نام برخی از پرندگان که در روایات اشاره شده

نام برخی از پرندگان که در روایات اشاره شده
فهرست این نوشتار:
فاخته [1]
1. در حديثى معتبر مىخوانيم كه: فاختهاى در خانه امام باقر عليه السلام بود. روزى آن حضرت شنيد كه آن پرنده چيزى مىخواند. فرمود: «مىدانيد چه مىگويد؟» گفتند: نه. فرمود: «مىگويد: فَقَدْتُكُمْ فَقَدْتُكُمْ؛ نيست شويد، نابود شويد». سپس فرمود: «ما آن را دور مىكنيم پيش از آنكه او ما را دور كند».[2]
2. در حديث است كه روزى امام صادق عليه السلام به خانه پسرش اسماعيل رفت، مشاهده كرد كه فاختهاى در قفس كرده وآن حيوان مىخواند. حضرت به فرزندش فرمود: «فرزندم، چه چيز باعث شده است كه اين فاخته را نگهدارى كنى؟ مگر نمىدانى كه اين حيوان صاحب خانه را نفرين مىكند؟»[3]
(شايد اين حيوان منشأ بيمارىهايى است كه آمدن آن در داخل زندگى انسان خطرآفرين باشد).
پرستو، زنبور عسل، كركس، قورباغه
1. در حديثى معتبر آمده است كه: روزى حضرت صادق عليه السلام در جايى نشسته بود. شخصى از آنجا عبور كرد در حالى كه پرستوى كشتهاى در دست داشت. حضرت برخاست وآن حيوان را از دست او گرفت و بر زمين زد وفرمود:
«آيا عالم شما دستور ذبح اين حيوان را داده، يا فقيه شما چنين سفارشى كرده است؟
پدرم از جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر داد كه از كشتن شش حيوان نهى كرد: زنبورعسل، مورچه، قورباغه، هدهد، صرد، پرستو.
امّا زنبور عسل، ازآنرو كه پاكيزه مىخورد وپاكيزه دفع مىكند واين چيزى است كه خداوند به او وحى كرده كه نه از جنّ است ونه از اِنس، آنجا كه فرمايد: (وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ)[4] وامّا مورچه، زيرا در زمان حضرت سليمان عليه السلام قحطى شد، آن حضرت همراه يارانش براى طلب باران به خارج شهر رفتند. ناگاه آن حضرت مورچهاى را ديد كه بر روى پاهاى خود ايستاده ودستانش را به سمت آسمان بلند كرده ومىگويد : «پروردگارا، ما از جمله مخلوقات تو هستيم واز روزى تو بىنياز نيستيم، پس به ما روزى بده وما را به گناهان بىخردان از فرزندان آدم مجازات نكن!» حضرت سليمان عليه السلام با مشاهده اين صحنه به اصحابش گفت: بازگرديد كه خداوند به سبب دعاى ديگران (مورچه) باران مىفرستد. وامّا قورباغه، هنگامى كه نَمرود براى سوزاندن حضرت ابراهيم عليه السلام آتش افروخت، حيوانات زمين از خداوند اجازه خواستند كه آب بر آتش بريزند. خداوند متعال به هيچيك از آنان جز يكسومشان چنين رخصتى نداد كه در نتيجه دوسوم از آنها بر اثر آتش سوخته ويكسومشان باقى ماند. وامّا هدهد، ازآنرو كه دليل وراهنماى حضرت سليمان عليه السلام به سوى بلقيس بود. وامّا صرد (مرغى كه سرى بزرگ دارد وگنجشك شكار مىكند) ازآنرو كه راهنماى حضرت آدم عليه السلام از بلاد «سرانديب» تا «جدّه» بود. وامّا پرستو، زيرا… وذكر تسبيحش سوره حمد است… ».[5]
2. از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «حرمت پرستو رنگاه داريد كه بيش از ديگر پرندگان با انسان اُنس مىگيرد وذكرش سورهحمد است».[6]
هدهد وچكاوك
1. در حديثى معتبر مىخوانيم كه امام رضا عليه السلام فرمود: «در هر بال هدهد به زبان سريانى نوشته شده است: آلُ مُحَمَّدٍ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ؛ خاندان محمّد، بهترين مخلوقات خدا هستند».[7]
2. در حديث است كه از امام کاظم عليه السلام در مورد كشتن هدهد پرسيده شد؟ فرمود: «آزارش نرسان وآن را ذبح نكن كه مرغ نيكويى است».[8]
3. در روايتى معتبر مىخوانيم كه امام صادق عليه السلام فرمود: «گوشت چكاوك را نخوريد وبه آن دشنام ندهيد وآن را به كودكان ندهيد تا با آن بازى كنند، زيرا بسيار تسبيح خدا مىگويد وتسبيحش چنين است: لَعَنَ اللهُ مُبْغِضي آلِ مُحَمَّدٍ».[9]
طاووس
1. در حديث است كه در محضر امام رضا عليه السلام سخن از حُسن طاووس به ميان آمد. حضرت فرمود: «حُسن هيچ حيوانى بهتر از خروس سفيد نيست، چرا كه خروس سفيد آوازش خوشتر وبركتش بيشتر وتو را بر وقت نمازها آگاه مىكند… ».[10]
2. در حديث است كه طاووس يمانى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد. حضرت از او پرسيد: «طاوس يمانى تو هستى؟» عرض كرد: آرى. فرمود: «طاووسمرغ شومى است، وارد بر هيچ جمعيّتى نمىشود، مگر اينكه آنها رآواره مىكند».[11]
گنجشك
1. در حديث است كه سالم خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيد. هنگامى كه نشست جمعى از گنجشكها صدا كردند. حضرت فرمود: «مىدانى چه مىگويند؟» عرض كرد: نه. فرمود: «مىگويند: خداوندا، ما مخلوقاتى از آفريدههاى تو ومحتاج روزى تو هستيم، غذا وآب ما را برسان».[12]
2. در حديثى ديگر مىخوانيم كه امام زينالعابدين عليه السلام سخنانشان را چنين تفسير كرد: «آنها تسبيح پروردگار مىگويند وروزيشان را از خدا طلب مىكنند».[13]
وقت شكار پرندگان
در چندين حديث آمده است كه جوجه پرندگان را (قبل از فراگيرى پرواز) شكار نكنيد، بلكه اجازه دهيد پرواز كنند سپس شكار نماييد. وشب براى شكار به آشيانه مرغان نرويد كه آنها شب در امانند.[14]
كشتن، آتش زدن وشكنجه حيوانات
1. در روايتى صحيح ومعتبر مىخوانيم كه از امام کاظم عليه السلام در مورد كشتن مورچه سؤال كردند. حضرت فرمود: «آن را نكشيد، مگر اينكه باعث آزارشما شود».[15]
2. در حديث است كه از امام کاظم عليه السلام در مورد كشتن مار پرسيدند. حضرت به نقل از حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس مار را براى اين نكشد كه كشتن آن گناه است از من نيست، امّا اگر براى اين نكشد كه حيوانى است كه به وى آزارى نرسانيده اشكالى ندارد».[16]
3. از امام رضا عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «هر كس مار (خطرناكى) را بكشد گويى كافر (حربى) را كشته است».[17]
4. در حديثى ديگر فرمود: «حضرت رسول صلى الله عليه و آله از كشتن پنج حيوان[18] نهى كرد: صُرَد (كركس)[19] وصوّام، هدهد، زنبور، مورچه، قورباغه ودستور كشتن چند حيوان را صادر كرد:… مار، عقرب، سگ درنده».[20]
5. در حديث است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله نهى كرد از اينكه حيوانى را به آتش بسوزانند.[21]
6. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «خداوند متعال زنى را به جرم اينكه گربهاى را بسته بود تا از تشنگى مرد، عذاب كرد».[22]
[1] . «فاخْتَه» پرندهاى است خاكىرنگ شبيه كبوتر، كمى كوچكتر از آن. دورگردنش طوقى سياه دارد، درعربى نيز فاخته (به كسر خا) گفته مىشود (فرهنگ عميد).
[2] . كافى، ج 6، ص 551، ح 1.
[3] . همان، ح 2.
[4] . ترجمه: «وپروردگار تو به زنبور عسل وحى (والهام غريزى) كرد». سوره نحل،آيه 68.
[5] . خصال، ج 1، ص 290، ح 16؛ بحارالأنوار، ج 64، ص 265، ح 20.
[6] . كافى، ج 6، ص 223، ح 2.
[7] . كافى، ج 6، ص 224، ح 1.
[8] . قرب الإسناد، ص 225، ح 1146 و1147.
[9] . ترجمه: «خداوند دشمنان آل محمّد را از رحمت خود دور كند». كافى، ج 6، ص225، ح 1.
[10] . كافى، ج 6، ص 550، ح 3.
[11] . تنبيه الخواطر، ص 15.
[12] . بصائر الدرجات، ص 345، ح 20.
[13] . الإختصاص، ص 293.
[14] . كافى، ج 6، ص 216، ح 2 و3.
[15] . قرب الإسناد، ص 225، ح 1146 و1147.
[16] . معانى الأخبار، ص 173.
[17] . الجعفريات، ص 245.
[18] . قابل ذكر اينكه از كلام دميرى وبيشتر علماى لغت استفاده مىشود كه «صُرد»و«صوام» يك حيوان است كهبه ضميمه چهار حيوان ديگر، پنج حيوان محسوب مىشوند.(بحارالأنوار، ج64، ص 264، ح 19.)
[19] . «صُرَد» مرغى است بزرگسر كه گنجشك شكار مىكند وبه آن شيرگنجشك نيزمىگويند (فرهنگ عميد).
[20] . خصال، ج 1، ص 266، ح 59؛ بحارالأنوار، ج 64، ص 264، ح 19.
[21] . كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 3؛ مكارم الأخلاق، ص 425.
[22] . ثواب الأعمال، ص 327، ح 6.