از چه راهى عشق مجازى را به عشق الهى و حقيقى تبديل كنيم؟
از چه راهى عشق مجازى را به عشق الهى و حقيقى تبديل كنيم؟
بايد نخست كوشيد كه اين «عشق مجازى» ريشه در هواهاى نفسانى انسان نداشته باشد بلكه منشأ آن دل باشد زيرا عشق مجازى- كه در طبيعت و ماديت ريشهدار باشد- هيچ گاه نمىتواند آدمى را به «عشق حقيقى» رهنمون شود.
تنها آن عشق مجازى كه در دل جاى دارد، مىتواند پلى براى رسيدن به عشق الهى باشد. عاشق بايد به منشأ كمال و حسن معشوق توجّه كند و ديدگاه خود را به آن معطوف دارد و معشوق مجازى را «نمادى» از معشوق حقيقى خويش تلقى كند و او را جلوهاى از جمال و كمال او بداند.
اگر در عشق مجازى، عاشق همواره به اين حقيقت واقف شود كه معشوق او «مجازى» است و تنها براى راهبرى او به «عشق برتر و برين» است، مىتواند از اين عشق گذر كرده و به عشق حقيقى و الهى برسد امّا اگر نگاه خويش را بر همان معشوق مجازى محدود سازد و جان و دلش محدود و مسخر و مقيد وى گردد، هيچگاه نمىتواند از او گذر كند و به معشوق حقيقى دست يابد. علاوه بر اين همواره بكوشد و دقّت نمايد كه هنگام برخورد با معشوق مجازى، به ياد معشوق حقيقى افتد و با نگاه او، هجران معشوق اصلى را ياد آورد مانند عشق يعقوب به پسرش يوسف: هرگاه كه يعقوب، يوسف را به «چشم سر» مىديد، به «چشم سرّ» در مشاهده حق بود و چون مدتى مشاهده يوسف از وى دريغ شد، مشاهده حضرت حق نيز از دل وى در حجاب گرديد. از اين رو آن همه جزع و فزع يعقوب در فراغ يوسف، بر فوت مشاهده حق بود نه بر فوت مصاحبت يوسف و آن زمان كه دوباره به ديدار يوسف موفق شد، به سجده افتاد كه دلش معشوق اصلى را ديد.(1)
به هر روى، زمانى مىتوانيم عشق مجازى را به عشق الهى و حقيقى مبدل سازيم كه از آن گذر كنيم و به منشأ و منبع اصلى و سبب اصيل آن روى آوريم.
چشم دريا ديگر است و كف دگر
كف بهل وز ديده دريانگر
جنبش كفها ز دريا روز و شب
كف همى بينى و دريا نى عجب
ما چو كشتيها به هم بر مىزنيم
تيره چشميم و در آب روشنيم
اى تو در كشتى تو رفته به خواب
آب را ديدى، نگر در آبِ آب
آب را آبى است كو مىراندش
روح را روحى است كو مىخواندش
(2)
(1) كشف الاسرار، ج 5، ص 140 در اين خصوص نگا: عرفان اسلامى، صص 177 و. 178
000 (2) مثنوىمعنوى، دفتر 3، ابيات 1270-. 1274
پرسمان