تفسیر به رای قرآن چیست

تفسیر به رای قرآن چیست
فهرست این نوشتار:
بحث در تفسير به رأى در روايات واحاديث حضرات معصومين : بود؛ رواياتى كه به حدّ تضافر و تكاثر مىرسد. چكيده رواياتى كه در بحث قبل گذشت اين بود كه: تفسير به رأى معادل عدم ايمان و در حدّ كفر است و انسان را از حقيقت معارف قرآن بسيار دور مىكند؛ همچون فاصله زمين تا آسمان. و بر فرض كه اتّفاقآ به واقع برسد اجر و پاداشى ندارد.
واژه «تفسير به رأى» صريحآ در قرآن نيامده، امّا اشاراتى به اين مطلب در آيات قرآن وجود دارد؛ زيرا تحريف معنوى در حقيقت نوعى تفسير به رأى محسوب مىشود.
اين مطلب در چهار آيه ديده مىشود، كه اتّفاقآ تمام آن مربوط به يهوديان، قهرمان اصلى تحريف، مىباشد: در دو آيه تعبير به (يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَّوَاضِعِهِ)[1] شده، و در يك مورد (يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ)[2] آمده، كه در مورد تفاوت اين دو تعبير در مباحث آينده بحث خواهيم كرد، و در مورد چهارم تعبير به (يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ)[3] شده است.
در مباحث پيش رو خواهيم گفت كه تفسير به رأى نوعى تحريف معنوى قرآن محسوب مىشود. بنابراين، تفسير به رأى و تحريف معنوى به يك مطلب اشاره دارد.
نتيجه اينكه تفسير به رأى در روايات اسلامى و آياتى از قرآن به شدّت مذمّت شده، و اين نكوهش شديد، دليل بر حرمت آن است.
نكته دوم: معناى تفسير به رأى با استفاده از آيات و روايات
قبل از پرداختن به معنى «تفسير به رأى» لازم است مفردات آن، يعنى كلمه «تفسير» و «رأى» را تفسير كنيم :
«تفسير» چيست؟
تفسير از مادّه فسر (بر وزن نصر) پرده برداشتن، آشكار كردن، واضح ساختن و روشن نمودن است. هم ثلاثى مجرّد اين كلمه متعدّى است (و احتياج به مفعول دارد) و هم هنگامى كه به باب تفعيل مىرود (و ثلاثى مزيد مىشود). بنابراين، هم فَسَرَ (ثلاثى مجرّد) به معناى «آشكار كرد» است و هم فَسَّرَ (ثلاثى مزيد). البتّه هنگامى كه ثلاثى مزيد مىشود و در شكل باب تفعيل ظاهر مىشود تأكيد بيشترى در آن است؛ يعنى خيلى واضح و آشكار كرد.
معناى «رأى»
رأى در اينجا به معناى عقل نيست، بلكه به معنى گمان و پندار است. راغب در مفردات، مخصوصآ در اينجا، تصريح مىكند كه رأى به معناى عقيدهاى است كه از ظنّ و گمان پيدا مىشود.
كلمه «تفسير» و «رأى» هر كدام تنها يك بار در قرآن مجيد آمده است. در مورد واژه اوّل در آيه شريفه 32 و 33 سوره فرقان مىخوانيم :
«(وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلا * وَلاَ يَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرآ)؛ كافران گفتند: «چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟!» اين (نزول تدريجى) براى اين است كه قلب تو را به وسيله آن محكم داريم و (از آن رو) آن را به تدريج بر تو خوانديم. آنان هيچ مثالى براى تو نمىآورند مگر اينكه ما حق و بهترين تفسير را براى تو مىآوريم، (و پاسخى قاطع كه در برابر آن ناتوان شوند)».
واژه «تفسير» فقط در همين آيه شريفه به كار رفته، و به معناى پرده برداشتن از مجهول است.
امّا كلمه «رأى» در آيه شريفه 27 سوره هود آمده است، در آيه فوق مىخوانيم :
«(فَقَالَ الْمَلاَُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلاَّ بَشَرآ مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّأْىِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ)؛
اشراف كافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبينيم؛ و كسانى را كه از تو پيروى كردهاند، جز افراد پست سادهلوح، مشاهده نمىكنيم؛ و براى شما فضيلتى نسبت به خود نمىبينيم؛ بلكه گمان مىكنيم كه شما دروغگو هستيد».
«رأى» در اينجا به معنى گمان و پندار است و لذا كسانى كه داراى چنين صفتى هستند را سادهلوح مىگويند. البتّه اين تفكّر اشتباه و خطاى ثروتمندان و مشركان زمان حضرت نوح علیه السلام بود كه جوانان و مؤمنان به آن حضرت را سادهلوح مىانگاشتند.
پس از روشن شدن معناى واژه «تفسير» و كلمه «رأى»، بايد درمورد تركيب اين واژه يعنى «تفسير به رأى» بحث كنيم.
تفسير به رأى چيست؟
براى «تفسير به رأى» معانى متعدّدى ذكر شده، كه به پنج مورد آن اشاره مىشود :
1. پيشداورى غلط
اوّلين معناى تفسير به رأى اين است كه انسان به مسألهاى معتقد شود و آن را به عنوان يك عقيده بپذيرد، سپس به دنبال آيهاى در قرآن بگردد تا آن را بر عقيده مذكور تطبيق دهد. چنين شخصى در حقيقت به دنبال فراگيرى چيزى از قرآن نيست، بلكه در پى توجيه كردن عقيده باطل خود با آيات قرآن است. وى شاگردى قرآن را نمىكند، بلكه در مقام معلّم قرآن برآمده است. پيشداورىهاى غلطى مىكند، سپس به دنبال مجازها و كنايهها و متشابهات قرآن مىرود، تا آن را بر خواستهاش تطبيق دهد.
مثلا كسى كه معتقد به جبر شده و خلق الله را در اعمال و گفتار خود مجبور مىداند و زبان حال او اشعار زير است :
بارها گفتهام و بار دگر مىگويم كه من گمشده اين ره نه به خود مىپويم
در پى آينه طوطى صفتم داشتهاند آنچه استاد ازل گفت بگو مىگويم
من اگر خارم و گر گل چمنآرايى هست كه از آن دست كه او مىكشدم مىرويم[4]
چنين كسى در قرآن به جستجو مىپردازد. با آياتى همچون آيه شريفه «(إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرآ وَإِمَّا كَفُورآ)؛ ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس».[5] كه برخلاف جبر است كارى ندارد، بلكه به سراغ آياتى مىرود كه بوى جبر مىدهد و لذا به آياتى مانند آيه شريفه 30 سوره انسان استدلال مىكند. آنجا كه مىفرمايد :
«(وَمَا تَشَاءُونَ إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ اللهُ إِنَّ اللهَ كَانَ عَلِيمآ حَكِيمآ)؛ و شما (چيزى را) نمىخواهيد مگر اينكه خدا بخواهد. خداوند دانا و حكيم بوده و هست».
اين، تفسير به رأى است. چنين شخصى در حقيقت آدرس غلط و مسير اشتباهش را با دستكارى كردن بعضى از آيات قرآن توجيه مىكند.[6]
نمونه ديگر آن، كارى است كه بعضى از وهّابىها در مورد توسّل انجام مىدهند. آنها كه قبلا تصميم خود را گرفته و حكم خويش را در مورد توسّل صادر كرده و آن را شرك ناميدهاند،
براى توجيه اين عقيده باطل به سراغ آيه شريفه 18 سوره جن رفتهاند؛ كه خداوند مىفرمايد :
«(وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ للهِِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَدآ)؛ و اينكه مساجد از آن خداست. پس هيچ كس را با خدا نخوانيد».
در حالى كه بر اثر تفسير غلط كلمه «مع» دچار اين اشتباه شدهاند. آنها تصوّر كردهاند «مع» به معناى هرگونه توجّه و توسّلى است؛ در حالى كه چنين نيست و معناى آن در اينجا همراه و همطراز مىباشد؛ مثل اينكه دو معبود در عالم هستى تصوّر شود و معبود ديگر، همچون الله جل جلاله مورد پرستش قرار گيرد. در حالى كه توسّل در عرض خواندن خدا نيست، بلكه در طول آن و باذن الله است. بنابراين، مشمول آيه نمىباشد.
توسّل در حقيقت همان شفاعتى است كه وهّابىها قبول دارند و جداى از آن نيست.
برخى اقوام منحرف پيدا شده و مىگويند: «خداوند رحمان و رحيم است و بندگانش را عذاب نمىكند». هنگامى كه از آنها سؤال مىشود: «پس اين همه آيات و روايات مربوط به عذاب جهنّم به چه معناست؟!» مىگويند: «عذاب از مادّه عذب به معناى شيرين و گواراست. بنابراين، خداوند ارحم الراحمين بندگانش را عذاب نمىكند!».
خلاصه اينكه معناى اوّل تفسير به رأى داشتن پيشداورىهاى غلط و انتخاب و توجيه آيات طبق ميل و عقيده خود مىباشد.
و به تعبير ديگر، به جاى اينكه در مقابل قرآن زانو زده و از معارف بلند آن استفاده نمايد معلّم و قاضى بر قرآن مىشود و از آيات آن به طور گزينشى براى توجيه افكار و پندارهاى غلط خود استفاده مىكند.
2. تطبيق نادرست
دومين معناى تفسير به رأى تطبيق غلط آيات بر مصاديق آن است. طبق اين معنى، آيه قرآن درست تفسير شده و معنى صحيحى براى آن ارائه مىگردد، امّا به غلط منطبق بر مصداقى مىشود. طبق معناى اوّل در مفهوم آيه دستكارى مىشد، و مطابق معناى دوم در تطبيق بر مصداق انحراف صورت مىپذيرد.
از جمله آياتى كه تفسير به رأى به معناى دوم در آن صورت
گرفته، آيه شريفه 207 سوره بقره است، كه مىفرمايد :
«(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ)؛ و بعضى از مردم (با ايمان و فداكار) جان خود را به خاطر خشنودى خدا مىفروشند، و خداوند نسبت به همه بندگان مهربان است».
مشهور و معروف طبق روايات اهل سنّت و شيعه، آن است كه اين آيه شريفه در داستان ليلة المبيت در مورد حضرت على علیه السلام نازل شد. شبى كه آن حضرت در بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خوابيد و جانش را در معرض خطر 40 شمشير زن قرار داد، تا رضايت و خشنودى خداوند را به دست آورد.[7]
امّا معاويه دست به تفسير به رأى زد و آيه شريفه را بر شخص ديگرى تطبيق كرد! در كتب مختلف، از جمله شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد آمده كه معاويه بر اثر عداوت و دشمنى كه با حضرت على علیه السلام داشت، ثمرة بن جندب، آن صحابى سست ايمان و دنياطلب را به چهارصد هزار درهم خريد تا روايتى جعل كند كه آيه شريفه مورد بحث در شأن ابن ملجم مرادى قاتل حضرت على علیه السلام نازل شده است و او چنين كرد![8]
معاويه در اين جنايت بزرگ تغييرى در مضمون آيه ايجاد نكرد، ولى آن را بر كسى كه مصداقش نبود تطبيق كرد.
از ديگر آياتى كه تفسير به رأى به معناى تطبيق غلط در آن صورت گرفته آيه شريفه 204 و 205 سوره بقره است. مىفرمايد :
«(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللهَ عَلَى مَا فِى قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الاَْرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ)؛ بعضى از مردم گفتارشان در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مىشود؛ (در ظاهر، اظهار محبّت شديد مىكنند) و خدا را بر آنچه در نظر دارند گواه مىگيرند. در حالى كه آنان، سرسختترين دشمنانند. (نشانه آنها، اين است كه) هنگامى كه روى بر مىگردانند (و از نزد تو خارج مىشوند)، در راه فساد در زمين، كوشش مىكنند، و زراعتها و چهارپايان و انسانها را نابود مىسازند؛ (با اينكه مىدانند) خدا فساد را دوست نمىدارد».
اين آيات را هم درست تفسير كردهاند، امّا (با كمال بىشرمى و وقاحت) تطبيق بر على بن ابىطالب 8 نمودهاند،[9] در حالى كه آن حضرت مصداق آيه نيست.[10]
چطور ممكن است آن حضرت مصداق اين آيه باشد در حالى كه با ايمانترين فرد در بين مسلمانان پس از پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بود؟!
چگونه ممكن است چنين نسبتى به آن حضرت داده شود در حالى كه اميرمؤمنان على علیه السلام تا آخرين لحظات عمر شريفش در خدمت اسلام و پناهگاه مسلمانان بود و اسلام با جانفشانىهاى او بارور شد؟!
چقدر بىانصاف و پست و فرومايه بودند كسانى كه براى حفظ چند روز حكومت بىارزش خود، دست به چنين جناياتى زدند.
تطبيق ناصحيح در مورد روايات
تفسير به رأى به معناى دوم اختصاص به آيات قرآن ندارد بلكه در مورد برخى روايات نيز ديده مىشود. از جمله مىتوان به روايت معروف پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در مورد قاتلان عمّار ياسر اشاره كرد كه فرمودند :
«تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْباغِيَةُ؛ تو را گروهى طغيانگر مىكشند».[11]
هنگامى كه در جنگ صفين عمّار ياسر در لشكر على علیه السلام حاضر شد و به جنگ با معاويه و لشكريانش پرداخت و در نهايت به دست آنها كشته شد، مردم به ياد روايت پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم افتاده و پى به خطا بودن راه لشكر شام بردند. و لذا همهمهاى در ميان سپاهيان معاويه ايجاد شد كه ما «فئه باغيه» هستيم، و لشكر على علیه السلام بر حق است.
در اينجا بود كه معاويه دست به تفسير به رأى زد و گفت : حديث پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم درست است، ولى قاتل عمّار كسانى هستند كه او را به اين جنگ آوردهاند. اگر على و لشكريانش او را به نبردگاه صفّين نمىآوردند كشته نمىشد.[12] پس آنها قاتل عمّار هستند! و بدين ترتيب، لشكريان خود را گمراه كرد.
خلاصه اينكه تفسير به رأى به معناى تطبيق غلط، هم نسبت به آيات قرآن صورت گرفته و هم در مورد ايات ديده مىشود.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
سلسله مباحث تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى
پی نوشت:
[1] . سوره نساء، آيه 46 و سوره مائده، آيه 13؛ ترجمه: «آنها (يهوديان) كلمات الهى را ازموردش تحريف مىكنند».
[2] . سوره مائده، آيه 41؛ ترجمه: «آنها (يهوديان) سخنان را از مفهوم اصليش تحريفمىكنند».
[3] . سوره بقره، آيه 75؛ ترجمه: «پس از فهميدن، آن را تحريف مىكردند».
[4] . ديوان حافظ، غزل 373 .
[5] . سوره دهر، آيه 3 .
[6] . با توجّه به اينكه در اوايل سوره انسان آيه شريفه (إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرآ وَإِمَّاكَفُورآ) ذكر شده و در آيه 29، همان مضمون به شكل ديگرى تكرار گشته، ممكن بودبعضى افراد كوتهنظر از تعبير فوق نوعى تفويض و واگذارى مطلق به بندگان را تصوّر كنند.لذا در آيه مورد بحث (آيه سىام) فرمود: «شما چيزى را نمىخواهيد مگر اينكه خدابخواهد». و اين در حقيقت اثبات اصل معروف «الامر بين الامرين» است. شرح بيشتر را درتفسير نمونه، ج 25، ص 385 مطالعه فرماييد.
[7] . شرح اين مطلب را با استفاده از منابع خاصّه و عامّه در آيات ولايت در قرآن، ص 271به بعد نوشتهايم. ابن ابىالحديد مىگويد: «وقد روى المفسرون كلّهم ان قول الله تعالىومن الناس من يشرى نفسه اُنزلت في علىٍّ ليلة المبيت». (شرح نهجالبلاغه، ج 13،ص181).
[8] . شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج 4، ص 287 .
[9] . همان.
[10] . اين دو آيه درباره «اخنس بن شريق» نازل شده كه مردى زيبا و خوش زبان بود وتظاهر به دوستى با پيامبر 9 مىكرد و خود را مسلمان جلوه مىداد، ولى در باطن منافق بود. شرح اين مطلب را در تفسير نمونه، ج2، ص 92 ذيل همان آيات مطالعه فرماييد.
[11] . بحارالانوار، ج 18، ص 113 .