وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آخرت چيست؟ چگونه بفهميم كه واقعا وجود دارد؟

0

آخرت چيست؟ چگونه بفهميم كه واقعا وجود دارد؟

 

منظور از آخرت عالم حيات پس از مرگ و ماوراى اين جهان گذران است. اعتقاد به عالم آخرت و به تعبيرى معاد و اينكه انسان تا چه هنگام وجود خواهد داشت مسئله اى است كه قدمت آن به اندازه تاريخ انديشه بشرى است و با بررسى متفكران پيش از اسلام و يا حتى پيش از مسيحيت انسان به اين مسئله پى مى برد كه يكى از بزرگ ترين دغدغه هاى بشر بوده و هست. در خصوص اثبات معاد دو مسئله را بايد مورد توجه قرار داد:

1 اصل معاد را مى توان بدون توجه به دين خاصى اثبات كرد (اثبات عقلى معاد) به گونه اى كه دين نيز آن را تاكيد مى كند اگر چه دقيق ترين و بهترين اطلاعات را در اين زمينه دين الهى در اختيار بشر نهاده است.

2 از طرفى انسان موجودى دوبعدى است (روحانى- جسمانى) و از طرف ديگر آنچه كه ما پس از مرگ مى بينيم از بين رفتن و زائل شدن جسم انسان است حال آيا بعد از زوال جسم بعد ديگر انسان نيز از بين رفته است يا نه؟ و به بيان ديگر آيا بعد روحانى انسان جاودانه باقى مى ماند يا آنكه آن نيز از بين مى رود؟

اثبات جاودانگى و فناناپذيرى بعد روحانى انسان مساوى است با قبول معاد به خصوص انكه شخصيت انسان نه به جسم بلكه به روح اوست.

از اين رو ما با اثبات عقلى جاودانگى روح انسان به معاد عقلى پى مى بريم.

دليل فلسفى يكى از براهينى كه فلاسفه مطرح مى كنند و مقدمات آن عقلانى صرف است و از استحكام بالائى برخوردار استبه شرح زير است:

مقدمه اول: روح امرى مجرد و غير مادى است.

مقدمه دوم: هر امر مجرد و غير مادى جاودانه است.

نتيجه: روح جاودانه است.

براى يقين به درستى نتيجه بايد هر دو مقدمه مذكور اثبات شود:

اثبات مقدمه اول: براى اثبات مقدمه اول چندين دليل ذكركرده اند اما به دو دليل بسنده مى كنيم:

الف. از ويژگى هاى امر مادى تقسيم پذيرى است اما روح هر انسان به هيچ عنوان تقسيم پذير نيست.

ب. علم امرى مجرد و غير مادى است (زيرا از ويژگى هاى ماده تغيير و تحول است اما ما مى بينيم كه علم ما به امرى مثلا اين كه من با چشمان خود ديدم كه حسن از پشت بام افتاد و مرد، هيچ گاه تغيير نمى يابد و همواره ثابت است و مويد آن نيز تذكر و به ياد افتادن چيزى است كه انسان فراموش كرده است كه اگر علم من ثابت نبود به ياد افتادن اصلا امكان نداشت) فلذا عالم و گيرنده آن هم كه انسان و روح انسان است بايد مجرد و غير مادى باشد.

اثبات مقدمه دوم: فناپذيربودن به معناى تجزيه و تحليل شدن است و تجزيه و تحليل شدن از مختصات عالم مادى و جسمانى است و امر مجرد يعنى امر غيرمادى كه هيچ گاه محكوم قوانين مادى قرار نمى گيرد. بنابراين روح هم كه امرى مجرد و غير مادى است هيچ گاه تجزيه و تحليل نمى شود و اين يعنى هيچ گاه فنا و نابود نمى شود.

برهان ذكر شده نيز اثبات كرد كه روح انسان هيچ گاه از بين نمى رود و نابود نمى شود و تا خدا هست او نيز همواره وجود دارد گر چه ممكن است در هر برهه از حيات خود در عالمى باشد اما در عين حال ثابت و زنده و پويا بقا مى يابد.

با اثبات عقلى فنا ناپذيرى و جاودانگى روح، حداقل معاد كه جاودانگى روح است اثبات مى گردد.

گذشته از ادله مذكور ادله اى وجود دارد كه به دليل وافى بودن مطالب فوق از ذكر آن صرف نظر مى كنيم. امابه بعضى از نكات دقت شود:

صدها سال است كه انسان ها به دنبال آن بودند كه در كنار توسعه رفاهى خود عمر خود را نيز افزايش دهند و تا مى توانند به زندگى خود ادامه دهند. به راستى آيا مى توان پذيرفت كه اين ميل و اين درد در انسان وجود داشته باشد و خدا آن را نهاده باشد اما تحقق خارجى نيابد؟ اگر همه اميال انسان لابد از داشتن مصاديق هستند و اگر انسان ميل به ابديت دارد پس چرا نبايد چنين ميلى در عالمى تحقق يابد؟ آيا مى توان گفت كه آنچه ابدى نيست راستين و واقعى است و در عين حال باور به واقعى بودن انسانيت داشت؟

2 اعتقاد به خدائى عادل و حكيم كه ناشى از حكم عقل انسان است آيا با زوال و نابودى انسان سازگارى دارد؟ واقعا اگر عالمى ديگر و اگر معاد در كار نباشد چگونه مى توان ظلم را پاسخ داد ظالمينى كه در طول عمر خود از هر نوع لذت و مواهبى برخوردار بودند بى آنكه تا پايان عمر خود خم به ابرو آورند و دنيايشان به مشقت و سختى بگذرد.

در صورتى كه معادى نباشد پس مظلومينى كه تا پايان عمر خويش در دستان حاكمان مستبد و ستمگر در خون خود مى غلطيدند چگونه جواب داده خواهند شد؟ آيا در چنين صورتى مى توان معتعد به خدائى حكيم و عادل شد؟

3 با انكار معاد، ارسال رسل و آمدن 124000 هز ار پيامبر و سختى هائى كه انسان ها در جهت پيروى از چنين پيامبرانى برده اند چگونه توجيه عقلانى مى يابد؟ آيا مى توان باور كرد و آيا اصلا عقل انسان قبول مى كند كه همه اين دستورات و قوانين پوچ و بى معنا باشد؟ از اين رو عقل انسان نه تنها منكر معاد نمى تواند بشود بلكه خود نيز وسيله اى براى اثبات معاد مى گردد.

جهت توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مى كنيم:

صدر المتألّهين (ره) در اين باره سخنى دارد كه مضمون آن چنين است: «خداوند حكيم در نهاد جان ها محبّت هستى و بقا و نيز كراهت نيستى و فنا را قرار داده است و اين كارى است صحيح زيرا هستى و بقا خير انسان است و خداوند حكيم هرگز، كار باطل نمى كند.

پس هر چه در نهاد انسان قرار گرفته باشد حق و صحيح است. بنابراين، «جاودان طلبى» انسان دليل آن است كه يك جهان جاويدان كه از زوال مصون است وجود دارد يعنى حق و صدق بودن طلب دليل وجود مطلوب و امكان نيل به آن است. پس اگر جهان ابدى و جاودان مسلّم است و دنيا شايستگى ابديت ندارد، سراى آخرت و معاد ضرورى خواهد بود.

بنابراين، اگر معاد و آخرت وجود نمى داشت ارتكاز جاودان طلبى و محبّت ابديت خواهى در نهاد و نهان انسان ها باطل و بيهوده بود، در حالى كه در جهان طبيعت باطل وجود ندارد چون جهان امكان، صنع خداى حكم محض است و اين گفته حكيمان است» (اسفار 214/ 9)

يعنى امكان ندارد مثلاً فطرت انسان عطش كام تشنه آب باشد و آب در خارج وجود نداشته باشد.

شاگرد و داماد برومند صدر المتألهين (ره)، يعنى فيض كاشانى (ره) همين معنا را ذكر كرده چنين مى گويد: چگونه ممكن است نفوس انسانى نابود گردد، در حالى كه خداوند در طبيعت او به مقتضاى حكمتش عشق به هستى و بقا را قرار داده و در نهاد و فطرت جانش كراهت از عدم و فنا را گذاشته است؟ زيرا وجود، خير محض و صرف نور است.

از سوى ديگر ثابت و يقينى است كه بقا و دوام در اين جهان محال است: «أَيْنَما تكونوا يُدرِكْكُم الموت»

و اگر جهان ديگرى وجود نداشته باشد كه انسان به آن انتقال يابد، اين غريزه و ارتكازى كه خداوند در سرشت بشر قرار داده يعنى «عشق به هستى و بقاى هميشگى «و» محبت حيات جاويدان» باطل و ضايع خواهد بود، در حالى كه خداوند برتر از آن است كه كار لغوى انجام دهد (علم اليقين فيض. 837/ 2)

دليل اين كه در حكمت الهى جايى براى لغو كارى، بيهوده گرايى و باطل و بى هدفى وجود ندارد آن است كه مدبّر كل و پروراننده موجودات، هر موجودى را به همه ابزار و آلات دخيل در تكامل او، مجهّز كرد و هدايت فرمود: «ربّنا الّذى أعطى كلّ شى‏ء خلقه ثمّ هدى» طه/ 50

امير المؤمنين (ع) در اين باره چنين مى فرمايد: «إنّ الله تعالى لم يرضها ثواباً لأوليائه، ولا عقاباً لأعدائه» (نهج البلاغه، حكمت 415)، «خداوند دنيا را نه براى پاداش دوستانش پسنديد و نه براى كيفر دشمنانش.» اگر روزى براى رسيدگى و داورى بين مردم در جهان هستى نباشد تا بدان به كيفر كردار ناشايست برسند و پاكان در نعمت هاى جاويد به مقام هاى شايسته دست يابند و آثار كردار شايسته و حيات پاكيزه دنيوى خود را دريافت دارند لازمه اش برابرى ظلم و عدل، ظالم و عادل و صالح و طالح است و اين برابرى ناموزون هرگز با عدل الهى و نظام احسن ربّانى سازگار نيست.

آرى جهان ديگر بايد تا حساب پاكان از بدكاران جدا شود چنان كه مى فرمايد: «وَامتازوُا اليَوم أَيُّها المُجرِمون» (يس/ 59) «اى ناپاكان گناهكار امروز از مردم پاك جدا شويد» زيرا امروز، روز «فصل» و جدايى است.

پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.