مراحل سیر و سلوک عرفانی برای جوانان
«انسان سالک اخلاقی باید به تدریج وارد عرصه بیکرانه سلوک عرفانی گشته و طی مقامات و اطوار وجودی نماید و تا ریاضت نکشد و عبودیت الهی نداشته باشد و مرحله به مرحله نرود به سرمنزل مقصود نمیرسد»

مراحل سیر و سلوک عرفانی برای جوانان
راه رسیدن و مراحل سیر و سلوک چیست؟ آیا طی این راه برای ما جوانان ممکن است؟
عارفان در جستجوی «یافتن»، «رسیدن» و «شهود»اند و «جز خدا» هیچ نشناسند و در پی چیزی غیر از «خدا» نیز نرفته و ماسوای او «نخواهند» لکن باید دانست که نیل به این مقام بلند و فرازمند به آسانی و سهولت فراچنگ سالک نمیآید بلکه چون «با مژه کوه کندن» است و راه دشوار و مهالک بیشمار است. تعبد و التزام دائمی و پیوسته به «شریعت اسلامی» لازم دارد. البته فهم شریعت، طریقت و حقیقت، هنگامی اطمینان بخش است که به قرائت اولیاء الهی و عالمان ربانی و عارفان بصیر صورت پذیرد و در سایه عنایت راهنمایان و راهبران معصوم(علیهم السلام) و اقتدا به سنت و سیره علمیه و عملیه «انسان کامل» و صاحب ولایت الهیه باشند تا «راه شهود» به روی سالک گشوده شود. البته طی مراحل و سلوک مقامات شرایطی چند دارد:
1. معرفت و وقوف به مراحل و مقامات سلوکی شرط لازم استکمال وجودی است که حافظ نیز سروده است:
گر چه راهیست پر از بیم زما تا بر دوست
رفتن آسان بُوَد ار واقف منزل باشی
یا:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
2. دستورالعملهای ناب الهی چون «قرآن کریم» را آگاهانه نصب العین خویش قرار داده، وظیفهشناس و وظیفهمدار باشد و این «راه بینهایت» را در سایهسار شجره طیبه «شریعت» و بر مدار ماندگار «ولایت» و «هدایتهای باطنی» صاحبان «هدایت به امر»[18] طی نماید که «مرغ سلیمان»، «طائر قدس»، «خضر طریق»، «پیر مغان»، «پیر میکده» آن انسانهای کامل و خلفای الهی هستند:
به میسجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها[19]
3. آهسته و پیوسته با صبر و بصیرت و شکیبایی و شرح صدر منزل به منزل، مقام به مقام و مرحله به مرحله گامهای سلوکی را بر دارد و مراقبتهای لازم را در هر مقام و مرحلهای شناخته و عمل نماید تا به تدریج از قوه به فعل درآید و در عقل نظر و عمل کامل گردد و از سلوک تا شهود را به فرجام نیکو و سرانجام حسن یعنی فناء فی اللّه و بقاء بالله برساند:
رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته
مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته[20]
4. سرمایه راهرو و سالک غیر از معرفت، صبر و ثبات، عبودیت و انقیاد هر آینه عشق و محبت نیز هست که «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ»[21] چه این که عشق در عرفان اسلامی کمال روحی و وجودی است که همه نیروها و استعدادهای هستی انسان را در مسیر جاذبه کمال مطلق قرار میدهد و سوزنده، سازنده و گدازنده است:
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خَرَّ موسی صَعِقاً[22]
استاد جوادی آملی در خصوص سیر و سلوک اخلاقی میفرمایند: «انسان سالک اخلاقی باید به تدریج وارد عرصه بیکرانه سلوک عرفانی گشته و طی مقامات و اطوار وجودی نماید و تا ریاضت نکشد و عبودیت الهی نداشته باشد و مرحله به مرحله نرود به سرمنزل مقصود نمیرسد».[23]
بر اساس روش حکمی خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب «اوصاف الاشراف» که برای مراحل سیر و سلوک «شش باب» و برای هر باب حدود «شش اصل» ذکر کرده است به استثنای آخرین باب که فنای در حق است و درجات و فصول آن ناپیدا کرانه است.
ما بر اساس قول مشهور هر کدام از مقامات یاد شده را به اجمال توضیح دهیم:
مقام اول: «توبه»
توبه به معنای پشیمانی و بازگشت از گناه به طریق حق و بندگی میباشد. و در اصطلاح عرفانی پس از «یقظه» و بیداری سفری به درون و هجرت انفسی از نقص به کمال، از جهل به سوی علم، از عصیان به سوی اطاعت است که در ابتدای سلوک بسیار مهم و راهگشا میباشد چه این که توبه مایه طهارت درون و نزاهت باطن شده و از عوامل مانع زدایی و آسیب ستیزی سیر و سلوک خواهد بود لذا یک ضرورت در بدایت سلوک الی اللّه است.
به بیان دیگر توبه بازگشت از احکام طبیعت به احکام روحانیت و انقلابی علیه خویشتن در حجاب زدایی است تا به فطرت اولیه که توحیدی و الهی است برگردد.
خواجه عبدالله انصاری اصول سه گانه حقایق توبه را چنین مطرح کردهاند:
1. بزرگ شماری گناه.
2. ناچیز شماری توبه.
3. ادای حقوق ضایع شده.[24]
و درجات توبه عبارتند از:
1. توبه عمّال؛ در این مرتبه انسان خاطی از اعمال فاسد به اعمال صالح روی میآورد.
2. توبه زهّاد؛ یعنی از توجه به دنیایی که پیدا کرد به سوی بیتوجهی و رغبتی به دنیا باز میگردد تا گذشته را جبران کند.
3. توبه اهل حضور؛ یعنی از غفلتی که نسبت به خدا و یاد حق داشته است توبه مینماید تا دائماً حضور داشته باشد.
4. توبه متخلقان؛ رجوع از اخلاق سیّئه و بد و تخلق به اخلاق حَسَنه و خوب است.
5. توبه عارفان؛ بازگشت از رؤیت حسنات مخلوقات که با انتساب همه خوبیها به خداوند آنها را جبران میکند.
6. توبه موحدان؛ رجوع به حق و رهایی از هر چه غیر خداست.
7. توبه نصوح[25]؛ که توبه خالص برای خدا و رهایی از ماعدای حق سبحانه است.
و توبه از نظر خواجه عبدالله انصاری به سه قسم:
1. توبه عامه و مبتدیان
2. توبه میانه حالان
3. توبه ره یافتگان و کاملان
قابل تقسیم و تبیین است.[26]
مقام دوم: «ورع»
در لغت به معنای پرهیزکاری، تقوا و پارسایی است[27] و در عرفان پرهیز از اموری است که هر چند در شرع حرام نشده اما سالک طریق از آن خودداری کند، چنانکه برخی «ورع» را اجتناب از شبهات از بیم وقوع در محرمات دانستهاند[28] که در حقیقت ورع پایه و اساس همه کمالات معنوی است و علی(علیه السلام) فرمود:
«اَلوَرَعُ یُصلِحُ الدِّین وَ یحفظ النَّفسَ وَ یزینَ المَروة»[29]؛ «پارسایی دین را میپیراید و اصلاح میکند و جان را حفظ مینماید و مروت را میآراید».
و یا فرمود:
«مَعَ الوَرَعِ یَثمَر العَمَل»؛ «با ورع و پارسایی درخت عمل به بار مینشیند»[30].
و امام خمینی(ره) «ورع» را شش نوع میدانند:
1. ورع عموم مردم؛ که پرهیز از گناهان کبیره است.
2. ورع خواص از مردم؛ که با پرهیز از امور مشتبه به دلیل ترس گرفتار شدن از محرمات تحقق مییابد.
3. ورع زهاد و اهل زهد؛ با پرهیز از امور مباح صورت میگیرد.
4. ورع اهل سلوک؛ که با پرهیز از نگریستن به دنیا و نعمتهای آن ظهور مینماید چون قطع نظر از دنیا را مقدمه رسیدن به مقامات معنوی میدانند.
5. ورع مجذوبان؛ اینان از مقامات معنوی نیز پرهیز میکنند، زیرا مقصدشان وصول به باب اللّه و لقاء ربّ است.
6. ورع اولیاء[31]؛ که پرهیز از توجه داشتن به غایت است زیرا فانی فی اللّه و مستغرق در او هستند لذا چیزی جز حق را شهود نمیکنند.
مقام سوم: «زهد»
زهد: ترک شیئی و اعراض از آن و بیمیلی و بیرغبتی به آن است و در عرفان حالتی نفسانی است که همراه با بیمیلی و ترک آن نیز هست و گفتهاند زهد و حکمت قرین هم هستند زیرا زاهد حکیم «عالی» را فدای «دانی» نمیکند، لذا زاهد از دنیا و اعتبارات آنها عبور میکند.
خواجه عبدالله انصاری زهد را دارای سه درجه میداند:
الف. زهد به معنای توقف در شبههها پس از ترک حرام به سه دلیل:
1. پرهیز از سرزنش محبوب.
2. پرهیز از کم و کاستیهای راه.
3. پرهیز از مشارکت با بدکاران.
ب. زهد به معنای وارستگی در فضول زندگی به سه دلیل:
1. وقت را آباد ساختن
2. اضطراب را از دل زدودن
3. آراستگی به زینت پیامبران و صدیقان
ج. زهد به معنای وارستگی از خود، که به سه چیز حاصل میگردد:
1. کوچک شمردن دنیا،
2. یکسانی احوال در دارایی و ناداری و میل به ترک دنیا،
3. نادیدن عمل خویش با نگرش به حقیقت.[32]
مقام چهارم: «فقر»
فقر به معنای تهیدستی و تنگدستی است و در عرفان صفت «عبد» است که سالک عرفانی فقر محض خویش به خدایش را ادراک نموده و باور دارد و لذا فانی در معبود میشود، اوصاف و حتی وجود خویش را مرهون عنایت و مدیون لطف معبود خود بداند.
«مقام فقر» را بر اساس سالکان طریق به سه درجه تقسیم شده است:
1. فقر وارستگان؛ که دارای سه بعد است: دست کشیدن از دنیا، زبان از گفتگو به دنیا فرو بستن و خود را از خواستن دنیا رها ساختن و در امان داشتن.
2. فقر به معنای بازگشت به گذشته خویش تا ارج و منزلت برای اعمال خویش قائل نشده، به خود بها نداده و دل به کمالات و مقامات خود نبندد.
3. فقر عارفان؛ که با دریافت بیچارگی خود، خود را در قبضه قدرت حقبینند و به دریافت یگانگی و تجرید حق در همه شئون حیات خویش نائل میشوند.[33]
مقام پنجم: «صبر»
صبر یعنی خودداری از شکایت و دم فرو بستن و اظهار بیتابی نکردن که در امر سیر و سلوک بسیار مهم و ضروری است و از مقامات به شمار میرود یعنی سالک باید آن را به دست آورد و خواجه عبدالله انصاری(ره) در تعریف «صبر» گفته است:
«اَلصَّبرُ حَبسُ النَّفس علی جَزَعٍ کامنٍ عن الشَّکوَی»[34]؛ «صبر نگهداری نفس هنگام جزع و گرفتاریها از شکایت و ناسپاسی است».
پس سالک نه تنها شکوه نمیکند بلکه «شکر» نیز مینماید و با خدای خویش راز و نیاز میکند. و «صبر» نیز سه درجه دارد:
1. صبر و پایداری در مقابل گناهان.
2. صبر در انجام طاعات الهی
3. صبر در برابر گرفتاری و بلایا.
و برخی عارفان «صبر» را به نوعی دیگر تقسیم کردهاند:
* صبر لله؛ در این مرحله انسان از آرزوهای خود رهایی یافته و مهاجر الی اللّه میشوند که نازل ترین مرحله است.
* صبر بالله؛ مرحلهای که سالک صبرش را نیز از خدا دانسته و اعطاء حق میبیند و به تدریج فنای کلی پیدا میکند و باقی به بقای الهی است و سالک وجود حقّانی دارد.
* صبر علی اللّه؛ سالک در این مرحله همه چیز را جلوه اسما و صفات حق میبیند و بر آنها شکیبا میشود و شریعت را با دل و جان میپذیرد.
* صبر مع اللّه؛ یعنی سالک خویشتنداری میکند که اسرار و شطح نگوید و حفظ مقام حضور است که بسیار سخت است.
* صبر عن اللّه[35]؛ صبر مشتاق و محبی است که به خاطر رعایت محبوب بر خواسته او صبر میکند. بنابراین صبر اینان صبر بر فراق نیست بلکه صبر محبی است که در کنار محبوب است.
مقام ششم: «توکل»
توکل یعنی واگذاری امور به معتمد حقیقی که از ایمان انسان سرچشمه گیرد. امام خمینی(ره) توکل را از جنود الهی شمرده و از لوازم فطرت «مخموره» میدانند و با توجه به تعریف برخی از بزرگان میگویند:
«اَلتَّوکُل عَلَی اللَّهِ؛ إِنقِطَاعُ العَبد إِلَیهِ فِی جَمِیعِ مَا یَأمُلُهُ مِنَ المَخلُوقِین»؛ «توکل به خدا منقطع شدن بنده است به سوی خدا از جمیع اموری که به بندگان امید بسته بود»[36].
خواجه عبدالله انصاری برای توکل سه درجه قائل است:
الف. توکل همراه با سبب جویی و سببسازی به سه دلیل:
1. تا نفس بدان مشغول شود
2. سود رساندن به مردم
3. ترک نمودن هر گونه ادعا و گردن فرازی.
ب. توکل همراه با طلب و سببسوزی برای رسیدن به سه چیز:
1. درست و راست نمودن توکل
2. درهم کوبیدن خودخواهی و برتری جویی
3. فراغ بال برای پاسداری از واجبات.
ج. توکل به معنای رهایی از این اندیشه که کار واگذار به خود آدمی شده است بلکه دریابد که خدا را در هیچ کاری شریکی نیست و همه امور به دست خود اوست.[37]
مقام هفتم: «رضا»
رضا یعنی خشنودی، خوشدلی و تسلیم شدن است و در اصطلاح عرفانی «رفع کراهت قلب نسبت به مقدرات و شیرین شدن سختیهای احکام قضا و قدر است» که به تعبیر امام علی(علیه السلام):
«مَن جَلَسَ عَلَی بَساطِ الرِّضَا لَم یَنلُه مَکرُوه»[38]
کسی که راضی به قضاء و قدر الهی شده، اهل معرفت و محبت گردیده و از علمالیقین به عینالیقین رسیده تا همه چیز را زیبا و شیرین دیده به طوری که:
1. علم به جمیل بودن حضرت حق پیدا میکند.
2. ایمان به جمیل بودن حق میآورد.
3. با تمام وجود و با اطمینان کامل، جمیل بودن حق را در خود مییابد.
4. به مقام مشاهده جمیل مطلق میرسد. سالک از دام کثرت رهیده و به منزل وحدت رسیده و محبوب بر دل او تجلی مینماید و لذا شهود تجلی افعالی، صفاتی و ذاتی نموده است.[39]
و به تعبیر خواجه عبدالله انصاری(ره) «رضا» دارای سه درجه است:
الف. خشنودی عام که راضی شدن به ربوبیت است و سه شرط دارد:
1. خدا را از همه چیز بیشتر دوست داشتن
2. تعظیم هر چه بیشتر خدای سبحان
3. مقدم دانستن اطاعت خداوند از هر چیزی.
ب. رضا به قضای الهی به سه شرط:
1. یکسانی و همخوانی حالات.
2. دست برداشتن از دشمنی با مردم.
3. رهایی از پافشاری بر دعا و درخواست.
ج. رضا به رضای الهی که سه ویژگی دارد:
1. عدم چون و چرا در هیچ کاری
2. واگذاری اختیار خود به خدا
3. دم نزدن در برابر خدا ولو این که در آتش افکنده شود.[40]
حضرت امام باقر(علیه السلام) از جابر بن انصاری میپرسند: حال تو چگونهاست؟ جابر در جواب میگوید: «من مرض را خوشتر دارم از صحت، و فقر را خوشتر دارم از غنی و فقر را خوشتر از ثروت دارم.»
امام باقر(علیه السلام) در جواب فرمود: «اما ما هر چه را خداوند عطا فرماید میخواهیم و به آن خوشتر هستیم. اگر مرض را عنایت کند آن را و اگر صحت را عنایت کند نیز آن را دوست میداریم».[41]
آری هر چه محبوب کند همان محبوب اهل دل و عارفان و اولیاء الهی است.
با توجه به طرح مراحل سیر و سلوکی و مقامات معنوی در مییابیم که برای رسیدن به کمالات برین و حیات طیبه و مقام وحدت و توحید عرفانی راه دور و درازی در پیش است و سالک بایستی با توجه و بصیرت و بر اساس خودآگاهی، خودیابی، خودنقدی و خودنگهداری آنها را بیابد زیرا کسب مقامات معنوی و فتوحات غیبی و وصول به قرب حقیقی پیمودنی، چشیدنی و شهودی است نه تنها گفتنی، شنیدنی و خواندنی.
البته بدانیم و باور کنیم که تنها در پرتو قرآن و عترت طاهره(علیهم السلام) است که میتوان به «سعادت حقیقی» و «حقیقت سعادت» رسید.
بزرگانی چون آیتاللّه ملا حسینقلی همدانی، میرزا علی آقا قاضی، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، علامه طباطبایی و امام خمینی(ره)، همه و همه شاگردان مکتب قرآن و عترت بودند و از رهگذر شریعت و ولایت به مقامات بلند عرفانی و منازل توحیدی راه یافتهاند و چنانکه بزرگان اهل معرفت و تجربت گفتهاند: «راه چنان روید که رهروان رفتند».
باید بیدار و بینا شد و کمر همت بست و عزم را جزم کرد و طریقت الهی را در پیش گرفت و از خودشناسی و خودسازی آغاز کرد تا به مرتبه خدا شهودی یا شهود خدا رسید که به تعبیر نغز و پرمغز لسان الغیب شیراز:
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رَستی[42]
و یا:
یک قدم بر خویشتن نه
وان دگر بر کوی دوست
و به تعبیر شیرین و دلنشین امام خمینی(ره) به فاطمه طباطبایی:
فاطی! تو و حق معرفت یعنی چه؟
دریافت ذات بیصفت یعنی چه؟
ناخوانده «الف» به «یا» ره نخواهی یافت
ناکرده سلوک موهبت یعنی چه؟[43]
امیر عارفان و امام سالکان علی(علیه السلام) فرمود:
«وَ أرتَوی مِن عَذب فٌرات سَهلّت لَهُ مَوارِدَه فَشَربَ نَهلاً وَ سَلَکَ سَبِیلاً جَدَداً»؛ «از نهر شیرین سیراب شده و جایگاههای ورودی به آن نهر برای او آماده شده و نخستین آب گوارا آشامید و راهی روشن و هموار در پیش گرفت».
در نتیجه آن چه مهم است؛ «عرفان عملی» است. نه حتی «عرفان علمی» نیز تفسیر مشهودات عارفان و تعبیری از تجربه شهودی سالکان واصل است لذا باید طی مراحل و منازل کرد تا به «معرفت اللّه» و توحید الهی نائل شد و این مرتبه با استکمال علمی و عملی در ناحیه عقل و دل ممکن است.
حضرت علی(علیه السلام) فرمود:
«لَایَزکُوا عِندَ اللَّهِ سُبحَانَهُ إِلَّا عَقلٌ عارِف وَ نَفس عزوف»[44]؛ «فقط انسان صالحی به نزاهت روح و تزکیه نفس موفق است که دارای دو رکن باشد: 1. عقل عارف، 2. نفس عزوف».
یعنی کسی که نسبت به گناه بیرغبت بوده و خویشتن را از گناه باز میدارد که این مقام نیز به «عرفان نظری» و سپس التزام عملی به عرفان یاد شده لازم دارد[45] پس باید به «نیستی» و «فناء» رفت تا به «هستی» و بقاء راه یافت.
بار توحید هر کسی نکشد
طعم توحید هر خسی نچشد[46]
و به تعبیر سعدی:
سعدی حجاب نیست تو آینه پاک دار
زنگار خورده چون بنماید جمال دوست
و به تعبیر حافظ:
داستان من و معشوق مرا پایان نیست
آن چه آغـــاز ندارد نپذیرد انجـام
و چه زیبا و درخشنده امیرمؤمنان(علیه السلام) و رهبر عارفان در توصیف سالکان و اولیای حق، گذر از خود تا خدا و عبور از ماده تا معنا و ملک تا ملکوت و فوق آن را ترسیم و تصویر کردهاند آن جا که فرمود:
«قَد أَحیَا عَقلَه وَ أمَات نَفسَه، حَتَّی دقَّ جَلِیلُه وَ لَطُف غَلِیظُه وَ بَرقَ له لَامِعُ کَثِیرُ البَرقِ فَأَبَانَ له الطَّرِیقَ وَ سَلک بِه السَّبِیل، وَ تَدَافَعَتهُ الاَبوَابُ اِلَی بَابِ السَّلَامَة وَ دَارِ الاِقَامَةِ وَ ثبَتَت رِجلاهُ بِطمَأنِینَةِ بَدَنَه فِی قَرارَ الاَمنَ وَ الرَّاحَة بِمَا استَعمَل قَلبَه وَ أَرضی رَبَّه»؛ «عارف راستین کسی است که عقل خویش را زنده کرده و تمام هواهای نفسانی را با ریاضت و بندگی حق میرانده است، تا جایی که اندام درشت او باریک شده و ستبری قلب او نرم شده و برقی بسیار پرفروغ برای او درخشیده و راه برای او روشن شده و او را به مسیر حق حرکت داده و از دری به دری برده است تا او را به سلامت و خانه اقامت کشانده و دو پای او در قرارگاه امن و آسایش استوار گردیده، زیرا انسان عارف قلب خود را در معرفت حق به کار بسته و پروردگار خویش را راضی کرده است».[47]
شگرف و شگفتزاست که با وجود چنین منابع عمیق، انیق و دقیقی دنبال منابع غیر اسلامی وشبه عرفانها و جریانهای ریاضتمدارانه یوگائی، تائویی، بودیسم و ذِنْ بودیسم، عرفان سرخپوستی و … میرویم؟!!
اگر مرد میدان سیر و سلوک هستیم راه همین است که قرآن و نهج البلاغه در پیش روی ما نهاده است و شریعت اسلام که عمل به آن (با آگاهی و اخلاص) ریاضت دائمی از بدو و آغاز ورود به اسلام تا لحظه مرگ خواهد بود و ما را به منزل مقصود و کعبه آمال میرساند چه این که شریعت نیز ظاهر و باطن و مراتب و درجات دارد. «از تو حرکت و از خدا برکت».
[19]. دیوان حافظ، غزل اول.
[20]. دیوان اشعار، آیتاللّه علامه حسن زاده آملی، ص 138، نشر فرهنگی رجا، چاپ اول، 1364.
[21]. بقره (2)، آیه 165.
[22]. مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات 23-10، 25 و… .
[23]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 11، صص 218-149 و 402-223، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، 1379 ش، قم.
[24]. شرح منازل السائرین، ص 41.
[25]. طباطبایی، فاطمه، یک ساغر از هزار، صص 164-163، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، 1379 ش، تهران.
[26]. شیخ الاسلامی، علی، راه و رسم منزلها، ج 1، ص 64، مرکز نشر فرهنگی آیه، چاپ اول، 1379 ش، تهران.
[27]. چهل حدیث، ص 279.
[28]. غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، ص 657.
[29]. غرر الحکم و درر الکلم، ج 7، ص 121.
[30]. اصول کافی، ج 2، ص 76.
[31]. شرح چهل حدیث، حدیث 29.
[32]. راه و رسم منزلها شرح منازل السائرین، ج 1، ص 187.
[33]. راه و رسم منزلها، ج 1، ص 436.
[34]. منازل السائرین، انتشارات بیدار، ص 195، چاپ اول، قم.
[35]. راه و رسم منزلها، ج 1، ص 294؛ یک ساغر از هزار، صص 202-198.
[36]. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 200.
[37]. راه و رسم منزلها، ج 1، ص 261.
[38]. مقامات معنوی، ج 2، ص 42، محسن بینا، چاپ 6، تهران.
[39]. شرح حدیث جنود عقل و جهل، صص 172-170.
[40]. راه و رسم منزلها، ج 1، ص 303.
[41]. جامع السعادات، ج 3، ص 285.
[42]. دیوان حافظ، غزل 25.
[43]. دیوان اشعار امام خمینیره، ص 237.
[44]. شرح غرر الحکم، ج 6، ص 427.
[45]. ر.ک: تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 11، صص 57-54.
[46]. سنایی، حدیقه.
[47]. نهج البلاغه، ترجمه خطبه 210، مرحوم دشتی.
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسشها و پاسخها «عرفان و سراب» .