وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

ازدواج فرزندان آدم و حوا

پيدايش نسل اوّل (آدم و حوّا) و فرزندان بي‏واسطه آنان و چگونگي آن روشن است؛ امّا در كيفيت تكثير نوه‏ هاي حضرت آدم (عليه‌السلام) ميان مفسران و صاحب ‏نظران اختلاف است و وجوه متعددي تصوّر دارد؛ ولي از قرآن و روايات سه نظريه برداشت مي‏ شود.

0

ازدواج فرزندان آدم و حوا

فهرست این نوشتار:

ازدواج فرزندان آدم و حوا

حضرت آيت الله جوادي آمليحضرت آيت الله جوادي آملي

پيدايش نسل اوّل (آدم و حوّا) و فرزندان بي‏واسطه آنان و چگونگي آن روشن است؛ امّا در كيفيت تكثير نوه‏ هاي حضرت آدم (عليه‌السلام) ميان مفسران و صاحب ‏نظران اختلاف است و وجوه متعددي تصوّر دارد؛ ولي از قرآن و روايات سه نظريه برداشت مي‏ شود:

1. ازدواج فرزندان آدم(عليه‌السلام) با هم به دستور خداي سبحان صورت گرفت، زيرا اين عمل بر اساس روايات، براي فرزندان آدم (هابيل و قابيل با خواهر هر يك) حلال بود و پس از آن حرام شد.[1]

2. خداوند براي فرزندان آدم(عليه‌السلام) از بهشت حورياني فرستاد تا با آنان ازدواج كنند، زيرا خداوند از انسان‏ها درباره طهارت پيمان گرفته است، از اين رو چگونه ممكن است نسل بشر با عمل حرامي افزايش يافته باشد؟[2]

3. خداوند براي فرزندان آدم(عليه‌السلام) همسراني را از جنّيان يا از آن‏ها و حوريان قرار داد تا نكاح آنان از اين راه تأمين شود.[3]

از ظاهر آيه مورد بحث[سوره نساء آیه 1] برمي‏ آيد كه همه انسان‏ها از يك حقيقت‏ اند و نسل بشر از آدم و حوّا(عليهم االسلام) گسترش يافته است: (الَّذي خَلَقَكُم مِن نَفسٍ وحِدَةٍ وخَلَقَ مِنها زَوجَها وبَثَّ مِنهُما رِجالاً كَثيرًا ونِساء) و چنانچه چيز ديگري نيز در پيدايش نوه ‏ها سهم مي ‏داشت، خداوند مي‏فرمود «بثّ منهما و من غيرهما».

بر اين اساس، اگر دليل عقلي قطعي يا نقلي معتبري باشد كه خداوند غير از آدم و حوّا، دختر و پسري را آفريد يا از نسل قبلي دختر و پسري مانده بود كه فرزندان آدم و حوّا با آنان ازدواج كردند، مي‏توان از ظاهر آيه گذشت و گفت كه مردان و زنان فعلي در حقيقت از آدم و حوّا و از آن دختر و پسري هستند كه خداوند آفريد و چون آدم و حوّا قبل از آن دو خلق شدند و ريشه اصلي به شمار مي‏آمدند، خدا فرمود كه از آدم و حوّا مردان و زنان فراواني پديد آورده است،

  • [1] ـ ر.ك: بحث روايي همين آيه.
  • [2] ـ علل الشرايع، ج1، ص32؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص432.
  • [3] ـ اين بحث چون ارتباطي تنگاتنگ با مباحث روايي دارد در بحث روايي به تفصيل خواهد آمد و در بحث تفسيري تنها به برداشت از ظاهر قرآن پرداخته مي‏شود. تسنيم، جلد 17 صفحه 122

پس فقط با وجود دليل عقلي يا نقلي معتبر مي‏توان آيه را چنين توجيه كرد؛ نه ‏اينكه چون مي ‏شود توجيه كرد، (بَثَّ مِنهُما) به معناي «بثّ منهما و من غيرهما» است و چون اين‏ها ريشه اصلي بودند، براساس تغليب فرمود: (وبَثَّ مِنهُما)!
روايات مختلف و معارض را نيز يا بايد با هم سازگار كرد؛ يا بر اثر تعارض سقوط مي‏كنند و قرآن كريم تنها مرجع است.[تفصيل اين بحث در بحث روايي خواهد آمد.]

خلاصه آنكه آنچه فعلاً با غمض نظر از روايات مي‏توان گفت اين است كه آفرينش همه انسان‏ها از حضرت آدم و حوّا(عليهماالسلام) و نيز ازدواج فرزندان آدم با يكديگر مطابق شريعت آن زمان روا بوده، هرچند بعداً حرام شده است.

بررسي و پاسخ دو شبهه

درباره ازدواج فرزندان حضرت آدم(عليه‌السلام) با يكديگر شبهاتي هست كه به سبب فراگيري اين مسئله و شبهات آن، يهوديان، مسيحيان و مسلمانان، اعم از شيعه و سنّي بايد پاسخگو باشند و تنها آنان كه شريعتي ندارند از پاسخ معاف‏اند، زيرا به حلال و حرامي پاي‏بند نيستند.

1. ناسازگاري ازدواج خواهر و برادر با فطرت

خداي سبحان انسان‏ها را با فطرتي پاك و تغييرناپذير آفريده است و احكام دين نيز مطابق با فطرت است و چون ازدواج خواهر و برادر با فطرت خدادادي انسان سازگاري ندارد، حرام است.

در پاسخ ابتدا بايد روشن شود كه معناي «فطري بودن» دين، اين است كه اصول كلّي اعتقادات، اخلاقيات، حقوق و نيز خطوط كلّي فروع فقهي دين، مطابق فطرت و ثابت است.

هم فطرت انسان‏ها تغيير نمي‏كند: (فِطرَتَ اللهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها تَبديلَ لِخَلقِ الله)[1] و هم دين الهي: (اِنَّ الدّينَ عِندَ اللهِ إسلام)[2]، ازاين‏رو هر پيامبر بعدي، در خطوط كلّي ياد شده، پيامبران پيشين را تصديق مي‏كرد: (مُصَدِّقًا لِما بَينَ يَدَيه)[3]؛ امّا خطوط و فروع جزئي در هر عصر و نسلي، متغيّر است: (لِكُلٍّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَةً ومِنهاجا)[4]، از اين رو گاه قرآن كريم چيزي را كه در شريعت قبلي حلال بوده است، براي شريعت بعدي حرام مي‏كند؛ يا به عكسْ حرامي را حلال اعلام مي‏كند، چنان كه آيه (ومُصَدِّقًا لِما بَينَ يَدَي مِنَ التَّورةِ ولاُحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيكُم وجِئتُكُم بِءايَةٍ مِن رَبِّكُم فَاتَّقوا اللهَ واَطيعون)[5]،

هم عيساي مسيح را تصديق كننده موسي و تورات معرفي مي‏كند و هم مي‏رساند كه مسيح(عليه‌السلام) امر جديدي را همراه دارد و آن، حلال شدن برخي چيزهاست كه در دين موساي كليم حرام بوده است و خطوط اصلي و كلي هر يك مطابق فطرت بوده است و فقط بعضي از فروع جزئي‏اند كه نسخ مي‏پذيرند نه خطوط كلي دين.
اگر پرسش شود كه از سويي، دينْ فطري است و فطرت نيز تغييرناپذير؛ و

  • [1] ـ سوره روم، آيه 30.
    [2] ـ سوره آل عمران، آيه 19.
    [3] ـ سوره آل عمران، آيه 3.
    [4] ـ سوره مائده، آيه 48.
    [5] ـ سوره آل عمران، آيه 50. تسنيم، جلد 17 صفحه 124

از سوي ديگر، فروع دين تغيير مي‏پذيرند؛ چگونه هر دو مطلب درست‏ اند؟
پاسخ اين است كه فطرت‏ها دو گونه‏ اند: 1. فطرت فرشتگان كه هميشه ثابتِ محض است، از اين‏رو برنامه‏ هاي تكويني آن‏ها نيز ثابت محض است.

2. فطرت انسان كه با طبيعت او هماهنگي كامل دارد: طبيعت انسان كه امري متغيّر است و مربوط به بدن، با فطرت توحيدي او كه امري ثابت است و مرتبط به روح، در هم آميخته و واقعيّتي به نام انسان را شكل داده‏اند: (اِنّي خلِق بَشَرًا مِن طين فَاِذا سَوَّيتُهُ ونَفَختُ فيهِ مِن رُوحي فَقَعوا لَهُ سجِدين)[1]، پس انسان نه طبيعي صرف است، بسان گياهان و حيوانات؛ و نه فطري محض است، همچون فرشتگان؛ و نه ميان دو جنبه فطري و طبيعي‏اش ناهماهنگي و جدايي است، وگرنه انسان دو حقيقت مي‏بود نه يك حقيقت، بنابراين بين طبيعت متغيّر و فطرت ثابت او پيوندي است كه بر اثر آن، طبيعت متغيّر از ثبات فطرت بهره مي‏برد و آن فطرت از تغييرپذيري طبيعت متأثّر مي‏شود.

طبيعت متغيِّر آدمي «شِرْعه» و «منهاج» متغيّر مي‏طلبد و فطرت ثابت نيز تقاضايي دارد كه با خطوط كلي دين به آن پاسخ داده مي‏شود.

برهمين ‏اساس، ذات اقدس الهي براي هر دوره و نسلي، يك سلسله فروع جزئي تنظيم و بعضي از حلال‏هاي شرايع پيشين را براي شريعتي ديگر حرام مي‏فرمايد؛ همچون «طيّباتي» كه قبلاً براي يهود حلال بود و بر اثر ستمشان بر آن‏ها حرام شد: (فَبِظُلمٍ مِنَ الَّذينَ هادوا حَرَّمنا عَلَيهِم طَيِّبتٍ اُحِلَّت لَهُم)[2] و حضرت مسيح(عليه‌السلام) ضمن تصديق تورات از حلال شدن همان محرّماتِ زمان موساي

  • [1] ـ سوره ص، آيات 71 ـ 72.
  • [2] ـ سوره نساء، آيه 160. تسنيم، جلد 17 صفحه 125

كليم(عليه‌السلام) ياد مي‏كند: (ولاُحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيكُم).[1]

تذكّر: فطرتْ مصون از هرگونه تغير است، لذا دين الهي از هر دگرگوني محفوظ است؛ اما طبيعت از چند منظر تحول‏پذير است: يكي به طور عادي است كه تبدل منهاج و شريعت را به همراه دارد و ديگري تغير درون نهاد طبيعت است كه بر اثر سوء اختيار مردم يك سرزمين رخ مي‏دهد كه اين نيز حكم جديدي را دربر دارد.
در زمان رسول اكرم‏ صلي الله عليه و آله و سلم نيز بعضي امور ابتدا حرام نشده بود و پس از نزول تدريجي آيات و بيان احكام حرام شد و اسلام، هم در آن آغاز مطابق فطرت انساني بود و هم در اين انجام.
غرض آنكه چون فطرت با طبيعت مرتبط است و طبيعت هم با زمان و مكان، مقتضيات هر زمان اثر خاص خويش را دارد و مجموعه دين كه از خطوط كلي و جزئي تشكيل مي‏شود با فطرت مردم هر عصري مطابق است، پس همان‏گونه كه ساير محرّمات در زمان حلال بودنشان مطابق با فطرت ‏اند، ازدواج خواهر و برادر هم كه اكنون حرام است، در زمان حلّيتش مطابق با فطرت بوده است.[2]
با توجّه به آنچه گذشت در پاسخ اين شبهه مي‏توان گفت كه اولاً احكام دين (حلال‏ها و حرام‏ها) در زمان حضرت آدم(عليه‌السلام) به تدريج آمده ‏اند،

  • [1] ـ سوره آل عمران، آيه 50.
    [2] ـ البته بعضي از مسائل مربوط به موضوعات را حكومت اسلامي تعيين خواهد كرد؛ مثلاً اگر در جايي بين اهم و مهمّي تزاحم پيدا شد، بايد به اهم پرداخت و تشخيص اين اهم از آن مهم و نيز اصلح از صالح بر عهده كارشناسان متعهد است كه طرف مشورت ولي امر مسلمانان‏اند و ولي امور آنان فقيهي جامع شرايط است و اين ميزان را نيز دين تأمين كرده است.
  • تسنيم، جلد 17 صفحه 126

همان‏گونه كه در صدر اسلام برخي از امور حلال بودند و به تدريج حرام شدند، زيرا اثبات نزول دفعي همه محرّمات در همان اولين لحظه تكليف حضرت آدم و حوّا(عليهماالسلام) آسان نيست.

ثانياً تدريجي بودن احكام و تغيير آن‏ها با فطرت انساني هماهنگ است، زيرا فطرت با طبيعت مرتبط است و طبيعت نيز با زمان و مكان؛ و مقتضيات هر زمان اثر خاص خود را دارد، پس خطوط كلي دين با فطرت مردم هر عصري مطابق است و فروع جزئي آن مطابق فطرتْ، هماهنگ با طبيعت خواهد بود.

بر اين اساس، هيچ منع عقلي و نقلي ندارد كه ازدواج خواهر و برادر در آن زمان حلال بوده و بعداً حرام شده باشد و در هر دو زمان مانند ساير محرّمات، مطابق فطرت بوده و هست، درنتيجه برپايه ظاهر آيه، با قطع نظر از روايات، خلقت انسان‏ها از آدم و حوّاست و ازدواج فرزندان آدم با يكديگر، مطابق شريعت آن زمان روا بوده است.

تذكّر: 1. تغيير طبيعت كه مرحله نازل فطرت را متأثّر مي‏كند گاهي در طي چند قرن حاصل مي‏شود نه هر سال يا هر قرن. نشان آن، آمدن پيامبر جديد با دين تازه است كه بعد از گذشت چند قرن چنين تحوّلي پديد مي ‏آيد.
2. ممكن است گفته شود فروع جزئي هر دين، همين‏كه با فطرت انسان مخالف نباشد كافي است، و لازم نيست با آن موافق باشد؛ يعني فروع جزئي جزء منطقة الفراغ براي قانونگذار الهي است، هرچند خطوط اصلي نيز مرهون تقنين اوست.

2. قبيح بودن ازدواج خواهر و برادر

ازدواج خواهر و برادر (محارم با يكديگر) قبيح و زشت است و به زمان و مكاني خاص اختصاص ندارد؛ حتي برخي حيوانات نيز چنين نمي ‏كنند؛ چه برسد به انسان‏ها، چنان كه امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: به من گزارش رسيد كه حيواني با خواهر خود ازدواج كرد؛ پس از آنكه حقيقت امر برايش روشن شد، خود را كشت.[ ـ علل الشرايع، ج1، ص29 و31؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص430]. 

در پاسخ اين شبهه ابتدا بايد معناي حسن و قبح اشيا و ذاتي و واقعي يا عرضي و اعتباري بودن آن روشن شود:
1. حسن و قبح در حكمت نظري غير از حسن و قبح در حكمت عملي است: حسن و قبح در حكمت نظري به كمال و نقص وجودي بازمي‏ گردد؛ آنچه سبب كمال وجودي چيزي است براي او حَسَن است و آنچه سبب نقص وجودي آن چيز است براي وي قبيح است؛ مثلاً علم براي انسان كمال و داراي حُسن است و جهل براي وي نقص و سبب قبح است.
حسن و قبح به اين معنا مورد اتفاق متكلّمان؛ ليكن خارج از بحث كنوني و نظاير آن است.

2. حسن و قبح در حكمت عملي به معناي تحصيل كمال و پرهيز از تعطيل آن نيز مورد اتفاق متكلمان و خارج از بحث كنوني است؛ مثلاً حَسَن‏بودن فراگيري علم و ادب و قبيح بودن تنبلي و تن‏پروري مورد پذيرش همگان است.

3. حُسن و قبح در علم النفس و طبّ، به اين معنا كه چه چيز براي نفس لذيذ و گواراست و چه چيز براي او تلخ و ناگوار؛ مثلاً غذاي لذيذ، آهنگ گوشنواز، آب گوارا، منظر زيبا و مانند آن‏ها حَسَن تلقي مي‏شوند و امور منافر و مبائن با نفس، قبيح.

حُسن و قبح به اين معنا نيز مورد اتفاق متكلمان؛ اما خارج از بحث فعلي است.

4. حُسن و قبح در افعال، به اين معنا كه چيزي را بايد انجام داد كه عقلا آن را نيك مي‏دانند و انجام دهنده آن را مدح مي‏كنند و چيزي را نبايد انجام داد كه عقلا آن را زشت مي‏دانند و مرتكب آن را مذمّت مي‏كنند. آيا عقلا بدون دليل نقلي چنين ادراكي را درباره افعال انسان دارند يا نه.
اين معنا از حُسن و قبح مورد اختلاف اشاعره و ديگران است كه آنان اثبات مي‏كنند و اشاعره انكار؛ و آن را منحصراً مستفاد از دليل نقلي مي‏دانند نه از دليل عقلي.
5. حُسن و قبح برخي افعال ذاتي است كه در هر زمان و در هر زمين و با هر زبان محقّق شوند حكم خود را دارند؛ مانند حُسنِ عدل و قبح ظلم. عَدل يعني قراردادن هر چيزي در جاي مناسب خود و ظلم برخلاف معناي عدل است.

عدل حَسَن است ذاتاً و دائماً و ظلم قبيح است ذاتاً و دائماً. هرچند معناي ذاتي در اين مطلب كه راجع به حكمت عملي است غير از ذاتي معروف در حكمت نظري است؛ ولي مي‏تواند براي خود اصطلاح خاص داشته باشد و برهان مناسب خويش را فراهم كند؛ ولي تبيين آن از بحث كنوني خارج است.
حُسن و قبح بعضي افعال ذاتي نيست، بلكه به وجوه و اعتبارات است. هرچند ممكن است اقتضاي حُسن يا قبح در آن‏ها باشد؛ ولي هرگز علّيت تام براي حسن يا قبح ندارند؛ مانند قتل كه اگر ظالمانه باشد قبيح است و چنانچه عادلانه و به صورت قصاص يا دفع كافر از حريم اسلامي باشد حَسَن است و نظير صدق و كذب و…، زيرا هيچ‏يك از اين عناوين اخير ذاتاً و دائماً حَسَن يا قبيح نيستند، بلكه با وجوه متعددْ احكام مختلف مي‏پذيرند؛ مثلاً زدن يتيم اگر براي تنبيهِ لازم باشد حَسَن است، وگرنه قبيح خواهد بود.
حُسن و قبح به معناي مدح و ذم را عقل و نقل هر دو في الجمله كشف مي‏كنند، زيرا مصالح و مفاسد برخي از افعال در دسترس عقل است، ازاين‏رو مي‏تواند به حُسن و قبح آن‏ها فتوا دهد، هرچند از ملاك‏هاي افعال ديگر آگاه نيست. آنچه در ادلّه نقلي وارد شده است و كاشف از اراده يا كراهت شارع مقدس است حتماً با رعايت ملاك‏هاي واقعي مصلحت و مفسدت خواهد بود، زيرا شارع حكيم كه درس حكمت مي‏دهد: (يُعَلِّمُهُمُ الكِتبَ والحِكمَة)[1] مصون از گزاف و معصوم از اخلال به ملاك‏هاي واقعي است.
براساس امور ياد شده در پاسخ شبهه قبح ازدواج فرزندان حضرت آدم(عليه‌السلام) مي‏توان چنين گفت: 1. احكام شرعي به تدريج نازل شده ‏اند و در شريعت حضرت آدم(عليه‌السلام) يا در اوايل نزول شريعت وي ازدواج خواهر و برادر حرام نبوده است.
2. حسن و قبح عدل و ظلم ذاتي است؛ ولي حسن و قبح هر چيز ديگري با لحاظ شرايط و مقتضيات و خصوصيات زماني و مكاني آن است.
3. حسن و قبح شرعي نيز بر اساس مصلحت و مفسده ‏اي است كه زمان و مكان و اوضاع در آن دخالت دارند، پس ممكن است در شريعت حضرت آدم و آن موقعيت زماني، ازدواج خواهر و برادر حرام نبوده و واقعاً قبحي هم نداشته است، چون در آن زمان سبب تام حرمت و قبح، تحقّق نداشته است. البته روايات آينده مطلب خاص خود را به همراه دارند.

  • [1] ـ سوره بقره، آيه 129.
  • تسنيم، جلد 17 صفحه 130

تسنيم، جلد 17 صفحه 191

5. چگونگي تكثير فرزندان آدم(عليه‌السلام)

أ. ازدواج خواهر و برادر در نسل اول

أحمد بن محمد بن أبي نصر قال: سألت الرضا(عليه‌السلام)… عن الناس كيف تناسلوا عن آدم‏صلي الله عليه و آله و سلم، قال: حملت حوّاء هابيل و اُختاً له في بطن؛ ثمّ حملت في البطن الثاني قابيل و اُختاً له في بطن؛ فزوج هابيل الّتي مع قابيل و تزوج قابيل الّتي مع هابيل؛ ثمّ حدث التحريم بعد ذلك.[قرب الاسناد، ص161؛ بحار الانوار، ج11، ص226.]
عن أبي حمزة الثمالي قال: سمعت علي بن الحسين(عليهماالسلام) يحدث رجلاً من قريش قال: لمّا تاب الله علي آدم واقع حوّاء… فولد لآدم من حوّا عشرون ذكراً و عشرون انثي؛ فولد له في كلّ بطن ذكر و انثي. فأول بطن ولدت حوّا هابيل و معه جارية يقال لها اقليما. قال: وولدت في البطن الثاني قابيل و معه جارية يقال لها لوزا؛ و كانت لوزا أجمل بنات آدم. قال: فلمّا أدركوا خاف عليهم آدم الفتنة، فدعاهم إليه، فقال: أريد أن أنكحك يا هابيل لوزا و أنكحك يا قابيل اقليما. قال قابيل: ما أرضي بهذا أتنكحني أخت هابيل القبيحة و تنكح هابيل أختي الجميلة؟ قال: فأنا أقرع بينكما، فإن خرج سهمك يا قابيل علي لوزا و خرج سهمك يا هابيل علي اقليما زوجت كلّ واحد منكما الّتي يخرج سهمه عليها. قال: فرضيا بذلك، فاقترعا. قال: فخرج سهم هابيل علي لوزا أخت قابيل و خرج سهم قابيل علي اقليما اُخت هابيل. قال: فزوجهما علي ما خرج لهما من عند الله. قال: ثمّ حرم الله نكاح الأخوات بعد ذلك. قال: فقال له القرشي: فاولداهما؟ قال: نعم. فقال له القرشي: فهذا فعل المجوس اليوم. قال: فقال علي بن الحسين(عليه‌السلام): إنّ المجوس إنّما فعلوا ذلك بعد التحريم من الله ثمّ قال له علي بن الحسين(عليه‌السلام): لا تنكر هذا إنّما هي شرايع جرت، أليس الله قد خلق زوجة آدم منه ثمّ أحلّها له؟ فكان ذلك شريعة من شرايعهم؛ ثمّ أنزل الله التحريم بعد ذلك.[الاحتجاج، ج2، ص142 ـ 143.]
اشاره: رواياتِ مربوط به چگونگي تكثير نسل فرزندان آدم(عليه‌السلام) كه در تفسير و تبيين جمله (بَثَّ مِنهُما رِجالًا كَثيرًا ونِساء) بيان شده، چند طايفه ‏اند. طايفه اول، روايات ياد شده است كه به ازدواج خواهر و برادر در نسل اول از فرزندان آدم و حوّا(عليهماالسلام) اشاره دارند.

برپايه اين روايات، خداوند بين فرزندان آدم، مزاوجت قرار داد و اين عمل ابتدا حلال بود و سپس حرام شد، به همين جهت مجوس اگر ازدواج خواهر و برادر را جايز بدانند، نمي‏توانند براي توجيه عمل خويش به ازدواج فرزندان آدم استدلال كنند، زيرا زناشويي خواهر و برادر در عصر فرزندان اوليه آدم و پيش از تحريم اين عمل صورت پذيرفته است؛ ولي كار مجوسي‏ها پس از تحريم انجام مي ‏شود.

ب. ازدواج فرزندان آدم با جن و حور

عن الحسن بن مقاتل عمّن سمع زرارة يقول: سئل أبوعبدالله(عليه‌السلام) عن بَدء النسل من آدم كيف كان و عن بدء النسل من ذريّة آدم، فان أناساً عندنا يقولون: إنّ الله (تبارك و تعالي) أوحي إلي آدم أن يزوّج بناته ببنيه؛ و إنّ هذا الخلق كلّه أصله من الإخوة و الأخوات. فقال أبوعبدالله(عليه‌السلام): تعالي الله عن ذلك علوّاً كبيراً، يقول من قال هذا، بأنّ الله (عزّ و جلّ) خلق صفوة خلقه و أحبّائه و أنبيائه و رسله و المؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات من حرام و لم يكن له من القدرة ما يخلفهم من حلال، و قد أخذ ميثاقهم علي الحلال الطهر الطاهر الطيب، … إنّ الله (عزّ وجلّ) أمر القلم فجري علي اللوح المحفوظ بما هو كائن إلي يوم القيامة قبل خلق آدم بألفي عام؛ و إن كتب الله كلّها فيما جري فيه القلم في كلّها تحريم الأخوات علي الإخوة مع ما حرم؛ و هذا نحن قد نري منها هذه الكتب الأربعة المشهورة في هذا العالم، التوراة و الإنجيل و الزبور و الفرقان، أنزلها الله عن اللوح المحفوظ علي رسله (صلوات الله عليهم أجمعين) منها التوراة علي موسي(عليه‌السلام) و الزبور علي داود(عليه‌السلام) و الإنجيل علي عيسي(عليه‌السلام) و القرآن علي محمّدصلي الله عليه و آله و سلم و علي النبيين(عليهم‌السلام) و ليس فيها تحليل شي‏ء من ذلك، حقّاً أقول ما أراد من يقول هذا و شبهه إلا تقوية حجج المجوس، فما لهم قاتلهم الله!

ثمّ أنشأ يحدثنا كيف كان بدء النسل من آدم و كيف كان بدء النسل من ذرّيته، فقال: إنّ آدم (صلوات الله عليه) ولد له سبعون بطناً في كلّ بطن غلام و جارية إلي أن قتل هابيل؛ فلمّا قتل قابيل هابيل جزع آدم علي هابيل جزعاً قطعه عن إتيان النساء فبقي لا يستطيع أن يغشي حوّاء خمسمأة عام؛ ثمّ تخلي ما به من الجزع عليه فغشي حوّاء، فوهب الله له شيثاً وحده ليس معه ثان، و اسم شيث هبة الله و هو أوّل من أوصي إليه من الآدميين في الأرض؛

ثمّ ولد له من بعد شيث يافث ليس معه ثان؛ فلمّا أدركا و أراد الله (عزّ وجلّ) أن يبلغ بالنسل ما ترون و أن يكون ما قد جري به القلم من تحريم ما حرّم الله (عزّ وجلّ) من الأخوات علي الإخوة، أنزل بعد العصر في يوم الخميس حوراء من الجنّة اسمها «نزلة»؛ فأمر الله (عزّ وجلّ) آدم أن يزوِّجها من شيث فزوجها منه؛ ثمّ أنزل بعد العصر من الغد حوراء من الجنة اسمها «منزلة»؛ فأمر الله تعالي آدم أن يزوّجها من يافث فزوّجها منه. فولد لشيث غلام و ولدت ليافث جارية؛ فأمر الله (عزّوجلّ) آدم حين أدركا أن يزوج بنت يافث من ابن شيث، ففعل فولد الصفوة من النبيين و المرسلين من نسلهما؛ و معاذ الله أن يكون ذلك علي ما قالوا من الإخوة و الأخوات.[علل الشرايع، ج1، ص30 ـ 32. ]
عن بريد بن معاوية العجلي عن أبي جعفر(عليه‌السلام) قال: إنّ الله (عزّ و جلّ) أنزل حوراء من الجنّة إلي آدم(عليه‌السلام) فزوّجها أحد اِبنيه؛ و تزوّج الآخر إلي الجن فولدتا جميعاً. فما كان من الناس من جمال و حسن خلق فهو من الحوراء و ما كان فيهم من سوء الخلق فمن بنت الجان؛ وأنكر أن يكون زوج بنيه من بناته.[همان، ص127؛ ر.ك: من لا يحضره الفقيه، ج3، ص382.]
معاوية بن عمّار قال: سألت أبا عبدالله(عليه‌السلام) عن آدم أبي البشر أكان زوّج ابنته من ابنه؟ فقال: معاذ الله! و الله لو فعل ذلك آدم(عليه‌السلام) لما رغب عنه رسول الله‏صلي الله عليه و آله و سلم و ما كان آدم إلاّ علي دين رسول الله‏صلي الله عليه و آله و سلم!. فقلت: و هذا الخلق من ولد من هم و لم يكن إلاّ آدم و حوّاء؟ لأنّ الله تعالي يقول: (ياَيُّهَا النّاسُ اتَّقوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُم مِن نَفسٍ وحِدَةٍ وخَلَقَ مِنها زَوجَها وبَثَّ مِنهُما رِجالًا كَثيرًا ونِساء) فأخبرنا أنّ هذا الخلق من آدم و حوّاء(عليهماالسلام). فقال(عليه‌السلام): صدق الله وبلّغت رسله و أنا علي ذلك من الشاهدين. فقلت: ففسّر لي يا ابن رسول الله! فقال: إنّ الله (تبارك و تعالي) لمّا أهبط آدم و حوّاء إلي الأرض و جمع بينهما ولدت حوّاء بنتاً فسمّاها عناقاً؛ فكانت أوّل من بغي علي وجه الأرض فسلّط الله عليها ذئباً كالفيل و نسراً كالحمار فقتلاها؛ ثمّ ولد له أثر عناق قابيل بن آدم، فلمّا أدرك قابيل ما يدرك الرجل أظهر الله (عزّ وجلّ) جنّيّةً من ولد الجانّ يقال لها جهانة في صورة إنسيّة؛ فلمّا رآها قابيل ومقها، فأوحي الله إلي آدم أن زوّج جهانة من قابيل، فزوّجها من قابيل؛ ثمّ ولد لآدم هابيل فلمّا أدرك هابيل مايدرك الرّجل أهبط الله إلي آدم حوراء و اسمها ترك الحوراء؛ فلمّا رآها هابيل ومقها، فأوحي الله إلي آدم أن زوّج تركاً من هابيل ففعل ذلك، فكانت ترك الحوراء زوجة هابيل بن آدم، … قال: و إنّ هابيل يوم قتل كانت امرأته ترك الحوراء حبلي فولدت غلاماً فسمّاه آدم باسم ابنه هابيل؛ و إنّ الله (عزّ وجلّ) وهب لآدم بعد هابيل ابناً فسمّاه شيثاً؛ ثمّ قال: ابني هذا هبة الله. فلمّا أدرك شيث ما يدرك الرجال أهبط الله علي آدم حوراء، يقال لها ناعمة في صورة إنسيّة، فلمّا رآها شيث ومقها، فأوحي الله إلي آدم أن زوّج ناعمة من شيث، ففعل ذلك آدم، فكانت ناعمة الحوراء زوجة شيث فولدت له جارية فسمّاها آدم حوريّة؛ فلمّا أدركت أوحي الله إلي آدم أن زوّج حوريّة من هابيل بن هابيل، ففعل ذلك آدم. فهذا الخلق الّذي تري من هذا النّسل؛ و هو قوله تعالي: (ياَيُّهَا النّاسُ اتَّقوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُم مِن نَفسٍ وحِدَةٍ وخَلَقَ مِنها زَوجَها وبَثَّ مِنهُما رِجالًا كَثيرًا ونِساء) و قوله: (وخَلَقَ مِنها زَوجَها) أي من الطينة الّتي خلق منها آدم.[بحار الانوار، ج11، ص226 ـ 228.]

اشاره: اين روايات قول دومي را درباره چگونگي تكثير فرزندان آدم(عليه‌السلام) مطرح مي‏كنند كه معارض با قول اول است، چنان‏كه در روايات مربوط به پيدايش حوّا از آدم نيز چنين تعارضي ابتدائاً به نظر مي‏رسيد.

مفاد برخي از اين روايات اين است كه خداوند از انسان‏ها بر اساس پاكي و طهارت پيمان گرفته است؛ چگونه ممكن است نسل بشر با عمل حرامي تكثير يافته باشد!
حاصل اين طايفه روايات ازدواج فرزندان آدم و حوّا با حوريان و جنّياني است كه خداوند براي آن‏ها فرستاد و فرزندان آدم از اين طريق به گسترش نسل پرداختند.

در برخي از اين روايات آمده است: آنچه از جمال و جلال و بها و فضيلت در بين بشر يافت مي‏شود، ميراث ازدواج فرزندان آدم با حوريان است و هر آنچه از فرومايگي و تبهكاري در ميان انسان‏ها به چشم مي‏خورد، يادگار «بني الجانّ» است.

اين قول ـ چنان‏كه به زودي در بحث پاياني و جمع ‏بندي روايات و راه حل تعارض خواهد آمد ـ خلاف ظاهر آيه مورد بحث است اولاً و در حدّ خود بعيد است ثانياً؛ افزون بر آنكه در اين روايات به چگونگي ازدواج دختران حضرت آدم(عليه‌السلام) نيز اشاره‏ اي نشده است.

ج. ازدواج فرزندان آدم با بقايايي از نسل قبلي

عن أبي جعفر(عليه‌السلام) يقول: لقد خلق الله (عزّ وجلّ) في الأرض منذ خلقها سبعة عالمين ليس هم من ولد آدم خلقهم من أديم الأرض فأسكنهم فيها واحداً بعد واحد مع عالمه.[كتاب الخصال، ص359.]
عن أبي جعفر(عليه‌السلام) قال: … و الله! لقد خلق الله ألف ألف عالم و ألف ألف آدم أنت في آخر تلك العوالم و اولئك الآدميين.[التوحيد، صدوق، ص277.]

اشاره: اين روايات صراحتي درباره موضوع ياد شده ندارند، امّا آنان كه ازدواج فرزندان آدم با يكديگر يا با جن و حور را نپذيرفته ‏اند، از اين روايات مدد گرفته و ازدواج آن‏ها با بقايايي از نسل پيشين را مطرح كرده ‏اند.

اين قول هم اوّلاً خلاف ظاهر آيه است و ثانياً مخالف بخش پاياني روايت اول[1] و روايات ديگري است كه نسل موجود بشر را از آدم و حوّا مي‏داند.

[1]-در بخش پاياني روايت اول آمده است: ثمّ خلق الله (عزّ وجلّ) آدم أبا البشر و خلق ذريته منه.


جمع‏ بندي روايات ازدواج فرزندان آدم

تسنيم، جلد 17 صفحه 198

براي دستيابي به نظر «اسلام» در هر مسئله از مسائل ديني بايد ابتدا با روش اجتهادي نظر «ثقل اكبر» (قرآن) را دريافت؛ يعني با بررسي دقيق آيات و ارجاع متشابه به محكم، منسوخ به ناسخ، مطلق به مقيّد، عام به خاص، ظاهر به اظهر و نيز ارجاع ظاهر به نصّ، اجمالاً با نظر قرآن در اين زمينه آشنا شد؛

و چون اسلام، در «ثقلين» (قرآن و عترت) ظهور كرده است، بايد در مرحله دوم در عرصه روايات با استفاده از ابزارهايي همچون علم رجال و درايه و علم اصول، در صورت امكان مشكل تعارض روايات را حل كرد؛

و در مرحله سوم بايد محصول آيات و روايات را جمع ‏بندي كرد؛ بدين معنا كه آيات عام و مطلق با رواياتِ معتبر تخصيص و تقييد شوند و آيات مجمل با قراين موجود در روايات تبيين گردند؛ آن‏گاه در چهارمين مرحله، به اندازه اجتهاد خويش نظر اسلام را اعلام داشت.

اگر همه مراحل مزبور مجتهدانه پيموده شوند در صورت خطا، انسان پيش خدا معذور است و به سبب تلاش علمي‏ اش مأجور و در صورت رسيدن به واقع نزد خداوند دو پاداش دارد: يكي براي تلاش علمي و ديگري براي رسيدن به حقيقت. اين، خط مشي يك مجتهد است در هر رشته‏اي كه بخواهد از آيات و روايات، بهره ببرد.
[1] ـ  

در بحث ازدواج فرزندان آدم، روايات متعارض‏اند، بنابراين بايد ابتدا مشكل داخلي آن‏ها را به شكلي حل كرد. حاصل تلاش صاحب‏نظران در اين باره به شرح زير است:

يكم. مجلسي اولِ مي‏گويد: روايات ازدواج خواهر و برادر درباره نسلي است و روايات ازدواج فرزندان آدم با حوريان بهشتي درباره نسلي ديگر است. انسان‏هاي عادي، نتيجه ازدواج خواهر و برادري‏ اند و انبيا و اصفيا و مرسلين، محصول ازدواج با حوريان بهشتي[ر.ك: روضة المتقين، ج8، ص78. ]؛ ليكن اين راه حل، شاهد حديثي قابل توجهي ندارد و با شيوه فنّي نيز چندان موافق نيست، بلكه به جمع تبرّعي شبيه ‏تر است.

دوم. محدثاني مانند فيض كاشاني و به تبعيت از او ميرزا محمد مشهدي گفته ‏اند: روايات ازدواج خواهر و برادر، موافق عامه است، بنابراين كنار گذاشته مي ‏شوند و رواياتي كه بر ازدواج با حوري يا جنّ دلالت دارند، پذيرفته مي‏ شوند.[ ر.ك: تفسير الصافي، ج1، ص387؛ تفسير كنز الدقائق، ج2، ص343.]

اين، همان شيوه‏اي است كه گاه در اختيار كردن يكي از دو حجت، يا تشخيص حجّت از لاحجّت، به كار گرفته مي ‏شود؛ ليكن چند نكته در اينجا درخور توجه است: 1. آيا عامه، واقعاً اين سخن را پذيرفته ‏اند؛ يا اينكه آن‏ها نيز همچون اماميه در مسئله فقهي كنوني قائل به تحريم‏ اند و در جريان ازدواج فرزندان آدم و حوّا به شرح ظاهر آيه مورد بحث بسنده كرده‏ اند؟
آنچه از كشاف زمخشري معتزلي و از تفسير كبير فخر رازي اشعري و برخيديگر از مفسران عامه برمي ‏آيد عدم تعرض به اين مطلب است؛ يعني آنان اولاً هيچ‏گونه دفاعي از ازدواج فرزندان آدم با يكديگر نكرده ‏اند؛ ثانياً بر فرض پذيرش آن، حكم مزبور را فقط برداشت تفسيري مي‏ دانند نه رأي مذهبي؛ ثالثاً رعايت تقيه درباره مسائل مذهبي است نه برداشت تفسيري.
بعضي از مفسران بزرگ اماميه، مانند شيخ طوسي، امين الاسلام طبرسي و ابوالفتوح رازي و… نيز مسئله مزبور را اصلاً مطرح نكرده و به تفسير ظاهر آيه اكتفا كرده ‏اند.
2. بعضي از اين احاديث از امام رضا(عليه‌السلام) است كه اصل وجود تقيه در سخنان ايشان محتمل است؛ ليكن حمل آن‏ها بر تقيه آسان نيست، زيرا آن حضرت(عليه‌السلام) در خراسان با كمال قدرت فتوا مي‏دادند و خراسانِ زمان حضرت رضا(عليه‌السلام) محدوديت ‏ها و جوّ رعب و وحشتِ حاكم بر مدينه در زمان امام صادق و امام باقر(عليهماالسلام) را نداشت، بنابراين تقيّه‏ اي در كار نبود.

3. تقيّه‏ اي دانستن رواياتِ ازدواج خواهر و برادر، مانند فتواهاي رايج چون مسح سر و پا، يا غَسل سر و پا نيست كه ثمره عملي داشته باشد، بلكه يك مسئله علمي محض است كه هيچ ثمره عملي دربرندارد. غرض آنكه اختلاف صاحب‏نظران، مذهبي نيست، بلكه در برداشت تفسيري است كه هيچ‏يك حساسيّتي نسبت به ديگري ندارد. در چنين موقعيتي طرح مسئله تقيّه صائب به نظر نمي‏رسد.
4. در محدوده داخلي اين روايات، استبعاد راه دارد: آيا حورالعين كه موجودي بهشتي و اخروي است، مي ‏تواند به جهان مادّي دنيا بيايد و با بشر درآميزد؟ در مورد جنيان، اين استبعاد كمتر است، زيرا آن‏ها نيز مادّي‏ اند و در دنيا زندگي مي‏كنند؛ امّا ازدواج فرشتگان و حورالعين با بشر مادي بسيار دشواراست و همين استبعاد، ظهور آن روايات را تضعيف مي‏كند. افزون بر اين، احتمال ازدواج فرزندان حضرت آدم(عليه‌السلام) با حوري يا جنّي، خلاف ظاهر آيه مورد بحث است كه توضيح آن در بند «سوم» خواهد آمد.
سوم. فرزندان آدم با حوري يا جنّ ازدواج كرده‏ اند كه ظاهر برخي از روايات همين بود؛ ليكن اين احتمال نيز، افزون بر ابتلا به استبعادي كه بيان شد، خلاف ظاهر (مِن نَفسٍ وحِدَة) و (بَثَّ مِنهُما) است، چون فرزندان طبقه سوم، يا از دو نفس خواهند بود (انسان و حوري يا انسان و جن)، يا از سه نفس (انسان و حوري و جن) و قهراً رجال كثير و نساءِ كثير نيز نمي‏توانند تنها از آدم و حوا باشند، بلكه از آن‏ها و غير آنان خواهند بود و در اين حال بايد گفته شود: «بثّ منهما و من غيرهما»، حال آنكه فرمود: (بَثَّ مِنهُما)

و توجيه اين تعبير به تغليب و مانند آن نيز تنها در صورتي پذيرفته است كه دليل عقلي قطعي يا نقلي معتبري بر احتمال ياد شده وجود داشته باشد.

افزون بر آنكه در صدر آيه نيز خطاب به مردم است؛ نه مردم و حوريان و جنّيان: (ياَيُّهَا النّاس) بنابراين در صورت حل نشدن تعارض روايات با يكديگر، قرآن كريم مرجع است و قرآن ظهور دارد كه جز آدم و حوّا و فرزندان آن‏ها موجودي ديگر در تكثير نسل بشر كنوني دخيل نبوده است.
چهارم. خداوند همچون آدم و حوّا، دختر و پسري را از خاك و طين آفريد تا همسران فرزندان آدم باشند. هرچند اين وجه ثبوتاً ممكن است؛ ليكن محتاج به دليل اثباتي است كه موجود نيست؛ يعني اگر دليل معتبري وجود مي‏داشت، تعبير (بَثَّ مِنهُما… ) بر مبدأ اصلي يا تغليب و مانند آن حمل مي ‏شد؛ نه اينكه چون ممكن است بر معاني ياد شده، يعني بر مبدأ اصلي يا تغليب و مانند آن حمل بشود، بر آن‏ها حمل مي‏گردد، هرچند دليل معتبر بر خلاف ظاهر ـ يعني ظاهر آيه كه دلالت مي‏كند فقط آدم و حوا از خاك و گل آفريده شده و تنها منشأ نسل كنوني بشرند ـ وجود نداشته باشد.
پنجم. فرزندان آدم(عليه‌السلام) با انسان‏هاي مانده از نسل‏هاي پيشين ازدواج كرده ‏اند. برپايه برخي روايات، خداوند پيش از نسل كنوني چندين هزار يا يك ميليون نسل از بشر آفريده بوده است. نسل كنوني به هنگام انقراض با مجموعه نظام موجود منقرض مي‏شوند و سپس خداوند آسمان و زمين ديگري مي‏ آفريند؛ امّا درباره نسل‏هاي گذشته، تنها آدم يعني انسان منقرض شده است نه عالَم[1]، پس ممكن است آسمان و زمين آن‏ها (نسل‏هاي گذشته) عوض نشده و از نسل آن‏ها بقايايي بوده‏ اند و فرزندان آدم و حوّا با آنان ازدواج كرده باشند.
اگر سؤال شود كه فرزندانِ آدمِ نسل قبلي چگونه ازدواج كرده بودند (در صورتي كه همين تعبير و همين مشكل درباره آن‏ها مطرح گردد)، پاسخ اين است كه انسان‏هاي پيش از آدم(عليه‌السلام) فاقد مسئوليت و تكليف و شريعت بوده ‏اند، بنابراين اساساً حلال و حرامي مطرح نبوده و اين مشكل درباره آنان اصلاً موضوعيت نداشته است.

اين احتمال تام نيست، زيرا در روايات مربوط به نسل‏هاي پيشين آمده است كه آن‏ها همانند شما بوده‏ اند[2] و از طرف ديگر اگر آنان اهل ادراك و اختيار فرض شده ‏اند حتماً داراي شريعت بوده‏ اند.

  • [1] ـ گواه اين مدّعا فسيل‏هايي است كه به قدمت چند ميليون سال كشف شده است و توضيح اين مطلب گذشت كه اگر سنگواره انسان‏هايي مربوط به چند ميليارد سال پيش نيز شناسايي شود، به معارف دين درباره پيدايش و تكثير نسل كنوني بشر از حضرت آدم و حوّا(عليهماالسلام) آسيب نمي‏رسد.
    [2] ـ ر.ك: التوحيد، صدوق، ص277.
    تسنيم، جلد 17 صفحه 202

اگر مكلّف بوده ‏اند، ولي ازدواج خواهر و برادر براي آن‏ها حرام نبوده است، همين پاسخ درباره فرزندانِ آدم ابوالبشر نيز داده مي‏شود.
پاسخ احتمال پنجم (كنار حضرت آدم و همسرش(عليهماالسلام)، زن و مرد ديگري هم از نسل قبل بوده‏ اند و ثمره ازدواج پسر و دختر آدم و حوا با آن‏ها، فرزنداني است بيگانه از هم و ازدواجشان بي‏ مشكل بوده)، اين است كه اولاً اين احتمال، افزون بر آنكه هيچ مؤيد قرآني و روايي ندارد، خلاف ظاهر آيه است كه نسل موجود را از آدم و حوا مي‏ داند: (وبَثَّ مِنهُما رِجالًا كَثيرًا ونِساء) نه «منهما و من غيرهما»، هرچند خلاف شرع نيست.

ثانياً در ابتداي آيه، سخن از خلقت بشر از نفس واحده است: (ياَيُّهَا النّاسُ اتَّقوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُم مِن نَفسٍ وحِدَة) در حالي كه اگر آن احتمال صحيح باشد، محتمل است انسان‏ها از نفس واحده نباشند، بلكه يا از دو نفس يا از چند نفس باشند، زيرا فتوا به وحدت حقيقت نسل گذشته و حال محتاج به برهان است و صرف اطلاق كلمه انسان بر آن‏ها بدون احراز حقيقت آن‏ها احتمال اشتراك لفظي را نفي نمي‏كند.

ثالثاً اين احتمال، مخالف رواياتي است كه همه انسان‏ها را از آدم و او را از خاك مي‏داند؛ مانند النّاس من آدم و آدم خُلِقَ من تُرابٍ[نهج الفصاحه، ص666. ]، افزون بر اينكه ظهور روايات در اين زمينه از ظهور آيه مورد بحث بيشتر است؛ و مجموع آن‏ها بر منتهي شدن نسل كنوني به حضرت آدم(عليه‌السلام) دلالت دارد؛ نه بر آدم و انسان‏هاي پيشين.

حاصل اينكه حلّ اين شبهه از راه ازدواج فرزندان آدم با بقاياي نسل پيشين راه را طولاني مي‏كند و با ظاهر آيات و روايات نيز مخالف است.

ششم. استاد، علامه طباطبايي(قدس‌سرّه) تعارض روايات را چنين رفع كرده ‏اند: احكام دين، به تدريج آمده و محرّمات الهي، آهسته آهسته بر مكلّفان نازل شده‏ اند؛ نه يكجا و در زمان آدم(عليه‌السلام)، پس از همان اولين لحظات تكليف، همه محرّمات همچون ازدواج خواهر و برادر و… براي انسان‏ها تعيّن نيافته‏ اند.[ ر.ك: الميزان، ج4، ص154.]

شايد تدريجي بودن نزول احكام در زمان ساير انبيا روشن نباشد؛ ولي در زمان خاتم انبياءصلي الله عليه و آله و سلم به خوبي مشهود است. بيشتر آيات احكام در مدينه نازل شده و در مكه مسائل توحيد و معاد و فروع اوليه‏ اي همچون نماز مطرح شده؛ امّا وجوب صوم، جهاد، خمس، زكات و…، پس از هجرت رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم آمده‏ اند؛ از اين رو مراد از زكات در سوره ‏هاي مكّي يا «تزكيه نفس» است يا «زكات مستحب» (انفاق به مستمند). به همين صورت، محرّمات نيز تدريجاً آمده ‏اند.

در اين مسئله نيز كه تعارض رواياتْ مشكل‏ آفرين است، با دلالت بعضي از نصوص گذشته كه تحريم ازدواج برادر و خواهر بعداً محقق شد، مجالي براي توهّم ارتكاب محرّم نمي‏ ماند. افزون بر اين، ظاهر قرآن كريم مرجع است و ظاهر قرآن اين است كه همه انسان‏ها آفريده شده از آدم و حوايند: (وبَثَّ مِنهُما رِجالًا كَثيرًا ونِساء)؛ اگر گسترش نسل بشر از چيز ديگري مي‏بود، مي‏فرمود «منهما و من غيرهما».

راهي كه استاد، علامه طباطبايي(قدس‌سرّه) پيمودند، راهي عميق فقهي و فنّي است.

فرزندان آدم، بيش از يك پسر و يك دختر بوده‏ اند؛ يعني در هر بطني، يك برادر و خواهر به دنيا مي ‏آمدند، چنان كه برخي از روايات به آن تصريح كرده ‏اند؛ و برادر و خواهر بطن اوّل، با برادر و خواهر بطن دوم ازدواج مي‏ كردند؛ قهراً ازدواج برادر و خواهر، در اولين عقد، صورت پذيرفته است و بقيه، در طبقه سوم، پسر عموها و دختر عموها و پسر عمه‏ ها و دختر عمه ‏ها و پسر دايي ‏ها و دختر دايي‏ ها و پسر خاله‏ ها و دختر خاله‏ هاي يكديگر بودند كه ازدواج بين آنان مشكلي ندارد.

حضرت علاّمه طباطبايي همين مطلب را در كتاب تفسيري ديگر خود به نام البيان في الموافقة بين الحديث والقرآن[ج3، ص24 ـ 23. ] بيان فرموده‏ اند: فالروايات هي المركون إليها دون ما يعارضها…؛ يعني مقتضاي جمع بين قرآن و حديثِ مأثور از عترت طاهرين(عليهم‌السلام) همين است، وگرنه حديث بدون قرآن خواهد بود. راسخان در معارف قرآني، يعني اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) نيز همين روش را توصيه فرموده ‏اند.

حاصل آنكه، راه ‏هاي حلّ تعارض ميان روايات فراوان‏ اند و هيچ يك از احتمال‏هاي ياد شده محال عقلي نيست؛ ليكن بهترين راه حل همان فرموده علامه طباطبايي است كه ازدواج خواهر و برادر در آن زمان حلال بوده و بعداً حرام شده است[ ر.ك: الميزان، ج4، ص154.] و اين راه حلْ هم خلاف ظاهر كمتري دارد و هم مطابق با ظاهر آيه مورد بحث است كه پيدايش نسل بشر را از يك حقيقت و از نسل حضرت آدم و حوا(عليهماالسلام) مي‏داند؛ نه از آنان و غير آنان: (وبَثَّ مِنهُما رِجالًا كَثيرًا ونِساء)؛ ولي راه‏هاي ديگر هم خلاف ظاهر برخي روايات‏ اند و هم ظاهر آيه مورد بحث آن‏ها را همراهي نمي‏كند.

پاسخ استبعاد و خلاف فطرت بودن ازدواج خواهر و برادر نيز ـ همان‏گونه كه در بحث تفسيري گذشت ـ اين است كه تحريم ازدواج، همچون تحريم بسياري از محرّمات ديگر، در مدّت‏هاي طولاني بيان شده است؛ مانند حرمت خمر و نيز ورود كافران به مسجد حرام و مسجد نبي و وجوب حجاب، ازاين رو در جريان مباهله، گروهي از مسيحيان هنگام نماز پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و اصحاب وي وارد مسجد آن حضرت شدند و در گوشه‏اي از مسجد براي عبادت خود به نواختن ناقوس پرداختند.

اين وضعيت، گروهي از مسلمانان را برآشفت؛ ولي به دستور پيامبر اكرم ‏صلي الله عليه و آله و سلم كسي مانع آنان نشد[1]، پس ورود مسيحي و نواختن ناقوس در مسجد نبي كه پس از مسجدِ حرام، افضل مساجد روي زمين است، زماني آزاد بود و سپس حرام شد. نبايد براساس عادت آنچه را فعلاً بد مي‏دانيم، حكم كنيم كه همواره بد بوده است.
تذكّر: چون حكم رايج الهي بعد از گذشت مقداري از زمان حرمت ازدواج برادر و خواهر بوده و هست، در جوامع روايي كه مرجع فقهي به شمار مي‏آيند به ذكر احاديث حرمت مزبور بسنده شده است. جناب شيخ حرّ عاملي(قدس‌سرّه) در كتاب شريف وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة به ذكر روايات تحريم و اينكه فرزندان آدم با حوري بهشت و با جن ازدواج كرده ‏اند اكتفا فرمود.[2]

منبع: سایت هدانا برگرفته از تفسیر تسنیم، جلد 17.

حتما بخوانيد

ویژه نامه قرآن و عترت پژوهی

آیا انسانهای اولیه از نسل حضرت آدم هستندکلید: ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حواازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا فرزندان آدم و حوا و نحوه ی ازدواج آنها چگونگی ازدواج فرزندان حضرت آدم فرزندان آدم و حوا چگونه ازدواج کردند تناسل حضرت آدم و حوا فرزندان حضرت آدم، با چه کسانی ازدواج کردند ایا انسان حرام زاده است ادامه نسل حضرت آدم ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حواازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا ازدواج فرزندان آدم و حوا

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.