وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

تاثیر ساده زیستی در زندگی

0

تاثیر ساده زیستی در زندگی

فهرست این نوشتار:

 

زهد و ساده‌زيستي و نقش آن در رشد فردي و اجتماعي از منظر‌ آيات و روايات

مقدمه

خداوند متعال در قرآن كريم، هدف از خلقت انسان را عبادت كردن و رسيدن به كمال و سعادت حقيقي معرفي كرده است: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون (ذاريات: 56). شرط رسيدن به كمال و سعادت، تلاش و كوشش در اين مسير است و براي واداشتن انسان به تلاش مداوم، حب ذات و نفس را در وجود او قرار داده است. از سوي ديگر، براي مهار كردن نفس و جلوگيري از افراط در علاقه به دنيا، عشق، ايثار، فداكاري و… را به بشر هديه نمود. يكي ديگر از اين هديه هاي الهي، زهد و ساده زيستي است كه يكي از ارزش هاي اخلاقي و از اساسي ترين اصول زندگي فردي و اجتماعي به شمار مي آيد. زهد و ساده زيستي در قرآن كريم، روايات، به ويژه سيرة انبياء و ائمه اطهار‰ مورد تأكيد قرار گرفته است. اصل زهد و ساده زيستي از اهميت بسيار زيادي برخوردار بوده و داراي آثار ارزشمندي از جمله علم، حكمت، هدايت و… است. به نظر مي رسد، پس از استقرار آثار زهد و ساده زيستي در فرد زاهد، هريك از اين آثار به نوعي موجب رشد او مي گردد. البته پژوهش ها نشان مي دهد كه مسئلۀ نقش زهد در رشد انسان، معمولاً در كتاب هاي اخلاقي تبيين نشده است. بنابراين، اين مقاله در نظر دارد علاوه بر بررسي رابطۀ زهد و ساده زيستي، آثار اين اصل اخلاقي و نقش هريك از اين آثار را در رشد فردي و اجتماعي مورد پژوهش قرار دهد. پيش از پرداختن به آثار و بركات زهد و ساده زيستي و نقش آن در رشد فردي و اجتماعي، لازم است برخي اصطلاحات و مفاهيم مربوط به موضوع بيان گردد.

مفهوم شناسي
الف. ساده زيستي

ساده واژه اي فارسي است كه به معناي بي نقش و نگار، بي آرايش، بي زينت، يكسان، هموار، آسان، بي تكلف، خالص و بدون مخلفات آمده است (معين، 1375، ج 2، ص 1787). بنابراين، به كسي كه زندگي ساده، كم خرج و كم هزينه دارد، يعني خوراك، پوشاك، مسكن و مركب ساده داشته و از تجملات دنيا دوري نمايد، ساده زيست و بي پيرايه گويند. اين اطلاق به دليل نداشتن امكانات نيست؛ زيرا كسي كه ندارد فقير گويند، ولي ساده زيست در عين حال كه امكان استفاده از امكانات را دارد، ولي از آن صرف نظر مي كند! البته ساده زيستي را حد معيني نيست؛ يعني ممكن است گونه اي از زندگي نسبت به فردي با شأن و جايگاه خاص خودش را ساده زيستي گويند. در حالي كه همين گونه ممكن است براي فردي ديگر يك زندگي تجملاتي باشد. نسبي بودن زهد و ساده زيستي ممكن است افرادي را به حالتي سوق دهد كه آنان به بهانة حفظ شأن به اشرافيت و دنياگرايي روي آورند. همچنين شايد دليل تفاسير گوناگون از زهد، نسبي بودن ساده زيستي باشد كه هر كسي به شأن و جايگاه و مقتضيات زماني خود آن را تفسير نموده است.

بنابراين، با توجه به نسبي بودن ساده زيستي، بايد ديد ساده زيستي چه معيارهايي دارد؟ چگونه مي توان حدود نسبي آن را تعيين كرد؟ حضرت علي عليه السلام به اين مسئله توجه داشته و ضمن نامهاى كه به عثمان بن حنيف نوشته اند، چهار معيار را در اين زمينه معرفي نموده اند:

وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ؛ آگاه باش! امام شما از دنياي خود به دو جامۀ فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايي چنين كاري را نداريد، اما با پرهيزكاري و تلاش فراوان و پاكدامني و راستي، مرا ياري دهيد (نهج البلاغه، 1379، ن 45).

اين سخن حضرت علي عليه السلام به نوعي اميدواري براي كساني است كه نمي توانند ساده زيستي علي گونه را رعايت كنند و هشدار براي كساني است كه به بهانه نسبي بودن ساده زيستي و شأن و جايگاه، به تجملات روي مي آورند. بنابراين، در ساده زيستي بايد ورع، كوشش، عفت و راستي را معيار قرار داد.

گسترة ساده زيستي

اولين گسترۀ ساده زيستي، داشتن زندگي آسان است. در زندگي آسان، فرد ساده زيست به حداقل امكانات مورد نيازش اكتفا مي كند و نسبت به داشتن امكانات زايد دنيوي سخت گيري نمي كند. بنابراين، نه تنها زندگي اش آسان و آسوده خاطر، بلكه مرگش نيز چنين است. چنانچه حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا (نهج البلاغه، 1379، خ 167)؛ يعني زندگي ساده داشته باشيد و سبك بار باشيد كه به راحتي به مقصد برسيد. دومين گسترۀ ساده زيستي، كم خرج بودن است. كانَ رَسولُ اللَّهِ خَفيفَ الْمَؤونَة (حرعاملي، 1385، ج 5، ص 54). گسترۀ ديگر ساده زيستي، داشتن زندگي بدون تكلف است. تكلف آن است كه كاري را به مشقت يا تصنع انجام دهند (طريحي، 1395ق، ج 5، ص 115). تكلف دو گونه است: اول تكلف پسنديده؛ يعنى حالتى كه انسان براي رسيدن به كارى كه مقصد اوست، تلاش مي كند و براى او سهل، مفيد و مورد محبت مي شود. دوم، تكلف ناپسند؛ يعنى آنچه را كه انسان از روى رياء و تصنع دنبال كرده و قصد مىكند (راغب اصفهاني، 1375، ج 4، ص 64).

خداوند متعال نيز در قرآن خطاب به پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله مي فرمايد: قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ (ص: 86)؛ بگو: من از شما پاداشي نمي طلبم و من از متكلفان نيستم. همچنين آن حضرت مي فرمايند: نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْلِيَاءِ بِرَاءٌ مِنَ التَّكَلُّف (مجلسى، 1404ق، ج 70، ص 394). روشن است كه منظور از تكلف در اين آيه و روايت، تكلف ناپسند است (مكارم شيرازي و ديگران، 1362، ج 19، ص 354). بنابراين، شخص ساده زيست خودش را به دليل به دست آوردن و يا از دست دادن دنيا، به تكلف نمي اندازد.

ب. زهد

زهد در لغت به معناي روگرداني، بي ميلي و بي اعتنايي و ترك كردن است. اين بي ميلي موجب راضي شدن به اندك است. چنانچه راغب اصفهاني در مورد واژۀ زهد مي گويد: الزّهيد: چيز كم و اندك. و الزّاهد فى الشّىء؛ كسى كه از چيزى روى گردان و بى ميل باشد و به اندك آن خشنود. الرّاضى منه بالزّهيد: خشنود به كم (راغب اصفهاني، 1375، ج 2، ص 156). طريحي در معناي زهد، اعراض و ترك را لحاظ كرده است (طريحي، 1395ق، ج 1، ص 59). ابن فارس در معناي زهد آورده است: حرف هاي زا، هاء و دال، از نظر ريشه بر كم بودن چيزي دلالت مي كنند و زهيد به معناي چيز كم است و او مردي اهل زهد است، يعني مال كمي دارد (ابن فارس، 1390، ص 425). در اصطلاح، به معناي پشت كردن به دنيا و روى آوردن به آخرت، بلكه از غيرخدا قطع نظر كردن و رو آوردن به خدا، و اين بالاترين درجات زهد است (نراقي، 1387، ص 335؛ مصطفوي، 1360، ج 4، ص 311).

با توجه به معنايي كه براي زهد بيان شد، روشن مي گردد كه ساده زيستي در راستاي اعتقاد به زهد است. بنابراين، زهد دو مرحله دارد: مرحله اول قلبى است و مرحله دوم عملى است. به فعليت در آوردن اعتقاد به زهد با بروز صفاتي مانند قناعت، ساده زيستي، صبر، شكيبايي و… صورت مي گيرد. بنابراين، ساده زيستي مرتبه اي از مرحله عملي زهد و زينت آن است كه راه را براى تحصيل زهد حقيقى همواره مى سازد.

شرايط تحقق زهد حقيقي

در تحقق زهد حقيقي چندين مرحله وجود دارد كه عدم وجود يكي از آنها، نشانگر زهد غيرحقيقي است. اين مراحل عبارتند از:

الف. چيزي كه نسبت به آن بي ميلي شده و اعراض مي شود، از اموري باشد كه مورد ميل و رغبت انسان قرار گيرد. چنانچه شهيد مطهري مي گويد: زندگي زاهدانه در دنيا داشتن اين است كه با وجود ميل اعراض كند (مطهري، 1382، ج 5، ص 376).

ب. انسان بالطبع و قلباً نسبت به دنيا و زخارف آن بي ميل باشد و دلبستگي به آن نداشته باشد. اين بي ميلي نبايد ناشي از بيماري جسمي، خسته شدن از دنيا و يا تعلق خاطر شديد به يك چيز، كه انسان را از ميل به موارد ديگر باز مي دارد، باشد.

ج. براي انسان همۀ امكانات رغبت انگيز موجود باشد تا زمينۀ بي ميلي به آن فراهم شود. يا اگر براي وي امكانات موجود نيست، نسبت به امكانات و ماديات ديگران بي ميل باشد. همچنين اين بي ميلي نسبت به ماديات و زندگي دنيا به دليل هدايت به رشد و قرب الهي و هدف آن رضايت الهي باشد؛ زيرا هرگونه بي ميلي زهد به شمار نمي آيد. فيض كاشاني در اين رابطه مي گويد: ترك مال و بذل آن از راه سخاوت و جوانمردى و يا به منظور دلجويى از مردم و يا به طمع عوض، زهد نيست (فيض كاشاني، 1372، ج 7، ص 432).

د. زهد و بي ميلي و حقير شمردن دنيا، نسبت به همۀ موارد دنيوي باشد، نه اينكه نسبت به برخي امور بي ميل باشد و نسبت به برخي ديگر رغبت داشته باشد.

ج. رشد

رشد در لغت به معناي راهيابى و ثبات در حق، كه در برابر- غىّ- يعنى گمراهى است (راغب اصفهاني، 1375، ج 2، ص 76). اين واژه در معناي صلاح و رسيدن به صواب است كه ضد آن غيّ و گمراهي است (مصطفوي، 1360، ج 4، ص 140). اصل كلمه بر استقامت بر راه دلالت مي كند (ابن فارس، 1390، ص 376). با مطالعه آيات مربوط و تحليل آن، چنين به دست مي آيد كه رشد، يعني اينكه انسان در راهي كه هست، شناخت او نسبت به خود، نيكي ها و بدي هاي موجود در مسير و نيز نسبت به چگونگي و روش راهيابي به مقصد، در مرتبه اي بسيار خوب قرار گيرد، به طوري كه ويژگي هاي خويش را جهت رسيدن به نيكي ها و آن چيزي كه به نفع و صلاح اوست، راهنمايي كند. از آنچه بد و داراي ضرر و گمراهي اوست، پرهيز كند. اين مفهوم و برداشت از رشد، با معناي لغوي هم همخواني دارد. همچنين مسئله شناخت در قرآن كريم چنين مطرح شده است: قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (كهف: 66)؛ موسى به او گفت: آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است، به من بياموزى؟ تفسير نمونه در مورد رُشْداً، بياني دارد كه شاهد اين مدعاست: از تعبير “رُشْداً” چنين استفاده مىشود كه علم هدف نيست، بلكه براى راه يافتن به مقصود و رسيدن به خير و صلاح مىباشد. چنين علمى ارزشمند است و بايد از استاد آموخت و مايه افتخار است (مكارم شيرازي و ديگران، 1362، ج 12، ص 487).

آثار زهد و ساده زيستي و نقش آن در رشد انسان
در قرآن كريم اشارۀ صريح به آثار زهد و ساده زيستي وجود ندارد، ولي از دلالت هاي غيرمطابقي برخي آيات، مي توان برخي از اين آثار را به دست آورد. اما در روايات فراواني از ائمه معصومين‰ به صراحت به آثار زهد و ساده زيستي اشاره شده است. اين بركات و آثار، همچون نور فروزنده اي است كه در حقيقت راهنماي انسان ها در صعود به قله هاي رستگاري فردي و اجتماعي و موجب قرب و رضايت خداوند است. مي توان گفت: حركت در مسير زهد و ساده زيستي، به وقوع آثار و بركاتي مي انجامد كه اين آثار و بركات، انسان را از پيشگامان راه انبياء و ائمه معصومين‰ قرار مي دهد و جامعه مطلوب اسلامي را به ارمغان مي آورد كه همۀ انسان ها در ساية عدالت، امنيت اخلاقي و عبادي در آن، به رشد هدايت شده و تمامي استعدادها به طور صحيح به بار مي نشيند، اين همان هدف انبياء الهي است كه سال ها براي آن تلاش مي كردند. برخي آثار زهد و ساده زيستي عبارتند از:

1. حق پذيري و حق پرستي

فطرت آدمي بر طهارت و دين باوري بنيان نهاده شده است و ميل به ناپاكي ندارد. علّامه طباطبائي ذيل آيۀ قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون (مائده: 100) مي نويسد: دين از احكام فطرت و نواميس خلقت است، و چيزى را كه دين دعوت به آن مىكند، همان زندگى طيب و پاكيزه است، و چيزى را كه از آن نهى مىكند همان زندگى آلوده و ناپاك است (طباطبائي، 1374، ج 6، ص 218). بنابراين، روشن است كه چون رفاه طلبي، زياده روي در تجملات و دنياپرستي زمينۀ ارتكاب به گناه و ناپاكي را فراهم مي كند و خلاف فطرت آدمي است، فطرت را رو به خاموشي مي برد و رعايت زهد و ساده زيستي و ترك لذت هاي غفلت زاي دنيوي، فطرت آدمي را پر فروغ ساخته، زمينۀ رشد فطري و دين باوري را تقويت مي كند. همچنين در روايات به اين مطلب اشاره شده است. چنانچه شخصي از امام سجاد عليه السلام پرسيد: زهد در دنيا چيست؟ امام عليه السلام فرمود: زهد همان روي آوردن و رغبت به تقوا است (حرعاملي، 1385، ج 11، ص 315). حضرت علي عليه السلام در زمينة ساده زيستي فرمودند: مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا حَصَّنَ دِينَهُ (تميمي آمدي، 1366، ص 277)؛ كسي كه در دنيا زهد را پيشه خود سازد، دين خود را حفظ مي كند. همچنين فرمودند: عَلَيْكَ بِالزُّهْدِ فَإِنَّهُ عَوْنُ الدِّينِ (همان، ص 275)؛ به زهد روي بيار كه ياور تو در دينداري است.

همچنين در قرآن كريم در مورد قوم عاد، به صورت استفهام انكاري، رفاه كاذب و بيهوده را مانع حق پذيرى و عدم اطاعت از رسول اكرم صلي الله عليه و اله معرفي نموده است: أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ ريعٍ آيَةً تَعْبَثُون… (شعراء: 128). تفسير نور يكي از پيام هاي اين آيه را چنين دانسته است كه تمدن و رفاه كاذب، عامل غرور و مانع حق پذيرى است (قرائتي، 1383، ج 8، ص 348). در تفسير آسان ذيل اين آيه، چنين آمده است: براى استفهام انكارى و توبيخى است؛ يعنى آيا جا دارد كه شما از خدا و عالم آخرت غافل و فريفته اين همه مزخرفات دنيوى شويد (نجفي خميني، 1398ق، ج 14، ص 361). آري زماني كه رفاه زدگي باشد، ولي بهره مندي از روحيه زهد و ساده زيستي نباشد، حق و عمل صحيح ملاك نيست و فطرت آدمي خاموش شده و انسان فريفته دنيا مي شود.

در جايي ديگر به نفي پيامبران از سوي كساني كه زهد و ساده زيستي را رعايت نكرده و در استفاده از لذايذ نعمت ها زياده روي كرده اند، اشاره نموده و مي فرمايد: وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُون (سبأ: 34)؛ و ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى بيمدهنده نفرستاديم مگر اينكه مترفين آنها (كه مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه فرستاده شدهايد كافريم! علّامه طباطبائي ذيل اين آيه مي فرمايد: زياده روى در لذايذ كار آدمى را به جايى مىكشاند كه از پذيرفتن حق استكبار ورزد (طباطبائي، 1374، ج 16، ص 578). بنابر نص صريح اين آيه، روشن است كه رعايت زهد و ساده زيستي، پذيرش دعوت به حق پيامبران را آسان و حتمي كرده، جامعه به هلاكت و نابودي نخواهد رسيد. هدف انبياء در راستاي مقبوليت از سوي مردم، به صورت كامل و دقيق اجرا خواهد شد و سعادت دنيوي و اخروي همگان تضمين خواهد شد.

همچنين با مطالعه و تدبر در آيات 86 و 87 سوره توبه، به دست مي آيد كه ثروت و توانمندي در دنيا، بينش صحيح را از انسان مي گيرد و زمينه را براي همراهي با مخالفان و خودداري از جهاد فراهم مي كند. خداوند متعال در اين آيات مي فرمايد: وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (توبه: 86و 87)؛ و چون سورهاى نازل شود كه به خدا ايمان بياوريد و با پيامبر او جهاد كنيد، ثروتمندان آنها از تو اجازه مىخواهند و مىگويند بگذار كه ما با قاعدين (كساني كه از جهاد معافند) باشيم، آنان به اين خوشحال شدند كه با واماندگان باشند و بر دل هايشان مهر زده شده پس آنان نمىفهمند.

در آيه فوق، أُوْلُواْ الطَّوْلِ، يعني كساني (منافقيني) كه داراي ثروت و توانايي مادي و جسمي كافي براي حضور در جنگ هستند (همان، ج 9، ص 487؛ مكارم شيرازي و ديگران، 1362، ج 8، ص 74؛ قرائتي، 1383، ج 5، ص 120؛ طبرسي، 1380، ج 11، ص 179). شيخ مغنيه در تفسير الكاشف، ذيل آيۀ فوق در مورد اولوا الطّول مي گويد: مقصود از اولوا الطّول ستمكاران و مترفيني هستند كه از هر چيزي كه از نزديك و يا دور با منافعشان برخورد داشته باشد، دوري مي كنند (مغنيه، 1386، ج 4، ص 137). بنابراين، اولوا الطول كساني هستند كه داراي زندگي رفاه گونه، به همراه قدرت و ثروت كافي هستند و به دليل اينكه جهاد از ديدگاه ايشان، با منافع آنها سازگاري ندارد، از شركت در جهاد خودداري مي كنند.

تعبير اولوا الطول در آيه، تعبيري دقيق و عميقي است. اينكه از واژه منافق و… ياد نمي كند و به خصوصيت آنان اشاره مي كند، به اين واقعيت اشاره دارد كه توانايي جسمي، قدرت و ثروت موجب ترك جهاد است. آري! قدرت و ثروت چشم دل و بصيرت آدمي را خاموش مي كند و فهم صحيح را از او مي گيرد: فَهُمْ لَا يَفْقَهُون. به جايي مي رساند كه او در عين توانايي جسمي، به همراهي با قاعدين و راحت طلبي روي مي آورد. همچنين در تفسير نور، ذيل اين آيه چنين آمده است: دنياطلبى، رفاهزدگى و روحية نفاق، ديد صحيح و شناخت عميق را از انسان مىگيرد (قرائتي، 1383، ج 5، ص 121). در تفسير آسان علت اين نپذيرفتن حق را چنين بيان مي كند: قلوب منافقين به علت عدم ايمان به خدا و علاقه به مزخرفات دنيوى مختوم و مهر زده شدهاند (نجفي خميني، 1398، ج 6، ص 373).

بنابراين، زهد و ساده زيستي موجب حق پذيري، حق پرستي و آخرت خواهي و بزرگ ترين عامل رشد دنيوي و اخروي به شمار مي آيد؛ زيرا زماني كه انسان زاهد شد و حق را پذيرفت و هدف آخرتي داشت و به حق عمل كرد، ماهيت عمل به حق او چيزي جز رشد و پيشرفت در دنيا و آخرت نخواهد بود. آن افرادي كه زهد ندارند و فقط به دنبال اهداف دنيوي هستند و آخرت را فراموش مي كنند، شايد به ظاهر به مطلوباتي برسند ولي در حقيقت از رشد حقيقي جا مانده اند.

به اين نوع رشد در قرآن كريم هم اشاره شده است. چنانچه مي فرمايد: مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِه وَ مَن كاَنَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنهَا وَ مَا لَهُ فىِ الاَخِرَةِ مِن نَّصِيب (شوري: 20)؛ كسى كه زراعت آخرت را بخواهد، به كشت او بركت و افزايش مىدهيم و بر محصولش مىافزاييم و كسى كه فقط كشت دنيا را بطلبد، كمى از آن به او مىدهيم، اما در آخرت هيچ بهرهاى ندارد!

در تفسير نور، در يكي از پيام هاي آيه چنين آمده است: براى آخرتخواهان توسعه و رشد است (قرائتي، 1383، ج 10، ص 390). علّامه طباطبائي در پايان تفسير اين آيه شريفه، بياني رسا دارند كه شاهد اين مطلبي است، چنانچه مي گويد:

خداى سبحان، لطيف به همه بندگان خويش است، داراى قوتى است مطلقه و عزتى مطلقه، بندگان خود را بر حسب مشيتش روزى مىدهد، ولى با اين تفاوت كه درباره كسانى كه هدفشان آخرت است، و براى آن كار مىكنند خواسته كه دنيا را بدهد، و مزد آخرتش را بيشتر از آنچه كه عمل كردهاند بدهد، ولى درباره كسانى كه هدفشان تنها دنيا است خواسته است تنها دنيا را بدهد و در آخرت بهرهاى نداشته باشند (طباطبائي، 1374، ج 18، ص 58).

تحليل سخن علّامه، ذيل آيۀ شريفه در تأييد اين مطلب، اين است كه خداوند به آخرت خواهان (كه مصداق بارز آن زاهدان اند)، علاوه بر بهره مندي از رشد دنيوي، در آخرت نيز پاداش و مزدي بيشتر از آنچه عمل كرده اند، به آنها مي دهد. ولي به كساني كه هدف دنيوي دارند، (كه مصداق بارز آن كساني هستند كه از روحيه زهد بي بهره اند و رغبت و علاقه شديدي به امور دنيوي دارند)، فقط به ظاهر در دنيا مزدي داده مي شود.

2. آسودگي خاطر

انسان ها همواره به دنبال راحت طلبي و آسودگي خاطر هستند. هركسي براي تحصيل آن، به نحوي كوشش مي كند؛ گاهي به وسيله مقام، مال و يا تجملات و گاهي هم به وسيله ظلم كردن به ديگران به دنبال آرامش و آسايش است. در حالي كه با دو مقدمه زير به روشني مي توان به آسودگي و آرامش خاطر حاصل از زهد و ساده زيستي دست يافت:

1. قرآن كريم ياد خدا را تنها عامل آرامش قلوب بيان كرده، مي فرمايد: أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب (رعد: 28).

2. ياد خداوند متعال حق است. بنابراين، هرقدر كه انسان دلبستگي به دنيا و تجملات آن نداشته باشد، ياد خداي او بيشتر خواهد بود؛ زيرا چنانچه عدم رعايت ساده زيستي و روي آوردن به زندگي دنيا موجب غفلت از حق و گاهي مبارزه با آن مي شود.

نتيجه آنكه كساني كه ساده زيستي را رعايت مي كنند، به راحتي مي توانند خدا را ياد كنند و به آرامش برسند. در حالي كه زياده روي در استفاده از لذايذ، پذيرش حق و پرستش آن را سخت و گاهي غيرممكن مي كند. البته اين امر نسبي است و هرچه ساده زيستي بيشتر باشد، حق پذيري و به تبع آن، ياد خدا و آسودگي خاطر بيشتر خواهد شد. از سوي ديگر، مي توان گفت: افراد داراي زندگي پر پيرايه و رفاه گونه، نگراني دائمي نسبت به از دست دادن آن دارند و در حفظ آن دائماً تلاش مي كنند. بنابراين، بي پيرايگي و ساده زيستي است كه بخش عمدۀ اين نگراني ها را از بين مي برد و موجب آسودگي خاطر مي شود. در روايات زيادي نيز به اين مطلب اشاره شده است. چنانچه پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله مي فرمايد: الرَّغْبَةُ فِي الدُّنْيَا تُكَثِّرُ الْهَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا يُرِيحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَن (صدوق، 1362، ج 1، ص 73)؛ علاقه به دنيا و زندگي دنيوي غم و اندوه را بيشتر مي كند و زهد در دنيا موجب راحتي و آرامش قلب و بدن (جسم و روح) است. امام صادق عليه السلام فرمودند: الرَّغْبَةُ فِي الدُّنْيَا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحَزَنَ وَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَن (ابن شعبه حراني، 1404ق، ص 358)؛ شيفتگى در دنيا مايه غم و اندوه است و زهد در دنيا آسايش جسم و جان است. امام علي عليه السلام مي فرمايد: ثَمَرَةُ الزُّهْدِ الرَّاحَة (تميمي آمدي، 1366، ص 276)؛ ميوه زهد آسايش است. در بياني ديگر فرمودند: الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا الرَّاحَةُ الْعُظْمَى (همان)؛ راحتى و آسايش بزرگتر در زهد در دنياست. همچنين فرمودند: الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَ مَطِيَّةُ التَّعَبِ (نهج البلاغه، 1379، ح 371)؛ شيفتگي دنيا، كليد دشواري و مركب گرفتاري است.

اين آسودگي خاطر از چند جهت موجب رشد انسان مي گردد:

الف. رشد فكري

آسودگي خاطر حاصل از زهد و ساده زيستي، فرصتي را كه صرف نگراني ها مي شد، در اختيار فرد زاهد قرار مي دهد تا براي تفكر و تعقل هزينه كند. فرصتي كه با آسودگي خاطر و فراغ بال همراه است و فرد بدون مشغله و اضطراب به تفكر و تعقل مي پردازد. اين تفكر و تعقل در بخش هاي گوناگون، مي تواند مورد بهره برداري قرار گيرد كه معمولاً صرف تحصيل علم و توليد علم خواهد شد. شاهد آن اين است كه اولاً، عالمان وارسته اي در مرتبۀ علمي بالا، معمولاً زهد و ساده زيست هستند، ثانياً، كسي كه روحية زهد دارد، حق پذير و حق پرست خواهد بود و كسي كه حق پرست است، به صورت عمدي در مسير اشتباه و ناحق، گام نمي گذارد و تفكري ناصحيح و ناپسند ندارد.

ب. رشد رفتاري

ازآنجايي كه افراد زاهد و ساده زيست، تعلق خاطر به امور دنيوي ندارند، نسبت به از دست دادن دنيا ناراحت نمي شوند و نسبت به به دست آوردن آن هم شاد و خوشحال نمي شوند. بنابراين، اين دسته از افراد در موقعيت هايي كه اقبال و ادبار دنيا به وجود مي آيد، با توجه به آرامش خاطري كه دارند، هيچ گاه رفتاري ناشايست، عجولانه و سطحي نسبت به قضيه ندارند. اين آسودگي خاطرشان موجب مي شود كه رفتارشان كاملاً حساب شده و مورد رضاي خداوند باشد. اين نشان از رشد رفتاري حاصل از آسودگي خاطري است كه از زهد و ساده زيستي به دست آمده است.

3. شناخت عيوب دنيا

انسان هاي ساده زيست، به دليل اينكه داراي حب و علاقۀ افراطي به دنيا نيستند، با نگاهي دقيق، عيب ها، پستي و بلندي هاي عبور از دنيا را شناخته و به راحتي مسير هدايت به رشد را طي كرده و به موفقيت دست مي يابند. در قرآن كريم علاقه مندي به دنيا – كه دقيقاً در مقابل زهدورزي نسبت به دنياست – را عامل زيبا شدن عيوب و زشتي ها دانسته است. به عبارت ديگر، براي اهل دنيا، عيوب آن، اصلاً عيب و زشتي به شمار نمي آيد. چنانچه مي فرمايد: زَيَّنَّا لهُمْ أَعْمَالَهُم … (نمل: 24)؛ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا … (يوسف: 18) و … وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُم … (نمل: 24). علّامه مصباح بر اين باور است كه اين تعبيرات گوناگون حاكي از آن است كه گرايش و علاقۀ به دنيا موجب مي گردد كه دنيا و رفتار دنيوي انسان در نظر او زيبا جلوه كند و هر چه اين علاقه بيشتر شود، دنيا و حتي عيب هاي آن در نظر انسان زيباتر مي گردد؛ چراكه عاشق عيب و زشتي هاي معشوق را نمي بيند (مصباح، 1384، ج 1، ص 218). در روايات هم آمده است كه، حُبُّكَ لِلشَّيْءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ (صدوق، 1414ق، ج 4، ص 380)؛ چيزي را كه دوست داري تو را كور و كر مي كند.

اما راه برون رفت از اين ضايعه بزرگ، يعني علاقه به دنيا و رسيدن به شناخت دقيق عيوب دنيا در كلام معصومان‰ به زيبايي شرح داده شده است. چنانچه امام علي عليه السلام مي فرمايند: ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُبَصِّرْكَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا وَ لَا تَغْفُلْ فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ عَنْكَ (نهج البلاغه، 1379، ح 391)؛ در دنيا زاهد و آزاده باش تا خداوند چشم تو را نسبت به عيوب آن بينا سازد و غافل مباش كه مراقب تو هستند. پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله مي فرمايند: وَ مَنْ زَهِدَ في الدُّنيا … وَ بَصَّرَهُ عيوبَ الدُّنْيا (كليني، 1365، ج 2، ص 128؛ حرعاملي، 1385، ج 15، ص 241)؛ هركسي كه در دنيا زاهد باشد، خداوند چشم او را نسبت به عيوب دنيا بينا مي سازد. آري زهد و ساده زيستي موجب مي شود كه انسان عيوب دنيا را بشناسد و زماني كه شناخت نسبت به بدي ها و عيوب دنيا پيدا شود، مسلم است كه انسان از عيوب آن پرهيز مي كند.

شناخت عيوب دنيا به نوعي موجب رشد انسان هم مي گردد. اين رشد عبارت است از: موفقيت در حركت در سايۀ معرفت نسبت به دنيا با اين تحليل كه شناخت حقيقت دنيا و آگاهي از مضرّات آن موجب عدم دلبستگي انسان به دنياست؛ زيرا زماني كه زشتي هاي دنيا آشكار شد انسان فطرتاً و ذاتاً به دنبال آن نخواهد رفت، مگر اينكه عواملي در ميان باشد كه اجباراً به سمت آن بدي ها برود. ولي به طور طبيعي از زشتي هاي آشكار شده دنيا پرهيز خواهد كرد كه اين پرهيز از بدي ها، موجب موفقيت و كام يابي او در در زمينه هاي مختلف زندگي خواهد شد.

4. تحصيل عزت نفس

يكي از آثار ساده زيستي، تحصيل شخصيت و عزت نفس است. هر انساني سعي مي كند آن را به هر نحوي به دست آورد. اگر زهد و ساده زيستي الگوي زندگي قرار بگيرد، چشم داشت به مردم و مال ديگران، كه موجب ذلت انسان است، رو به كاهش مي رود. چنين فردي همواره در محضر خداوند و در نظر ديگران عزيز، سرافراز و پايدار در مصائب خواهد بود و به صبر جميلي به واسطه اين عزتمندي دست خواهد يافت.

قرآن كريم رفاه طلبي، زياده خواهي در نعمت ها و نداشتن روحيه ساده زيستي بني اسرائيل را عامل خوار شدن آنان مي داند. بنابر نظر مفسران، خداوند متعال اين مهر ذلت را به خاطر رفاه طلبي آنها بر آنان زده است. چنانچه مي فرمايد: اى موسى! هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا اكتفاء كنيم! از خداى خود بخواه كه از آنچه زمين مىروياند، از سبزيجات و خيار و سير و عدس و پيازش، براى ما فراهم سازد… و (مهر) ذلت و نياز، بر پيشانى آنها زده شد (بقره: 61). در تفسير نور ذيل آيه آمده است: رفاهطلبى، زمينة ذلت و خوارى است (قرائتي، 1383، ج 1، ص 125). در تفسير روشن علت ذلت چنين آمده است: اين ذلت و مسكنت براى بنى اسرائيل، در اثر تمايلات مادى و تعلقات دنيوى و عدم توجه به مقام معنوى الهى بود (مصطفوي، 1380، ج 1، ص 315). در روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله، روي آوردن به دنيا و بزرگ شمردن دنيا، نشأت گرفته از نداشتن روحيه زهد و ساده زيستي است، موجب خواري و برداشتن عظمت اسلام از آنان برشمرده است. چنانچه فرمود: إذا عَظَّمَت امَّتِيَ الدُّنيا نُزِعَت مِنها هَيبَةُ الإِسلامِ (ابن فراس، بي تا، ج 1، ص 75)؛ هرگاه امّت من دنيا را بزرگ شمرد، خدا هيبت اسلام را از آنان برگيرد.

از سوي ديگر، مي توان ساده زيستي را عامل تحصيل عزت نفس دانست و آن اينكه، كساني كه به زندگي تجملاتي روي مي آورند، ترس از دست دادن آن، موجب ضعف اراده آنها مي شود، به طوري كه براي حفظ آن به هر كاري دست زده و شخصيت عزتمند خود را در معرض رفتارهاي ناشايست خواركننده قرار مي دهند. چنانچه در آيه فوق بيان شد، رفاه طلبي بني اسرائيل موجب شد كه در برابر پيامبر عظيم الشأن به درخواست هاي جزئي دنيوي خواركننده روي آورند. در حالي كه عزتمندي حاصل از ساده زيستي، منجر به قاطعيت در اراده و تصميم گيري مي شود.

سؤالي كه مطرح است اينكه عزت نفس حاصل زهد و ساده زيستي، چه نقشي در رشد انسان مي تواند داشته باشد؟ در پاسخ بايد گفت: اين عزت نفس موجب استواري، استحكام و شجاعتي مي شود كه انسان را در سخت ترين شرايط زندگي و در برابر هجمه هاي دشمن از تزلزل جسمي و روحي نجات مي دهد و مانند كوه استوار مي كند. در واقع، عزت نفس موجب رشد اقتدار و صلابت انسان مي گردد، به طوري كه گوهر ناب انسانيت اش را به چيزهاي مادي نمي فروشد و با صلابت درخواست مبني بر انجام كار ناشايست را رد نموده، مرتكب آن نمي شود. حضرت علي عليه السلام در اين رابطه فرمودند: مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُهُ (نهج البلاغه، 1379، ح 449)؛ كسي كه داراي عزت و كرامت نفس باشد تمايلات شهواني اش در نظر او خوار مىآيد. همچنين ايشان در بياني صريح تر مي فرمايند: مَنْ زَهِدَ هانَتْ عَلَيْهِ الْمِحَنُ (تميمي آمدي، 1366، ص277)؛ كسي كه زهد داشته باشد براي او محنت ها و آزمايش ها سهل مي گردد. و در روايتي ديگر آمده است: وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا هانَتْ عَلَيْهِ الْمُصِيبَات (كليني، 1365، ج 2، ص 50).

بنابراين، اگر افراد جامعه، داراي روحيۀ زهد و ساده زيستي باشند، محيط سالم جامعه بهترين بستر رشد و تعالي انسان ها خواهد شد و ميزان بسياري از فسادها مانند رشوه خواري و مفاسد اقتصادي، كه در بيشتر موارد ناشي از بي عزتي انسان هاست، كاهش مي يابد.

5. دوست داشتن مؤمنان

خداوند متعال در قرآن كريم به حبّ داشتن نصارا و پيروان مسيح عليه السلام نسبت به مؤمنان اشاره نموده، وجود علم، زهد و عبادت و عدم استكبار را سه نشانه مسلّم اين دوستي بيان مي كند. چنانچه مي فرمايد: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصاري ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (مائده: 82)؛ آري! نصارا كساني هستند كه حق را پذيرفتند و نسبت به مؤمنين حب ورزيدند كه راز حقيقي و اساسي آن در زهد ورزيدن و ترك دنياست. در تفسير نمونه رهباناً به معناي تارك دنيا آمده و همين عدم دلبستگي به دنيا و ترك آن را راز حق پذيري و دوست داشتن مؤمنان دانسته اند (مكارم شيرازي و ديگران، 1362، ج 5، ص 56). دوست داشتن مؤمنان، كه حاصل از زهد ورزي است، تدريجاً انسان را به سوي رفتارها و ويژگي هاي مؤمنان سوق مي دهد و بستر مناسب براي رشد، تزكيه و پيوستن به صفات مؤمنان فراهم مي شود. براي نمونه، فرض كنيد شما غذايي داريد كه مي خواهيد آن را پس از مدتي استفاده نماييد. بنابراين، آن را در يخچال قرار مي دهيد كه فاسد نشود تا بعد آن را مصرف كنيد، انسان زاهد همچون ميل به آخرت دارد و مي خواهد پس از زندگي در دنيا با جسم و روحي سالم وارد آخرت شود و از آن استفاده نمايد، با دوست داشتن مؤمنان خودش را در فضايي پاك و عاري از بدي ها قرار مي دهد. البته اين دوست داشتن مؤمنان، علاوه بر حفظ انسان از فساد، موجب رشد و بالندگي او نيز مي شود. مي توان آن را به عنوان رشد هدايتي در نظر گرفت؛ يعني انسان زاهد با دوست داشتن مؤمنان نسبت به راه زندگي اش شناخت ويژه اي مي يابد كه با توجه به آن شناخت مي تواند مسير هدايت الهي را طي كند.

6. علم و هدايت

ساده زيستي انسان را به سوي كمال هدايت مي كند و به او علم و آگاهي عطا مي نمايد. ابن ابي الدّنيا و بيهقي نقل كرده اند كه روزي پيامبر به اصحاب خود فرمود: آيا در ميان شما كسي هست كه بخواهد خداوند علم بدون تعلم و هدايت بدون واسطه به او عنايت كند؟ آيا در ميان شما كسي هست كه خواهان آن باشد كه كوري و تاريكي از او رخت بر بندد و بصيرت و روشنايي برايش حاصل شود؟ بدانيد هركس در دنيا زهد و ساده زيستي داشته باشد و آرزوي خويش را در آن كوتاه سازد، خداوند به او علم بدون تعلم و هدايت بدون واسطه عنايت مي كند (ابن فراس، بي تا، ج 1، ص 131). حضرت علي عليه السلام نيز فرمود: كَسْبُ الْعِلْمِ التَّزَهُّدُ فِي الدُّنْيَا (تميمي آمدي، 1366، ص 63)؛ علم به دست آوردن، زهد ورزيدن است. همچنين از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله نقل شده كه فرمودند: مَنْ زَهِدَ فِيهَا فَقَصَّرَ فِيهَا أَمَلَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ عِلْماً بِغَيْرِ تَعَلُّمٍ وَ هُدًى بِغَيْرِ هِدَايَةٍ وَ أَذْهَبَ عَنْهُ الْعَمَى وَ جَعَلَهُ بَصِيراً (مجلسي، 1404ق، ج 74، ص 165)؛ هر كه در دنيا زهد پيشه كند و آرزوهايش را در آن كوتاه كند، خداى متعال به او علم بىتعلّم و هدايت بىواسطه عنايت كند و و كورىاش را برطرف سازد و او را بينا كند.

مطابق اين روايات، علم بدون تعلّم و هدايت بدون واسطه، يكي از آثار زهد و ساده زيستي است كه ممكن است با سال ها تلاش به دست نيايد. با اين تحليل كه اگر انسان به دنبال ماديات و كسب مقامات دنيوي نرود، از اوقات فراغت بسيار بيشتري براي كسب علم و تفكر در وجود و هستي خود پيدا كرده و راحت تر مي تواند به هدايت و رستگاري خود بينديشد و راه راستين رشد و سعادت را ترسيم و طي نمايد. دلشاد تهراني در تحليل اين روايت مي گويد: در حقيقت به سبب زهد، پردهها كنار مىرود و علم به معارف حقّه الهيه و كشف حقايق جلوه مىكند. آنچه مانع و حجاب دريافت حقيقت است، دنياست و چون اين مانع اصلى رفع گردد، حقيقت عريان مىشود (دلشاد تهراني، 1385، ج 1، ص 258).

پرسش اساسي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه مقصود روايت از علم و هدايت، چه نوع علم و چه نوع هدايتي است؟ آيا مراد علم فيزيك، علم رياضي و يا علوم ديگري است؟ مطالعه روايات نشان مي دهد كه حقيقت علم حاصل از زهدورزي، همان نور الهي است كه خداوند به انسان عطا مي كند؛ نوري كه انسان را از ظلمت ها خارج مي كند. چنانچه امام صادق عليه السلام مي فرمايند: علم [حقيقى] با زيادى آموختن حاصل نمىشود، بلكه علم همان نورى است كه خداوند در قلب هر كس كه اراده هدايت او كند، جاى دهد، پس آن گاه كه خواهان علم شدى، ابتدا بايد در درون خويش خواهان حقيقت بندگى شوى (طبرسي، 1385، ص 326). همچنين اين علم برترين هدايت است. چنانچه در روايتي آمده است: الْعِلْمُ أَفْضَلُ هِدَايَة (تميمي آمدي، 1366، ص 63). بنابراين، مقصود از علم، نوري است از جانب خداوند كه موجب برترين هدايت انسان مي شود نه علمي كه نور نباشد و نقشي در هدايت انسان نداشته باشد.

علت اينكه علم خداداي را نور ناميده اند، به اين دليل است كه همان طور كه نور راهنماي انسان در راه رفتن است تا اينكه بتواند صحيح حركت كند و به بيراهه نرود و دچار آسيب و مشكلات نشود، علم خداداي هم نور است؛ به اين جهت كه راه هدايت و سعادت را به انسان نشان مي دهد و سره را از ناسره مشخص مي كند. چنين شخصي در هر موقعيتي باشد، نور الهي او را به سر منزل مقصود مي رساند كه اين تعبير، دقيقاً حقيقت رشد به معناي راهيابي به مقصد، هدايت، صلاح و خير است. زماني كه اين امر در جامعه نهادينه شود، جامعه به يك شعور و فهم قابل تحسين دست مي يابد كه روز به روز به پيشرفت آن كمك مي كند.

7. رويش حكمت و بصيرت
نتيجة شناخت بسيار عميق نسبت به دنيا، كه حاصل زهد و ساده زيستي است، ترك زشتي ها و گناهان و انجام عمل صالح است كه به تدريج موجب رويش حكمت و بصيرت مي شود و زمينۀ رشد انديشه پاك را در دل انسان فراهم مي كند و تصميم ها و جهت گيري هاي انسان براساس حكمت و بصيرت انجام مي گيرد. چنانچه حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: مَعَ الزُّهْدِ تُثْمِرُ الحِكْمَةُ (تميمي آمدي، 1366، ص 277)؛ حكمت و معرفت در پرتو زهد به ثمر مي نشيند. همچنين فرمود: ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُبَصِّرْكَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا (نهج البلاغه، 1379، ح 391)؛ در دنيا زهد پيشه كن تا خداوند تو را به عيبهاى آن بينا كند. رسول خدا صلي الله عليه و اله به ياران خود چنين فرمود: هيچ بنده اي در دنيا زهد را پيشه خود نسازد، جز آنكه خدا حكمت را در قلب وي جاي دهد و او را نسبت به عيوب دنيا بينا سازد (مجلسي، 1404ق، ج 74، ص 83). همچنين فرمودند: هرگاه كسي را مشاهده كرديد كه نسبت به دنيا بي ميلي نشان مي دهد، با او همراهي كنيد كه او الهام بخش حكمت است (طبرسي، 1385، ص 87). همچنين به ابوذر فرمودند: اگر ديدى برادرت زهد پيشه كرد پس (به سخنانش) گوش كن، چون حكمت مىگويد (مجلسي، 1404ق، ج 74، ص 82).

پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله در موعظه خود به ابن مسعود، حكمت را به زهد تعبير كرده، فرموده است: خداوند متعال فرموده است: او را در كودكى حكمت داديم، يعنى زهد در دنيا عطا نموديم (همان، ص 96). امام صادق عليه السلام هم فرموده است: كسي كه در زندگي، زاهد منش باشد، خداوند متعال دانش را در دلش پايدار و زبانش را به حكمت گويا مي سازد (كليني، 1365، ج 2، ص 128). بنابراين، زهد و ساده زيستي است كه دل انسان را روشن مي كند و حكمت و بصيرت را در دل او مي روياند و عامل تعيين كننده و تأثيرگذار براي كسب موفقيت هاي علمي و معنوي در زندگي انسان خواهد شد.

علّامه مصباح در رابطۀ با عبارت اَثبَتَ اللهُ الحِكمَهَ في قَلبِه، كه به تبيين اثر برجسته زهد مي پردازد، چندين نكته را متذكر مي شوند كه ابعاد بسيار مهم حديث را روشن مي كند:

1. بين بي رغبتي به دنيا و درك معارف الهي، رابطه اي تنگاتنگ وجود دارد؛ يعني، نمي توان انساني را يافت كه در عين تعلق قلبي به دنيا، روح او از معارف الهي سرشار باشد.

2. حكمت، كه رهاورد بي رغبتي به دنياست، به معرفت و دانش آدمي ثبات مي بخشد و از تزلزل و بي ثباتي اعتقادي جلوگيري مي كند. ممكن است انسان به معرفتي دست يابد و حقيقتي را درك كند، ولي معرفت او لرزان و بي ثبات است؛ زيرا به يقين دست نيافته است تا آن معرفت در قلبش راسخ و استوار گردد.

3. وقتي حكمت ثبات يافت، در دل محصور نمي ماند، بلكه آثار آن در زبان و عمل و رفتار نيز ظاهر مي گردد. كسي كه حكمت در قلبش ثبات يافته، سخنانش حكيمانه خواهد بود و گوهري كه در قلبش سرچشمه دارد، بر زبانش جاري مي شود: از گفتار بيهوده و لغو پرهيز كرده، لقمان وار چنان انديشمندانه موعظه مي كند كه سخنان او سزاوار تحسين و ستايش است (مصباح، 1384، ج 1، ص 216-217).

بنابراين، با توجه به رواياتي كه بيان شد و نكاتي كه علامه مصباح بيان نمودند، چنين برداشت مي شود كه اولاً، اين دستاورد زهد از اهميت فوق العاده اي برخوردار است. ثانياً، در اين اثر از زهد، كه به نام حكمت و بصيرت است، خير و بركت فراواني وجود دارد كه قرآن كريم هم به اين مطلب به صراحت اشاره نموده است. چنانچه مي فرمايد: وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتىِ خَيراً كَثِيرًا (بقره: 269)، اين بركات و خير كثيرِ حاصل از اثبات حكمت در قلب انسان زاهد عبارتند از:

1. با توجه به سخن علّامه مصباح مبني بر عدم تزلزل اعتقادات افراد زاهد، اين مطلب روشن مي شود كه حكمت به دست آمده، موجب رشد اعتقادي خواهد شد، با اين تحليل كه عدم تزلزل اعتقادي افراد زاهد، يعني داشتن محيط سالم براي تفكر و تعقل چه از نظر محيط دروني، كه شخص داراي طهارت و پاكي است، چون دلبسته به تعلقات دنيوي نيست و چه از نظر محيط خارجي كه فرد زاهد خودش را در محيط ناسالم و آلوده به گناه قرار نمي دهد. بنابراين، در اين محيط پس از عدم تزلزل اعتقادي، به تدريج اعتقاد چنين شخصي، با رشد و پيشرفت قابل توجهي روبه رو خواهد شد.

2. انسان هايي كه حكمت در قلب آنها وارد شد، گفتارشان برگرفته از حكمت قلبي آنان است. درواقع، حكمت بر زبانشان جاري مي شود و به طور طبيعي، بيشتر افراد غيرزاهد، از سخنان لغو و بيهوده پرهيز مي كنند. در حقيقت، اين پرهيز از لغوگويي به نوعي رشد گفتاري به شمار مي آيد؛ يعني زاهد به دليل وجود حكمت در قلبش، زبان خويش را در جهت بروز حكمت و گفتن سخنان حكيمانه و مفيد كاملاً مديريت مي نمايد. همچنين رفتار و كردارشان نيز تحت تأثير گوهر حكمت قلبي قرار گرفته و صالح ترين و باقي ترين اعمال را انجام خواهد داد؛ يعني مديريت رفتار در جهت انجام عمل صالح در پرتوي حكمت قلبي براي رسيدن به سعادت و هدايت به رشد كه رشد، عملي به حساب مي آيد.

8. درك وضعيت محرومان
زهد و ساده زيستي بستر مناسب و راحتي را براي درك وضعيت محرومان و مستمندان و همدردي با ايشان فراهم مي كند. بدون داشتن زندگي ساده، اين همدردي بسيار دشوار و حتي گاهي غيرممكن است. اگر افراد جامعه، بخصوص مديران و رهبران جامعه زندگي ساده اي را برگزينند، هم درد و رنج محرومان را لمس مي كنند و هم با آنان همدردي كرده اند. از اين رو، حضرت علي عليه السلام مي فرمايند:

اگر مي خواستم مي توانستم از عسل خالص و مغز گندم و بافتة ابريشم براي خود خوراك و پوشاك تهيه كنم، اما هرگز هوا و هوس بر من چيره نخواهد شد و حرص و طمع مرا به گزيدن خوراك ها نخواهد كشيد. در حالي كه ممكن است در سرزمين حجاز يا يمامه، كسي باشد كه حسرت گردة ناني برد و يا هرگز شكمي سير نخورد. آيا من سير بخوابم و پيرامونم شكم هايي باشد از گرسنگي به پشت دوخته و جگرهايي سوخته؟ (نهج البلاغه، 1379، ن 45).

اگر در جامعه فرهنگ زهد و ساده زيستي نهادينه شود، انسان ها نسبت به انجام بسياري از امور اهتمام ويژه اي پيدا مي كنند. براي نمونه، چنين انساني خمس و زكات و ساير وجوهات شرعي خود را پرداخت خواهد كرد. از كمك كردن به محرومان ابايي نخواهد داشت. حتي حاضر است خودش گرسنه بماند و همنوعان خود در رفاه باشند و اگر هم قدرت كمك به ديگران نداشته باشد، سعي مي كند در حد پايين ترين فرد محروم جامعه، زندگي كند تا از رنج و آلام محرومان بكاهد. بنابراين، ديگر انساني به عنوان فقير و محروم نخواهيم داشت. اگر هم باشد، با مشاهدۀ زهدورزي ديگران، متحمل رنج ها و غم ها نخواهد شد. بنابراين، با درك وضعيت محرومان دو نوع رشد صورت مي گيرد: اول اينكه، رشد رواني محرومان صورت مي گيرد و محرومان و مستضعفان راحت زندگي كرده، تحت فشار رواني جامعه قرار نگرفته و در جامعه احساس حقارت نمي كنند. دوم اينكه، براي افرادي كه زهد مي ورزند نيز به نوعي تمرين ترك تعلقات دنيوي است كه موجب رشد اخلاقي و تهذيب نفس مي شود.

نتيجه گيري
هر يك از آثار زهد و ساده زيستي، نقش بي بديلي در رشد فردي و اجتماعي دارند، به طوري كه حق پذيري و حق پرستي، رشد دنيوي و اخروي، آسودگي خاطر، رشد فكري و رفتاري، حكمت و بصيرت، رشد اعتقادي، گفتاري و رفتاري، و شناخت عيوب دنيا، موجب موفقيت در عمل مي شود. همچنين تحصيل عزت نفس موجب شجاعت و استحكام شده و جلوي بسياري از فسادها را مي گيرد. اثر ديگر زهد، دوست داشتن مؤمنان است كه بهترين زمينه را براي رسيدن به آرمان هدايت به رشد فراهم مي كند. علم و هدايت، اثر ديگري است كه فهم حقايق هستي را براي انسان رقم مي زند و به طور عام موجب رشد انسان در عرصه هاي مختلف مي شود. آخرين اثر زهد درك وضعيت محرومان است كه رشد رواني را براي محرومان و رشد اخلاقي و تهذيب نفس را براي زاهدان به همراه دارد.

منابع
نهج البلاغه (1379)، ترجمة محمد دشتي، قم، مشهور

ابن فارس، احمد (1390)، ترتيب مقاييس اللغة، ترتيب و تنقيح سعيدرضا علي عسكري و حيدر مسجدي، چ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

ابن شعبه حراني، حسن ابن محمد (1404ق)، تحف العقول عن آل الرسول، چ دوم، قم، جامعه مدرسين.

ابي فراس، ورام ابن (بي تا)، تنبيه الخواطر، تحقيق علي اصغر حامد، قم، مكتبه فقيه.

تميمي آمدي، عبدالواحد (1366)، تصنيف غررالحكم و دررالحكم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.

حر عاملي، محمد بن حسن (1385)، وسايل الشيعه، بيروت، داراحيا الثرات العربي.

دلشاد تهراني، مصطفي (1385)، سيره نبوي منطق عملي، چ دوم، تهران، دريا.

راغب اصفهاني، حسين بن محمد (1375)، المفردات الفاظ قرآن، ترجمة سيدغلامرضا خسروي حسيني، چ دوم، تهران، مرتضوي.

صدوق، محمد بن علي (1362)، الخصال، قم، جامعه مدرسين.

ـــــ (1414ق)، من لا يحضره الفقيه، چ چهارم، قم، مؤسسه نشر الاسلامي.

طباطبائي، سيدمحمدحسين (1374)، الميزان في تفسير القرآن، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.

طبرسي، فضل بن حسن (1380)، مجمع البيان في تفسير القرآن، ترجمة علي كرمي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.

ـــــ (1385)، مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، چ دوم، نجف، كتابخانه حيدريه.

طريحي، فخرالدين (1395ق)، مجمع البحرين، تحقيق احمد حسيني، تهران، كتابخانه مرتضوي.

فيض كاشاني، ملّامحسن (1372)، المحجه البيضاء (راه روشن)، ترجمة سيدمحمدصادق عارف، مشهد، آستان قدس رضوي.

قرائتي، محسن (1383)، تفسير نور، چ يازدهم، تهران، مركز فرهنگي درس هايي از قرآن.

كليني، محمد بن يعقوب (1365) كافي، تصحيح علي اكبر غفاري، چ چهارم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

مجلسى، محمدباقر، (1404ق)، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.

مصباح، محمدتقي (1384)، ره توشه، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني ره.

مصطفوى، حسن (1360)، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.

ـــــ (1380)، تفسير روشن، تهران، مركز نشر كتاب.

مطهري، مرتضي (1382)، يادداشت هاي استاد، چ دوم، تهران، صدرا.

معين، محمد (1375)، فرهنگ فارسي، تهران، اميركبير.

مغنيه، محمدجواد (1386)، تفسير الكاشف، ترجمة موسي دانش، قم، بوستان كتاب.

مكارم شيرازي و ديگران، ناصر (1362)، تفسير نمونه، چ هيجدهم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

نجفي خميني، محمدجواد (1398ق)، تفسير آسان، تهران، الاسلاميه.

نراقي، احمد (1387)، معراج السعادة، چ ششم، قم، هجرت.

معرفت اخلاقي 14/پاييز – زمستان 93

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.