وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

 انسان پس از اينكه بهشتى يا جهنمى شد آخرش چه می شود ؟

0

 انسان پس از اينكه بهشتى يا جهنمى شد آخرش چه می شود ؟

 

پاسخ به اين سوال در گرو سيرى عمقى در برخى آموزه هاى دينى است كه آن نيز محتاج به بيان مطالبى است فراوان، كه متأسفانه اكثر آنها را به خاطر داشتن مقدّمات فلسفى و عرفانى عميق و تخصّصى، نمى توان در خارج از فضاهاى خاصّ خودش باز نمود. امّا تا آنجا كه در وسع اين مقال است سعى مى شود برخى از اين مطالب گفته شوند كه البته به احتمال زياد خود اين مطالب نيز براى حضرت عالى سوال بر انگيز خواهند بود لكن چاره اى نيست.

1 خداوند تبارك و تعالى فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»

و هيچ چيزى نيست مگر آنكه خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمى كنيم مگر به اندازه ى معلوم و معيّن.» (الحجر: 21) از اين آيه و آيات مشابه آن استفاده مى شود كه همه ى مخلوقات، حقايقى در نزد خدا دارند كه از آن مرتبه تنزّل يافته، صورت خلقى به خود گرفته اند.

امّا مراد از «عندنا: نزد ما» علم خدا و مرتبه ى اسماء و صفات اوست كه به قول شيخ محمود شبسترى «كه وصف آن به گفتگو محال است كه صاحب دل بداند كان چه حال است.» امّا اينكه منظور از «عندنا» مقام اسماء است به دليل آنكه حضرت خداوندى فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ:

آنچه نزد شماست فانى مى‏شود امّا آنچه نزد خداست باقى است.» (النحل: 96) و فرمود:

«كُلُّ شَىْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَه: هر چيزى نابود شونده است مگر وجه خدا.» (القصص: 88)

بنا بر اين، همه ى موجودات عالم و از جمله انسان داراى جنبه ى وجه اللّهى بوده، از مرتبه ى اسماء الهى تنزّل يافته، لباس خلقى در بر نموده اند. خداوند متعال در باره ى انسان، بعد ذكر چندين سوگند مى فرمايد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فى أَحْسَنِ تَقْويمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين: سوگند به… كه ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم سپس او را به پايين‏ترين پايين ها بازگردانديم.» (التين: 4 5) طبق اين آيه ى شريفه، حقيقت انسان در احسن تقويم آفريده شده، آنگاه به عالم طبيعت فرستاده شده است. طبق بيانات سابق و دلائل ديگرى كه جا و مجال ذكر آن نيست، منظور از «احسن تقويم»، همان نظام ربوبى يا نظام اسمائى است كه انسان بالفعل، مظهر تامّ آن اسماء و صفات كماليّه ى خداوند متعال است. بر اين مبنا در وصف آدم (ع) فرمود: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها: و همه ى اسماء را تعليم آدم نموديم» (البقره: 31) لذا آدم خليفه ى خدا و مظهر خداوندى او بود از اين رو به امر كردگار، جميع ملائك مأمور گشتند تا در برابر او سر به سجود آورده در پيشگاه عظمتش اظهار كوچكى كنند. پس همه ى موجودات و از جمله انسان، از نظام ربوبى تنزّل يافته اند لكن انسان در آن نظام، سرور و سالار جميع موجودات و خليفه الله است كه در سير نزولى به پايين ترين رتبه ى وجود، يعنى عالم طبيعت تنزّل يافته و مؤظّف است دوباره به اصل خويش باز گردد كه «هر كسى كو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش.». در اين يعنى سير صعودى، دين، معبر انسان، قرآن، نقشه ى راه و انبياء و ائمه، قافله سالارند و مقصد نه جهنّم و نه بهشت كه لقاء الله است «مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليم.: آن كس كه اميد به لقاء اللَّه دارد، پس به يقين آن موعد مقرر الله، آمدنى است و اوست شنوا و دانا» (العنكبوت:

5) پس مقصد نهايى جهنّم كه سهل است بهشت هم نيست مقصد غايى ملاقات حضرت پروردگار است كه حضرت دوست فرمود: «از صبر و نماز يارى جوييد كه همانا آن بزرگ و سنگين است، مگر بر فروتنان همان كسانى كه مى‏دانند با پروردگار خود ديدار خواهند كرد و به سوى او باز خواهند گشت.» (بقره: 45 46) و فرمود: «و قطعاً شما را به چيزى از ترس و گرسنگى، و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى‏آزماييم و مژده ده صبر پيشگان را همان كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد، مى‏گويند: «ما از آنِ خدا هستيم، و به سوى او باز مى‏گرديم.»» (بقره: 156)

2 تا اينجا معلوم گشت كه بهشت نه تنها مقصد نهايى نيست كه خود بهشت نيز جزئى از موجودات عالم بوده مقصدى دارد و مقصد او با اهلش، لقاء الله است كما اينكه جهنّم نيز جزئى از امور عالم و خلقى از مخلوقات خدا بوده، همراه با اهلش، مشتاقانه به سوى ديدار پروردگارش در شتاب است. خداوند منّان فرمود: «إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى: و به يقين بازگشت (همه) به سوى پروردگار تو است.» (العلق: 8) و فرمود: «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ: از آنِ اوست مالكيّت آسمانها و زمين و همه ى امور به سوى او بازگردانده مى شوند.» (الحديد: 5) و فرمود: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ: آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده‏ايم، و به سوى ما باز گردانده نمى شويد؟» (المؤمنون: 115) امّا لقاء پروردگار چيست و چگونه است؟ جز محرمان درگاه كبريايى از آن آگاه نگشتند و آن را هم كه اين راز سر به مهر، آموختند، مهر كردند و لبانش دوختند. «هر كه را اسرار حق آموختند: مهر كردند و لبانش دوختند». به قول مولوى هر كه خواهد آن راز را برملا كند زبانش در دهان سوزد و آنكه بى آمادگى اين راز بشنود فهم او مختلّ گردد «مُجمَلش گفتم نگفتم زآن بيان ورنه هم اَفهام سوزد هم بيان.» و حافظ رازدان در وصف حال منصور حلّاج كه سرّ فنا را فاش ساخت، سروده است: «گفت آن يار كزو گشت سر دار بلند جُرمش اين بود كه اسرار هويدا مى كرد.» آنچه بطور خلاصه در اينجا مى توان گفت اين است كه سير انسان به سوى خدا و كمال مطلق است و اين سير تكاملى و رو به بالا است و پايانى ندارد و انسان همواره رو به كمال و بى نهايت دارد و به تعبير عرفا مراتب اشتداد الى غير النهايه است. بنابراين ديگر نمى توان پرسيد آخر چى، زيرا آخرى نيست و از پس هر منزل و مرتبه اى مراتبى برتر و فراتر هست.

3 بهشت و جهنّم چرا؟ گفته شد كه انسان را در دار القرار اسماء برساخته به غريبستان دنيا فرستادند تا به اختيار خود به وطن باز گردد كه «حبّ الوطنِ مِن الايمان» امّا در اين بازگشت مردم سه دسته شدند گروهى كه سابقون اند، يك گام بر خود و گام ديگر بر آستان كبريايى نهاده، در همين دنيا از جهنّم و بهشت گذر نموده به مقصد اعلى رسيدند كه وصف آن براى ما محجوبان، چون وصف خورشيد است براى نابيناى مادرزاد.

اينان كسانى هستند كه بهشت آرزومند ديدارشان است ولى اينان را التفاتى به بهشت نيست وصف حال اينها بيت حافظ است كه: «پدرم روضه ى رضوان به دو گندم بفروخت: ناخلف باشم اگر من به جويى نفروشم» يعنى در نظر من (حافظ) بهشت به اندازه ى يك جو هم ارزش ندارد. گروه دوم كسانى هستند كه لنگان لنگان در مسير سير الى الله گام برداشته مسافتى را طى نموده اند لكن هنوز تا مقصد اعلى راه، بسيار دارند.

اينان همان اصحاب يمين اند با درجات گوناگونى كه دارند. اينها در آخرت وارد بهشت شده، دائماً در سير الى الله خواهند بود و هر آن، پرده اى از جلال و جمال الهى براى آنان برادشته خواهد شد و همواره رو به كمال و مشتاق ديدار حضرت حقّند. امّا گروه سوم كه اصحاب شمال و اهل جهنّم اند، خود دو طيف اند. طيف اوّل ملحدان محض و سران كفرند كه تا ابد در جهنّم خواهند بود و تعداد آنها بسيار اندك است. ملاقات اينان با خدا فقط از طريق اسماء غضب اوست و فيض لقاء را از طريق جهنّم كه مظهر اسماء قهر خداست دريافت مى كنند.

امّا طيف دوم كه به درجاتى، باور الهى در وجودشان موجود است، در عالم برزخ وارد جهنّم شده توسّط آن تطهير مى شوند تا به فطرت الهى خويش بازگردند. اگر بار معاصى اين گروه اندك بود بعد از مدّتى عذاب در عالم برزخ، وارد بهشت برزخى شده سير بهشتى خود را آغاز مى كنند.

برخى نيز سراسر برزخ را در عذابند ولى در آخرت وارد بهشت مى شوند. امّا باقى اهل معصيت، وارد جهنّم اخروى شده به مرور، تطهير گشته وارد بهشت مى گردند تا آنجا كه جز افرادى بسيار معدود در جهنّم نمى ماند كه آنها نيز در رتبه ى وجودى جهنّم بوده بلكه به اعتبارى، خود، عين جهنّم و هيزم آن هستند.

«إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِىَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ:

بطور يقين آنان كه كافر شدند اموال و اولادشان به هيچ وجه آنها را از خدا بى‏نياز نمى‏كند و ايشان آرى هم ايشان هيزم آتشند.» (آل‏عمران: 10)

بنا بر اين، جهنّم و بهشت نيز دو مرحله از مراحل سير انسان هستند به سوى خداوند متعال و لقاء او كه اگر كسى در همين دنيا از آنها گذر نمايد در آخرت حاكم بر آن دو خواهد شد و اگر كسى در اين دنيا فقط از جهنّم گذر نموده باشد در آخرت بايد از معبر بهشت نيز گذر نموده به ديدار ربّ العالمين نائل گردد. چرا كه فرمود: «إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى» و «إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» امّا حقيقت بهشت و جهنّم چيست؟

جواب اين پرسش براى هر كسى به اندازه ى گستره ى وجودى اش روشن است و كمتر كسى است كه كنه حقيقت آن را دريافته باشد. اگرچه خداوند متعال گوشه هاى ناچيزى از وصف بهشت را براى مردمان بيان فرمود لكن فهم آن مقدار نيز براى اكثر مردم، تامّ و كامل نيست. فهم اكثريّت از اين تعابير، به همان اندازه است كه نابيناى مادرزاد از وصف خورشيد و ماه و مناظر طبيعت متوجّه مى شود. چنين نابينايى اگر چه از راه توصيفات ديگران تا حدودى امور ديدنى را ادراك مى كند ولى فهم او با فهم بينايان هزاران فرسنگ فاصله خواهد داشت. ادراك ما انسانهاى عادى، از بهشت و جهنّم نيز بيش از اين نيست لذا شنيدن كى بود مانند ديدن؟

براى مثال روايت شده از پيغمبر (ص) كه: «هر كه بگويد «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم» بنا كند خدا از براى او در بهشت، هفتاد هزار قصر از ياقوت كه در هر قصرى هفتاد هزار خانه از مرواريد سفيد باشد و در هر خانه هفتاد هزار تخت از زبرجد سبز و بر هر تختى هفتاد هزار فراش از سندس و استبرق و بر آن همسرى است از حور العين و او راست هفتاد گيسو آراسته به مرواريد و ياقوت. بر گونه ى راست او نوشته شده «محمد رسول اللَّه» و بر رخسار چپ او «على ولى اللَّه» و بر پيشانى او «حسن» و بر چانه ى او «حسين» و بر دو لب او نگاشته شده «بسم اللَّه الرحمن الرحيم». (مستدرك ‏الوسائل ج: 4 ص: 387)

حال از اين توصيفات چه مقدار حقيقت حور العين براى افراد عادى مكشوف شد؟

افراد عادى همين مقدار از اين روايت مى فهمند كه حورالعين شبه انسانى است زيبا كه صورتش پر از نوشته است. امّا براى اهل حقيقت روشن است كه مراد از «نوشته» در اين حديث، ظهور حقيقت اين اسامى شريفه است يعنى در رخسار حورالعين، ولايت انسانه كامل ظهور و بروز دارد و نه تنها حورالعين كه تمام نعمات بهشتى مهر ولايت دارند. از روايات استفاده مى شود كه هر نعمت بهشتى در عين اينكه خاصّيّت خود را دارد خواصّ تمام نعمتهاى ديگر را هم داراست براى مثال سيب بهشتى در عين اينكه مزّه ى سيب دارد لذّت تمام امور لذيذ ديگر را هم داراست. همچنين لذّت هر نعمتى از نظر شدّت بى نهايت و از نظر مدّت تا ابديّت است. باز از روايات استفاده مى شود كه نعمات بهشتى همه از سنخ علم هستند يعنى مثلاً سيب بهشتى يك نحوه علم و معرفت است كه به صورت سيب مجسّم شده است. لذا اهل بهشت دائماً در حال رشد معرفتى خواهند بود.

اينها فقط ذرّه اى از آن حقيقت است كه فهمش از عهده ى اكثرى افراد خارج است كجا رسد كلّ آن. انسان در بهشت با بى نهايت ها سر و كار دارد لذا بَعد و آخرى در كار نيست كه پرسيده شود: «خب، انسان بعد از اينكه بهشتى يا جهنمى شد چه مى شود؟ در آخر كه چى؟» حتّى لقاء الله هم آخر نيست. لقاء الله، الى الله بوده است رو به نامحدود رفتن است سير من الحقّ فى الحقّ الى الحقّ است.

پرسمان/

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.