خدا اين همه قدرت را چگونه به دست آورده و از كجا آمده؟
خدا اين همه قدرت را چگونه به دست آورده و از كجا آمده؟
پاسخ اين سوال تا حدودى از تأمل و دقت در فاعليت و قدرت اعجاب انگيز نفس روشن مى شود، اما نكاتى را ياد آور مى شويم:
1- نخست بايد به هستى و حقيقت وجود هاى عالم نظرى بيفكنيم. آنها در مرحله اول به دو نوع وجود ممكن و واجب تقسيم مى شوند، وجود ممكن وجودى است كه وجودش از خود وجودى مسبقل ندارد، بلكه وجود و هستى خويش را از ديگرى اخذ و اقتباس نموده، مانند سايه يا اشعه نور كه هستى اش به صاحب سايه و منبع نور وابسته است. واجب الوجود وجودى است كه وجودش از ذات مى باشد و وجودش به وجود ديگرى وابسته نيست. تفصيل اين مطلب در براهين فلسفى مانند برهان امكان و صديقين ارائه شده است. در اينجا ما بايد مشخص كنيم كه وجود خدا از كدام قسم است، وجود ممكن نمى تواند خدا باشد. پس واجب الوجود همان خداست لذا اين كه نز داراى قدرت يعنى هستى بخش همه وجود هاى ممكن است، جاى استبعادى به نظر نمى رسد، چرا كه وى هستى بخش و فياض همه كمالات بلكه وجود هاى ممكن است و غير او واجب الوجودى نيست تا قدرت تقسيم شود، وجود خدا مانند ذات خوشيدى است كه همه نورها و وجود از آن سرچشمه مى گيرند.
2- وجود ممكنات نسبت به خدا مانند صورت هاى ذهنى براى انسان است، انسان مى تواند در ذهن خود هر صورتى كه بخواهد تصوير و خلق كند، مثلا يك اسب بالدار يا يك كوه طلا تصور نموده سپس در اين صورت خود دخل و تصرف مطلق نمايد، مثلا به تعداد بال هاى اسب فرضى خود بيفزايد يا از آن بكاهد همچنين برداشتى يا جا بجا كردن وزنه يك يا هزار كيلويى در ذهن انسان هيچ تفاوتى ندارد چرا كه نفس براى آن نوعى قدرت مطلق دارد.
عالم امكان نيز مانند صورت ذهن براى خداست، چون آن معلول و آفريده و به نوعى پرتو و سايه وجود الهى محسوب مى شود و خدا هر گونه كه مى خواهد در آن تصرف مى كند چرا كه قدرت مطلق خدا از ذات غير متناهى اش نشأت گرفته است و اگر چنين قدرتى نداشته باشد، واجب الوجود نخواهد بود و البته محال ذاتى مانند خلق يك دايره مربع از اين قدرت استثناء و به تعبير اصوليين تخصصاً خارج است كه دليل آن به عدم قابليت شئ مورد بحث بر مى گردد. مثلاً همه مان در رشته ورزش پرتاب ديسك كه ديسك خاصى را صد ها متر پرت مى كند، وقتى از او بخواهيم يك پر كاهى را يك و دو متر پرت كند اظهار عجز مى كند و درست توجيه مى كند كه اين مشكل نه به قدرت من بلكه به عدم قابليت كاه برمى گردد.
3- نكته ديگر درباره فاعليت و قدرت خدا اينكه آن در (صادر اول) به طور مستقيم اعمال مى شود اما در پديده هاى ديگر از طريق واسطه و علت هاى ميانجى صورت مى گيرد. پس از اين حيث قدرت و حاكميت تنها در خدا جمع و منحصر نشده است، بلكه خدا آن را به علت هاى واسطه اى اعطا نموده است. برخى اين اصل را- كه در فلسفه به قاعده الواحد معروف است- با انتقال آب شرب يك سد به منازل مردم منتقل شوند و اگر آب سد را بدون واسطه براى ثمر رها كنند، سيل آن را فرا خواهد گرفت. از آنجا كه قدرت و افاصه الهى بى نهايت است، براى درست معرفى نمودن و تنعم از آن بايد آن به اندازه هاى مناسب تقليل پيدا كند.
4- به تقرير فلسفى شايد شما قدرت خدا را يك امر اعتبارى مانند قدرت و اختيارات حاكم فرض كرديد كه خدا آن را از راه هاى مختلف براى خود جمع نموده است. اما چنانكه گفته شد وجود خدا و صفت قدرتش به عنوان صفت ذاتى و بى نهايت يك امر حقيقى و تكوينى است كه از اين لحاظ فياض و هستى بخش عالم امكان است و ساير وجود ها و به تعبير عرفانى ساير «نمود ها» برابر وى مانند سايه و يا صورتهاى ذهنى ما است كه اصل هستى شان از وجود قدسى سرچشمه گرفته اند. همچنين خدا واجب الوجود است و در فلسفه مبرهن شده كه واجب الوجوب يكى بيشتر نمى تواند باشد لذا رقيب و شريكى برايتان قابل تصور نيست تا بحث محدوديت قدرت يا تقسيم آن پيش آيد. به ديگر سخن خداوند قدرتش را جمع نكرده بلكه از ازل و همراه ذاتش بوده است و با آن ممكنات ذيور هستى پوشانده است.
اگر منظور سؤال اين است كه خداوند اين همه قدرت را از چه كسى يا از چه جائى و چگونه به دست اورده است، بايد گفت: كسى و موجودى برتر و بالاتر از خداوند وجود ندارد تل اين قدرت را به او داده باشد و او اين قدرت را از آن موجود گرفته باشد. چرا كه هر موجودى را نام ببريد، آن هم مخلوق خداوند خواهد بود.
و اگر منظور سؤال اين است كه به چه دليل او را قادر مى دانيم، بايد گفت كه: اگر ما درباره موجودى به نام خدا و صفات و كمالات او تعمل كنيم مسئله روشن مى شود. عقل انسان، خداوند را موجودى مى داند كه شريك ندارد. موجودى كه وجودش واجب است و هيچ جهت امكانى در او راه نمى يابد، به چيزى نياز ندارد و برتر از او موجودى نيست، او علت هر آنچه غير اوست، مى باشد. البته عقل اين صفات بسيار ديگر را بعد از اثبات وجود خداوند، از ذات او يا افعال او انتزاع مى كند.
عقل، خداوند را قادر مطلق مى داند چرا كه داراى كامل ترين و برترين وجود است، هيچ نقضى در او راه ندارد، عالم به تمام اسرار و وقايع و موجودات است. خالقى است كه هر چيزى وجودش را از او دارد، و بى نيازى است كه نياز غير خود- يعنى مخلوقاتش را- رفع مى كند.
خلاصه اينكه اگر چنين سؤالى در مورد خداوند راه داشته باشد كه او قدرتش را از كجا و چگونه به دست آورده است بايد گفت كه: قدرت او از ذات وى ناشى مى شود و علت قدرت و مظاهر نيرو و توان وى كه در مخلوقاتش تجلى مى يابد از ذات خود او سرچشمه گرفته است. ذات خداوند، داراى تمام صفات كمالى است و هيچ كمالى وجود ندارد مگر اينكه او به بهترين وجهى آن را دارا مى باشد، چرا كه وى اصلا خالق تمام كمالات و خوبى هاى اين عالم است. او وجودى محض است و بى نهايت. خداوند موجودى واجب است، و تمام اينها اقتصاى اين را دارند كه قدرتش نيز بى نهايت باشد چرا كه افعالش بينهايت است. آسمان و كهكشانش را انسان توان پيمودن ندارد و دستان بشر اعماق زمين او را نكاويده است، و حتى به وجود انسان نيز نه در بعد روحانى و نه در بعد جسمانى به تمامه و كامل آگاهى ندارد. و در پايان بايد تاكيد كرد كه قدرت بى پايان او را علتى جزء ذات خود او نيست.
پرسمان/