وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

توبه با شنیدن چند آیه از قرآن

0

توبه با شنیدن چند آیه از قرآن

اصمعی می گوید: در بصره به سر می بردم، نماز جمعه را خوانده و از شهر بیرون رفتم، مرد عربی را دیدم بر شتری نشسته و نیزه ای در دست دارد، چون مرا دید گفت: از کجایی و از کدام قبیله ای؟ گفتم: از طایفه ی اصمع، گفت: تو آنی که معروف به اصمعی هستی؟ گفتم: آری، من آنم، گفت: از کجا می آیی؟ گفتم: از خانه ی خدای عزّ و جل، گفت:

أَ و للّٰهِ ِ بَیْتٌ فِی الْاَرْضِ؟

آیا در زمین برای خداوند خانه ای هست؟

گفتم: آری، خانه ی مقدس معظم، بیت اللّٰه الحرام، گفت: آنجا چه می کردی؟ گفتم: کلام خدا می خواندم، گفت:

أَ و للّٰهِ ِ کَلامٌ؟

آیا برای خدا کلامی هست؟

گفتم: آری، کلامی شیرین، گفت: چیزی از آن را بر من بخوان، سوره ی و الذاریات را خواندم تا به این آیه رسیدم:

« وَ فِی اَلسَّمٰاءِ رِزْقُکُمْ وَ مٰا تُوعَدُونَ» (1).

و روزی شما و آنچه که به شما وعده داده شده در عالم بالاست.

گفت: این کلام خدا و سخن او است؟ گفتم: آری، سخن اوست که به بنده اش محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرده، گویی آتشی از غیب در او زدند، سوزی در وی پدید آمد، دردی شگفت آور از درونش سر زد، نیزه و شمشیر را بینداخت، شتر را قربانی کرد و به تهیدستان واگذاشت، لباس ستم از تن بینداخت و گفت:

تری یقبل من لم یخدمه فی شبابه.

اصمعی! آیا به نظرت می رسد کسی که در جوانی به عبادت و طاعت برنخاسته، قبول درگاه شود؟

گفتم: اگر نمی پذیرفتند چرا پیامبران را مبعوث به رسالت کردند، رسالت انبیا برای این است که فراری را باز گردانند و قهر کرده را آشتی دهند.

گفت: اصمعی این درد زده را دارویی بیفزای، و خسته ی معصیت را مرهمی بنه.

دنباله ی آیات خوانده شده را شروع کردم:

« فَوَ رَبِّ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مٰا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ» (2).

پس به خدای آسمان و زمین قسم که وعده ی خدا حق است همانند سخنی که با یکدیگر دارید.

چون آیه را قرائت کردم چند بار خود را به زمین زده و نعره کشید، و همچون والهی سرگردان و حیران رو به بیابان نهاد.

او را ندیدم تا در طواف خانه ی خدا، دست به پرده ی کعبه داشت و می گفت:من مثلی و أنت ربّی، من مثلی و أنت ربّی؟

مانند من کیست که تو خدای منی، مانند من کیست که تو پروردگار منی؟

به او گفتم: با این کلام و حالی که داری مردم را از طواف باز داشته ای، گفت: ای اصمعی! خانه خانه ی او و بنده بنده ی او، بگذار تا برای او نازی کنم، سپس دو خط شعر خواند که مضمونش این است:

ای شب بیداران! چه نیکو هستید، پدرم فدای شما باد چه زیبا هستید، درب خانه ی آقای خود را بزنید، به یقین در به روی شما باز می شود.

سپس در میان جمعیت پنهان شد، آنچه از او جستجو کردم او را نیافتم، حیرت زده و مدهوش ماندم، طاقتم از دست رفت، برایم جز گریه و ناله نماند

1- 1) – ذاریات ( 51) : 22.
2- 2) – ذاریات ( 51) : 23.

کتاب توبه آغوش رحمت ص 162

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.