وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

چرا خود را سرزنش می کنیم

طبیعی است که هر فردی در مقطعی از زندگی خود دچار احساس یاس، ناامیدی و افسردگی شود و آرامش خود را از دست بدهد.اما افرادی وجود دارند که همواره جنبه های منفی زندگی را می نگرند که این امر تاثیر منفی بر روحیات فرد می گذارد…

0

چرا خود را سرزنش می کنیم

 

طبیعی است که هر فردی در مقطعی از زندگی خود دچار احساس یاس، ناامیدی و افسردگی شود و آرامش خود را از دست بدهد.اما افرادی وجود دارند که همواره جنبه های منفی زندگی را می نگرند که این امر تاثیر منفی بر روحیات فرد می گذارد. به جز افراد بدبین که همواره افکار منفی دارند و به بدترین چیزها در زندگی فکر می کنند و در واقع منتظر وقوع اتفاقات ناخوشایند هستند، عده ای هم وجود دارند که به خود ملامت گری معروف اند.دراین افراد نوعی لذت بردن از رنج دادن و ملامت کردن خویش وجود دارد.

آن ها دایم با تکرار جملاتی نظیر «من خوب نیستم»، «بازهم کارهارا خراب کردم»، «هیچ کاری را درست انجام نمی دهم» بر رنج درونی خود صحه می گذارند. اصولا سرزنش و ملامت کردن خود و دیگران یکی از عادات نادرستی است که نگرش مثبت به زندگی را تحت الشعاع قرار می دهد و باعث می شود فرد نتواند از زندگی لذت ببرد..«خود ملامت گری» جزو دسته بیماری های اضطرابی است زیرا فرد دایم مضطرب است، احساس گناه زیادی دارد، از اشتباه کردن می ترسد و برای کوچک ترین خطایی خود را سرزنش می کند.

در واقع این افراد بازتابی از واکنش های دیگران نسبت به خود هستند زیرا در کودکی با سرزنش و انتقادهای زیادی بزرگ شده اند. بیشتر آن ها والدین خودشیفته ای داشته اند که برای بی تقصیر جلوه دادن خود با ابراز خشم و سرزنش کردن فرزندان، خود را تخلیه می کردند.

دسته ای از آن ها والدین کمال گرایی داشتند که به چیزی کمتر از ایده آل مطلق رضایت نمی دادند. این والدین هرگز از موقعیت فرزند خود ابراز رضایت نمی کردند و این نارضایتی دایمی پس از مدتی درونی شده و لذت را از فرد گرفته است.والدینی با این ویژگی ها دایم پیام هایی نظیر «درست عمل کن»، «این چه طرز رفتاره»، «کارهایت خوب نیست» را به فرزندشان منتقل می کردند و حالا والد درون همین پیام ها را روزانه و به طور دایم تکرار می کند. در واقع در این افراد بین ۲ قسمت از شخصیت فرد همیشه تعارض و گفت وگوی درونی وجود دارد.سیستمی که این فرد در آن رشد کرده، همیشه مقصر می خواسته و کسی باید بار گناه را به دوش می گرفته است و از آن جا که مسئول احساسات ما کودک درون است، احساسات همواره سرکوب شده و پنهان باقی مانده است.

این افراد پس از ورود به جامعه به ۲ شیوه، واکنش نشان می دهند. ممکن است تسلیم این واقعیت دروغین شوند که «همواره تقصیر من است».در این حالت فرد به انزوا و گوشه گیری متمایل می شود. از همه چیز دوری می کند و اعتماد به نفس اندکی دارد و با انتظار شکست کاری را آغاز می کند. این فرد از ورود به مسائل جدید می ترسد و تا حد ممکن از کارهای جدید دوری می کند.در حالت دوم فرد به همانندسازی با والد مهاجم می پردازد و نسخه بدل او می شود.او به یک انسان خودشیفته تبدیل می شود که هیچ تقصیری را به گردن نمی گیرد و همواره از دیگران انتقاد می کند.او در واقع با مهاجم همانندسازی می کند تا از دست او در امان باشد.

● طرحواره

طرحواره ها در واقع یک قالب یا یک بسته فکری است که ما به طور ناخودآگاه و بدون این که بدانیم، آن را انتخاب می کنیم. این الگو ناخودآگاه از ذهن آغاز و به رفتار تبدیل می شود و ممکن است در زندگی خانوادگی، محیط کار،روابط زناشویی و رابطه با دوستان تکرار شود.مبتلایان به اختلال خودملامتگری طرحواره انکار یا جبرانی را در پیش می گیرند و به صورت ناخودآگاه به دنبال مقصر هستند و حاضر نیستند مسئولیت رفتارهای خود را بپذیرند و همواره به خود می گویند تقصیر من نیست، من مقصر نیستم. این طرحواره نقطه مقابل احساسی است که فرد طی آن همواره خود را سرزنش می کند. او در واقع از خودملامتگری شدید به ملامت کردن دیگران می رسد و از در انکار همه چیز در می آید.

تیپ شخصیتی ملامتگر خودشکن در دسته دوم اختلالات شخصیتی طبقه بندی می شود

این افراد یا دچار اضطراب و خودکم بینی شدید می شوند و یا به شیوه خودملامتگری و خودویرانگری رو می آورند. دسته دیگری هم تسلیم می شوند و با خود می گویند حال که همه چیز تقصیر من است، مستحق مجازات و رنج کشیدن هستم. این عده خود را از لذت های عادی محروم می کنند.در واقع والد بیرونی آن ها که همواره با شلاق سرزنش، انتقاد و ملامت با آن ها برخورد می کرده است کم کم درونی می شود و والد درون به وسیله رنج کشیدن و تنبیه نسبت به خود بی رحمی می کنند.

● درمان اختلال خودملامتگری

با تاکید بر این که درمان این اختلال زمان بر است، : در این بیماری در واقع از شخصیت صحبت می کنیم و شخصیت هم از باورها و عقایدی تشکیل شده که در فرد نهادینه شده است. اگر مراجعه کننده کودک است والدینش باید درمان شوند و اگر بزرگسال است خود فرد تحت درمان قرار می گیرد. البته خانواده درمانی بخش مهمی از فرآیند درمان را شامل می شود و در بزرگسالان باید ۳ شخصیت درونی فرد یعنی والد، بالغ و کودک درون را به ۳ شیوه مختلف درمان کنیم.والد مرتب نصیحت می کند و خوب و بد را متذکر می شود، درست مثل پدر و مادرها، بالغ عینک منطق به چشم زده است و دائم استدلال های منطقی و بدون احساس ارائه می کند و کودک درون فقط با احساسات زندگی می کند و گوش به نصیحت یا منطق والد و بالغ نمی کند.

این ۳ وجه شخصیت در درون همه ما در تعامل با یکدیگر است و در یک فرد مبتلا به خودملامتگری هر ۳ آسیب دیده است. وجه والد ما بدون درک و فکر درباره گزینش مکتب یا مرامی، ارزش ها و خوب و بدها را به ارث برده است و فرد خودملامتگر به تاسی از والدینش تا جایی به اخلاق پای بند است که خودش گناهکار نباشد اما زمانی که مجبور شد مسئولیت کاری را به عهده بگیرد، اخلاق را کنار می گذارد.وجه بالغ چنین افرادی دچار خطاهای شناختی می شود زیرا نمی تواند توانمندی های خود را ببیند. تصوری که از خود دارد بسیار ایده آل و دست نیافتنی است و علت آن اهداف بزرگ و غیرقابل دسترسی است که والدینش برای او تعیین کرده اند. تصویر چنین فردی از خودش بسیار مخدوش و ضعیف است به همین علت است که همواره خود را بابت یک اشتباه کوچک یا بزرگ ماه ها و حتی سال ها سرزنش می کند.

او یاد گرفته است که اشتباهات شخصی یک فرد را به حساب کل شخصیتش بگذارد. در صورتی که هر کسی حق اشتباه دارد و اعمال افراد کل شخصیت آن ها را نمی سازد. او تصور می کند که دیگران به واسطه اشتباهاتشان مستحق مجازات هستند و به همین علت است که خود را مجازات می کند.باید به این فرد آموزش داد که ریشه اشتباهاتش را که ممکن است باورها و عقاید نادرست باشد، شناسایی کند. در بسیاری از مواقع انسان باید اشتباه کند، آزمون و خطا کند تا راه خود را بیابد. او باید مهارت رو به رو شدن با ناکامی ها را یاد بگیرد و ناکامی را بخش بزرگی از زندگی که بسیار تاثیرگذار و حیاتی است، به رسمیت بشناسد.این روان پزشک به کودک درون افراد خودملامتگر اشاره می کند و توضیح می دهد: این بخش از شخصیت افراد ملامتگر آسیب جدی دیده است.

کودکی را تصور کنید که در گوشه ای کز کرده است، دست هایش را به هم فشار می دهد، چشمانش مملو از اشک و بسیار غمگین است، بغض کرده و آماده گریه کردن است و خود را مقصر می داند، این کودک هم باید شفا پیدا کند، مورد حمایت قرار بگیرد، نوازش شود، صحبت هایش شنیده شود تا احساس امنیت و آرامش خاطر کند و یک بار دیگر بتواند با نشاط و شادمان شود.

نوازش خویش قبل از این که از محیط بیرون آغاز شود باید از خود فرد آغاز شود، به علاوه این که با شناسایی ارزش های درونی، کم کم صدای کودک درون و صدای بالغ حمایتگر ذهن شنیده خواهد شد. وقتی فرد رضایت درونی بالاتری نسبت به خود پیدا کرد، می تواند به زوایای تاریک ذهن، خاطره ها و باورهایش سرک بکشد و آماده تحرک حقیقی باشد. نگاه مثبت و خوب، ثمره این تغییر مسیر و خودباوری است که در این صورت فرد، دیگران را نیز خوب خواهد دید و نگاه سرزنش گر دیگران تاثیری روی وی نخواهد گذاشت.

rpsi، رضوی

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.