آیا حضرت ابراهیم دروغ گفت؟!
آیا حضرت ابراهیم دروغ گفت؟!
آيا حضرت ابراهيم عليه السلام كه به قول قرآن براى ما اسوه است «قد كانت لكم أسوه حسنه فى إبراهيم و الذين معه…» (ممتحنه (60) آيه 4). در موضوع شكستن بت ها و واقعه ديدن ستاره و خورشيد دروغ نگفت؟
«قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ. قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ»(1) «بت پرستان گفتند: اى ابراهيم آيا تو اين كار را با بت هاى ما كرده اى؟ (ابراهيم) گفت: بلكه آن كار شكستن را بت بزرگ كرده، از آنها بپرسيد اگر مى توانند سخن گويند».
برخى از مفسرين تقديراتى در نظر گرفته اند تا كلام حضرت ابراهيم عليه السلام را از دروغ خارج كنند مثلاً مى گويند: فاعل «بل فَعَلَ»، در تقدير است و آن، «مَن فَعَله» است يعنى «بل فَعَلَه من فَعَلَه بلكه آن كار را كسى انجام داده كه به انجام رسانيده است». طبق اين بيان، كبيرُهم فاعل نيست كه دروغ شود بلكه مبتداست و خبرش هذا مى باشد(2).
از اين تقديرات فراوان نقل شده است ولى به نظر ما حق اين است كه هيچ تقديرى نياز نيست و جمله با همين شكلش هم دروغ نيست زيرا اين جمله در مقام مناظره استعمال شده است و در مقام مناظره، گاهى انسان مطلبى را قبول ندارد ولى از آن جا كه طرف مقابل آن مطلب را قبول دارد، براى محكوم نمودنش آن را بيان مى كند. در علم معانى و بيان، به اين نوع استدلال، جدل گفته مى شود يعنى در استدلال، انسان از مقدمه اى استفاده كند كه مورد قبول طرف مخالف است نه مورد قبول خود او.
حضرت ابراهيم عليه السلام مى خواست به مشركان بفهماند كه بت ها هيچ تأثيرى در سرنوشت بشر ندارند و بارها اين مطلب را به آنها گفته بود ولى مشركان زير بار حرف هاى او نمى رفتند. حضرت ابراهيم عليه السلام قبل از آن كه بت ها را بشكند، با مشركان بحث و مناظره كرده بود و آنها را از بت پرستى نهى كرده بود(3) و استدلال كرده بود كه بت ها هيچ تأثيرى بر سرنوشت بشر ندارند ولى آنها حاضر به فكر كردن درباره سخنان حضرت ابراهيم عليه السلام نبودند و مى گفتند: ما پيرو پدرانمان هستيم. در چنين وضعى، حضرت ابراهيم عليه السلام صحنه اى را طراحى كرد تا آنها را به تفكر وادارد و از خود آنها اعتراف بگيرد كه بت ها قادر به هيچ كارى نيستند. او بتها را شكست و تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشت و ادعا كرد كه بت بزرگ، بت ها را شكسته است. اين جمله در واقع، يك استدلال است كه بخشى از مقدمات آن در ذهن مشركان است. صورت منطقى اين استدلال، چنين است:
1 شما مشركان مدعى هستيد كه بت ها در سرنوشت بشر مؤثرند.
2 اگر بت ها در سرنوشت بشر مؤثر باشند، لازم مى آيد كه بر انجام امور قادر باشند.
3 اگر بت ها داراى قدرت باشند، بت بزرگ از همه آنها قدرتمندتر خواهد بود.
4 بنابراين، اگر بت ها نابود شده اند و تبر بر دوش بت بزرگ است، پس شما بايد نتيجه بگيريد كه بت بزرگ، آنها را نابود ساخته است زيرا بشر نمى تواند بت ها را نابود كند چون به عقيده شما بر بشر تسلط دارند.
وقتى حضرت ابراهيم عليه السلام آن جمله را گفت، در واقع، اين استدلال را در ذهن مشركان زنده كرد و آنها با اين سخن به درون خود رجوع كردند و متوجه شدند كه عقيده شان باطل است و به همين دليل، همديگر را ملامت نمودند «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ»(4) «آنها به وجدان خويش بازگشتند و (به خود) گفتند: حقّاً كه شما ستم گريد».
«آن گاه سرهاى خود را پايين انداختند و گفتند: تو مى دانى كه اين بت ها نمى توانند سخن بگويند»(5).
بنابراين، جمله «بل فعله كبيرهم هذا» لازمه عقيده مشركان بود كه حضرت ابراهيم عليه السلام آن را در مقام مناظره با آنها بيان كرد يعنى از مسلمات خود مشركان استفاده كرد تا آنها را محكوم كند و اين، روشى است كه همه عقلا در مناظرات به كار مى برند. حضرت ابراهيم عليه السلام از اين شيوه مناظره در جاهاى ديگرى نيز استفاده كرده است(6) و در هيچ كدام از اين موارد، خداوند متعال روش حضرت ابراهيم را مذمت نكرده است بلكه آن را به عنوان روش جدال احسن پذيرفته است.
علت اين كه اين گونه حرف زدن در مقام مناظره، دروغ نيست، نكات زير است:
اولاً، مخاطب مى داند كه اين حرف، عقيده متكلم نيست.
ثانياً، بطلان آن براى هر دو طرف مناظره، كاملاً روشن است.
ثالثاً، متكلم مى داند كه مخاطب هم به بطلان اين مطلب آگاه است. بنابراين، متكلم در چنين مقامى، به هيچ وجه انتظار ندارد كه حرف او مورد پذيرش مخاطب قرار گيرد بلكه برعكس، غرضش اين است كه حرف او مورد انكار مخاطب واقع شود تا او بتواند از اين انكار استفاده كند و او را محكوم كند در حالى كه در دروغ، قصد متكلم اين است كه حرف او مورد قبول مخاطب واقع شود.
افزون بر اينها، حضرت ابراهيم عليه السلام قبل از اين كه بت ها را بشكند، به بت پرستان گفت: من بت ها را خواهم شكست.(7) بنابراين، هم بت پرستان مى دانستند كه او بت ها را شكسته است و هم خودش مى دانست كه بت پرستان اين مطلب را مى دانند و روشن است كه در چنين وضعى، كسى دروغ نمى گويد و اگر در چنين وضعى شخصى واقعيت مطلب را انكار كند، حتماً منظورى غير از معنى ظاهرى جمله دارد به ويژه، اگر متكلم حكيم باشد و به عبارت ديگر، براى مخاطبان حضرت ابراهيم عليه السلام، هفت نشانه وجود داشت كه او از اين جمله، هدفى ديگر دارد.
اما آيات ستاره و خورشيد
درباره سخن حضرت ابراهيم عليه السلام درباره خورشيد و ماه، در قرآن چنين آمده است: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّى فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ. فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّى فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِى رَبِّى لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ. فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَهً قالَ هذا رَبِّى هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّى بَرِى ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ»(8) «پس چون شب بر او پرده افكند، ستاره اى ديد گفت: اين، پروردگار من است. و آن گاه چون غروب كرد، گفت: من غروب كنندگان را دوست ندارم و چون ماه را در حال طلوع ديد، گفت: اين، پروردگار من است آن گاه چون ناپديد شد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود، قطعاً از گروه گمراهان بودم».
اين عبارت نيز مانند آيات شكستن بت ها، جدل است يعنى ابراهيم از شيوه جدل، براى بحث با بت پرستان استفاده كرده است.
حال بايد ديد كه حضرت ابراهيم عليه السلام چگونه از غروب آفتاب و ماه و ستارگان بر نفى ربوبيت آنها استدلال كرد؟ اين استدلال، ممكن است از سه راه زير باشد:
1 پروردگار و مربى موجودات، بايد هميشه ارتباط نزديك با مخلوقات خود داشته باشد و لحظه اى نيز از آنها جدا نشود. بنابراين، چگونه موجودى كه غروب مى كند و ساعت ها نور خود را مى چيند و از بسيارى موجودات به كلى بيگانه مى شود، مى تواند پروردگارت و رب آنها باشد؟
2 موجودى كه داراى غروب و طلوع است، اسير چنگال قوانين است و چيزى كه خود محكوم اين قوانين است، چگونه مى تواند حاكم بر آنها و مالك آنها باشد؟ او خود مخلوق ضعيفى است كه بايد در چارچوب قوانينى كه كمترين تخلف در آنها راه ندارند، حركت كند.
3 موجودى كه داراى حركت است، حتماً موجود حادثى خواهد بود زيرا همان طور كه مشروحاً در فلسفه اثبات شده، حركت، همه جا دليل بر حدوث است زيرا حركت خود يك نوع وجود حادث است و چيزى كه در معرض حوادث است، يعنى داراى حركت است و نمى تواند يك وجود ازلى و ابدى باشد.(9)
همين مطلب را (كه حضرت ابراهيم عليه السلام در مقام احتجاج بيان فرموده)، امام رضاعليه السلام در قالب استفهام انكارى بيان فرمود يعنى «هذا ربّى»، جمله اى سؤالى است و معناى آن اين است كه «آيا اين خداى من است؟» و سؤال نيز به جهت انكار صورت گرفته است.
حضرت امام رضاعليه السلام فرمود: ابراهيم عليه السلام در ميان سه گروه واقع شده بود گروهى كه (ستاره) زهره را مى پرستيدند گروهى كه ماه را ستايش مى كردند و گروهى كه خورشيد را پرستش مى كردند و اين در زمانى بود كه از مخفيگاهش در زير زمين كه او را نهان داشته بودند، خارج شد. وقتى شب او را فراگرفت و زهره را ديد، از روى انكار گفت: آيا اين پروردگار من است؟ وقتى ستاره غروب كرد، گفت: من غروب كننده ها را دوست ندارم زيرا افول و غروب از صفات پديده ها است نه از صفات موجود قديم و ازلى و وقتى ماه را در آسمان ديد، با حالت انكار گفت: آيا اين پروردگار من است؟ وقتى غروب كرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكند، گمراه خواهم شد و منظورش اين بود كه اگر پروردگارم هدايتم نمى كرد، گمراه شده بودم و فردا صبح كه خورشيد را ديد، باز از روى انكار گفت: آيا اين پروردگار من است؟ اين از ماه و زهره بزرگ تر است و وقتى خورشيد هم غروب كرد، به آن سه گروه رو كرده، گفت: «يا قَوْمِ إِنِّى بَرِى ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ. إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(10) «اى مردم من از آن چه شما آنها را شريك خدا قرار مى دهيد، دور و بركنار هستم. من روى خود را به سوى كسى كه آسمان ها و زمين را آفريده، برمى گردانم (- (و از باطل به سوى حق مى روم)-) و مشرك نيستم».
حضرت ابراهيم عليه السلام با اين گفته هاى خود، خواست براى آنان بطلان دينشان را روشن كند و برايشان ثابت كند كه عبادت كردن چيزهايى كه مثل زهره و ماه و خورشيد هستند، صحيح نيست بلكه شايسته عبادت تنها خالق آنها و خالق آسمان و زمين است و آن دليل هايى كه براى قوم خود آورد، الهام خدا و از داده هاى او بود همان طور كه خداوند مى فرمايد: «وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ»(11) «و آنها دليل ها و حجت هاى ما بود كه به ابراهيم داديم تا در مقابل قوم خود به آنها استدلال كند».(12)
(1) انبياء (21)، آيه 63-. 62
000 (2) مجمع البيان، ج 7، سوره انبياء.
000 (3) صافات (37)، آيه 85 و 86 انبياء (21)، آيه 52. 57
000 (4) انبياء (21)، آيه. 64
000 (5) انبياء (21)، آيه. 65
000 (6) انعام (6)، آيه 74-. 81
000 (7) ر. ك: انبياء (21)، آيه. 57
000 (8) انعام (6)، آيه 76. 77
000 (9) تفسير نمونه، ج 5، ص 313 و. 314
000 (10) انعام (6)، آيه 78-. 79
000 (11) انعام (6)، آيه 78-. 79
000 (12) عيون اخبار الرضاعليه السلام، ترجمه غفارى و مستفيد، ج 1، ص. 400 /پرسمان