وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

آيا افراد عادى هم كه واجبات خود را انجام مى‏دهند مى‏توانند به مكاشفه برسند؟

0

آيا افراد عادى هم كه واجبات خود را انجام مى‏دهند مى‏توانند به مكاشفه برسند؟

براى فهم بهتر پاسخ، توجه به چند نكته ضرورى است:

يكم.

انسان در قلب‏(1) خويش، خلاصه مى‏شود و موجوديّت هر كسى در همان خلاصه مى‏گردد كه در قلب هست. همه قواى وجودى انسان- چه قواى ادراكى و چه قواى ديگر- همه از قلب آدمى برانگيخته مى‏شوند و از قلب او فرمان مى‏برند و تحت سيطره آن هستند و به اقتضاى آن و طبق خواست آن به راه مى‏افتند. همه اينها از ابزار وجودى و ابزار عملى قلب مى‏باشند. به هر روى، اعضا و جوارح قواى بيرونى و درونى، همه تحت سيطره قلب و مقهور اراده قلب هستند.

دوم.

قلب در اصل، يك حقيقت ملكوتى و يا برتر از آن است چنان كه رسول اكرم «صلى الله عليه وآله» مى‏فرمايد: «لو لا انّ الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى ملكوت السموات و الارض» «اگر شياطين اطراف قلوب فرزندان آدم را نمى‏گرفتند و قلوب آنان را قصد نمى‏كردند، يقيناً به ملكوت آسمان‏ها و زمين‏ها راه مى‏يافتند و نظر به ملكوت مى‏كردند».

اين بيان، نشان مى‏دهد كه قلوب انسان‏ها، بر اثر فريبكارى‏هاى شيطانى، از موجوديت و مرتبت اصلى خود افتاده و محجوب به حجاب‏ها گشته و آثار وجودى خود را از دست داده. حجاب تعلق به بدن مادى، حجاب كفر، شرك و عناد با حق و آيات حق، عقايد و افكار باطل، عادات، اوهام و تعلقات و هر آنچه كه ما را در جهت غير خدا و دورى از او قرار مى‏دهد، تمامى حقيقت اصلى قلب را محجوب ساخته‏اند.

سوم.

تا قلب محجوب به اين حجاب‏ها است، نمى‏تواند حقايق برتر را كشف و مشاهده كند زيرا وقتى كه قلب در حضيض «ناسوت» افتاده و گناهان و كردار و اوهام، دور او را گرفته و او را محبوس ساخته‏اند، قلب نمى‏تواند مشاعر برتر را- كه ابزارى براى مكاشفه و شهود مى‏باشند- به كارگيرد.

تا زمانى كه قلب در راه گمراهى بوده و پراكنده در عالم اغيار و فانى در آنها و اسير آنان است و شب و روز در طلب و متوجه آنها مى‏باشد مشاعر و حواس باطنى نيز- كه زير فرمان قلب بوده و به خواست و حكم او عمل مى‏كنند- متوجه اغيار بوده و مستغرق در آنها مى‏باشند و هر كدام در عالمى از عوالم اغيار مشغول‏اند. عقل و فكر در عالمى، خيال در عالمى، سامعه در عالمى، باصره در عالمى و… تا زمانى كه چنين است، هم خود قلب، نسبت به حقيقت اصلى خويش محجوب است و هم مشاعر باطنى- كه وسيله كشف و شهود هستند- از حقيقت اولى خويش محجوب مى‏باشند و وقتى چنين بود، راه مكاشفه و مشاهده حقايق برتر، بسته و مسدود است.

حس دنيا نردبان اين جهان‏

حس عقبى نردبان آسمان‏
صحّت اين حسّ بجوييد از طبيب‏

صحّت آن حس بخواهيد از حبيب‏
صحّت اين حس ز معمورىّ تن‏

صحّت آن حس ز تخريب بدن‏
(2)

چهارم.

وقتى قلب از گمراهى برگشت، توبه كرد، راه خود را پيش گرفت، به سوى مقصد اصلى خويش روى آورد، در وادى طلب، قدم گذاشت و روى از اغيار برگردانيد مشاعر و حواس باطنى هم- كه زير حاكميت قلب حقيقى هستند- روى از اغيار برگردانيده و از عالم آنهامنصرف مى‏شوند. و در اين صورت توان مكاشفات و مشاهدات حقايق برتر را مى‏يابند. البته آثار اين توان در ابتدا و مراحل اوليه، تا حدودى متفاوت است يعنى، در اوايل سلوك معنوى آثار اين استعداد، به حسب اشخاص و با توجه به خصوصيات ارواح و مسائل دقيق ديگر، فرق مى‏كند ولى اصل مكاشفه و مشاهده رخ مى‏نمايد.(3)

با توجه به نكات ياد شده مى‏گوييم: هر چند بدون مراعات واجب و حرام، هيچ وقت سالكى در سلوك خويش موفق نخواهد شد و هيچ موقع در صراط مستقيم پيش نخواهد رفت، (اگر چه مجاهدت‏هاى بسيار زياد و طولانى هم داشته باشد) و به بيان ديگر اگرچه واجب و حرام مسأله اساسى در سلوك الى الله است ولى از آنجا كه براى كشف و شهود نياز به كنار زدن حجاب‏هاى ظلمانى هست صرف رعايت اوامر و نواهى الهى در حوزه واجبات و محرمات كافى نيست بلكه مراقبه در انجام دادن نوافل و برخى مستحبات، ترك مشتهيات و هواهاى نفسانى، فكر و ذكر، توبه و استغفار، تخلّق به اخلاق حسنه، دورى از گناهان و مواردى از اين قبيل نيز براى كنار رفتن حجاب‏هاى ظلمانى و به كار افتادن مشاعر باطنى و در نتيجه تحقّق كشف و شهود، لازم و ضرورى است.

بنابراين در خصوص افراد عادى- كه تنها واجبات را انجام مى‏دهند- نمى‏توان كشف و شهود را جارى و سارى دانست هر چند خداوند متعال در قبال اين مسأله حائز اهميت، قلب‏هاى آنان را نورانى كرده و توفيقاتى در اعمال خير و حسنه نصيبشان مى‏گرداند و گاهى رؤياهاى صادقانه نيز برايشان رخ مى‏دهد. به هر روى، رسيدن به مقام «مكاشفه»، شرايط و بسترهايى دارد كه تا حدّى بايد محقق شود.

پنبه وسواس بيرون كن ز گوش‏

تا به گوشت آيد از گردون خروش‏
پاك كن دو چشم را از موى عيب‏

تا ببينى باغ سروستان غيب‏
دفع كن از مغز و از بينى زكام‏

تا كه ريح الله در آيد در مشام‏
كنده تن ز پاى جان بكن‏

تاكند جولان به گرد آن چمن‏
غل بخل از دلت و گردن دور كن‏

بخت نو درياب در چرخ كهن‏
(4)

(1) مقصود از قلب در اينجا مفهوم حسى آن نيست بلكه همان حقيقتى است كه از او تعبير به «من» مى‏شود و در واقع حقيقت آدمى است.
000 (2) مثنوى معنوى، دفتر. 1
000 (3) در اين خصوص نگا: مقالات، ج 1، ص 101-. 181
000 (4) مثنوى معنوى، دفتر 2، ابيات 1945- 1948-. 1949 پرسمان

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

آدرس ایمیل شما به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.