توبه در حال احتضار و قبل از مرگ
توبه در حال احتضار و قبل از مرگ
فهرست این نوشتار:
اين كسي كه به لبهٴ مرگ رسيد دارد توبه ميكند مسلمان است، چون اگر معتقد نباشد به مبدأ و معاد توبه، معنا ندارد، چون ميگويد من بعد از مرگ نابود ميشوم و چون بعد از مرگ نابودي است، كيفري در كار نيست به زعم او تا توبه كند، ممكن است نادم باشد؛ اما تائب نيست.
عدم قبول توبه در حال احتضار
براي بعضيها كه به اين حدّ رسيدهاند و ميخواهند توبه كنند، اينجا قرآن ميفرمايد اينها حقّ توبه ندارند: ﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ﴾ هم «سوء» كه مفرد بود شده «سيّئات»، هم كلمهٴ «جهالت» هم حذف شد. يعني يا اول، بر اساس عناد بود و اين عنادها متراكم شد يا اگر اول بر اساس جهالت بود، در اثر تراكم گناهها به عناد درآمد ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءي أَن كَذَّبُوا﴾[7] نظير آن كه به گناهان كبيره و بزرگتري مبتلا ميشوند ولي هنوز اين شخص مسلمان است يعني معتقد است به خدا و قيامت، چون اگر نباشد جا براي توبه نيست.
حالا برويم به سراغ اين ﴿حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾، اين ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ يعني چه?
بررسي مراحل حالت احتضار و توبه عبد در آن مراحل
خب، اينكه فرمود توبه براي احتضار نيست، اين كدام حالت است.
يك وقت است كه انسان، عالماً عامداً چون مرگ براي او مشخص نيست، توبه ميكند همين كه توبهاش تمام شد بلافاصله سكته ميكند، اين «طوبيٰ له و حُسن مآب»، اين كاملاً اهل بهشت است و قبول است. چون در حال اختيار، توبه كرد نميدانست كه يك لحظه بعد ميميرد، اين عمل كه يك لحظه قبل از مرگ است كاملاً مقبول است، عملي است از فاعل مختار، براساس حُسن اختيار خودش اقدام كرد و مقبول هم است. آن روايات كه ميفرمايد اگر كسي يك سال قبل از مرگ توبه كند قبول است، يك سال زياد است، يك ماه زياد است، يك هفته و يك روز زياد است، يك لحظه قبل از مرگ توبه كند قبول است[8] اينگونه از موارد را كاملاً ميگيرد، اين براي اين، پس اين يك فرع.
فرعِ ديگر اين است كه انسان، به اواخر عمر رسيد يا به يك بيماري صعبالعلاجي رسيد كه پزشكان متخصّص گفتند اين درمانپذير نيست، بيش از يك روز دوام ندارد يا بيش از دو روز، اين توبه كرد بعد معلوم شد كه تشخيص آن پزشكان درست نبود، مدتها ماند اين هم يك فرض، اين چه حالت دارد? كه اين بايد بحث بشود.
فرع بعدي يا فرض بعدي آن است كه كسي نشانههاي مرگ را ديد، حالتِ او حالت احتضار است. در حالت احتضار، اين چهرههاي دنيايي او بسته است يعني دوستان و پرستاراني كه كنار بستر بيماري او هستند، اينها را نميشناسد ولي فرستادهٴ الهي را ميبيند، عزرائيل(سلام الله عليه) را ديد، فرشتگان مرگ را ديد، آن حالت احتضار كه «حَضَرَهُ الموتُ» يا «حضرته ملائكة الموت» آن حالت، چون حالت تكليف نيست اگر هم بگويد من توبه كردم، توبهٴ اختياري نيست، مثل آدمِ خوابيده كه حرف ميزند، همان وعدههاي دروغين را ميدهد، اين هم يك فرض.
اين دو فرض يعني آنجايي كه نميدانست يك لحظه بعد ميميرد، در كمال اختيار توبه كرد يك لحظه بعد مُرد، اين يقيناً توبهاش مقبول است و ميتواند مصداق بارز آن روايات2 باشد، اين روشن است. اين فرعي كه اخيراً ياد شد يعني كسي كه وارد دالان برزخ شد يعني ديگر چشمِ او كسي را نميشناسد و اما فرستادههاي الهي را ميبيند، اين هم يقيناً توبهٴ او مقبول نيست، براي اينكه او فعلِ اختياري ندارد، تكليف از او منقطع است كسي كه وارد دالان برزخ شد و چشم ملكوتي او باز شد، اين الآن موجود برزخي است نه دنيايي، ديگر مُرد، پس اين دو فرع حكمش گذشت و روشن است.
معاني «حضرالموت» در قرآن
عمده اين است كه اين ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ در قرآن چند جا تكرار شد. آيا وِزان اين ﴿حتّي إذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ وِزان آيات ديگري است كه در اين زمينه با همين وضع ياد شده يا نه? اگر اين باشد، كار بسيار مشكل است.
در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 133 اين است ﴿أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَإِلهَ آبائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلهاً وَاحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ يعقوب(سلام الله عليه) «حين حضره الموت» به فرزندانش فرمود كه عقيدهٴ توحيدي شما چيست? چه چيزي را ميپرستيد? اين «حضره الموت» يعني در اواخر عمر، نه يعني حالت احتضار به معناي ورود در برزخ، آن حالتي كه همه تكاليف بر او واجب بود، حرفش مسموع بود و امثال ذلك، اين را ميگويند «حضره الموت».
در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره»، آيه 180 اين است كه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ﴾ اين هم آن وقتي است كه انسان حالا يا به پيري رسيده يا در اثر بيماريِ صعبالعلاج، نشانههاي مرگ را ديد، اينجا وصيت كرد. همهٴ تكاليف فقهي بر او بار است، اين وصيّتش هم مُمضاست و مشروع است؛ منتها بحث در آن است كه منجّزات مريض را از ثلث ميگيرند يا از اصل مال ميگيرند? اصل وصيت نافذ است، اين هم يك مرحله.
بخش ديگر باز كه مربوط به وصيت است، در سورهٴ مباركهٴ «مائده» است كه اگر مسافرت كرديد و دوتا مسلمان نبود ممكن است از غيرمسلمان شاهد بگيريد. آيه 106 سورهٴ «مائده» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ﴾.
خب، اينها مربوط به وصيت «عند حضور الموت» است كه همه تكاليف مترتّب است، وصيت هم نافذ است. آيا اين آيه كه ميفرمايد: ﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ اين را بيان ميكند يعني آنجا كه وصيت، نافذ است توبه نافذ نيست، اين اگر باشد كه بسيار كار دشوار است. در اينگونه از موارد، همه تكاليف هست، وصيت هم مسموع است، توبه هم بر او واجب است؛ منتها وقتي كه توبه واجب شد، خدا بايد قبول بكند، چون خودش وعده داد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾[9].
اگر اين توبه باشد در اين حال باشد، اين حال مسموع است. خداوند وقتي كه عذابي را مقرّر كرده است، مدّتها مهلت ميدهد. وقتي عذاب به آن مرحله مقرّر رسيد، ديگر يقيني است. عذاب برداشته نميشود فقط درباره خصوص قوم يونس استثنا شده. دربارهٴ قوم يونس چنين استثنايي هست كه هيچ گروهي هنگام مشاهدهٴ عذاب، نجات پيدا نكردند مگر قوم يونس؛ آيه 98 سورهٴ «يونس» اين است كه ﴿فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ عذابِ الهي وقتي مستقرّ شد براي امّتي، نجات آن امت مقدور نيست، فقط درباره قوم يونس يك چنين استثنايي شده است. خب، اين به لطف الهي وابسته است كه اينها نشانههاي عذاب را ديدند و توبه كردند و خدا قبول كرد.
مراجعه جامع به قرآن و عترت شرط اصلي صدور فتوا
پرسش:…
پاسخ: اگر توبه هست، خطّ اصلي را قرآن بايد ترسيم بكند، بعد ما روايات را بر قرآن عرضه كنيم آن جمعبندي نهايي كه اگر كسي بخواهد در مسئلهاي از مسائل اسلامي، خواه درباره اصول دين، خواه درباره فروع دين، خواه درباره اخلاق فتوا بدهد، آن به جمعبندي قرآن و عترت است. ولي نظم منطقي اقتضا ميكند كه اول به سراغ قرآن برويم، ببينيم قرآن چه ميگويد (يك)، چون قانون اساسي اوست بعد برويم به سراغ روايات ببينيم احاديث چه ميگويند (دو)، بعد محصول حديث را بر قرآن عرضه كنيم كه رو در روي قرآن نباشد، چون «ما خالَف كتابَ الله و هو باطل»[11] اين (سه)، اگر رودرروي او نبود، در زير شعاع قرآن حركت كرد؛ منتها شرح داد، تخصيص داد، تقييد داد، بيان كرد، مقدمه بود، قرينه بود در اين محور، پذيرفته است (چهار)، اين ميشود جمعبندي.
هرگز نميشود در مسائل، اول به سراغ روايات رفت، براي اينكه اعتبار روايات به عرض بر قرآن است تا ما منطقي از قرآن نداشته باشيم، معياري نداشته باشيم كه نميتوانيم منطوق احاديث را بر چيزي عرضه كنيم، اگر قرآن خطّ حاكمش اين است كه توبه، زمان احتضار قبول نيست، خب آن روايتي كه ميگويد يك لحظه قبل از مرگ، اگر كسي توبه كرد قبول است[12]. با قرآن، كاملاً رو در رو اوست ديگر.
مگر اينكه اين توجيه بشود يعني بفهميم با شواهد قرآني كه اين كدام توبه است كه براي بنده نيست. فرمود: ﴿لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾ اين كلمهٴ ﴿الآنَ﴾ هم از باب تعليق حُكم بر وصف مُشعِر به علّيت است، هيچ كس كه نميگويد كه الآن من توبه كردم، اين كلمهٴ ﴿الآنَ﴾ همان است كه ذات اقدس الهي به فرعون فرمود: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ﴾2 الآن، اين دليل با خودش است. مثل رانندهاي كه آگاه نبود و اتومبيل را بيراهه راهنمايي كرد و اتومبيل از اتوبان پَرت شد بين لبهٴ جادّه و درّه در اين وسط كه دارد حركت ميكند، راننده بگويد من الآن احتياط ميكنم. اگر بگويد من الآن احتياط ميكنم مقبول نيست، چرا?
براي اينكه گفتي الآن، الآن جاي احتياط نيست، اين كلمهٴ ((الآنَ)) دليلِ بر ردّ است وگرنه تائب كه نميگويد ﴿إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾ كه. اين نظير «أَهِن الفاسق»، «أكرم العالِم» كه تعليق حُكم بر وصف، مشعر به عليت است. اگر گفتند «أكرم العالِم» دليل نميخواهد، معلوم است «لعلمه» «أهن الكافر» دليل نميخواهد معلوم است «لكفره»؛ اما اگر گفتند «أكرم زيداً» سؤال ميكنند چرا اكرام بكنم? ميگويند «لعلمه» اينجا هست، اگر كسي در حال سقوط به درّه بگويد الآن من احتياط ميكنم، اين معلوم است كه اين احتياط او مسموع نيست، اين كلمهٴ «الآن» دليل بر عدم پذيرش قول اوست.
روايات وارده در خصوص مباحث طرح شده
چندتا روايت را مرحوم كليني نقل كرد در باب ايمان و كفر كافي و نوع روايات را مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در كتاب شريف وافي همه را جمع كردند و آنچه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در من لا يحضره الفقيه نقل كرده، آن را هم فيض ذكر كرد كه بعضي از آن روايات را در تفسير شريف نورالثقلين ميخوانيم كه مربوط به من لا يحضره الفقيه است كه شاهد بحث است. البته روايات ديگري هم كه مرحوم كليني نقل كرده، آنها را هم ميخوانيم.
روايت اول در عدم پذيرش توبه محتضر.
جلد اول، صفحه 456 به بعد روايات توبه است در ذيل همين بحث. اوّلش از زراره است از امام باقر(عليه السلام) فرمود: «إذا بلغت النفس هذه و أهويٰ بيده الي حنجرته لم يكن للعالم توبةٌ و كانت للجاهل توبة»[تفسیر نور الثقلین ، ج 1 ، ص 456] حالا اين جاهلِ قاصر است يا جاهلِ مقصّر است، كدام درجه از درجات قبول هست به هر تقدير، هر كدام باشد قبل از ورود در دالان برزخ است، قبل از مشاهده آيات مرگ است.
روايت کافي در عدم پذيرش توبه محتضر
روايت دوم هم كه از اصول كافي نقل فرمود، آن هم به همين مضمون هست كه بين عالم و جاهل فرق است. در ذيل آن روايت به اين آيه مباركهٴ محلّ بحث یعنی ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾ استشهاد فرمود[ تفسیر نور الثقلین ، ج 1 ، ص 456 و457 ]، معلوم ميشود كه اينجا جاهل را در مقابل عالم قرار دادند.
تبيين حديثي ديگر بر عدم پذيرش توبه در حال احتضار
از من لا يحضره الفقيه اين حديث را نقل ميكنند، از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم): «في آخر خطبة خَطَبها» فرمود: «من تاب قبل موته بسنة تاب الله عليه» ، تا به اينجا كه فرمود: «وإنّ الساعة لكثيرة من تاب و قد بلغت نفسه هذه و أهويٰ بيده الي حلقه تاب الله عليه».[ تفسیر نور الثقلین ، ج 1، ص 457]
[در] حديث بعد، ذات اقدس الهي ميفرمايد: «و عزّتي و عظمتي لا احجب التوبة عن عبدي حتي یغرغر بها»[19] يعني نزديك جان دادن باشد.
روايتي ديگر در عدم پذيرش توبه
روايت ديگري كه از من لا يحضره الفقيه هست و شاهد جمع است اين است كه «سُئل الصادق(عليه السلام) عن قول الله عزّ و جل ﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾ قال «ذلك إذا عایَن أمر الآخرة»[ تفسیر نور الثقلین ، ج 1 ، ص 457 ] معلوم ميشود ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ كه در آيه توبه است، غير از آن سه آيه مربوط به وصيت است،[سوره بقره ، آیات 133و 180 ؛ سوره مائده، آیه 106 .] چون اگر اين حضور موت، كنايه از معاينه آيات برزخ باشد وصيت قبول نيست، نه از ثلث، نه از اصل. آن سه آيهاي كه حضور موت را دربارهٴ وصيّت ذكر فرمود يعني اواخر عمر، نه هنگام مشاهدهٴ برزخ و ورود در برزخ، اين يك شاهدِ جمع خوبي است.
منبع: سایت هدانا، تفسیر سوره نساء حضرت آیت الله جوادی آملی.