نقلی تأملبرانگیز از مرحوم آیتالله شیخ حسین حلی: بسیاری از این احتیاطهای وجوبی در اصل مستحبی بوده است!
بعضى از این احتیاطهائى که در رسالهها هست و الأحوط وجوبى است، در اصل احوط استحبابى است لیکن چون آن مجتهد میخواهد از إبراز فتوى خوددارى کند و نمىخواهد خود را مسؤول عمل مردم نماید لذا به نحو احوط وجوبى بیان میکند که مردم به دیگرى مراجعه کنند و او خود را از تحمّل مسؤولیّت خارج سازد.
آیتالله حاج شیخ حسین حلی (متولد ۱۲۷۰ش. در نجف، درگذشته ۱۳۵۳ش. در نجف) از فقهای شیعه بود که علیرغم منزلت بالای فقهی و اصولی، از عهدهداری مرجعیت و تشریفات آن دوری گزیده بود. او از شاگردان میرزا محمدحسین نائینی و آقا ضیاءالدین عراقی است. او استاد آیات عظام سید علی سیستانی، سید تقی طباطبایی قمی، نصرالله شاه آبادی، سید محمدتقی حکیم، سید محمدسعید حکیم و سید رضی شیرازی بوده است.
مرحوم آیتالله حسینی طهرانی در نقل شخصیت ایشان میگوید:
مرحوم استاد آیه الله شیخ حسین حلّى مرد بسیار بزرگى بود. بسیار مرد عجیبى بود. از منفردین و متفرّدین در علم و تقوى و زهد و اعراض از ریاستهاى دنیوى بود. مرد محقّق و شاخصى بود که همه علماء به علم و فهم و درایت او نیازمند بودند.
هر وقت کسى از او مسألهاى را سؤال مىنمود چه در درس یا در غیر موقع درس مثلًا مىپرسید: فتوى و نظریّه شما راجع به این مسأله چیست؟ نگاهى میکرد و مىگفت: منِ احمق را به فتوى دادن چه! کار ما این است که برویم و به کتابها نگاه کنیم و مطلبى را بدست بیاوریم و بیائیم با رفقا بحثى بکنیم، کارمان اینست.
این مرد بزرگوار و با شخصیّت و با عظمت که تحقیقا از مرحوم آقاى حاج سیّد محسن حکیم در دقّت نظر و وسعت اطّلاعات و تبحّر در علم فقه و اصول برتر بود (و خود آقا سیّد محسن معترف به این معنى بود) ایشان در هنگام تدریس- که بعضى از آن دروس به تقریر این جانب موجود است- بعضى از عبارات آقاى حاج سیّد محسن حکیم رحمه الله علیه را بیان میکرد (البتّه به صورت قال بعضٌ و یا بعضُ مُعاصِرینا بدون آنکه اسمى از «مُستَمسَک العروه» بر زبان آورد) و کلام ایشان را بسیار خوب تجزیه و تحلیل و رد کرده، حقّ مطلب را أدا مىنمود.
ولیکن در عین حال در بعضى از مجالس آیه الله حاج سیّد محسن حکیم حاضر مىشد و اگر کسى (مثلًا نمایندهاى، وزیرى، متصرّفى) از بغداد مىآمد و از مرحوم حکیم اجازه حضور میخواست و یا سؤال و استفتائى داشت، ایشان میرفت و در آن مجلس مىنشست و مطلب او را گوش کرده و حل مىنمود و جواب میداد، مثل یکى از افراد عادى بسیار معمولى.
… پدر ایشان در صحن مطهّر أمیر المؤمنین علیه السّلام در نجف أشرف اقامه جماعت میکرد و پس از فوت او اقامه جماعت اختصاص به مرحوم آقا شیخ حسین حلّى داشت، امّا ایشان استاد خود مرحوم نائینى را مقدّم داشتند. و پس از مرحوم آیه الله نائینى با آنکه از بهترین تلامذه او بود معذلک اقامه نماز را بجاى مرحوم نائینى قبول نکرد، و آیه الله حاج سیّد محسن حکیم اقامه جماعت نمودند. و ایشان از این عمل استنکاف مىنمود و کرارا و مرارا مىگفت:
«کار من فقط تدریس است، من طلبه هستم». نه فتوى داد، نه رسالهاى منتشر نمود، و نه نماز جماعت خواند. امّا در درس و تحقیقات إلى ما شآء الله هر چه بگوئید کم گفتهاید، ایشان به اندازه یک صندوق، تقریرات و تحقیقات و کتب مستقلّه در فقه و اصول دارد.
یک مرتبه درباره اجتهاد و دقّتى که علماء بزرگ داشتند (که تا چه حدّ از فتوى دادن اجتناب میکردند و خود را در معرض فتوى قرار نمیدادند و از خداوند علىّ أعلى مىترسیدند؛ با اینکه مجتهد بودند امّا باز از إفتاء خوددارى میکردند، و شدّت تقوایشان این مطلب را ایجاب میکرد) فرمود:
بعضى از این احتیاطهائى که در رسالهها هست و الأحوط وجوبى است، در اصل احوط استحبابى است لیکن چون آن مجتهد میخواهد از إبراز فتوى خوددارى کند و نمىخواهد خود را مسؤول عمل مردم نماید لذا به نحو احوط وجوبى بیان میکند که مردم به دیگرى مراجعه کنند و او خود را از تحمّل مسؤولیّت خارج سازد.
سپس فرمود: استاد ما مرحوم نائینى قدّس الله نفسَه یک مرتبه در بالاى منبرِ تدریس فرمود: یا أیّها الطّلّاب! مرحوم حاج ملّا على کنى (صاحب کتاب نفیس «قضاء» و معاصر شیخ انصارى و از أعلام شاگردان و شاید همردیف شیخ انصارى که اوّل عالم و اوّل مجتهد طهران بود، و اگر کسى بخواهد از علمیّت او مطّلع بشود کتاب «قضاء» ایشان را ببیند، «قضاء» حاج ملّا على کنى معروف است) ایشان به طهران رفت و تمام علماى طهران که در مقابل او خاضع و خاشع و به أعلمیّت او اذعان داشتند نزد او آمده و تقاضا کردند که شما متصدّى امور مردم باشید و در امر قضا و مرافعات، مردم به شما مراجعه کنند و شما نظر بدهید و فصلِ خصومت نمائید!
استاد میفرمود: مرحوم حاج ملّا على کنى گفت: «من این کار را نمىکنم زیرا من در اجتهاد خود شکّ دارم» تا اینکه پنجاه نفر از مجتهدین طهران و اطراف از کسانى که ایشان آنها را مجتهد میدانست خدمت ایشان آمده و بر اجتهادشان شهادت دادند، آنوقت ایشان این پیشنهاد را پذیرفت.
امّا شما جالسین و حاضرین در مجلس درس اگر پنجاه نفر از مجتهدین هم شهادت بدهند که شما مجتهد نیستید باز قبول نمىکنید و ادّعاى اجتهاد مىکنید.
منبع: کتاب «آیت نور» (صص. ۱۵۷-۱۶۳)