وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

حضرت زهرا عليهاالسلام و روايت حديث

0

حضرت زهرا عليهاالسلام و روايت حديث

چكيده

 

فاطمه عليهاالسلام يكى از چهارده مطهّر مورد نظر در آيه شريفه 33 سوره احزاب است كه بر اساس اصطلاح محدثان، قول و فعل و تقرير آن حضرت عليهاالسلام ، حديث محسوب مى شود.

 

گرچه پس از رحلت رسول اللّه صلى الله عليه و آله اهل بيت آن حضرت مورد كم توجهى و بى لطفى مردم مدينه قرار گرفتند و در طول تاريخ خلفا به حذف نام على بن ابى طالب عليه السلام و خانواده اش همت گماشتند و عليه ايشان تبليغات كردند و حق آن ها را غصب و ايشان را شهيد كردند، لكن هنوز نشانه ها و نمونه هايى از فرمايشات و عملكردهاى آن بزرگواران در منابع اهل سنّت يافت مى شود. اين مقاله با تمركز بر منابع حديثى اهل سنّت به احاديثى كه حضرت زهرا عليهاالسلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده و يا ديگران از فاطمه عليهاالسلام درباره قول و فعل و تقرير آن حضرت عليهاالسلام نقل كرده اند، پرداخته است كه گوياى تنوع موضوعات مى باشد.

 

كليدواژه ها: فاطمه عليهاالسلام ، زهرا عليهاالسلام ، حديث.

 

مقدّمه

 

«حديث» در اصطلاح محدّثان، به معناى قول و فعل و تقرير معصوم است. حضرت زهرا عليهاالسلام به شهادت آيه «تطهير»«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا» (احزاب: 33) و فرمايش هاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه نقل شده است پس از نزول آيه مزبور، هر روز صبح كه براى نماز به مسجد تشريف مى بردند، هنگامى كه از كنار خانه فاطمه زهرا عليهاالسلام مى گذشتند، اهل آن خانه را با تلاوت اين آيه براى انجام فريضه نماز مورد خطاب قرار مى دادند،(2) مشمول اين آيه مباركه است.

 

يكى از چهارده معصوم نزد حق تعالى و مسلمانان، حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام است. بنابراين، گفته هاى آن بزرگوار، شرح افعال و كردار آن حضرت، حديث تلقّى مى شوند. اين مقاله كوشيده است تا احاديثى از فرمايش هاى آن بانوى بزرگوار را، كه در منابع اهل سنّت نقل شده اند، گرد آورد.

 

برخى از احاديث نقل شده از حضرت زهرا عليهاالسلام در مجامع حديثى اهل سنّت و كتاب معجم كبير طبرانى آمده است. تعدادى از آن ها توسط راوى آن حضرت به گونه مستقيم و برخى به صورت مرسل نقل شده است كه در اين مقاله، در دو بخش احاديث «مسند» و احاديث «مرسل» ارائه شده اند.

 

نكته مورد توجه اينكه طبرانى در بخش احاديث حضرت فاطمه عليهاالسلام ، ابتدا راويان مرد را ذكر كرده، سپس از راويان زن حديث جمع آورى كرده است. ترتيب نام راويان مرد از حضرت زهرا عليهاالسلام چنين است: على بن ابى طالب، عبدالله بن مسعود، حسين بن على، عبدالله بن عبّاس و انس بن مالك. اما اينكه چرا ترتيب خاصى در نظر نگرفته، قابل توجه است.

 

احاديث مسند

 

احاديثى را كه به صورت مستقيم از فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل شده اند يا راوى خود شاهد فعل يا فرموده آن حضرت بوده احاديث «مسند» مى خوانيم. موضوعات اين احاديث عبارتند از:

 

1. بيان وظيفه مردان

 

حسين بن على عليه السلام فرمود: شنيدم فاطمه بنت محمّد صلى الله عليه و آله فرمود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «الرجلُ أحقُّ بِصدرِ دابّته و صدرِ فراشِه والصلاةِ فى منزلِه الاّ اماما يجمعُ الناسَ عليهِ»؛ مرد سزاوارتر است كه بر مركب خود سوار شود و بر بستر خود قرار گيرد و نماز را در منزل خويش بجا آورد، مگر اينكه پيشوايى مردم را به خود بخواند (كه در اين صورت، وظيفه دارد برود.) نعمان(3) گفت: «صدقت بنتُ محمّدٍ رسولِ اللّهِ سمعتُ أبى بشيرا يقول كما قالت فاطمةُ و قال رسولُ اللهِ: اِلاّ مَن أُذِنَ»؛(4) دختر محمّد رسول خدا صلى الله عليه و آله درست گفت. شنيدم پدرم بشير همين گونه مى گفت كه فاطمه عليهاالسلام فرمود، و گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مگر كسى كه اجازه داده شده است.

 

2. فاطمه عليهاالسلام و فرزندان

 

ـ اسماء بنت عميس از فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل مى كند كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد او آمد و فرمود: پسرانم (يعنى: حسن و حسين) كجايند؟ حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: «أصبحنا و لَيس في بيتِنا شى ءٌ يَذوُقه ذائقٌ. فقالَ علىٌّ: اَذهبُ بِهما فاِنّى اَتخوَّفُ أن يَبكيا عليكَ و ليس عندكَ شى ءٌ، فَذهَب اِلى فلانِ اليهودى»؛ صبح كه بيدار شديم، چيزى براى (حتى) چشيدن نداشتيم. على عليه السلام فرمود: آن ها را مى برم، مى ترسم نزد تو (بمانند) گريه كنند، در حالى كه چيزى براى خوردن نيست. نزد فلان يهودى رفت.

 

رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى آن ها رفت و آن دو را ديد كه در آبى بازى مى كنند و نزد آن ها مقدار زيادى خرما بود. فرمود: «يا علىُّ، ألاّ تقلب ابنَى قبلَ أن يَشتدَّ عليهما الحرّ»؛ اى على، نمى خواهى پيش از آنكه گرما بر آن ها مستولى شود، آن ها را برگردانى؟ على عليه السلام فرمود: «أصبحنا و ليسَ فى بيتِنا شى ءٌ، فلو جلستَ يا نبىَّ اللهِ حتى أجمعَ لفاطمةَ تمراتٍ، فجلسَ النبىُّ صلى الله عليه و آله حتى اجتمعَ لفاطمةَ شى ءٌ مِن تمرٍ، فجعلهُ في صرَّتِه، ثُمَّ أقبَل، فَحملَ النبىُّ صلى الله عليه و آله أحدَهُما و علىٌّ الآخَر حتَى أقلبَها»؛(5) صبح در منزل چيزى براى خوردن نداشتيم. اگر شما، اى پيامبر خدا! بنشينيد (تأمّل كنيد) براى فاطمه مقدارى خرما جمع مى كنم. پس پيامبر صلى الله عليه و آله نشست تا مقدارى خرما براى فاطمه جمع كرد و آن را در سبدش گذاشت. سپس رو به سوى منزل آمدند، پيامبر صلى الله عليه و آله يكى از بچه ها را بغل كرد و على ديگرى را، تا نزد فاطمه عليهاالسلام رسيدند.

 

ـ زينب، دختر ابورافع، نقل مى كند كه حضرت فاطمه عليهاالسلام در حال بيمارى اش كه در آن از دنيا رفت با حسن و حسين عليهماالسلام نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت و گفت: «يا رسولَ اللّهِ، هذانِ ابناكَ فوّرِثهما شيئا، فقال: اَمّا الحسنُ فَلهُ هَيبتى و سؤدى، و أما حسينُ فله جُرأتى وجُودى»؛(6) اى پيامبر خدا، اين دو پسران شما هستند، پس چيزى به آن ها به يادگار بده. حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: به حسن هيبت و بزرگى ام را عطا كردم و به حسين، شهامت و بخششم را.

 

ـ ابوسعيد خدرى نقل كرده است كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله بر حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد شد، در حالى كه حضرت على عليه السلام در خواب بود و حضرت فاطمه بر زمين دراز كشيده بود و دو پسرش هم در كنارش بودند. حسن عليه السلام آب خواست، پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و برايش تهيه كرد و به او داد. حسين عليه السلام نيز طلب آب كرد و خواست كه قبل از حسن عليه السلام آب بنوشد و گريه كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «أنَّ اخاكَ استسقى قبلَكَ»؛ برادرت قبل از تو آب خواست. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: «كأن الحسنَ آثَرٌ عندَكَ»؛ گويا حسن برايت مهم تر است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ما هو بآثرٍ عندى مِنه و اِنّهما عندى بمنزلةٍ و اِنّى و ايّاك و هما و هذا النائمُ لَفي مكانٍ واحدٍ يوم القيامةِ»؛ او براى من مهم تر نيست. هر دوى آن ها برايم يكسانند. من و اين دو و تو و اين خفته (يعنى: على عليه السلام ) روز قيامت در يك جا خواهيم بود.(7)

 

ـ احمد بن حنبل به سند خود از ابن ابى مليكه نقل مى كند كه گفت: فاطمه عليهاالسلام فرزندش حسن بن على عليه السلام را مى چرخاند و مى فرمود: «بابى شبهَ النّبىِ، ليس شبيها بعلىٍّ»؛(8) پدرم فداى آنكه شبيه پيامبر است و شباهتى به على عليه السلام ندارد.

 

ـ هيثمى با اسناد خود نقل مى كند كه فاطمه كبرى عليهاالسلام فرمود: «قالَ رسول اللّه صلى الله عليه و آله : كلُّ بنى أمٍّ ينتمونَ الى عصبةٍ الاّ ولدُ فاطمةَ فَانَا وليُّهم و اَنَا عِصَبتُهم»؛(9) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر فرزندى مادرى دارد كه فرزند به او روى مى آورد و برمى گردد (ريشه و پى اوست)، غير از فرزندان فاطمه كه من سرپرست آن ها و عصبه آن ها هستم؛ يعنى ريشه و اصلشان به من بازمى گردد.

 

3. حجاب و عفت حضرت فاطمه عليهاالسلام

 

حضرت على عليه السلام فرمود: مرد كورى اجازه ورود بر فاطمه دختر رسول اللّه عليهاالسلام خواست. حضرت فاطمه حجاب خود را برگرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: چرا در حجاب شدى، او كه تو را نمى بيند؟ فاطمه عليهاالسلام گفت: «يا رسولَ اللّهِ، اِن لم يَكُن يَرانى فأَنا أَراهُ و هو يَشُّم الريحَ»؛ اى پيامبرخدا، اگر او مرا نمى بيند، من كه او را مى بينم و بوى او را استشمام مى كند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «اَشهدُ اَنَّكَ بِضعةٌ مِنّى»؛(10) حقا كه تو پاره تن من هستى.

 

4. فاطمه زهرا عليهاالسلام در سوگ پيامبر صلى الله عليه و آله

 

ـ عايشه نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه من مورد شكايت قرار گرفت. فاطمه به سوى او آمد ـ قسم به آنكه جان عايشه در دست اوست ـ راه رفتنش مانند راه رفتن پيامبر صلى الله عليه و آله بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله با او رازى را در ميان گذاشت كه فاطمه گريه كرد، سپس چيزى به او گفت كه فاطمه عليهاالسلام خنديد. گفتم: مانند امروز نديده بودم كه خنده و گريه اين قدر به هم نزديك باشند. گفتم: فاطمه! به من بگو كه (پيامبر) چه چيزى به تو گفت؟ فرمود: «ما كنتُ أَفعلُ»؛(11) اين كار را نمى كنم. هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله رحلت نمود، از او (فاطمه) همان سؤال را كردم، گفت: حالا پاسخ مى دهم: «اِنَّ رسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قال: اِنّ جبريلَ كانَ يُعارضنى القرآنَ فى كلِ سنةٍ مرّةً، و اِنّه عارضَنى العامَ مرّتينِ، و لا أرى ذلكَ اِلاّ عندَ اقترابِ أجلى فاتّقى اللّهَ واصبرى فنِعم السلفُ أَنا لكِ. فبكيتُ، ثُمّ سارنى فقالَ: أما ترضَينَ أن تكونى سيدةَ نساءِ المؤمنينَ أو قال: نساءُ هذهِ الامّةِ؟ فضحكتُ»؛(12) پيامبر فرمود: جبرئيل هر سال قرآن را يك بار بر من عرضه مى كرد، امسال دو بار عرضه كرد، و اين نيست جز آنكه نشانه نزديك بودن اجلم مى باشد. پس تقواى الهى پيشه كن و صبر نما. من سابقه خوبى براى تو هستم. (فاطمه عليهاالسلام مى فرمايد:) پس گريه كردم. سپس رو به من كرد و فرمود: آيا راضى نيستى كه سرور زنان با ايمان باشى؟ يا فرمود: سرور زنان اين امّت باشى؟ پس خنديدم.

 

ـ امّ سلمه نقل مى كند كه پيامبر پس از فتح (فتح مكّه) فاطمه عليهاالسلام را صدا كرد و با او نجوا نمود. او گريه كرد، سپس به او چيزى گفت و او خنديد. اُمّ سلمه مى گويد: از او چيزى نپرسيدم تا پيامبر رحلت نمود. پس از آن از فاطمه درباره گريه و خنده اش سؤال كردم، «أخبرنى أنّه يموت، ثم أخبرنى أنّى سيدةُ نساء أهلِ الجنةِ بعدَ مريمَ بنتَ عمرانِ، فلذلكَ ضحكتُ»؛(13) به من خبر داد كه مى ميرد، سپس خبر داد كه من پس از مريم دختر عمران، سرور زنان بهشت ام. به اين خاطر خنديدم.

 

ـ انس از حضرت فاطمه عليهاالسلام نقل مى كند كه فرمود: «يا أنسُ كيفَ طابت أنفسُكم أن تَحثُّوا على رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله الترابَ، وا أبتاه مِن ربّه ما أدناه، وا أبتاه جنّة الفردوسِ مأواه، وا أبتاه الى جبريلَ تنعاهُ، وا أبتاهُ أجابَ ربّا دعاه»؛(14) اى انس، چگونه توانستى بر پيامبر صلى الله عليه و آله خاك بريزى؟ اى پدر، چقدر به پروردگار نزديك هستى! اى پدر، بهشت جايگاه توست! اى پدر، خبر رحلتت را به جبرئيل دادند! اى پدر، پروردگار دعايت را اجابت كرد!

 

ـ ابن عبد ربّه در كتابش آورده است كه فاطمه عليهاالسلام بر مزار پدر ايستاد و گفت:

 

اِنّا فَقَدناكَ فقدَ الارضِ وابلَها

 

 

 

و غابَ مُذ غبتَ عَنّا الوحىُ والكتُبُ

 

فليتَ قبلكَ كانَ الموتُ صافَنا

 

 

 

لِما نعيتَ و حالت دونكَ الكتُب.(15)

 

ـ ابن ابى الحديد نيز مى نويسد كه افراد زيادى گريه و عزادرى حضرت فاطمه عليهاالسلام را در زمان رحلت پدرش و پس از آن چنين نقل كرده اند: «يا ابتاه جنّة الخلدِ مثواه، يا ابتاه عندَ ذِى العرشِ مأواه، يا ابتاه كانَ جبريلُ يَغشاه، يا ابتاه لستُ بعدَ اليومِ أراهُ»؛(16) اى پدر، بهشت جاودان سرايت! اى پدر، نزد صاحب عرش مأوايت! اى پدر، جبريل تو را دربرگرفت! اى پدر، پس از امروز تو را نخواهم ديد.

 

ـ على بن على هلالى از پدرش نقل مى كند كه گفت: بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم، در حالى كه آن حضرت در شرايطى بود كه رحلت فرمود. فاطمه عليهاالسلام بالاى سر آن حضرت بود و گريه مى كرد، به گونه اى كه صدايش بلند شد. پيامبر رو به او فرمود: «حبيبتى فاطمةُ مَا الذى يُبكيكِ؟»؛ عزيزم فاطمه! چه چيزى تو را به گريه انداخت؟ گفت: «اَخشىَ الضيعةَ بعدَكَ»، از سختى و تنگى (زندگى) پس از شما مى ترسم. پيامبر فرمود: «يا حبيبتى أمَا علمتَ أنّ اللّهَ ـ عزّوجلّ ـ اِطّلعَ اِلىَ الارضِ…»؛ عزيزم! آيا نمى دانى كه خداى عزّوجل به اهل زمين خبر داد كه … . در اين فرمايش، رسول اللّه صلى الله عليه و آله با بشارت هايى حضرت فاطمه عليهاالسلام را دل دارى داد.(17)

 

ـ انس بن مالك نقل مى كند كه حضرت فاطمه عليهاالسلام نزد رسول اللّه صلى الله عليه و آله نشسته بود، در حالى كه سختى و شدت مرگ بر آن حضرت بيشتر مى شد، آن حضرت سرش را بلند كرد و فرمود: «واكَرباه، فبكت فاطمةُ و قالت: واكرباهُ لكربِكَ يا أبتاه»؛ واى از سختى! و فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: واى از سختى به خاطر سختى تو، اى پدر! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لاكرب على أبيكَ بعدَ اليومِ»؛(18) پس از امروز، ديگر بر پدرت سختى نيست.

 

5. طلب ميراث پدر

 

ـ بخارى در كتاب صحيح، به سند خود از عايشه دختر ابابكر، همسر رسول الله صلى الله عليه و آله ، نقل مى كند كه گفت: فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از رحلت آن حضرت از ابوبكر خواست تا ميراث او را از مايملك رسول الله صلى الله عليه و آله ، كه بر جاى مانده است، بدهد. ابوبكر پاسخ داد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: «لا نُورّثُ، ما تركناهُ صدقةً»؛ ما پيامبران ارثى باقى نمى گذاريم؛ آنچه مى ماند صدقه است. پس فاطمه غضب كرد و از ابوبكر دورى جست. عايشه گفت: فاطمه از ابوبكر سهمش را از ميراث رسول خدا از خيبر، فدك و صدقه آن حضرت براى مدينه طلب كرد.(19)

 

ـ ابوداود نيز به سند خود از ابوطفيل نقل كرده است كه گفت: «جاءت فاطمةُ ـ رضى اللّهُ عنها ـ الى ابى بكرٍ بِطلبِ ميراثِها مِن النبى صلى الله عليه و آله . فقال ابوبكر. سمعتُ رسولَ اللهِ صلى الله عليه و آله يقولُ: انّ اللّه ـ عزّوجل ـ اِذا اَطعَم نبيّا طعمةً فهى لِلّذى يقومُ مِن بعدِه»؛(20) فاطمه براى درخواست ميراث پدرش پيامبر نزد ابوبكر آمد. ابوبكر به او گفت: از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى گفت: هرگاه خداى عزّوجل چيزى را به پيامبرى داد، آن براى كسى است كه پس از او جانشين وى مى گردد.

 

ـ بيهقى به سند خود از معمر از زهرى از عروة از عايشه نقل مى كند كه گفت: «انّ فاطمة و العباسَ ـ رضى اللّه عنهما ـ اَتيَا ابابكرٍ يَلتمسانِ ميراثَهُما مِن رسولِ اللهِ و هُما حينئذٍ يَطلبانِ اَرضَهُ مِن فدكٍ و سهمَه مِن خيبر…»؛ فاطمه و عبّاس نزد ابوبكر آمدند و ميراث خود از رسول خدا را طلب كردند؛ در آن موقع، زمين فدك و سهم او را از خيبر مى خواستند … . سپس مى گويد: «فغَضِبَ فاطمةُ ـ رضى الله عنه ـ و هجرَتْهُ فلم تُكلِّمهُ حتّى ماتَت فدفَنهَا علىٌّ ـ رضى الله عنه ـ ليلاً و لم يُؤذَن بِها ابابكرٍ»؛(21) پس فاطمه بر او غضب كرد و از او دورى گزيد و تا وقتى كه از دنيا رفت با او سخن نگفت. پس على عليه السلام او را شبانه دفن كرد و ابوبكر را خبر نكرد. طبرى و يعقوبى نيز در كتاب تاريخ خود، مانند اين روايت را نقل كرده اند.(22)

 

6. حمايت از ولايت و خلافت

 

حضرت فاطمه عليهاالسلام تا وقتى زنده بود براى دفاع از حق ولايت و امامت همسرش على عليه السلام بسيار كوشا بود.

 

ابن ابى الحديد از احمد بن عبدالعزيز جوهرى به سند او تا ابى جعفر محمّد بن على رحمهم الله نقل مى كند كه حضرت على عليه السلام شبانه حضرت فاطمه عليهاالسلام را سوار بر الاغ به در خانه انصار مى برد و از آن ها يارى مى طلبيد و حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز طلب يارى مى كرد …(23)

 

7. درباره خوراكى ها و آشاميدنى ها

 

ـ ابن ماجه به سند خود از فاطمه بنت حسين از حسين بن على عليه السلام از مادرش فاطمه دخت رسول اللّه صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: «قال رسولُ اللهِ صلى الله عليه و آله : اَلا لاَ يلومَنّ امرءٌ الاّ نفسَهُ يبيتُ و فى يَدِه ريحُ غَمرٍ»؛(24) آگاه باشيد كه شخص جز خودش را ملامت نكند آن گاه كه بخوابد و در دستش بوى چربى باشد. كنايه از اين است كه اگر هنگام خواب، نظافت را رعايت نكند، قابل ملامت است.

 

ـ طبرى با حديثى بلند از جعفر بن محمّد رضى الله عنه از پدرانش از حضرت على عليه السلام از حضرت فاطمه عليهاالسلام نقل مى كند كه فرمود: «قال لى رسول اللّه: يا حبيبةَ ابيها، كلُّ مسكرٍ حرامٌ و كلٌ مسكرٍ خمرٌ»؛(25) عزيز پدر! هر مست كننده اى حرام و پوشاننده (عقل) است.

 

احاديث مرسل از حضرت فاطمه عليهاالسلام

 

حديث «مرسل» حديثى است كه از سلسله سند راويان آن نام يك نفر يا بيشتر حذف باشد. به عبارت ديگر، حديثى را كه تابعى مستقيما از معصوم نقل كند «مرسل» مى گويند؛ مانند حديثى كه يكى از نوادگان حضرت زهرا عليهاالسلام مانند فاطمه بنت الحسين عليه السلام يا يكى از بستگان، كه آن حضرت را ملاقات نكرده است، مستقيما از آن حضرت نقل كند.

 

ـ فاطمه صغرى (بنت الحسين عليه السلام ) از فاطمه كبرى عليهاالسلام نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لِكُلِّ بنى أنثى عصبةٌ ينتمونَ اليه الاّ ولدُ فاطمةَ فَأنَا وليُّهم و أنا عُصبتهم.»(26) شبيه اين حديث را خطيب بغدادى از فاطمه بنت الحسين نقل كرده است.(27)

 

ـ همو نقل مى كند كه آن حضرت عليهاالسلام فرمود: «كان رسولُ اللهِ صلى الله عليه و آله اِذ دخل المسجدَ قال: الّلهمَّ اغفرلى ذنوبى وافتحْ لى أبوابَ رحمتِك، و اذا خرج قال، مثلُها الاّ أنَه يقول: ابوابَ فضلِكَ»؛(28) رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگاه وارد مسجد مى شد، مى فرمود: بارالها! گناهان مرا بيامرز و درهاى رحمتت را بر من بگشاى، و هنگامى كه خارج مى شد، همان را مى گفت و به جاى «أبواب رحمتك» مى فرمود: أبواب فضلك.

 

ـ نيز خطيب بغدادى به سند خود از عبدالله بن حسن از مادرش از فاطمه بنت رسول الله رحمهم الله نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خيارُكم الينكم مناكب فى الصلاة»،(29) بهترين شما كسانى هستند كه بهتر به جايگاه هاى نماز روى آورند.

پاورقي

 

 

1 دانشيار دانشگاه تربيت مدرّس.

 

2. محمّد بن عبدالله حاكم نيشابورى، مستدرك على الصحيحين، بيروت، دارالمعرفه، 1411، ج 3، ص 158.

 

3. نعمان بن بشير، از اصحاب امام حسين عليه السلام .

 

4. سليمان بن احمد طبرانى، المعجم الكبير، تحقيق حمدى عبدالمجيد السلفى، قاهرة، مكتبة ابن تيميه، ج 22، ص 414.

 

5. همان، ص 423.

 

6. همان.

 

7. على بن ابى بكر هيثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، مصر، ج 9، ص 171.

 

8. احمد بن حنبل شيبانى، مسند، مصر، ج 6، ص 283.

 

9. على بن ابى بكر هيثمى، پيشين، ج 9، ص 172.

 

10. ابن مغازلى، مناقب، ص 380.

 

11. در حديث ديگرى از عايشه با سند ديگر، نظير همين حديث آمده است كه فاطمه عليهاالسلام فرمود: «راز رسول خدا را فاش نمى كنم.»

 

12. همان، ص 417ـ421. نظير اين حديث را نك. در: محمّد بن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، ج 6، ص 26.

 

13. همان، ص 422 / محمّد بن عيسى بن سوره ترمذى، سنن ترمذى، مصر، 1358، ج 5، ص 701.

 

14. همان، ص 417 / و نيز نك: محمّد بن اسماعيل بخارى، پيشين، ج 6، ص 18 / على بن احمد نسائى، سنن نسائى، قاهره، 1348، ج 4، ص 12.

 

15. ابن عبد ربّه (احمد بن محمّد)، عقد الفريد، مصر، 1377، ج 3، ص 328.

 

16. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 43.

 

17. ر. ك: على بن ابى بكر هيثمى، پيشين، ج 9، ص 165.

 

18. ابن عبد ربّه، پيشين، ج 3، ص 230.

 

19. محمّد بن اسماعيل بخارى، پيشين، ج 4، ص 96.

 

20. سليمان بن اشعث سجستانى، سنن ابى داود، قاهره، ج 3، ص 144.

 

21. ابوبكر احمد بن حسين بيهقى، سنن الكبرى، حيدرآباد (هند)، ج 6، ص 300.

 

22. محمّد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، مصر، 1971، ج 3، ص 208 / احمد بن اسحاق يعقوبى، تاريخ يعقوبى، نجف، 1389، ج 2، ص 117.

 

23. ابن ابى الحديد، پيشين، ج 6، ص 13.

 

24. محمّد بن يزيد قزوينى، سنن ابن ماجه، قاهره، ج 2، ص 1096.

 

25. محمّد بن جرير طبرى، دلائل الامامة، نجف، 1383، ص 3.

 

26. سليمان بن احمد طبرانى، پيشين، ج 22، ص 423.

 

27. خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، او مدينة اسلام، قاهره، ج 11، ص 285.

 

28. همان / محمّد بن يزيد قزوينى، پيشين، ج 1، ص 253 / شبيه اين روايت را نك: در احمد بن جنبل، پيشين، ج 6، ص 282.

 

29. خطيب بغدادى، پيشين، ج 12، ص 49ـ50

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.