عالم میثاق و عهد
عالم میثاق و عهد
مرحوم علامه طباطبايى در الميزان فرموده است- از دقيق ترين آيات قرآنى (آیه میثاق) مى باشد كه فهم معناى آن نياز به بررسى زيادى دارد. ما ابتدا مفهوم اوليه آيه را مطرح مى كنيم، سپس به تفسير آيه اشاره مى كنيم. ظاهر آيه شريفه، گفت و گويى بين خدا و انسان ها مى باشد. در اين گفت و گو، خداوند از انسان اقرار مى گيرد كه پروردگار آنان است. اين اقرارگرفتن براى اتمام حجت بر انسان مى باشد كه در آينده ادعاى غفلت نكند.
حال سوال اين است كه آيا اين گفت و گو به همين صورت كه در ظاهر آيه آمده، اتفاق افتاده است؟ موطن و عالمى كه اين ميثاق گرفته شده، كجاست؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده است يا بعد از آن؟ در پاسخ به اين سوالات، نظرات مختلفى از سوى مفسرين ارايه شده است. وما در اينجا دو نظر را مطرح مى كنيم:
الف: علاّمه طباطبائى، مى گويند: موجودات داراى دو نوع وجودند، يك وجود جمعى در نزد خدا كه در قرآن به عنوان ملكوت از آن ياد شده است و ديگر وجودات پراكنده كه با گذشت زمان به تدريج ظاهر مىشوند. به اين ترتيت عالم انسانيت دنيوى، مسبوق به عالم انسانيت ديگرى است كه در آن جا هيچ موجودى محجوب از پروردگار نيست و با شهود باطنى او را مشاهده كرده و به واحديت. او اعتراف مى كند و سؤال و جواب در عالم «ذر» مربوط به آن جا مى شود،(1).
ظاهر آيه اين است كه خداى متعال به آسمان و زمين فرمود: خواه، ناخواه بايد بيايد. آن دو گفتند: با رغبت مى آييم. در حالى كه در واقع گفت وگويى بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است.
پس در آيه ميثاق (عالم ذر) قول، امر و نهى لفظى نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است. بايد توجه داشت كه خود قرآن گاه بيان نموده كه در صدد تمثيل است،
«لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشيه الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون»
«اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى فرستاديم يقينا آن (كوه) را ازبيم خدا فروتن (و) از هم پاشيده مى ديدى و اين مثل ها را براى مردم مى زنيم باشد كه آنان بينديشند»،(2). در اين آيه شريفه، خداوند مى فرمايد كه انزال قرآن بر كوه، مثلى است كه براى به تفكر واداشتن انسان به كار رفته است.
به بيان ديگر وى، معتقد است كه مقصود آيه، جنبه ى ملكوتى انسان هاست يعنى جاى شهود و اشهاد و موطن ميثاق، ملكوت انسان هاست، زيرا با توجه به ظاهر آيه كه فرمود: «و اذ اخذ يعنى به ياد بياور»، استفاده مى شود كه :
اولا، قبل از اين موطن محسوس، موطن نامحسوس ديگرى وجود داشته است كه در آن جا ميثاق انجام گرفته است.
ثانيا، صحنه ى اخذ ميثاق بر نشئه ى حس و طبيعت مقدم است.
ثالثا، چون اين دو موطن با هم متحدند و از هم جدا نيستند، خداوند به انسان ملكى و مادى امر مى كند كه به ياد آن موطن ملكوتى باشند و وقتى به ياد آن موطن باشند، آن را حفظ مى كنند.
ب: آيت الله جوادى آملى بعد از بررسى اقوال مفسرين در آيه، دو احتمال راموجه دانسته اند:
الف) بيان تمثيلى:
هر چند ظاهر آيه حاكى از گفت و گويى بين خدا و انسان است و اخذ اقرار است، ولى اين آيه صرفا در مقام تمثيل است. يعنى گويا خداوند از همه انسان ها اقرار گرفته است. مساله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدرى روشن است كه گويا همه انسان ها «گفتند بلى». شيوه بيان اين آيه، مانند بيان تمثيلى است كه آيه يازدهم سوره فصلت است كه «فقال لها و للارض ايتيا طوعا او كرها قالتا اتيناطائعين» سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخارى بود. پس به آن به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان پذير آمديم»
بنابراين احتمال، گفت و گوى ذكر شده در آيه ميثاق، صرفا تمثيلى است براى بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان،(3). بنا بر تمثيلى بودن آيه ميثاق، هيچ يك از سوالات ذكر شده در ابتداى بحث، جاى طرح ندارد.
براى آگاهى بيشتر ر. ك: فطرت در قرآن، تفسير موضوعى قرآن كريم، آيت الله جوادى آملى، نشر اسرا قم، فصل سوم (اين كتاب به اقوال مختلف درباره آيه ميثاق پرداخته و بعد از نقد اقوال مختلف، دو نظر فوق الذكر را پذيرفته است.
ب) بيان واقعى:
معناى دوم كه بيشتر مورد نظر آيت الله جوادى آملى است- اين است كه آيه صرفا تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو، ازواقعيتى سخن مى گويد كه در خارج رخ داده است. واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است. يكى زبان عقل (پيامبر درونى انسان) و ديگرى زبان وحى از طريق انبيا (پيامبران بيرونى انسان). اين دو حجت خدا را به انسان مى نمايانند و ربوبيت او را بيان مى كنند و اين دو از هيچ انسانى دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمى تواند ادعاى نسيان و غفلت بكند. نكته اى كه از آيه به دست مى آيد، نوعى تقدم اين ميثاق بر زندگى انسان مى باشد لذا حجت باطنى (عقل) وظاهرى (وحى) هر چند تقدم زمانى بر انسان و اعمال ارادى او ندارد، ولى برمكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبى دارد يعنى ابتدا حجت بر عبد تمام مى شود، سپس مكلف به تكاليف الهى مى گردد.
بنابراين مقصود آيه، گفت وگوى لفظى بين خدا و انسان ها نيست، بلكه اعطاى دو حجت محكم الهى به انسان است. با توجه به معناى فوق موطن و عالمى كه اين ميثاق الهى در آن رخ داده، همين دنيا مى باشد و براى هر انسانى، بعد از تولد او چنين چيزى رخ مى دهد. بنابراين آيه ميثاق هيچ دلالتى بر ازلى بودن انسان يا حتى هرگونه وجودى قبل از تولد براى آدمى ندارد بلكه آيه يا صرفا يك تمثيل است، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاى حجت باطنى و ظاهرى سخن مى گويد كه مربوط به بعد از تولد انسان مى باشد،(4).
(2) (حشر، آيه 21)
(3) (ر. ك: جوادى آملى، عبدالله، فطرت در قرآن، صص 123- 126 و 135)
(4) (همان، صص 126 و 135- 137)
پرسمان/