دیدگاه اسلام درباره ی سکولاریسم
دیدگاه اسلام در رابطه با سکولاریسم
ديدگاه اسلام در رابطه با سكولاريسم چيست؟ آيا اسلام آن را مى پذيرد؟
نکته:
برخى بدون توجه به مبانى سكولاريسم و زمينه ها و علل سكولاريزاسيون و تعلق آن به بستر دينى، فرهنگى و تاريخى غرب مسيحى، آن را به همه فرهنگ ها و جوامع تسرى داده و چنين پنداشته اند كه هيچ دين و جامعه اى را از آن گريز نيست.[204]
اكنون براى روشن شدن مطلب، موضوع را از سه زاويه مورد كاوش قرار مى دهيم:
الف. ناسازگارى بنيادين اسلام و سكولاريسم،
ب. فقدان مشكلاتى كه مسيحيت و غرب مسيحى را به وادى سكولاريسم راند؛
ج. توانايى هاى اسلام در مقابله با عرفى گروى.
الف. ناسازگارى بنيادين اسلام و سكولاريسم
اساساً سكولاريسم با جهان بينى و اصول اعتقادى اسلام هيچ گونه توافق و سازگارى ندارد. بر اساس جهان بينى توحيدى همه هستى عرصه حاكميت و سلطه بلامنازع خداوندى است كه آفريدگار و مالك و يگانه مدير و مدبر سراى وجود است و هيچ عرصه اى ـ از جمله گردونه زيست و مناسبات اجتماعى انسان ـ از سيطره ربوبيت تكوينى و تشريعى او خارج نيست.[205] در مقابل سكولاريسم به جداسازى عرصه اجتماع از گستره نفوذ و حاكميت خداوند فتوا مى دهد و آن را قلمرو ممنوعه براى هدايت و حاكميت خدا به حساب مى آورد. چنين گمانه اى اساساً با جهان بينى الهى سازگار نيست.
فضل الرحمان مى نويسد:
«عرفى گروى، تعالى و جهان شمولى كليه ارزش هاى اخلاقى را نابود مى كند… عرفى گروى ضرورتاً كفرآميز است».[206]
از طرف ديگر چنانكه «العطاس» نيز بدان اشاره كرده است سكولاريزاسيون مبتنى بر نوعى دنياگروى محض و غايى است.[207] در حالى كه در نگاه اسلام اين جهان نه غايت فرجامين، كه مرحله اى مقدماتى و گذران به سوى حيات راستين و پاياى آدمى است.
قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:
«… سراى آخرت حيات [راستين ]است»[208] و «آخرت نيكوتر و پاياتر است».[209]
ب. فقدان عوامل عرفى ساز
چنان كه پيش تر آمد بخش عمده اى از عوامل سكولاريزه شدن غرب مشكلات موجود در مسيحيت كنونى بوده است. اگر با ملاحظه آن عوامل نيم نگاهى به اسلام بيفكنيم وضعيت را كاملاً متفاوت خواهيم يافت. در اين جا پاره اى از امتيازات اسلام بر مسيحيت را فهرست وار اشاره مى كنيم:
1. عقلانيت اسلام،
2. جامعيت اسلام،
3. نظام حقوقى اسلام،
4. رابطه گسست ناپذير علم و دين در اسلام،
5. خلوص و وثاقت كتاب آسمانى،[210]
6. هماهنگى با فطرت.
7. تفكيك ناپذيرى دين و سياست
استاد مطهرى در اين باره مى نويسد:
«مادر و منبع همه رازها و رمزها روح منطقى اسلام و وابستگى كامل آن به فطرت و طبيعت انسان و اجتماع و جهان است».[211]
هم آوايى اسلام با فطرت و سرشت انسان هم در حوزه بنيادهاى عقيدتى است و هم در عرصه نظام ارزشى و هنجارى.
شهيد مطهرى در پيوستگى فطرت و نظام ارزشى اسلام مى نويسد:
«اسلام در وضع قوانين و مقررات خود رسماً احترام فطرت و وابستگى خود را با قوانين فطرى اعلام نموده است. اين جهت است كه به قوانين اسلام امكان جاودانى بودن داده است».[212]
سازگارى اسلام با فطرت يگانه بشرى، علاوه بر جاودان سازى، به آن خصلت جهان شمولى نيز بخشيده است.
نکته:
دين مبين اسلام همان گونه كه مردم را به عبادت و يكتاپرستى دعوت مى كند و دستورات اخلاقى و مربوط به خودسازى فردى دارد؛ احكام و دستوراتى در مورد مسائل حكومتى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، قضايى، فرهنگى، تربيتى و… دارا است.
ادوارد گيبون[213] مى نويسد:
«… قرآن دستور عمومى و قانون اساسى مسلمين است.كه شامل مجموعه قوانين دينى، اجتماعى، مدنى، تجارى، نظامى، قضايى، جنايى و جزايى است.
نکته:
همين مجموعه قوانين از تكاليف زندگى روزانه گرفته تا تشريفات دينى؛ از تزكيه نفس تا حفظ بدن و بهداشت؛ از حقوق عمومى تا حقوق فردى؛ از منافع فردى تا منافع عمومى؛ از اخلاقيات تا جنايات و از عذاب مكافات اين جهان تا عذاب و مكافات جهان آينده همه را در بر دارد».[214]
نکته:
سيره و روش رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) نيز نشان دهنده اين است كه دين از سياست جدا نيست و خود آن حضرت، ضمن تشكيل حكومت، مسئوليت اجرايى و قضايى آن را بر عهده داشت. اميرمؤمنان على (علیه السلام) نيز حكومتى بر اساس عدل و اجراى دستورات الهى بنا نهاد.
بنابراين تشكيل حكومت نيز از ضروريات دين اسلام است و آيات فراوانى به زواياى مختلف اين مسئله پرداخته است؛ از جمله:
1. آيات مربوط به امر به معروف و نهى از منكر؛[215]
2. آيات لزوم اطاعت از اولى الامر؛[216]
3. نپذيرفتن ولايت و سرپرستى بيگانگان، كافران، ظالمان، فاسقان و جاهلان؛[217]
4. ولايت پيامبر (صلی الله علیه وآله) بر امت و ولايت مؤمنان بر يكديگر؛[218]
5. لزوم مشورت با مؤمنان و مشاركت دادن آنان در امور سياسى و اجتماعى؛[219]
6. وجوب نجات مظلومان و مستضعفان[220] و همه آيات مربوط به جهاد و دفاع؛
7. برپايى عدالت اجتماعى و قوانين الهى يكى از اهداف دين و بعثت پيامبران؛[221]
8. آيات نهى كننده از حكم رانى به غير دستورات الهى؛[222]
9. بيان خصوصيات جامعه اسلامى؛[223]
10. بيان لزوم تهيه نيرو و تجهيزات لازم براى حكومت اسلامى و پاس داشت آن؛[224]
11. بيان ويژگى هاى رهبر و كسى كه مردم از او اطاعت و پيروى مى كنند و اصلح بودن او از همه؛[225]
12. اعلام پيروزى دين خدا بر همه اديان و مكاتب و قرار گرفتن حكومت در دست صالحان؛[226]
13. ترسيم نمونه حكومت پيامبران در قرآن؛ مانند حكومت داود و سليمان (علیهم السلام) .[227]
فضل بن شاذان از امام رضا (علیه السلام) پرسيد:
چرا خداوند دستور داد كه از اولواالامر اطاعت كنيد؟ حضرت فرمود: «اگر خداوند امامى كه امين و حافظ دستورات الهى باشد، براى مردم قرار ندهد؛ دين از بين مى رود و سنت ها و دستورات الهى دگرگون مى گردد».[228]
نامه اميرمؤمنان (علیه السلام) به مالك اشتر و ديگر نصوص روايى نيز، همه بر عدم تفكيك سياست از دين مبين اسلام دلالت دارد.[229]
ژيل كوپل استاد مؤسسه مطالعات سياسى پاريس در پاسخ خبرنگار روزنامه لوموند كه درباره تفاوت اسلام با اديان ديگر پرسيده بود، گفت:
در اصطلاحات و عبارات اصول عقايد در اسلام، معادل سخن مشهور مسيحى، «آن چه از قيصر است به قيصر و آن چه از خداست به خدا واگذاريم»، وجود ندارد. اسلام در آن واحد، اين جهانى و آن جهانى است. داعيه سامان بخشيدن به قلمرو امور دنيوى و اخروى را دارد. اين آموزه اسلام است. به علاوه، پانزده قرن تاريخ اسلام، پانزده قرن سازگارى دائمى با اين اصول است.[230]
مارسل بوازار بر آن است كه:
«از نظر جامعه شناسى، امت مسلمان از تلفيق و هم آميختگى دين و سياست تشكيل مى گردد و اين هم آهنگى ضامن پيوند آگاهانه امت مسلمان و گردآمدن آنها زير يك پرچم و يك شعار است. اگر پيامبر اسلام، سياست را به معناى وسيع آن (اداره حكومت، شركت در جنگ ها، خدمات اجتماعى و كليه امور مربوط به زندگى انسان در جامعه) در ديانت دخالت نمى داد، پيروزى اسلام و توسعه آن در جهان تا اين پايه ممكن نبود».[231]
كلود كاهن مى گويد:
«پيغمبر اسلام، دين و دولت را با هم توأم نموده است، پس قوانين اجتماعى اسلام هم جزئى از شرع مبين و قانون دينى است و احترام به حقوق اجتماعى، هم جزئى از اطاعت نسبت به خدا مى باشد. پس وحى منزل به پيغمبر اسلام شامل دين و سياست مى باشد. به عبارت ديگر، جامعه اسلامى تركيبى است از دولت و دين و هيچ كدام از ديگرى جدا نيست».[232]
1. سرمايه هاى اجتماعى اسلام:
سه عامل عمده از سرمايه هاى مهم مقاومت آفرين و صيانت بخش اسلام در برابر فرآيند عرفى سازى است:
1ـ1. نفوذ اجتماعى گسترده و كثرت پيروان در سراسر جهان.
1ـ2. جهت گيرى مثبت اسلامى به سوى دنيا، جامعه، سياست با تأكيد بر مسؤليت اجتماعى مؤمنان.[233]
1ـ3. قدرتِ باز تجديد، اصلاح گرى درون جوش و احياگرى و پويايى دائمى.
آرمان ها و آموزه هاى بلند اسلامى مانع از آن است كه مؤمنان پاى بند بدان به اندوخته هاى پيشينيان بسنده كننده و يا به سادگى به انحراف از اصول تن دهند. بلكه آمادگى دارند به مدد انگيزه هاى بلند آرمانى، در هر لحظه به ارزيابى اوضاع و عملكردهاى متصديان و متوليان امور دينى پرداخته و براى اصلاح نابسامانى ها و احياى ارزش هاى فروگذارى شده، بپا خيزند.
گِلنِر مى گويد:
«دولت هاى اسلامى[234] همواره با دو خطر درونى مواجه بوده اند: يكى جنبش هاى احيايى براى حفظ و بازگرداندن حقايق دينى غيرقابل عدول و سازش، و ديگرى اجتماعات خود مختار محلى داراى عصبيت و قدرت نظامى برتر».[235]
2. هويت بخشى:
يكى از مجارى رسوخ عرفى گرى و سكولارسازى، پيدايش خِلَل و فُرَج در «هويت» فردى و اجتماعى است و اديانى كه افزون بر هويت هاى علمى و نظرى در هويت بخشى به پيروان خود موفق بوده اند، طبعاً در برابر امواج عرفى سازى مقاومترند.
«لوئيس» يكى از امتيازات اسلام بر ديگر اديان موجود را متعين بودن تعلق هويتى پيروانش به آن مى داند و مى گويد: هويت دينى براى يك مسلمان هنوز پررنگ ترين جزء هويتى او را تشكيل مى دهد و در قياس با عناصر هويت بخش ديگر، چون مليت، نژاد و زمان، از اهميت به مراتب بيش ترى برخوردار است.[236]
3. رويه مسالمت آميز:
رفتار مداراگرانه و همزيستى مسالمت آميز در غرب فاقد ريشه و بنياد دينى است.
«توين بى» مى گويد:
«براى ذهن غربى، درك همزيستى بيش از يك دين در جامعه واحد امر ثقيلى است، زيرا دين آبا و اجدادى مغرب زمين، يعنى مسيحيت، بى تحمل ترين دين در ميان سه دين انحصارگرى سامى بوده است».[237]
همو مى گويد:
«گرايش غرب به آرمان تساهل دينى بر مسيحيت غربى اعم از كاتوليك و پروتستان بسيار گران آمد و تنها در جاهايى پذيرفته شد كه پايبندى دينى در آن كاهش يافته بوده در حالى كه مسلمانان بر اساس قرآن مكلف به مدارا با پيروان دو دين ديگر ابراهيمى [يهوديت و مسيحيت ]هستند، به شرط آنكه به سلطه سياسى اكثريت مسلمان گردن نهند[238]».[239]
[204]. از اين جمله است: عادل ضاهر در كتاب «الاسس الفلسفيه للعلمانيه».
[205]. آيات متعددى از قرآن بر اين مطلب گواه است. از جمله آيات انحصار حاكميت الهى مانند: «ان الحكم الا لله» انعام 6، آيه 57 ؛ يوسف (12)، آيات 40 و 67. جهت آگاهى بيشتر نگا:
الف. حميدرضا شاكرين، حكومت دينى، صص 35 ـ 24، قم: پارسايان، چاپ دوم، 1383.
ب. حميدرضا شاكرين و عليرضا محمدى، دين و سياست، ولايت فقيه و جمهورى اسلامى، صص 28 ـ 23، قم: معارف، چاپ اول، 1383.
[206]1. Fazlur rahman, Islam and Modernity, (Chicago and Londan: University of Chicago press, 1982), p. 15.
[207]. نگا: محمد نقيب العطاس: اسلام و دنيوى گرى، صص 38 ـ 40، ترجمه احمد آرام، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه تهران، 1374.
[208]. «وَ إِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ»، عنكبوت (29، آيه 64).
[209]. «وَ الاْخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى»، اعلى (87، آيه 17).
[210]. در توضيح موارد ياد شده بنگريد: پاسخ پرسش 30، امتيازات اسلام بر ديگر اديان.
[211]. مرتضى مطهرى، ختم نبوت، ص 58.
[212]. همان جا، ايشان وجوه ديگرى نيز به عنوان رمز پايايى اسلام ارايه مى كند، از جمله: 1. تكيه بر هدف ها و معانى به جاى پرداختن به ظواهر زندگى، 2. رابطه على و معلولى احكام اسلامى با مصالح و مفاسد واقعى. 3. وجود قواعد كنترل كننده، 4. ارايه قوانين ثابت براى نيازهاى ثابت و قوانين متغير براى نيازهاى متغير، 5. اختيارات حاكم اسلامى، نگا: همان، صص 57 ـ 64.
[213]1. Gibbon Edward.
[214]. جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد (صلی الله علیه وآله) و قرآن، ترجمه غلامرضا سعيدى، قم: دارالتبليغ اسلامى، بى چا، بى تا، ص 99 – 98.
[215]. ر. ك: آل عمران 3، آيه 104 و 110 ؛ توبه(9)، آيه 71.
[216]. ر. ك: نساء 4،آيه 10 و 65 و 59.
[217]. آل عمران 3، آيه 28 و 118 ؛ نساء(4)، آيه 6، 141 و 144 ؛ مائده(5)، آيه 51 و 57 ؛ هود(11)، آيه 113.
[218]. احزاب 33، آيه 6 ؛ توبه (9)، آيه 71.
[219]. آل عمران 3، آيه 115 و 151 ؛ شورى (42)، آيه 38.
[220]. نساء 4، آيه 75.
[221]. نساء 4، آيه 58 و 135 ؛ حديد (57)، آيه 29 ؛ مائده (5)، آيه 8 ؛ نحل (16)، آيه 90.
[222]. مائده 5، آيات 44، 45، 47 و 50.
[223]. اعراف 7، آيه 157 ؛ فتح (48)، آيه 29.
[224]. انفال 8، آيه 60.
[225]. يونس 10، آيه 35.
[226]. قصص 28، آيه 5 ؛ فتح (48)، آيه 28 ؛ توبه (9)، آيه 33.
[227]. نمل 27، آيه 26.
[228]. صدوق، علل الشرايع، ج 1، باب 182، ح 9.
[229]. جهت آگاهى بيشتر نگا:
الف. ربانى گلپايگانى، على، دين و دولت، تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1377 ؛
ب. شاكرين، حميدرضا، پرسمان، سكولاريسم، تهران: كانون انديشه و جوان، 1384 ؛
پ. همو، حكومت دينى، قم: پارسايان، چاپ دوم، 1383، صص 44 – 23 ؛
ت. همو و محمدى، عليرضا، دين و سياست، ولايت فقيه و جمهورى اسلامى، قم: معارف، چاپ اول، 1383، صص 5321.
[230]. كيهان فرهنگى، شماره 3، سال 1368، ص 62.
[231]. مارسل بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه محسن مؤدى، ص 74. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى،1358.
[232]. محمد حسن قدردان قراملكى، سكولاريسم در مسيحيت و اسلام، ص 171 و 172. قم: دفتر تبليغات اسلامى، چاپ اول 1379 به نقل از: وحدت و تنها در تمدن اسلامى، ص 213.
[233]1. See: Wooheed, Lina & Paul Heelas (2000) Religion in Modern Times. Pp 49-51, Blackwell, Oxford.
[234]. منظور رژيم هاى حاكم بر كشورهاى اسلامى است.
[235]1. Ernest Gellner (1992) Postmodern: Sm, Reason and Religion, pp9-10, London; Routledge.
[236]. برنارد لوئيس، زبان سياسى اسلام، ترجمه غلامرضا بهروز لك، قم: دفتر تبليغات اسلامى، چاپ اول، 1378.
[237]. آرنولد توين بى، نقش دين، مقاله هفت آسمان، (فصلنامه)، سال دوم، شماره 7، پاييز 1379.
[238]. همان، تلخيص.
[239]. افزون بر آنچه كه گذشت امر ديگرى در اين باب ذكر شده كه جهت اختصار از توضيح آن ها خوددارى نموده و به ذكر عناوين بسنده مى شود. 1) سرزندگى ناشى از تبليغ گرايى، 2) گشودگى در اخذ و اقتباس بدون انفعال، 3) زمينه هاى بروز تكثر.
منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، پرسش ها و پاسخ ها«دین شناسی»
ویژه نامه اعتقادات و پاسخ به شبهات