وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آية ولايت و شأن نزول آن

0

آيه ولايت و شأن نزول آن

آيه ولايت

آيه ولايت چيست؟ آيا اين آيه در ولايت حضرت على عليه السلام نازل شده است؟ نظر اهل سنت در اين باره چيست؟

 

آيه ولايت به اين شرح است: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»44؛ «ولى و سرپرست شما تنها خداست و رسول او و كسانى كه ايمان آورده، نماز را به پا مى دارند و زكات45 مى پردازند در حالى كه در ركوعند».

 

شأن نزول
بسيارى از محدثان و مفسران اهل سنت آورده اند كه اين آيه در شأن حضرت على عليه السلام نازل شده است. علامه امينى روايات مربوط به نزول اين آيه درباره اميرمؤمنان را از حدود بيست كتاب اهل سنت با ذكر دقيق منبع نقل كرده است.46

از جمله ابواسحق ثعلبى در تفسيرش از ابوذر غفارى كه خود شاهد ماجرا بوده است نقل مى كند:
«روزى با پيامبر در مسجد نماز مى گذاردم كه سائلى درخواست كمك كرد ولى كسى به او چيزى نداد. او دست به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! گواه باش كه من در مسجد پيامبر تو تقاضاى كمك كردم ولى كسى چيزى به من نداد. على عليه السلام مشغول نماز و در حال ركوع بود. او در اين حال به انگشت كوچك دست راستش كه در آن انگشترى بود اشاره كرد، سائل نزد او آمد و در برابر ديدگان پيامبر انگشتر را از انگشت او گرفت. آن گاه پيامبر رو به آسمان نمود و فرمود: بار خدايا! برادرم موسى از تو درخواست نمود كه سينه ام را گشاده دار… و برادرم هارون را وزير و پشتيبان و شريك در امر من قرار ده، تو او را فرمودى: من به زودى تو را به وسيله برادرت نيرومند مى سازم و شما را پيروزى مى دهم. خداوندا! من محمد پيامبر و برگزيده توام، به من شرح صدر ده و كار را بر من آسان كن و على را براى من وزيرى از اهل بيتم قرار ده و به وسيله او مرا پشتيبانى نما. هنوز دعاى پيامبر تمام نشده بود كه جبرئيل از جانب خدا فرود آمد و گفت اى محمد! بخوان: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»47.

 

بنابراين نزول اين آيه در مورد اميرمؤمنان جاى ترديد نيست. برخى برآنند كه روايات متضافر48 بلكه متواتر از طريق شيعه و سنى در اين باره نقل شده است.49
شاعر صحابى حسان بن ثابت انصارى نيز اين واقعه را به نظم آورده و در پاره اى از ابيات آن خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام مى گويد:
و انت الذى اعطيت اذ انت راكع
زكوة فدتك نفوس القوم يا خير راكع
فانزل فيك الله خير ولايه 
و بينها فى محكمات الشرايع50
«تو بودى كه در حال ركوع زكات بخشيدى؛ جان ها به فداى تو اى بهترين ركوع كنندگان. از پس آن خداوند بهترين ولايت را در حق تو نازل كرد و آن را در ناموس استوار خويش بيان نمود».
دلالت بر امامت
1. كلمه «انما» مفيد حصر است، يعنى دلالت بر وجود چيزى به نحو انحصارى دارد.51
2. ولايت در آيه به معناى زمامدارى، سرپرستى و جواز تصرف در امور است.52
3. مراد از «الَّذِينَ آمَنُوا…» چنان كه گذشت حضرت على عليه السلام مى باشد.

 

نتيجه
مراد آيه اين است كه تنها كسى كه بر مسلمانان ولايت و پيشوايى و حق سرپرستى و تصرف در امور آنان را دارد خداست و در طول ولايت او پيامبر و سپس امام على عليه السلام. بنابراين آيه ياد شده با اثبات حصر ولايت براى خدا، پيامبر و امام هرگونه ولايتى در عرض آنها را مردود و نامشروع معرفى مى كند. بنابراين بدين وسيله امامت و ولايت بلافصل اميرمؤمنان عليه السلام پس از پيامبر از نظر قرآن روشن و مبرهن مى شود.

 

ديدگاه اهل سنت
غالب اهل سنت برآنند كه آيه شريفه ربطى به مسأله امامت ندارد. عمده ترين اشكالات آنها از قرار زير است:
اشكال اول
كلمه «ولىّ» در آيه به معناى ياور و دوستدار است، نه به معناى سرپرست، زمامدار و يا كسى كه اولويت و حق تصرف در امور را دارد.
نقد:
1. بسيارى از ارباب لغت عهده دارى و سرپرستى را معناى كلمه ولى دانسته اند از جمله:
راغب اصفهانى مى نويسد: «وَلايت؛ يعنى يارى كردن و وِلايت يعنى زمامدارى و سرپرستى امور، و گفته شده است كه وِلايت و وَلايت مانند دِلالت و دَلالت است و حقيقت آن سرپرستى است ولى و مولا نيز در همين معنا به كار مى رود».53
ابن اثير مى نويسد: «ولى؛ يعنى ياور و هر كس امرى را بر عهده گيرد مولا و ولى آن است».
سپس مى گويد: «و از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه» و سخن عمر كه به على عليه السلام گفت تو مولاى هر مؤمنى شدى؛ يعنى ولىّ مؤمنان گشتى».54
صاحب صحاح اللغة مى نويسد: «هر كس سرپرستى امور كسى را به عهده گيرد، ولى او است».55
در مقاييس اللغة آورده است: «هر كس زمام امر ديگرى را به عهده گيرد، ولى او است».56
2. قرائنى وجود دارد كه براساس آنها نمى توان كلمه «ولىّ» در اين آيه را به ياور و يا دوستدار معنى كرد. يكى از اين قرائن حصر در آيه «انما» است كه ولايت را منحصرا از آن خدا و رسول و حضرت على عليه السلام دانسته است در حالى كه اگر ولايت به معناى ياورى و دوستى بود نه تنها انحصار معنا نداشت بلكه معارض با آياتى مى شد كه مؤمنان را پشتيبان و يار و ياور يكديگر قلمداد مى كند.

 

اشكال دوم
اگر مراد آيه پس از خدا و پيامبر حضرت على عليه السلام مى باشد، چرا به صورت جمع آمده است؟
پاسخ:
1. اين گونه استعمالات هم در زبان عربى به طور عام شايع است و هم نمونه هاى مختلفى در قرآن مجيد دارد.
به عنوان مثال قرآن مى فرمايد: «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ»57؛ «مى گويند: اگر به مدينه برگرديم، قطعا آن كه عزتمندتر است آن زبون تر را از آنجا بيرون خواهد كرد ولى عزت از آنِ خدا و از آنِ پيامبر او و از آنِ مؤمنان است؛ ليكن اين دورويان نمى دانند».
در حالى كه مفسران اتفاق نظر دارند كه گوينده اين سخن تنها يك نفر يعنى عبدالله بن ابى رئيس منافقان بوده است و «يقولون» به او اشاره دارد.58
2. در آيه ولايت عبارت «الَّذِينَ آمَنُوا» جمع است و در معناى مفرد به كار نرفته، بلكه مصداق خارجى آن در زمان نزول آيه منحصر به حضرت على عليه السلام است. مفسران شيعه و سنى سه احتمال را درباره راز اين گونه سخن گفتن در آيه ياد شده مطرح ساخته اند كه عبارت است از:
1. ترغيب ديگران به كسب اين گونه فضايل59،
2. تنظيم و احترام نسبت به اميرمؤمنان60
3. بازدارى از افروختن حس حسادت و كينه نسبت به آن حضرت61.

 

در اين باره به سخن زمخشرى از مفسران برجسته اهل سنت بسنده مى كنيم:
اين آيه در شأن على عليه السلام نازل شده است و سرّ اينكه لفظ جمع در آيه آمده «الَّذِينَ آمَنُوا» (با اينكه در مورد يك فرد بيشتر نيست) آن است كه مردم را به چنين فعلى ترغيب كند و بيان فرمايد كه بر مؤمنان لازم است اين گونه فضليت ها را كسب كنند و بر خير و احسان و دستگيرى از فقرا بكوشند. به طورى كه حتى به اندازه يك نماز، آن را به تأخير نيندازند.62

 

اشكال سوم
چگونه ممكن است كسى مانند امام على عليه السلام كه تير از پاى مباركش در نماز بيرون آوردند متوجه نشد، در حال نماز به درخواست شخصى توجه كرده باشد؟
پاسخ:
1. اصل صدقه دادن در حال نماز فضيلتى بسيار بزرگ است كه خداوند آن را در كتاب خود ستوده و به عنوان الگويى نيكو به امت اسلامى معرفى كرده است، بنابراين با توجه به محبوب بودن اين عمل نزد خداوند نمى توان آن را نوعى مانع و حاجب بين توجه انسان به خدا و حضور قلب به حساب آورد. آنچه مانع حضور قلب است توجه به امور مادى و دنيايى بدون ارتباط با خدا و فاقد انگيزه هاى الهى و معنوى است.
2. اولياى الهى حالات متفاوتى از جهت مراتب دارند. به عبارت ديگر اگر چه حضور و توجه قلبى آنان به خدا دائمى و هميشگى است، اما اين توجه باطنى داراى مراتب و درجاتى است.
استاد مطهرى در اين باره به حالات پيامبر اشاره نموده كه گاه در حال نماز چنان جذبه اى پيدا مى كرد كه طاقت نمى آورد اذان تمام شود و مى فرمود: «ارحنا يا بلال!»؛ «زود باش كه نماز را شروع كنيم»، و گاه نيز در حال سجده نوه هايش امام حسن عليه السلام يا امام حسين عليه السلام بر شانه اش سوار مى شدند و آن حضرت با آرامش صبر مى كرد تا كودك برخيزد.
3. در نگرش عرفانى حالتى كه امام در نماز صدقه دادند حضور قلب و جذبه اى كاملتر از زمانى است كه تير از پايش درآوردند و متوجه نگرديد. زيرا موقعى كه انجذاب كامل شود در آن حالت برگشت وجود دارد، يعنى شخص چنان توجهش به خدا كامل است كه در عين توجه به خدا تمام هستى را مشاهده مى كند.63

 

به عبارت ديگر در اين باره سه حالت متصور است:
1. حالتى كه انسان در اثر توجه به ماسوى الله از خدا غافل باشد. اين حالتِ بسيارى از انسان ها در شرايط مختلف زندگى است. در اين حالت توجه به غيرخدا حجاب توجه و التفات به ذات حق است.
2. حالتى كه انسان در اثر توجه به خدا از غيرخدا غافل باشد. اين مرتبه جذب ناقص است كه در آن توجه به خدا مانع و حجابِ غيرخداست.
3. مرتبه جذبه و فناى كامل كه در آن هيچ حجابى نيست و شخص چنان توجهى به خدا دارد كه در پرتو مشاهده جمال او پرتوها و جلوه هاى جمال او كه سراسر هستى را آكنده است نيز مشاهده مى كند. بنابراين در اينجا دو توجه نيست، بلكه يك توجه كامل است كه همه چيز را فرامى گيرد. آنچه قرآن از اميرمؤمنان عليه السلام توصيف مى كند چنين حالتى است. در چنين حالتى تمانع و تزاحم از ميان تكاليف و اكتساب فضايل برچيده مى شود و دو عبادت بزرگ يعنى نماز و صدقه دادن به هم مى پيوندد. عظمت و اهميت رسيدن به چنين مرتبه بلندى البته شايستگى آن را دارد كه خداوند در كتاب خود براى همگان آفتابى كند و سرمشق ديگران قرارش دهد.

 

اشكال چهارم
اگر آيه ياد شده بر امامت و خلافت حضرت على عليه السلام دلالت دارد چرا خود آن حضرت به آن استشهاد نكرده اند؟
پاسخ:
حضرت على عليه السلام در موارد متعددى به اين آيه در رابطه با امامت خويش استناد كرده اند، از جمله:
1. خطاب به ابوبكر فرمودند: تو را به خدا قسم آيا در قضيه زكات انگشتر، ولايت از طرف خدا براى تو مقرر شده يا براى من؟ گفت: بلكه براى تو؟64
2. در روز برگزارى شورايى كه عمربن الخطاب در رابطه با تعيين خليفه پس از خود تعيين كرده و زمام كار را به دست دامادش عبدالرحمن بن عوف سپرده بود، اميرمؤمنان در برابر ديگران به همين آيه اشاره نموده و فرمود: آيا غير از من در ميان شما كسى هست كه در حال ركوع زكات داده و درباره اش اين آيه ولايت نازل شده باشد؟ همه پاسخ دادند: هرگز!65
3. در جنگ صفين نيز در حضور جمعيت به آيات مختلفى از جمله اين آيه استشهاد كردند و استشهادات ايشان مورد تأييد جمعى از اصحاب بدر قرار گرفت.66
پاره اى از خرده اشكالات ديگر نيز در اين باره مطرح گرديده كه جهت رعايت اختصار به آنچه گفته آمد بسنده مى كنيم.67

 

 

44. مائده 5، آيه 55.

45. معناى كلمه زكات اعم از زكات واجب و مستحب است و كاربرد آن در اين آيه در مورد زكات مستحبى يعنى صدقه است.

46. بنگريد: عبدالحسين احمد الامينى النجفى، الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج 2، ص 52 و 53، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

47. مائده 5، آيه 55.

48. متضافر؛ خبرى را گويند كه نقل كننده آن متعدد باشد ولى به حد تواتر نرسد.

49. بنگريد: پيام قرآن، ج 9، ص 204.

50. الغدير، ج 2، ص 58.

 

51. بنگريد: كتاب هاى تفسيرى از جمله: تفسير روح المعانى، كفاية الطالب و…

52. جهت آگاهى بيشتر بنگريد: امامت پژوهى، ص 274-272.

53. الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.

54. ابوالحسن على بن عبدالواحد، ابن اثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ج 5، ص 227.

55. اسماعيل بن حماد، الجوهرى، الصحاح فى اللغه، تحقيق احمدبن عبدالغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملايين، ج 6، ص 2528.

56. معجم مقاييس اللغه، ج 6، ص 141.

57. منافقون 63، آيه 8.

58. علامه امينى در الغدير، ج 3، ص 167-163 بيست مورد از اين گونه استعمالات در قرآن را گردآورده است.

59. جار الله محمودبن عمر زمخشرى، الكشاف عن حقائق غوامض القرآن، ج 1، ص 649، تهران، ناصر خسرو، 1406 ق.

60. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، ج 4-3، ص 326، تهران، ناصر خسرو، دهم، 1416 ق.

61. سيد ابوالحسن شرف الدين موسوى، المراجعات، مراجعه 42، ص 164، تهران، بعثت.

62. جهت آگاهى بيشتر بنگريد: امامت پژوهى، ص 291-289.

63. بنگريد: امامت و رهبرى، ص 180 و 182، قم، صدرا.

64. سيف الدين آمدى، غايه المرام، ص 108، ح 16.

65. همان، ح 17.

66. بنگريد: الغدير، ج 1، ص 195 و 196.

67. جهت آگاهى بيشتر بنگريد:
الف. پيام قرآن، ج 9، ص 213-207.
ب. امامت پژوهى، ص 298-287.

 

منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، امـام شناسى.

حتما بخوانيد

ویژه نامه امامت پژوهی و فرقه های مذهبی

ویژه نامه اعتقادات و پاسخ به شبهات

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.