عشق و شیفتگی به دنیا و فراموشی مرگ(منازل الآخره-جلسه سوم)
عشق و شیفتگی به دنیا و فراموشی مرگ(منازل الآخره-جلسه سوم)
فهرست این نوشتار:
هر که عاشق چیزی شود، دیدهاش را نابینا و دلش را بیمار میسازد، این خصوصیت عشق است.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود:«و من عشق شیئا أعشی بصره، و أمرض قلبه، فهو ینظر بعین غیرِ صحیحة، و یسمع بأُذن غیر سمیعة، قد خرقت الشهوات عقله، و اماتت قلبه، و ولهت علیها نفسه، فهو عبدٌ لها و لمن فی یدیه شی منها، حیثما زالت زال إلیها و حیثما أقبلت أقبل علیها، لا ینزجر من الله بزاجزٍ و لا یتّعظ منه بواعظ، و هو یری المأخوذین علی الغرّة حیث لا إقالة و لا رجعة، کیف نزل بهم ما کانوا یجهلون، و جاءهم من فراق الدنیا ما کانوا یأمنون و قدموا من الآخره علی ما کانوا یوعدون، فغیر موصوف ما نزل بهم[1] = هرکس به چیزی عشق ناروا ورزد، نابینایش میکند، و قلبش را بیمار کرده، با چشمی بیمار مینگرد، و با گوشی بیمار میشنود، خواهشهای نفس پرده عقلش را دریده، دوستی دنیا دلش را میرانده است، شیفتهی بیاختیار دنیا و بردهی آن است و بردهی کسانی است که چیزی از دنیا در دست دارند، به هر طرف برگردد او نیز بر میگردد و هرچه هشدارش دهند از خدا نمیترسد. از هیچ پند دهندهای شنوایی ندارد، با اینکه گرفتار آمدگان دنیا را مینگردند که راه پس و پیش ندارند و در چنگال مرگ اسیرند. میبیند که آنها بلاهایی را که انتظار آن را نداشتند بر سرشان فرود آمد و دنیایی را که جاویدان میپنداشتند از آنها جدا شده و به آنچه در آخرت وعده داده شده بودند خواهند رسید، و آنچه بر آنان فرود آید وصف ناشدنی است».
یعنی وقتی فردی عاشق است با چشم معیوب نگاه میکند. آنهایی که عاشق و شیفته دنیا و اهل دنیا میشوند، بندهی کسی میشوند که پول، مقام و رتبه و امکانات بیشتری دارد، خوار و ذلیل او میشوند و اینها دیگر بنده خدا نیستند.
به ما گفتهاند که بگویید:«إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» تا بنده غیر خدا نباشیم. اما کسی که شیفته دنیا میشود، بنده صدها نفر و صدها چیز میشود. دنیا به هر سو بچرخد او نیز میچرخد و به هر طرف روی آورد او نیز روی میآورد. انظارها و اندرزهای الهی او را از ارتکاب گناه بازنمیدارد. به کسی که شیفته دنیاست، هر چه بگویید:« این کار حرام است؛ این کار درست نیست؛ این درآمد خوب نیست؛ این نوع شغل به درد نمیخورد؛ این نوع پوشش، این رشته تحصیلی، این آدم برای ازدواج، این آدمها برای رفاقت، این محله برای زندگی و … مناسب نیست؛ خدا راضی نیست؛ آخرتت به خطر میافتد و …»، او اصلا متوجه اینها نمیشود. در حالی که میبیند چگونه دیگران ناگهان گرفتار مرگ شدند.
از اینجا به بعد حضرت ماجرای گرفتاری اهل دنیا را به مرگ، و آمدن مرگ به سراغ انسانها را توضیح میدهند. می فرمایند: اهل دنیا را میبینندکه جلوی چشمشان میمیرند، جوان تر از خود را می بینند، همکاران و … اما عبرت نمیگیرند.
در همین بهشت زهرا نگاه کنید، چقدر جوان میآورند و دفن میکنند. اقوام آنها چه خانمهای شان چه آقایان شان با وضعیت گناهآلودی بالای سر او میآیند. چند قطره اشک میریزند، ولی اصلا عبرتی وجود ندارد؛ یعنی انگار اصلا مُردن مال ما نیست، مال دیگران است. آدمها را میبیند که چگونه یک دفعه مرگ سراغشان آمد، مثلاً یک دفعه سرطان، سکته، تصادف، حتی قتل و …؛ همان جدایی از دنیا که خود را از آن ایمن میدانستند، گریبان شان را گرفت. «ناگهان بانگی برآمد، خواجه مُرد».
توصیف لحظات سخت احتضار در کلام علی علیهالسلام
حضرت علی(علیهالسلام) در این خطبه بعد از بیان شیفتگی دنیا و فراموشی مرگ به بیان فشار روانی که انسان در لحظه مرگ و در سکرات و غمرات آن دچار میشود، میپردازند.
سکرات مرگ از یک سو، یعنی آن حالت مستیهای مرگ، آن افکار و غرقشدگی در خود، آن گیج بودن، از یک سو و اندوه بر از دسترفتهها از سوی دیگر، آنان را دربرمیگیرد. این حالت، حالت خیلی عجیبی است؛ انسان یک دفعه متوجه میشود که دارد میمیرد. عجب ماجرایی است این مردن و از دنیا رفتن؛ دارد میرود به برزخ و چقدر برنامههای تمامنشده در دنیا دارد. چقدر در اینجا تعلقات دارد که باید از همه اینها ببُرد در حالی که آمادگی برای آن طرف ندارد. چیزهایی باید آن طرف برای حیات برزخ میبُرد. ولی هیچ چیز نیاورده است.
حضرت میفرماید: در این لحظه تمام بدنش سست میشود. یعنی قدرت هر کاری از او گرفته میشود و مرتباً در خودش فرو میرود، گیج، گنگ میشود، من الآن چه کار میکنم؟ الآن چه اتفاقی میافتد؟
زبان اولین عضوی است که در سکرات موت از کار می افتد
«دست و پایشان سست میگردد یعنی نمی تواند در آن لحظه کاری بکند و رنگهایشان دگرگون شود. آنگاه رفته رفته مرگ در ایشان نفوذ کند و مانع از سخن گفتن آنان شود». حضرت میفرمایند: اولین چیزی که انسان موقع مُردن از دست میدهد زبان اوست. گوشش میشنود؛ چشمش هم میبیند؛ از دنیا فهم هم دارد؛ ارتباطش با دنیا قطع نشده: میبیند همه داد و بیداد میکنند؛ گریه میکنند؛ اما زبانش بند آمده است؛ نمیتواند چیزی بگوید. سکرات مرگ اولین کاری که میکند، زبان انسان را بند آورده و قدرت تکلم را از انسان میگیرد. بارها شده که گفتهاند، بیایید فلانی دارد میمیرد؛ بیایید به او تلقین و شهادتین بکنید. وقتی میروی، میبینی زبانش باز نمیشود. هر چه میگویی و تلقین میکنی بگو:«اشهد أن لا إله إلا الله»، ولی زبان قادر نیست.
محتضر در میان خانوادهی خود با دیدهاش مینگرد؛ یعنی چشمش کار میکند و همه را میبیند که دارند گریه میکنند، اما برای چه کسی؟ آیا برای او گریه میکنند؟ زن گریه میکند که من بیشوهر میشوم. مرد گریه میکند که من بیزن میشوم. بچهها گریه میکنند که پدر و پشتیبانمان میمیرد، همه به فکر خودشان هستند. یعنی اگر هم بالای سر طرف گریه میکنند، برای خود گریه میکنند. میگویند تکلیف ما بعد از این چه میشود. همه به فکر خودشان هستند. کسی فکر نمیکند، این الآن چه وضعیتی دارد؟ این بنده خدا الآن در چه گرفتاری است؟
«و با گوشش میشنود، اما نمیتواند حرفی بزند. عقلش هنوز سالم و فکرش بر جای است». دعواهایی که سر ارث و میراث میکنند، او همه را میشنود. حالتهای اطرافیان را کاملا میبیند. ولی بدن سست شده زبان هم بند رفته کاری نمیتواند بکند. ولی میتواند فکر بکند، حال به چه فکر میکند؟ حضرت میفرماید: «میاندیشد که عمر خویش را در چه راهی تباه ساخته». او فکر میکند که من چه کار کردم، چگونه زندگی کردم. این زندگی بود، ما کردیم؟ ما حتما باید به این حالت بیفتیم تا فکرمان کار کند. هر چه به ما میگویند: این که مُرد از تو جوانتر بود، از این عبرت بگیر، بنشین فکر کن که عمرت را چگونه باید بگذرانی.
ما به مُردن فقط علم داریم، نه باور
ما مُردن را باور نداریم. عقلا میگوییم: چرا مرگ حق است. همه میمیرند. شتری است که در خانه همه خوابیده است. ولی باور نداریم. شما به هزار دانشجو و هر فرد تحصیل کردهای بگویید: «مُرده با آدم کار دارد یا نه؟» میگویند: «نه». حال بگوییم: «شب تشریف بیاورید، برویم گورستان یک شب را با یک مُرده آنجا باشید یا به یک مرده دست بزنید»، تمام آن اطلاعات و علمها رنگ میبازند، چون باوری وجود ندارد. ولی مرده شور باور دارد، حتی اگر بیسواد یا دیپلم یا زیر دیپلم باشد، خیلی باور دارد. اطلاعات و علم به دردمان نمیخورد، باید ایمان و باور بیاید. میگویند: مرگ؛ میگوییم: حق است. اما وقتی که میگویند تو هم خواهی مرد، باورمان نمیشود. شدت مستی مرگ به قدری است که بعضیها وقتی این حالت هم سراغشان میآید تن نمیدهند. یعنی الآن به احتضار افتاده، هیچ کاری هم نمیتواند بکند، باور هم نمیکند که دارد میمیرد. عزرائیل(علیهالسلام) را هم میبیند، ولی به معشوقههای خودش فکر میکند این دلبستگیها خیلی انسان را خوار و ذلیل میکند.
امام جماعتی میگفت: شخصی بود که 30 سال در مسجد نماز جماعت میخواند. صف اول نماز هم میایستاد. چند روزی دیدم که مسجد نمیآید. حالش را پرسیدم، گفتند: در حال احتضار است و دارد میمیرد. هر چه تلاش کردیم زبانش باز نشد که شهادتین بگوید. به من گفتند: شما بیایید، چون با شما رفیق است و شما هم روحانی هستید، شاید تحت تاثیر روحانیت شما و رفاقت با شما زبانش باز شود. من رفتم و هر کاری کردم زبانش باز نشد و شهادتین نگفت. یک دفعه یادم آمد که او سه میلیون تومان پول دست من دارد. گفتم: «میخواهی سه میلیون پولی که دست من دارید را برای باقیات صالحات شما سرمایه گذاری کنیم که ثوابش به شما برسد؟» تا این جمله را شنید، زبانش باز شد و گفت: نه، نه، نه و مُرد. ببینید! دل کجاست.
میخواهم بگویم کیلویی نیست؛ همینطوری کسی بمیرد در حالی که یک عمر قطع ارتباط با خدا و اهل بیت (علیهمالسلام) بوده، یک دفعه زبانش باز شود و بگوید:« اشهد أن لا إله الا الله». اصلا اینطور نیست. همه آن چیزی که قرار است، آنجا ظهور کند و انسان آنجا بگوید:« اَشهَدأن لا اِلهَ اِلَّا الله، اَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله» باید اینجا با آن زندگی کرده باشد.
پر حسرتترین آدم ها در روز قیامت
در حدیث داریم، یکی از پرحسرتترین آدمها در روز قیامت، آدمی است که اموالی را جمع کرده و داده لذتش را کس دیگری برده و عذابش را او میکشد.
«شخص محتضر میاندیشد که عمر خویش را در چه راهی تباه ساخته و روزگارش را در چه مسیری گذرانده است». چون اینها را سئوال میکنند. جزء سئوالهای آن طرف است. «اموالی را به یاد میآورد که گرد آورده و در به دست آوردنش از حلال و حرام چشم پوشیده است و میبیند وبال اموالی که گرد آورده، دامنگیرش شده و اکنون او از دارائیهایش جدا میشود و آن را برای وارثان خود باقی میگذارد. اینان با آن ارثیه خوش میگذرانند و از آن بهرهمند میگردند. پس عیش و خوشی آن ثروت برای دیگری و بار سنگین مسئولیتش بر دوش اوست و او گروگان آن خواهد بود».
شما تصور کنید، قیامت و قبری که «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى[2]= و هیچ باربردارندهاى بار [گناه] دیگرى را برنمىدارد»، یعنی کسی حاضر نیست بار کسی را تحمل بکند و قرآن میفرماید: آنجا پدر و مادر و فرزند به همدیگر رحم نمیکنند. اصلا از هم فرار میکنند:«یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ[3] = روزى كه آدمى از برادرش؛ و از مادرش و پدرش؛ و از همسرش و پسرانش مىگریزد». هیچ کس حاضر نیست کوچکترین کمکی به دیگری بکند، همه میگویند ما خودمان محتاجیم. در این موقعیت به یک نفر بگویند: شما محکوم شدی به صدها سال جهنم، بخاطر اموالی که جمع کرده بودی. میگوید: من چیزی از آن مصرف نکردم، وراث مصرف کردند و خوردند. گفته میشود: عاملش تو بودی، جهنمش را شما برو. چقدر زور و چقدر حسرت دارد. در دنیا اگر به یک نفر چنین پیشنهادی بدهی قبول نمیکند بگوید آقا شما بفرمایید زحمت بکشید ما بخوریم.
«و اکنون هنگام مرگ وقتی حقیقت امر بر او آشکار شود از پشیمانی و حسرت دست به دندان بگزد و از آنچه در طول زندگانی خویش شیفته و خواهانش بوده بیزار میگردد». میگوید: لعنت بر این مال، تف به این دنیا، حتی از خانواده خودش هم متنفر میشود.
امام سجاد(علیهالسلام) میفرماید: «یکی از مصیبتهای انسان این است که انسان مالی را بدست بیاورد، اگر حلال باشد باید حسابش را پس بدهد. حرام باشد باید عقاب شود». حساب حلالش هم معطلی دارد. عین حماقت است که آدم مال جمع کند و بگوید شما بخورید، جهنمش را من میروم. تازه مگر اینگونه تمام میشود؟ میفرماید: نه. آن مال حرامی که دادی اینها خوردند و عشق و کیفش را کردند، اگر آن مال حرام آثاری داشته باشد، آثارش را باز هم پای تو مینویسند. یعنی قضیه به همین جا ختم نمیشود. آنها همان روش غلط تو را ادامه میدهند. نزولخوری و نزول دادن و مفاسد و مصرف در راه حرام و معصیت و مخالفت با خدا، پول تو گناه تولید میکند جوابش را باید بدهی. در سوره یس فرمود:«نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ= ما هر چه کسی انجام بدهد مینویسیم و آثارش را هم مینویسیم».
«و آرزو میکند که ای کاش کسی که به حال او غبطه میخوردم و به او حسد میورزیدم آن ثروت را فراهم ساخته بود و نه من».
در آن لحظه میگوید: من در دنیا که بودم نسبت به خیلیها حسادت میکردم، چرا اینها بخورند،ما نخوریم. چرا اینها داشته باشند ما نداشته باشیم. رقابتها چشم و هم چشمیها که یک بیماری بسیار فراگیر و وسیعی است. بخصوص در مسائل تجملات زندگی همه هم به نحوی درگیرش هستند. در مخارج زندگی و تجملات زندگی اتومبیل، فرش، تلفن، تلفن همراه، لوستر، مبلمان، غذا و غذا خوردن و مسافرت کجا برویم کجا نرویم. این محتضر در آن لحظه میگوید: ای کاش دشمن من، آن که همیشه با او رقابت داشتم آن که همیشه حسادتش در دلم بود کاش این پولها مال او بود و برای من نبود. کاش که من الآن فقیر بودم.
گوش و چشم نیز بعد از زبان در سکرات موت از کار می افتند
«مرگ، همچنان، در پیكر او پیش مى رود، تا آن گاه كه گوش او هم چون زبانش از كار بیفتد. باز هم میان زن و فرزند خود افتاده است، در حالى، كه نه زبانش گویاست و نه گوشش شنوا. بر چهره آنان نظر مىبندد مىبیند كه زبانشان مىجنبد و او هیچ نمىشنود».
هر چقدر اطرافیان با او حرف میزنند و میگویند:« بگو، اَشهَدُ أن لا اِلهَ اِلَّا الله….»؛ سورهای برایش میخوانند؛ دعایی برایش بخوانند تا کمی آرامَش کنند، میبیند، میفهمد، عقل دارد و به بدبختیهایش فکر میکند؛ ولی نه زبانش کار میکند نه گوشش. او در میان خانوادهاش در حالی که نمیتواند سخن بگوید و سخنی را بشنود چشم خود را میچرخاند و چهرههای اطرافیان را نگاه میکند. به صورت بچهها به صورت همسرش و دیگران که در اطرافش هستند، نگاه میکند؛ ولی صدای آنان را نمیشنود.
«مرگ بیشتر به او در مىآویزد، چشمش را هم از او مىگیرد، همان گونه كه زبان و گوشش را گرفته بود. سرانجام، جان از پیكرش پرواز مىكند و او چون مردارى میان زن و فرزند خود افتاده است. در آن حال، همه از او وحشت مىكنند. از كنار او دور مىگردند».
یعنی همین آدمی که همه اموالش را میخواهند بخورند و کیفش را بکنند که تا چند لحظه پیش عزیز بود و همه بالای سرش گریه میکردند. چند لحظه بعد یک جیفه و یک مرداری میشود که هیچ کس خوشش نمیآید که بالای سر او باشد. هیچ کس خوشش نمیآید به او دست بزند. هیچ کس خوشش نمیآید، بویش را استشمام کند. زود هم میخواهند از شرش خلاص شوند که بوی گندش خانه را نگیرد.
غمانگیزترین لحظه احتضار
«اکنون او لاشهای است که در میان خانوادهاش افتاده آنان از نزدیک شدن به او وحشت دارند و از او فاصله میگیرند نه میتواند گریهکنندگان را همراهی کند و نه کسی را که او را میخواند پاسخ گوید. سپس، از زمینش بردارند و به جایى از زمین برند و به گور سپارندش و با عملش واگذارندش و كس نخواهد كه بر او نظر كند».
این لحظه آخر خیلی غمانگیز است. امیرالمومنین(علیهالسلام) میفرمایند: در گور مینهند و به عملش میسپارند و دیگر او را نمیبینند او است و عملش.
در خطبه دیگری نیز حضرت میفرمایند: در این حالتهایی که در لحظه جان کندن و احتضار به فرد دست میدهد، 3 چیز جلوی چشمش میآید، خانواده، اموال و عملش. به خانواده میگوید: من تمام بدبختی را بخاطر شما تحمل کردم، شما چه کار میتوانید برای من بکنید؟ خانواده میگویند: ما فقط میتوانیم دفنت کنیم. به اموالش میگوید: من چقدر زحمت کشیدم تو را تحصیل کردم. سی سال چهل سال دویدم تا توانستم تحصیل کردم بدستت آوردم، حلال و حرام، تو الآن چه به من میدهی؟ میگوید: کفن. به عملش میگوید: ای عمل من نسبت به تو هیچ رغبتی نداشتم تو چه کار میتوانی بکنی؟ عمل میگوید: من با تو هستم تا قیامت.
ما نسبت به چیزهایی که فراموشمان میکنند، ما را ترک میکنند، بینهایت علاقه داریم و نسبت به چیزهایی که با ما هستند، اصلا هم ما را تا قیامت فراموش نمیکنند، رغبتی نداریم. عمل صالح چیزی است که آنجا به درد میخورد. اگر کار خیری هم میخواهیم انجام دهیم، باید با زور و فشار و تشویق دیگران باشد، باید هولمان بدهند، از خودمان نمیجوشد و رغبتی به آن نداریم.
آگاه باشید! شما در ایام آرزو به سر میبرید
حضرت علی (علیهالسلام) در خطبه 28 نیز در این باره می فرماید: «آیا کسی نیست که پیش از فرا رسیدن مرگش توبه نماید؟ آیا کسی نیست که قبل از رسیدن روزگار گرفتاریش کاری برای خود کند؟ هوشیار باشید که شما در ایام آرزو به سر میبرید و مرگ در پس آن است، کسی که در ایام آرزویش پیش از آن که مرگش برسد کار و کوشش کند، عملش برای او نافع خواهد بود و مرگش به وی زیانی نرساند و کسی که در روزهای آرزویش قبل از آنکه مرگش برسد، کوتاهی کند، عملش تباه است و مرگش او را زیان رساند. هوشیار باشید که هنگام خوشی و کامیابی چنان عمل کنید که به وقت ترس و هراس میکوشید. آگاه باشید که من چیزی همانند بهشت ندیدم که جوینده آن در خواب باشد و چیزی را چون آتش ندیدم که گریزان از آن خفته باشد. بدانید آنکه حق به او سود نرساند، باطل به او زیان برساند و کسی که هدایت مستقیمش نسازد گمراهی به هلاکتش کشاند. آگاه باشید که شما مامور به کوچ کردن از دنیا هستید و به فراهم آوردن توشه برای آخرت هدایت شدید. به شما امر شده که برای ابدیت کار کنید. بیشترین چیزی که از آن برای شما میترسم پیروی هوای نفس و آرزوی بلند است، پس در دنیا از دنیا توشهای فراهم سازید که فردا با آن خود را حفظ کنید ».
یعنی فقط هوس در سرتان است؛ فقط نقشه است که من چه کار بکنم و وقتی این هوسها، آرزوها و آرمانها روی کاغذ میآیند، میبینی همهاش متعلق به دنیاست. آدمهایی که آرمانهای آخرتی و ابدی داشته باشند و به اهداف بزرگ ابدی فکر کنند، خیلی کماند.
«شما در ایام آرزو به سر میبرید» یعنی ما باید این آرزوها را به سمت آخرت و ابدیت جهت بدهیم تا عملمان هم باآرزوهایمان شیرین شود. اعمالی که از تمام وجودمان متناسب با آرزوهایمان بیاید. اگر در این اعمال کوتاهی شود، هر چه از عمر این آدم میگذرد به خطر نزدیک میشود، مُردن برایش غنیمت و آسایش نیست. مُردن شروع عذاب، غم و شروع تنهایی و حسرت است.
ما باید در آیینه کلام امیر المومنین(علیه السلام) خودمان را ببینیم، واقعا از کدام گروه هستیم. اینکه همه ما در ایام آرزو به سر میبریم یک حقیقت است. همه ما آرزومندیم؛ اما اینکه آیا آرزوهای ما منجر به خوشبختی ما خواهد شد یا منجر به عذاب، بدبختی، غم و غصه این را باید خودمان ببینیم.
حال اگر سؤال کنند که امروز روز آخر عمرتان است، چه کار میکنید؟ اکثریت خواهند گفت: «از پدر و مادرمان حلالیت میطلبیم؛ با فلانی آشتی میکنیم؛ عبادتهایی را که قضا کردیم به جا میآوریم؛ حق الناس میپردازیم و …». حضرت میفرماید:«این کارها را در ایام خوشی و آسایش تان انجام دهید، چرا در ایام ترس این کار را میکنید». ولی یک عده خوب و صادقانه خواهند گفت: « توبه میکنیم».
«… پس در دنیا از دنیا توشهای فراهم سازید که فردا با آن خود را حفظ کنید». توشه برای چیست؟ توشه برای حفظ کردن است. جنین در رحم مادر برای حفظ خود دست میآورد، گوش میآورد، پا، سر و قلب و … میآورد. هر کدام را نیاورد خودش آسیب میبیند./منتظران منجی
امتیاز بینندگان:4 ستاره