وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

گناه پیامبر در قرآن

0

گناه پیامبر در قرآن

فهرست این نوشتار:

خطاى پيامبر (صلی الله علیه وآله)

پرسش 14 . مقصود از عصمت پيامبر (صلی الله علیه وآله)  و ائمه معصومين چيست؟ در قرآن در مواردى نسبت به عملكرد پيامبران از جانب خداوند اعتراض مى شود؛ مثلاً در مسئله جدايى زينب از پسرخوانده رسول خدا يعنى «زيد»، آيه اى به اين مضمون نازل شد كه: «تو ترسيدى از اينكه ديگران در مورد تو… در حالى كه بهتر بود از خداى خود بترسى»؟ آيا وجود اين نوع ترس با عصمت پيامبر (صلی الله علیه وآله) ناسازگار  نيست؟ يا در ماجراى جنگ تبوك كه پيامبر (صلی الله علیه وآله)  منافقان را از جنگ معاف نمودند و آيه نازل شد به اين مفهوم كه «خدا تو را ببخشد؛ چرا به آنها اجازه دادى، حال آنكه بهتر بود به آنها اجازه ندهى تا كذب آنها آشكار شود»؛ آيا به نظر شما چنين برخوردى با مراجعان و اين طور تصميماتى براى كسى كه در رأس حكومت است، ضعفى كه نقض كننده عصمت باشد، محسوب نمى شود؟

مقصود از عصمت پيامبر (صلی الله علیه وآله)  و همچنين امامان اين است: «مصونيت پيامبر و امامان در مقابل گناه و خطا، چه در ساحت اعتقادات و چه در ساحت عمل؛ همچنين مصونيت پيامبران از خطا در ناحيه تلقى و ابلاغ وحى»؛ از اين رو معتقديم: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ، در افكار، عقايد و اعمال فردى و اجتماعى و نيز در مقام تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم، از هرگونه گناه و خطا مصون است.

بايد توجه داشت كه منكران عصمت پيامبران، براى مستدل نمودن عقيده خويش، به پاره اى از آيات قرآنى استناد كرده اند. اين مسئله از قرون اوليه اسلام مطرح بوده و هم اكنون نيز در برخى محافل مشاهده مى شود: ريشه اين شبهات و اشكالات، ناشى از عدم تدبر در حقيقت عصمت و مباحث مربوط به آن و نيز عدم شناخت كافى از رويدادهاى تاريخى و آراى انديشمندان دينى است.

به دليل مجال اندك، تنها به تفسير و تحليل دو نمونه از شبهاتى كه در سؤال به آن اشاره شده، مى پردازيم:

يك. داستان پسرخوانده پيامبر (صلی الله علیه وآله) 

يكى از افسانه هاى دروغين كه به ساحت پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)  نسبت داده اند،  افسانه عشق آن حضرت به «زينب» دختر جحش و همسر زيد، پسرخوانده رسول خدا است. در طرح اين اتهام به آيه ذيل تمسّك شده است:

«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»[70]؛ «و آن گاه به كسى كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو [نيز] به او نعمت داده بودى، مى گفتى: «همسرت را پيش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار» و آنچه را كه خدا آشكار كننده آن بود، در دل خود نهان مى كردى و از مردم مى ترسيدى، با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى».

برخى داستان اين واقعه را چنين گزارش كرده اند: زيدبن حارثه، پسرخوانده پيامبر اسلام، به شدّت مورد محبت و علاقه آن حضرت قرار داشت؛ به گونه اى كه اگر پيامبر مدتى او را نمى ديد، به خانه اش مى رفت تا از احوال او آگاه شود. يك روز كه پيامبر (صلی الله علیه وآله)  براى ديدن زيد به خانه او رفت، همسر او را مشغول آرايش خويش ديد.

پيامبر با ديدن او گفت: «سبحان الله خلق النّور تبارك الله أحسن الخالقين» و فورا بازگشت. زينب اين سخنان پيامبر را ـ كه حاكى از محبت و دلبستگى آن حضرت نسبت به او بود ـ شنيد و آن گاه كه زيد به خانه بازگشت، ماجرا را براى او تعريف كرد. زيد احساس نمود كه پيامبر (صلی الله علیه وآله)  به همسر او علاقمند شده است!! از اين رو، به زينب پيشنهاد طلاق داد تا بعد از آن، با پيامبر ازدواج كند.

زينب گفت: مى ترسم پس از طلاق گرفتن از تو، آن حضرت با من ازدواج نكند. از اين رو، زيد به نزد پيامبر (صلی الله علیه وآله) آمد تا از نظر وى در اين زمينه مطلع  شود. پس از شرح ماجرا براى رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ، آن حضرت با اين مطلب مخالفت كرد؛ اما اين مخالفت ظاهرى بود؛ بنابراين، اينكه آيه شريفه مى فرمايد «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»[71]؛ «و آنچه را كه خدا آشكار كننده آن بود، در دل خود نهان مى كردى و از مردم مى ترسيدى، با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى».

منظور اينكه عشق به زينب را در دل نهان مى كنى؛ در حالى كه خداوند سرانجام آن را آشكار خواهد كرد و از مردم مى ترسى كه مبادا از راز عشق تو به همسر پسرخوانده ات مطلع شوند؛ در صورتى كه سزاوارتر آن است كه از خدا بترسى.[72]

از اين رو، طبق اين آيه، نمى توان پيامبر (صلی الله علیه وآله)  را معصوم از گناهان دانست؛ زيرا چه گناهى بزرگ تر از رضايت به از هم پاشيدن يك خانواده!! به علاوه، پيامبر (صلی الله علیه وآله)  نمى بايست با زيد برخوردى منافقانه مى داشت؛ زيرا وقتى در باطن با اين جدايى موافق بود، چرا ظاهرى خيرخواهانه از خود نشان داد؟!

اين داستان ياد شده بدين شكل، صحيح نيست. بر اساس پاره اى از روايات و نظر مفسران بزرگ قرآن – همچون علامه طباطبايى قدس سره – واقعيت بدين قرار است: ازدواج زينب دختر عمه پيامبر، با زيد بن حارثه، پسرخوانده آن حضرت، به عللى (چون بدخلقى زيد) دوام نيافت و رسول خدا (صلی الله علیه وآله)  مأمور شد تا با ازدواج با همسر مطلّقه زيد، يكى از سنت هاى غلط رايج در آن روز را از ميان ببرد. آن سنت اين بود كه پسرخوانده در تمامى احكام همانند  پسر حقيقى محسوب مى شد:

همچون فرزند حقيقى ارث مى برد و همسر او نيز، حكم عروس پدر خوانده را داشت! و حتى پس از جدايى از پسرخوانده، ازدواج پدرخوانده با او ممنوع بود. پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)  به فرمان خداوند براى شكستن اين سنت، خود با زينب ازدواج كرد. دقت در ادامه آيه و آيه بعد (پس چون زيد از آن [زن ]كام بر گرفت [و او را ترك گفت]، وى را به نكاح تو درآورديم تا [در آينده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنانِ پسرخواندگانش ـ چون آنان را طلاق گفتند ـ گناهى نباشد…)[73]؛ مؤيّد اين مطلب است كه انگيزه پيامبر از ازدواج با زينب، وضع اين قانون الهى و از ميان برداشتن آن سنت جاهلى بوده است؛ نه انگيزه هاى نفسانى.

اما اينكه مطلب قلبى خود را از زيد پنهان داشت، به جهت عشق به زينب نبود؛ بلكه از آنجا كه قبلاً به او وحى شده بود كه ازدواج زيد و زينب دوامى ندارد و او بايد با زينب ـ پس از طلاق گرفتن از زيد ـ ازدواج كند، حضرت مى دانست ازدواج آن دو به طلاق منجر مى شود. در عين حال، وقتى زيد براى طلاق همسرش به حضرت مراجعه كرد، ايشان اين مسئله را از او پنهان كرده و ضمن سفارش به تقوا، از وى خواست همسر خود را طلاق ندهد.

همچنين، ترس پيامبر (صلی الله علیه وآله)  از مردم به جهت امر شخصى (همانند از دست رفتن آبرو و منزلت اجتماعى) نبود؛ بلكه مى ترسيد عيب جويى و طعنه برخى از بيماردلان، ايمان عامه مردم را سست كند. پس اين خوف هم رنگ الهى داشت، نه آنكه از غيرخدا مى ترسيد!

به هر روى آيه شريفه در مقام سرزنش و عتاب پيامبر (صلی الله علیه وآله)  نيست؛ چرا كه  از پايان آيه بعد (آيه 38) استفاده مى شود كه ازدواج حضرت رسول با زينب، به فرمان الهى بوده؛ به صورتى كه گويا اراده و انتخاب پيامبر (صلی الله علیه وآله) هيچ نقشى در آن نداشت[74]؛ زيرا تعبير آيه شريفه اين است كه: «زَوَّجْناكَها»؛ «وى را به نكاح تو درآورديم» و نيز مى فرمايد: «وَ كانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً»[75]؛ «فرمان خدا انجام يافتنى است».

دو. آيه 43 سوره توبه

يكى از آيات ديگرى كه براى شبهه در عصمت پيامبر (صلی الله علیه وآله)  مطرح شده، اين آيه شريفه است: «عَفَا اللّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ»[76]؛ خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه [حال] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى».

برخى گمان كرده اند: خداوند در اين آيه بر پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)  خرده گرفته و از كار او اظهار نارضايتى كرده است!! همچنين جمله «عَفَا اللّهُ عَنْكَ»را حاكى از آن دانسته اند كه گناهى از پيامبر (صلی الله علیه وآله)  سر زده كه نياز به عفو دارد.[77]

اما حقيقت آن است كه اين آيه، در مورد برخى از منافقان و يا سست ايمانانى است كه مى كوشيدند به اندك بهانه اى، از شركت در جنگ خوددارى كنند و براى آنكه ظاهرى مردم پسند به كار خويش دهند، به خدمت رسول خدا آمده، با طرح بهانه اى، اجازه عدم شركت در جهاد را  مى خواستند. پيامبر (صلی الله علیه وآله)  نيز اينها را مى شناخت و از بى اعتقادى و سست ايمانى آنان مطلع بود.[78] اما از آنجا كه او رحمةٌ للعالمين است، براى آنكه پرده از اسرار آنان كنار نزند و نهان آلوده ايشان را براى ديگران نمايان نكند، با درخواستشان موافقت مى كرد.

همچنين پيامبر (صلی الله علیه وآله)  به خوبى مى دانست حتى اگر به اينان اجازه ندهد و خواسته آنان را نپذيرد، باز هم در جهاد شركت نخواهند كرد. در اين صورت هر چند چهره واقعى اين گروه براى همگان آشكار مى گشت؛ اما مفاسدى نيز به دنبال داشت. از جمله اينكه وحدت و انسجام عمومى از هم پاشيده و حرمت و قداست فرماندهى شكسته مى شد.

علاوه بر آن، با توجه به آيات بعد، خداوند نيز دوست نداشت اينان در جهاد حضور يابند؛ زيرا حضور آنها موجب تضعيف روحيه ساير رزمندگان مى گرديد: «لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاّ خَبالاً»[79]؛ «اگر با شما بيرون آمده بودند، جز فساد براى شما نمى افزودند».

آنان با توجه به مطالب پيش گفته، هر چند براى رسوا شدن منافقان، مناسب تر آن بود كه به آنان اجازه داده نشود؛ ولى با در نظر گرفتن تمامى مصالح و مفاسد مربوط، سياست پيامبر (صلی الله علیه وآله)  مناسب ترين كار ممكن بود.[80]

اما عبارت «عَفَا اللّهُ عَنْكَ»، جمله اى دعايى به منظور مدح و تعظيم پيامبر (صلی الله علیه وآله)  با ظاهرى عتاب آلود است و اين به جهت ستايش از پيامبر (صلی الله علیه وآله)  به خاطر شفقت و مهربانى بى اندازه وى نسبت به مردم صادر شده است؛ چنان  كه فى المثل مدير مدرسه، معلمى را با ظاهرى عتاب آلود مورد خطاب قرار داده، مى گويد: «چرا فلان دانش آموز خاطى را از كلاس اخراج نكردى، تا همه او را بشناسند؟» اين مدحِ عتاب نما، بدان معنا است كه تو (معلم) آن چنان نسبت به دانش آموزانت لطف و مرحمت دارى كه حتى حاضر نمى شوى افراد خطاكار را نيز رسوا كنى.[81]

به هر روى، ما معتقديم پيامبر و امامان، معصوم و كامل مطلق اند و شبهاتى هم كه در مورد نقض اين عصمت مطرح شده، همگى بى وجه است و با دقت در رويدادهاى تاريخى، تفاسير، روايات و آيات قرآنى، چنين اشكالاتى برطرف مى شود.[82]

آن كه معصومِ ره وحى خداست

چون همه صاف است، بگشايد رواست
ز آنكه ما يَنْطِق رسولٌ بِالْهَوى

كى هوا زايد زمعصوم خدا؟[83]

 

[70]. احزاب33، آيه 37.
[71]. احزاب33، آيه 37.
[72]. نگا: فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، ج 7 ـ 8، ص 466.
[73]. احزاب 33، آيات 37 و 38.
[74]. نگا: الميزان، ج 16، صص 326ـ322.
[75]. احزاب33، آيه 37.
[76]. توبه 9، آيه 43.
[77]. محمود زمخشرى، الكشاف، ج 2، ص 247.
[78]. محمد 47، آيه 30.
[79]. توبه 9، آيه 47.
[80]. الميزان، ج 9، ص 285.
[81]. حسن يوسفيان و احمد حسين شريفى، پژوهشى در عصمت معصومان، صص 222ـ223.
[82]. براى آشنايى بيشتر با مسئله عصمت و مباحث مربوط به آن توصيه مى شود كتاب پژوهشى در عصمت معصومان را مطالعه فرماييد.
[83]. مثنوى، دفتر ششم، ابيات 1602 ـ 1601.

  •  منبع: هدانا برگرفته از پرسمان، راهنماشناسى، مؤلف محمدرضا كاشفى.

حتما بخوانيد

ویژه نامه اعتقادات و پاسخ به شبهات

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.