وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

بررسى تطبیقى زن در نگاه جاهلیت ؛ ادیان ؛ اسلام و فمینیسم 

0

بررسى تطبیقى زن در نگاه جاهلیت ؛ ادیان ؛ اسلام و فمینیسم

بى خبرى جوامع و قبایل پیشین از مواهب طبیعى و توانمندى هاى فطرى زن و نادیده گرفتن نقش نیرومند او در پدیدایى جامعه سالم انسانى و تربیت فرزند و تحکیم مبانى خانواده که با حکمت و تدبیر پدید آورنده هستى در عرصه وجودى او به ودیعت نهاده شده، او را در طول تاریخ، در تنگناى داوریهاى ناسالم و ستم بار قرارداده است.
امروزه بعضى از قلم فرسایان دگراندیش در آثار و نوشتار خود هرگاه از مراتب و جایگاه زن در اجتماع سخن به میان مى آورند، پندار و رفتار عرب جاهلى پیش از اسلام را سمبل استبداد و ستم نسبت به زن یاد مى کند و از سوى دیگر، کمال شخصیت زن را در الگویى نشان مى دهند که در عرصه تمدن جدید دنیاى غرب عرضه شده است.
گرچه این حقیقت بر کسى پوشیده نیست که در جـاهلیت پیش از اسلام مواهب حقوقى و
ارزشهاى انسانى زن پایمال شده بود، ولى جستار و تکاپو در متون تاریخى به روشنى نشان مى دهد که: نه جاهلیت پیش از اسلام، تنها مظهر تعدى به حقوق زن بوده و نه تمدن امروزین غرب، چراغ روشن و نور امیدآفرین براى جامعه زنان بوده و هست!
در روزگارانى که خورشید تابناک وحى و نسیم آسمانى و جان پرور پیامبران بر دل مردگان مى دمید تا مدتى بارقه امید زندگانیِ انسانى و آبرومندانه، براى جامعه زنان نیز پدید مى آمد، ولى هرگاه با گذشت زمان، این مشعل تابناک آسمانى در زیر لکه هاى تیره و تار عادات و سنتها و اوهام و خرافات جعل و تحریف، پنهان مى شد، بار دیگر تعدى و تجاوز به حقوق زن از سرگرفته مى شد.
این نوشتار نگاهى تطبیقى به (باورهاى جاهلیت و شخصیتها و مکتبهاى فلسفى و ادیان پیش از اسلام، چون آیین زرتشت، یهود، مسیحیت، فمینیسم و مکتب اسلام نسبت به زن) را دنبال مى کند تا مگر در این مقایسه جایگاه و کارکرد هر یک از این دیدگاه ها و مکاتب را بنمایاند.

 

جایگاه (زن) در فرهنگ عرب جاهلى
در جاهلیت پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان، زن در پایین ترین موقعیت و مرتبه بود، تنزل مقام زن و قرارگرفتن او در فهرست داراییها و (مایملک) مرد، سراسر زندگى زنان را تحت تأثیر قرار داده بود.

 

حق حیات و موجودیت
بزرگ ترین حقى را که عرب جاهلى از زن گرفته بود، حق حیات و زندگى بود. مردمى که در طى قرنها بت پرستى و دورى از توحید و فساد اعتقادى و اخلاقى فطرت آنها را پوشانیده بود، بدان سان متکبرانه زندگى مى کردند که حتّى موجودیت زن بر آنها گران مى آمد. در جاهلیت، ولادت دختر را به فال بد مى گرفتند و از تولد فرزند دختر به شدت رنج مى بردند.
به نصّ قرآن کریم هرگاه از دختر بودن نوزاد خبردار مى شدند، رنگ شان از شدت غضب سیاه مى شد:
(و اذا بشّر أحدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو کظیم. یتوارى من القوم من سوء ما بشّر به أ یمسکه على هون أم یدسّه فى التراب ألا ساء مایحکمون) نحل/59 ـ 58
آن هنگام که مژده تولد دخترى به یکى از آنها داده مى شد از شدت غم و حسرت رخسارش سیاه مى شد و سخت دلتنگ مى شد و به خاطر این ننگ روى از قوم خود پنهان مى نمود و به فکر مى افتاد که آیا آن دختر را با ذلت و خوارى نگه دارد یا آن که زنده در گورش کند. آگاه باشید که آنها بسیار بد حکم مى کنند.
بزرگ ترین نشانه ناراحتى آنان از ولادت دختر این بود که در بسیارى از قبیله ها نوزادان دختر را بلافاصله مى کشتند و یا زنده به گور مى کردند.
جریان قیس بن عاصم که پس از مسلمان شدن در حضور پیامبر(ص) به زنده به گور کردن 13 دختر خود اعتراف کرد، در تاریخ عرب جاهلى ثبت شده است.1
دخترکُشى هاى عرب جاهلى از دو عامل سرچشمه مى گرفت:
عامل نخست، فقر و تهى دستى بود که سبب مى شد، با کشتن دختران شان از تعداد عائله که به درآمد زیادى نیاز داشت بکاهند.
عامل دیگر این بود که آنان وجود دختر را ننگ مى دانستند، زیرا از یک سو فرستادن دختر را به خانه شوهر به ویژه اینکه شوهر از قبیله بیگانه و کم آوازه اى باشد، به صلاح خود و قبیله خود نمى دیدند. از سوى دیگر در جنگهاى احتمالى که بین عرب جاهلى به عنوان یک عادت درآمده بود، بیم به اسارت رفتن زنان و دختران احساس مى شد، و از نظر آنان کشتن یک دختر بهتر از اسارت او بود.
دختر کشى هاى اعراب جاهلى سبب شد که در برهه اى زن در میان آنان کم یاب شود. از این رو در میان بعضى از قبایل عرب چند مرد با یک زن ازدواج مى کردند و نام این ازدواج را ازدواج(ضماء) گذاشته بودند. ا گر فرزندى در چنین شرایطى به دنیا مى آمد، از آنِ کسى بود که شباهتش با او بیشتر بود.

 

ازدواج در جاهلیت
اهانت دیگرى که در آن روزگار به مقام و حیثیت زن مى شد، ازدواجهایى بود که با اشکال گوناگون به رسمیت شناخته شده بود.
در بین عرب جاهلى در چند همسرى هیچ حد و مرزى نبود. گذشته از هر حق طبیعى دیگر، از نظر نفقه نه تنها مرد عهده دار نفقه زنان پرشمار خود نبود که حتى از وجود آنان به شکلهاى مختلفى چون واداشتن به کارگرى و درآمدزایى، و در مورد کنیزان، با مجبور کردن به زنا، قرض و کرایه دادن به دیگران و… ثروت و دارایى خود را مى افزود.
همچنین در جاهلیت ازدواجهایى به اشکال گوناگون رواج یافته بود؛ بعضى از آن ازدواجها را که در قرآن نیز اشاره شده یاد مى کنیم:
نکاح مقت: هرگاه فردى فوت مى کرد پسر بزرگ وى همسر متوفى را (در صورتى که مادرش نبود) با انداختن پارچه اى بر وى مانند سایر اموال پدر به ارث مى برد، اگر این زن زیبا بود با او ازدواج مى کرد و اگر تمایلى به وى نداشت؛ یا او را به دیگرى تزویج مى نمود و مهریه او را دریافت مى کرد، و یا با مانع شدن وى از ازدواج، او را زندانى مى نمود تا پس از مرگ وى وارث اموال او شود.2
نکاح جمع: در عصر جاهلیت برخى از اعراب کنیزان را مى خریدند و آنها را به زنا با افراد مختلف وادار مى کردند و بدین ترتیب از ثروت هنگفتى برخوردار مى شدند.3
نکاح بدل: هرگاه مردى از زن فرد دیگرى خوشش مى آمد همسر خود را با همسر آن مرد معاوضه مى کرد و زنان نیز در مقابل هواهاى نفسانى مردان چاره اى جز تسلیم نداشتند. این مبادله با الفاظ (انزل عن دابتک، أنزل لک عن دابتى) یا (انزل الی عن امرأتک، أنزل لک عن امرأتى)؛ یعنى تو از مرکب خود (کنایه از زن او بود) به نفع من پیاده شو، من نیز از مرکب خود (یعنى همسرم) به نفع تو پیاده مى شوم.4
نکاح خِدن (دوست): در عصر جاهلیت برخى از زنان ومردان با برقرار کردن روابط پنهانى به زنا مى پرداختند. این نوع نکاح نه تنها مهر و نفقه را الزام نمى کرد، بلکه به جهت آن که در خفا صورت مى گرفت مورد تقبیح نیز واقع نمى شد.
سفاح: در میان اعراب روشهاى مرسوم ازدواج، قانونى و غیر از آن موارد سفاح (زنا) شمرده مى شد. کلمه سفاح در لغت به معنى زنا و بى عفتى مى باشد و آیه (غیر مسافحات و متخذات أخدان) ازدواج با اهل سفاح و خدن حرام شمرده شد.
برخى فرق میان (مسافحات و متخذات أخدان) را عموم و خصوص گفته اند؛ چه مسافحات در سر و جهر است. اما اتخاذ اخدان فقط در سر صورت مى گیرد.5
نکاح شغار: یکى از انواع نکاحهاى عرب جاهلى آن بود که شخصى دختر یا خواهر خویش را به نکاح فرد دیگرى در مى آورد و به جاى گرفتن مهریه با دختر یا خواهر آن فرد ازدواج مى کرد. بدین ترتیب، زنان به جاى مهریه زن دیگرى مبادله مى شدند.
ازدواج اجبارى: کسى به نزد اقوام دختر مى رفت و پس از خواستگارى شرایط ازدواج توسط اولیاى دختر تعیین مى گشت و ازدواج صورت مى گرفت. دراین میان دختر مطیع بود و باید همه شرایط را مى پذیرفت.
نکاح ضماء: چنان که یاد شد به دلیل کمبود زنان، مرسوم شده بود که چند مرد با یک زن ازدواج کند و نام این گونه ازدواج را نکاح (ضماء) گذاشته بودند.
گونه هاى زشت دیگرى از ازدواج نیز در بین آنان رواج داشت که به همین اندازه بسنده مى شود.

 

حقوق مالى زن
در دوران جاهلیت به همان دلیل که براى زن کمترین جایگاه انسانى و ارزش قائل نبودند، زن حق مالکیت نداشته و مالک هیچ چیز به حساب نمى آمد. در رسوم جاهلى، مالى به زن تعلق نمى گرفت و بر فرض تعلق گرفتن چیزى، خود او مالک آن به حساب نمى آمد، بلکه تملک آن به عهده ولى یا شوهر زن بود. منابع دارایى و آسایش مالى زن را مى توان در امور زیر خلاصه کرد که در جاهلیت هیچ یک به زن تعلق نمى گرفت.
1. کار و دستمزد: در جاهلیت گرچه سخت ترین کارها به عهده زنان گذاشته مى شد، ولى هیچ کار مزدى را از هیچ کسى دریافت نمى کرد، بلکه چنان که گفته شد، دست رنج او را شوهر یا ولی او تصاحب مى کرد.
2. حق نفقه بر شوهر؛ که یکى از منابع رفاه و آسایش مالى زن برعهده شوهر است. در دوران جاهلى نه تنها شوهران به زنان نفقه نمى دادند که آنان را براى درآمد مالى بیشتر به کارهاى شاق و طاقت فرسا مجبور مى کردند و حاصل کار و زحمت آنان را بر دارایى خود مى افزودند.

3. مهر؛ در جاهلیت به زنان مهرى نیز تعلق نمى گرفت. اگر در بعضى قبایل چیزى شبیه مهر مرسوم بود، در واقع قیمت زن بود که اولیاء زن آن را تصاحب مى کردند، و تنها کسى که هیچ بهره اى از آن نمى برد خود زن بود.
جمله (هنیئاً لک النافجة) که در هنگام تولد دختر به خانواده او گفته مى شد نمایانگر تعیین قیمت زن بود. (نافجة) شترهایى بود که از سوى خانواده شوهر در هنگام ازدواج به خانواده زن داده مى شد. گفتن جمله یادشده به خانواده دختر در هنگام ولادت به این معنى بود که با بزرگ شدن این دختر به تعداد شترهایت افزوده مى شود.
4. ارث: در عصر جاهلیت، زن نه تنها از ارث، بهره اى نداشت که خود به سان دیگر (مایملک) متوفى توسط زورمندترین وابسته متوفى به ارث مى رفت، آن گاه اگر جوان و زیبا بود او را به زنى مى گرفت و گرنه او را به دیگران مى فروخت و یا تزویج مى کرد، یا او را در خانه زندانى مى کرد تا بمیرد.
هرگاه پدرى فوت مى کرد و فرزندان صغیرى از خود بر جاى مى گذاشت، باز هم یکى از اشخاص زورمند از میان خویشان، سرپرستى آنان و اموال آنان را به عهده گرفته تمام دارایى آنان را تصاحب مى کرد. اگر فرزند یتیم متوفى دختر بود، با او به زور ازدواج مى کرد و چنانچه پس از ازدواج او را باب میل خود نمى دید، پس از تصاحب اموالش او را طلاق مى داد. در این صورت دختر نه تنها فاقد ثروت خویش بود که دیگر کسى تمایل به ازدواج با وى و تأمین هزینه هاى او را نداشت.
بدین گونه که یاد شد، نه زن از شوهر و نه دختر از پدر و یا دیگر بستگان خود به هیچ عنوان ارث نمى برد.

 

زن در قبایل غیرعربى
قبایل غیرعربى نیز در پایمال کردن حقوق زن کمتر از اعراب جاهلى نبودند. کشتن، شکنجه، اهانت و تضییع حقوق همه جانبه زنان در همه نقاط دنیا که نور وحى در آن نتابیده و یا دستخوش تحریف شده بود همانند آنچه در عرب جاهلى بود، بلکه حتى دردناک تر از آن هم وجود داشته است.
از منظر بسیارى از قبایل، زن حق کمترین دعوى برابرى و مقاومت با همسر خویش را نداشته و ندارد. در بعضى قبیله ها زنان حق غذا خوردن با شوهران بر سر یک سفره نداشته و شایستگى سکونت در یک منزل را نیز ندارند. در بعضى قبیله ها زن از خوردن گوشت که خوراک لذیذى است ممنوع بودند.
در جزیره تاسمانى (از جزایر اقیانوسیه) و استرالیا در بعضى موارد به واسطه گرسنگى دختران خود را مى کشتند و گوشت آنان را مى خوردند.6
در یونان قدیم زن در معرض خرید و فروش قرار مى گرفت و قیمت زن، بیش از پنجاه پیمانه جو نبود؛ البته هرچه زن جوان تر بود قیمتش هم بیشتر بود. هرگاه زنى در معرض فروش قرار مى گرفت، مى بایست تا آخرین رمق براى مالک بعدى خود کار مى کرد.7
در بعضى نقاط هندوستان آتش پرست ها پس از مرگ شوهر، زندگى را براى زن روا نمى دانستند و با سپرى شدن چهل روز از مرگ شوهر به رسم عزادارى زن را مى کشتند و یا در آتش مى سوزاندند. در آیین آنان بهترین زن کسى بود که پس از مرگ شوهر، خود را مى سوزاند.8
در ایالت (مارتا) دو نفر از امراى هندى مردند؛ یکى 17 زن داشت و دیگرى 12 زن، از مجموع 29 زن تنها یک نفر که حامله بود تا زمان وضع حمل زنده ماند و بقیه همه درآتش سوزانده شدند.9
قبایل وحشى هندوستان (از سیلان تا هیمالیا) دختران خود، حتى آنانى را که به سن بلوغ و رشد رسیده بودند مى کشتند؛ زیرا از نظر آنان، ماندن دختر بدون شوهر در خانه پدر ننگ بود و زندگى کردن با شوهرى که موقعیت اجتماعى خانوادگى نداشت نیز ننگ بود و ازدواج با شوهر همدوش، جهیزیه سنگین لازم داشت؛ پس بهترین راه کشتن دختران بود.10
تا مدتها پیش براى رضایت خاطر (کالى) که یکى از خدایان هندیان است زنان حامله را سر مى بریدند، آن گاه خون او را به قربانگاه پاشیده و سر او را در نزد معبود خود تقدیم مى کردند.11
نزد بعضى از چینیها تا نزدیک به عصر حاضر، زن کمترین قیمت و ارزشى نداشت. اگر مادرى دختر به دنیا مى آورد خویشاوندان به عوض مبارک باد به پدر و مادر تسلیت مى گفتند و پدر و مادر تامى توانستند نوزاد دختر را از خود دور مى کردند یا در بیابان مى انداختند، یا مى فروختند.12

 

زن و جوامع متمدن
محرومیت زن تنها به قبایل وحشى خلاصه نمى شد، بلکه حتى در تمدنهاى بزرگ نیز مشهود بود. در مصر براى زیاد شدن رود نیل، دختران را به زیور آراسته و در آن غرق مى کردند. در کشورهاى (اسکاندیناوى) تا سال 1392 میلادى به دختر هرگز ارث نمى دادند. تنها در هنگام عروسى، جهیزیه اندکى به او داده مى شد. در روم قدیم، زن مطلقاً ارث نمى برد؛ نه از دارایى پدر و نه شوهر. و در انتخاب شوهر نیز حق رأى و اظهارنظر نداشت.13
بعضى از رومیان به منظور ازدیاد نسل، زنان خود را به دیگر دوستان خود به قرض و کرایه مى دادند. البته به این شرط که آن دوست، توان به وجود آوردن فرزندان شایسته را داشته باشد. چنان که یکى از مفتیان روم به نام (لکورک) براى ازدیاد نسل، قرض دادن زن را تجویز کرد. به گفته بعضى تاریخ نویسان، افلاطون و سقراط نیز این قانون را تجویز مى کردند. سقراط زن خود (گران طیب) را به (الیبیاد) خطیب معروف قرض داد.14
در باور یونانیها زن شخصیت حقوقى نداشت. به خاطر مطالبات مالى حق رجوع به دادگاه نداشت. در نزد آنان محرومیت دختر از ارث، اصل کلى و پذیرفته شده بود. بلى در اواخر تجویز کرده بودند که اگر کسى بمیرد و فرزند پسر و دختر داشته باشد دختر در صورتى ارث مى برد که با برادر خود که از یک پدر باشد ازدواج کند و این ازدواج در صورتى صحیح بود که برادر و خواهر از دو مادر باشند.15
در ایران قدیم، چه در میان طبقه اشراف و چه طبقات پایین تر جامعه، زن هرگز حق آزادى و ا ختیار و اظهار نظر در تشخیص خیر و شر و تصمیم در امور زندگى خود نداشت و در اظهارنظر براى گزینش شوهر نیز مجاز نبود. اختیار زنان و دختران در همه زمینه هاى حقوقى با اولیا و یا شوهران آنان بود.16
به گفته بعضى مورخان در ایران قدیم بر اساس اندیشه غلط (حفظ نسب خانواده و مخلوط نشدن خون این خانواده با خانواده دیگر) ازدواج با محارم را؛ حتى برادر با خواهر، جایز و گاه لازم شمرده مى شمردند. (بهرام چوبینه) با خواهرش (گودیه) ازدواج کرد. شخصى به نام (مهران) از طبقه اشراف ایران که بعداً مسیحى شد پیش از مسیحى شدن با خواهرش ازدواج کرد.
در آتن باستان، مهد دموکراسى، زنان و بردگان جزء شهروندان به حساب نیامده و حق رأى دادن و شرکت در انتخابات نداشتند .17 (در اروپا، عصر حاکمیت شرک، زنانى که با بردگان ازدواج مى کردند، محکوم به اعدام مى شدند).
زن در اروپا در حیطه قانونى قرار داشت که مردان را مجاز مى دانست زن خود را به دلخواه کتک بزنند، و این ضرب و جرح اقدامى روشنفکرانه در جهت حمایت از زن و کارى قانونى محسوب مى شد.18
اروپا پس از انقلاب فرانسه نیز در بستر آزادى فردى براى زنان جایگاهى در نظر گرفت که مردان را مجاز مى کرد تا با خشونت رومیان باستان با زنان رفتار کنند.
افلاطون با آن که از برابرى (مرد) و (زن) حمایت مى کرد، و ورود زنان را در پاره اى از موقعیتهاى اجتماعى مى پذیرفت،با این حال خداوند را سپاس گفت که او را مرد آفریده است.19
ارسطو مى گوید:
(زن و بنده بر اساس طبیعت خود محکوم به اسارت بوده و سزاوار شرکت در کارهاى عمومى نیستند.)20

 

جایگاه زن در میان زرتشتیان
زرتشتیان ایرانى معاصر، در رابطه با حقوق (زن) آیین نامه اى گردآورده خود را بر عمل به آن ملزم مى دانند که از زاویه هاى گوناگون به حقوق (زن) نگریسته است.
بر اساس این آیین نامه، زن در زمینه هاى (ازدواج و طلاق) حق رأى و اظهار نظر دارد.21 سرپرستى خانواده، حق درخواست طلاق در صورت عنین بودن مرد، قانون تک همسرى و حق ملکیت در این آیین نامه براى زن در مواردى رعایت شده است.22
امّا در منابع و متون قدیمى زرتشتیان، زن جایگاه حقوقى درستى ندارد. نشانه هاى به دست آمده از آثار زرتشتیان قدیم نشان مى دهد که در اعصار گذشته تولد پسر دل پسندتر از زادن دختر بوده است. از این رو خانواده زرتشتى از فروهر اشوان (روح پاک و بى آلایش) براى تعیین جنسیت جنین و داشتن فرزند نرینه یارى مى جستند و حیات اخروى نیکان را وابسته به وجود فرزندان ذکور در خاندان مى شمردند.
همچنین درمتنهاى کهن ایرانى پرهیزهاى سخت دشتان (عادت زنانگى) شامل دورى از جامعه به مدت چند شبانه روز و تطهیر روح زن با نوشیدن ادرار گاو و خاکستر جلب نظر مى نماید. همچنین نگریستن زن دشتان (زنى که در دوران عادت زنانگى است) در خورشید و آب و آتش، گناه بود.
بر اساس آنچه که در وندیداد آمده است زن دشتان و زنى که کودک مرده به دنیا آورده باید سه روز و سه شب شست وشو داده و از نیرنگ (ادرار گاو و خاکستر) بنوشد تا پاک شود.23
در بررسى متون قدیمى و نیز آیین نامه جدید زرتشتیان، دو نکته به دست مى آید:
1. اگر بپذیریم دین زرتشتى از ادیان الهى و آسمانى بوده، بى تردید منابع و متون دینى آن دین،دست خوش جعل و تحریف گردیده است؛ زیرا دستورات آن منابع در رابطه با حقوق زن هیچ شباهتى با احکام دیگر کتابهاى دینى ندارد.
2. آیین نامه زرتشتیان در متون دینى خود آنان ریشه ندارد، بلکه تأثیر گرفته از منابع گوناگون غیرزرتشتى است.
موقعیت زن در آیین یهود
در آیین یهود که پس ازموسى(ع) دستخوش تحریفهایى شد، آفرینش (حوا) از دنده چپ آدم دانسته شده و فریب خوردن از شیطان و بیرون شدن از بهشت نیز به حوا به عنوان زن نسبت داده شده است.
گناه و آلودگى زن بیش از مرد است و تطهیر ناپذیرى او در بعضى موارد ازمطالبى است که در متون دین یهود موج مى زند. یهودیان در مسائلى همچون عبادت خدا، سعادت اخروى، پاداش اعمال نیک و… هرگز زن را با مرد برابر نمى دانند.
در مذهب یهود، پسران در نمازهاى خود چنین مى خوانند:
(خداوندا! تو را سپاس مى کنیم که ما را کافر و زن نیافریدى.)24
آیاتى از تورات که به موضوع زن ارتباط مى یابد در نگاهى کلى هشت نکته به دست مى دهد:
1. آفرینش حوّا از دنده چپ آدم
(خداوند بر آدم خوابى سنگین مستولى ساخت تا به خواب رفت، یکى از دنده هایش را برداشت و به جایش گوشت پر کرد. خداوند آن دنده اى را که از آدم برداشته بود زنى ساخت و او را نزد آدم آورد.)25
2. فریب خوردن زن و رانده شدن از بهشت
(پس از خلقت آدم و زنش، مار که از همه حیوانات صحرا مکارتر بود به زن گفت: آیا خداوند گفته است که از هیچ درختى از این باز نخورید؟ زن به مار گفت: از میوه درخت این باغ خواهیم خورد، اما خداوند گفته است که ازمیوه آن درختى که در میان این باغ است نخورید و آن را لمس نکنید، مبادا بمیرید. مار به زن گفت: حتماً نخواهید مرد چون که خداوند مى داند روزى که از آن بخورید چشمان تان باز مى شود و مانند خداوند تشخیص دهنده نیک و بد خواهید شد. زن دید که آن درخت براى خوراک نیکو و براى چشمها هوس انگیز است و آن درخت براى معرفت دار شدن پسندیده است. از میوه آن گرفت و خورد، به شوهرش هم که در کنارش بود داد و او خورد. چشمان هر دو گشوده شد. دانستند که عریانند و برگهاى انجیر را به هم دوخته وسیله ستر عورت براى خویش ساختند.)26
در ادامه پس از ذکر بازخواست خدا از آدم و حوّا و مار مى خوانیم:
(خداوند به زن گفت: رنج و درد باردارى تو را زیاد خواهم کرد، فرزندان را با رنج بزایى و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو مسلط خواهد بود.
و به آدم گفت: چون به حرف زنت گوش دادى و از آن درختى که گفتم نخورى خوردى، زمین به خاطر تو ملعون است، تمام عمرت با رنج از محصول آن خواهى خورد.)27
3. راه تخفیف گناه زن
در تورات در ارتباط با روز شبات (شنبه) چنین آمده است:
(روشن کردن شمعهاى شبات به عهده زنان است. علت این امر آن است که حوّا آدم را وادار کرد از میوه ممنوع بخورد و او را واداشت تا از امر خدا سرپیچى کند.)
(گفته شده است که زن با این گناه، چراغ زندگى بشر را خاموش کرد. جان انسانها چون چراغى است، از این رو زن با روشن کردن چراغ شبات تا حدودى این خطا را جبرانمى نماید؛ زیرا اجراى دستورات شبات و روشن کردن شمعها ایمان را روشن مى سازد و بدین وسیله گناه زن تخفیف مى یابد.)28
4. کناره گیرى مطلق از زن در ایام حیض
(زنى که جریان دار بوده، یعنى خون از آلتش جارى باشد، هفت روز در قاعدگى خود بماند و هر کس او را لمس کند تا شامگاه ناپاک خواهد بود.
هرچه هنگام قاعدگى اش روى آن بخوابد ناپاک خواهد بود و هر کس که روى آن بنشیند ناپاک خواهد بود. هر کس بستر وى را لمس کند لباسهاى خود را بشوید و در آب غسل کند تا شامگاه ناپاک خواهد بود. و اگر او (آن مرد) کنار بستر یا کنار اسبابى باشد که زن (ناپاک روى آن نشسته است) با لمس کردن آن تا شامگاه ناپاک خواهد بود. زنى که جریان خونش روزهاى زیادى غیر از زمان قاعدگى اش روان باشد تمام روزهاى جریان ناپاکى اش مانند روزهاى قاعدگى اش است و ناپاک مى باشد….)29
5. کنیزى زنان عبرى
(هرگاه زن عبرى به تو فروخته شود، شش سال برایت خدمت و در سال هفتم او را آزاد کن و اگر بگوید از پیش تو نخواهم رفت، چون از بودن پیش تو خشنود است، آن گاه درفشى برداشته گوش او را و درِ اطاق را با هم سوراخ کن تا کنیز ابدى شود.)30
6. متفاوت بودن دوران ناپاکى زن دخترزا و پسرزا
(… هرگاه زنى زمینه را براى پذیرش نطفه مرد آماده نماید پسر خواهد زایید و هفت روز ناپاک خواهد بود. و آن زن سى و سه روز در دوره پاکى صبر کرده و تا کامل شدن روزهاى پاکى ش هیچ چیز مقدسى را لمس نکند و به خانه مقدس نیاید. اگر دختر بزاید، مانند دوره قاعدگى اش دو هفته و در دوره پاکى اش، شصت و شش روز از نزدیک شدن به خانه مقدس خوددارى کند.)31
7. نابرابرى نذر سلامتى پسر و دختر
(… کسى که صریحاً نذرى مى کند و نذرش مربوط به سلامتى انسانى باشد بر حسب ارزیابى مقرر (ذیل) نذرش از آن (ادوناى) خواهد بود. ارزیابى براى مذکر این است: از بیست ساله تا شصت ساله ارزشش پنجاه شقل نقره بر اساس شقل مقدس باشد. و اگر مؤنث باشد ارزشش سى شقل باشد).32
در آیین یهود، قوانین مدونى براى نکاح، طلاق و ارث تنظیم نشده است، بلکه بیشتر قوانین توسط خاخام از هلاخا استخراج مى شود.

 

زن در آیین مسیحیت
آیین مسیحیت در مورد حقوق و جایگاه فردى و اجتماعى زن دیدگاه ثابت و تغییرناپذیرى ارائه نکرده است. نسخه هاى گوناگون شناخته شده به نام (انجیل) و رساله هاى به جاى مانده از شخصیتهاى برجسته و نامدار مسیحى و کشیشها و فرقه هاى مختلف و کاتولیکها هریک به سهم خود درمورد حقوق زن، دیدگاه هاى متفاوتى اظهار کرده اند.
در رساله اول پولس رسول به تیموتائوس چنین آمده است:
(خدا اول آدم را آفرید و بعد حوّا را، آدم فریب نخورد، بلکه زن فریب شیطان را خورد و در تقصیر گرفتار شد. از این جهت خداوند درد زایمان را به حوّا داد اما به زاییدن رستگار خواهد شد اگر در ایمان و محبت و قدوسیّت و تقوا ثابت بماند.)33
رساله یادشده آدم نخستین را از هر گناه تبرئه مى کند و گناه فریب خوردن از شیطان را به گردن حوّا به عنوان یک زن مى افکند. این سخن با پیامهاى شریعت و وحى، مخالف است.
همچنین در رساله اول پولس رسول به افسیسان آمده است:
(اى زنان شوهران خود را اطاعت کنید چنان که خدا را؛ زیرا که شوهر سر زن است؛ چنان که مسیح نیز سر کلیسا و او نجات دهنده بشر است.)34
پولس رسول در رساله اول خود به تیموتائوس گوید:
(زن را اجازه نمى دهم که تعلیم دهد یا بر شوهرش مسلط شود، بلکه در سکوت بماند.)35
پولس رسول در رساله اول خویش در پاسخ سؤال مسیحیان ،به مجرد ماندن و ازدواج نکردن توصیه مى کند.36
در مذهب کاتولیک، تعدد زوجات ممنوع است و مهریه نیز وجود ندارد.37 و رهایى زن و شوهر از بند ازدواج، تنها با فوت آنها خواهد بود. بنابراین طلاق اجازه داده نمى شود؛ مگر به شرط آن که هیچ یک ازدواج دوباره نداشته باشند.38
در انجیل متى پیرامون طلاق زن چنین آمده است:
(هرکس زن خویش را بدون آن که خیانت از او دیده باشد طلاق دهد و آن زن دوباره شوهر کند آن مرد مقصر است چون باعث شده زنش زنا کند، و مردى هم که با این زن ازدواج کند زناکار است.)39
اکنون جاى این پرسش است که آیا شرایع و ادیان آسمانى در ایفا و تبیین حقوق زن ناتوان هستند و بشر خود باید به این معضل بپردازد؟ یا اشکال کار در تحریف و دگرگونى پدید آمده در متون دینى آسمانى و اعمال سلیقه هاى گوناگون است.
با گذر اجمالى بر دیدگاه قرآن در مورد حقوق زن، اندکى این حقیقت آشکار مى گردد. اما پیش از نگرش به دیدگاه قرآن دراین زمینه، اندیشه جهان غرب و جنبش فمینیسم در مورد حقوق زن را نیز به اجمال یادآور مى شویم:

 

دیدگاه فمینیستى درباره حقوق زن
فمینیسم (FEMINISM ) واژه فرانسوى است که بر آنچه در قرن نوزدهم با عنوان (جنبش زنان) معروف بوده اطلاق مى شود.40
در دهه 1960 میلادى، واژه هایى چون: (استبداد، آزادى، برابرى و…) در فعالیتهاى سیاسى چپ نو، کلماتى جاذبه انگیز به شمار مى آمد و نشانه تفکر نو، انقلابى و اصلاحى تلقى مى گردید. البته این اندیشه، نخست از تمدن جدید دنیاى غرب آغاز شد، ولى به تدریج گسترش یافت. نگرش تحقیقى به مبانى، اندیشه ها و سیر زمانى و مکانى فمینیستى در مجال این نوشتار نیست، بلکه به تحقیقات گسترده ترى نیاز دارد. ولى به گونه اجمال مى توان گفت، در دنیاى غرب تلقیهاى زیادى از آن شده که مى توان به (لیبرال فمینیسم، فمینیسم مارکسیستى، سوسیال فمینیسم، فمینیسم رادیکال و فمینیسم پست مدرن) اشاره کرد.
مبانى فلسفى و حقوقى فمینیسم را سکولاریزم و اومانیزم تشکیل مى دهند که امروز جایگاه هر یک از این دو اندیشه بر پژوهشگران پوشیده نیست.41
اصالت حاکمیت امیال افراد، بى نیازى از مبدأ و بى اعتقادى به معاد، گریز از دستورات و مقررات دینى که با این اندیشه ناسازگارى دارند زیربناى این اندیشه را تشکیل مى دهند.
با نگرشى به حقوق زن از این زاویه آموزه هاى شریعت به ویژه تعلیمات آسمانى قرآن کریم، از مجموعه چالشهایى هستند که فرا روى فرد قرار مى گیرند.
گرچه بیشتر در گرایشهاى فمینیستى از برابرى زن و مرد و تساوى آنان در حقوق انسانى سخن مى رود اما در عمل، سمت و سوگیرى یک جانبه در دفاع از زن و زن مدارى مطلبى نیست که بر کسى پوشیده باشد. الیسون جگر مى نویسد:
(بر خلاف تصور، آرمان رادیکال فمینیستها، آرمان دو جنسى نیست. آرمان دو جنسى (Androgyny ) متضمن ترکیبى از صفات مردانه و زنانه است. حال آن که بسیارى از رادیکال فمینیستها، صفات ارزشمند را صفات ویژه زن مى دانند و از این رو آرمان انسانى آرمان زن است.)42
(سیمون دوبوار) نیز موجودیت مرد را مصداق (دوزخ) بر هم زننده فردیت و آزادى یاد مى کند.43
(بنتام) یکى از طرفداران فلسفه لیبرالیستى است که سعادت و خوشبختى انسانها را در سایه آزادیهاى فردى مى داند، او خطاب به زنان مى گوید:
(به طور کلى مى توان گفت هیچ کس به خوبى خود شما نمى داند چه چیز به نفع شما است. هیچ کس با چنین پى گیرى و شور و شوقى مایل به دنبال کردن آن نیست.)44
به عبارت دیگر هیچ کس حق ندارد بگوید خواست واقعى و مصلحت زنان، غیر از آن چیزى است که خود آنان مى خواهند. به گفته (ایریا برلین) این عمل نوعى، خود جایگزین ساختن شرم آور است.
فمینیسم با توجه به مبانى حقوقى خود، براى زن در همه زمینه هاى اجتماعى و فردى آزادى مطلق قائل است. تفاوتهاى موجود بین زن ومرد در این اندیشه نادیده تلقى شده است. حجاب، خانواده و فرزند دارى هر یک در این تلقى زنجیره هایى به حساب آمده که زن را در حصار خود قرار مى دهند و دست و پاى او را مى بندند.

 

برآیند اندیشه فمینیستى
با قطع نظر از انتقادهاى روشنى که امروزه از سوى فیلسوفان و پژوهشگران خردورز بر مبانى فلسفى و حقوقى فمینیسم؛ مانند سکولاریسم و اومانیسم وارد است و با چشم پوشى از اشکالات بنیادین این تفکر و ناسازگارى این پندار با دین و فطرت و خرد آدمى و… که دراین نوشتار مجال نگرش به آنها نیست، آثار و پیامدهاى این اندیشه و نقش آن در تنزل دادن مقام انسانى زن پوشیده نیست.
همچنین بسیارى از کسانى که شعار آزادى زن سر مى دادند مردان و زنانى بودند که در پى منافع و لذتهاى بى ارزش خود بودند و در این راه شعار فمینیسم نیز سر مى دادند. بسیارى از اینان با پى بردن به نادرستى این اندیشه دریافتند که در دام سودجویان گرفتار بوده اند، در این زمینه سخن یکى از مدافعان فمینیسم جدید یادکردنى است:
(از رسواترین اشکال توسعه که جنبه بهره بردارى دارد، تجارت جدیدى به نام بهره بردارى جنسى یا جهانگردى جنسى است…. این صنعت نخستین بار توسط بانک جهان صندوق بین المللى پول و آژانس بین المللى آمریکا برنامه ریزى و حمایت شد.)45
کمى دقت در برآیند رفتار با زنان در پوشش این شعارها به روشنى برملا مى کند (زنان) در پرتو این اندیشه تا آنجا تنزل مى کنند که در جاهلیت پیش از اسلام و یونان قدیم تا آن اندازه سقوط نکرده بودند.
مارى وستون کرافت، اولین زن آزادى خواه اروپا پس از گرایش به زندگى مشترک غیرمشروع و غیرقانونى که ثمره آن کودکى نامشروع بود تصمیم به خودکشى مى گیرد که توسط اطرافیان نجات مى یابد. خواسته هاى سیاسى ـ اجتماعى او نیز به سوى غریزه و تمتعات نامشروع سوق مى یابد و از شعار اعاده حقوق راستین و تضییع شده زن منحرف شده در زندگى مجدد با مردى به نام ـ ویلیام گادوین ـ که وى نیز چون مارى به نام آزادى خواهى هرگونه نظارت و کنترل قانون را در ازدواج رد مى کند، هنگام تولد کودک این خانواده، به رغم میل خود تن به ازدواج مى دهند.46

(سیمون دوبوار) نیز در 180 ـ 1905 با (ژان پل سارتر) فیلسوف و منتقد اجتماعى فرانسه تا آخرین روزهاى عمر زندگانى غیرقانونى و بدون ازدواج مشترک داشتند.47

 

حقوق زن از منظر قرآن
قرآن کریم با توجه به شرایط طبیعى و ساختار فیزیکى زن، حقوق او را در ابعاد گوناگون زندگى فردى و اجتماعى زنده کرد. در راستاى تشریع حقوق همه جانبه زن به پدیده دخترکشى خاتمه داد و با بیانهاى گوناگون، اعراب را از این کردار زشت و ناپسند بر حذر داشت:
(ولاتقتلوا أولادکم خشیة إملاق نحن نرزقهم و إیاکم إن قتلهم کان خطأ کبیراً) اسراء/31
فرزندان (دختر) تان را از بیم فقر و تهى دستى نکشید، ما شما و آنان را رزق مى دهیم، همانا کشتن آنان گناهى بزرگ است.
(ولاتقتلوا أولادکم من إملاق نحن نرزقکم و إیاهم) انعام/151
دختران خود را از بیم فقر نکشید؛ ما شما و آنان را رزق مى دهیم.
از این دو آیه فهمیده مى شود که عامل عمده دخترکشى در عرب جاهلى فقر و تهى دستى آنان بوده است.
آیه دیگر آنان را به یاد پرسشهاى سخت روز واپسین در برابر دختران بى گناه مى اندازد.
(و اذا الموءودة سئلت. بأی ذنب قتلت) تکویر/9 ـ 8
و هرگاه از دختران زنده به گور شده پرسیده شود، که آنان به چه گناهى کشته شده اند.
آیات روح بخش قرآن در دلهاى مرده مشرکان قریش تأثیرگذاشت. قیس بن عاصم که خود با غرور از زنده به گور کردن 13 دختر بزرگ و کوچک خود سخن مى گفت، با چهره شرم آلود نزد حضرت پیامبر آمد و پرسید: (براى کفاره گناهم چه کنم؟)
حضرت فرمود: (در برابر هر دخترى که کشته اى، کنیزى آزاد کن.)
و این گونه بود که اسلام، نه تنها زنان را از کشتن رهانید، بلکه آزادى آنان از اسارت و بندگى را نیز به همراه آورد.

 

قرآن و اصلاح ازدواج
قرآن کریم بر ازدواجهاى ضد انسانى که در میان عرب جاهلى، قبایل وحشى، هندیان، یونانیان، ایرانیان و دیگر ملتها به شدت رونق یافته بود مهر بطلان زد و با دو دستور حکیمانه در برابر آن ایستاد:
1. بازدارندگى از تعدد زوجات و محدود ساختن آن به چهار همسر.
2. نهى از ازدواجهاى نامشروع.
چند همسرى براى یک مرد از نگاه قرآن کریم تا چهار (زن) جایز شمرده شده و آن هم با قید (بیم نداشتن از اجراى عدالت)، اما کسانى که در اجراى عدالت در بین همسران دچار خوف و بیم مى باشند، هرگز به بیش از یک همسر مجاز نیستند.
قرآن کریم مى فرماید:
(فإن خفتم أن لاتقسطوا فى الیتامى فانکحوا ماطاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فإن خفتم أن لاتعدلوا فواحدة…) نساء/3
اگر از اجراى عدالت درباره یتیمان بیم داشتید، پس با زنانى که مورد دلخواه تان باشید، دوتا، سه تا، چهارتا ازدواج کنید. و اگر بیم داشتید که نتوانید عدالت را در بین آنان اجرا کنید، از یک همسر تجاوز نکنید.
علامه طباطبایى در تفسیر آیه مى نویسد:
(در این آیه، خداوند حکم را بر ترس از بى عدالتى معلق کرده نه بر علم؛ زیرا در این گونه موارد که وسوسه هاى شیطانى هم تأثیر انکارناپذیر مى گذارند، اطمینان به بى عدالتى به دست نمى آید و در نتیجه مصلحت از بین مى رود.)48
قرآن در ضمن محدود ساختن تعداد همسران، ازدواجهاى نادرست را ممنوع کرده است. در زمینه ازدواج با محارم مى خوانیم:
(حرمت علیکم أمّهاتکم و بناتکم و أخواتکم و عمّاتکم و خالاتکم و بنات الأخ و بنات الأخت و أمّهاتکم التى أرضعنکم و أخواتکم من الرضاعة وأمّهات نسائکم و ربائبکم اللاتى فى حجورکم من نسائکم… و حلائل أبنائکم الذین من أصلابکم و أن تجمعوا بین الأختین إلاّ ما قد سلف…) نساء/23)
مادران، دختران، خواهران، عمه ها، خاله ها، دختران برادر، دختران خواهر، مادران رضاعى، خواهران رضاعى، مادران همسر، دختران همسرتان که در کنار شما پرورش یافته باشند… و نیز همسران پسرانى که از نسل شما هستند، بر شما حرام هستند و اینکه دو خواهر را با هم همسر بگیرید…
ازدواج با همسر پدر نیز در آیه نهى شده و زشت شمرده شده است.
(ولاتنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء إلاّما قد سلف انّه کان فاحشة و مقتاً و ساء سبیلاً) نساء/22
با زنانى که پدران شما با آنان ازدواج کرده اند زناشویى نکنید، مگر آنچه پیش از این انجام گرفته است که این کارى زشت و نکوهیده و شیوه ناپسندى است.
صاحب روح البیان مى نویسد:
(قبح، سه درجه دارد: قبح عقلى، قبح شرعى و قبح عرفى، در این آیه با (إنّه کان فاحشة) به قبح عقلى و کلمه (مقتاً) به قبح شرعى و (ساء سبیلاً) به قبح عرفى اشاره شده است. منظور از قبح عرفى، عملى است که موجب تنفر در افکار مردم مى شود و طبع بشر آن را نمى پسندد. و بدین سان همه مراحل قبح در این ازدواج، جمع شده است.)49
شیخ طبرسى در تفسیر این آیه مى نویسد:
(مردم عصر جاهلیت این نوع ازدواج را (مقت) (تنفرآمیز) و فرزندانى را که ثمره آنان بودند مَقیت (فرزندان مورد تنفر) مى نامیدند.)50
قرآن کریم، نکاح جمع (خریدن کنیزان و مجبور کردن آنان به زنا) را به شدت نهى کرده است:
(ولاتکرهوا فتیاتکم على البغاء إن أردن تحصّنا لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا…)
نور/33
و کنیزان خود را که مى خواهند عفیف و پاک دامن بمانند، براى به دست آوردن مال دنیا به زنا مجبور نکنید…
قرآن کریم، دو شیوه ناپسند دیگر در این رابطه را که در میان آنان رواج یافته بود و (سفاح) و (خدن) نام داشت با آیه کریمه (غیرمسافحات و لامتخذات أخدان…)(نساء/25) مردود شمرده است.
فخررازى مى نویسد:
(در زمان جاهلیت برخى از زنان و مردان به طور پنهانى با یکدیگر دوست مى شدند و زنا مى کردند. مردم نیز فقط به حرمت زناى آشکار معتقد بودند، ولى زناى پنهان را جایز مى دانستند. خداوند در این آیه مردان را از هر دو نوع زنا یعنى زناى آشکار و پنهان نهى مى کند.)51
خداوند متعال دراین آیه ضمن تحریم نکاح خدن، مردان را مخاطب قرار داده مى فرماید:
(اگر توانایى ازدواج با زنان مؤمنه آزاد را ندارید با کنیزان عفیف که زناکار نیستند و رفیق پنهانى نمى گیرند با اذن مالکان آنها ازدواج کنید.)
ازدواج اجبارى یکى دیگر از سنتهاى عرب جاهلى بود. پس از مرگ شوهر فردى زورمند، زن متوفّى را به منظور تصاحب دارایى و اموالش به زور و جبر، در خانه خود برده و با او ازدواج مى کرد و اگر نمى پذیرفت او را زندانى مى کرد تا بمیرد، که قرآن کریم آنان را از این عمل ناپسند بر حذر داشت:
(ولایحلّ لکم أن ترثوا النساء کرهاً و لاتعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ما آتیتموهن…) نساء/19
اى مؤمنان براى شما حلال نیست که زنان را با زور (و بر خلاف میلشان) به ارث ببرید. آنان را تحت فشار قرار ندهید که بخشى از آنچه را که به آنان داده اید پس بگیرید.

 

قرآن و آفرینش حوّا
چونان که یادشد در تورات کنونى آفرینش همسر نخستین انسان؛ یعنى حوّا از دنده چپ آدم عنوان شده و دسته اى از روایات اسلامى که در بعضى منابع قرآن پژوهى آمده با مضمون یادشده همخوانى دارند، تفاسیرى چون (روح المعانى)، (تفسیر طبرى) و… از تفاسیر اهل سنت به نقل این گونه روایتها مبادرت ورزیده اند.
اما دسته دیگرى از روایات با روایات نخست ناسازگارند و بعضى از قرآن پژوهان نیز با روایتهاى دسته دوم همگام گردیده و روایتهاى نخستین را اسرائیلى مى نامند.
به اجمال مى توان گفت: قرآن کریم در موارد چندى و با بیانهاى همسان و همانند این مطلب را یادآور شد که از همه این موارد چنین استفاده مى شود که خداوند نخستین بار آدم را آفرید و در مرتبه دوم از وجود آدم، همسر او را خلق کرد.
از شیوه بیان همسان قرآن در همه موارد، دو نکته به روشنى استفاده مى شود:
1. خلقت آدم پیش از آفرینش حوا بوده است.
2. وجود آدم، ماده و مایه اصلى آفرینش حوّا بوده است.
اینک از میان مجموعه آیات به نقل چند آیه بسنده مى کنیم.
(یا أیّها النّاس اتّقوا ربّکم الذى خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها)
نساء/1
اى مردم از پروردگارتان بترسید؛ آن خدایى که شما را از یک نفس آفرید و همسر او را نیز از آن نفس آفرید.
(خلقکم من نفس واحدة ثمّ جعل منها زوجها) زمر/6
او شما را از یک نفس آفرید، آن گاه جفت او را از آن نفس قرارداد.
در این آیه کریمه، جمله (ثم جعل منها زوجها) با واژه (ثمّ) به جمله پیش عطف شده و به گفته نحویان (ثمّ) دلالت بر تأخّر رتبه (معطوف) دارد.
(هوالذى خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها) اعراف/189
اوست خدایى که همه شما را از نفس واحدى (یک تن) آفرید و از او نیز جفتش را مقرر داشت، تا به او آرام گیرد.
علامه طباطبایى ذیل آیه اول سوره نساء مى نویسد:
(مراد از نفس انسان چیزى است که انسان به واسطه آن انسان شده است. و از ظاهر عبارت چنین استفاده مى شود که مقصود از (نفس واحدة)، آدم و از (زوجها) زن او مى باشد و این دو، پدر و مادر نسل انسان کنونى هستند که ما از آنها هستیم.)52
برخى از (وخلق منها زوجها) چنین فهمیده اند که:
همسر آدم از بدن آدم آفریده شده است همان گونه که یهود معتقدند که همسر آدم از یکى از دنده هاى آدم آفریده شده است،53 ولى بسیارى نیز (منها) را به معناى: از وجود و طینت او تفسیر کرده اند.

 

نظر قرآن در بیرون رانده شدن آدم وحوّا از بهشت
قرآن کریم، عصیان و سرکشى آدم و حوّا را در برابر آفریدگار هستى و خوردن آن دو از (شجره منهیه) را تنها به گردن حوّا نمى افکند، بلکه هر دو آنان را در این امر دخالت مى دهد:
(فوسوس لهما الشیطان… فدلیهما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوآتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة و ناداهما ألم أنهکما عن تلکما الشجرة و أقل لکما إن الشیطان لکم عدو مبین. قالا ربنا ظلمنا أنفسنا…) اعراف/23 ـ 20
شیطان آن دو را وسوسه کرد… و بدین ترتیب آنها را فریب داد وقتى از آن درخت تناول کردند، شرمگاه شان آشکار شد و بر آن شدند که از برگهاى بهشت بر خود بپوشانند، پروردگار ندا داد: مگر شما را از آن درخت منع نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست؟ گفتند: پروردگارا بر خود ستم کردیم.
تثنیه آوردن ضمیرها در این آیات: (ولاتقربا)، (فتکونا)، (وسوس لهما)، (وورى عنهما)، (سوآتهما)، (مانهاکما) حکایت از این دارد که وسوسه شیطان، آدم و حوا را با هم در بر گرفته و به همین جهت هر دو از بارگاه خدا رانده مى شوند. بنابراین، این اندیشه یهود که زن عامل رانده شدن آدم از بهشت شد اساسى ندارد.

 

نظر قرآن در دوران عادت زنانگى زن
از مسائل دیگرى که در متن تورات آمده، کناره گیرى مطلق از زنان در دوران عادت زنانگى است. بنابراین اگر فردى با زن حائض نشست و برخاست کند، بخوابد و یا به هر صورتى با وى تماس پیدا کند باید بدن و لباس خود را شست وشو دهد.54
گروهى از مشرکان نیز به جهت معاشرت با یهود از آمیزش با زنان حائض خوددارى مى کردند. اما مسیحیان و یا سایر اعراب به جهت آن که دراین زمینه منعى وجود نداشت به آمیزش مبادرت مى ورزیدند. این افراط و تفریط ها سبب شد که بعضى از مسلمانان دراین باره از پیامبر پرسش نمایند و خداوند در پاسخ آنان این آیه را نازل کرد:
(و یسئلونک عن المحیض قل هو أذى فاعتزلوا النساء فى المحیض و لاتقربوهن حتى یطهرن فإذا تطهرن فأتوهن من حیث أمرکم الله إنّ الله یحب التوابین و یحب المتطهرین) بقره/222
تو را از حیض مى پرسند، بگو آن آزارى است، پس از زنان به هنگام حیض کناره بگیرید و نزدیک شان نشوید تا پاک شوند. و هنگامى که پاکیزگى یافتند از جایى که خدا به شما فرمود نزدشان بروید؛ همانا خدا بسیار توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد.
علامه طباطبایى در تفسیر (فاعتزلوا النساء فى المحیض و لاتقربوهن) مى نویسد:
(هرچند چنین به نظر مى رسد که امر به مطلق کناره گیرى در حال حیض است، چنان که یهود قائل بودند و جمله (ولاتقربوهن) آن را تأیید مى کند، ولى ذیل آیه که مى فرماید: (فأتوهن من حیث أمرکم) قرینه است بر اینکه جمله (فاعتزلوا) و (ولاتقربوهن) کنایه از نزدیکى نکردن با زنان از مجراى خون است، نه اینکه مطلق آمیزش و معاشرت یا مطلق استلذاذ و استمتاع از ایشان ممنوع باشد و پس از پاک شدن از حیض یا پس از غسل کردن، نزدیکى از جایى که امر تکوینى به آن تعلق گرفته؛ یعنى همان مجراى خون حیض جایز باشد.)55

 

قرآن و مالکیت زن
قرآن کریم چونان که مرد را مالک مال و ثروت خودش مى داند، زنان را نیز داراى حق مالکیت و بهره بردارى از دارایى و دستاورد کار و زحمت خود مى شناسد:
(للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن) نساء/32
براى مردان است آنچه از راه کار و تلاش به دست مى آورند، و براى زنان است آنچه را که از راه کار و تلاش به دست مى آورند.
قرآن کریم هر یک از مرد و زن را داراى بهره از ارث مى داند:
(للرجال نصیب مما ترک الوالدان و الأقربون و للنساء نصیب مما ترک الوالدان و الأقربون) نساء/4
مردان را از آنچه پدر ومادر و خویشاوندان شان به جاى گذاشته اند سهمى است، و زنان را نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان شان بر جاى گذاشته اند بهره اى.
قرآن، مهریه را ملک زنان دانسته و مردان را به پرداختن این واجب مالى دستور داده است:
(و آتو النساء صدقاتهن نحلة)
مهر زنان را با طیب خاطر بپردازید.
همچنین نفقه زن را به عهده مرد گذاشته و در برابر خدمات و زحمات او در خانه شوهر و نیز در برابر شیر دادن فرزند، براى او در ذمه شوهر حقوقى منظور کرده است و حتى در عده طلاق نفقه زن را بر ذمه شوهر قرار داده است.

 

هم فکرى مرد و زن
قرآن کریم معیار برترى انسانها از مرد و زن را در پرتو (تقوا) مى داند:
(إن أکرمکم عندالله أتقاکم)
بدین سان آن مرد و زنى با یکدیگر مى توانند کفو باشند که هر دو در تقوا و فرمان بردارى از خدا همانند باشند.
قرآن کریم هر یک از زن و مرد را با توجه به کردار و ایمان شان شایسته یکدیگر مى داند:
(الخبیثات للخبیثین…) نور/29
زنان ناپاک، لایق مردان ناپاک و مردان ناپاک، لایق زنان ناپاک هستند و زنان پاکدامن، شایسته مردان پاکدامن، و مردان پاکدامن شایسته زنان پاکدامن هستند.

 

دفاع از حریم زن
قرآن کریم در برابر تهمت زدن به زنان پاکدامن، کیفر سختى تعیین کرده است:
(والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة ولاتقبلوا لهم شهادة أبداً اولئک هم الفاسقون) نور/5
کسانى را که به زنان پاکدامن تهمت مى زنند و نمى توانند [براى اثبات سخنان خود] چهار شاهد بیاورند هشتاد تازیانه بزنید و هرگز شهادت آنها را نپذیرید که آنها فاسقند.
قرآن در راستاى دفاع از حیثیت و حریم زن، مردانى را که به همسران خود نسبت زنا مى دهند و شاهدى ندارند دستور (ملاعنه) مى دهد.(نور/6)
(الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم) نور/23
کسانى که به زنان پاکدامن ناآگاه با ایمان، تهمت مى زنند، در دنیا و آخرت لعنت شده اند و براى آنان عذاب بزرگى است.

 

برابرى زن و مرد در کیفرها و نکوهشها
قرآن در مجازاتهایى چون قصاص، دیات و حدود، احکام همسان و همگونى را با مردها براى آنان در نظر گرفته است؛ مثلاً در باب حدود مى فرماید:
(الزانیة و الزانى فاجلدوا کل واحد منهما مأة جلدة و لاتأخذکم بهما رأفة…) نور/2
هر مرد و زن زناکار را صد تازیانه بزنید، و هرگز به آنان رحم نکنید.
(السارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما…)
دستهاى مرد و زن دزد را قطع کنید.
قرآن کریم حتى آثار و پیامدهاى وضعى کردار نیک و بد را براى زن و مرد برابر مى داند:
(الزانى لاینکح إلا زانیة أو مشرکة و الزانیة لاینکحها إلا زان أو مشرک و حرم ذلک على المؤمنین) نور/3
مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمى کند. و زن زناکار را جز زناکار و مشرک به ازدواج خود در نمى آورد و این کار بر مؤمنان حرام شده است.

 

پاداش و ثواب زن
قرآن مرد و زن را در مقام عبادت یکسان قرار داده و براى هر دو پاداش برابر وعده کرده است؛ که در آیات بسیارى به این حقیقت تصریح شده از جمله:
(إن المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات أعد الله لهم مغفرة و أجراً عظیماً) احزاب/35
خداوند براى مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فرمان بردار و زنان فرمان بردار و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردانى که عفت خودشان را حفظ مى کنند و زنانى که عفت خودشان را حفظ مى کنند و مردانى که خداوند را زیاد یاد مى کنند و زنانى که خداوند را زیاد یاد مى کنند، آمرزش و پاداش بزرگى آماده کرده است.
(إنى لااُضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى بعضکم من بعض) آل عمران/195
عمل هیچ فردى از شما را از مرد و زن که بعضى از بعض دیگر هستید ضایع نمى کنم.

 

شگفتیهاى نهفته در زن
خداوند بر پایه تدبیر حکیمانه خود، هر یک از زن و مرد را مایه آرامش جنس مخالف قرار داده است. بنابر این وجود زن، مایه آرامش خاطر و سکونت مرد است، نه آنچه در مکتبهاى دیگر گفته شده است.
(و من آیاته أن خلق لکم أزواجاً من أنفسکم لتسکنوا إلیها و جعل بینکم مودة و رحمة إن فى ذلک لآیات لقوم یتفکرون) روم/21
از نشانه هاى خداوند این است که جفتهایى از نفس خودتان براى شما آفرید تا به وسیله آنان آرامش یابید و بین شما دوستى و رحمت قرار داد. همانا در این کار نشانه هایى است براى قومى که بیاندیشند.
چنان که زنان و مردان لباس یکدیگر خوانده شده اند.
(هن لباس لکم و أنتم لباس لهن) بقره/178
زنان براى شما مردان، لباس، و شما براى آنان لباس هستید.

 

پرورش شخصیت زن در مهد قرآن
به دلیل اهتمام بسیارى که قرآن نسبت به مقام والا و ارجمند زن قائل شده است، احکام و دستورات مهم و راه گشایى فرا راه او قرار داده تا شخصیت ارزشمند و گوهر لطیف وجود او به عنوان رحمت و رأفت و مایه آرامش و سکون خانواده، براى اجتماع بشرى مناسب شأن وى محفوظ بماند.
دستورات قرآنى که به منظور پرورش انسانى شخصیت زن، عنوان شده به دو دسته تقسیم مى شود؛ در بعضى از آنها او مشترک با مرد است؛ مانند نگاه کردن، و در بعضى تنها او مأمور و مکلف است؛ مانند آیات حجاب.
دسته اول: دستوراتى است که مردان و زنان هر دو مخاطب آن مى باشند، مانند آیه کریمه زیر:
(قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکى لهم… و قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهن و یحفظن فروجهن…) نور/31ـ30
اى پیامبر! به مردان با ایمان بگو: چشمهاشان را (از نگاه غرض آلود به زنان) بپوشانند و عفت شان را حفظ کنند، این براى شما شایسته تر است… و به زنان با ایمان بگو: چشمهاشان را از (نگاه هاى غرض آلود به مردان) بپوشانند و تن خود را (دربرابر چشمان ناپاک) حفظ کنند.
(ولایبدین زینتهن إلا ماظهر منها…) نور/31
(یا أیها النبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک أدنى أن یعرفن فلایؤذین…) احزاب/59
اى پیامبر به همسران و دختران خودت و زنان با ایمان بگو خود را با چادر بپوشانند؛ این کار بهتر است که شناخته شوند و مورد آزار قرار بگیرند…
چنان که مى بینیم حکم پوشش و نگاه به دلیل محافظت زنان مؤمن است.
به رغم آنچه علیه قرآن و اسلام تبلیغ شده و احکام قرآن درباره زن را حصارى براى او و موجب پایمال شدن حقوق او دانسته اند، بسیارى از وجدانهاى آگاه و بى غرض جهان از اندیشمندان یا شهروندان عادى دریافته اند که دستورات قرآن بیش از هر نظام و مکتبى با ناموس آفرینش و طبیعت مرد و زن هماهنگى کامل دارد، و کامل ترین و جامع ترین نظام حقوقى براى جامعه زنان تا رستاخیز خواهد بود.
استدلال بر این مدعا نیازمند بررسیهاى گسترده در زمینه طبیعت، استعداد، توانایى و تفاوتهاى زن و مرد است که در خور این نوشتار نیست؛ اما سرخوردگى بسیارى از کسانى که در برهه هایى چشم به مکتبهاى غیرالهى دوخته بوده اند دراین مجال یادکردنى است.
منابع پرشمارى خبر مى دهند که امروز در دنیاى غرب، بسیارى از زنان ازشعارهاى آزادى و برابرى فمینیستى بیزارى مى جویند. یک خانم روزنامه نگار آمریکایى از طرفداران حقوق زن که در زمینه (بازیافت هویت واقعى در سایه ارزشهاى طبیعى و غیرتجملى) کتابى منتشر کرده و شرح حال خود را به رشته تحریر درآورده، مى نویسد:
(زنان آمریکایى با اشتغال در خارج از خانه و رقابت بى فایده با مردان، بزرگ ترین موهبت زندگى یعنى مادر شدن را از دست داده اند.)
او به زنان جهان توصیه مى کند:
(اگر مى خواهید، خانواده داشته و مادر باشید، به خود بپردازید.)56
رادیو دولتى انگلستان با عنوان (دین اسلام سریع ترین رشد را در انگلستان داشته است) گزارشى دارد که قسمتى از آن چنین است:
(بر اساس آمارگیرى روزنامه (تایمز) تعداد تازه مسلمانان انگلیس رقمى در حدود 20 هزار نفر است که اکثریت آنان را زنان انگلیسى تشکیل مى دهند. در میان تازه مسلمانان آمریکایى نیز بیش از 80% زن دیده مى شود. به گفته زنان انگلیسى تازه مسلمان، ارزشهاى اسلامى عمیقاً آنان را جذب کرده است.)57
گریز زنان از تمدن غرب و پناه گرفتن آنان به اسلام، نمایان گر این واقعیت است که امروزه براى انسانهاى خردورز و آرمان خواه از مرد و زن، فمینیزم غرب جلوه و جاذبه اى ندارد.
گزارشهایى که اکنون به آن اشاره مى شود سند زنده دیگرى بر این واقعیت است.در مقاله اى از نیویورک تایمز با عنوان (زنان در آغوش اسلام به امنیت مى رسند) چنین نوشته است:
(بسیارى از کسانى که متقاعد شدند سوسیالیزم و کاپیتالیسم در جهت ترفیع موقعیت آنان ـ به عنوان انسان و زن ـ با شکست مواجه شده، به این امید گرویده اند که اگر خود را به عنوان متفکر منتقد در چارچوب هویت در ریشه (اسلام) قرار دهند، تمام اختیارات سیاسى لازم را به دست خواهند گرفت.)58
و نیز آمده است:
(اسلام تغییرات پویا را تشویق مى کند و مبارزه در اسلام به نفع حقوق زن، یک جریان قوى است. اگر زنان ثابت کنند که خدا طرفدار آنان است، حتى ضد زن ترین مردها چنانچه با خدا باشند در مقابل شان زانو خواهند زد. این چیزى است که در اسلام و نخستین کتاب دینى مسلمانان، قرآن، به دست مى آید.)59
درمیان پژوهشگران غربى نیز کسانى هستند که جامعیت و جاودانگى احکام قرآن را موجب روى آوردن زنان غربى به اسلام مى دانند.
ویل دورانت در آثار و نوشته هاى خود، احکام قرآن مجید را اساس تعالى شخصیت (زنان) دانسته است:
(رسم زنده به گور کردن دختران با فرمان قرآن از میان برداشته شد و زن و مرد از لحاظ تشریفات قضایى و استقلال مالى برابر شدند. به زن اجازه داده شد تا به هر کار مجاز اشتغال ورزد و مال و سود خود را تصاحب کند؛ ارث ببرد و به هر صورت که مایل است در مال خویش تصرف نماید. قرآن این باور و اعتقاد به فرهنگ جاهلى را که در آن زن مانند اثاث منزل به مردها مى رسید باطل کرد… و احکام قرآن براى همیشه ضامن سعادت زن است.)60
ویل دورانت احکام قرآن کریم درمورد زنان را در روش پیامبر خدا جارى دانسته براى نمونه مى نویسد:
(وقتى زنان به مسجد مى رفتند و کودکان خود را همراه داشتند پیامبر نسبت به آنها رفتارى نیکوتر داشت. بنا به گفته روایتها وقتى در اثناى نماز صداى گریه کودکى را مى شنید، خطبه را کوتاه تر مى کرد (و نماز را با شتاب مى خواند) تا مادر کودک از طولانى شدن آن به زحمت نیفتد.)61
نویسنده کتاب (جنگ علیه زنان) نیز در یک تحقیق گسترده در باب جایگاه زن در اسلام و مقایسه آن با غرب چنین مى نویسد:
(درک این نکته مهم است که بر خلاف جهان غرب به ویژه آمریکا (که مى کوشند مرد و زن را به نحوى کمى و ظاهرى، برابر قرار دهند، چنان که گویى هیچ تفاوت و تمایزى میان آنها نیست) اسلام، مردان و زنان را موجودات کامل کننده هم مى داند… تفاوت این دو جنس در نقش و وظیفه ظاهرى اجتماعى آن دو است، و اسلام در این زمینه به نوعى تکمیل گرى زن و مرد نسبت به یکدیگر قائل است، تا برابرى کمى ایشان. انتقادى که غالباً غربیان به نقش زن در اسلام دارند، پیش از هر چیز بر اطلاق متکلفانه رسم و روشهاى غربى بر جهان اسلام، مبتنى است…)62
مطالب یاد شده، نمونه هاى اندکى از رویکرد زنان به تعلیمات مکتب اسلام نسبت به زن و بازیافت جایگاه واقعى شان در بستر آموزه هاى این مکتب است، این رویکرد بدون شک بُعد ارزشى ـ الهى دستورات اسلام وجاودانگى آن نسبت به جایگاه و مقام زن را روشن مى سازد و همسازى آن را با هویت واقعى و انسانى او مى نمایاند.

 

 

 

پی نوشت ها:

1. سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت، 1/50.
2. وکیلى، الهه، نگرش تطبیقى زن در آئینه قرآن…، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1370ش، 62.
3. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ذیل تفسیر آیه 33 از سوره مبارکه نور؛ طباطبایى، محمدحسین، تفسیر المیزان، 19/171.
4. صدوق، جامع الأخبار، باب النهى عن نکاح البدل فى الزوج.
5. کاشانى، فتح الله، تفسیر منهج الصادقین، 208.
6. ویل دورانت، تاریخ تمدن، 1/97.
7. همان، 1/100.
8. همان، 1/102.
9. همان.
10. همان.
11. همان.
12. همان، 120.
13. همان؛ همو، لذات فلسفه، 148.
14. همو، تاریخ تمدن، 1/132.
15. همان.
16. همان.
17. همان، 1/90 و 147.
18. همان.
19. همان، 1/148.
20. همان، 1/97؛ لذات فلسفه، 148.
21. آیین نامه زرتشتیان، 6ـ5.
22. همان، 5 تا 16.
23. تجزیه و تحلیل افکار زرتشت، مزدیسنا و حکومت، 358.
24. ویل دورانت، لذات فلسفه، 49.
25. تورات، آیه 21،22،و 28.
26. همان، باب سوم، آیات 1 الى 7.
27. همان، آیات 16 الى 17.
28. کتاب فرهنگ و تعلیمات دینى یهود، 33.
29. تورات، سفر لاویان، آیات 19 تا 21.
30. همان، باب 5، آیات 12 الى 17.
31. تورات، سفر لاویان، باب دوازدهم، آیات 2 الى 5.
32. همان، باب 27، آیات 2 الى 4.
33. رساله اول پولس به تیموتائوس، باب دوم، آیات 4 و 5.
34. رساله اول پولس رسول به افسیسان، باب 5، آیات 22و23.
35. رساله اول پولس به تیموتائوس، باب 2، آیه 13.
36. رساله اول پولس رسول به مسیحیان قرنتس، باب 7، آیات 1، 7، 8.
37. احمد کمانگر، قواعد و عادات فرقه کاتولیک، مجموعه شماره 6، صفحه109.
38. همان.
39. انجیل متى، باب 5، آیه 32.
40. حسینى، سیدابراهیم، کتاب نقد، شماره 17، فمینیزم علیه زنان،151.
41. رجبى، فاطمه، کتاب نقد، شماره 17، زنان و فمینیزم، صفحه، 203.
42. تازه هاى اندیشه، شماره 2، صفحه 17؛ حسینى سیدابراهیم، کتاب نقد، شماره 17، صفحه 158.
43. همان.
44. لیبرالیسم غرب؛ ظهور و سقوط، 43ـ44.
45. رجبى، فاطمه، کتاب نقد، شماره 17، زنان و فمینیسم، صفحه 212، به نقل از کتاب جنگ علیه زنان، 49.
46. نصر، حسین، جوان مسلمان و دنیاى متجدّد،50.
47. ویل دورانت، تاریخ تمدن، عصر ناپلئون، 481.
48. طباطبایى، سیدمحمدحسین، المیزان، 7/312.
49. بروسوى حقى، روح البیان، 2/184.
50. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، 5/248.
51. فخررازى، تفسیر کبیر، 9و10/62؛ آلوسى، سید محمود، بلوغ الارب، 5.
52. طباطبایى، سیدمحمدحسین، المیزان، 7/23.
53. همان.
54. تورات، سفرلاویان، باب 15، آیات 19 تا 23.
55. طباطبایى، سیدمحمدحسین، المیزان، 3/302.
56. ویل دورانت، لذات فلسفه، 99.
57. جان آل اسپوزیتو، روزنامه کیهان، 2/4/1373.
58. همان، 28/2/1373.
59. همان.
60. ویل دورانت، تاریخ تمدن، عصر ایمان، 1/231.
61. همان.
62. نصر، دکتر حسین، جوان مسلمان و دنیاى متجدد، 50.

نام کتاب : پژوهش های قرآنی

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.