با خویشتن دشمنی می‌کنند. بسیاری از بایدها و ضرورت‌های خودساخته، درست نیستند و لازم است در آنها بازنگری صورت گیرد. بنای جهان این نیست که همه‌ی بایدهای تمام انسان‌ها را محقّق کند، زیرا اکثر خواسته‌های انسان با یکدیگر متعارض هستند و طبعاً قابل تحقّق نیستند.

ج) مهرورزی

شاید واژه‌ای جذاب‌تر از مهربانی در جهان نباشد. مهربانی حاکی از رفتاری جاذبه‌دار و طبعی زلال است. محبّت و مودّت فضیلت متعالی بوده و انسان می‌تواند به آن آراسته شود. بخش مهمی از حس‌خُلق، در مهربانی متجلّی می‌شود. مهرورزی کلیدی برای گشودن قلب‌ها و تحکیم رابطه‌هاست.
در اولین برخورد، چیزی که بیش از هر عاملی می‌تواند رفتار ما را جذاب و زیبا کند مهربانی است. مواجهه‌ی دو انسان در صورتی مستحکم شده و استمرار می‌یابد که با عطوفت و محبت همراه باشد. چه بسیار رابطه‌هایی که آغاز شد اما با ترش‌رویی و نامهربانی به پایان رسیده یا به تلخی گراییده است. اگر مهرورزی با نیّت پاک همراه باشد، عبادت به حساب آمده و موجب خشنودی خداوند می‌شود. با مهربانی می‌توان غم‌ها را زدود و خاطری شاد برای دیگران به ارمغان آورد. سیره‌ی حضرت رضا (علیه‌السلام) سرشار از محبّت و کرم است که در ادامه می‌توان به نمونه‌هایی از آنها اشاره کرد.
نمونه‌ی نخست:
حضرت اشاره می‌فرمایند که اگر در شخصی پنج چیز نباشد امیدی به وی نیست. سپس آن پنج مورد بیان می‌شود که یکی از آنها عبارت است از:
و الرَّصَانَةُ فِی خُلْقِه؛ و بزرگی و مهربانی در خلق او (40).
نمونه‌ی دوم:
امام هشتم (علیه‌السلام) برای یاران خود چهار توصیه می‌کنند: از نزدیک شدن به پادشاهان پرهیز کنید. با دوستان متواضع و مراقب دشمنان باشید و با عموم مردم با ملاطفت و مهربانی برخورد کنید (41).
نمونه‌ی سوم:
برخورد امام رضا (علیه‌السلام) با مخالفان بسیار جالب است. امام در ارتباط با اهل کتاب و دیگر مخالفان اصل مهمی را رعایت می‌کردند و آن مهرورزی و مودّت است تا از این راه دین را به قلب آنها وارد کرده و بذرهای حقیقت را در وجودشان بنشانند. شخصی به نام اسماعیل بن فضل از حضرت ثامن (علیه‌السلام) می‌پرسد آیا می‌توان با آنها دشمنی کرد. امام می‌فرمایند: نه! و سپس می‌پرسد اگر دشمنی خدا را اظهار کردند تکلیف چیست؟ امام می‌فرمایند:
نه، مادامی که اقدامی نکرده‌اند با آنها مهربانی کنید (42).
البته آن حضرت فرمان دیگری هم می‌دهند. ایشان به محمد بن عاصم اظهار داشتند که شنیده‌ام با اهل کتاب نشست و برخاست داری. او گفت: بله. امام فرمودند:
با مخالفان، همنشینی نکن (43).
نمونه‌ی چهارم:
کشّی آورده است که بعد از رحلت امام هفتم (علیه‌السلام)، فردی در حالی که معتقد به امامت حضرت رضا (علیه‌السلام) نبود نزد ایشان رفت. وی اظهار می‌دارد که در ذهنم چندین سؤال بود و می‌خواستم از ایشان بپرسم. روزی به منزل ایشان وارد شدم. امام رضا (علیه‌السلام) بدون اینکه سؤال‌هایم را مطرح کنم به تمامی آنها پاسخ دادند و با من بسیار لطف و مهربانی کردند (44).
نمونه‌های مزبور نشان می‌دهد که سیره و رویه‌ی حضرت رضا (علیه‌السلام) این‌گونه بوده است که در برخورد با دیگران حسن‌خُلق داشتند و مهربانی پیشه می‌کردند. آن بزرگوار خُلقی مهرورز، بی‌کینه و ملایم داشتند. مهربانی ایشان در سراسر مدینه و طوس پیچیده بود و هر کسی می‌خواست خُلق ملایم و فردی با عطوفت را نشان دهد، به آن امام همام (علیه‌السلام) اشاره می‌کرد.

د) تبسّم

اول) جایگاه
از جمله مصادیق کار خیر و نیکی به دیگران، طلاقت وجه و گشاده‌رویی است. فرض کنید صبح از منزل خارج شده‌اید و در کوچه یا خیابان یا محل کار، فرد یا افرادی را می‌بینید که لبخند بر لب ندارند، اخم کرده‌اند، پیشانی درهم کشیده‌اند و عصبانی به نظر می‌آیند. فرض دیگر اینکه صبح از منزل بیرون رفته‌اید و در خیابان یا اداره با افرادی برخورد می‌کنید که لبخند بر لب دارند، اخم نکرده‌اند، رخساره‌ی آنها باز است و با شادی و نشاط با شما روبرو می‌شوند. سؤال این است کدام یک از این وضعیت به شما کمک می‌کند؟ و کدام‌یک از این دو دسته انسان‌ها «نیروی لازم» برای فعالیت روزانه به شما «می‌بخشند»؟ پرواضح است که فرض دوم، مصداق یاری‌رسانی و نشاط‌بخشی است. مولا علی (علیه‌السلام) فرمودند:
گشاد‌رویی اولین گام کار خیر و سخاوت است (45).
ابراهیم بن عباس که از یاران باوفای حضرت رضا (علیه‌السلام) است سخنی جالب درباره‌ی آن بزرگوار می‌گوید:
هرگز امام رضا (علیه‌السلام) را ندیدم که تبسّم نداشته باشند (46).
تبسّم، مهم‌ترین مصداق گشاده‌رویی است. انسان می‌تواند با رخساره‌ای باز و چهره‌ای گشاده به دیگران پیام دوستی و محبت دهد.
تبسّم بدون اینکه چیزی از دهنده‌اش کم کند، به گیرنده، شادی می‌بخشد و از این راه گیرنده‌اش را ثروتمند می‌سازد.
یک لبخند بی‌هزینه، گران‌بهاترین هدیه‌ای است که می‌توان به دیگران بخشید. درباره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از زبان عبدالله بن حارث نقل شده است:
ما رأیْتُ أحَدَاً أکْثَرَ تبسّماً مِنْ رسولِ الله؛ هیچ کسی را ندیدم که متبسّم‌تر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد (47).
دوم) پیامدها
لبخند می‌تواند آثار مثبتی از خود بر جای گذارد.
گلخنده‌ی شادی‌بخش
یکی از کارکردهای سودمند تبسّم، شاد کردن دیگران است. اگر شخصی عبوس باشد، بی‌تردید دیگران را متأثر ساخته و ناراحت می‌کند. در این صورت، رابطه‌ها ضعیف شده و سخنان در دل می‌ماند. اگر با مهربانی و تبسّم با دیگران روبرو شویم، بی‌شک همه از دیدنمان شاد می‌شوند و زمینه‌ای مناسب برای استمرار دیدارها فراهم می‌شود.
لبخند محبت‌آمیز
تبسّم موجب ایجاد رابطه‌ی محبّت‌آمیز میان دوستان می‌شود، در حالی که ترش‌رویی و رخسار درهم باعث فاصله گرفتن دوستان از یکدیگر است. اگر فردی مشکلی دارد، لازم است رنج و ناراحتی خویش را در دل نگه داشته و بروز ندهد و در عوض، سعی کند دل دیگران را شاد نموده و شادابی را به اطرافیان منتقل کند. مولا علی (علیه‌السلام) فرمودند:
المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فی وَجْهِهِ و حُزْنُهُ فی قَلْبِهِ؛ شادی مؤمن در رخسار اوست و اندوهش در دلش (48).
خنده‌رویی و بشاش بودن، به دیگران جرأت می‌بخشد. هراس و نگرانی را از دل‌ها برده و بار سنگین غم را از جان دوستان بر می‌دارد. به فرموده‌ی امام باقر (علیه‌السلام).
تبسّم الرَّجُلِ فی وَجْهِ أخیهِ حَسَنَةٌ؛ لبخند انسان به چهره‌ی برادر دینی‌اش، «حسنه» است (49).
البته غم‌زدایی و چهره‌گشایی، هنر است. بهره‌مندی از چنین فضیلتی قلبی مهربان و عاطفه‌ای سرشار می‌طلبد. می‌توان با نگاهی یا کلامی یا رفتاری، دل انسانی غم‌دیده را مسرّت بخشید و از این راه خدا را از خود خشنود ساخت. پیشوای هشتم شیعیان (علیه‌السلام) فرمودند:
هر مسلمانی که با مسلمانی دیدار کند و او را شاد سازد، خداوند وی را خوشحال و مسرور خواهد ساخت (50).

ه‍) احترام گذاشتن

یکی از اصول اخلاقی در دین مبین اسلام، احترام به دیگران است. حرمت نگه داشتن، از ارزش‌های انسانی است. هرگاه فردی به دیگران احترام گذارد، در واقع به خودش احترام گذاشته است، زیرا با این رفتار به دیگران آموزش داده است که با وی این‌گونه رفتار کنند.
احترام، سطح ادب را در جامعه افزایش داده و جامعه‌ای باادب و اجتماعی امن و آرام می‌سازد. گرامی داشتن، به گیرنده‌ی پیام، حرمت نهادن را القا می‌کند و در این صورت، روابط مستحکم شده و صمیمیّت و رفاقت افزایش می‌یابد.
اول) شاخص‌ها
گرامی داشتن و احترام گذاردن دارای شاخص‌ها و مؤلفه‌هایی است.
شاخص نخست) تحقیر نکردن
یکی از آداب زشت رایج در میان برخی مسلمانان، تحقیر کردن دیگران است. اگر این خصیصه در خانواده‌ها ظهور و بروز پیدا کند، تأثیر منفی آن بر فرزندان گریزناپذیر است. به طور معمول والدین اولین کسانی هستند که در تضعیف اعتماد به نفس فرزندان خود نقش‌آفرینی می‌کنند. این سخن درست است که پدر و مادر تأثیرگذارترین نقش‌ها را در شخصیت فرزندان ایفا می‌کنند. هربار که کودک یا جوان به خانه قدم می‌گذارد اعتماد به نفس خویش را در معرض آزمون قرار داده است. تحقیر شدن یا کوچک شمردن در محیط خانه یا جامعه به شکل‌های مختلفی بروز می‌کند.
صورت نخست) آزار کلامی
بخشی از تحقیرها که از سوی والدین، دوستان و بیگانه‌ها نسبت به فردی اعمال می‌شود از طریق بدزبانی و اذیت‌های کلامی صورت می‌گیرد. مثلاً اگر به شما به صورت دائم در محیط خانه گفته شود: آدم نادان، بی‌شعور، زبان نفهم، بی‌ریخت و تنبل، به راستی چه احساسی به شما دست می‌دهد؟ آیا اعتماد به نفس خود را از دست نمی‌دهید؟
در برخی موارد اتفاق می‌افتد که فرزندان و جوانان سخنان دیگران را آهسته آهسته باور می‌کنند. لذا رفتار آنها تغییر کرده همانند نادانان و انسان‌های شرور رفتار می‌کنند. جالب اینکه والدین، رفتار فرزندان خویش را تحمل نمی‌کنند در حالی که رفتار آنان دقیقاً بازتاب رفتار والدین است.
پیشوایان دینی با بیان زشتی‌های بدزبانی، سعی کرده‌اند انسان‌ها را از سخنان زشت و رکیک بازدارند. آثار شوم و زیان‌بار بدزبانی متفاوت است که به نمونه‌ای از آنها می‌توان اشاره کرد.
امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند:
اِنَّ مِن شَرِّ عِبادِ اللهِ مَن تُکرَهُ مُجالِسَتُهُ لِفُحشِهِ؛ یکی از بدترین بندگان خدا کسی است که به سبب بدزبانی و دشنام‌گویی‌اش، همنشینی با او ناخوشایند باشد (51).
امام علی (علیه‌السلام) فرمودند:
اَجمِلُوا فی الخِطابِ تَسمَعُوا جَمیلَ الجَواب؛ با دیگران زیبا سخن بگویید تا پاسخ زیبا بشنوید (52).
توجه به این مسئله که چرا بدزبانی، بد است؟ یا فلسفه‌ی زشت بودن آن چیست؟ می‌تواند جالب و مفید باشد. مکن است کسی بگوید بد بودن بدزبانی مستند به آثار شوم آن است. شاید بتوان گفت سبب زشتی بدزبانی این است که از این طریق دیگران تحقیر می‌شوند و می‌دانیم که تحقیر کردن دیگران ناپسند است، زیرا تحقیر دیگران، به معنای تحقیر مخلوق خداست و تحقیر مخلوق به منزله‌ی تحقیر خالق است.
انسان مجاز نیست مخلوقی را که منسوب به خداست، کوچک شمارد. البته به دلیل اصل «نهی از منکر» و «تبرّا» فقط می‌توان رفتار جاهلانه و زشت دیگران را سرزنش کرد. چه زیباست نگاه دین که می‌گوید هنگام جنگ هم انسان حق ندارد به دشمن ناسزا بگوید. گروهی از مسلمانان در جنگ به شامیان دشنام می‌دادند. امام علی (علیه‌السلام) این‌گونه موضع گرفتند:
إِنِّی أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِینَ وَلَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَأَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ؛ خوش ندارم ناسزاگو باشید، بلکه اگر اعمال و رفتار و موقعیت [باطل] آنها را خاطرنشان کنید، مؤثرتر و در بیان عذر و حجت، رساتر و قانع کننده‌تر است (53).
حکمت دیگری نیز در زمینه‌ی بدزبانی وجود دارد. بدزبانی یعنی استفاده‌ی بد از کلمه‌ها و واژگان. از سوی دیگر شمول قدرت خدا به ما می‌گوید کلمه‌ها مخلوق خداست. پس زشتی بدزبانی بدین دلیل است که از کلمه‌هایی که مخلوق خداست، سوءاستفاده شده و این نارواست.
به عبارت دیگر، زشتی بدزبانی دو حکمت اساسی دارد: یکی آزار زبانی توهین «به» دیگران است و دیگری آزار کلامی توهین «با» کلمه‌هاست و می‌دانیم که دیگران و نیز کلمه‌ها هر دو مخلوق خدا هستند.
صورت دوم) زورگویی
سریع‌ترین راه برای ضربه زدن به عزّت نفس افراد، زورگویی است. از آنجا که فرد زورگو تمام نیروهای خود را متوجه یک نفر می‌کند، شخص قربانی مبتلا به احساس‌های تلخ و حالت‌های شومی می‌شود، از جمله اینکه خطایی را که هرگز انجام نداده است باور می‌کند و در درون خود احساس نفرت را پرورش می‌دهد.
فرد قربانی به دلیل بمباران زورگویی آهسته آهسته خود را مقصر می‌داند و طبعاً در خود استحقاق چنین رفتاری را تصور می‌کند. لذا زور گفتن به دیگران موجب ایجاد باوری نادرست درون افراد شده و از این طریق ضربه‌ای مهلک به عزّت نفس آنها وارد می‌شود.
نمونه‌ای جالب در قرآن وجود دارد: می‌دانیم که دین نزد خدا بسیار عزیز و محبوب است. تمام پیامبران و کتاب‌های آسمانی برای عرضه‌ی دین به انسان گرد آمده‌اند و تشریک مساعی کرده‌اند. اما خداوند که صاحب دین است هرگز برای قبول دین از سوی انسان به زور متوسل نمی‌شود، در باب دین‌داری، زورگویی نمی‌کند و چنین حقّی را برای احدی قائل نشده است:
لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ؛ در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است (54).
امام علی (علیه‌السلام) در بیانی گران‌سنگ در رابطه با عبادت اظهار داشتند که حتی در این‌گونه موارد برای خود و نیز برای دیگران به زور متوسل نشوید:
برای عبادت کردن، نفس خود را مهار کن، با آن ملایمت نما و به زور [به عبادت] وادارش مکن و در زمان فراغت و نشاطش به عبادت گیر (55).
صورت سوم) بی‌توجهی
کم‌توجهی یا بی‌توجهی به دیگران به گونه‌های مختلف شکل می‌گیرد. گاهی بی‌توجهی به صورت فیزیکی است مانند اینکه در خانه از فرزند مراقبت صورت نگیرد یا به او غذا ندهند. نوع دیگر در قالب بی‌اعتنایی کلامی ظاهر می‌شود مثل اینکه والدین به فرزندشان بگویند او را نمی‌خواهند یا دوست ندارند. شکل سوم بی‌اعتنایی در نگاه کردن آشکار می‌شود نظیر اینکه پدر و مادر به فرزندشان کم نگاه کنند یا نگاه خود را هنگام صحبت کردن فرزند به جای دیگر مثل تلویزیون بدوزند، در این صورت والدین باید منتظر بازخوردهای مختلفی از سوی فرزندان باشند. آنچه قطعی است اینکه والدین با غفلت‌ورزی و بی‌توجهی، عزت نفس فرزندان خود را لگدمال کرده و آن را تا جایی که مهارش دشوار است، پیش می‌برند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به امر تربیت فرزندان حساسیت ویژه‌ای داشتند. آن بزرگوار گاهی با کودکان بازی می‌کردند، با آنها باادب و احترام مواجه می‌شدند و زمانی آنان را در آغوش می‌کشیدند و به طور کلی آنها را از توجه خویش بهره‌مند می‌ساختند:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودند، حسن و حسین (علیهماالسلام) وارد شدند، حضرت به احترام آنها از جایی برخاستند و به انتظار ایستادند، کودکان در راه رفتن ضعیف بودند، لحظاتی طول کشید نرسیدند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طرف کودکان پیش رفتند و از آنان استقبال کردند، آغوششان را باز و هر دو را بر دوش خود سوار کردند، به راه افتادند و فرمودند: فرزندان عزیز، مرکب شما خوب مرکبی است و شماها چه سواران خوبی هستید (56).
احترام گذاشتن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاصی به فرزندان آن بزرگوار نداشت و رویه‌ی ایشان در ارتباط با اطفال چنین بود:
موقعی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از سفری مراجعت می‌فرمودند و در گذر با کودکان مردم برخورد می‌کردند، به احترام آنها می‌ایستادند، سپس می‌فرمودند کودکان را می‌آوردند، از زمین بر می‌داشتند و به آن حضرت می‌دادند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعضی را در آغوش می‌گرفتند و بعضی را بر پشت و دوش خود سوار می‌کردند و به اصحاب خویش می‌فرمودند: «کودکان را بغل بگیرید و بر دوش خود بنشانید» (57).
صورت چهارم) نصیحت پیش روی دیگران
اگر کسی خطایی مرتکب شد می‌توان با روشی مناسب او را از آن خطا بازداشت. تذکرِ آثار شوم و ناپسند رفتار بد، می‌تواند روشی مناسب برای کمک به خطاکار باشد. نصیحت به معنای توضیح ابعاد رفتار بد و نیز توجه به آثار ناروا می‌تواند مفید باشد. نصیحت کردن دو گونه است: پنهانی و آشکار. نصیحت و تذکر اگر در خفا انجام گیرد، با زبان ملایم باشد و همراه تخریب و سرزنش نباشد می‌تواند تأثیرگذار باشد؛ اما در صورتی که نصیحت در ملأعام انجام گیرد، شخصیت خطاکار تضعیف شده چه بسا موجب موضع‌گیری تند وی شود و طبعاً اثر دلخواه فراهم نمی‌شود. امام علی (علیه‌السلام) فرمودند:
نَصحُکَ بَینَ المَلاءِ تَقرِیحٌ؛ نصیحت کردن در حضور مردم، کوبیدن شخصیت است (58).
شاخص دوم) تمسخر و عیب‌جویی نکردن
از جمله اموری که باعث سرزنش و تحقیر دیگران می‌شود استهزاء و عیب‌جویی از دیگران است. بسیاری از خودکم‌بینی‌ها و اختلال‌های عزت نفس بر اثر تمسخر پدید می‌آید. مسخره کردن یا عیب‌جویی، تحقیر و توهین دیگران بوده از محدوده‌ی ایمان خارج است. خداوند برادری، رفاقت و صمیمیّت را میان اهل ایمان توصیه کرده است و از آنها خواسته میان خود رحمت و مودّت را توسعه دهند.
در آیه‌ای از سوره‌ی حجرات مسئله‌ی تمسخیر و عیب‌جویی مطرح و به شدت نهی شده است. خداوند از پیروان انبیاء می‌خواهد یکدیگر را مسخره نکنند، از عیب‌جویی یکدیگر دست بردارند، همدیگر را با نام‌ها و لقب‌های زشت به استهزاء نگیرند، عنوان ناروا به یکدیگر نسبت ندهند و اگر کسی در سابقه‌ی زندگی خویش این‌گونه رفتارهای ناپسند را ثبت کرده است، سزاست به همراه توبه، حقوق دیگران را استیفا کند:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَى‌ أَن یَكُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَى‌ أَن یَكُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَلاَ تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیَمانِ وَمَن لَمْ یَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید نباید قومی قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانی زنان (دیگر) را [ریشخند کنند] شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقب‌های زشت مدهید چه ناپسند است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند (59).
در ارتباط با استهزاء و به مسخره گرفتن دیگران به چندین اصل تکان دهنده در قرآن برمی‌خوریم:
اصل اول:
اگر کسی دیگری را تمسخر کند و او را به استهزاء بگیرد، در واقع خدا را استهزاء کرده است، زیرا خداوند تمامی تمسخرها را به خود گرفته، خودش به صحنه می‌آید و پاسخ تمسخرکنندگان را می‌دهد. به عنوان نمونه ماجرای منافقین شنیدنی است. یکی از ویژگی‌های اهل نفاق و نقاب این است که دیگران را به تمسخر می‌گیرند. خداوند مسخره‌ی آنان را به خود ربط داده در پاسخ گوید: خداست که آنان را به ریشخند می‌گیرد:
إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ * اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ؛ ما فقط [آنان را] ریشخند می‌کنیم * خدا [است که]ریشخندشان می‌کند و آنان را در طغیانشان فرو می‌گذارد تا سرگردان شوند (60).
اصل دوم:
تمام انبیاء مسخره شده‌اند. از جمله نکات قرآنی اینکه هرگاه پیامبری برای هدایت انسان‌ها فرستاده می‌شد، کسانی بودند که آنها را به استهزاء می‌گرفتند. خداوند ثمره‌ی این رفتار ناشایست را تباهی می‌داند:
یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ؛ دریغا بر این بندگان هیچ فرستاده‌ای بر آنان نیامد مگر آنکه او را ریشخند می‌کردند (61).
اصل سوم:
قانونی بسیار تکان دهنده از کلام خدا آشکار می‌شود. هر کس دیگری را به چیزی استهزاء کند، آن امر به خودش باز می‌گردد و مسخره کننده به آن چیز مبتلا می‌شود. مثلاً اگر فردی به دیگری گفت: چه آدم زشتی یا چه صدای ناخوشایندی یا چه قد درازی یا دماغ بزرگی! خداوند این حقیقت را برملا کرده است که همین عیب به نحوی به خود او باز می‌گردد، مثلاً بعد از سالیانی خداوند به او فرزندی می‌دهد که مبتلا به همان عیب خواهد شد. گفتنی است که آیات، این اصل را به گونه‌ای عمیق‌تر پیش رو گذاشته‌اند.
در آیات متعدد با تعبیر «حاق» به معنای احاطه کردن (62) بر می‌خوریم. بیان‌های مکرر (هود/ 8، نحل/ 34، انبیا/ 41، زمر/ 48، غافر/ 83 و احقاف/ 26) در میان آیات نشان از اهمیت فراوان اصل مزبور دارد:
فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَا كَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ؛ پس آن‌چه را ریشخند می‌کردند گریبان‌گیر ریشخندکنندگان ایشان گردید (63).
حضرت رضا (علیه‌السلام) در بیانی هماهنگ با آیات الهی به «اصل تعییر» یعنی هر عیبی از کسی بگیری به خودت باز می‌گردد، اشاره فرمود:
مَن عَیَّر مُؤمِناً بِشَیءٍ لَم یَمُت حتّی یَرکَبَهُ؛ کسی که مؤمنی را به چیزی و گناهی سرزنش کند نمی‌میردا تا آن‌که آن کار زشت را به جای آورد (64).
این قانون به صورت آشکار در آیه‌ی ذیل بیان شده است:
وَلاَ یَحِیقُ الْمَكْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ؛ و نیرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگیرد. (65)
شاخص سوم) پرخاشگری نکردن
خشونت‌طلبی و پرخاشگری از نشانه‌های ضعف ایمان است. کسی که احساس حقارت کند با استفاده از حس انتقام‌جویی درصدد مقابله با رقیب خویش برآمده و در این مسیر از شیوه‌های مختلف استفاده می‌کند. این‌گونه افراد با خشونت‌طلبی درصددند ناکامی‌ها و شکست‌های خویش را پوشش دهند و آنها را از این راه نادرست جبران کنند.
انتقام‌جویی گونه‌های مختلفی دارد: انتقاد کوبنده و بی‌جا؛ تحقیر و سرزنش دیگران؛ زخم زبان، ایجاد لطمه‌های روحی و استفاده از کلمه‌های رکیک، فحاشی و درگیری فیزیکی، اوج پرخاشگری را نشان می‌دهد.
دین و پیشوایان دینی به گونه‌های مختلف درصدد مواجهه با خشونت‌طلبی و پرخاشگری برآمده‌اند و در این رابطه راهکارهایی را پیش‌رو گذاشته‌اند. خداوند، پاکان را دارای سه ویژگی معرفی می‌فرماید: بخشش در راحتی و رنج، فرو خوردن خشم و گذشت از خطای دیگران. در این صورت آنان به مقام احسان نائل شده‌اند و خداوند محسنین را دوست دارد:
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ آنهایی که از مال خود در حال وسعت و تنگدستی انفاق کنند، خشم خود را فرونشانند و از (بدیِ) مردم درگذرند و خدا دوستدار نیکوکاران است (66).
امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند:
هرکس سه چیز داشته باشد، خصال ایمان را به حد کمال به دست آورده است: کسی که بر ظلم صبر کند، کسی که برای خدا کظم‌غیظ کند و کسی که ببخشد و گذشت کند، از کسانی خواهد بود که خداوند متعال آنها را بدون حساب داخل بهشت می‌کند (67).
شاخص چهارم) گرامی داشتن بزرگان
احترام به بزرگان یکی از امور پسندیده است. جریر بن عبدالله نقل می‌کند هنگامی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شدند، خدمت حضرت مشرف شدم تا با وی بیعت کنم، حضرت فرمودند: ای جریر! برای چه اینجا آمده‌ای؟ عرض کردم: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! آمده‌ام تا در محضر شما اسلام بیاورم. آنگاه حضرت عبایشان را برایم پهن کردند و رو به اصحاب فرمودند:
إذَا أتَاکُم کَرِیمُ قَوْمٍ فَاکْرِمُوهُ؛ هرگاه بزرگ قومی نزد شما آمد او را گرامی بدارید (68).
در سیره‌ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که روزی عدی بن حاتم پیش از آنکه مسلمان شود، خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرف شد. حضرت عبایشان را از دوش برداشتند و برایش پهن کردند که بر خاک ننشیند و عدی نیز ادب به خرج داد و بر آن ننشست، اما همین احترام و تواضع رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) موجب شد تا عدی مجذوب این دین شده، اسلام را بپذیرد (69).
در آیین محمدی، احترام به عالمان نیز ارزش تلقی می‌شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیانی زیبا گرامی داشتن‌ آنان را، معادل گرامی داشتن خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته‌اند (70).
حضرت رضا (علیه‌السلام) در حدیثی طولانی ویژگی‌های مؤمن را بر می‌شمارند. یکی از خصلت‌هایی که در این روایت آمده چنین است:
وَاللهِ لَحُرمَةُ المؤمِنِ أعظَمُ حُرمَةً مِنْکَ؛ سوگند به خدا حرمت مؤمن بزرگ‌تر از حرمت کعبه است (71).
دوم) گونه‌ها
اسلام برای حفظ حرمت انسان‌ها آداب و ضوابط ویژه‌ای معرفی کرده است به گونه‌ای که اگر حرمت‌ها حفظ نشود و به دیگران تعدّی صورت گیرد، تخطّی از قوانین اخلاقی و حتی حقوقی تلقی می‌شود.
احترام گذاردن گونه‌های مختلفی دارد:
گونه نخست) احترام به جان
جان انسان تا بدان حد محترم بوده که از زمان آغاز آفرینش مورد حمایت قرار گرفته است. بدین معنا که اگر کسی نطفه‌ی جاندار را سقط کند یا آن را به مخاطره اندازد، باید حکمی سخت را تحمل کند.
گونه‌ی دوم) احترام به مال
اهمیت مال انسان از جان وی کمتر نیست. از این‌رو در کنار سفارش به حفظ خون آدمیان، احترام به اموال آنان تذکّر داده شده است. احترام به مال دیگران شامل امانت‌داری، پرهیز از تصرف غیرمجاز، پرداخت دیون و عدم کم‌فروشی و احتکار بیان شده است. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در اجتماع بزرگ عید قربان فرمودند:
همانا حرمت اموال و خون‌های شما بر یکدیگر مانند حرمت این روز، در این ماه و این سرزمین است تا پروردگارتان را ملاقات کنید و شما را از کردارتان پرس‌وجو کند (72).
گونه‌ی سوم) احترام به ناموس
در اسلام، احترام به ناموس دیگران مانند احترام به ناموس خویش تلقی شده است. به همین منظور قوانینی در ارتباط با پوشش و نگاه کردن وضع شده است تا حریم ناموس مردم رعایت شود و در این زمینه هتک حرمت صورت نگیرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
لَیسَ مِنَّا مَن خانَ مُسْلِماً فی أَهْلِهِ و مالِهِ؛ کسی که به اهل و مال مسلمانی خیانت کند، از ما نیست (73).

و) خیرخواهی

آموزه‌های اسلامی به ما می‌آموزد که خیرخواه دیگران باشیم. یکی از ویژگی‌های مؤمن این است که همواره خیرخواه مردم باشد. خیرخواهی یکی از ارزش‌های دینی است. این فضیلت انسانی معیار ویژه‌ای دارد. معیار این است: آنچه برای خود می‌خواهی برای دیگران نیز بخواه. امام هشتم شیعیان (علیه‌السلام) به این اصل اشاره فرمودند:
إنّی اُحِبُّ لَکَ ما أُحِبُّ لِنَفسْیِ وَ أَکْرَهُ لَکَ ما أَکْرَهُ لها؛ برای تو آنچه را دوست دارم که برای خود نیز دوست دارم و برای تو اکراه دارم از آنچه برای خود اکراه دارم (74).
خیرخواهی دوگونه است: عملی و ذهنی. نوع اول بدین معناست که انسان در مقام عمل به دیگران نیکی کند و نسبت به آنها کمک و احسان روا دارد. خیرخواهی ذهنی بسی مهم‌تر است. یکی از گونه‌های خیرخواهی ذهنی آن است که انسان در ذهن و قلبش بدخواه دیگران حتی دشمنان خودش نباشد و برای همگان از خدا خیر بخواهد. خیرخواهی ذهنی شکل دیگری نیز دارد. توجه به نکته‌های مثبت و نقاط قوت زندگی و خوش‌بینی نسبت به دیگران از عوامل مؤثر در آرامش روحی و کاهش غم است. در مقابل، بدبینی و بدگمانی سبب ایجاد واکنش‌های منفی نظیر وحشت، افسردگی و انزوا می‌شود، چرا که بدبینی، وحشت‌زاست:
مَنْ لَمْ یَحْسُنْ ظَنُّه إسْتَوْحَشَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ؛ کسی که بدگمان باشد، از همه کس وحشت دارد (75).
در فرهنگ دینی، سوءظن، نامطلوب بلکه حرام معرفی شده است. نگاه بد به دیگران عوارض شومی برای خود و دیگران در پی دارد و به عنوان یک بیماری اخلاقی محسوب می‌شود:
كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ؛ بدین‌گونه آن [استهزا] را در دل بزهکاران راه می‌دهیم (76).
بدبینی هرچند به طور موقت می‌تواند در تسکین حس انتقام‌جویی یا خودخواهی تأثیر داشته باشد و چه بسا آرامش موقت و کاذب هم ایجاد کند، اما سرانجام چیزی جز نگرانی، انزوا، درگیری با خود، خودخوری و آسیب رساندن به دیگران نتیجه‌ای ندارد. نگاه خوش‌بینانه به تغییرها، رقابت‌ها و پیچیدگی‌های زندگی باعث می‌شود بسیاری از فشارهای عصر جدید، قابل تحمل شوند. با نگرش مثبت به اوضاع و احوال و پرهیز از پیش‌داوری‌های بی‌جا می‌توان به آرامش دست یافت و زندگی را به راحتی استمرار بخشید. از این‌روست که رهبران دینی توصیه‌هایی متعدد کرده‌اند تا جایی که امکان‌پذیر است رفتار دیگران را به بهترین وجه حمل کنیم:
ضَعْ اَمْرَ أَخِیکَ عَلَی أَحْسَنِهِ؛ کار برادر خود را به بهترین وجه آن حمل کن (77).

ز) وقت گذاشتن

بزرگان دین برای حل مشکلات مردم وقت می‌گذاشتند. آنان از این راه اهمیت مردم را اثبات می‌کردند و نشان می‌دادند مردم، مهم‌ترین منبع اقتدار حاکمیت دینی هستند.
وقت گذاشتن گونه‌های متعددی دارد: یکی از انواع وقت گذاشتن این است که به پرسش‌ها و سؤال‌های دیگران اهتمام ورزیده و آنها را با حوصله پاسخ داد. سلیمان جعفری اظهار می‌دارد که گاهی به خانه‌ی حضرت رضا (علیه‌السلام) می‌رفتیم و مشاهده می‌کردیم منزل ایشان پر از جمعیت است. هر کدام از مراجعه‌کنندگان سؤالی داشتند، پاسخ مناسبی دریافت می‌کردند و هیچ کس بدون جواب از آنجا خارج نمی‌شد (78). گونه‌ی دیگری از وقت گذاشتن، گوش دادن مؤثر است.
افرادی که دارای ارتباط سازنده و مؤثرند از این قدرت بهره‌مندند. در معاشرت‌ها قدرت گوش دادن سازنده، موقعیتی شاخص برای انسان فراهم می‌آورد. قرآن با صراحت به یکی از فضائل مهم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره می‌کند و آن هنر گوش دادن است:
وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَكُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ و بعضی (از منافقان) دائم پیغمبر را می‌آزارند و (چون حضرت عذر دروغ آنها را به حلم خود می‌پذیرند) می‌گویند: او شخص ساده و زودباوری است. بگو زودباوری او لطفی به نفع شماست که به خدا ایمان آورده، به مؤمنان هم اطمینان دارند، برای مؤمنان (حقیقی) وجودش رحمت است و برای آنها که رسول را آزار دهند عذابی دردناک مهیاست (79).
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای حُسن سلوک بودند، از این رو، به سخنان دیگران هر چند مهم نبود و از روی اغراض شوم ابراز می‌شد، با دقت گوش می‌دادند و سپس با دقت به آنها جواب می‌دادند. در سیره‌ی اخلاقی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
مَنْ تَکَلَّمَ، أنْصِتُوا له حَتّی یَفْرَغَ؛ به سخن کسی که صحبت می‌کرد، گوش می‌دادند تا سخنش به پایان برسد (80).
همچنین در سیره‌ی حضرت رضا (علیه‌السلام) نقل شده است:
وَ مَا رَأیتُ قَطَعَ عَلَی أَحَدٍ کَلامَهُ حَتَّی یَفْرَغَ منه؛ آن حضرت را هرگز ندیدم که سخن کسی را قطع کنند، مگر آنکه شخص از سخن خویش فارغ شود (81).
یکی از مواردی که هنر گوش دادن جایگاه و مزیتی مضاعف پیدا می‌کند در ارتباط با کودکان است. والدین باید با دقت به سخنان کودکان گوش دهند. هنگام سخن گفتن، مستقیم به چهره‌ی آنها نگاه کنند تا نشان دهند که واقعاً دوستشان دارند.

پی‌نوشت‌ها:

1. قلم/ 4.
2. بقره/ 159.
3. مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 390.
4. کلینی، الکافی، ج 2، ص 100.
5. کلینی، الکافی، ج 2، ص 99؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 373.
6.کلینی، الکافی، ج 2، ص 103؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 169؛ نوری مستدرک الوسائل، ج 8، ص 448.
7. کلینی، الکافی، ج 2، ص 101؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، 377.
8. حمیری، قرب الاسناد، ص 46؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 385.
9. مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 387.
10. مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 391؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ص 159.
11. حرّانی، تحف العقول، ص 49؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 152؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 294.
12. مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 54؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 293.
13. کلینی، الکافی، ج 2، ص 117، طوسی، الأمالی، ص 481؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 69، ج 18، ص 213.
14. صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه‌السلام)، ج 1، ص 256؛ کلینی، الکافی، ج 2، ص 241.
15. صدوق، الأمالی، ص 283؛ طبرسی، مشکاة الانوار، ص 249.
16. مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 68؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 215.
17. فراهیدی، العین، ج 5، ص 149؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 2، ص 418؛ راغب المفردات، ص 258؛ طریحی، مجمع البحرین، ج 5، ص 169.
18. راغب، المفردات، ص 168؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 255؛ طریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 137.
19. قلم/ 9 و 8
20. مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 428.
21. بهراد، «تحلیل رابطه خصومت و خشم با شدت انسداد عروق کرونر»، پژوهشگاه روان‌شناختی، سال 1377، شماره 2-1.
22. حرّانی، تحف العقول، ص 395.
23. اعراف/ 202 – 199.
24. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 43، ص 224؛ قمی، منازل الاخرة، ص 207.
25. بقره/ 159.
26. مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 148.
27. همان، ج 66، ص 400.
28. همان، ج 68، ص 395.
29. کلینی، الکافی، ج 8، ص 23؛ حرّانی، تحف العقول، ص 98؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 287 و ج 75، ص 53.
30. مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 148.
31. طبرسی، مشکاة الانوار، ص 283.
32. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه‌السلام)، ص 354.
33. پاینده، نهج‌الفصاحه، ص 182.
34. همان، ص 771.
35. مجلسی، بحارالانوار، ج 47، ص 44.
36. مظاهری، اخلاق در خانواده، ص 72.
37. پاینده، نهج‌الفصاحه، ص 568.
38. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 8، ص 553.
39. پاینده، نهج‌الفصاحه، ص 674.
40. حرّانی، تحف العقول، ص 446؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 339.
41. ابن مکّی، الدرة الباهرة، ص 38؛ حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 133؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 355.
42. کلینی، الکافی، ج 7، ص 309.
43. کشّی، رجال الکشی، ص 457؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 264.
44. کشیّ، رجال الکشّی، ص 450؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 262.
45. آمدی، غررالحکم، ص 437.
46. صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه‌السلام)، ج 2، ص 184.
47. جزائری، کشف الاسرار فی شرح الاستبصار، ج 1، ص 155.
48. کلینی، الکافی، ج 2، ص 226.
49. کلینی، الکافی، ج 2، ص 188؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 288؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 418.
50. کلینی، الکافی، ج 2، ص 192.
51. کلینی، الکافی، ج 2، ص 325.
52. آمدی، غررالحکم، ص 139.
53. نهج‌البلاغه، خطبه 206.
54. بقره، 256.
55. نوری، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 145؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 33، ص 508.
56. مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 80.
57. فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 3، ص 366.
58. آمدی، غررالحکم، ص 720.
59. حجرات/ 11.
60. بقره، 15-14.
61. یس/ 30.
62. راغب اصفهانی، المفردات، ج 1، ص 266؛ طریحی، مجمع البحرین، ج 5، ص 153.
63. انعام/ 10.
64. کلینی، الکافی، ج 2، ص 356.
65. فاطر/ 43.
66. آل عمران/ 134.
67. مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 417.
68. همان، ج 16، ص 239.
69.دستغیب، قلب سلیم، ص 556.
70. پاینده، نهج‌الفصاحه، ص 238.
71. مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 232.
72. کلینی، الکافی، ج 7، ص 273 و 275؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 381؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 87.
73. مفید، الاختصاص، ص 248؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 172؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 12.
74. صدوق، عیون اخبارالرضا (علیه‌السلام)، ج 2، 68؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 65، ص 98.
75. آمدی، غررالحکم، ص 178.
76. حجرات/ 12.
77. کلینی، الکافی، ج 2، ص 362؛ صدوق، الامالی، ص 304؛ حرّانی، تحف العقول، ص 368؛ مفید، الإختصاص، 221؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 187 و ج 72، ص 196 و 199 و ج 75 ص 33 و ص 251؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 144.
78. ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 334؛ بحارالانوار، ج 49، ص 57.
79. توبه/ 61.
80. طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 15؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 153.
81. مجلسی، بحارالانوار، ج 49، ص 90.

منبع:هدانابرگرفته ازراسخون

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.