نهضت حسيني تفسير عملي شهادت

نهضت حسيني تفسير عملي شهادت
[fusion_builder_container hundred_percent=”yes” overflow=”visible”][fusion_builder_row][fusion_builder_column type=”1_1″ background_position=”left top” background_color=”” border_size=”” border_color=”” border_style=”solid” spacing=”yes” background_image=”” background_repeat=”no-repeat” padding=”” margin_top=”0px” margin_bottom=”0px” class=”” id=”” animation_type=”” animation_speed=”0.3″ animation_direction=”left” hide_on_mobile=”no” center_content=”no” min_height=”none”]
حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي در سخناني در روز عاشورا كه پس از اقامه نماز ظهر و عصر و در محل نمازخانه بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ايراد داشتند، عنصر محوري جريان سيد الشهداء را تعليم شهادت دانستند و بيان داشتند: جريان سيّدالشهداء (صلوات الله و سلامه عليه) از نظر علمي و عملي, آثار و بركات فراواني دارد; ولي عنصر محوري حضرت, تعليم شهادت است.
ايشان ادامه دادند:
همه ائمه(عليهم السلام) درباره معارف قرآن كريم فعاليتهاي فراواني داشتهاند اما مسئله شهادت در حاشيه بيانات نوراني آن ذوات قدسي بود، هر چند تفسير عملي شهادت در زمان وجود مبارك پيامبر , اميرالمؤمنين, امام حسن و ائمه ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) بود، اما اينطور نبود كه حالا اصحاب براي شهادت آماده باشند و شهيد شده باشند و اسير داده باشند و سرشان جدا شده باشد.
معظم له بيان داشتند: ائمه ديگر(عليهم السلام) تفسير كردند, فقه گفتند, حكمت گفتند, اخلاق گفتند, حقوق گفتند, جهاد را معنا كردند اما چگونه انسان در جهاد دفاعي شربت شهادت بنوشد و تا كجا بگويد «هيهات منّا الذلّة» و تا كجا بگويد آزادي و عظمت, پيام رسمي ماست، اين هر چند در بيانات نوراني ائمه ديگر(عليهم السلام) بود اما آن محور اصلي كار آنها نبود، محور اصلي اين كار مخصوص سيّدالشهداء(سلام الله عليه) است كه انسان براي آزادي دين تا كجا بايد هزينه كند، تا كجا ميتواند هزينه كند لذا جريان سيّدالشهداء(سلام الله عليه) براي اين بود كه واقعاً دين را آزاد كند.
ايشان در ادامه با اشاره به عهدنامه اميرالمومنين به مالک اظهار داشتند: اميرالمومنين عليه السلام، در آن عهدنامهاي كه براي مالك مرقوم فرمودند, فرمودند:
«فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»
فرمود مالك! قرآن اسير بود, سنّت اسير بود, عبادت اسير بود, تجارت اسير بود, حضرت نفرمود اينها فقط حكومت را در سقيفه به اسارت بردند, بلکه سياست را, حكومت را, فرهنگ را, ثقافت را, اخلاق را, حقوق را, فقه را كه همه اينها زيرمجموعه دين است به اسارت رفته است.
معظم له با بيان اينکه امام حسين عليه السلام بر عليه حاکماني قيام کرد که مروج بت فروشي بودند، اظهار داشتند:
در زمان معاويه به جاي اينكه با بتپرستي مبارزه كند، مروّج بتفروشي بوده بود، يك بيان لطيفي جناب ابوريحان بيروني دارد ايشان در آن كتاب تحقيق ماللهند، گفت بعد از اينكه اسلام به غرب رفت, شرق را فتح كرد يعني امپراطوري ايران را فتح كرد, روم را فتح كرد به بخشي از قسمتهاي غرب رسيد، بتپرستي در آن ديار رواج داشت ابوريحان بيروني نقل ميكند بتهاي رسمي سلاطين بتپرست غرب را يا هر جايي كه پيدا ميكرد معاويه اينها را بازسازي ميكرد مرصّع ميكرد از راه كشتي براي بتپرستان هند ميفرستاد و تجارت بتفروشي راه انداخته بود، نه تنها ابوريحان بيروني, عبدالرحمن سلّمي هم نقل كرده است. اين معاويه به جاي اينكه با بت مبارزه كند اين بتهايي كه غنيمت گرفته بود اينها را مرصّع ميكرد براي بتپرستان هند صادر ميكرد و پول سنگيني ميگرفت و يكي از چيزهايي كه جزء بهاي اين بتها بود همين چوب خيزُران بود که از هند وارد مي کرد.
معاويه هدفي نداشت جز قدرت مالي و تكاثر و اين از هر راهي حاصل ميشد او ميپذيرفت.
وجود مبارك حسينبنعلي(سلام الله عليه) ديد كاملاً اين دين به محاق رفته بود با جنگ ممكن نبود اين دين آزاد شود با شهادت افراد عادي هم ممكن نبود آزاد شود, بنابراين نهضت سالار شهيدان(سلام الله عليه) يك تفسير عملي بود براي شهادت و دفاع از حريم دين كه دين را آزاد كند و كرد .
آيت الله العظمي جوادي آملي ادامه دادند: لذا وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) با آن وصف اسيرانه که از کربلا به شام آمد در دم دروازه شام به حضرت عرض کردند در اين صحنه چه کسي پيروز شد؟
فرمود ما, .. فرمود ما پيروز شديم ما رفتيم نام مبارک پيغمبر را, دين را زنده کنيم از اسارت در بياوريم و در آورديم «اذا أردت أن تعرف من غلب فاذا دخل وقت الصلاة فاذّن و اقم» اين دين اسير بود ما اين را آزاد کرديم اين زنجير را از گردن دين برداشتيم به گردن خودمان گذاشتيم دين بايد آزاد باشد اين کار را کرديم ما پيروز شديم.
ايشان در بخش ديگري از سخنان خود با بيان اينکه به ماندگاري قيام اباعبدالله الحسين اشاره کردند و بيان داشتند:
در تاريخ در جريان مغول حوادثي تلختر از كربلا پيش آمد، حمله مغول وقتي پيش آمد در كشتارهاي رسمي و بيرحمانه شهرها را ويران کردند، بعضي از حكّام را گرفتند سرشان را بريدند, پوست سرشان را كَندند, در پوست سرشان كاه ريختند و در شهرها گرداندند اما تمام اين حوادث در تاريخ دفن شد و اگر يك محقّق نبش قبر كند و كتابهاي تاريخي را ورق بزند ميبيند اين هست، اينها در تاريخ دفن شد اينها فوق زمان و زمين نبود تا بماند آنچه ميماند آن است كه نه متزمّن باشد نه متمكّن, بالاتر از نقش زمان و نبش زمين باشد ، اينكه در زيارت اين ذوات قدسي عرض ميكنيم سلام ما بر شما «ما بقي الليل و النهار» يعني اينچنين هست گرچه اين به صورت دعاست ولي يك واقعيتي را نشان ميدهد يعني تا زمان هست نام شما هست, تا مكان هست نام شما هست براي اينكه شما اينجايي نيستيد.
حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي اظهار داشتند:
بنابراين نهضت وجود مبارك حسينبنعلي تفسير عمليِ معصومانه و عمليِ جريان جهاد دفاعي و شهادت دفاعي است اين نام براي هميشه ميماند و وجود مبارك سيّدالشهداء هم به همه اينها آن هدف اصلي را آموخت.
………………………………………………………………………………………
معظم له سپس به مصائبي که بر اهل بيت عصمت و طهارت در روز تاسوعا و عاشورا روا داشتند اشاره کردند و اظهار داشتند:
عصر تاسوعا كه دشمن قصد حمله داشتند باز براي اينكه حضرت اصحاب خود و ياران خود و فرزندان خود را و همه پيروان خود را الي يوم القيامه تعليم بدهد، مسئله نماز و دعا و مناجات را مطرح كرده است. عصر تاسوعا كه شد شمر وارد كربلا شد دستور مجدّد از ابنزياد آمد كه كار را بايد يكسره كنيد اول او گفت:
«أين بنو اختنا» خواستند همان نقشه مشئومي كه درباره امام حسن (سلام الله عليه) پياده كردند درباره امام حسين هم پياده كنند. اموي درباره امام حسن با نيرنگ و حيله, سربازان, افسران, ياران و انصار امام حسن را از اطرافش گرفتند حضرت با دست خالي مجبور شد صلح كند گفتند همان كار را درباره امام حسين ميكنيم پرچمدارش را ميگيريم, افراد و اصحابش را ميگيريم، تنها كه شد مجبور است صلح كند. شمر را فرستادند شمر از قبيلهاي بود كه مادر ابوالفضل(سلام الله عليه) امّالبنين از همان قبيله بود رسوم قبيلگي در عرب محترم بود، شمر با يك اماننامه آمد گفت: «أين بنو اختنا» فرزندان امّالبنين كجايند؟
وجود مبارك قمر بنيهاشم(سلام الله عليه) هم اعتنايي نكرد. گفتند او حالا صدا زد ببينيد كه چه ميگويد. حضرت با اجازه وجود مبارك امام زمان خودش رفت جلو ببيند كه شمر ملعون چه ميگويد، گفت: براي شما اماننامه آورديم شما در امانيد فرمود: «لعنة الله عليك و علي أمانك أتؤمننا و ابن رسول الله لا أمان له» لعنت خدا بر تو و اماننامهاي كه همراه توست ما در امانيم ولي پسر پيغمبر در امان نيست؟!
وقتي اين نقشه مشئوم آنها نگرفت, همان عصر تاسوعا قصد حمله داشتند وجود مبارك سيّدالشهداء به قمر بنيهاشم(سلام الله عليهما) فرمود:
«اركب بنفسي أنت يا أخي» ابوالفضل! من به فداي تو، برو ببين اين سروصدا چه خبر است! آنها گفتند يا تسليم يا جنگ, حضرت فرمود : عباس اگر توانستي يك امشب را مهلت بگير اينها حمله نكنند من ميخواهم با نماز وداع كنم, با دعا وداع كنم, با مناجات وداع كنم يعني اصحاب من هم همينطور باشند خدا ميداند من نماز را دوست دارم با دوستم ميخواهم وداع كنم، بالأخره آدم با عزيزترين دوستانش در هنگام هجرت و سفر وداع ميكند، اما آنها گفتند معاذ الله اعمال و عبادات شما كه مقبول نيست اين همان اسارت دين است يعني دين را به گونه اي به مردم فهماندند كه دستگاه اموي آن را تفسير ميكرد، گفتند نماز شما معاذ الله مقبول نيست!!!
معظم له سپس به حوادث روز عاشورا اشاره کرده و بيان داشتند:
روز عاشورا که شد اول كسي كه به طرف خيام حسيني تير انداخت همين عمرسعد ملعون بود، گفت شاهد باشيد كه اولين تير را من رها كردم كه جايزه بگيرد «ثمّ أقبلت السهام كانّها القطر» مانند قطرات باران تير آمد. اصحاب كه يكي پس از ديگري شربت شهادت نوشيدند وجود مبارك قمر بنيهاشم كه اذن ميدان گرفت فرمود نه, تو پرچمدار مني من ميخواهم تا آخرين لحظه با آن نظام و شكوه نظامي مبارزه كنم وقتي پرچمدار برود شهيد شود جمعيت متفرّق ميشوند، نه تو در جهاد درنگي داري و نه من در اذن دادن; ولي تا آخرين لحظه بايد سپاهيان من منظم بجنگند اين نظم سر جايش محفوظ باشد.
در يكي از جبهههاي جنگ دست راست وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آسيبي ديد برخيها پرچم را بلند كردند، پيامبر فرمود كه اين پرچم را در دست چپ علي بگذاريد «فانّ شماله خيرٌ من أيمانكم» دست چپ علي از دست راست شما بهتر است اين بود كه وجود مبارك قمر بنيهاشم وقتي دست راستش قطع شد با دست چپ عَلَم را بلند كرد، شما كه كربلا مشرّف شديد مستحضريد كه همه شهدا را يك جا زيارت ميكنند ولي وجود مبارك قمر بنيهاشم را سه جا: يك جا زيارتگاه دست راست حضرت است, يكي زيارتگاه دست چپ حضرت است, يكي هم زيارتگاه بدن مطهّر حضرت، در آن قسمتها سابقاً كتيبهاي بود در كتيبه مزار دست راست نوشته بود كه
«افتاد دست راست خدايا ز پيكرم??? دست چپم به جاست اگر نيست دست راست»
گفت ميجنگم اما «هزار حيف كه يك دست بيصداست» اما قدري جلوتر كه آمدند دست چپ حضرت كه قطع شد آنجا يك زيارتگاه خاصّي است كتيبهاي دارد اين شعرهاي عربي آنجا نوشته بود «يا صاحب هاهنا قف» يعني اينجا بايست اينجا جايي است كه دست چپ حضرت بعد از دست راست قطع شده است يعني اين دست چپ بعد از دست راست اينجا قطع شد. از اين به بعد بود كه عَلَم را با بقيه دو دست نگه داشت و مَشك را به دندان گرفت. گفتند امّالبنين اول كسي كه از او سؤال كرد وجود مبارك سيّدالشهداء بود، نام مبارك قمر بنيهاشم را نميبرد گفت فرزندان من فداي حسينبنعلي، بعدها كه قدري باز شد و در مدينه آزاد شد ميرفتند قبرستان بقيع چهارتا قبر نمادين درست ميكرد علامت قبر ميگذاشت در بقيع به نام چهار پسرش, زنهاي مدينه را جمع ميكردند آنجا ميرفتند امّالبنين مرثيه ميخواند ميگفت زنهاي مدينه از اين به بعد مرا امّالبنين صدا نزنيد «لا تدعونّي ويك امّ البنين كانت بنون لي اُدعا بهم و اليوم أصبحت و لا من بنين» امّالبنين يعني مادر پسران, روزي من امّالبنين بودم كه فرزندان من زنده بودند از اين به بعد مرا امّالبنين نگوييد «لا تدعونّي ويك امّ البنين كانت بنون لي اُدعا بهم و اليوم أصبحت و لا من بنين» اين امّالبنين(سلام الله عليها) در آن مرثيههايي كه ميخواند ميگفت به من گفتند عباسِ تو مَشكي به دندان گرفت مشك را كه به دندان نميگيرند به دوش ميكِشند دست پسرم چه شد كه مشك را به دندان گرفت؟! با همين وضع وجود مبارك قمر بنيهاشم با بقيه دو دست عَلَم را نگه داشت و مشك را به دندان گرفت با سرعت كه آب را به خيام حسيني برساند. بعضي از تيرها آن آخرين كار را انجام ميدهد تير وقتي به مشك آمد و آب ريخت ديگر حضرت نگران شد بعد از آن, عمودي بر سر مطهّر حضرت آمد حالا كسي دست داشته باشد ، ميتواند دستها را سپر قرار بدهد و بيفتد اما دستي اگر نباشد چگونه ميافتد خدا ميداند؟!
هنگامي كه خواست از بالاي اسب به روي زمين بيفتد به خودش اجازه داد كه از وجود مبارك ابيعبدالله به عنوان برادر صدا كند قبلاً ميگفت «سيّدي و مولاي» از آن به بعد گفت: «يا أخا أدرك اخاك» برادر برادرت را درياب. وجود مبارك حسينبنعلي(سلام الله عليه) كه آمد بالا, فرمود: «الآن انكسر ظهري» الآن پشتم شكست! پرچمدار وقتي رحلت بكند ديگر از فرمانده قدرتي نميماند «الآن انكسر ظهري» اين بدن مطهّر را طرزي قطعه قطعه كردند كه حضرت نتوانست آن بدن را به خيمه دارالحرب بياورد يك خيمه بزرگي جلوي اين خيمهها نصب كرده بودند به عنوان خيمه دارالحرب بود كه شهدا را يكي پس از ديگري به آن خيمه دارالحرب حمل ميكردند بدن مطهّر قمر بنيهاشم مانده بود ديگر حالا نوبت رسيد به خود ابيعبدالله الآن ظهر عاشوراست.
حضرت دوتا وداع دارد عزّت, عظمت, شكوه اين «هيهات منّا الذلّة» در تمام قيام و قعود وجود مبارك حسينبنعلي(سلام الله عليه) ظهور داشت، در آن وداع آخر اينها را خواست خواهرانش, فرزندانش اينها را خواست «يا زينب يا امّالكثوم يا سُكينه عليكنّ منّا السلام» فرمود سفر سنگيني در پيش داريد آنچه مهم است آن است كه شما عزّت و جلال و شكوهتان را حفظ كنيد «لا تشكوا بألسنتكم و لا تقولوا بألسنتكم ما ينقص قدركم» در برابر قضا و قدر الهي موحّدانه شاكر و صابر باشيد يك, نسبت به مردم ذرّهاي كلام از شما كه نشانه كوچكي و حقارت شما باشد اصلاً از شما شنيده نشود ،با جلال و شكوه به سر ببريد، لذا اينها گرسنه بودند اما هرگز از كسي نان نخواستند, تشنه اگر آب بخواهد ننگ نيست ولي گرسنه اگر نان بخواهد ننگ است، اينها در كوفه كارها را از همان اول تقسيم كرده بودند ، امام زمان وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) بود ولي برنامههاي رسمي و احكام فقهي را به زينب(سلام الله عليها) ميفرمود, زينب به اين قافله اسيرشده اعلام ميكرد در بازار كوفه در كوي و برزن وقتي كه نان و خرما صدقه داده بودند، فتواي رسمي زينالعابدين(سلام الله عليه) اين بود كه صدقه براي اينها حرام است، اما اين بچهها نميدانستند كه فتوا براي امام زمانشان است ميگفتند: «عمّتي تقول انّ الصدقة علينا محرّمة» فتواي زينب اين است كه صدقه بر ما حرام است، اينها را طرزي تربيت كردند تا زينالعابدين به عظمت و جلال محفوظ بماند و اينها چند نفر از شهدا در خود آن مقتل ماندند، بقيه را به خيمه دارالحرب آوردند
عصر عاشورا كه شد دستور دادند اين خيمهها را آتش بزنند تمام نگراني اين است كه چون خود خيمهها را وجود مبارك سيّدالشهداء در آن اواخر امر دو دستور داد: يكي اينكه خيمهها براي اينكه محكم شود اين طنابهاي خيمهها را به هم ببندند اين دايره را كوچكتر كنند كه حفظ اين خيام آسان باشد دو, پشت خيمهها هم يك خندق كوچكي حفر كردند آنجا در اثر كار رود فرات, نِيها فراوان بود آنها را آوردند آتش زدند كه دشمن از پشت خيمه حمله نكند بنابراين شما اين جريان كربلا را كه ترسيم ميكنيد فقط يك قسمت جلوي خيمه باز بود كه شهدا رفت و آمد ميكردند پشت خيمه در اين دايره اين منحني وسيع, خندقي كَنده بودند آتش روشن كرده بودند كه دشمن از آن طرف حمله نكند حالا عصر عاشورا شد بيگانهها حمله كردند براي غارت كردن اين خيام، دستوري كه از زينالعابدين(سلام الله عليه) رسيد كه بچهها شما در خيام نمانيد, زنها در خيام نمانيد «عليكنّ بالفرار» از خيمهها بيرون برويد، حالا اين سؤال بيجواب ميماند خب حالا راه نيست كجا فرار كنند؟!
اطراف خيام كه خندق آتش زده بود جلوي خيام هم كه يك مقدار راه بود اينها با سواره دارند ميآيند براي غارت كردن كجا فرار كنند؟! اين بچهها زير دست و پاي غارتگران چطور فرار كنند؟!
«السلام عليكم يا أهل بيت النبوّة و يا معدن الرسالة و يا مختلف الملائكة السلام علي أبدانكم و علي أرواحكم و علي أجسادكم و علي ظاهركم و علي باطنكم و علي شاهدكم و علي غائبكم و علي أوّلكم و علي أفضلكم و رحمة الله و بركاته».منبع: اسرا نيوز. محرم سال 1394.
كليد: نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت نهضت حسيني تفسير عملي شهادت
[/fusion_builder_column][/fusion_builder_row][/fusion_builder_container]