چگونه روایات دال بر تحریف قرآن را پاسخ مى دهید
چگونه روایات دال بر تحریف قرآن را پاسخ مى دهید
پرسش : چگونه روایات دال بر تحریف قرآن را پاسخ مى دهید؟
پاسخ اجمالی
این روایات به تحریف لفظی دلالت ندارد؛ زیرا: 1- برخی از روایات می گوید: حضرت علی(ع) بعد از وفات پیامبر(ص) قرآنی به مردم عرضه کرد که مردم نپذیرفتند. ولی قرآنِ نزد امام با دیگر قرآنها تفاوت نداشت. 2- برخی روایات تحریف معنوی قرآن را بیان می کنند نه تحریف لفظی. 3- برخی روایات هم مجعول است.
پاسخ تفصیلی
مهمترین دستاویزى که بعضى براى مساله تحریف به دست آورده اند، روایات مختلفى است که بر اثر عدم درک مفهوم واقعى آن، و یا عدم بررسى سند آنها چنین سوء تعبیرى به وجود آمده است.این روایات بر چند گونه است:
1 ـ قسمتى از این روایات، روایاتى است که مى گوید:
على(علیه السلام) بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) به جمع آورى قرآن پرداخت، و هنگامى که آن را جمع کرد و بر گروهى از صحابه که اطراف مقام خلافت را گرفته بودند، عرضه فرمود، آنها از آن استقبال نکردند و على(علیه السلام) گفت: دیگر آن را نخواهید دید!.
ولى با دقت در همین روایات روشن مى شود، قرآنِ نزد على(علیه السلام) با دیگر قرآنها ابداً تفاوت نداشت، بلکه این تفاوت در سه چیز بود:
نخست این که: آیات و سوره ها به ترتیب نزول تنظیم شده بود.
دیگر این که: شان نزول هر آیه و سوره در کنار آن قید شده بود.
سومین امتیاز این که تفسیرهائى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیده بود و همچنین آیات ناسخ و منسوخ در آن درج شده بود.
بنابراین، قرآنى که على(علیه السلام) به جمع آورى آن پرداخت، چیزى جز این قرآن نبود و مازادش «تفسیرها» و «تاویل ها» و «شان نزول ها» و «تمیز ناسخ و منسوخ» و مانند آن بوده است، و به تعبیر دیگر، هم قرآن بود، و هم تفسیر اصیل قرآن.در کتاب «سلیم بن قیس» مى خوانیم:
«اِنَّ اَمِیْرَالْمُوْمِنِیْنَ(علیه السلام) لَمّا رَاى غَدْرَ الصَّحابَهِ وَ قِلَّهَ وَفائِهِمْ لَزِمَ بَیْتَهُ، وَ اَقْبَلَ عَلَى الْقُرْآنِ…، فَلَمّا جَمَعَهُ کُلَّهُ، وَ کَتَبَهُ بِیَدِهِ، تَنْزِیْلَهُ وَ تَاْوِیْلَهُ وَ النّاسِخَ مِنْهُ وَ الْمَنْسُوخَ، بَعَثَ اِلَیْهِ اَبُوبَکْرَ اَنْ اُخْرُجْ فَبایِعْ، فَبَعَثَ اِلَیْهِ اَنِّى مَشْغُولٌ فَقَدْ آلَیْتُ عَلى نَفْسِى یَمِیْناً لا اَرْتَدِى بِرِداء اِلاّ لِلْصَّلاه حَتّى اُوَلِّفَ الْقُرْآنَ وَ اَجْمَعَهُ…»؛
(هنگامى که امیرمومنان على(علیه السلام) خیانت و بى وفائى صحابه را مشاهده کرد، خانه را ترک نگفت، به قرآن روى آورد، [و مشغول جمع آورى همه قرآن، و نوشتن آن با دست خود شد]… و هنگامى که تمام آن را جمع و آن را با دست خود نوشت و حتى تنزیل و تأویل و ناسخ و منسوخ آن را جمع آورى فرمود، در این هنگام، ابوبکر به سراغ امام فرستاد که از خانه بیرون آى و بیعت کن! او در پاسخ، پیغام فرستاد: من مشغولم، سوگند یاد کرده ام که عبا بر دوش نگیرم مگر براى نمازتا همه قرآن را گردآورى کنم…).(1)
2 ـ قسمتى دیگر از این روایات روایاتى است که اشاره به تحریف معنوى قرآن مى کند. زیرا مى دانیم تحریف بر سه گونه است: «تحریف لفظى»، «تحریف معنوى» و «تحریف عملى».
منظور از «تحریف لفظى» آنست که در الفاظ و عبارات قرآن کم و زیاد و تغییر داده شود (این همان چیزى است که ما و همه محققان اسلامآن را شدیداً انکار مى کنیم).
«تحریف معنوى» آنست که آیه اى را آن چنان معنى و تفسیرکنند که خلاف مفهوم واقعى آن باشد.
و نیز «تحریف عملى» آنست که آن را بر خلاف، عمل کنند. مثلاً در تفسیر «على بن ابراهیم» از «ابوذر» چنین مى خوانیم: هنگامى که آیه: «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»(2) نازل شد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: روز قیامت از مردم سوال مى کنند: با ثقلین(قرآن و عترت پیامبر) چه کردید؟ مى گویند: «اَمّا الاَکْبَرُ فَحَرَّفْناهُ، وَ نَبَذْناهُ وَراءَ ظُهُورِنا…»؛ (ما ثقل اکبر (قرآن) را تحریف کردیم و پشت سر انداختیم).(3) پیداست منظور از تحریف، در اینجا همان دگرگون ساختن مفهوم قرآن و پشتِ سر انداختن آنست.
3 ـ قسمت دیگرى از این روایات، روایاتى است که قطعاً مجعول است و براى بى اعتبار ساختن قرآن به دست دشمنان و منحرفان یا افراد نادان ساخته و پرداخته شده است. مانند روایات متعددى که از «احمد بن محمّد بن سیّارى» نقل شده است که عدد این روایات به صد و هشتاد و هشت روایت! بالغ مى شود(4) و مرحوم «حاجى نورى» در کتاب «فصل الخطاب» فراوان از او نقل کرده است.
«سیّارى» راوى این احادیث، به گفته بسیارى از بزرگان علم رجال، کسى بوده است، فاسد المذهب، غیر قابل اعتماد، و ضعیف الحدیث، و به گفته بعضى، اهل غلوّ، منحرف، معروف به اعتقاد به تناسخ و کذّاب، و به گفته «کشّى» صاحب رجال معروف، امام جواد(علیه السلام) در نامه خود، ادعاهاى «سیّارى» را باطل و بى اساس خوانده است.
البته روایات تحریف، منحصر به «سیّارى» نیست ولى قسمت مهمش به او باز مى گردد!.در میان این روایات مجعول، روایات مضحکى دیده مى شود که هر کس مختصر اهل مطالعه باشد، فوراً به فساد آن پى مى برد. مانند روایتى که مى گوید درآیه3 سوره «نساء»: «وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ» در میان شرط و جزا «اِنْ ـ فَانْکِحُوا» بیش از یک سوم قرآن ساقط شده است!!! در حالى که در تفسیرسوره «نساء» آمده است: شرط و جزاء در آیه فوق کاملاً با یکدیگر مربوطند و حتى یک کلمه در میان این دو اسقاط نشده است. به علاوه بیش از یک سوم قرآن حداقل معادل چهارده جزء قرآن مى شود!
این بسیار خنده آور است که، کسى ادعا کند: قرآنبا آن همه نویسندگان و کتاب وحى و آن همه حافظان و قاریان از زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به بعد چهارده جزاش بر باد رفته و کسى آگاه نشده؟
این دروغگویان و دروغ پردازان، توجه به این واقعیت تاریخى نکرده اند که: قرآن، قانون اساسى و همه چیز مسلمانان را از آغاز تشکیل مى داد، شب و روز در همه خانه ها و مساجدتلاوت مى شد، چیزى نبود که حتى یک کلمه آن را بتوان اسقاط کرد، چه رسد به چهارده جزء! دروغى به این بزرگى دلیل روشنى بر ناشى گرى جاعلان این گونه احادیث است.
بسیارى از بهانه جویان در اینجا به سراغ کتاب «فصل الخطاب» که در بالا اشاره کردیم (نوشته مرحوم حاجى نورى) مى روند که در زمینه تحریف نگاشته است.ولى این کتاب با توجه به آنچه در بالا گفتیم وضعش روشن مى شود، علاوه بر آن مرحوم حاج شیخ «آقا بزرگ تهرانى» که شاگرد مبرز مرحوم «حاجى نورى» است در شرح حال استادش در جلد اول «مستدرک الوسائل» مى گوید: اما در مورد کتاب «فصل الخطاب» کراراً از استادم شنیدم مى فرمود: مطالبى که در «فصل الخطاب» است، عقیده شخصى من نیست، بلکه این کتاب را براى طرح بحث و اشکال نوشتم، و اشارتاً عقیده خودم راجع به عدم تحریف را آورده ام، و بهتر بود نام کتاب را «فَصْلُ الْخِطابِ فِى عَدَمِ تَحْرِیْفِ الْکِتابِ» مى گذاردم.سپس مرحوم «محدث تهرانى» مى گوید: «ما از نظر عمل روش استاد خودمان را به خوبى مى دیدیم که هیچگونه وزن و ارزشى براى اخبار تحریف قائل نبود، بلکه آنها را از اخبارى مى دانست که، باید بر دیوار کوبند، تنها کسى مى تواند نسبت تحریف را به استاد ما بدهد که، به مرام و عقیده او آشنا نبوده باشد».آخرین سخن این که: آنها که نمى توانستند و یا که نمى خواستند عظمت این کتاب آسمانى را براى مسلمانان احساس کنند، کوشش کردند: با این گونه خرافه ها و اباطیل، قرآنرا از اصالت بیندازند، و دستهاى زیادى در گذشته و امروز، در این زمینه کار کرده و مى کند.(5)
پی نوشت:
(1). «بحار الانوار»، جلد 92، صفحه 40.
(2). سوره آل عمران، آیه 106.
(3). تفسير«برهان»، ذيل آيه 106 سوره آل عمران.
(4). اين احصاء و شمارش را نويسنده كتاب «برهان روشن» در آن كتاب آورده است.
(5). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دارالکتب الإسلامیه، چاپ بیست و هفتم، ج 11، ص 40.