درختكاری در اسلام

درختكاری در اسلام
فهرست این نوشتار:
فضيلت درختكارى
1. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «شش ويژگى است كه انسان مؤمن پس از مرگ هم از آن سود مىبرد: فرزند نيكوكار كه براى او استغفار كند، قرآنى كه از او بماند وتلاوت شود، چاهى كه باقى بماند، درختى كه بكارد، آبى كه جارى سازد، سنّت نيكى كه در ميان مردم بگذارد ومردم پس از وى به آن عمل كنند».[10]
2. در حديث است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله هسته خرما را با آب دهان مباركش مرطوب مىكرد وآن را در زمين فرو مىبرد وهمان لحظه سبز مىشد.[11]
3. در روايتى معتبر مىخوانيم كه كسى به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، ديد آن حضرت مقدار زيادى هسته خرما بر دوش گرفته ومىبرد. پرسيد: اينها چيست؟ فرمود: «إن شاء الله صد هزار درخت خرما است». سپس آنها را كاشت وحتّى يكى از آنها خطا نرفت (وهمه آنها بارور شد).[12]
باغ وباغدارى
1. در روايتى معتبر مىخوانيم كه ابىعمرو مىگويد حضرت صادق عليه السلام را كه لباسى گشاد پوشيده بود وبيلى در دست داشت ودر باغ خود كار مىكرد وعرق از پشت مباركش مىريخت، ديدم. عرض كردم: فدايت شوم اجازه بده من كارها را انجام دهم. فرمود: «دوست دارم انسان براى طلب روزى در زير آفتابعرق بريزد».[13]
2. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «هيچيك از اموالى كه پس از مرگ انسان باقى مىماند دشوارتر از طلا نيست». راوى پرسيد: چه كند؟ فرمود : «باغ وخانه بخرد».[14]
3. در حديثى ديگر فرمود: «در تورات نوشته شده است كه هر كس زمين يا آب بفروشد ودر مقابل آن زمين وآب ديگر نخرد، ارزش كار او باطل واز آن سودى نخواهد برد».[15]
دعاى هنگام درختكارى
1. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: به هنگام كاشتن درخت وپاشيدن دانه، جمله «سُبْحانَ الْباعِثِ الْوارِثِ» را بر هر درخت ودانهاى بخوان كه إن شاءالله خطا نخواهد كرد».[8]
2. در حديثى ديگر فرمود: «در وقت كاشتن درخت وزراعت، بگو: وَمَثَلُ كَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ، تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍبِإِذْنِ رَبِّهَا».[9]
[8] . كافى، ج 5، ص 263، ح 5.
[9] . ترجمه: «مَثَل كلمه طيّبه (وگفتار پاكيزه) همانند درخت پاكيزهاى است كه ريشه آن (در زمين) ثابتوشاخه آن در آسمان است. وهر زمان ميوه خود را به اذن پروردگارش مىدهد». كافى، ج 5، ص 263، ح 6.
[10] . خصال، ج 1، ص 288، ح 7؛ بحارالأنوار، ج 6، ص 293، ح 2.
[11] . كافى، ج 5، ص 74، ح 2.
[12] . همان، ح 6.
[13] . كافى، ج 5، ص 76، ح 13.
[14] . كافى، ج 5، ص 91، باب شراء العقارات وبيعها، ح 2؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 104، ح 429.
[15] . كافى، ج 5، ص 91، ح 3؛ تهذيب، ج 6، ص 446، ح 276.