گشایش و ايجاد رفاه بر خانواده از منظر دین
گشایش و ايجاد رفاه بر خانواده از منظر دین
آيا ايجاد رفاه خانواده سبب تقرب مى شود؟
استاد مطهرى در اين مورد مى فرمايند:
گسترش دادن به زندگى براى رفاه عائله (همسر وفرزندان) مادام كه به تضييع حقى و يا به اسراف و تبذير و يا به تركيك تكليف و وظيفه منتهى نشود، مجاز بلكه ممدوح و مورد ترغيب است. (وحى و نبوت ص 119)
(((شخصى با حالتى نگران به محضر امام صادق (ع) رسيد و وضعيت خود را اينگونه شرح داد من دنيا و مال دنيا را دوست مى دارم و مايلم به آن دست يابم و هر چه بيشتر از دنيا بهره مند شوم، امام هدف او را از جمع مال و كسب ثروت جويا شدند، آن شخص در پاسخ عرض كرد: هدفم اين است كه خودم و عيالم در رفاه و خوشبختى باشم و با آن صله رحم را به جا آورم و به تهيدستان صدقه بدهم و حج و عمره به جا آورم. امام فرمودند: اين طلب دنيا نيست بلكه طلب آخرت است.)))
در رساله هاى مراجع تقليد به اين مسئله اشاره شده است و يكى از موارد معاملات مستحب را تلاش براى توسعه در امكانات زندگى براى زن و فرزندان شمرده اند. (رساله توضيح المسائل ايت الله مكارم شيرازى مسئله 1748 و ديگر مراجع…)
با توجه به اينكه شما جوان عزيز در حقيقت يك سوال اخلاقى مطرح نموده ايد مناسب است از زاويه ديگرى به ا ين مطلب توجه كنيد.
سوال مهم اين است كه راحتى و خوشى و رفاه، چه نقشى را بايد در حيات دينى ما و زن و فرزندانمان ايفا نمايد؟ به عبارت ديگر ايا رفاه براى زن و فرزند بايد يك امر مطلوب و هدف تلقى شود؟ استاد مطهرى در جواب اين سوال مى گويند:
از مجموع آيات قرانى اين طور فهميده مىشود كه آن چيزى كه مذموم و مردود است از نظر دين، سرگرم شدن به اين امور و غافل ماندن از خدا و آخرت است، خود را به طبيعت بستن و چسبيدن است، راضى و قانع شدن وآرام گرفتن و اكتفا كردن است. پس اينكه مىگويند دنياى مذموم، محبت و علاقه به دنياست درست است اما به اين معنا، به معناىدلخوش شدن و قانع شدن و اكتفا كردن و بازماندن از ماوراء اين علايق. پس توقف بر دنيا مذموم است. (حكمتها و اندرزها ص 97)
وى درجاى ديگر مى گويد:
به طور كلى مقيد شدن به زندگى متكلفانه ناشى از كوچكى روح و نداشتن شخصيت است. (همان ص 102)
وى فرموده اند:
از اين نكته نبايد غفلت ورزيد كه مصائب، وقتى نعمت هستند كه انساناز آنها بهره بردارى كند و با صبر و استقامت و مواجهه با دشواريهايى كه مصائب توليد مىكنند روح خود را كمال بخشد. اما اگر انسان در برابرسختيها فرار را انتخاب كند و ناله و شكوه سر دهد، در اين صورت بلا ازبراى او واقعا بلاست. حقيقت اين است كه نعمتهاى دنيا نيز مانند مصائب، ممكن است مايه سعادت باشد، و ممكن است مايه بدبختى و بيچارگى گردد. نه فقر، بدبختى مطلق است و نه ثروت خوشبختى مطلق. چه بسا فقرهايى كه موجبتربيت و تكميل انسانها گرديده، و چه بسا ثروتهايى كه مايه بدبختى و نكبت قرار گرفته است. سلامت و بيمارى، عزت و ذلت، و ساير مواهب و مصائب طبيعى نيز مشمولهمين قانون است. هم از راه فقر مىتوان به سعادت رسيد و هم از راه ثروت، واز هر دو راه نيز ممكن است آدمى به بدبختى برسد. عليهذا نعمت بودن نعمت، بستگى دارد به نوع عكس العمل انسان دربرابر آن نعمت، كه شاكر باشد يا كفور، و همچنين نقمت بودن نقمت، بستگى دارد به نوع عكس العمل انسان در برابر آن كه صابر و خويشتندار باشد يا سست عنصر و بى اراده. از اينرو، يك چيز نسبت به دو شخص، وضع مختلفى مىيابد، يعنى يك چيز براى يك نفر نعمت است، و همان چيز براى شخص ديگر نقمت.
اين است كه مىگوييم: نعمت و بلا هر دو نسبى است. آرى، شرط استفاده كردن از لذتها آشنا شدن با رنجها است. تا كسىپايين دره نباشد عظمت كوه را درك نمىكند. اينكه خودكشى در طبقات مرفهزيادتر است، يكى از اين است كه معمولا بى ايمانى در طبقه مرفه بيشتر است، و ديگر از اين است كه طبقه مرفه، لذت حيات و ارزش زندگى را دركنمىكنند، زيبايى عالم را احساس نمىكنند، معنى حيات و زندگى رانمىفهمند. لذت و رفاه بيش از اندازه، انسان را بى حس كرده و بهصورت يك موجود كرخ و ابله در مىآورد. چنين انسانى بر سر موضوعاتكوچكى خودكشى مىكند. فلسفه پوچى در دنياى غرب، از يك طرف حاصلاز دست دادن ايمان است، و از طرف ديگر محصول رفاه بيش از اندازه. (عدل الهى ص 162)
دز پايان دو حديث از پيامبر اسلام در اين رابطه اورده ميشود:
«نعم المال الصالح للرجل الصالح»
چه نيكوست ثروتى كه از راه مشروع به دست آيد براى آدمى كه شايسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف كند. (محجه البيضاء، ج 6، ص. 44)
«نعم العون على تقوى الله الغنى». مال و ثروت كمك خوبى است براى تقوا. (وسائل، ج 12، ص. 16)
منابع زير جهت مطالعه بيشتر پيشنهاد ميشود.
1- حكمتها و اندرزها، استاد مطهرى
2- علل گرايش به ماديگرى، استاد مطهرى
3- رساله هاى توضيح المسائل، بحث خريد و فروش /پرسمان.