شرح عبارت ولیتموه امرکم نهج البلاغه و نقش مردم در انتخاب حاکم
شرح عبارت ولیتموه امرکم نهج البلاغه و نقش مردم در انتخاب حاکم
آیا بر اساس خطبه 92 نهج البلاغه که حضرت فرمودند: ولَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَأَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، به اعتقاد ایشان مبنای خلافت مردمی است یا الهی؟
طرح شبهه:
يكي از شبهاتي كه وهابيت زياد مطرح مي كنند اين است كه:
اگر خلافت و امامت يك وظيفه الهي و انتصابي بود؛ پس چرا بعد از عثمان اميرمؤمنان عليه السلام از قبول آن خودداري مي كرد؟ تا اين كه نوبت به اصرار رسيد و فرمود:
دعوني والتمسوا غيري … وأنا لكم وز`يراً خيراً لكم مني اميراً وان تركتموني فأنا كاحدكم وأسمعكم وأطوعكم
مرا رها كنيد و به سراغ ديگري برويد ، وزير و مشاور بودن من براي شما بهتر از آن است كه امير و زمامدار باشم. اگر مرا رها کنید، مانند شما از شما می شنوم و اطاعت می کنم.
نهج البلاغه صبحي صالح، ج 1، ص136.
اصل خطبه:
در ابتدا لازم است به اصل خطبه اشاره شود:
دَعُونِي وَالَْتمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَأََلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَلَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَالَْمحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَاعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَلَمْ أُصْغِ إِلَي قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ وَإِِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ ولَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَأَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَأَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً.
مرا رها كنيد و به سراغ ديگري برويد كه ما به كاري روي آورده ايم كه داراي رنگ هاي گوناگون است. دلها بر آن قرار نمي گيرد و عقابها پايدار نمي ماند. به راستي كه همه جا را ابر فتنه پر كرده و راه راست ناشناخته مانده است.
بدانيد اگر من درخواست شما را پذيرا باشم با شما آن گونه كه خود مي دانم رفتار خواهم كرد و به حرف ملامت گرها و اين و آن گوش نمي دهم. و اگر دست از من برداريد من همانند يكي از شما خواهم بود. و در ميان كساني كه ولايت امور را بدو مي سپاريد من شنواتر و فرمانبردارتر مي باشم. من اگر وزير شما باشم بهتر است از آنكه امير شما باشم.»
نهج البلاغه صبحي صالح، ج 1، ص136.
نقد و بررسي:
در پاسخ به اين شبهه، بايد چند نكته اساسي را مورد توجه قرار داد:
تعيين امام، به دست خدا، و تشكيل حكومت به خواست مردم است
بايد توجه داشت كه موضوع امامت با قضيه حكومت جدا است؛ چون امامت يك منصب خداوندي است؛ ولي حكومت يكي از شئونات امامت است؛ پس هر كسي را كه خداوند او را به اين مقام والا نصب كند، امام است؛ چه مردم بخواهند و يا نخواهند ، اراده مردم در تعين إمام هيچگونه نقشي ندارد؛ همانگونه كه در تعيين پيامبر نيز نقشي ندارد.
اما اينكه آن حضرت خواهان بيعت نبوده اند منافاتي با حق امامت آن حضرت ندارد؛ چون بيعت با مردم (حكومت)، نياز به اقبال و آمادگي مردم دارد؛ اما امامت منصوب از طرف خداوند تبارك و تعالي نيازي به اقبال و آمادگي مردم ندارد و مثل نبوت پيامبر صلي الله عليه وآله مي باشد. همچنانكه پيامبر صلي الله عليه وآله، در شهر مكه سيزده سال قبل از هجرت، حكومت اسلامي را تشكيل ندادند؛ چون زمينه تشكيل حكومت در مكه فراهم نبود.
تعيين خليفه و امام درقرآن مجيد:
خداوند متعال در قرآن مجيد، انتخاب خليفه و پيشوا را به خود نسبت داده است و در رابطه با تعيين پيامبر و خليفه خود در زمين؛ مي فرمايد:
اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه . الأنعام/124.
خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد .
همچينين در رابطه با تعين امام مي گويد:
وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَْرْضِ خَلِيفَة. البقرة/30.
به خاطر بياور هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روي زمين، جانشيني [ نماينده اي ] قرار خواهم داد.
وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا. الأنبياء/73.
و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت مي كردند.
وَنُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثين . القصص/5.
ما مي خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم.
قضيه حضرت آدم و حضرت داوود عليهما السلام:
ادله انتصابي بودن خلافت و امامت؛ كه شامل آيات و روايات مي شود؛ بيش از آن هستند كه بتوان همه آن را در اين مقاله كوتاه ؛ بررسي كرد، در اين حال به صورت خلاصه به اين مطلب خواهيم پرداخت .
خداوند در اين باره مي فرمايد:
وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَْرْضِ خَلِيفَة البقرة/30.
به خاطر بياور) هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روي زمين، جانشيني [ نماينده اي ] قرار خواهم داد.
و در آيه شريفه ديگر ( قضيه حضرت داوود عليه السلام) مي فرمايند:
يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الأَْرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوي. ص/ 26.
اي داوود! ما تو را خليفه و(نماينده خود) در زمين قرار داديم.
آيه شريفه (إِنِّي جاعِلٌ فِي الأْرْضِ خَلِيفَة)، دليل در منصوب بودن امام و خليفه:
ابو عبد الله قرطبي تفسير پرداز شهير اهل سنت، در تفسير آيه 30 از سوره مباركه بقره (قضيه حضرت آدم عليه السلام) اين آيه شريفه را اصل در منصوب بودن امام و خليفه دانسته و گفته است:
هذه الآية أصل في نصب إمام وخليفة يسمع له ويطاع لتجتمع به الكلمة وتنفذ به أحكام الخليفة ولا خلاف في وجوب ذلك بين الأمة ولا بين الأئمة… .
«اين آيه اصل است در منصوب بودن امام و خليفه اي كه كلام او شنيده مي شود و اطاعت مي شود براي اين كه وحدت كلمه ايجاد شود ودستورات خليفه تنفيذ (استوار و ثابت شود) و هيچ اختلافي در واجب بودن امامت در بين امت اسلام و پيشوايان اسلام نيست.»
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، ج 1، ص 264، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
و سپس اين آيات شريفه را دليل بر واجب بودن نصب امام و خليفه مي آورند:
ودليلنا قول الله تعالي : «إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَْرْضِ خَلِيفَة» وقوله تعالي : «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَْرْضِ» أي يجعل منهم خلفاء إلي غير ذلك من الآي.
دليل ما بر اين مطلب اين گفته خداوند است كه ««من در روي زمين، جانشيني [ نماينده اي ] قرار خواهم داد» و اين گفته خداوند : ««اي داوود! ما تو را خليفه و(نماينده خود) در زمين قرار داديم.» و همچنين اين سخن خداوند : « «خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند وعده مي دهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد» « يعني از بين آنها افراد (ازكساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند) خلفايي منصوب مي كند.» و آيات ديگر …
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، ج 1، ص 264، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
تا آنجايي كه قرطبي امامت را ركني از اركان دين دانسته است:
فدل علي وجوبها وأنها ركن من أركان الدين الذي به قوام المسلمين.
پس دلالت مي كند بر وجوب امامت؛ اين كه آن؛ ركني ( پايه اي) از اركان دين است كه به آن پايداري و بقاء مسلمانان وابسته است.
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، ج 1، ص 265، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
و خداوند در در رابطه با رسالت حضرت إبراهيم مي فرمايد:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَإِبْراهيمَ وَجَعَلْنا في ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتاب . الحديد/ 26.
ما نوح و ابراهيم را فرستاديم، و در دودمان آن دو نبوّت و كتاب قرار داديم؛ بعضي از آنها هدايت يافته اند و بسياري از آنها گنهكارند.
همچنانكه در رابطه با منصب امامتش نيز مي فرمايد:
إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين . البقره/124.
(به خاطر آوريد) هنگامي كه به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من(نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمي رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».
حضرت موسي از خداوند مي خواهد كه جانشين بعد از او را معين نمايد:
وَاجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي . طه/ 29.
و وزيري از خاندانم براي من قرار ده.
خداوند نيز در پاسخ دعاي حضرت موسي مي فرمايد:
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَامُوسي . طه/ 36.
اي موسي! آنچه را خواستي به تو داده شد.
خداوندي كه در باره انبياء بني اسرائيل مي گويد:
لَقَدْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسلاً. المائدة/ 72.
ما از بني اسرائيل پيمان گرفتيم؛ و رسولاني به سوي آنها فرستاديم.
در رابطه با پيشوايان بني اسرائيل نيز مي فرمايد: از ميان ملت بني اسرائيل، افرادي را بعنوان رهبر وپيشوا فرستاديم.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا . السجدة/24.
و از آنان اماماني قرار داديم كه به فرمان ما(مردم را) هدايت مي كردند.
پس در تمامي اين آيات، خداوند انتخاب خليفه و پيشوا را به خود نسبت داده است همانطوي كه انتخاب و اعزام انبياء را به خود نسبت داده است.
تعيين خليفه در سنت پيامبر صلي الله عليه وآله:
در سنت پيامبر صلي الله عليه وآله نيز مانند قرآن مجيد ، انتخاب خليفه و پيشوا را به خداوند متعال نسبت داده شده است.
تعيين خليفه به دست خدا است:
علماي بزرگي از اهل سنت؛ مانند ابن هشام و ابن كثير و ابن حبّان و ديگران نقل كرده اند كه در هنگام دعوت قبائل عرب به سوي اسلام، بعضي از شخصيت هاي بزرگ قبايل؛ مانند بني عامر بن صعصعة، به رسول اكرم صلي اللّه عليه وآله گفتند: اگر ما تو را ياري كنيم و كار تو بالا بگيرد، رياست و جانشيني بعد از تو، به عهده ما خواهد بود؟
أيكون لنا الأمر من بعدك؟.
آيا بعد ازتو حكومت براي ما خواهد بود؟
حضرت پاسخ دادند: تعيين رهبري به دست من نيست؛ بلكه به دست خدا است و هر كس را كه بخواهد، انتخاب خواهد كرد، در اينجا عنوان نمونه، چند مورد از كلمات شريف آن حضرت در اين زمينه آورده مي شود:
1. الأمر إلي الله يضعه حيث يشاء
عن الزهري أنه أتي بني عامر بن صعصعة فدعاهم إلي الله عز وجل وعرض عليهم نفسه فقال رجل منهم يقال له بيحرة بن فراس قال ابن هشام فراس بن عبدالله بن سلمة الخير بن قشير بن كعب ابن ربيعة بن عامر بن صعصعة:
والله لو أني أخذت هذا الفتي من قريش لأكلت به العرب ثم قال أرأيت إن نحن بايعناك علي أمرك ثم أظهرك الله علي من خالفك أيكون لنا الأمر من بعدك. قال: الأمر إلي الله يضعه حيث يشاء.
از زهري روايت است كه حضرت رسول صلي الله عليه الله عليه واله به ميان قبيله بني عامر ين صعصعه آمد و آنها را به خداوند متعال دعوت كرد؛ مردي از آن قبيله كه به او « بيحرة بن فراس» گفته مي شد، … گفت: اگر ما با تو بيعت كردبم و خداوند تو را بر مخالفين پيروز گردانيد آيا حكومت بعد از تو براي ما خواهد بود؟ پيامبر صلي الله عليه واله فرمود : أمر حكومت با خداوند است هر جا كه يخواهد آن را قرار مي دهد..
ابن هشام، عبد الملك بن هشام بن أيوب الحميري أبو محمد، (متوفاي218هـ)، السيرة النبوية، ج2، ص272، تحقيق : طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجيل – بيروت، الطبعةالأولي ، 1411 هـ ؛
الطبري، محمد بن جرير أبو جعفر (متوفاي310)، تاريخ الامم و الملوك (تاريخ الطبري) ، ج 2، ص 84، تحقيق و مراجعه وتصحيح وضبط : نخبة من العلماء الأجلاء، ناشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، الطبعةالرابعة، 1403 – 1983 م ،توضيحات : قوبلت هذه الطبعة علي النسخة المطبوعة بمطبعة «بريل»بمدينة لندن في سنة 1879 م؛
التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم(متوفاي354 هـ)، الثقات، ج 1، ص89 ـ 90، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعةالأولي، 1395هـ – 1975م؛
عز الدين بن الأثير، علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني أبو الحسن(متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 609، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ ؛
الكلاعي الأندلسي، سليمان بن موسي ابوالربيع (متوفاي634هـ)، الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج 1، ص 304، تحقيق د. محمد كمال الدين عز الدين علي، ناشر: عالم الكتب – بيروت، الطبعة: الأولي، 1417هـ ؛
النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 16، ص 215، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعةالأولي، 1424هـ – 2004م؛
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 1، ص 286، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ – 1987م؛
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية ج 3 ، ص 139، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت؛
الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاي1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 2، ص 154، ناشر: دار المعرفة – بيروت – 1400.
2. الملك لله يجعله حيث يشاء
همچنين بسياري از بزرگان اهل سنت همين روايت را از ابن عباس نقل كرده اند:
عن ابن عباس، عن العباس قال: قال لي رسول الله صلي الله عليه وسلم: «لا أري لي عندك ولا عند أخيك منعة، فهل أنت مخرجي إلي السوق غدا حتي نقر في منازل قبائل الناس» وكانت مجمع العرب. قال: فقلت: هذه كندة ولفها، وهي أفضل من يحج البيت من اليمن، وهذه منازل بكر بن وائل، وهذه منازل بني عامر بن صعصعة، فاختر لنفسك. قال: فبدأ بكندة فأتاهم فقال: ممن القوم ؟ قالوا: من أهل اليمن.قال: من أي اليمن ؟ قالوا: من كندة قال: من أي كندة ؟ قالوا: من بني عمرو بن معاوية.
قال: فهل لكم إلي خير ؟ قالوا: وما هو ؟ قال: ” تشهدون أن لا إله إلا الله وتقيمون الصلاة وتؤمنون بما جاء من عند الله “.
قال عبدالله بن الاجلح: وحدثني أبي عن أشياخ قومه، أن كندة قالت له: إن ظفرت تجعل لنا الملك من بعدك ؟ فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم: « إن الملك لله يجعله حيث يشاء». فقالوا: لا حاجة لنا فيما جئتنا به.
ابن عباس از پدرش عباس نقل مي كند كه گفت: پيامبر صلي الله عليه واله فرمودند: آيا تو با من فردا به بازاز مي آيي تا در محل نزول قبايل مردم كه محل اجتماع عرب است استقرار يابيم؟ عباس گفت كه : به رسول الله صلي الله عليه واله گفتم: قبيله كنده ومنازل بكر بن وائل و.منازل بني عامر بن صعصعة مي باشد، هر كدام را كه مي خواهي انتخاب كن، عباس گفت: آن حضرت از قبيله كنده شروع كرد و به سراغ آنها رفت و فرمود : چه كساني هستند اين جمعيت؟ گفتند: از اهل يمن، فرمود : از كدام تيره يمن؟ گفتند: از بني عمرو بن معاوية؛ فرمود: آيا خواهان خير هستيد؟ گفتند: چيست آن؟ فرمود: ابنكه شهادت بدهيد كه خدايي جز خداي يگانه نيست و نماز را بپا داريد و ايمان بياوريد به آنچه كه از طرف خداوند آمده است، عبدالله بن اجلح گفت: پدرم از پيرمردان قبيله خود حديث كرد كه، قبيله كنده به آن حضرت گفتند: اگر پيروز شدي آيا ملك و حكومت را براي ما قرار مي دهي؟: پيامبر صلي الله عليه واله فرمودند:
ملك و حكومت فقط براي خداوند است هر جا كه بخواهد آن را قرار مي دهد.
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، السيرة النبوية، ج2، ص189. طبق برنامه الجامع الكبير؛
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص1، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
3. إنما ذلك إلي الله عز وجل يجعله حيث يشاء
و نيز بسياري از بزرگان اهل سنت همين داستان را در باره عامر بن طفيل و اربد بن ربيعه نيز نقل كرده اند كه آن ها نيز همين درخواست را داشتند و رسول خدا صلي الله عليه وآله همان جواب را داده است:
عن ابن عباس رضي الله عنهما قال أقبل عامر بن الطفيل وأربد بن ربيعة وهما عامريان يريدان رسول الله وهو جالس في المسجد في نفر من أصحابه فدخلا المسجد فاستشرف الناس لجمال عامر وكان أعور وكان من أجل الناس فقال رجل يا رسول الله هذا عامر بن الطفيل قد أقبل نحوك فقال: دعه فإن يرد الله به خيرا بهذه فأقبل حتي قام عليه فقال يا محمد مالي إن أسلمت قال لك ما للمسلمين وعليك ما علي المسلمين قال تجعل لي الأمر بعدك قال ليس ذلك إلي إنما ذلك إلي الله عز وجل يجعله حيث يشاء.
از ابن عباس روايت است كه گفته است: عامر بن طفيل و اربد بن ربيعه كه هر دو عامري (از قبيله بني عامر) بودند به طرف رسول اكرم صلي الله عليه واله آمدند و آن حضرت در مسجد نشسته بودند، پس داخل مسجد شدند، مردي گفت كه اي رسول خدا عامر بن طفيل به سوي شما آمدند، آن حضرت فرمودند: رهايش كن اگر خداوند به واسطه او خيري را خواسته باشد با اين آمدن او خواهد بود پس عامر بن طفيل نزديك آمد تا اينكه د ر مقابل آن حضرت ايستاد و گفت: اي محمد }صلي الله عليه واله{ چه جيزي براي من خواهد بود اگر اسلام بياورم، نبي مكرم اسلام فرمود: به نفع و ضرر تو همان چيزي خواهد بود كه به نفع و ضرر مسلمانان است، عامر گفت: حكومت را بعد از خودت براي من قرار بده، آن حضرت فرمودند: اين امر مربوط به من نيست وبا خداوند عز وجل است كه هر جا كه بخواهد آن را قرار مي دهد.
البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516 هـ )،تفسير البغوي، ج 3، ص 10، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة – بيروت؛
الثعلبي ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427هـ) الكشف والبيان، ج 5، ص276، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، الطبعة: الأولي، 1422هـ-20؛2م؛
القرطبي، محمد بن أحمد الأنصاري أبو عبد الله، الجامع لأحكام القرآن ( تفسير القرطبي) (متوفاي 671 هـ )، ج 9، ص 297، ناشر : دار الشعب – القاهرة.
البغدادي الشهير بالخازن، علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم (متوفاي725هـ )، تفسير الخازن المسمي لباب التأويل في معاني التنزيل، ج 4 ص 8 ، ناشر: دار الفكر – بيروت / لبنان – 1399هـ ـ 1979م؛
النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 3 ص 37، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعةالأولي، 1424هـ – 2004م؛
الميداني، أحمد بن محمد النيسابوري أبو الفضلل، (متوفاي518هـ )، مجمع الأمثال ج 2 ص 57 ، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد ناشر : دار المعرفة – بيروت؛
الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاي762هـ)، تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، ج 2 ص 189، تحقيق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزيمة – الرياض، الطبعة: الأولي، 1414هـ ؛
الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاي1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 3 ، ص 246،ناشر: دار المعرفة – بيروت – 1400؛
الواحدي، أبي الحسن علي بن أحمد، أسباب نزول الآيات، ناشر: مؤسسة الحلبي وشركاه للنشر والتوزيع – القاهرة، 1388 – 1968 م.
بررسی تحلیل خطبه:
آيا عدم پذيرش خلافت توسط امير المؤمنين عليه السلام نوعي فرار از مسؤليت نمي باشد؟
عدم پذيرش خلافت توسط اميرالمؤمنين عليه السلام در ابتداي خلافت
يكي از شبهات اساسي كه وهابيت بر اين خطبه نموده اند اين است كه چرا امام عليه السلام در ابتداي خلافت ظاهري خودشان از پذيرش خلافت امتناع فرمودند؟ با اين كه امامت را امري انتصابي مي دانيد و نپذيرفتن آن مخالفت با دستور خداوند محسوب مي شود.
پاسخ :
تحولات نادرست دوران خلفا يكي از علتهاي نپذيرفتن خلافت:
اين جملات حضرت در واقع كنايه به كساني است كه قبل از آنكه به سراغ حضرت بيايند ، سراغ سه خليفه قبل رفته بودند !
در حقيقت حضرت مي فرمايند شما كه قبل از من به سراغ ديگران رفتيد ، حال نيز به سراغ ديگران برويد ! چطور ، تا به حال كه ممكن بود خلافت اسلامي به راحتي صورت گيرد و دين در جاي خود مستقر شود به سراغ من نيامديد ؛ اما اكنون به سراغ من آمده و طالب خلافت من هستيد !
اگر شبهه كننده تحولات نادرست دوران خلفاي سه گانه را مطالعه مي كرد هرگز اين شبهه را نمي كرد و مي دانست كه نپذيرفتن خلافت در آن روز، دليل بر اين نيست كه امامت آن حضرت ، منصوص نبوده است؛ بلكه بدين سبب است كه شرايط دوران حكومت اسلامي زمان پيامبر صلي الله عليه وآله به كلي دگرگون شده بود و ظرفيت و آمادگي براي پذيرفتن روش علوي و عدالت او از بين رفته بود؛ چنان كه در ادامه همين خطبه مي فرمايد:
فانا مستقبلون امراً له وجوه و ألوان.
اين سخن را حضرت در زماني فرمود كه جامعه اسلامي با بحران هايي روبرو بود؛ تحولات و دگرگوني هايي كه در دوران عثمان به وجود آمد امت را با دشواري هاي جدي روبرو كرد؛ لذا حضرت فرمود:
ما با ماجراهايي هستيم كه چهره هاي گوناگوني دارد… بدانيد اگر من درخواست شما را پذيرا باشم با شما آن گونه كه خود مي دانم رفتار خواهم كرد و به حرف ملامتگرها و اين و آن گوش نمي دهم.
امام عليه السلام به خوبي مي دانست كه مردم مسلمان در زمان خلفا مخصوصا در زمان خليفه سوم از اسلام راستين فاصله گرفته بودند. تقسيم دلخواه پستها و مناصب حكومت اسلامي و بذل و بخشش غير عادلانه و طبق اميال شخصي بيت المال كه در زمان خليفه سوم به اوج خود رسيده بود، مردم را چنين عادت داده بود كه اگر كسي مي خواست سنت پيامبر را دقيقاً اجرا كند با مخالفت هاي شديدي روبرو مي شد و حوادث بعدي (مخالفت ناكثين و قاسطين و مارقين) هم درست بودن پيش بيني امام عليه السلام را كاملا اثبات كرد؛ لذا هنگامي كه مردم مي خواستند با آن حضرت بيعت كنند به عنوان اعلام خطر فرمود:
مرا رها كنيد زيرا شما طاقت تحمل اجراي حق و عدالت مرا نداريد.
اين فرمايش امام عليه السلام زماني براي ما كاملا واضح مي شود كه موقعيت تاريخي آن زمان را به خوبي درك كنيم و بدانيم كه بعد از قتل عثمان، كساني از صحابه و تابعين كه جهت بيعت با امام اجتماع كرده بودند، مي كوشيدند نظير بيعت با خلفاي پيشين، با آن حضرت بيعت كنند، خليفه در چنين جايگاهي، مشروعيّت خلافتش را از بيعت مردم مي گيرد و اين گونه خلافت، غير از امامت الهي است كه به واسطه تصريح پيامبر صلي الله عليه و اله در موارد متعدد (مثل «يوم الدار» و«غدير خم» و…) بر امير المؤمنين علي عليه السلام ثابت شده است؛ زيرا بيعت كنندگان در چنان شرايطي كه پيش آمده بود فقط به فكر نصب خليفه بودند، بدون اينكه توجهي به امامت مورد نصّ الهي براي امام علي داشته باشند و حضرت بخواهد خود را از قبول آن كنار بكشد و يا در قبول كردن و يا قبول نكردن آن خود را با اختيار ببيند .
جامعه پس از حكومت خلفاي سه گانه آمادگي چنين روشي را نداشتند. همچنانكه مردم شهر مكه هم سيزده سال قبل از هجرت پيامبرصلي الله عليه واله، آمادگي حكومت اسلامي را نداشتند، به طوري كه پيامبر صلي الله عليه واله در شهر مكه حكومت اسلامي را تشكيل ندادند.
نكته ديگر اين كه احاديث نيز ــ خواه از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله يا اهل بيت ايشان باشد ــ از محكم و متشابه برخوردار مي باشد از اين رو بر فرضي كه برخي از گفتار حضرت علي عليه السلام به خاطر متشابه بودن بر مدعاي شبهه كننده دلالت نمايد، اگر شبهه كننده در گفتار خلفا و يا صحابه كه اهل سنت تمام آنان را عادل مي دانند، ناسازگاري يافت چه مي كند؟ و مخالفت هاي صحابه را با بزرگ صحابه (حضرت علي عليه السلام ) چگونه توجيه مي كند؟
در بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه مي بينيم كه امام عليه السلام با صراحت امامت را حق خود مي داند و ديگران را براي آن شايسته نمي داند كه به چند مورد از آنها در اينجا اشاره می شود:
1. در خطبه سوم (شقشقيّه) مي فرمايند:
أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَإِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَي يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَلَا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْر…»
«آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را به زور بر تن كرد، در حالي كه مي دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامي، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مي كند. او مي دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جاري است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداي ارزش من نتوانند پرواز كرد.»
نهج البلاغه صبحي صالح، ص 48، خطبه3
2. خطبه (144):
إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِم لَا تَصْلُحُ عَلَي سِوَا وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ.
…همانا امامان همه از قريش بوده كه درخت آن را در خاندان بني هاشم كاشته اند، مقام ولايت و امامت در خور ديگران نيست، وديگر مدعيّان زمامداري، شايستگي آن را ندارند.
نهج البلاغه صبحي صالح، ص 201، خطبه144.
3. نامه (36) :
…فدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلَالِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِي التِّيهِ فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَي حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَي حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله ) قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي…
…}اي برادر{، قريش را بگذار تا در گمراهي بتازند، و در جدايي سرگردان باشند، و با سركشي و دشمني زندگي كنند. همانا آنان در جنگ با من متّحد شدند آنگونه كه پيش از من در نبرد با رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم هماهنگ بودند، خدا قريش را به كيفر زشتي هايشان عذاب كند، آنها پيوند خويشاوندي مرا بريدند، و حكومت فرزند مادرم (پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) را از من ربودند.
نهج البلاغه صبحي صالح، ص 409، نامه 36.
4. حكمت (22):
وَ قَالَ ( عليه السلام) لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَي.
« و درود خدا بر او، فرمود: ما را حقّي است اگر به ما داده شود، و گرنه بر پشت شتران سوار شويم و براي گرفتن آن برانيم هر چند شب روي به طول انجامد.»
نهج البلاغه صبحي صالح، ص472، حكمت 22.
4ـ نامه (62): كه نامه آن حضرت به مردم مصر مي باشد كه توسط مالك اشتر رحمة الله عليه، موقعي كه او را فرمانرواي مصر كرد، فرستاد.
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه وآله وسلم ) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَي الْمُرْسَلِينَ فَلَمَّا مَضَي (عليه السلام)تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَي فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَي فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّي رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَي مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ ( صلي الله عليه وآله )…
پس از ياد خدا و درود، خداوند سبحان محمّد صلّي اللّه عليه و آله را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان،و گواه پيامبران پيش از خود باشد. آنگاه كه پيامبر صلّي اللّه عليه و آله به سوي خدا رفت، مسلمانان پس از وي در كار حكومت با يكديگر درگير شدند. سوگند به خدا نه در فكرم مي گذشت، و نه در خاطرم مي آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وي از عهده دار شدن حكومت باز دارد، تنها چيزي كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوي فلان شخص بود كه با او بيعت كردند. من دست باز كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهي از اسلام باز گشته، مي خواهند دين محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را نابود سازند…
نهج البلاغه صبحي صالح، ص451، نامه62.
ابن ابي الحديد نيز در ترجمه لغات همين نامه نهج البلاغه، بر امتناع نمودن امام عليه السلام از بيعت با ابو بكر تصريح نموده است، وي در ترجمه و شرح لغات اين نامه آورده است:
قوله : فأمسكت يدي ، أي امتنعت عن بيعته ، حتي رأيت راجعة الناس.
فرمايش امام عليه السلام كه فرموده اند: من دست باز كشيدم، يعني اينكه از بيعت نمودن امتناع نمودم تا اينكه ديدم كه مردم از دين بر مي گردند.
إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 17، ص 87، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ – 1998م.
ابن ابي الحديد در شرح خطبه 172 و 217 از نهج البلاغه هم اين كلمات امام عليه السلام را آورده است.
إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 6، ص95؛ ج17 ص 151، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ – 1998م.
و ابن قتيبه دينوري نيز همين مطلب را آورده است:
الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج1، ص 126، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1418هـ – 1997م.
نكته قابل توجه بعدي اينكه: در روايات فراواني همراه با تأييد وقايع و حوادث تاريخي، نص بر امامت علي عليه السلام وجود دارد و در صورتي كه شخصي در ظاهر اين روايات تعارضي را ببيند، در اين تعارض، رواياتي پذيرفته مي شود كه مشهور آن را پذيرفته باشند و روايات مخالف، بر اساس نظر مشهور توجيه مي شود.
بنابراين اگر حضرت علي عليه السلام در ابتداي حضور مردم براي بيعت، به سرعت آن را نپذيرفت و فرمود: «غير مرا انتخاب كنيد». اين دليل بر عدم منصوصيت نيست؛ بلكه آن حضرت با اين گونه برخوردها مي خواستند ناراحتي خود را از روش هاي غلط پيشين اعلان و نسبت به آينده پرفراز و نشيب هشدار داده و آنان را آماده كنند .
پر واضح است كه بيعت مردم، موانع اجراي حكومت را از بين برده و زمينه تشكيل حكومت را مهيا مي سازد، نه اينكه به حكومت حاكم اسلامي، مشروعيت ببخشد.
بعد از رسول گرامي صلي اللّه عليه وآله حتي در دوران خلافت خلفاي سه گانه، علي عليه السلام، همان امام منصوب از طرف پيامبر صلي اللّه عليه وآله به امر خداوند است و تنها فرد اولي به مردم از خود مردم است، و اگر در زمان خلفا، در مسير ياري اسلام بپا مي خيزد و براي نجات دين قيام مي كند، به عنوان همكاري با خلفا نيست؛ بلكه به عنوان عمل به وظيفه در محدوده امكان، يا از باب دفع افسد به فاسد است كه سخن آن حضرت؛ در نهج البلاغه، گوياي اين حقيقت است:
… فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَأَهْلَهُ أَنْ أَرَي فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّي زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ وَاطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَهَ… .
پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را ياري نكنم، رخنه اي در آن بينم يا شاهد نابودي آن باشم، كه مصيبت آن بر من سخت تر از رها كردن حكومت بر شماست، كه كالاي چند روزه دنياست و به زودي ايّام آن مي گذرد چنانكه سراب ناپديد شود، يا چونان پاره هاي ابر كه زود پراكنده مي گردد. پس در ميان آن آشوب و غوغا بپا خاستم تا آن كه باطل از ميان رفت، و دين استقرار يافته، و آرام شد.
نهج البلاغه صبحي صالح، ص451، نامه 62؛
إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج17 ص86، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ – 1998م؛
الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج1، ص 126، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1418هـ – 1997م.
در نتیجه منصب امامت امری نیست که به دست مردم باشد بلکه انتخابی از جانب خداوند متعال می باشد.
منبع: هدانا برگرفته از ولیعصر عج.