وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی هدانا

معراج پیامبر در قرآن

0

معراج پیامبر در قرآن

جزء 15
سوره اسراء، آيه 1

 

 

معراج پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله

 

«سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»172؛ «منزّه است آن [خدايى ]كه بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالأقصى – كه پيرامون آن را بركت داده ايم – سير داد؛ تا از نشانه هاى خود به او بنمايانيم كه او، همان شنواى بيناست».

پرسش 1 . حقيقت معراج و اسراء، چگونه بود؟

پرسش 2 . معراج پيامبر صلى الله عليه و آله، روحانى بود يا جسمانى؟

آيه اول سوره اسراء، سير دادن و طىّ الارض پيامبر صلى الله عليه و آله را بيان مى كند كه از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، در يك شب، پيامبر صلى الله عليه و آله را با همين جسم، سير دادند؛ تا آيات الهى را به او نشان دهند و بايد توجه داشت كه اسراء با معراج، فرق دارد.
معراج، سفر پيامبر صلى الله عليه و آله به آسمان هاست؛ به طورى كه از وقايع آسمان ها، به ويژه آسمان چهارم و هفتم و بهشت و جهنم، خبرهايى به حضرت دادند و آيات 7 به بعد سوره نجم به معراج اشاره دارد.

اسراء نيز سير سريع جسمانى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بدون هيچ گونه وسيله ظاهرى است؛ به اين صورت كه وى براى صله رحم به خانه امّ هانى، خواهر حضرت على عليه السلام، نزديك مروه رفته بودند كه مسئله اسراء پيش آمد. وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشت و قضيه را تعريف كرد، كافران مسخره كردند و مسلمانان نيز چه بسا تعجب نمودند كه چطور ممكن است پيامبر صلى الله عليه و آله در يك شب به مسجدالاقصى برود و بازگردد؛ شايد خواب ديده! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من در بيدارى طى الارض كردم و اگر مى خواهيد نشانه هايش را بگويم كه در بين راه چه كاروان هايى در راه بودند، بعضى از آنها يك هفته بعد به مكه مى رسند؛ بعضى ديگر چند روز آينده به مسجدالاقصى مى رسند. مردم اينها را در ذهن سپردند كه نكند (نغوذبالله) پيامبر صلى الله عليه و آله خيالاتى شده است؛ ولى طبق آن نشانه هايى كه او داده بود (حتى نشانه بار شترها را مى داد كه مثلاً فلان كاروان كه دو سه روز ديگر به مكه مى رسد، بارش فلان چيز است) معلوم شد همه را پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درست فرموده، پس اين ثابت مى كند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله طى الارض داشت. برخى اولياى الهى نيز داراى قدرت طى الارض هستند.

به هر حال روشن شد كه آيه اول سوره مباركه اسراء در مورد معراج نيست؛ بلكه موضوع آن سير زمينى است و بحث معراج نيز در سوره نجم مطرح شده است و همه مسلمانان، اصل معراج پيامبر صلى الله عليه و آله را قبول دارند.

پاسخ سؤال دوم اين است:

احاديث معراج فراوانند و خود يك كتاب مى شوند و از ميان آن احاديث مختلف، معراج به تواتر معنوى ثابت مى شود؛ اما كيفيت و جزئيات آن با كمك مجموعه روايات و قرائن تا حدودى قابل تصور است.

در مورد كيفيت معراج، چهار نظر زير مطرح وجود دارد:
1. معراج پيامبر صلى الله عليه و آله با جسم بوده، همان گونه كه طى الارض پيامبر صلى الله عليه و آله با جسم بوده است و طبق اين نظر، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از مسجدالاقصى با اين جسم و روح، به طرف آسمان ها بالا رفت و حقيقت بهشت و جهنم و نيز بيت المعمور و بسيارى از اسرار الهى را مشاهده كرد.

2. معراج، تنها روحانى بوده و جسمانى بودن آن، امكان ندارد؛ زيرا از نظر قانون ماده، اگر سرعت بيش از حد باشد، جسم نمى تواند حالت عادى خود را حفظ كند؛ بلكه لازم است به شكل نور و يا به شكل ديگرى درآيد.

از اين اشكال، جواب هاى مختلفى داده شده، از جمله اين كه قوانين مادى كه تا به حال معلوم و ثابت شده، بخشى از قوانين عالم ماده است و زواياى مخفى فراوانى هنوز در علوم مختلف موجود است؛ به عنوان مثال، اخيرا فرضيه اى مطرح شده كه در ميان فضا، سياه چال ها و تونل هايى وجود دارد كه قوانين شناخته شده فعلى ماده، در اين تونل ها حاكم نيست. اين تونل ها از كهكشانى به كهكشان ديگر راه پيدا مى كنند و در واقع، نوعى ميانبر محسوب شوند و ممكن است راه هاى ديگرى هم باشد و ما خبر نداشته باشيم.

بنابراين، جواب اين شد كه يكى از قوانين ماده، اين است كه جسم تحمل فشار و سرعت محدودى را دارد و ممكن است اين قانون فقط در شرايط خاص ثابت باشد؛ به طورى كه اگر شرايط عوض شود، مسئله، تفاوت كند. اين مطلب با قرآن قابل تأييد است؛ آن جا كه مى فرمايد: «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً»173؛ «به شما از دانش، جز اندكى داده نشده».

بر طبق برخى روايات نيز بسيارى از دانش ها هنوز باقى مانده كه با ظهور حضرت حجت(عج) به بشر عطا مى گردد.
در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه علم، بيست و هفت حرف است و تمام آن چه تا به حال به وسيله پيامبران آمده، دو حرف مى باشد و مردم تا امروز بيش از اين مقدار را نداشته اند و زمانى كه حضرت حجت ظهور كند، بيست و پنج حرف ديگر را روشن مى كند174.
شايد گفته شود كه در دعاى ندبه، عبارت اين است كه: «… وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَى سَمَائِك…175 پيامبر صلى الله عليه و آله را با روحش به آسمان ها عروج دادى»؛ پس معراج، روحانى بوده و نه جسمانى.

پاسخ: در بعضى متن هاى دعاى ندبه، كلمه روح وجود ندارد و فقط كلمه «بِهِ» است176؛ يعنى خود پيامبر صلى الله عليه و آله را عروج دادى كه ظهور در روح و جسم دارد و در بسيارى از كتاب هاى دعا، مقابل يا بالاى كلمه «بروحه»، نسخه بدل «به» را نوشته اند.

3. معراج پيامبر صلى الله عليه و آله مكاشفه اى بوده كه در مسجدالاقصى براى حضرت رخ داد و چيزى به اسم سفر، چه جسمانى و چه روحانى، نبوده و مقصود از سفر، همان طى الارضى است كه به سوى مسجدالاقصى رخ داده است؛ البته نه اين كه عروج روحانى يا جسم همراه با روح پيامبر صلى الله عليه و آله، محال باشد؛ بلكه مى پذيريم كه ممكن است؛ ولى پيغمبر صلى الله عليه و آله مى خواهد برود چه ببيند؟ آنچه مى خواهد ببيند، همين جا چشم دل او مى تواند باز شود و آن چه را كه خدا اراده كرده است، ببيند. پس در مسجدالاقصى و در بالاى آن صخره، براى پيامبر صلى الله عليه و آله مكاشفه رخ داد؛ يعنى در حالت بيدارى يك لحظه چشم دل پيامبر صلى الله عليه و آله باز شد و تمام حقايق هفت آسمان را ديد و نيازى نبود كه پيامبر صلى الله عليه و آله برود به آن جا؛ بلكه آنها پيش پيامبر صلى الله عليه و آله حاضر شدند و اين مسئله، ربطى به خواب و رؤا ندارد؛ بلكه عين بيدارى و هوشيارى است كه در اصطلاح عرفان، به آن مكاشفه مى گويند؛ مثل آن قضيه كه راوى گفت: يابن رسول اللّه ! چه قدر امسال حجاج زيادند! حضرت تصرفى در ديدگان او فرمود و آن شخص ديد كه بسيارى از آنان، حيواناتى هستند كه مشغول طوافند177 كه اين را مكاشفه مى گويند.

4. مرحوم علامه طباطبايى نظر ديگرى دارد178. وى مى فرمايد: اصل معراج، قطعى است و هيچ مسلمانى در اصل معراج شك ندارد؛ آن هم نه يك بار؛ بلكه چند بار نيز اتفاق افتاده است؛ اما فهم رواياتى كه كيفيت معراج را بيان مى كنند، مشكل است. ممكن است آن چه پيامبر صلى الله عليه و آله از حقايق جهان هستى و بهشت و جهنم ديده، از طريق عروج جسمى نباشد؛ چنان كه تحليل معراج براساس ديدن حقايق در خواب و رؤيا نيز صحيح نمى باشد؛ بلكه چه بسا از باب تمثّل و ديدن چشم باطنى و برزخى باشد؛ به طورى كه آن حضرت در بيدارى، ملكوت آسمان ها و سدره المنتهى و بهشت و جهنم را با چشم برزخى و باطنى ديده باشند. بنابراين، طبق اين نظر، اصل معراج، قطعى است؛ ولى كيفيت آن براى ما معلوم نيست.

بايد توجه داشت كه با عنايت به قدرت مطلق خداوند متعال، معراج به صورت جسمانى و روحانى به آسمان ها، مانع عقلى ندارد و با ظهور آيات سوره نجم نيز سازگار است179 و همان طور كه اسراء و طى الارض از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، فراتر از قوانين عادى مادى مى باشد، معراج به آسمان ها نيز مى تواند فراتر از قوانين مادى و طبيعى انجام پذيرد؛ چنان كه براى حضرت سليمان نيز حركت در فضا امرى عادى بود180 و جا به جايى تخت بلقيس (ملكه سبا) در يك چشم بر هم زدن انجام پذيرفته است181، به ويژه براى نشان دادن برترى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ارتباط او با نيروى غيبى پروردگار، انجام اين گونه امور خارق العاده، مانند معراج جسمانى و روحانى به آسمان ها قابل قبول تر است و از ظهور روايات معراج نيز همين قول استفاده مى شود.

172. اسراء 17، آيه 1.

173. اسراء 17، آيه 85.

174. بحارالأنوار، ج 52، ص336، باب 27؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً».

175. بحارالأنوار، ج 99، ص 104، باب 7.

176. محمدبن المشهدى، المزار الكبير، ص 575 و بعضى از نسخ مصباح الزائر.

177. بحارالأنوار، ج 46، ص 261، باب 5، «قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لِلْبَاقِرِ عليه السلام مَا أَكْثَرَ الْحَجِيجَ وَ أَعْظَمَ الضَّجِيجَ فَقَالَ بَلْ مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ أَ تُحِبُّ أَنْ تَعْلَمَ صِدْقَ مَا أَقُولُهُ وَ تَرَاهُ عِيَاناً فَمَسَحَ يَدَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَعَادَ بَصِيراً فَقَالَ انْظُرْ يَا أَبَا بَصِيرٍ إِلَى الْحَجِيجِ قَالَ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَكْثَرُ النَّاسِ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ وَ الْمُؤمِنُ بَيْنَهُمْ مِثْلُ الْكَوْكَبِ اللَّامِعِ فِي الظَّلْمَاء…».

178. الميزان، ج 13 ص 34.

179. «….عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى. وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلىَ. ثمَُّ دَنَا فَتَدَلىَ. فَكاَنَ قَابَ قَوْسَينِْ أَوْ أَدْنىَ. فَأَوْحَى إِلىَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى. مَا كَذَبَ الْفُؤادُ مَا رَأَى. أَ فَتُمَارُونَهُ عَلىَ مَا يَرَى. وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى»؛ «… آن را [فرشته ]شديد القوى به او فرا آموخت [سروش ]نيرومندى كه [مسلّط ]درايستاد؛ در حالى كه او در افق اعلى بود؛ سپس نزديك آمد و نزديك تر شد، تا [فاصله اش ]به قدرِ [طول ]دو [انتهاى ]كمان يا نزديك تر شد؛ آن گاه به بنده اش آن چه را بايد وحى كند، وحى فرمود. آن چه را دل ديد، انكار[ش] نكرد. آيا در آن چه ديده است، با او جدال مى كنيد و قطعاً بار ديگرى هم او را ديده است، نزديك سدره المنتهى».

180. «وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ…»؛ «و باد را براى سليمان [رام كرديم: ]كه رفتن آن بامداد، يك ماه، و آمدنش شبانگاه، يك ماه [راه ]بود…»، سبأ(34، آيه 12).

181. «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ …»؛ «كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى ]بود، گفت: «من آن را پيش از آن كه چشم خود را بر هم زنى، برايت مى آورم»، نمل (27، آيه 40).

منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسمان، تفسیر آیات برگزیده (جلد اول).

حتما بخوانيد

 

ویژه نامه قرآن پژوهی

 

نظر مخاطبان درباره این مطلب:

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت هدانا منتشر خواهد شد.

با توجه به حجم سوالات، به سوالات تکراری پاسخ داده نمی شود لطفا در سایت «سرچ» کنید.