آيا توسل به پيامبر و امامان و حاجت خواستن از آنان مؤثر دانستن غيرخدا و شرك نيست؟
آيا توسل به پيامبر و امامان و حاجت خواستن از آنان مؤثر دانستن غيرخدا و شرك نيست؟
آيا تضرع در مقابل اولياى الهى نوعى شرك و پرستش آنها به حساب نمىآيد؟ آيا توسل به پيامبر و امامان و حاجت خواستن از آنان مؤثر دانستن غيرخدا و شرك نيست؟
«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّهِ»(1) «و به جاى خدا، چيزهايى را مىپرستند كه نه به آنان زيان مىرساند و نه به آنان سود مىدهد و مىگويند: «اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند».
پاسخ اين است كه «عبادت»، نهايت ذلت و خضوع، در برابر كسى است كه اعتقاد به الوهيت او داشته باشيم و يا او را فاعل استقلالى و غير وابسته بدانيم. بنابراين، عبادت دو ركن دارد
1 نهايت ذلت و خضوع.. 2 اعتقاد به الوهيت يا فاعليت استقلالى و ناوابسته.
هرگاه يكى از اين دو ركن نباشد، ديگر مفهوم عبادت و پرستش،
صدق نمىكند. خداوند خود به فرشتگان فرمان داده است كه در مقابل آدم سجده كنند «و ياد كن آنگاه كه فرشتگان را گفتيم: آدم را سجده كنيد»(2) و يا فرزندان را به نهايت خضوع و تذلل در برابر والدين دستور داده است
«و بالهاى ذلت و خوارى را از روى مهربانى براى آن دو (- (پدر و مادر)-) بگستران»(3).
بديهى است كه اين اعمال، عبادت و پرستش غير خدا محسوب نمىشوند وگرنه، خدا امر به آنها نمىكرد.
توسّل
در توسّل، گاهى حاجت خود را از خدا مىخواهيم و هنگام دعا، او را به حق اوليايش قسم مىدهيم كه حاجت ما را برآورده سازد. اين روش را پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله تعليم فرمود و خود نيز بدان عمل مىكرد.(4)
در چنين روشى، هيچگونه احتمال شرك وجود ندارد.
در نوع دوم توسّل، خداوند را حاجت دهنده مىدانيم و از اولياى الهى مىخواهيم بر آمدن حاجت ما را از درگاه الهى درخواست كنند.
درخواست دعا، نه تنها مؤثر دانستن غير خدا نيست، بلكه اعتراف به اين مطلب است كه تنها حاجت دهنده و مؤثر در عالم هستى، اوست.
در نوع سوم توسّل، به طور مستقيم حاجت خود را از اولياى الهى طلب مىكنيم كه اين نيز شرك نيست زيرا تأثيرگذارى آنها، به صورت غيراستقلالى و وابسته به اراده و قدرت الهى است و اسباب و واسطههاى فيض، همچنان كه در اصل وجود و بقاى خويش، وابسته و قائم به او هستند، در فاعليت و تأثيرگذارى نيز وابسته به اراده و قدرت خداوند مىباشند.
بنابراين، نه توحيد در ربوبيت به معناى انكار نقش اسباب است و نه اثبات نقش اسباب و واسطههاى فيض، منافى با توحيد ربوبى است. از اين رو، تمسّك به آنها، منافاتى با توحيد ربوبى ندارد بلى، اگر كسى اسباب و واسطههاى فيض را فاعل مستقل از اراده و قدرت خدا بداند و يا معتقد به مبدأ مؤثرى در عالم هستى باشد كه خدا آن را سبب و واسطه فيض قرار نداده، دچار شرك شده است. بنابراين، توسّل و حاجت خواستن از اولياى الهى، تمسّك به رابطههاى فيض الهى و اسبابى است كه فاعل بودن آنان وابسته به قدرت و اراده خداوند است و در نتيجه، اين حاجت خواستن، شرك در ربوبيت نيست همچنان كه تمسّك به ساير اسباب (مثل پزشك و دارو)، شرك در ربوبيت نيست.
از سوى ديگر، چون آنان را «خدا» نمىداند، بلكه تمام افتخار اولياى الهى اين است كه بنده و مخلوق خداوند هستند، شرك در الوهيت (شرك در ذات) هم نيست.
با توجه به آن چه در تبيين مفهوم «عبادت» گذشت، شرك در عبادت و پرستش نيز نخواهد بود چون عبادت، خضوع و خشوع همراه با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت معبود است. بنابراين، هيچكدام از اقسام شرك، بر اين نوع
از توسّل، صدق نمىكند برخلاف پرستش بتها و شفاعتجويى مشركان كه خداوند درباره آنان مىفرمايد: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ»(5).
اين آيه، مشركان را به دو جهت زير مورد سرزنش و توبيخ قرار داده است:
1 عبادت و پرستش بتها،
2 اعتقاد به وساطت بتها.
مشركان مكه، اعتقاد به الوهيت بتها نداشتند و آنها را «اللَّه» نمىدانستند زيرا مىگفتند: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ» اما دچار شرك در ربوبيت بودند
يعنى، بتها را موجوداتى مىدانستند كه مستقل از اراده و قدرت خداوند، منشأ تأثير و جلب خير و دفع ضررند و به همين جهت، با قربانى كردن و خضوع و خشوع در برابر بتها، در صدد جلب رضايت آنها بودند. در نتيجه، عمل مشركان مكه از دو جهت زير مورد نكوهش است:
1 شرك در ربوبيت،. 2 شرك در عبادت.
اعتقاد به ربوبيت و عبادت در برابر سنگ و چوبى كه با دست خود تراشيده بودند، «ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ»، نشانه شدّت پستى اين اعتقاد و عمل است در حالى كه توسّل به اولياى الهى، اعتقاد به وساطت كسانى است كه خداوند
به آنان چنين منزلتى داده است. ما اولياى الهى را نه «اللَّه» مىدانيم و نه اعتقاد به ربوبيت و فاعليت استقلالى آنان داريم بلكه به نظر ما، هر گونه فاعليت
و تأثيرگذارى اسباب و واسطههاى فيض، وابسته به اذن، اراده و قدرت خداوند است.
بنابراين، اصل اعتقاد به شفاعت و توسل، مورد سرزنش نيست بلكه اعتقاد به شفاعت كسانى كه خداوند به آنها چنين مقامى عطا نفرمود، آن هم با اعتقاد
به استقلال آنها، اشكال دارد ولى اگر خداوند در طول اراده و قدرت خود (نه در عرض آن) به ديگر مخلوقات خويش نيز اختياراتى بدهد و ما بدون اعتقاد به قدرت استقلالى آنها، به آنان توسل جوييم يا آنها را شفيع قرار دهيم، ربطى به شرك ندارد.
با توجه به توضيحاتى كه داده شد، معناى آيه 3 سوره زمر فهميده مىشود «وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى»(6) «ما بتها را پرستش مىكنيم به خاطر اين كه ما را به خدا نزديك كنند» زيرا تفاوت كار و اعتقاد آنها با توسل و اعتقاد به شفاعت، در دو مورد زير است:
اولاً، آنان شفيعها را مىپرستيدند (نَعبُدُهم) در حالى كه پرستش تنها سزاوار خداست.
ثانياً، به وسيله كسانى به خدا تقرب مىجستند كه خود خداوند آنها را قبول نداشت و از آن نهى كرده بود.
(1) يونس (10)، آيه. 18
000 (2) بقره (2)، آيه
34
(3) اسراء (17)، آيه. 24
000 (4) متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 148، ح 34425 مسند، احمد بن حنبل، ج 4، ص. 138
000 (5) يونس (10)، آيه 18
000 (6) زمر (39)، آيه. 3 /پرسمان