وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

شناخت و اثبات وجود خداوند (2)

0

شناخت و اثبات وجود خداوند (2)

فهرست این نوشتار:

عبدالحسین خسروپناه

 

برهان نظم

گسترده ترين برهاني که فيلسوفان غربي و اسلامي و منابع ديني همچون قرآن و روايات با بيان نشانه هاي آفاقي و انفسي، براي اثبات وجود خداوند عالم و قادر به کار برده اند، برهان «غايت شناختي» (1) يا «اتقان صنع» (2) يا «برهان نظم» است. اين برهان، که در ميان توده مردم از نظر منطقي و عرفي، پايگاه مورد اعتمادي دارد، احتمال نبودن خدا را به صفر نزديک مي کند.
سابقه اين برهان در آثار و متون فلسفي به رساله تيمائوس افلاطون بازمي گردد و آخرين برهان از براهين پنج گانه توماس آکويناس است. اين برهان در کتاب «الهيات طبيعي» يا «شواهد وجود و صفات الهي از پديده هاي طبيعت»، ويليام پيلي شرح شده است. (3) فلاسفه و متکلمان اسلامي، مقتدم از برهان نظم براي اثبات ذات واجب استفاده نکرده و آن را تنها در بيان وحدت و علم الهي به کار برده اند. اين برهان نزد حکماي متأخر بر اثبات ذات باري تعالي دلالت دارد. (4)

چيستي و اقسام نظم

نظم، يک نوع رابطه هماهنگ ميان اجزاي يک مجموعه، براي تحقق يافتن هدف مشخص است؛ به گونه اي که هر جزيي از اجزاي مجموعه، مکمل ديگري بوده و فقدان هر يک سبب مي شود که مجموعه، هدف خاص و اثر مطلوب را از دست بدهد. واقعيت نظم در يک پديده طبيعي جز اين نيست که اجزاي مختلفي از نظر کيفيت و کميت دور هم گرد آيند، تا در پرتو همکاري اجزاي آن، هدف مشخص، تحقق يابد. (5) واکاوي مفهوم نظم و تعاريف آن نشان مي دهد که تحقق نظم در گرو چند رکن اساسي است:
1- وجود اشياء يا اجزاي مختلف
2- ترتيب، آرايش و هماهنگي ميان آنها
3- وجود هدف معين
4- تأثير نسبي هر يک از اجزاء در تحقق هدف وابستگي تحقق هدف به اجتماع آنها
5- عامل ربط دهنده و برقرار کننده پيوند خاص ميان اجزاء. (6)
نظم از يک اعتبار، به نظم اعتباري، نظم صناعي و نظم طبيعي، تقسيم مي شود. نظم تکويني و طبيعي آن است که رابطه و ترتيب حاکم بر اجزاي يک پديده، امري تکويني و طبيعي باشد، نه امري قراردادي و يا ناشي از ترکيب صناعي. نظم تکويني به سه قسم تقسيم مي گردد: 1- نظم ناشي از ربط علت فاعلي با معلول يا نظم علي و معلولي (7) 2- نظم ناشي از ربط علت غايي با معلول يا نظم غايي (8) 3- نظم ناشي از علل قوام يا ارتباط داخلي اجزاي يک شيء با يکديگر يا نظم داخلي و نظم زيبايي شناختي. (9) نظم مورد بحث در برهان نظم، نظم طبيعي (نه صناعي و قراردادي) و نظم غايت مند و هدفدار است. (10)

تبيين برهان نظم

اساس اين برهان آن است که نظم و سامان مندي جهان بدون صانعي غايت نگر و ناظمي حکيم و عالم، ممکن و خردپذير نيست. (11) به تعبير سعدي:
اين همه، نقش عجب بر در و ديوار وجود *** هر که فکرت نکند، نقش بود بر ديوار (12)
اين نوع استدلال با تکيه بر وجود شيء يا اشياء خارجي داراي نظم غايي و با استناد به اصل عليت، وجود خداوند را تحت عنوان «علتي غيرمادي و عالم و قادر» ثابت مي کند. در استدلال هاي غايت شناختي، ابتدا غايت يا غاياتي براي طبيعت يا موجودات طبيعي فرض مي شود و سپس به دليل اين که غايت مداري فعل، مستلزم وجود شعور و ادراک در فاعل آن فعل است در حالي که عوامل طبيعي، فاقد شعور و ادراک اند، اثبات مي کنند که دست فاعل فوق طبيعي ذي شعوري در طبيعت، در کار است که همان خداوند است. (13)
برهان نظم، تقريرهاي گوناگوني دارد. (14) همه آن ها از دو مقدمه حسي و عقلي تشکيل شده است.

مقدمه اول:

مشاهدات عيني و کاوش هاي علمي از نظم هدفدار موجودات طبيعي گزارش مي دهند، چيزي که هست، روشن ترين و بارزترين جلوه هاي نظم براي بشر در عالم نباتات، حيوانات و انسان ها نمايان است و در حقيقت هر يک از رشته هاي علوم، مانند: فيزيک و شيمي و زيست شناسي در خدمت بررسي کيفيت اين مجموعه هاست که با هماهنگي خاصي، اهداف و آثار ويژه اي را در پي دارند. به طور مثال، تمام تشکيلات چشم از مردمک گرفته تا پرده هاي مختلف آن، آب هاي گوناگون و مخروط ها، اعصاب بينايي و عضلاتي که حرکات چشم را تکميل مي کنند، با کميت و کيفيت خاصي دور هم گرد آمده اند تا هدف معيني را به نام «بينايي» تحقق بخشند. اين نظم طبيعي توسط انسان بي سواد و دانشمند قابل کشف است. يک کشاورز بي سواد از مطالعه زمين و درختان مي فهمد که نظمي در جهان وجود دارد؛ دانشمندان نيز مي دانند و بر اساس وجود قوانين تکويني، به فکر کشف آن ها برمي آيند.

مقدمه دوم:

عقل و خرد به روشني درک مي کند، که يک نوع رابطه منطقي ميان نظم موجودات و نيز هدف مندي و شعور وجود دارد. خرد مي گويد ساختمان هر يک از اين پديده ها حاکي از يک نوع محاسبه و اندازه گيري است که اجزاي متفاوت پديده ها را از نظر کمي و کيفي متناسب ساخت، و در ميان آن ها همکاري و هماهنگي، برقرار نموده است تا سرانجام، هدف تحقق پذيرد و هرگز نمي توان، چنين کاري را معلول هر نوع عامل ناآگاه دانست، زيرا محاسبه و اندازه گيري که اساس نظم را تشکيل مي دهد، زاييده علم و آگاهي است و تنها از عامل دانا و توانا ساخته است و از عامل ناآگاه ساخته نيست. (15)

 

 

اين ادعا که نظم جهان فقط با فرض وجود ناظم مي تواند تبيين شود، جان برهان نظم است. اين برهان، گرچه در تعابير غربيان، مبتني بر تمثيل مصنوعات انساني است و بدين ترتيب، پيلي چشم را با يک ساعت مقايسه کرده است و چنين استدلال مي کند که اگر شخصي که در يک جزيره دورافتاده، زندگي مي کند، ساعتي را بيابد، او اين فرض را که اين ساعت، توسط موجود هوشمندي ساخته شده است، تصديق مي کند. به همين دليل سزاوار است که انسان با بررسي چشم، اين نتيجه را بگيرد که آن، توسط موجود هوشمندي ساخته شده است. (16)

 

 

 

 

 

اما بايد توجه داشت که برهان نظم در تکوين، برگرفته از تمثيل مصنوعات بشري نيست. تلازم عقلي ميان نظم در پديده با شعور پديدآورنده، گوهر استدلال و برهان نظم است. وجود شرور، در جهان طبيعت نيز زاييده نظم تکويني است و نافي هدفمندي و شعور نيست. بنابراين اشکالات شش گانه ديويد هيوم در کتاب «گفتگوهايي در باب دين طبيعي»، (17) بر برهان نظم وارد نيست. اين کتاب، بيست و سه سال پيش از نوشته ويليام پيلي، منتشر شد و جواب هايي بدان داده اند. (18)

 

 

 

بسياري از آيات قرآن بر برهان نظم دلالت دارند: «وَ مِن آياتِهِ أن خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ أنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ»؛ (19) و از نشانه هاي الهي اين است که خداوند، شما را از خاک آفريده، سپس شما را انتشار داده و پراکنده ساخته است. «وَ مِن آياتِهِ أن خَلَقَ لَکُم مِن أنفُسِکُم أزوَاجَاً لِّتَسکُنُوا إِلَيها وَ جَعَلَ بَينَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً إِنَّ فِي ذلِکَ لاَيَاتٍ لِقَومٍ يَتَفَکَّرُونَ»؛ (20) از آيه هاي او اين است که براي شما از خودتان همسراني آفريده است، تا به وسيله آن ها آرام گيريد و ميان شما دوستي و رحمت پديد آورد، در اين امور نشانه هايي براي گروه انديشمند است.

 

 

«وَ مِن آيَاتِهِ خَلقُ السَّماوَاتِ وَالأرضِ وَاختِلافُ اَلسِنَتِکُم وَألوَانِکُم إِنَّ فِي ذلِکَ لاَيَات لِلعَالَمينَ»؛ (21) از آيه هاي الهي، آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف زبان ها و رنگ هاي شماست؛ و در اين مطالب نشانه هايي براي جهانيان است. «وَ مِن آيَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّيلِ وَالنَّهَارِ وَابتِغاؤُکُم مِن فَضلِهِ إِنَّ فِي ذلِکَ لآياتِ لِقَومٍ يَسمَعُونَ»؛ (22) از آيه هاي او خوابيدن شما در شب و روز و فعاليّت و روزي طلبي شما از فضل اوست، در اين امور، نشانه هايي است براي قومي که گوش مي سپارند. «وَمِن آيَاتِهِ يُرِيکُم البَرقَ خَوفاً وَطَمَعاً وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَيُحيِي بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِها إِنَّ فِي ذلِکَ لاَيَاتٍ لِقَومٍ يَعقِلُونَ»؛ (23) از آيه هاي الهي اين است که برق را براي بيم و اميد به شما نشان مي دهد و آبي از آسمان نازل مي کند؛ آن گاه زمين مرده را احيا مي سازد.

 

 

 

در اين امور نشانه هايي است براي قوم خردمند. «إِنَّ فِي خَلقِ السَّماواتِ وَالأرضِ وَاختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ وَالفُلکِ الَّتِي تَجرِي فِي البَحرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَأحيَا بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِهَا وَبَثَّ فِيها مِن کُلِّ دابَّةٍ وَتَصريفِ الرِّيَاحِ وَالسِّحابِ المُسَخَّرِ بَينَ السَّماءِ وَالأرضِ لَاياتِ لِقَوم يَعقِلُونَ»؛ (24) در آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف شب و روز و حرکت کشتي ها در دريا سود مردم است و باراني که از آسمان ها نازل مي شود، آن گاه زمين هاي مرده را احيا مي سازد و انواع جنبندگان که در روي زمين پراکنده اند و چرخش بادها و ابرهايي که در ميان آسمان ها و زمين به کار گرفته شده اند، نشانه هايي است براي قوم خردمند. آيات فراوان ديگري در قرآن بر اثبات وجود خداي عالم و قادر بر اساس برهان نظم يا «برهان آيه اي» دلالت دارند. (25)

 

 

حاصل سخن آن که عقل و نقل ديني، برهان نظم را در راستاي اثبات موجود عالم، قادر، حکيم و ناظم جهان طبيعت ثابت مي کند، اما واجب الوجود بودن اين موجود، متوقف بر برهان وجوب و امکان است.

برهان نظم و تئوري داروين

پيدايش انواع از نظر دانشمندان، دربردارنده دو فرضيه است: يکي فرضيه ثبات انواع که به خلقت مستقل و پيدايش ناگهاني قائل است؛ دوم، فرضيه تبدّل انواع که به اشتقاق موجودات از يکديگر نظر دارد. حال، سخن در اين است که آيا مي توان نظريه ثبات انواع را موافق خداشناسي و برهان نظم، و فرضيه تبدل انواع را نافي آن دانست. برخي چنين ادعا مي کنند که تئوري داروين، با برهان اتقان صنع (26) يا هدف شناختي (27) تعارض دارد؛ به گونه اي که نمي توان با اين برهان، که مهم ترين برهان براي خداشناسي است، به اثبات وجود خدا پرداخت. بدون شک، برهان اتقان صنع يا برهان نظم در کنار براهين هستي شناختي (28) و جهان شناختي (29)، يکي از مهم ترين براهين سه گانه کلاسيک به شمار مي رود.

 

 

همان گونه که گذشت اين برهان بر چنين حقيقتي دلالت دارد که جهان، نمايان گر نظم هدفمند (طرح و تدبير و انطباق) است؛ بنابراين، بايد پديدآورنده آن طرح هوشمند يا مدبر حکيم باشد. مشخصه عمده نظم هدفمند، اين است که مفهوم روندها و ساختارهايي را پيش مي کشد که به نحوي با هم تناسب يافته اند تا نتيجه خاصي را به بار آورند. ويليام پيلي (م william paley / 1743-1805) متکلم و فيلسوف انگليسي، در تبيين اين برهان مي گويد: اگر کسي در جزيره برهوتي يک ساعت پيدا کند، حق دارد چنين بيانديشد که موجودي هوشمند آن را ساخته است. طبق نظريه تکامل، ساختارهاي ارگانيک امروز بر اثر فرآيندهاي صرفاً طبيعي، از بطن ارگانيسم هاي بسيار ساده تر برآمده اند؛ بنابراين نظريه، دو عامل نقش عمده اي را ايفا مي کنند:

 

1- جهش يا موتاسيون (Mutation)؛

 

 

2- فراواني جمعيت. جهش يا موتاسيون وقتي رخ مي دهد که يک جانور نوزاد، در موردي با پدر و مادرش فرق پيدا مي کند؛ به نحوي که اين فرق را به نسل خويش هم منتقل مي سازد و آن ها نيز آن را به ديگران انتقال مي دهند. همه همّ و غم داروين اين است که فقط توضيح دهد که چگونه ارگانيسم هاي پيچيده از دل ارگانيسم هاي ساده تر پديد مي آيند. (30)

 

 

براي تبيين برهان نظم، تقريرها و روايت هاي مختلفي ذکر کرده اند. به گفته آيسلي، داروين برهان اتقان صنع را ابطال نکرد؛ بلکه فقط روايت ساعت ساز و ساعتِ اين برهان را رد کرده است. (31) شايد بدين جهت است که وي در پاره اي از آثارش، قوانين تکامل حيات را آفريده خداوند معرفي مي کند؛ ولي بعضي از انواع پديد آمده از تکامل را محصول اتفاق دانسته است؛ نه طرح و تدبير قبلي. (32) البته توجه به اين نکته، لازم و ضروري است که از نوشته هاي داروين به دست مي آمد که مراد وي از اتفاق، جهل و ناداني نسبت به علل و عوامل پديدآورنده، پديده است؛ گرچه وي با اصل غايت مداري و هدف محوري نيز مخالفت شديد مي ورزيد. به هر حال، برخي از انديشمندان بر آن شدند که در تفسير رابطه طبيعت و خداوند، بگويند که آفريدگار از طريق تکامل عمل مي کند و طرحي تدبير مي کند که به تدريج گشايش و گسترش مي يابد. (33) از طرف ديگر، کسان ديگري پيدا شدند تا در موقع انتشار کتاب «منشا انواع» چنين اظهار کنند که در جريان تحول، خداوند از کار خلقت تسکين يافته است و به نام قوانين لايتغير، از اداره عالم، معاف گرديده است. (34)

 

 

ظهور نظريه داروين و ارتباط آن با خداشناسي، چنان سر و صدايي در اروپا به وجود آورد که مخالفان و موافقان، در مقابل هم جبهه گرفتند. عده اي با ابطال و انکار تئوري داروين، به دفاع از حريم خداشناسي پرداختند و دسته اي ديگر، مطلقاً به نفي برهان نظم دست زده و از آن نتيجه ملحدانه اي گرفتند و يک دسته نيز به گونه اي زيرکانه، به جمع هر دو نظريه پرداختند؛ براي نمونه، برخي از همکاران نزديک داروين، مانند چارلز لاين و هرشل، به هيچ وجه فرضيه داروين و انتخاب طبيعيِ وي را مغاير مذهب و حکمت الهي نمي دانستند. بيش تر انديشمندان اسلامي نيز بر اين باورند که هرگز داروينيسيم با حکمت صنع و مدبرانه بودن آفرينش تعارضي ندارد و اين فرضيه توان اين را ندارد که ثابت کند حرکت ماده، خودکفا بوده و نيازي به عامل خارجي ندارد؛ زيرا قانونمندي ماده، نشانه حکمت صنع است و پيدايش انواع جديد، در جماد و گياه و جاندار نيز نشانه حکمت صنع و دخالت دست غيبي در پديده هاست.

 

عقيده تحوّل انواع، به هر صورتي که باشد، همانند عقيده ثبات انواع، با اصل توحيد و خداشناسي مخالفتي ندارد و هر دو به طور يکسان، وجود يک نظام عميق و اسرارآميز را در جهان هستي اثبات مي کنند و اين نظام، بهترين نشانه وجود خداست. چه نظمي بالاتر از اين که پروردگار از يک موجود تک سلوليِ ساده، اين همه موجودات عجيب و شگفت انگيز گوناگون را ايجاد کند. (35)

 

 

استاد شهيد مرتضي مطهري آورده اند که اگر اصول لامارک و داروين براي پيدايش نظم طبيعت کافي باشد، در اين صورت برهان نظم براي اثبات خدا از بين مي رود؛ ولي اصول آن دو انديشمند، توجيه کننده طبيعت نيست. پيدايش تدريجي و تغييرات تصادفي ساختمان اندام هاي گياهان و حيوانات، براي توجيه نظم دقيق آن ها کافي نيست.

 

هر کدام از جهازها (هاضمه، تنفس، باصره، سامعه و …) يک تشکل حيرت انگيز دارند و مجموعاً يک کار و هدف را دنبال مي کنند. با وجود اين، قابل قبول نيست که تغيير تصادفي- گرچه به صورت تدريجي- آن ها را به وجود آورده باشد. اصل تکامل، بيش از پيش، دخالت قوه اي مدبر و هادي و راهنما را نشان مي دهد. (36)

 

ايشان علت تلقّي تعارض ميان نظريه تکامل و برهان اتقان صنع را ضعف دستگاه هاي فلسفي معرفي مي کنند و در نوشته ديگرشان به تعارض ميان اين نظريه و برهان مذکور اعتراف مي کنند؛ ولي اصول آن را ناتمام و ناقص مي شمارند. توضيح ايشان در بيان تعارض اين است که وقتي در اثر تنازع بقا، موجودِ قوي تر و نيرومندتر ماندگار شد و از طرفي، بچه هاي جانداران، در اثر امتيازات و ويژگي هاي خاصي در اين نزاع برنده شدند و اين امتيازهاي تصادفي هم در اثر وراثت به فرزندان انتقال يافت؛ در آن صورت، نظام خلقت نتيجه امتيازهاي پي در پي است که هر کدام از آن ها به طور تصادفي و به حکم قانون تنازع بقا و بقاي انسب و اصلح به وجود آمده اند. اگر اين نظام از ابتدا با همين امتيازها و خصوصيت ها به وجود آمده باشد، جز با دخالت مدبّر حکيم، قابل توجيه نيست؛ ولي اگر پيدايش آن را در يک حرکت تدريجيِ صدها ميليون ساله بپذيريم، بدون وجود مدبر قابل توجيه است. (37)

 

از نظر نگارنده، تئوري انتخاب طبيعي، يا اثبات وجود خدا منافاتي ندارد؛ زيرا اولاً، دستاوردها و فرضيه هاي علوم تجربي به طور دائم در حال تغيير و تحول اند؛ ثانياً، برهان اتقان صنع، تنها و حتّي عمده ترين دليل براي اثبات وجود خدا نمي باشد. براهين مهم تر و جدي تر نيز در اين زمينه وجود دارد؛ ثالثاً، نظام آفرينش به جانداران و گياهان انحصار ندارد تا با تئوري تکاملي جانداران، بتوان دست از تدبير حکيمانه الهي شست. چگونه مي توان با اصول داروينيسم، نظم در جهان بالا و سيارات و کهکشان هاي آسمان را توجيه و تبيين کرد؟ رابعاً، مفهوم غايت و فيناليسم،

 

مسئله کاملاً فلسفي است و زيست شناسان، نفياً و اثباتاً حق اظهارنظر درباره آن را ندارند. وجود نيروهاي فوق طبيعي و نظارت بر جريان هاي طبيعت، ادعايي است که فقط در قالب هاي فلسفي قابل اثبات يا نفي مي باشد؛ خامساً، تغييرات تصادفي، هيچ گاه بر نفي هدف و علت غايي دلالت ندارد؛ زيرا جهل بشر، منشأ اين ادعا است و به تعبير مرحوم علامه طباطبايي، قول به اتفاق و تصادف، ناشي از جهل نسبت به اسباب حقيقي و نيز نسبت غايت به صاحب غايت است. (38)

 

 

برخي از نويسندگان، برخلاف انتظار، به تأييد اين تعارض برخاسته و چنين نگاشته اند:
«داروين، انقلاب نيوتني را در عالم زيست شناسي ايجاد کرد. آن انقلاب چيزي نبود جز زدودن تفسيرهاي غايي از حوزه عالم حيات و جانشين کردن تفسيرهاي علّي بر تفسيرهاي غايي. تئوري تحوّل انواع، در واقع، تفسير علّي از عالم ارگانيسم ها را ارايه مي دهد؛ به گونه اي که دانشمند را از دست يازيدن به تفسير غايي بي نياز مي کند و راه را براي تفسير تصادفي در عالم حيات باز مي نمايد. بر مبناي تئوري خلق الساعه، نمي توان باور کرد که گونه ها با اين عظمت و پيچيدگي، بدون ناظم طراحي شده باشند؛

 

 

چرا که احتمال انسان شدن يک ماده بي جان بسيار کم است؛ به گونه اي که قابل اعتماد نمي باشد. اما در بينش خلقت تحوّلي، چون در عالم تکامل رخ مي دهد و گونه ها به تدريج از طريق تحوّل از گونه هاي بسيار ساده تر به ظهور مي رسند…، بنابراين، قبول پيدايش تصادفي گونه ها استبعادي ندارد؛ به ديگر سخن، تئوري تکاملي نشان مي دهد که دلالت نظم به ناظم، وقتي است که نسبت به شرايطِ ظهور تصادفي آن پديده علم نداريم و تفسير آن را با مکانيزم هاي مادي نمي توانيم بيان کنيم». (39)

 

اين گفتار، گرفتار نقدهاي ذيل است که به اختصار به آن اشاره مي کنيم:
1- اگر قرار باشد داروين با انقلاب زيست شناسانه خود، به زدودن تفسيرهاي غايي و جانشين کردن تفسيرهاي علّي به جاي تفسيرهاي غايي بپردازد، بايد به نويسنده محترم گفته شود که اين انقلاب از زمان گاليله در اوايل قرن هفدهم اتفاق افتاد و تفسير غايت مدارانه ارسطويي، جاي خود را به تفسير علّي داد. باربور، در اين باره مي نويسد: «بعد از اين که توسل به عليّت غايي از رواج افتاد، به جاي تعريف و تصوّر خداوند به عنوان خير اعلي که سير همه چيز به سوي اوست، تعريف ديگري به عنوان علت اولي جايگزين شد که عبارت بود از نخستين حلقه از سلسله علل فاعلي». (40)

 

 

2- با توجه به رويکرد چهارصد ساله عالمان به طبيعت، هيچ دانشمندي نبايد تفسير غايي از جهان طبيعت داشته باشد و در واقع، عالمان به لحاظ وظيفه علمي خود نفياً و اثباتاً از اين نوع تفسير و طبيعت شناسي مبرّا هستند؛ ولي فيلسوفان به هيچ وجه نمي توانند نسبت به چنين نگرشي بي تفاوت باشند.
3- اگر کسي تفسير علّي از عالم را بپذيرد و سلسله و حلقات علت و معلولي را به علت اولي با اوصافي مانند واجب الوجود، حکمت، علم عام، قدرت مطلق، خيرخواهي نامحدود و غير اين ها منتهي کند، ناچار است علت غايي و تفسير غايي از جهان را نيز پذيرا باشد؛ زيرا حکمت خدا و بي نيازي واجب، هدفمندي فعلي را تثبيت مي نمايد.

 

4- اگر تکامل تدريجي داروين را با حساب احتمالات عقلايي و رياضي ضميمه کنيم، مي توان نظام هدفمند و خالق هدفدار را به صورت رياضي اثبات کرد.
پي نوشت ها :

1. Teological Argument
2. Argument of Design
3. جان هيک، همان، ص 58.
4. عبدالله جوادي آملي، همان، ص 227 و جعفر سبحاني، مدخل مسائل جديد در علم کلام، ص 79-78.
5. جعفر سبحاني، همان، ص 73.
6. ر.ک. به: حميدرضا شاکرين، براهين اثبات وجود خدا در نقدي بر شبهات جان هاسپرز، ص 148.
7. Cousal Order.
8. Teleological Order.
9. Aesthetistical Order.
10. همان، ص 149.
11. همان، ص 147.
12. سعدي
13. عبدالرسول عبوديت، همان، ص 57.
14. نگاه کنيد به: الف) حميدرضا شاکرين، همان، ص 151. ب) مايکل پترسون، همان، ص 152 به بعد.
15. جعفر سبحاني، همان، ص 76-74، براي اثبات مقدمه دوم، راه هاي مختلفي ذکر شده است از جمله: 1- روش تحليلي 2- روش هاي برهاني که عبارتند از: روش مبتني بر اصل عليت، روش مبتني بر گزينش و انتخاب 3- روش متکي به استقراء جهت آگاهي بيشتر نگاه کنيد: احمد ديلمي، طبيعت و حکمت پژوهشي در برهان نظم، قم: معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، 1376، فصل سوم، ص 115-113.
16. پل ادواردز، همان، ص 78.
17. Dialogus Concerning Natural Religion.
18. جهت اطلاع بيشتر از اشکالات هيوم و ساير اشکالات و پاسخ هاي آنها، بنگريد به: الف) پل ادواردز، همان، ص 89-78؛ ب) جوادي آملي، همان، ص 243-231؛ ج) جعفر سبحاني، همان، ص 109-80؛ د) جان هيک، همان، ص 68-61؛ ه) حميدرضا شاکرين، همان، ص 174-160.
19. روم: 20.
20. روم: 21.
21. روم: 22.
22. روم: 23.
23. روم: 24.
24. بقره: 164.
25. رعد: 3. روم/25 و انفال/62-63.
26. Argument From Design.
27. Teleolgical Argument.
28. Ontological Argument.
29. Cosmdogical Argument.
30. ر.ک: خدا در فلسفه، بهاء الدين خرّمشاهي، ص 84.
31. علم و دين، ص 113.
32. همان، ص 111.
33. همان، ص 113.
34. برتراند راسل، علم و مذهب، ص 53.
35. بحث و بررسي درباره داروينيسيم، ص 155- 153؛ مجله تخصصي کلام اسلامي: تحوّل انواع و حکمت صنع، شماره 15.
36. شهيد مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، قم، انتشارات صدرا، ص 122.
37. شهيد مرتضي مطهري، توحيد، انتشارات صدرا، زمستان 1374، ص 50-248.
38. محمدحسين طباطبايي، نهايه الحکمه، قم: جامعه مدرسين حوزه ي علميه، 1379ش، ص 190.
39. احد فرامرز قراملکي، موضع علم و دين در خلقت انسان، مؤسسه فرهنگي آرايه، 1373، ص 45-44.
40. علم و دين ص 37.راسخون

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.