آیه 40 سوره توبه / یار غار پیامبر کیست
آیه 40 سوره توبه / یار غار پیامبر کیست
آيا آيه «ثانى اثنين إذ هما فى الغار» در شأن خليفه اول (ابوبكر) نازل شده است؟
«إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِى الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها…»(1) «اگر او (- (پيامبر)-) را يارى نكنيد، قطعاً خدا او را يارى كرد هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند، او را (- (از مكّه)-) بيرون كردند و او يكى از دو نفر بود آنگاه كه در غار (- (ثور)-) بودند وقتى به همراه خود مىگفت: «اندوه مدار كه خدا با ماست». پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهيانى كه آنها را نمىديديد، تأييد كرد…».
طبق نظر مشهور مفسرين، اين آيه در شأن پيامبرصلى الله عليه وآله و ابوبكر نازل شده است و مربوط به هجرت شبانه پيامبرصلى الله عليه وآله از مكه به مدينه است. زمانى كه مشركان مكه به قصد كشتن رسول خداصلى الله عليه وآله بسيج شدند، آن حضرت پس از خروج از خانه، در حالى كه به طور اتفاقى ابوبكر را ديد، همراه وى به سمت جنوب مكه به راه افتاد در حالى كه براى رفتن به يثرب (مدينه) مىبايست
به شمال مكه مىرفت اما براى گمراه كردن مشركان، راه جنوب را برگزيد و به كوه نور رسيد (كوهى كه در جنوب شرقى مسجدالحرام و در راه طائف واقع شده است). آن حضرت به همراه ابوبكر، وارد غار ثور شد و مدت
سه روز در آن مخفى بود. مشركان حضرت را تعقيب كردند امّا وقتى به نزديكى غار ثور رسيدند، به اعجاز الهى، عنكبوتهايى تارهايى را بر در غار تنيدند تا مشركان از رفتن به درون آن منصرف شوند و تصور كنند كه كسى وارد غار نشده است. آيه مذكور درباره همين واقعه است.
اهل تسنن مىگويند: اين آيه دلالت بر مدح ابوبكر دارد.
پاسخ اين است:
اولاً، اين آيه صرف اِخبار از واقعه هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله است و شامل هيچ مدحى نيست زيرا جمله، يا انشاست، مثل امر و نهى و يا اِخبار و خبر دادن است و جمله خبريه، يا متضمن مدح است يا ذم و يا صرف خبر و نقل واقعهاى خاص است و اين آيه، به وضوح و وجدان، از قسم آخر است.
در قرآن خبرهاى فراوانى نقل شده و حتى گاهى اسم صاحب خبر نيز ذكر شده، مانند واقعه ازدواج و طلاق زيد، پسرخوانده پيامبر ولى مقصود مدح يا ذم زيد نيست بلكه هدف، مسئله ديگرى است.
ثانياً، طبق تاريخ، مسلمانان در آن شب مأمور بودند در خانه هاى خود بمانند و كسى بيرون نيايد ولى ابوبكر به جهت حس كنجكاوى يا… بيرون آمد و هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله به او برخورد كرد، براى اين كه نقشه هجرت مخفيانه او براى دشمن آشكار نشود، ابوبكر را همراه خود بُرد زيرا امكان داشت مشركان با اذيت و آزار، او را وادار به افشاى اين سرّ نمايند. پس هيچ دليلى در تاريخ وجود ندارد كه پيامبرصلى الله عليه وآله قبل از آن برخورد اتفاقى در شب، مسئله هجرت را
با ابوبكر هماهنگ كرده باشد بلكه برخى معتقدند كه بيرون آمدن از خانه در آن شب، نوعى تخطى از دستور رسول خداصلى الله عليه وآله بوده است.
ثالثاً، ابوبكر محزون شد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او دلدارى داد و اين با مدح و منزلت منافات دارد.
اگر گفته شود: ضمير «يقول» به ابوبكر برمىگردد و ابوبكر به صاحبش گفت «لاتحزن ان اللَّه معنا»، مىگوييم:
اولاً، اين تفسير با شأن پيامبرصلى الله عليه وآله سازگار نيست زيرا طبق اين معنا بايد ايمان ابوبكر بيشتر از رسول خدا باشد.
ثانياً، قاعده بر اين است كه هميشه ابتدا اصل را ذكر كنند سپس فرع را به عنوان همراه بياورند (مىگويند رئيس جمهور و هيئت همراه نه اين كه هيئتى رفت و رئيس جمهور همراهش بود).
اگر گفته شود: «فانزل اللَّه سكينه عليه» به ابوبكر برمىگردد زيرا رسول خداصلى الله عليه وآله نيازى به سكينه نداشت و اين مدح است، در پاسخ مىگوييم:
اولاً، خداوند در آيه 26 همين سوره مىفرمايد: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ». پس معقول است كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله سكينه نازل شود و اثر آن، زياد كردن ايمان است «هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّكِينَهَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً
مَعَ إِيمانِهِمْ»(2) «اوست آن كس كه در دلهاى مؤمنان، آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند».
در نتيجه، شخص پيامبرصلى الله عليه وآله نيز لحظه به لحظه در دنيا و حتى در برزخ و آخرت و بهشت جاويدان، داراى ترفيع مقام مىباشند. از اين رو،
در پايان تشهد نماز مستحب است گفته شود: «و تقبّل شفاعته وارفع درجته» «شفاعت رسول خداصلى الله عليه وآله در حق ديگران را قبول فرما و درجه و مقامش را بلندتر گردان».
ثانياً، خداوند در اين آيه از آوردن ضمير تثنيه كه به دو نفر برمىگردد خوددارى كرده، ضمير مفرد را ذكر كرده است و اگر سكينه را بر هر دو نفر
نازل مىفرمود، بايد ضمير تثنيه مىآورد همانگونه كه در قضيه نصرت خداوند در جنگ حنين، قرآن هم رسول را ذكر مىكند و هم مؤمنان را «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»(3) «آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهيانى فرو فرستاد كه آنها را نمىديديد و كسانى را كه كفر ورزيدند، عذاب كرد و سزاى كافران همين بود».
ثالثاً، در آيه مورد بحث، همه ضميرهاى بعد و قبل از «عليه»، به پيامبرصلى الله عليه وآله برمىگردند اما ضميرهاى قبل، سه ضمير است «الا تنصروه»، «فقد نصره اللَّه»،
«اذ اخرجه» و اما ضمير بعد، «و ايّده بجنودٍ» مىباشد و اين سياق، قرينه روشنى است كه مرجع ضمير «عليه» نيز پيامبرصلى الله عليه وآله مىباشد.
در هر صورت، در اين آيه جمله «ان اللَّه معنا» «خدا با ماست»، استعمال شده و اين مدح ابوبكر است و در غير اين صورت، پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمود: «ان اللَّه معى» خداوند با من است».
پاسخ اين است:
اولاً، معناى «معنا» در آيه، اين است كه خدا با ما مسلمانهاست نه با ما دو نفر يعنى باز هم از ضمير تثنيه استفاده نشده، به عبارت ديگر، ما مسلمانها شكست نمىخوريم و اين، منافات با گناه و انحراف بعضى از مسلمين ندارد.
ثانياً، پيامبرصلى الله عليه وآله مىخواست ابوبكر را دلدارى بدهد كه بر اثر ترس، هياهو و سر و صدا راه نيندازد و اگر مىفرمود: خدا فقط با من است، نقض غرض بود و اضطراب، وجود ابوبكر را فرا مىگرفت.
چرا خداوند صريحاً مرجع ضمير «عليه» را مشخص نكرده، تا اين اختلافها پيش نيايد؟
بناى قرآن بر اين نيست كه در همه قرآن از نص استفاده شود بلكه اكثر آيات، از ظواهر هستند و حتى برخى آيات متشابه مىباشند و معناهاى خلاف واقع متعددى مىتوان از آنها استفاده كرد مانند «يداللَّه فوق ايديهم» كه براى خداوند از لفظ يد و دست استفاده شده است.
قرآن درباره آيات خود مىفرمايد: «مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»(4) «پارهاى از آن، آيات محكم (- (صريح و روشن)-) است. آنها اساس كتابند و (- (پارهاى)-) ديگر، متشابهاتند (- (كه تأويلپذيرند)-)».
وجود آيات متشابه چه فايده و حكمتى دارد؟
اولاً، موجب امتحان قلوب انسانها مىگردد كه معلوم شود گروهى
كه در قلبشان زيغ و شيشه خرده هست و سوء استفاده مىكنند، چه كسانى هستند؟
اصولاً تا متشابهات وجود نداشته باشند، قدر و ارزش مؤمنين واقعى و تفكر و تدبر، معلوم نمىشود.
ثانياً، خداوند خواسته است كه قرآن هيچگاه از مفسرانى كه اهل ذكر و مرتبط با او هستند، بىنياز نباشد تا مردم به كليات قرآن اكتفا نكنند و به دنبال تفسير و بيان رسول خداصلى الله عليه وآله و اهلبيتعليهم السلام او باشند.
در اين آيه به ابوبكر، اطلاقِ «صاحب پيامبر» شده، آيا دلالت بر مدح ندارد؟
اتفاقاً يكى از مطالبى كه براى اثبات عدم مدح ذكر شده، همين نكته است زيرا صاحب به معناى مطلق همراه است حتى اگر همفكر نباشند و اين همراهى، اختيارى نيز نباشد.
در مفردات راغب، صاحب، چنين معنا شده است: «الصاحِبُ: المُلازِمُ اِنْسَاناً كانَ أَو حَيَوَاناً، أو مَكاناً، أو زَماناً. و لا فَرْقَ بَيْنَ أَنْ تكونَ مُصَاحَبَتُهُ بِالبَدَنِ- و هوالأصْلُ والْأكْثَرُ أو بالعِنَايهِ وَالهِمَّهِ»(5).
خداوند در سوره قلم، آيه 48 مىفرمايد: «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ» «مانند همراه ماهى نباش كه همنشين و همسفر حيوان مىباشد».
همچنين در سوره قمر، آيه 29 به كسى كه ناقه حضرت صالح را پى كرد و در روايات به او «اشقى الأولين» «اولين و بدترين شقى» گفته شده،
كلمه صاحب به كار رفته است «فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ» «و آنها يكى از همراهان خود را صدا زدند او به سراغ اين كار آمد و (ناقه را) پى كرد»(6).
بنابراين، از كلمه صاحب نمىتوان مدح را فهميد و اين در حالى است كه خداوند مىتوانست از واژه «حبيب»، «اَخ»، «صديق»، «رفيق» و امثال آن
استفاده كند.
نكته ديگر اين است كه قرآن مىفرمايد: «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ»
و يقول، فعل مضارع است كه دلالت بر استمرار و تكرار دارد. اگر قرآن مىفرمود: «إِذْ قَالَ لِصاحِبِهِ…»، معنايش اين بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله يك بار به ابوبكر فرمود: «لا تَحْزَنْ» ولى با فعل مضارع آمده و معنايش اين است كه بارها پيامبرصلى الله عليه وآله اين جمله را به او فرموده است. يعنى هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله يك يا دو بار او را دلدارى داد، او آرام نشد و همين مسئله موجب استمرار و تكرار كلام رسول خداصلى الله عليه وآله شده است.
با بيانى كه ذكر شد، آيهاى كه در شأن ابوبكر نازل شده، معنا و دلالتش معلوم شد. اينك اين آيه «إِذْ هُما فِى الْغارِ» را در كنار آياتى بگذاريد كه در شأن اميرالمؤمنين علىبن ابيطالبعليه السلام نازل شده، تا فرق آنها روشن شود
1 در همان شب (ليله المبيت) كه آيه «إِذْ هُما فِى الْغارِ» نازل شد، هنگامى كه حضرت علىعليه السلام در بستر پيامبر خوابيد، تا پذيراى هرگونه خطر باشد، اين آيه نازل شد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ
رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(7) «و از ميان مردم، كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد و خدا نسبت به (- (اين)-) بندگان مهربان است».
2 هنگامى كه علىبن ابيطالبعليه السلام در ركوع، انگشترى خود را به فقير بخشيد، اين آيه نازل شد: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاهَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(8) «ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع، زكات مىدهند».
3 هنگامى كه عباسبن عبدالمطلب و شيبه به جهت مقام سقايت و آب دادن به حجاج و كليددارى مسجدالحرام و كعبه با يكديگر رقابت و نزاع كردند، علىعليه السلام را قاضى قرار دادند و او فرمود: هيچ يك از اين دو مسئله مهم نيست بلكه سمت كسى كه ايمان به خدا آورده (اول ايمان آورنده) از هر دو شخص مذكور، بالاتر است سپس به نزد پيامبرصلى الله عليه وآله رفتند و او را قاضى قرار دادند و اين آيه، در شأن حضرت على نازل شد:
«أَ جَعَلْتُمْ سِقايَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»(9) «آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد كردن مسجدالحرام را همانند (- (كار)-) كسى پنداشتهايد كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده، در راه خدا جهاد مىكند؟ (- (نه، اين دو)-) نزد خدا يكسان نيستند و خدا، بيدادگران را هدايت نخواهد كرد».
4 هنگامى كه على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام به نذر خود عمل كردند و افطار خويش را تا سه مرتبه، انفاق كردند، سوره انسان در شأن آنها نازل شد «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً. إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً»(10) «با وجودى كه نياز و علاقه به طعام داشتند، آن را به بينوا و يتيم و اسير بخشيدند. ما براى خشنودى خداست كه به شما مىخورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم».
حال در كنار اين آيات، «إِذْ هُما فِى الْغارِ» را بگذاريد واقعاً فاصله از زمين تا آسمان است و هر عقل سليمى به خوبى حكم مىكند كه انسان، چه كسى را بايد رهبر و ولى خود قرار دهد.
(1) توبه (9)، آيه. 39
000 (2) فتح (48)، آيه. 4
000 (3) توبه (9)، آيه
26
(4) آل عمران (3)، آيه. 7
000 (5) علامه راغب اصفهانى، مفردات، تحقيق: عدنان داوودى، بيروت: دارالعلم، ص. 47
000 (6) او يكى از اشرار معروف و از رؤساى قوم عاد بود كه «قداره» نام داشت و مردى زشت صورت و زشت سيرت و از شومترين افراد در تاريخ بود.
000 (7) بقره (2)، آيه. 207
000 (8) مائده (5)، آيه
55
(9) توبه (9)، آيه. 19
000 (10) انسان (76)، آيه 8-. 9 /. پرسمان.
چرا اکثریت علما، اعم از شیعه و سنی، به دلیل ضمیر تثنیه به همراهی ابوبکر با پیامبر اشاره دارند؟ آیه صراحتاً به همراهی یک نفر با پیامبر اشاره دارد و همگان میدانند که یک راهنمای بدوی ایشان را همراهی میکرد. ترس یک راهنمای بدوی در مقایسه با شخصیتی مانند ابوبکر هم منطقی به نظر میرسد. سؤال این است: اصلاً دلالت روشن و مستندی بر همراهی ابوبکر با پیامبر در غار وجود دارد که بخواهیم منزلت ایشان را بر اساس همراهی توجیه کنیم؟
سلام علیکم
در روایات صحیح شیعه چیزی به عنوان همراهی او با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیامده است. در برخی از روایات اهل سنت که جعل شده است به این همراهی اشاره شده است. جنای دانشمند حجت الاسلام نجاح الطائی در کتابش که به فارسی ترجمه شده با عنوان یار غار شواهد دقیقی را پیرامون این واقعه گردآوری کرده است و حضور ابوبکر را نفی می کند، مراجعه کنید و بخوانید.
این همراهی منزلتی ندارد.
وفقکم الله لکل الخیر
سلام. سپاس گذارم بابت مطالب دقیق و فنی تون.
وفقکم الله لصالح مرضاته