فراماسونرى و ارتباط آن با بهائیت
فراماسونرى و ارتباط آن با بهائیت
فهرست این نوشتار:
فراماسونرى چگونه سازمانى است؟ چه نوع ارتباطى با بهائيت دارد؟
يكى از زمينه هاى پيوند بهائيت با زرسالارى يهود، سازمان صهيونيستى و نيمه مخفى فراماسونرى (Freemasonry)است.[130]
فراماسونرى جمعيتى كاملاً سرّى و داراى تشكيلات منظم جهانى است كه بر اركان دولت هاى جهان و اكثر وجوه زندگى سياسى، اقتصادى و فرهنگى جوامع، سلطه يافته است.
تشكيلات فراماسونرى آنگونه كه در انگلستان و پس از آن در فرانسه و آلمان و آمريكا در قرن هجدهم و پس از آن پديد آمد،[131] به سازمان مخوف، پيچيده و بسيار ذى نفوذى مبدل شد كه از طريق اعمال نفوذهاى مخفيانه، خواست ها، اراده و منافع لايه هاى مختلف طبقات سرمايه دار عصر جديد را پيش مى برد.
اين سازمان اسرارآميز[132] با تشكيل لژهاى[133] متعدد در جذب نخبگان و دولتمردان كشورهاى مختلف و پرورش فكرى آنها اقدام مى نمايد و با استفاده از نفوذ آنها در اركان اجتماعى و حكومتى، پنجه هاى قدرت و نفوذ خود را در حاكميت كشورها فرو برده واستعمار را در نيل به اهدافش يارى مى نمايد.
فراماسونرى و صهيونيسم :
فراماسونرى داراى پيوندهاى نزديك با صهيونيسم و در واقع بازوى سازمانى سرمايه سالارى جهانى يهود است كه با استفاده از شبكه هاى فعال پيچيده، پر قدرت و مرموز فراماسونرى، انديشه حكومت بر جهان را در سر مى پروراند؛
«هدف، حكومتِ ماست… زمانى كه نوبت حكومت ما فرا رسد تكيه كلام خود يعنى عبارت آزادى، مساوات و برادرى را عوض نخواهيم كرد، بلكه مقصود خودمان را با الفاظ ديگرى از قبيل حق آزادى و وظيفه مساوات و هدف برادرى ادا خواهيم كرد.
در نتيجه، تمام حكومت ها را به استثناى حكومت خودمان از بين خواهيم برد… [آن گاه] با دست هاى محكم و قوى حكم فرمايى مى كنيم و چون قدرت را از دست كسانى كه مطيع ما شده اند به دست آورده ايم جاه طلبى هاى بى مورد و حرص و آز و انتقام بى رحمانه و كينه را منحصر به خود مى نمائيم. ما هستيم كه با ترور، همه جا را احاطه مى كنيم و افراد زيادى را با عقايد مختلف و روش هاى متفاوت در اختيار مى گيريم».[134]
اين شبكه ها از عوامل ذى نفوذ در سياست خارجى و نيز سياست هاى داخلى دولت هاى امپرياليستى غربى، به ويژه آمريكا هستند[135] و راه استعمار را براى سيطره بر ساير كشورهاى جهان هموار مى سازند.
فراماسونرى و بهائيت :
تعليمات بهائيت نيز انطباق زيادى با تعليمات فراماسونرى دارد كه از جمله آنها مى توان به جدايى دين از سياست، تسامح و تساهل، تشكيل حكومت واحد جهانى، تطابق دين با عقل جزئى، اشاره كرد.
ماسونيت با نشر اين تعاليم سعى در استحاله تمامى فرهنگ هاى مذهبى در تفكر و فرهنگ غربى داشت. چنانكه پيامد نشر اين تفكر «امانيسم» و «ليبراليسم» مذهب همه روشنفكران غربزده گرديد و مبشر جهانى شد كه با تبليغ فرهنگ جهانى سعى در استيلاى فرهنگ و تمدن مغرب زمين بر تمام جهان دارد.[136]
شكل گيرى و تداوم فرقه بهائيت نيز با تلاش و برنامه ريزى ايادى استعمار و كانون هاى آن شكل گرفته است؛ به دنبال اقدامات قاطع اميركبير در اعدام باب و سركوب خشونت و آشوب هاى مسلحانه بابيان در نقاط مختلف كشور، پيروان باب از سرنگونى قاجاريه و تسلط بر ايران سرخورده شدند.
آشنايى آنها با افكار و تحركات اعضاى محفل فرهنگى «مانكجى هاتريا» – رئيس سازمان اطلاعاتى بريتانيا در هند و ايران و بنيانگذار واقعى اولين سازمان فراماسونرى در ايران[137] – نظير شاهزاده جلال الدين ميرزا، آخوندزاده، ميرزا ملكم خان، ميرزا حسين خان سپهسالار و…، تغييراتى در روش فكرى ايشان به وجود آورد و آنها با افكار ماسونى و ليبرالى آشنا شدند، سپس با تدوين كتاب «تاريخ جديد» كه صورت اصلاح شده «تاريخ قديم» بابيان بود واژه هاى تند بر ضد شاه قاجار و برخى عوامل حكومت را حذف يا تعديل نموده و در عوض، همصدا با امثال آخوندوف، حملات پيشين خود به روحانيت را شدت بخشيدند. و با استفاده از روش ملكم و آخوندزاده، دست به تأليف رساله هاى جديدى مانند مقاله سياح زدند.[138]
بر اساس تحقيقات تاريخى، مانكجى در سال هاى 1890-1854، با سران بابى و از جمله با شخص ميرزا حسينعلى نورى(بهاء) ارتباط نزديك داشته است. همچنين مطابق گزارش ركن الدوله به امين السلطان در 1308ق، ملكم خان در عكا با بهاء ديدار و مذاكره داشته است.[139] عباس افندى نيز بعدها طى نوشته اى تلويحاً از زحمات ملكم تقدير و از اينكه دوستانش حق او را پاس نداشتند، اظهار تأسف مى كند.[140]
از سوى ديگر سفر كاملاً برنامه ريزى شده سال هاى 1913-1911 عباس افندى به اروپا و آمريكا، كه با تبليغات فراوان از سوى متنفذترين محافل سياسى و مطبوعاتى دنياى غرب همراه بود، نشانى آشكار از اين پيوند عميق و همكارى ميان سران فرقه بهائى و كانون هاى مقتدر فراماسونرى در اروپا و آمريكا است كه به عنوان نقطه عطف در تاريخ اين فرقه از آن ياد مى شود.
در طول اين سفر كوشش مى شد تا وى به عنوان نماد پيدايش «مذهب جديد انسانى» و آرمان فراماسونرى معرفى شود. بررسى جريان اين سفر و مجامعى كه عباس افندى (عبدالبهاء) در آن حضور مى يافت، ثابت مى كند كه كارگردان اصلى اين نمايش «انجمن جهانى تئوسوفيستى» يكى از محافل عالى فراماسونرى غرب بود. او به ويژه در آمريكا در مجامع متعدد فراماسونرى حضور يافت و سخنرانى كرد.[141]
فراماسونرى در ايران :
اصولاً در ميان نخبگان فراماسونرى ايران، درصد بالايى از بهائيان وجود دارند؛ يكى از مهم ترين فعالان در اين عرصه ميرزاملكم خان ارمنى – مشهور به پدر فراماسونرى ايران – است و افرادى همچون عليقلى نبيل الدوله، ميرزا آقاخان كرمانى، ابراهيم حكيمى، سيد جمال واعظ، ذبيح اللّه قربان، احسان يارشاطر، اميرعباس هويدا، پرى اباصلتى از اين دسته اند.
در فعاليت تروريستى دوران مشروطه نيز كه توسط مجامع مخفى طراحى مى گرديد، افرادى نظير سردار محيى، احسان اللّه خان دوستدار، اسداللّه خان ابوالفتح زاده، ابراهيم خان منشى زاده و محمدنظرخان مشكات الممالك، نقش اساسى داشتند كه بسيارى از اعضاى آن بابى و بهائى بودند و پس از تأسيس سازمان ماسونى لژ بيدارى ايران (1325ق/ 1907م) در پيرامون آن مجتمع شدند. فعاليت ها و اقدامات چنين افرادى كه كاملاً در راستاى اهداف استعمار طراحى و برنامه ريزى مى شد يكى از عمده ترين عوامل انحراف مشروطيت به شمار مى رود.[142]
در دوران پهلوى نيز بهائيان در كنار عناصر فراماسون و صهيونيست، نقش مهمى در اجراى نظرات و سياست هاى استعمار داشتند. بسيارى از نزديكان شاه و خاندان پهلوى و عده زيادى از كارگزاران و متوليان پست هاى حساس و كليدى كشور بهائى بودند.[143]
در سال هاى نهضت ملى شدن نفت، شاهد تشكيل لژ همايون در ايران هستيم كه يكى از كاركردهاى اصلى آن مقابله با نهضت ضد استعمارى نفت، و جاسوسى براى انگليس بود. يكى از اعضاى اين لژ دكتر ذبيح قربان از اعضاى فرقه بهائيت بود كه نفوذ فراوانى در شيراز داشت. او رئيس دانشكده پزشكى دانشگاه شيراز و عضو مؤسس لژ ديگرى به نام حافظ نيز بود.[144]
در سال 1341 تعداد ماسون هاى آمريكائى به حدى رسيد كه لژمحلى آمريكا در صدد ايجاد لژى در ايران برآمده و چندى بعد رياست اين لژ آمريكائى به يكى از فراماسون هاى بهائى كه داراى مقام «ژنرال ماسونى درجه 33» بود، به نام «على نقى خان نبيل الدوله» واگذار گرديد.[145]
در مدّت 37 سال سلطنت محمّدرضا، در سراسر كشور جولانگاه محافل و مأموران «بهائى-ماسونى» گرديد. اكثر كسانى كه در اين مدّت به عنوان نخست وزير انتخاب شدند، يا از استادان و اعضاى بلند و پايه لژهاى فراماسونرى بودند و يا از دست نشاندگان و مأموران يهود و ماسون.
به عنوان نمونه، «امير عباس هويدا» كه از نخست وزيران معروف دوران سلطنت محمّد رضا پهلوى به شمار مى رفت، از نوادگان ميرزا يعقوب يهودى و از بهائيان مشهور بود كه در دهه 1320 وارد شبكه تارعنكبوتى سياسيون متمايل به انگلستان شد و از فعالان و اعضاى بلندپايه فراماسونرى ايران گرديد. و در دوران سيزده ساله (از بهمن 1343 تا مرداد 1356) نخست وزيرى خويش خدمات زيادى را در راستاى تحقق اهداف شوم صهيونيسم و استعمارگران انجام داد.
در اين دوران پيوندهاى نهان و عيان دربار پهلوى با محافل قدرتمند و چپاولگرغرب و صهيونيسم جهانى، به مستحكم ترين شكل خود رسيد.[146]
بسيارى از دولتمردان كابينه هويدا نيز عضو لژهاى مختلف فراماسونرى بودند. چنان كه در گزارش ديگر ساواك در تاريخ 8/2/1352 اسامى وزراى كابينه هويدا و عضويت آنان در لژهاى اين سازمان مخوف و وابسته به انگليس و اسرائيل، به شرح ذيل اعلام مى شود: «اميرعباس هويدا (لژ تهران)، محمودقوام صدرى وزير مشاور، نصيرعصار معاون نخست وزير (لژ ژاندارك)، حسن زاهدى وزيركشور (لژ اهواز) منوچهر پرتو وزيردادگسترى (لژ كورش)، مجيد رهنما وزير علوم و آموزش عالى (لژ تهران)، فتح اللّه ستوده وزير پست و تلگراف و تلفن (لژ ژاندارك)، مهرداد پهلبد وزير فرهنگ و هنر (لژ كورش)، ايرج وحيدى وزير كشاورزى (لژ خيام)، جواد منصور وزير اطلاعات (لژ كورش)، هوشنگ انصارى وزير اقتصاد (لژ خيام)[147].
بدين ترتيب فرقه ضاله بهائيت در ارتباط با سازمان هاى فراماسونرى خدمات شايانى به صهيونيسم و استعمارگران و خيانت هاى جبران ناپذيرى به ملّت ايران و فرهنگ اسلامى اين سرزمين كردند.
چنانكه در اثر تحقيقى اسماعيل رائين كه در سال 1346 به چاپ رسيده است، مى خوانيم: «فراماسونرى كه انگليسى ها از 350 سال قبل آن را با كلمات دلپذير آزادى، برادرى، برابرى و نوعدوستى رواج دادند، از قرن هجدهم به بعد به بزرگترين وسيله استعمار ملت ها تبديل شد… با كوشش مداوم عمّال سياست استعمارى كه اكثراً فراماسون بودند قسمت هايى از ايران نيز از دست رفت.
فراماسون هايى كه در نقش عاملين استعمار ظاهر شدند، اساس مليت ما را برهم زدند، افتخارات ملى را مسخره كردند و به كرّات بيگانه پرستى را جايگزين وطن پرستى ساختند».[148]
[130]. در لغت ماسون (mason)به معناى بنّا و فراماسون Freemason)) بنّاى آزاد است. و در اصطلاح كسى كه عضور سازمان فراماسونرى است، ماسون يار فراماسون ناميده مى شود. و ساختمانى كه مركز فعاليت ماسونهاست لژر نام دارد.
[131]. ر.ك: فرهنگ علوم سياسى، على آقا بخشى و مينو افشارى راد، تهران: چاپار، 1383، ص 257.
[132]. جهت آشنايى بيشتر ر.ك: محمد خاتمى، فراماسونرى، تهران: كتاب صبح، 1380، ص 13، ج 35.
[133]. كلاس يا پايگاه هاى فراماسونرى.
[134]. اسرار سازمان مخفى يهود، ژرژ لامبلن، ترجمه مصطفى فرهنگ، ص 42.
[135]. ر.ك: شهريار زرشناس، كتاب نيمه پنهان آمريكا، تهران: انتشارات صبح، 1381.
[136]. رضا برنجكار، مهدويت و فرقه ها، فصلنامه موعود، شماره 22.
[137]. به دليل فقدان تحقيقات بنيادين در اين زمينه تأسيس آن به غلط به ميرزا ملكم خان نسبت داده شده است. ر.ك: جستارهايى از تاريخ بهائى گرى در ايران، پيشين، ص 22.
[138]. حضور بهائيت در انجمن هاى ماسونى و شبه ماسونى، على رجبى، ويژه نامه ايام، ش 29.
[139]. ابراهيم صفايى، پنجاه نامه تاريخى دوران قاجاريه، ص 121.
[140]. مائده هاى آسمانى، 144/9.
[141]. عبداللّه شهبازى، نظريه توطئه، صعود سلطنت پهلوى و تاريخ نگارى جديد در ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سياسى، 1383، صص 69-74.
[142]. سايه روشن هاى بهائيت 91، روزنامه كيهان، شنبه 28 آبان 1384.
[143]. جواد منصورى، تاريخ قيام پانزدهم خرداد به روايت اسناد، ج 1، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1377، ص 324.
[144]. فراموشخانه و فراماسونرى در ايران، اسماعيل رائين. تهران: اميركبير، 1357، ج 3، ص 380.
[145]. محمد خاتمى، فراماسونرى، تهران: كتاب صبح، 1380، ص 132.
[146]. محمد احمدى، پژوهه صهيونيت، تهران: ضياء انديشه، 1376، ج 1، صص 390- 391.
[147]. گزارش اداره كل سوم ساواك، 8/2/1352؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سياسى، حسين فردوست تهران: انتشارات اطلاعات، 1369، ج 1، ج 2، ص 394.
[148]. فراموشخانه و فراماسونرى در ايران، پيشين، ج ا، ص11.
منبع: سایت هدانا برگرفته از جریان شناسی بهائیت.