مؤمن و لزوم وصیت در گفتار آیت الله جوادی آملی
مؤمن و لزوم وصیت در گفتار آیت الله جوادی آملی
تدوین: حجتالاسلام والمسلمین مصطفیپور
اسلام دینی است که همه ابعاد و شئون زندگی بشر را مورد توجه قرار داده و برای آن مقررات تعیین کرد است تا در پرتو آن مقررات و عمل به آنها، هم نظم و امنیت در جامعه برقرار و به کمالات معنوی نائل شود و هم در جهان پس از مرگ از نعمتهای الهی برخوردار و از عذاب الهی مصون باشد.
زندگی آدمیان محدود به زندگی دنیوی نیست، بلکه اسلام زندگی اخروی را نیز زندگی پایدار میداند «و ان الدار الاخره لهی الحیوان»(۱) در واقع حیات ویژه، آخرت است. اسلام به زندگی پس از مرگ نیز توجه و برای آن مقررات وضع کرده است.
انسان وظایف فراوانی دارد. برخی مربوط به رابطه او با خدا، برخی مربوط به رابطه با خود و برخی مربوط به دیگران است که همه آنها را باید به انجام برساند. اگر انسانی مالی به چنگ آورد، هم در چگونگی به دست آوردن آن و هم در چگونگی مصرف آن باید از مقررات الهی پیروی کند، در تولید به کمیت و کیفیت آن توجه داشته باشد، آن را از راه حلال به دست آورد و در مصرف آن از اسراف پرهیز و در بهرهبرداری از آن قناعت کند و اگر اموالی را به دست آورده که بعد از مرگش باقی میماند، دو نوع قانون برای آن وضع کرده است، یکی قانون ارث است که وارثان پس از مرگ صاحبش بر اساس سهام تعیین بازماندگان از آن ارث میبرند و دیگر مقررات مربوط به وصیت است که آدمیان باید در مورد آنچه که از خود باقی میگذارند، وصیت کنند تا وصی به محتوای وصیت عمل کند.
از این رو قرآن خطاب به مؤمنان فرمود: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت، ان ترک خیراً الوصیه للوالدین والاقربین بالمعروف، حقاً علی المتقین»(۲) بر شما مقرر گردیده که چون یکی از شما را مرگ در رسد، اگر مالی قابل توجه برجای میگذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان نزدیکتر بهطور پسندیده وصیت کند، این حکم برعهده تقواپیشگان ثابت شده است.
در این نوشتار با توجه به آیات قرآن، به تعریف وصیت و برخی از احکام آن به عنوان وظیفه مؤمنان پرداخته میشود.
تعریف وصیت
وصیت آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش برای او کارهایی را انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزی از اموالش ملک کسی باشد، یا اینکه چیزی از مال او را به کسی تملیک یا وقف یا صرف در خیرات و مبرات کنند، یا برای اولاد خود و کسانی که اختیار آنان با اوست، قیّم و سرپرست معین کنند. کسی را که به او وصیت میکنند وصی میگویند و بر وصیتکننده (موصی) اطلاق میشود.
اهمیت وصیت
از رسول خدا نقل شده است که فرمودند: «هر کس بدون وصیت بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است».(۳) و فرمودند: «برای مرد مسلمان سزاوار نیست شبی را صبح کند، مگر اینکه وصیت او زیر سرش باشد».(۴) و نیز فرمود: «هر کس هنگام مرگ وصیت نکند از نظر مردانگی و عقل کمبود دارد».(۵)
وصیت ذاتاً مستحب است مگر آن حقالله یا حقالناس برعهده کسی باشد که در این صورت وصیت مقدمهای برای ایصال آن حق است و وجوب مقدمی و نه ذاتی دارد، یعنی وصیتکننده به دیگران اعلام میکند که من مدیون هستم تا دین او را بپردازند.
وصیت بیشتر هنگام ظهور نشانههای مرگ صورت میگیرد. از این رو جمله «اذا احضر احدکم الموت»(۶) را فرموده است.
موارد وصیت
وقتی نشانههای مرگ در انسان نمایان شود، باید به موارد زیر عمل کند:
۱ـ اگر امانتی از مردم در پیش خود دارد، هر چه زودتر آن را به صاحبانش برگرداند و اگر بدهکار است و توان پرداخت آن را دارد و زمان پرداخت آن فرارسیده است، پرداخت کند و اگر در آن حال توان پرداخت را ندارد، یا زمان نرسیده است باید وصیت کند.
۲ـ اگر خمس و زکات یا مظالم بدهکار است و یا واجبات دیگر مانند حج بر گردن دارد باید آن را بپردازد و آن حج را انجام دهد و اگر توان ندارد وصیت کند.
۳ـ اگر نماز و روزه قضا دارد باید وصیت کند که از مال او برای او اجیر کنند.
۴ـ اگر میخواهد کسانی مثل پدر و مادر و خویشاوندان باید از راه وصیت به اموال او از راه غیر ارث دست یابند، حق آنها را تعیین کند.
وصیت به معروف
کاری را که برای آن وصیت میکند باید معروف و از نظر عقل و شرع شناختهشده و پسندیده باشد و به اصطلاح شرعی، حلال و جایز باشد. از این رو اگر شخصی وصیت کند که پولی را صرف کمک به ظالم یا ترویج باطل کنند، وصیت او صحیح نیست. قرآن کریم میفرماید: «فمن خاف من موصٍ جنفاً او اثماً فاصلح بینهم فلا اثم علیه ان الله غفوررحیم»(۷) هر که دریابد که وصیتکنندهای در وصیتش به کژی و انحراف گرایش یافته و حقی را پایمال نموده و در نتیجه نزاعی میان وارثان پدید آمده است، چنانچه با تغییر دادن وصیت، میان آنان صلح برقرار کند، گناهی نیست و همچنین است اگر به گناهی وصیت کرده باشد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.
امام صادق«ع» درباره وصیتی که در آن نافرمانی خدا باشد فرمود: «برای وصی جایز نیست که آن را به حق بازگرداند و همین است سمت خداوند (جنفاً او اثماً) جنف تمایل وصیتکننده به برخی وارثان و محروم کردن برخی دیگر است و اثم آن است که به ساختن آتشکده و دایر کردن میخانه وصیت کند که در این صورت وصی میتواند به هیچیک از اینها عمل نکند».(۸)
وصیت بر دو قسم است:
۱ـ وصیت تملیکی: وصیتی است که وصیتکننده سفارش میکند مالی به شخص خاصی داده شود یا مالی برای مسجد یا حسینیه یا مانند آن باشد.
۲ـ وصیت عهدی: وصیتی است که وصیتکننده سفارش میکند پس از مرگ، تشییع و تدفین وی بر عهده شخص خاصی باشد، یا سرپرستی و قیمومت کودک برعهده شخصی باشد، یا بدهکاری او از اموال او به طلبکاران داده شود، یا در موضع معینی مصرف شود. بر عهده وصی است که به مفاد وصیت عمل کند و از آن تخلف ننماید.
از این رو قرآن میفرماید: «فمن بدّله بعد ما سمعه فانما اثمه علی الذین یبدّلونه ان الله سمیع علیم»(۹) پس هر کس پس از شنیدن وصیت آن را تغییر دهد، گناهش تنها بر گردن کسانی است که آن را تغییر میدهند، بهراستی خدا شنوا و داناست.
اشهاد بر وصیت
اسلام به حقوق مالی اهتمام ویژه دارد، از این رو در باره وصیت که بیشتر هنگام ظهور نشانههای مرگ صورت میگیرد، خداوند به مؤمنان دستور میدهد که وصیتکننده در زمان وصیت دو نفر عادل را بر وصیت خود شاهد بگیرد تا پس از موت او منازعه و خصومتی ایجاد نشود.
خدای سبحان در سوره مائده خطاب به مؤمنان فرمود: «یا ایهاالذین آمنوا شهاده بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیه اثنان ذواعدل منکم او آخر ان من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصابتکم مصیبه الموت»(۱۰) ای کسانی که ایمان آوردهاید چون نشانههای مرگ یکی از شما فرارسید، هنگام وصیت باید دو تن از مردان عادل همکیشان میان شما گواه باشند و اگر در سفر بودید و مصیبت مرگ به سراغتان آمد و دو شاهد مسلمان نیافتید، باید دو تن از غیرهمکیشان وصیت شما را گواه باشند.
آیه به اشهاد حین وصیت دلالت دارد که حکمی ارشادی است تا پس از عقد قرارداد منازعهای پیش نیاید.
دو شاهد عادل
هر کسی خواه مسلمان باشد یا مسیحی و یا یهودی، در دین و آیین خودش عادل باشد یا فاسق، باید در وصیت دو شاهد عادل مسلمان یا نامسلمان اختیار کند تا شاهد وصیت باشند.
تذکر این نکته سودمند است که برای پذیرش نامسلمان باید لااقل در دین خودش مرضی و مورد قبول باشد، یعنی فاسق، خائن یا دروغگو نباشد، زیرا هیچ فاسق و خائنی در هیچ دینی پسندیده نیست.
عدالت در تقنین، اجرا و فضا
جامعه اسلامی سه رکن اساسی دارد: قانون عادلانه، اجرای عادلانه، قضاوت عادلانه.
جامعه بیقانون اداره نمیشود و قانون هم بدون اجرای دقیق سودمند نخواهد بود و در اجرا هم گاهی از قانون تخلف میشود، از این جهت دستگاه قضایی، اجرا را با قانون میسنجد و اگر مطابقت نداشته باشد برای متخلف حکم حقوقی یا کیفری صادر میکند.
این ارکان سهگانه در نظام الهی باید بر محور قسط و عدالت باشند، یعنی هم قانون باید براساس کارشناسی و تخصص علمی تدوین شود و هم قانونگذاران باید عادل باشند تا در کار تدوین، حق را رعایت کنند و به سود یا ضرر کسی قانون وضع نکنند و هم مجریان باید این ویژگیها را داشته باشند که اولاً قانون را دقیق و کامل بفهمند و ثانیاً آن را صحیح اجرا کنند تا تخلفی پدید نیاید.
اگر اجرا مطابق قانون مدون باشد، صحیح است وگرنه خلاف رخ داده است. ناگفته نماند گاهی ممکن است مجری در امور شخصی خود عادل نباشد، اما در اجرای قانون عادل باشد، از این جهت در مقام اجرا، عدل فعلی لازم است نه عدل فاعلی و ضرورتی ندارد که فاعل و مجری قانون حتماً به لحاظ زندگی شخصی خود عادل باشد، بلکه همه کوشش مجری باید تطبیق اجرا با قانون باشد.
اگر اجرا مطابق قانون مدون باشد صحیح است و اگر تخلفی راه یابد، رسیدگی آن به عهده دستگاه قضایی است که محورش قاضی، شاهد و سوگند است. این امور باید طبق قسط و عدل باشند، یعنی هم باید قاضی عادل باشد و هم شاهد.
عدالت فقهی و اخلاقی
مراد از عدالت، قاضی و شاهد عدالت فقهی است نه اخلاقی. عدالت فقهی آسان است، یعنی هر که ملکه نفسانی دارد که براساس آن واجبات را انجام میدهد و محرمات را ترک میکند، در فقه عادل نامیده میشود، اما عدالت اخلاقی، دقیقتر و قویتر است، چون حفظ آن مربوط به انجام واجبات و ترک محرمات نیست، بلکه عدالت اخلاقی آن است که قوای سهگانه موجود در انسان در هسته مرکزی عدل قرار گیرد.
انسان دارای سه شأن و قوه دارد: قوه فکری که اندیشههای او را به عهده دارد، دستگاه جذب ملایمها که از آن به شهوت یا محبت یا ارادت یا تولّی یاد میشود و دستگاه دفع ناملایمات که از آن به غضب یا کراهت یا عداوت و یا به تعبیر ظریفتر تبرّی یاد میشود. پس انسان میفهمد، جذب و دفع میکند. عدالت اخلاقی یعنی شناسایی این قوا و قرار دادن هرکدام در هسته مرکزی خود.
از باب مثال اگر کسی از راه حلال با تلاش بسیار بهرههای فراوانی را به دست آورد، از منظر فقه عادل است ولی از دیدگاه اخلاق عادل نیست، زیرا این انسان گرفتار طمع و آز است و به جای صرف عمر در تحصیل کوثر، آن را در تجمیع و تکاثر مصروف میدارد و همه مال حلال را هنگام مرگ رها میکند و میرود. البته تلاش در تولید و قناعت در مصرف از فضائل اخلاقی و اقتصادی است.
به لحاظ اینکه نظم در کارهای جامعه باید براساس سهولت باشد، عدالت معتبر در قاضی و شاهد، عدالت فقهی است نه اخلاقی، ولی برای سیر و سلوک انسان به طرف کمال حقیقی، عدالت اخلاقی لازم است.
نتیجهگیری
براساس آموزههای اسلامی و قرآنی، مؤمن به هنگام فرارسیدن مرگ و مشاهده نشانههای آن، به لحاظ تعیین حقوق مالی و پیشگیری از وقوع منازعه، اولاً باید وصیت کند که حقوقی که از دیگران بر گردن اوست پرداخت شود، حقوق الهی ادا گردد؛ ثانیاً باید در وصیت، به معروف و امور حلال و مباح وصیت کند و از وصیت به امور حرام پرهیز کند؛ ثالثاً در وصیت باید شاهد عادل تعیین کند که حقوق تعیین شده ادا شود و رابعاً عدالت موردنظر باید عدالت فقهی باشد، زیرا این عدالت برای برقراری نظم و حاکم شدن مقررات در کارهای جامعه کافی است، گرچه اگر از عدل اخلاقی نیز برخوردار باشد، بهتر و شایستهتر خواهد بود.
پینوشتها
۱ـ عنکبوت، ۶۴.
۲ـ بقره، ۱۸۰.
۳ـ وسائلالشیعه، کتاب الوصایا باب ۱، حدیث ۸.
۴ـ همان، حدیث ۷.
۵ـ همان، حدیث ۳.
۶ـ بقره، ۱۸۰.
۷ـ بقره، ۱۸۲.
۸ـ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۶۵.
۹ـ بقره، ۱۸۰.
۱۰ـ مائده، ۱۰۶.
پاسدار اسلام